بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نبوت از دیدگاه امام خمینی, مؤ سسه تنظیم و نشر آثار امام   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     NOBOVV01 -
     NOBOVV02 -
     NOBOVV03 -
     NOBOVV04 -
     NOBOVV05 -
     NOBOVV06 -
     NOBOVV07 -
     NOBOVV08 -
     NOBOVV09 -
     NOBOVV10 -
     NOBOVV11 -
     NOBOVV12 -
     NOBOVV13 -
     NOBOVV14 -
     NOBOVV15 -
     NOBOVV16 -
     NOBOVV17 -
     NOBOVV18 -
     NOBOVV19 -
     NOBOVV20 -
     NOBOVV21 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

نقش طينت و ارواح و قلوب و مقام علمى در عصمت
بدانكه از براى اهل بيت عصمت و طهارت - عليهم الصلاة و السلام - در مقامات شامخهروحانيه اى است در سير معنوى الى الله كه ادراك آن علما نيز از طاقت بشر خارج و فوقعقول ارباب عقول و شهود اصحاب عرفان است ؛ چنانچه از احاديث شريفه ظاهر شود كهدر مقام روحانيت با رسول اكرم - صل الله عليه و آله - شركت دارند و انوار مطهره آنهاقبل از خلقت عوالم مخلوق و اشتغال به تسبيح و تحميد ذات مقدس داشتند.
كافى باسناده عن محمد بن سنان قال كنت عند ابى جعفر الثانى - عليه السلام -فاجزيت اختلاف الشيعة ، فقال : يا محمد، ان الله - تبارك الله تعالى - لميزل متفردا بواحدنيته ؛ ثم خلق محمدا و عليا و فاطمة ، فمكثوا الف دهر، ثم خلق جميعالاشياء فاشهدهم خلقها و اجرى طاعتهم عليها و فوض امورها اليهم ؛ فهم يحلون ما يشاؤون و يحرمون ما يشاؤ ون ؛ و لن يشاؤ وا الا يشاءالله تعالى . ثمقال : يا محمد، هذه الديانة التى من تقدمها مرق ؛ و من تخلف عنها محق ؛ و من لزمها لحق .خذها اليك يا محمد. (147)
و باسناده عن المفضل قال قلت لابى عبدالله - عليه السلام - كيف كنتم حيث كنتم فىالاظلة ؟ فقال : يا مفضل ، كنا عند ربنا، ليس عنده احد غيرنا فى ظلة خضراء، نسبحه ونقدسه و نهلله و نمجده ؛ و ما من ملك مقرب و لا ذى روح غيرنا حتى بداله فى خلق الاشياء،فخلق ما شاء كيف شاء من الملائكة و غيرهم ؛ ثم انهى علم ذلك الينا. (148)
واحاديثى كه در طينت ابدان و خلق ارواح و قلوب آنها و آنچه كه به آنها از اسم اعظم عطاشده ، و علومى كه به آنها از خزينه غيب الهى مرحمت شده ، از علوم انبيا و ملائكه وبالاتر از آن ، آنچه در وهم من و تو نيايد، و آنچه در سايرفضايل آنها در ابواب متفرقه كتب معتبره اصحاب ، خصوصااصول كافى است به قدرى است كه عقول را حيران كند و به اسرار و حقايق آنها كسىآگاه نگردد جز خود ذوات مقدسه آنان . و در اين حديث شريف كه ما اكنون به شرح آناشتغال داريم اشاره به يكى از فضايل فرموده ؛ و آن آيه ((تطهير)) است كه از طرقعامه و خاصه اخبار به حد متواتر است كه در شاءناهل بيت عصمت وارد است . و مراد از اهل بيت به اتفاق شيعه و استفاضه اخبار يا تواتر آناز طرق عامه در اين آيه شريفه اهل بيت عصمت و طهارت است كه ذكر آن ازقبيل توضيح واضحات است .
چهل حديث - صفحه : 551 -552
خروج از سلطه شيطان و خالص شدن هويت روح و باطن قلب
آن خلوص كه موجب خروج از تحت سلطنت شيطانيه است ؛ خالص شدن هويت روح و باطنقلب است براى خداى تعالى . و اشاره به اين مرتبه از خلوص است كلام حضرت امير المؤمنين در مناجات شعبانيه :((الهى ، هب لى كمال الانقطاع اليك .))(149) و چون قلب بهاين مرتبه از اخلاص رسد و از ما سوى بكلى منقطع شود و در ممكلت وجود او به جز حق راهنداشته باشد، شيطان را كه از غير راه حق بر انسان راه يابد بر او راه نباشد؛ و حقتعالى او را به پناه خود بپذيرد و در صحن حصين الوهيت واقع شود؛ كسى را كه اين مقامدست داد، عبدالله حقيقى است و در تحت قباب ربوبيت واقع شود و حق تعالى متصرف درمملكت او شود و از تحت مدارج اصفياء است و ديگر مردم را از آن حظى نيست ؛...تخليص ‍ بهاين مرتبه كامله براى غير كمل از اوليا و اصفيا - عليهم الصلوة و السلام - صورتنگيرد، بلكه مقام كمال اين مرتبه از مختصات نبى ختمى و قلب خالص ‍ نورانى احدىجمعى محمدى - صل الله عليه و آله و سلم - است بالاصالة و از براىكمل و خلص اهل بيت او است بالتبعية .
آداب الصلوة - صفحه : 222 -224
سلامت از تصرفات شيطان در جميع مراتب سير
سفر اگر در مراتب نفس شد و براى رسيدن به كمالات نفسانيه ، سير الى الله نيستبلكه من النفس است ؛ ولى سالك را براى سفر الى الله اين سفر ناچار پيشامد كند. و جزكمل از اولياء - عليهم السلام - نتواند كسى سفر ربانى بى سفر نفسانى كند؛ فقط اينشاءن براى كمل است ؛ و شايد آيه شريفه ((سلام هى حتى مطلع الفجر))(150)اشاره به اين سلامت از تصرفات شيطانى و نفسانى باشد در جميع مراتب سير درليالى مظلمه طبيعت ، كه براى كمل ليلة القدر است تا طلوع فجر يوم القيمة ، كه براىكمل رؤ يت جمال احديت است ؛ و اما غير آنها، در جميع مراتب سير به سلامت نيستند، بلكه دراوايل امر هيچ سالكى از تصرفات شيطانيه خارج نيست .
خلاصى از غوايت شيطان با نيل بهمرتبهكامل اخلاص
پس ، معلوم شد كه اين مرتبه از اخلاص كه سلامت ازاول مرتبه سير الى الله تا آخر مراتب آن - كهحصول موت حقيقى است - بلكه تا پس از حيات ثانوى حقانى - كه صحو بعد المحو است- براى اهل السلوك و متعارف از اصحاب معرفت و رياضت دست ندهد. و علامت اين نحو ازخلوص آن است كه غوايت شيطان را در آنها راهى نيست و طمع شيطان از آنها يكسره بريدهاست ؛ چنانچه در آيه شريفه فرمايد از قول آن پليد: ((فبعزتك لاغوينهم اجمعين الاعبادك منهم المخلصين .))(151) و در اينجا اخلاص به عين عبد نسبت داده شده ، نه بهفعل عبد؛ و اين مقامى است بالاتر از اخلاص درعمل . و شايد حديث معروف نبوى كه مى فرمايد:((من اخلص لله اربعين صباحا جرتينابيع الحكمة من قلبه على لسانه .))(152) مراد جميع مراتب اخلاص باشد؛ يعنىاخلاص عملى و صفتى و ذاتى ؛ و شايد هم ظهور در اخلاص ذاتى داشته باشد كه مراتباخلاص ديگر از لوازم اوست .
آداب الصلوة - صفحه : 162 -163
سلامت از آلودگى شرك و غلبه وحدت و كثرت بر يكديگر
فهو المتنزل من غيب الهوية الى الشهادة المطلقة ، فهو ((ليلة القدر)) و له الخروجمن جميع الحجب بظهور يوم القيامة فيه ، فهو ((يوم القيامة )). فاستتار نور الاحدىفى تعين الاحمدى ليلة القدر و لعل قوله تعالى : ((انا انزلنا فى ليلةالقدر))(153) اشارة اليه على بعض البطون . و طلوع نوره تعالى من وراء حجابهالاقرب يوم القيامة ، و لعل قوله تعالى : ((سلام هى حتى مطلع الفجر))(154) اشارةالى ذلك . فهو - صل الله عليه و آله - على سلامة من تصرف الشيطان و قذارات الشركو غلبة الوحدة على الكثرة و الكثرة على الوحدة فى تمام ليلة القدر الى مطلع الفجر منيوم القيامة .(155)
تعليقات على شرح - صفحه : 61 -62
فصوص الحكم
سلامت مطلق از تصرفات شيطانيه در شب قدر تا طلوع فجر قيامت
چنانچه سابقا در بيان حقيقت ((ليلة القدر))مذكور شد، از مراتب وحود و تعينات غيب وشهود به اعتبار احتجاب شمس حقيقت در افق آنها((ليل )) تعبير شود؛ و بنابر آن ((ليلة القدر))ليله اى است كه حق تعالى به حسبجميع شئون و احديت جمع اسما و صفات - كه حقيقت اسم اعظم است - در قرآن محتجب باشد. وآن تعين و بنيه ولى كامل است كه در زمان رسول خدا آن سرور و پس از آن ، ائمه هدىواحدا بعد واحد مى باشند. بنابراين ، ((فجر)) ليلة القدر وقتى است كه آثار شمسحقيقت از خلف حجب تعينات ظاهر گردد. و طلوع شمس از افق تعينات ، ((فجر)) يوم القيمةنيز هست . و چون از مدت غروب و احتجاب شمس حقيقت در افق تعينات اين اولياىكمل تا وقت طلوع فجر كه مدت ((ليلة القدر))است ، آن ليله صاحب شرف از تصرفاتشيطانيه مطلقا سالم است و به همان طور كه شمس محتجب شده است بى كدورت و تصرفشيطانيه طالع شود، فرموده است :((سلام است تا آن شب تا طلوع فجر.)) و اما سايرليلها يا اصلا سلامت ندارند، و آن ليالى بنى اميه وامثال آنهاست ؛ و يا سلامت به جميع معانى ندارند، و آن ليالى ساير ناس است .
آداب الصلوة - صفحه : 344 -345
مقهور ساختن عالم طبيعت با تجلى نورعقل كل
براى صاحبان عقل كل و حضرات اولياى كمل - عليهم صلوات الله - وارد است ((جزنا و هىخامدة ))(156) زيرا كه دار طبيعت را در نفوس كامله ، به هيچ وجه تصرفى نيست و ازلهيب جهنم طبيعت ، بكلى ماءمورنند؛ زيرا كه آنها طبيعت را نيز الهى نمودند و شيطان آنهابه دست ايمان آورده است (157)، پس جلوه نورعقل كل آنها سراسر طبيعت را مقهور حكم خود فرموده ، وليله عالم طبيعت ازاول آن تا مطلع فجر يوم القيمه ، براى آنها ليله قدر است و در جميع اين ليله ، درسلامت از تصرف دست ابليس و دام آن - كه طبيعت و شئون آن است - مى باشند؛ سلام حىحتى مطلع الفجر))(158).از اين جهت ، درباره آنها ((جزنا و هى خامدة ))است .
شرح حديث عقل و جهل - صفحه : 46 - 47
عصمت در كلام
احاديث شريفه اهل بيت عصمت و طهارت - عليهم السلام - را كه خلفاى رحمان و خلاصهبنى الانسانند. روحانيت و نورانيتى است كه در ديگر كلمات و احاديث يافت نشود؛ چه كهآن از سرچشمه علم رحمانى و فيض سبحانىنازل ، و دست تصرف هوا و نفس اماره از آن دور، و ديو پليد و شيطان بعيد از خيانت بهآن مهجور است ، و نورانيت نفوس شريفه و طهارت ارواح لطيفه آن بزرگان دين و اولياىيقين در كلام آنها جلوه نموده ، بلكه نور كلام حق از گريبان احاديث آنها تجلى فرموده ؛((قل كل يعمل على شاكلته )).(159)
عصمت معصومين
و اينكه از قرآن شريف به ((حبل ممدود بين آنها و زمين ))تعبير شده (160) شايد يكوجهش همين باشد كه رابطه روحانيه و واسطه معنويه بين عالم قدس و ارواح انس است . ازاين رو كلمات حضرات معصومين - عليهم الصلاة و السلام - كه از ارواح متعلقه به عالمقدس و نفوس منقطعه به حضرت انس صدر يافته ، به((حبل ممدود بين آسمان و زمين ))تعبير مى توان (كرد). چه كه سروران ما - عليهم السلام- آنچه در ارشاد خلق و اصلاح مخلوق بيان مى فرمودند، از سرچشمه علمكامل لدنى رسول اكرم است كه از صراح وحى الهى و علم ربانى بوده ، و از قياسات واختراعات كه ساخته به دست تصرف شيطان است ، عارى و برى است . و همان طورى كهدرباره رسول اكرم - صل الله عليه و آله - وارد است كه : ما ينطق عن الهوى - ان هو الاوحى يوحى (161) در حضرات ائمه هدى جارى و سارى است ؛ و چنانچه در احاديثشريفه بدان اشارت است .(162)
شرح حديث عقل و جهل - صفحه : 4 - 5
تبيين نسبت ذنب به پيامبر مغفرت براى ايشان
بالسند المتصل الى حجة الفرقة و امامهم ، محمد بن يعقوب الكلينى ،كرام الله وجهه، عن حميد بن زياد، عن الحسن بن محمد بن سماعة ، عن وهيب بن حفض ، عن ابى بصير، عنابى جعفر - عليه السلام - قال : كان رسول الله -صل الله عليه و آله - عند شائشة ليلتها فقالت : يارسول الله تتعب نفسك و قد غفرالله لك ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر؟فقال : يا عائشة ، الااكون عبدا شكورا؟ قال :و كانرسول الله - صل الله عليه و آله - يقوم على اطراف اصابع رجليه ،فانزل الله سبحانه و تعالى : ((طه ، ما انزلنا عليك القرآن لتشقى ))(163)(164)
ترجمه :از ابى بصير نقل شده كه فرمود حضرت باقر - عليه السلام -: بودرسول خدا - صل الله عليه و آله - پيش عايشه در شب او؛ پس گفت : اىرسول خدا چرا به زحمت مى اندازى جان خود را وحال آنكه آمرزيده است خداوند براى تو آنچه پيش بوده است از گناه تو و آنچه پيش ازاين آيد؟ فرمود:اى عايشه آيا نباشم بنده سپاسگذار! فرمود حضرت باقر - عليهالسلام -: و بود رسول خدا - صل الله عليه و آله - كه مى ايستاد بر سر انگشتهاى دوپاى خود، پس فرو فرستاد خدا سبحانه و تعالى :((طه ما انزلنا عليك القرآن لتشقى.))يعنى محمد - يا اى طالب حق و اى هادى - ما فرو نفرستاديم بر تو قرآن را تا بهمشقت افتى .
شرح : ((قد غفرالله لك )) اشاره است به قول خداى تعالى در سوره ((فتح )):((انافتحنالك فتحا مبينا. ليغفرلك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاخر.(165) ما گشوديم براىتو گشودنى آشكارا، تا بيامرزد براى تو آنچه پيشى گرفته از گناه تو و آنچه پساز اين آيد.))
بدانكه علما -رضوان الله عليهم - توجيهاتى در آيه شريفه فرموده اند كه منافاتنداشته باشد با عصمت نبى مكرم . و ما به ذكر بعضى از آنها كه مرحوم علامه مجلسى -رحمه الله تعالى - نقل فرمودند(166) مى پردازيم ،و پس از آن آنچهاهل معرفت به حسب مسلك خود بيان كردند مجملا بيان مى نماييم .
مراد از ذنب پيغمبر (ص )
مرحوم مجلسى فرموده از براى شيعه در تاءويل اين آيه اقوالى است : يكى آنكه مقصوداز گناه ، ((گناه امت ))است كه به شفاعت حضرت آمرزيده شود. و نسبت گناهان امت به آنحضرت براى اتصالى است كه بين آن حضرت و امت است . و مؤ يد ايناحتمال است آنچه روايت كرده مفضل بن عمر از حضرت صادق - عليه السلام -قال : ((ساءله رجل عن هذه الاية ، فقال : و الله ، ما كان له ذنب و لكن الله سبحانه ضمنله ان يغفر ذنوب شيعة على ما تقدم من ذنبهم و ما تاءخر.))(167)
و روى عمر بن يزيد عنه - عليه السلام - قال : ((ما كان له ذنب ،و لا هم بذنب ؛ و لكنالله حمله ذنوب شيعيته ثم غفرها له .)) فرمود: ((نبود از براى گناهى ، و نه ارادهگناهى كرد؛ وليكن خداى تعالى ذنوب شيعه او بر اوتحميل كرد، پس از آن آمرزيده آن را براى او.))(168)
نويسنده گويد از براى اين توجيه در مشرب عرفان وجه وجيهى است كه اشاره به آن(به ) طريق اجمالى خالى از فايده نيست . بايد دانست كه درمحل خود مقرر است كه عين ثابت انسان كامل ، مظهر اسم ((الله )) الاعظم كه امام ائمهاسماست ، مى باشد؛ و اعيان ساير موجودات درظل عين انسان كامل در علم و عالم اعيان مقرر، و در عين و عالم تحقق موجود است . پس ، اعيانجميع موجودات مظاهر جمال و جلال او هستند در عالم ظهور. و از اين جهت ، هر نقص كه در عالمتحقق واقع شود و هر ذنبى كه از مظاهر بروز كند، چه ذنوب تكوينى يا تشريعىباشد، به حكم ظاهر و مظهر به ظاهر منسوب است حقيقتا و بى شائبه مجاز. گرچه ((مااصابك من سيئة فمن نفسك ))(169)، و لكن((قل كل من عند الله .))(170)و اشاره به اين مطلب در اخبار بسيار است ؛ چنانچهفرمايد: ((نحن السابقون الاخرون .))(171) و فرمايد:((آدم و من دونه تحت لوائىيوم القيامة .))(172) و فرمايد:((اول ما خلق الله روحى - يا نورى ))(173) وفرمايد: ((سبحنا فسبحت الملائكة ؛ قدسنا فقدست الملائكة .))(174) و فرمايد:((لولانا ما عرف الله ))(175) و فرمايد: ((لولاك لما خلقت الافلاك .))(176) وفرمايد: ((نحن وجه الله . ))(177) و در حديثى است كهرسول اكرم - صل الله عليه و آله - به منزله ساقه شجر است ، و ائمه هدى - عليهمالسلام - به منزله شاخه هاى آن ، و شيعيان به منزله برگ آن درخت هستند(178) پس ،زينت شجره طيبه ولايت به مظاهر است ؛ و هر يك از مظاهر كه نقصانى يابد، در شجرهطيبه نقصانى واقع گردد. پس ، ذنوب جميع موجودات ذنوب ولى مطلق است ؛ و حق تعالىبه رحمت تامه خود و به غفران شامل خود رحمت بر نبى اكرم -صل الله عليه و آله - فرموده ، مى فرمايد آنچه گناه است از پيشينيان و آنچه پس از اينگناهى واقع شود در تحت مغفرت تامه واقع گردد، و به شفاعت تو تمام دايره تحقق بهسعادت كامله خود رسند؛ و آخر من يشفع ارحم الراحمين .))(179)
و بر اين مسلك ، آيه شريفه در عداد آن آيه است كه مى فرمايد: ((و لسوف يعطيك ربكفترضى .))(180) كه فرمودند:((ارجى آية فية القرآن (181))) و بنابراينمسلك جميع امم ، امت اين ذات مقدسند و جميع دعوت انبيا، دعوت به شريعت ختميه و مظاهرولى مطلق هستند؛ و ((آدم و من دونه )) از اوراق شجره ولايت هستند.
توجيه دوم ، آن است كه سيد مرتضى (182) - رضى الله عنه - ذكر فرمودند كه((ذنب ))مصدر است ، و جايز است اضافه آن بهفاعل و به مفعول ؛ و در اينجا اضافه به مفعول شده و مراد آن است كه آنچه گذشته استاز گناه كردن آنها تو را، در منع نمودن آنها تو را از مكه و جلوگيرى نمودن ازمسجدالحرام . و معنى ((مغفرت )) بنابراين تاءويل ازاله و نسخ احكام اعداى آن سرور استاز مشركين بر آن حضرت ؛ يعنى ازاله مى فرمايد خدا آن را نزد فتح ، و ستر مى فرمايدبر تو آن عار را به فتح مكه ؛ پس زود است كهداخل مكه شوى بعد از اين . و از اين جهت قرار داده است غفران را جزاى جهاد و فايده فتح.(183)
توجيهات ديگر آيه
فرموده است سيد - رحمه الله - اگر مراد مغفرت ((ذنوب ))باشد معناى معقولى از براىآيه نتوان نمود؛ براى اينكه مغفرت ذنوب تعلقى (به فتح ) ندارد و غرض و فايده آننمى باشد. و اما قوله : ((ما تقدم و ما تاءخر))، مانعى ندارد كه مراد اين باشد كه آنچهدر زمان سابق گذشته از افعال قبيحى كه نسبت به تو و به قوم تو كردند.(184)
سوم ، آنكه معنى چنين است كه اگر گناهى براى تو باشد در قديم يا پس از اين ، هرآينه آمرزيدم تو را. و قضيه شرطيه مستلزم صدق و وقوع طرفين نيست .
چهارم ، آنكه مراد به گناه ترك مستحب باشد، زيرا كه واجبات از آن حضرت ترك نشده .و جايز است كه به واسطه علو قدر و رفعت مقام آن حضرت آنچه از ديگران گناه نيست بهآن حضرت گناه شمرده شود.
پنچم ،آنكه اين آيه براى تعظيم آن حضرت وارد است و در مقام حسن خطاب است ، چنانچهگويى مثلا: غفر الله لك .
مجلسى فرموده : و قد روى الصدوق فى العيون باسناده عن على بن محمد بن الجهمقال : ((حضرت مجلس الماءمون و عنده الرضا - عليه السلام -فقال له الماءمون : يا ابن رسول الله ، اليس من قولك ان الانبياء معصومون ؟قال : بلى . قال : فما معنى قول الله : ((ليغفرلك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر ))؟قال الرضا - عليه السلام -: لم يكن احد عند مشركى مكة اءعظم ذنبا منرسول الله -صل الله عليه و آله - لانهم كانوا يعبدون من دون الله ثلاثمائة و ستينصنما؛ فلما جاءهم - صل الله عليه و آله - بالدعواة الى كلمة الاخلاص ، كبر ذلك عليهم وعظم ، و قالوا: ((اجعل الالهة الها واحدا ان هذا لشى ء عجاب .)) الى قوله : ((ان هذا الااختلاق .))(185) فلما فتح الله تعالى نبيه -صل الله عليه و آله - مكة ، قال له : يا محمد، ((انا فتحنا لك فتحا مبينا. ليغفرلك الله ماتقدم من ذنبك و ما تاءخر.))(186) عند مشركىاهل مكة بدعائك الى توحيد الله فيما تقدم و ما تاءخر؛ لان مشركى مكة اءسلم بعضهم ، وخرج بعضهم عن مكة ؛ و من بقى منهم لم يقدر على انكار التوحيد عليه اذا دعا الناس اليه ؛فصار ذنبه عندهم فى ذلك مغفورا بظهوره عليهم .فقال الماءمون : لله درك يا اءبا الحسن !)) (187)
توجيهات ديگر آيه
على بن محمد بن الجهم گويد:((حاضر شدم در مجلس ماءمون وحال آنكه حضرت رضا - عليه السلام - پيش او بود. پس ، ماءمون به آن حضرت عرضكرد: اى پسر رسول خدا (ص ) آيا از فرموده تو نيست كه انبيا معصومند؟ فرمود: چرا گفت: پس چيست معنى قول خدا: ليغفرلك ...؟ حضرت فرمود: نبود كسى پيش ‍ مشركان (مكه )كه گناهش بزرگتر از رسول خدا - صل الله عليه و آله - باشد، زيرا كه آنها عبادتغير خدا مى كردند سيصدوشصت بت را. چون كه پيغمبر آمد آنها را دعوت به كلمه اخلاصكرد، بزرگ و گران آمد آن بر آنها، و گفتند: ((آيا خدايان را يك خدا قرار داد؟ همانا اينچيز عجيبى است !)) تا قول خدا:((ان هذا الا اختلاق (نيست اين مگر دروغ )پس ، چون كهخداى تعالى مفتوح كرد مكه را براى رسول خدا، فرمود به او: ((اى محمد، ما فتح نموديمبراى تو فتح آشكارا، تا بيامرزد خداوند گناهقبل و بعد تو را پيش مشركان اهل مكه به دعوت كردن (تو) به سوى توحيدقبل و بعد.))زيرا كه مشركان مكه بعضى اسلام آوردند، و بعضى از مكه خارج شدند؛ وكسى از آنها باقى ماند قدرت انكار توحيد بر آن حضرت نداشت ؛ وقتى كه حضرتدعوت مى فرمود مردم را به سوى آن ؛ پس گرديد گناه او آمرزيده به غلبه بر آنها.پس ماءمون گفت :لله درك اى ابوالحسن .
توجيه بر مسلك اصحاب قلوب
نويسنده گويد كه اين توجيه ششمى است كه در حديث شريف از آيه مباركه شده است . وحاصل آن ، آن است كه مراد گناه آن بزرگوار است در نظراهل شرك و به غم فاسد آنها.
بدانكه از براى آيه شريفه توجيهى است بر مشرباهل عرفان و مسلك اصحاب قلوب ، كه براى ذكر آن لابديم از ذكر ((فتوحات ثلاثه ))متداوله نزد آنها. پس ، گوييم كه ((فتح ))در مشرب آنها عبارت است از گشايش ابوابمعارف و عوارف و علوم و مكاشفات از جانب حق بعد از آنكه آن ابواب بر او معلق و بستهاست .
فتح قريب و مفتوح شدن باب معارف
مادامى كه انسان در بيت مظلم نفس است و بسته به تعلقات نفسانيه است ، جميع ابوابمعارف و مكاشفات به روى او مغلق است ؛ و همينكه از اين بيت مظلم به قوت رياضات وانوار هدايات خارج شد و منازل نفس را طى كرد، فتح باب قلب به روى او شود و معارفدر قلب وى ظهور كند و داراى مقام ((قلب ))گردد. و اين فتح را ((فتح قريب ))گويند،زيرا كه اين اول فتوحات و اقرب آنهاست . و گويند اشاره بدين فتح استقول خداى تعالى :((نصر من الله و فتح قريب .))(188) البته با يارى و نصرخداوند و نور هدايت و جذبه آن ذات مقدس اين فتح و ساير فتوحات واقع مى شود. ومادامى كه سالك در عالم قلب است و رسوم و تعينات قلبيه در او حكمفرماست ، باب اسماو صفات بر او مغلق و منسد است .
فتح مبين و گشوده شدن باب اسما و صفات
و پس از آنكه به تجليات اسمايى و صفاتى ، و رسوم عالم قلب فانى شد و آنتجليات صفات قلب و كمالات آن را فنا نمود ((فتح مبين )) رو دهد، و باب اسما بهروى او مفتوح گردد و رسوم متقدمه نفسيه و متاءخره قلبيهزايل و فانى شود و در تحت غفاريت و ستاريت اسما مغفور گردد. و گويند اشاره به ايناست قول خداى تعالى : ((انا فتحنا لك فتحا مبينا. ليغفرلك الله ما تقدم من ذنبك و ماتاءخر.))(189) ما فتح آشكاراى عالم اسما و صفات را بر تو نموديم تا در تحتغفاريت اسماى الهيه ، ذنوب نفسيه متقدمه و قلبيه متاءخره مغفور شود. و اين فتح باب((ولايت ))است .
فتح مطلق ، گشوده شدن تجليات ذاتيه احديه
و مادامى كه سالك در حجاب كثرت اسمايى و تعينات صفاتى است ، ابواب تجلياتذاتيه به روى او مغلق است . و چون تجليات ذاتيه احديه براى او شو و جميع رسومخلقيه و امريه را فانى نمايد و عبد را مستغرق در عين جمع نمايد، ((فتح مطلق ))شود وذنب مطلق مغفور گردد؛ و با تجلى احدى ذنب ذاتى كه مبداء همه ذنوب است ، ستر شود:((وجودك ذنب لا يقاس به ذنب .))(190)و گويند اشاره به اين فتح استقول خداى تعالى :((اذا جاء نصر الله و الفتح .))(191)
پس ، با ((فتح قريب )) ابواب معارف قلبيه مفتوح شود و ذنوب نفسيه مغفور گردد. وبا ((فتح مبين )) رو دهد، و باب اسما و صفات به روى او مفتوح گردد و رسوم متقدمهنفسيه و متاءخره قلبيه زايل و فانى شود و در تحت غفاريت و ستاريت اسما مغفور گردد وگويند اشاره به اين فتح است قول خداى تعالى : ((انا فتحنا لك فتحا مبينا. وليغفرلك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر.))(192)
ما فتح آشكاراى عالم و صفات را بر تو نموديم تا در تحت غفاريت اسماى الهيه ، ذنوبنفسيه متقدمه و قلبيه متاءخره مغفور شود. و اين فتح باب ((ولايت )) است .
فتح مطلق ،گشوده شدن تجليات ذاتيه احديه
و مادامى كه سالك تجليات در حجاب كثرت اسمايى و تعينات صفاتى است ، ابوابتجليات ذاتيه به روى او مغلق است . و چون تجليات ذاتيه احديه براى او شود و جميعرسوم خلقيه و امريه را فانى نمايد و عبد را مستغرق در عين جمع ذنب ذاتى كه مبداء همهذنوب است ، ستر شود: ((وجود ذنب لا يقاس به ذنب .))(193)و گويند اشاره به اينفتح است قول خداى تعالى : ((اذا جاء نصرالله والفتح .))(194)
طى مراتب كمال تا رسيدن به فتح مطلق و غفران ذنب وجودى
پس ، با ((فتح قريب )) ابواب معارف قلبيه مفتوح شود و ذنوب نفسيه مغفور گردد. وبا ((فتح مبين ))ابواب ولايت و تجليات الهيه مفتوح گردد، و بقاياى ذنوب نفسيه متقدمهو ذنوب قلبيه متاءخره آمرزيده شود. و با ((فتح مطلق ))، فتح تجليات ذاتيه احديهگردد و ذنب مطلق ذاتى مغفور شود.
و بايد دانست كه فتح قريب و فتح مبين عام است نسبت به اوليا و انبيا واهل معارف ؛ و اما فتح مطلق از مقامات خاصه ختميه است ، و اگر براى كسىحاصل شود، بالتبعيه و به شفاعت آن بزرگوار واقع شود.
و از اين بيانات معلوم شد كه از براى ذنب و گناه مراتبى است كه بعضى از آن حسناتابرار شمرده شود؛ و بعضى براى خلص ذنب است . و گويند كهرسول اكرم - صل الله عليه و آله - فرموده :((ليران (اوليغان ) على قلبى ؛ و انى لاستغفر الله فى كل يوم سبعين مرة .))(195) اين كدورت توجه به كثرت تواند بود؛ولى از قبيل خواطر بوده كه بزودى زايل مى شده . و در حديث است كهرسول خدا - صل الله عليه و آله - از هيچ مجلسى بيرون تشريف نمى برد مگر آنكه 25مرتبه استغفار مى كرد.(196)
و از اين احاديث معلوم مى شود كه ((استغفار))فقط منحصر به گناه منافى عصمت نيست ؛ و((مغفرت )) و ((ذنب ))به اصطلاح عرف عام نيست . پس ، اين آيه شريفه منافات بامقام معنويه ندارد؛ بلكه مؤ كد آن است ، زيرا كه از لوازم سلوك معنوى و عبور از مدارج ورسيدن به اوج كمال انسان غفران ذنوب لازمه مقامات و مدارج است ؛ زيرا كه هر موجودى دراين عالم است وليده همين نشئه ملكيه و ماده جسمانيه است و داراى تمام شئون ملكى حيوانى وبشرى و انسانى است ، بعضى بالقوه و برخىبالفعل ؛ پس ، اگر بخواهد از اين عالم به عالم ديگر و از آنجا به مقام قرب مطلقسفر كند، بايد اين مدارج را طى كرده و از منازل متوسطه كوچ نمايد؛ و به هر مرتبه اىكه رسد، در آن مرتبه مغفور شود ذنوب مرتبه سابقه ، تا در تحت تجليات ذاتيهاحديه تمام ذنوب مغفور گردد، و ذنب وجودى كه مبداء و منشاء تمام ذنوب است درظل كبرياى احدى مستور گردد، و اين غايت عروجكمال موجود است . و در اين مقام ((موت و فناى تام ))دست دهد. و لهذا وقتى كه آيهشريفه ((اذا جاء نصرالله و الفتح ))(197)نازل شد، رسول اكرم - صل الله عليه و آله - فرمود: ((اين سوره خبر موت من است))(198) و الله العالم .
چهل حديث - صفحه : 337 -343
مبرا بودن از جميع اخترامات
آن كسى كه هيچ گاه اخترامى برايش حاصل نشده ، تنها يك نفر است و آن هم وجود مقدسولى الكل است كه خلبانى ابدا به قلبش هم وارد نشد، و اينكه فرمود: ((ليغان علىقلبى )) الخ در جايى بود كه ابوجهل ها در مقام ايذاى قلب محترمش بر مى آمدند وحرفهاى ناگوارى مى گفتند، والا هيچ نحوه اخترام به خودش وارد نشد بلكه حضرت دراين طبيعت دقيقا آنطورى كه نقشه سير الهى بود سير فرمود.
تقريرات اسفار
مصاديق ذنوب اوليا و سبب استغفار آنان
خود وقوع در كثرت و نشئه ظهور و اشتغال به تدبيرات ملكى ، بلكه تاءييداتملكوتى براى محبين و مجذوبين رنج و المى است كه ما تصور آن را نمى توانيم كنيم .بيشتر ناله اوليا از درد فراق و جدايى از محبوب است و كرامت او؛ چنانچه در مناجاتهاىخود اشاره بدان كرده اند(199)؛ با اينكه آنها احتجابات ملكى و ملكوتى را نداشته اندو از جهنم طبيعت گذشته اند و آن خامده بوده ، و فروزان نبوده ، و تعلقات عالم در آنهانبوده ، و قلوب آنها خطيئه طبيعى نداشته ؛ ولى وقوع در عالم طبيعت خود حظ طبيعى است ؛و التذاذ قهرى كه در ملك حاصل مى شد، براى آنها ولو به مقدار خيلى كم هم باشداسباب حجاب بوده . چنانچه از حضرت رسول اكرم -صل الله عليه و آله - منقول است كه مى فرمود: ((ليغان على قلبى و انى لاستغفر اللهفى كل يوم سبعين مرة .)) و شايد خطئيه حضرت آدم ، ابوالبشر، همين توجه قهرى بهتدبير ملك و احتياج قهرى به گندم و ساير امور طبيعيه بوده ؛ و اين از براى اولياىخدا و مجذوبين ، خطيئه است . و اگر به آن جذبه الهيه حضرت آدم مى ماند و وارد در ملكنمى شد، اينهمه بساط رحمت در دنيا و آخرت بسط پيدا نمى كرد. از اين مقام بگذرم تااين اندازه هم از طور اين اوراق خارج شدم .
چهل حديث - صفحه : 123
توجه به عالم كثرت و مظاهر الهى
مساءله اى است كه اولياء مى دانند چى است قضيه ؛ آنها فهميدند تا آن اندازه اى كه بشربايد بفهمد كه قضيه چه بزرگ است و در مقابل چه عظمتى ما هستيم و سر و كار ما باكيست اينها به ما تعليم مى دهند و اين طور نيست كه دعا براى تعليم ما باشد، دعا براىخودشان بوده است ، خودشان مى ترسيدند، از گناهان خودشان گريه مى كردند تاصبح ، از پيغمبر گرفته تا امام عصر - سلام الله عليه - همه از گناه مى ترسيدند،گناه آنها غير اينى است كه من و شما داريم ، آنها يك عظمتى را ادراك مى كردند كه توجهبه كثرت ، از گناهان كبيره است پيش آنها حضرت سجاد در يك شبش به حسب آن چيزى كهوارد شده تا صبح اللهم ارزقنا التجافى عن دارالغرور و الانابة الى دارالسروروالاستعداد للموت قبل حلول الفوت .(200)
(مى گفته است ) مساءله ، مساءله بزرگ است ، آنها درمقابل عظمت خدا وقتى كه خودشان را حساب مى كنند مى بينند كه هيچ نيستند و هيچ ندارند،واقع مطلب همين است ، جز او كسى نيست و چيزى نيست . وقتى كه توجه بكنند به عالمكثرت ولو به امر خدا اين است كه نسبت مى دهند بهرسول خدا كه فرمود ((ليغان على قلبى فانى لاستغفرالله فىكل الامور سبعين مرة )) او غير از اين مسائلى بوده است كه پيش ماهاست . آنها در ضيافتبوده اند، در مافوق ضيافت هم بوده اند، در ضيافت بوده اند و از اين كه حضور درمقابل حق تعالى دارند و مع ذلك دارند مردم را دعوت مى كنند، از همين كدورتحاصل مى شده .
توجه به مظاهر الهى ، از غيب متوجه شدن به شهادت و به مظاهر الهى ولو همه اش الهىاست ، براى آنها همه الهى است لكن مع ذلك از آن جايى كه ، از آن غيبى كه آنها مى خواهندكه كمال انقطاع اليك است وقتى كه توجه مى كنند به مظاهر، اين گناه بزرگ است ، اينگناه نابخشودنى است . اين دار غرور است پيش ‍ حضرت سجاد، توجه به ملكوت دارغرور است ، توجه به مافوق ملكوت هم دار غرور است ، توجه به حق تعالى طورى كهديگر ضيافتى در كار نباشد كه مخصوص كمل اولياء است آن جا ديگر ضيافت الله نيستدر كار.
بيانات امام در جمع مسئولان لشكرى و كشورى - صحيفه نور جلد:20 صفحه :139 -140 - تاريخ سخنرانى :8/3/63.
كدورت رجوع از عالم وحدت و محو به عالم كثرت و صحو
اين دعاهايى كه از ايشان وارد شده است كه در آن ، آنهمه ناله است ، اينها چى است ؟ آياحضرت امير- سلام الله عليه - براى خاطر اين كه توجه به اين دنيا دارد و از مرتبهوحدت به سوى كثرت آمده است اين قدر فرياد مى زند؟ آيا توجه به كثرت موجب اين همهفرياد ايشان هست ؟ آيا در آن ناله هاى شب و در آن چاهها كه ايشان ناله مى زده است و در آنمواردى كه ايشان با خداى تبارك و تعالى مناجات مى كرده است راجع به اين معنا بودهاست ؟ راجع به اين بوده است كه خدايا! مرا از جوار خودت برگرداندى به عالم كثرت وهمان حرفى كه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمودند، از ايشاننقل شده است كه :((يغان على قلبى و انى ژ فىكل يوم سبعين مره )). اين ((يغان على قلبى ))؛ يعنى - من - همين طورى يك كدورتحاصل مى شده يا همين رجوع به كثرت كدورت بوده ؟ توجه به اين عالم طبيعت با اين كهدر نظر آنها جلوه خداست مع ذلك از آن جلوه باطنى و از آن مرتبه غير حضرت الوهيت آنها راواداشته است ، از اين جهت ناله مى زدند. اين مساءله اى است كه ما نمى توانيم ادراكش رابكنيم ما خيال مى كنيم كه اين حرف هايى كه فلاسفه مى گويند، اين حرف هايى كهعرفاى علمى مى گويند، اين حرف هايى كه حكما مى گويند، اينها نمونه اى از اينمسائل است ؛ نمونه اى از آن مسائلى است كه براى ولى اعظم ، ولى الله اعظم و براىاولياى بزرگ خدا حاصل شده است هست ، اينها هممسائل علمى است ، عرفان علمى ، فلسفه علمى و حكمت علمى ، اينها علمى است غير آن معنايىاست كه بايد باشد. يافتن ، مساءله ديگرى است و غرق شدن در آنمسائل ، مساءله بالاتر و محوشدن در همه مسايل ، مرتبه بالاتر و صعق از برايشانحاصل مى شده است اين از بالاتر و رجوع از آنجا براى آنهامشكل بوده است ، دردناك بوده است هيچ دردى بالاتر از اين نبوده است كه از آن مرتبه غيب ،از آنجايى كه لقاى خداست بدون اين كه كسى در كار باشد، بدون اين كه خودشان هم دركار باشند، از آن جا وقتى برگشت مى كنند به اين عالم ، خوب اين خيلى سخت استبرايشان . اين مساءله در همه اولياى خدا بوده است از حضرت آدم تارسول خدا و اين يك مطلبى است كه ماها نميتوانيم ادراك كنيم ، ما جز اين كه همين چيزهايىكه مربوط به همين عالم است ، همه اش طبيعى است ، حتى عرفان هم طبيعى است ، حتى حكمتهم طبيعى است و حتى فلسفه هم طبيعى است ، همه اينها يك امور طبيعى است ، ما در همين حدود،آنى كه غايت آمال عارفين بوده همين بوده است ، عارفين علمى ، اين غير آنى است كه آنهاادراك مى كردند، ما در باره او چه مى توانيم بگوييم ؟
البته وقتى رجوع به كثرت هم مى كردند، مصيبت هايى كه برشان و بر مسلمين وارد مىشده است آن هم كمرشكن بوده ، آنها همه مصايب را داشته اند، منتها مصايب معنوى شان غلبهداشته است بر همه چيزها، رجوعشان از عالم صعق ، صحو، از عالم محو به عالم صحو،اين رجوع برايشان مشكل بوده است ، دردناك بوده .
ديدار امام با مسئولان جهاد سازندگى - صحيفه نور جلد:20 - صفحه :139 - 140 -تاريخ سخنرانى :23/5/66.
كدورت رؤ يت حق در كثرت
انبياى عظام و اولياى خاص خدا در عين حال كه مشابه ديگراناشتغال به كارها داشته اند، هيچ گاه در دنيا وارد نبوده اند؛ چون اشتغالشان بالحق وللحق بوده ؛ در عين حال از رسول ختمى - صل الله عليه و آله - روايت شده كه فرمودهاست : ((ليغان على قلبى و انى لا ستغفر الله فىكل يوم سبعين مرة )) شايد رؤ يت حق در كثرت را كدورت حساب مى فرمود.
آداب الصلوة - صفحه : 12
كدورت رؤ يت جمال محبوب در آينه هاى مكدر
بايد دانست كه به حسب فطرت و جبلت قلب به هر چه علاقه و محبت پيدا كرد، قبلهتوجه آن همان محبوب است . و اگر اشتغال به امرى مانع از تفكر درحال محبوب و جمال مطلوب شود و مجرد آنكه آناشتغال كم شود و آن مانع از ميان برخيزد، فورا قلب به سوى محبوب خود پرواز نمود،متعلق به دامن آن شود. اهل معارف و صاحبان جذبه الهيه اگر داراى قوت قلب باشندومتمكن در جذبه و حب باشند، در هر مرآتى جمال محبوب و در هر موجودىكمال مطلوب را مشاهده نموده و ((ما رايت شيئا الا (و) رايت الله فيه و لا ستغفرالله فىكل يوم سبعين مرة )) براى آن است كه جمال محبوب را در مرآت ، خصوصا مرائى كدره چونمرآت بوجهلى ديدن ، خود كدورت براى كمل است . و اگر قلب آنها قوى نباشد واشتغال به كثرات مانع از حضور شود، به مجرد آنكه آناشتغال كم شود طائر قلوب آنها به آشيانه قدس خود پرواز كند و دستاويزجمال جميل گردد.
آداب الصلوة - صفحه :47
عدم حضور دائم در محضر حق
پيغمبر اكرم در عين حالى كه يك موجود الهى بود، به او نسبت مى دهند كه فرمود:((ليغان على قلبى و انى لاستغفر الله فىكل يوم سبعين مرة )). همين معاشرت كردن با اشخاصى كه ناباب بودند، موجب كدورتمى شود. يك كسى كه دائم الحضور بايد باشد پيش محبوبش ، اگر يك نفر كه خيلىصحيح و خوبى است ، پيش او برود و مثلا بخواهد مساءله بپرسد، لكن اين باز مى دارد اورا به همين مقدار، از آن مرتبه اى كه مى خواهد باشد، در عينحال كه اين هم حضور است ، اين آدمى كه با او صحبت مى كند در نظر او از مظاهر است ؛ لكناز آن مرتبه اى كه او مى خواهد دائم الحضور باشد در آن مرتبه بازش مى دارد. ((ليغانعلى قلبى و انى لا ستغفر الله فى كل يوم سبعين مرة )) يك چنين چيزى از پيغمبرنقل شده است ، كه اشتغال به اينطور مسائل ، حجاب است براى ما؛ و ما بايد از اين حجاببيرون بياييم .
تفسير سوره حمد - صفحه : 148 -149
استعاذه از احتجابات تلوينيه در مقام صحو
انسان قبل از شروع به سلوك و سير الى الله مستعيذ نيست ؛ و پس از آنكه سير تمام شدو از آثار عبوديت به هيچ وجه باقى نماند و به فناى ذاتى مطلقنايل شد، از استعاذه و مستعاذ منه و مستعيذ اثرى باقى نماند و جز حق و سلطنت الهيه درقلب عارف چيزى نيست ، و از قلب خود و خود نيز خبرى ندارد و ((اعوذ بك منك ))(201)نيز در اين مقام نيست . و چون حالت صحو و انس و رجوع رخ داد، باز استعاذه را حقيقىباشد، لكن نه چون استعاذه اى كه سالك را است ؛ و لهذا به حضرترسول ختمى - صل الله عليه و آله - نيز امر به استعاذه شده ؛ چنانچه خداى تعالىفرمايد: ((قل اعوذ برب الفلق ))(202) و((قل اعوذ برب الناس ))(203) و ((قل رب اعوذبك من همزات الشياطنى و اعوذبك ربان يحضرون .))(204)
پس ، انسان در دو مقام مستعيذ نيست : يكى قبل از سلوك ؛ و آنحال احتجاب محض است كه در تحت تصرف و سلطنت شيطان است . و يكى بعد از ختم سلوك؛ كه فناى مطلق دست دهد، كه از مستعيذ و مستعاذله و استعاذه خبرى نيست . و در دو مقام مستعيذاست : يكى حال سلوك الى الله ؛ كه استعاذه كند از خارهاى طريقوصول كه قعود بر صراط مستقيم انسانيت كردند ؛ چنانچه خداوند ازقول شيطان حكايت فرمايد: ((فبما اغويتنى لا قعدن لهم صراطك المستقيم .))(205)يكى در حال صحو و رجوع از فناى مطلق ؛ كه استعاذه كند از احتجابات تلوينيه و غير آن.
آداب الصلوة - صفحه : 229 -230
توضيحى پيرامون يك حديث
... و اما آنچه در روايت حمزة بن حمران وارد است : عن ابى عبدالله - عليه السلام -قال : ((ثلاتة لم ينج نها نبى - فمن دونه ؛ التفكر فى الوسوسة فى الخلق و الطيرةو الحسد الا ان المؤ من لا يستعمل حسده .))(206) يا آنكه مبالغه فرمودند و مقصود كثرتابتلاى به آن است . يا اينكه اين تركيب كنايه از كثرت ابتلاست ، بدون آنكه مقصود بهلذات خود مضمون جمله باشد، يا آنكه حسد را اعم از غبطه اراده فرمودند. مجازا. يا آنكهميل زوال بعض نعم از كفار را استعمال مى كنند در ترويج مذهبباطل خود، حسد نام نهاده اند. و الا از حسد به معناى حقيقى خودش انبيا و اوليا - عليهمالسلام - پاك و پاكيزه اند: قلبى كه آلوده به مساوى اخلاقى و قذارات باطنى شد،مورد وحى و الهام الهى نشود و مورد تجليات ذاتى و صفاتى حق نگردد. پس ، بايد ياتوجيهى از روايت شود به نحوى كه ذكر شد، يا به نحو ديگر، يا رد علمش به قائلش- صلوات الله عليه - شود. والحمدالله اولا و آخرا.(207)
چهل حديث - صفحه :115
بحث دورى انبيا از امراض منفره
محقق مدقق طوسى (208) و حكيم عظيم قدوسى - عطرالله مرقده - در تجريد فرمايد -در ضمن آنچه انبيا بايد از آن مبرا باشند: ((و هرچه تنفر از آنحاصل آيد.)) و علامه علماى اسلام (209) - رضوان الله عليه - فرمايد در شرح آن :((و بايد منزه باشد از امراض منفره مثل سلس و جذام و برص ، براى اينكه اينها تنفرآورد و منافى با غرض از بعثت است .))(210)
نويسنده گويد: گرچه مقام نبوت تابع كمالات نفسانيه و مدارج روحانيه است ، و ربطىبه مقام جسمانيت ندارد، و امراض و نقايص جسمانيه ضررى به مقام روحانى آنها نرساندو امراض منفره از علو شاءن و عظمت رتبه آنها چيزى ناقص ‍ نكند، اگر مؤ كد كمالات آن هانباشد و مؤ يد درجات آن ها نگردد، چنانچه اشاره به آن شد، لكن آنچه اين دو محقق اشارهبدان كردند، خالى از وجه نيست ، زيرا كه چون عامه مردم تميز مابين مقامات را نمى دانند،و گمان مى كنند كه نقص ‍ جسمانى از نقص روحانى يا ملازم با او است ، و بعضى ازنقايص را منافى با مقام علو شاءن و عظمت مرتبت دانند، لهذا عنايت حق چنان اقتضا كند كهپيامبران را صاحب شريعت و مبعوث به رسالت هستند به امراضى كه به موجب تنفر طباعو استيحاش مردم است ، مبتلا نفرمايد. پس عدم ابتلاى آنها نه از براى آن است كه ابتلاىبه آن ، نقص مقام نبوت است ، بلكه براى اكمال فايده تبليغ است . بنابراين ، مانعندارد ابتلاى بعض انبيا كه صاحب شريعت نيستند، و ابتلاى اولياى بزرگ و مؤ منين بهاينگونه بليات . چنانچه حضرت ايوب و جناب حبيب نجار مبتلا بودند و اخبار كثيره واردشده در ابتلاى حضرت ايوب .
چهل حديث - صفحه : 243

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation