بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب قصه های اسلامی و تکه های تاریخی, عمران علیزاده   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     QESEH001 -
     QESEH002 -
     QESEH003 -
     QESEH004 -
     QESEH005 -
     QESEH006 -
     QESEH007 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

مقدمه



الحمدلله رب العالمين و صلى الله على خير خلقه محمد واهل بيته الطيبين الطاهرين و لعنه الله على ائهم اجمعين
يكى از انواع كلام قصه و داستان است كه در مقام بيان مطالب و تفهيم مقاصد از آن استفادهميشود.
قصه ها و داستانها فكر انسانرا بحركت آورده باعث تفكر - كه از بهترين عبادتها استميشود، فاقصص القصص لعلهم يتفكرون : قصه ها را بيان كن شايد آنها تفكركنند. (1)
قصه ها انسان را از وضع گذشتگان مطلع ساخته باعث عبرت گرفتن ازحال و سرگذشت آنها ميشود، لقد كان فى قصصهم عبره لاولى الالباب : درقصه هاى آنها عبرتى بود براى صاحبان عقل . (2)
داستانها تاريخ گذشتگان را به انسان بازگو نموده و بر معلومات او افزوده و آئينهدل او را روشن ميسازد، قصه و داستان موجب ثبات قلب و پايدارى انسان در راه هدف ميشود،و وسيله پند گرفتن و يادآورى است ، و كلا نقص عليك من انباءالرذسل ما نثبت به فوادك و جائك فى هذه الحق و موعظه و ذكرى للمومنين : بطوركلى از خبرهاى پيامبران براى تو نقل ميكنم آنچه را كهدل تو را با آن ثابت ميداريم ، و براى تو در اين قصه ها حق بيان شده و براى مومنانموعظه و تذكر هست . (3)
جنيد بغدادى گويد: گوش دادن به قصه ها و حكايات از لشگريان خداىمتعال است كه بوسيله آن دلهاى مريدان را ثابت و محكم ميكند، پرسيدند: شاهدى بر اينادعا دارى ؟ اين آيه را خواند: كلا نقص عليك من انباءالرسل ... (4)
كتابهاى گذشتگان پر است از قصه هاى تاريخى ، اخلاقى فضائلى ، اعتقادى و... موقعمطالعه كتب مختلف داستانهائى را كه برايم دلچسب واقع شده بود يادداشت كرده بودممتاءسفانه مقدارى از آنها در اثر غفلت و نقل وانتقال از بين رفت ، بقيه را كه براى برادران و خواهران مفيد ميدانستم حيفم آمد كه از بينبرود، لذا آنها را جمع نموده و در اختيار عزيزان قرار دادم كه شايد براى عده اى مفيد افتدو يا لااقل باعث تذكر و تغيير ذائقه فكرى شود.
براى حصول اطمينان و تسهيل كار كسانى كه ميخواهند به منابع اصلى مراجعه كنند مداركقصه ها و مطالب نشان داده ميشود و تا آنجا كه برايم ممكن بود سعى شده كه مطالبدرست و صحيح نقل شود، از برادران دينى انتظارم آنستكه اگر از اين خدمت ناچيز بهره اىبردند مرا با دعاى خير ياد كنند، و اگر قصورى ديدند تذكرم دهند، و ما توفيقى الابالله عليه توكلت و اليه انيب .
تبريز: عمران عليزاده


1 - عبادت سه نفرى

عنيف كندى گويد: در زمان جاهليت بقصد خريد لباس و عطريات براى خانواده ام به مكهرفته به عباس بن عبدالمطلب كه مرد تاجر بود وارد شدم ، روزى در مسجدالحرام نشستهبود و به كعبه نگاه ميكرديم ، آفتاب در وسط آسمان نمود روى به كعبه ايستاد، پسرىآمد و در طرف راست جوان ايستاد بعد بانوئى آمد و در پشت سر آنها ايستاد جوان بهركوع رفت آن دو نيز به ركوع رفتند، جوان سر از ركوع برداشت آن دو نيز سربرداشتند، جوان به سجده رفت آن دو نيز به سجده رفتند.
به عباس گفتم : اين كار بزرگى است ، عباس گفت : بلى كار بزرگى است ، ميدانى اينجوان كيست ؟ او محمد بن عبدالله پسر برادرم است ، و آن پسر على فرزند برادرمابوطالب است ، و آن بانو خديجه دختر خويلد همسر محمد است ، برادرزاده ام ميگويد:پروردگار آسمانها و زمين است كه او را به اين دين ماءمور نموده است ، بخدا سوگند درروى زمين اين دين بجز از اين سه نفر پيرو ندارند.
مدرك :
1 - اسد الغابه تاءليف عزالدين على بن ابى الكرم شيبانى معروف به ابن اثيرمتوفاى سال 630 ج 3 ص 414.
2 - استيعاب تاءليف ابو عمر يوسف بن عبدالله بن عبدالبر متوفاىسال 462 هجرى در شاطبه اندلس ج 3 ص 163.
عنيف كندب برادر اشعث بن قيس بود از وى انحرافى ديده نشد بلكه بر حسب روايتىبرادرش اشعق را بخاطر شركت در قتل على عليه السلام توبيخ ميكرد.
عباس بن عبدالمطلب عموى رسول اكرم دو سال و يا سهسال از آن حضرت بزرگ بود، پيش از هجرت نبوى به آن حضرت ايمان آورده بود درمكه اقامت نموده اخبار مكه را به آن بزرگوار مى نوشتقبل از فتح مكه به آن حضرت پيوست ، پس از پيامبر اكرم زنده بود، در آخر عمر نابيناشد، بالاخره بسال 32 هجرى در مدينه از دنيا رفت و در بقيع بخاك سپرده شد.
خديجه دختر خويلد بانوى معظمه مكه همسر رسول اكرم ، حضرت در بيست و پنجسالگى با او كه چهل ساله بود ازدواج نمود، تمامى فرزندان آن حضرت جز ابراهيم ازآن بانو بود، وى اولين بانوئى بود كه به آن بزروگوار ايمان آورد، طبق رواياتمتعدد از بهترين بانوان بهشت است ، پس از 65سال عمر بنابر مشهور در ماه رمضان سه سال پيش از هجرت از دنيا رفت و در حجون دفنشد.


2 - اولين مؤمن

از على عليه السلام نقل شده كه مى فرمود: من بنده خدا و برادررسول خدايم من صديق اكبرم ، به غير از من هر كس اين دعا را بكند دروغگو و افتراگراست ، هفت سال پيش از مردم با رسول خدا نماز خواندم .
ابن عباس ميگفت : اولين كسى كه با پيغمبر نماز خواند على بود، جابر بن عبدالله مىگفت : رسول خدا روز دوشنبه مبعوث شد و على روز سه شنبه با او نماز خواند، زيدبنارقم ميگفت : على اولين مسلمان است . مدرك كتابالكامل ج 2 ص 37.
((على عليه السلام شش ساله بود كه رسول خدا او را بخانه خود برد و مانند يگانهپسر خانواده زير تربيت خود قرار داده تمام اخلاق و روحيات خود را در مدت چهار و پنجسال به او منتقل ساخت ، خود آن حضرت در خطبه قاصعه ميفرمايد: وضعنى فى حجرهو انا ولد يضمنى الى صدره و يكنفنى فى فراشه و يمسنى جسده : مرا در آغوشخود قرار مى داد در حالى كه من پسر بچه بودم بسينه خود مى چسباند، در بستر خود مراجا ميداد بدن شريف خود را در تماس من قرار ميداد.))
((با اين وضع نارسا است اگر بگوييم : على ايمان آورد چون كافر نبود كه ايمانبياورد، بلكه از اول مؤمن بود، خود حضرت در خطبه چهارم نهج البلاغه ميفرمايد: ماشككت فى الحق مذاريته در حق شك نكردم از روى كه آنرا بمن نشان دادند - ع ))
عبداله بن عباس كه بخاطر وسعت علم و اطلاعاتش به ((حبر الامه ))معروف و از شاگردانو ارادتمندان امير المومنين عليه السلام ، مادرش ‍ لبابه كبرى بود، موقعى كهرسول خدا و بنى هاشم در شعب ابوطالب محصور بودند بدنيا آمد، موقع وفاترسول خدا سيزده سال داشت و بقولى پانزدهسال ، در سال 68 هجرى در طائف از دنيا رفت .
جابر بن عبداله انصارى از طائفه خزرج و يكى از بزرگان اصحابرسول خدا و از دوستداران خاندان عصمت و طهارت بود، خدمت على عليه السلام و امام حسن وامام حسين و امام زين العابدين و امام باقر عليهم السلام را درك نمود، 94سال در دنيا عمر كرد، بسال 74 يا 77 وفات يافت . زيد بن ارقم از طائفه خزرج و ازسابقين در اسلام است ، در اكثر غزوات رسول اكرم شركت داشت ، وى از علاقمندان علىعليه السلام بود و در جنگ صفين شركت كرد، بعدا ساكن كوفه شد و در آنجا خانه بنانمود تا در سال 68 در زمان مختار از دنيا رفت .


3 - منصور را موعظه كرد

منصور دوانيقى به عمروبن عبيد گفت : مرا موعظه كن ، عمرو گفت : با چيزهائى كه شنيدهام يا با چيزهائى كه ديده ام ؟ منصور گفت : با چيزهائى كه ديده اى ، عمرو گفت : عمر بنعبدالعزيز را ديدم كه موقع مرگ يازده پسر داشت ، و تركه اش هفده دينارش را خرج كفناو كردند، و با دو دينار محل قبرش را خريدند، به هر يك از پسرانش كمتر از يك دينارارث رسيد.
هشام بن عبدالملك را نيز ديدم كه موقع مرگ ده پسر داشت ، از تركه اش به هر يكى ازپسرانش هزار دينار (يك ميليون مثقال طلا) ارث رسيد، پس را مدتى يكى از پسران عمر بنعبدالعزيز را ديدم كه در يك روز يكصد اسب در راه خدا به مجاهدان داد، و يكى از پسرانهشام را نيز ديدم كه دست گشوده گدائى ميكرد.
مدرك :
شرح نهج البلاغه ج 2 ص 101 تاءليف ابو حامد عزالدين عبدالحميد بن هبة الله معروفبه ابن ابى الحديد معتزلى متولد روز شنبهاول ذى الحجه سال 586 در مدائن ، ساكن بغداد متوفاىسال 655 هجرى .
ابو جعفر منصور بن محمد معروف به دوانيقى دومين خليفه عباسى ، شخص سفاك و ستمگربود، اكثر فرزندان امام حسن عليه السلام و علويان را در زندانهاو لاى ديوارها گذاشت ،بسال 158 هجرى در راه مكه در محلى بنام بئرميمون از دنيا رفت ، خلافتش 32سال و چند روز كم و سنش 63 سال بود.
ابو عثمان عمروبن عبيد بصيرى در زمان خود از بزرگان معتزله و از زهاد مشهور بود،نزد منصور دوانيقى احترام زياد داشت ، بسال 80 هجرى متولد شد وبسال 144 هجرى وفات يافت .
عمربن عبدالعزيز ششمين خليفه اموى ، مادرش ام عاصم دختر عاصم بن عمر بن خطاببود، بسال 61 هجرى در مصر بدنيا آمد، پس از وفات سليمان بن عبدالملكبسال 98و يا 99به خلافت رسيد كارهاى خير بسيار انجام داد، از جمله سب على عليهالسلام را كه سنت بنى اميه بود برداشت ، در ماه رجبسال 101 هجرى در سن سى و نه سالگى از دنيا رفت .
هشام بن عبدالملك ، هشتمين خليفه اموى شخص ظالم و متكبر و معروف بهبخل بود، در ماه ربيع الاخر سال 125 هجرى در رصافه از دنيا رفت .


4 - شبيه عيسى بن مريم

علماء حديث نقل ميكنند كه رسول اكرم به على عليه السلام فرمود: در تو شباهتى هست بهعيسى بن مريم : يهود او را دشمن داشتند. و به مادرش ‍ تهمت زدند، نصارى او را دوستداشتند از حدش بالا بردند.
مدرك :
تاريخ الخلفاء ص 174 تاءليف جلال الدين عبدالرحمن بن ابى بكر سيوطى امام حافظ،مورخ اديب داراى در حدود ششصد جلد كتاب ميباشد،بسال 849 هجرى متولد شد، و بسال 911هجرى وفات يافت .
((على عليه السلام را جمعى دشمن داشته باو تهمتها زدند و قومى او را دوست داشتند و درحقش ادعاى الوهيت كردند حضرت خودش ‍ ميفرمايد:
(( سيهلك فى صنفان محب مفرط يذهب به الحب الى غير الحق و مبغض مفرط يذهب بهالبغض الى غير الحث الناس فى حالاالنمط الاوسط فالزموه )) : بزودى دو صنف درحق من هلاك و تباه ميشوند: دوستانى كه محبت زياد آنها را براه ناصواب ميكشاند، ودشمنانى كه كينه زياد آنها را براه ناحق سوق ميدهد، بهترين مردم درباره من اشخاصميانه مى باشند، ملازم اين راه باشيد -(ع ) ))مدرك نهج البلاغه خطبه 127.


5 - نويسندگان رسول خدا

اهل تحقيق از سيره نويسان نقل ميكنند كه على عليه السلام ، زيد بن ارقم وحى را مىنوشتند، حنظلة بن ربيع تميمى و معاوية بن ابى سفيان به پادشاهان و روساءقبائل نامه مى نوشند، و همچنين صورت حساب جمع و تقسيم صدقات را مى نوشتند.
مدرك :
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 338.
على عليه السلام كوچكترين پسر جناب ابوطالب بود، پس از سىسال از ولادت رسول اكرم در ميان كعبه معظمه بدنيا آمد، مادرش فاطمه دختر اسد از زنانمومنه و عفيفه بود، على عليه السلام از شش سالگى تحت تربيتروسل اكرم قرار گرفت و تا آخر عمر از آنحضرت جدا نشد و در همه غزوات غير از تبوكحضور داشت ، پس از رسول خدا سالها محروم و خانه نشين شد، پس از كشته شدن عثمانبسال 36 هجرى به خلافت رسيد، مدت خلافتش چهارسال و نه ماه بود، بسال چهل هجرى شب نوزدهم ماه رمضان بدست ابن ملجم لعنه اللهضربت خورد و شب 21 چشم از جهان فرو بست ،فضائل و مناقب آن حضرت به حد حصر نيايد.
زيد بن ثابت : از دانشمندان صحابه و از نويسندگانرسول خدا بود، گويند كه زبان سريانى و عبرانى و ايرانى را بدستوررسول اكرم ياد گرفت ، در خلافت ابوبكر بدستور او و عمر قرانى نوشت ، وى عثمانىبود و از على عليه السلام انحراف داشت لذا در جنگهاى آنحضرت شركت نكرد، وفاتش ‍را بين سالهاى 45 تا 55 نوشته اند.
معاويه : پسر ابوسفيان و هند از دشمنان سرسخت اسلام ورسول اكرم بود كه موقع فتح مكه اظهار اسلام نمود، درسال 20 هجرى از طرف عمر والى شام شد، عثمان هم او را تثبيت نمود، و درخلافت علىعليه السلام با آنحضرت مخالفت نمود و در صفين به جنگ با آن بزرگوار برخاست ،پس از شهادت على عليه السلام و صلح امام حسن عليه السلام با زور و بزوير بهخلافت اسلامى تسلط يافت ، از صلحاى زياد را از امت اسلامىبقتل رسانيد، تا آنكه پس از چهل سال امارت و خلافت در نيمه ماه رجبسال 60 هجرى در شام از دنيا رفت .


6 - تفصيل نويسندگان نبوى

على بن ابيطالب با آن شرافت و بزرگوارى و عثمان ابن عفان وحى را مينوشتند، اگراين دو غائب بودند ابى بن كعب و زيد بن ثابت وحى را مى نوشتند و اگر ايندو همنبودند ديگران مى نوشتند، خالدبن سعيد بن عاص و معاويه در احتياجات معمولىآنحضرت مى نوشتند، مغيرة بن شعبه و حصين بن نميرگاهى از خالد و معاويه نيابتميكردند، حذيقه بن يمان تخمين ميوه هاى حجاز را مى نوشت عبدالله بن ارقم و زيدبنثابت از طرف حضرت به پادشاهان نامه مى نوشتند، معيقب بن فاطمه غنائم نبودى را مىنوشت ، حنظلة بن ربيع از همه اينها در صورت نبودشان نيابت مى كرد.
مدرك :
العقد الفريد چاپ مكتبة المثنى بغداد تاءليف : ابو عمراحمد بن محمد بن عبدربهاندلسى مروانى مالكى متوفاى 328 هجرى .
عثمان بن عفان از بزرگان بنى اميه بود، بوسيله تبليغ ابوبكر اسلام آورد،رسول خدا دخترش رقيه را به نكاح او در آورد، عثمان با رقيه به حبشه مهاجرت كردسپس به مكه مراجعت نمود، پس از وفات رقيه با ام كلثوم دختر ديگر پيامبر ازدواج نمود،پس از قتل عمر بسال 23 هجرى در اثر شورائى كه على عليه السلام از آن شكايت داردبه خلافت رسيد، در اثر كارهاى ناروائى كه از او و اطرافيانش سر زد جمعى از مسلمانانبه او شوريده در ماه ذى الحجه سال 35 هجرى او را كشتند.
ابى بن كعب : از فضلاء و فقهاء اصحاب رسول اكرم و كاتب وحى بود، وى ياز جملهدوازده نفر است كه در عقبه با پيامبر بيعت كردند به خاندان نبوت علاقه داشت ، از حملهدوازده نفر بود كه پاى منبر ابوبكر بپا خاسته با ايراد خطبه به او اعتراض كردند،تاريخ وفات او مورد اختلاف است .
خالد بن سعيد: از نيكان بنى اميه و از پيشقدمان در اسلام بود، با مهاجران به حبشه رفت، پس از مراجعت به مدينه كارهاى مهم از طرف پيامبر انجام ميداد، پس از وفات حضرت باخلفاء همكارى نكرد، در سال سيزدهم هجرى در جنگ اجنادين شام شهيد شد.
حذيفة بن يمان : از بزرگان اصحاب رسول خدا بود، مقامى بس ارجمند داشت ، و تنهاكسى بود كه منافقان را مى شناخت ، مدتى از طرف عمر حاكم مدائن بود، حذيفه در دوستىامير المومنين عليه السلام ثابت قدم بود، همواره به دوستى او سفارش ميكرد، درسال 36 هجرى چهل روز پس از قتل عثمان در مدائن از دنيا رفت .


7 - او كاتب وحى نبود

رسول اكرم مدت 22 سال سرگرم دعوت مردم بود، وحىنازل ميشد و حضرت آنرا به اصحاب ميخواند و آنها مى نوشتند و جمع ميكردند، و كلمهكلمه حفظ مى نمودند، معاويه آنجا بود كه خدا ميداند، در ماههاى آخر عمررسول خدا بظاهر مسلمان شد و چند ماه براى آن حضرت نويسندگى كرد، طرفدارانمعاويه آوازه او را بلند نموده و مقام او را بالا برده و كاتب وحى معرفى كردند، و اينعنوان را مخصوص او نموده و از ديگران سلب كردند ((چنانكه او را بخاطر خواهرش امحبيبه خال المؤمنين ناميدند، ولى محمد بن ابوبكر را كه پسر خليفهاول و برادر عايشه همسر محترمه نبوى بود خال المؤمنين نگفتند - ع ))
مدرك :
كتاب مروج الذهب ج 3 ص 53 دار الاندلس تاءليف شيخ المورخين ابوالحسن على بن حسينبن على مسعودى ، در بغداد رشد و نمو يافت ، در شهرهاى هند و ايران و عراق و مصر وشام سياحت نمود، بسال 333 هجرى و بقولى 345 هجرى از دنيا رفت .


8 - يادى از پدر كرد

در حديث آمده كه فاطمه زهراء عليهما السلام مقدارى نان خدمت پدرش ‍ تقديم نمود، حضرتپرسيد: اين چيست ؟ گفت : نان پخته بودم ، دلم آرام نگرفت و اجازه نداد كه بى توبخورم لذا اين مقدار نان را هم براى تو آوردم ، حضرت نان را گرفت وميل نمود و بعد فرمود: در مدت سه روز اين اولين طعامى است كه پدرت بدهان ميگذارد.
مدرك :
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 1 ص 129
فاطمه زهراء دختر رسول خدا افضل زنان عالم ، همسر على مرتضى ، مادر حسن و حسين ،بقول اكثر علماء شيعه در بيستم جمادى الاخرىسال پنجم بعثت از مادر معظمه خديجه كبرى متولد شد، وبقول اكثر علماء اهل سنت پنج سال قبل از بعثت ، درسال دوم هجرت با على عليه السلام ازوداج نمود، درسال جمادى الاخرى و بقولى در سيزدهم جمادىالاول سال 11 هجرى از دنيا رفت .


9 - از على عليه السلام دفاع كرد

روزى ابو امامه باهلى بر معاويه وارد شد، معاويه او را در پهلوى خود نشاند، دستور دادغذا آوردند، با دست خود بدهان ابوامامه لقمه گذاشت ، پس از صرف غذا با دست خود سرو محاسن او را معطر نمود، سپس يك كيسه طلا پيش ابوامامه گذاشت ، پس از انجام همه اينكارها معاويه گفت :
ترا بخدا من افضل و بهترم يا على بن ابيطالب ؟ ابو امامه گفت : دروغ نخواهم گفت ،اگر قسم هم نميدادى راستش را ميگفتم ، بخدا قسم على از توافضل و كريمتر است ، اسلامش با سابقه تر و خويشاونديش بارسول خدا نزديكتر است ، و نسبت به مشركين سختگيرتر، و زحمات و خدماتش در نظر امتاسلامى از تو بيشتر است .
معاويه ميدانى على كيست ؟ او پسر عم رسول خدا و شوهر سيدة النساء و پدر حسن و حسينسيد جوانان اهل بهشت ، و برادر زاده حمزه سيد الشهداء و برادر جعفر ذوالجناحين است ، توچگونه خود را با همچو شخصيتى برابر ميكنى ؟!
معاويه خيال ميكنى به جهت محبت و طعام و احسان تو، ترابر على ترجيح خواهم داد كه پيشتو با ايمان آمده و بى ايمان بروم ؟! بد فكر كرده اى ، سپس برخاست و از نزد معاويهبيرون رفت ، معاويه كيسه طلا را از پى او فرستاد ولى او نپذيرفت و گفت : بخدا قسميك دينار هم از او قبول نميكنم .
مدرك :
سفينة البحار ج 1 ص 669 تاءليف محدث جليل القدر حاج شيخ عباس ‍ قمى متولد حدود1290 قمرى صاحب تاءليفات سودمند بسيار، متوفاى شب سه شنبه 23 ذى الحجهسال 1359 قمرى در نجف اشرف و مدفون در صحن شريف علوى .
((پس از شهادت على عليه السلام معاويه تلاش ميكرد كه مقام و موقعيت و محبت آن حضرترا نيز از دلها بيرون ببرد، لذا به هر وسيلهمتوسل ميشد، بعضى را پول ميداد و احترام مصنوعى ميكرد، عده اى را ميكشت ، و ازنقل فضائل آن حضرت قدغن ميكرد، ولى موفق نشد وفضائل على عليه السلام شرق و غرب را فرا گرفت - ع ))
ابو امامه باهلى : نامش صدى بن عجلان است از اصحابرسول خدا بود، در شام سكونت داشت ، معاويه برايش نگهبان گذاشته بود كه نزد علىعليه السالم بسال 86 هجرى در شام از دنيا رفت .


10 - خطبه نماز را تغيير دادند

ابو سعيد خدرى نقل ميكند كه مروان بن حكم امير مدينه بود، براى اقامه نماز عيد با اوبه صحرا رفتم ، وقتى به مصلى رسيديم ديدم ((كثير بن صلت ))منبرى درست كرده ومروان ميخواهد پيش از نماز عيد خطبه بخواند - در صورتى كه خطبه نماز عيد بعد ازنماز است - لباسش را گرفته پائين كشيدم ولى او لباسش را از دستم كشيد و به منبررفت و خطبه خواند.
گفتم : بخدا سوگند كه سنت رسول خدا را تغيير داده ايد، گفت : اى ابو سعيد آنچه توميدانى از بين رفت ، گفتم : آنچه من ميدانم بهتر است ازآنچه نميدانم ، مروان گفت نن چونمردم بعد از نماز براى شنيدن سخنان ما نمى نشينند لذا خطبه ها را جلوانداخته ايم .
مدرك :
كتاب الغدير ج 8 ص 263 علامه مجاهد شيخ عبدالحسين امينى متولدسال 1320 قمرى در تبريز، متوفاى روز جمعه 28 ربيع الاخرسال 1390 قمرى مطابق 12 تير ماه سال 1349 شمسى مدفون در كتابخانه مكتبه الاماماميرالمومنين در نجف اشرف .
((علت ننشستن مردم و گوش ندادن به خطبه ها اين بود كه بنى اميه و كارگزاران آنهابه ساحت مقدس على عليه السلام جسارت نموده و ناسزا گفته و لعن ميكردند، و مردم همحاضر به شنيدن ان نبودند - ع ))
ابو سعيد خدرى از فضلاء صحابه پيغمبر بود، اخبار بسيار از پيامبرنقل نموده ، در دوازده غزوه از جنگهاى رسول اكرم شركت نمود، در جنگهاى خلفاء مخصوصادر جنگهاى دوران خلافت على عليه السلام حاضر بود، درسال 63 يا 64 يا 65 در مدينه از دنيا رفت .
مروان بن حكم بن ابى العاص پسر عموى عثمان ، در زمانرسول اكرم متولد شد ولى آن حضرت را نديد چون پدرش را حضرت به طائف تبعيدنمود، در آنجا بودند تا عثمان بخلافت رسيد و آنها را به مدينه آورده مروان را كاتب ومشاور خود قرار داد.
مروان در زمان معاويه مدتى از طرف او عامل مدينه بود سپسعزل نمود، پس از مرگ يزيد بن معاويه به خلافت رسيد و با مادر خالد بن يزيد ازدواجنمود، بالاخره بسال 65 مادر خالد با كنيزانش او را كشتند،رسول خدا درباره پدر مروان فرمودن عليه و على من يخرج من صلبه لعنة الله الاالمومن منهم و قليل ما هم : بر او و بر كسانى كه از صلب او خارج ميشوند لعنت خداباد، بجز اشخاص مؤمن ايشان كه كم هستند.


11 - كتاب را ميزد

مردى از مسلمانان نزد عمر بن خطاب آمد و گفت : چون مدائن را فتح كرديم كتابى بدست آمدكه در آن دانشهاى ايرانيان هست ، عصر كتاب را گرفت و تازيانه برداشت ، كتاب را باتازيانه ميزد و آيه : (( نحن نقص ‍ عليك احسن القصص )) را ميخواند و ميگفت : آياداستانى بهتر و زيباتر از كتاب خدا هست ؟ اشخاص پيش از شما بدان جهت هلاك شدند كهبه كتابهاى دانشمندان و كشيشان توجه نموده و از تورات وانجيل غفلت نمودند تا آنكه علوم كتابهاى آسمانى فراموش شده و ازبين رفت .
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 12 ص 102
عمر بن خطاب عدوى از معاريف قريش و از دشمنان سرسخت اسلام و مسلمين بود، بعد ازچهل مرد و يازده زن مسلمان شد، موقع هجرت همراه مسلمانان هجرت كرد، در تمام غزواترسول اكرم شركت كرد ولى مباشد قتال نميشد، درسال سيزده پس از وفات ابوبكر با تعيين و نصب او بخلافت رسيد، در زمان خلافت اوفتوحات زياد نصيب مسلمانان شد، بالاخره بسال 23 هجرى بدست ابولولو فيروز غلاممغيرة بن شعبه كشته شد.


12 - جواهرات كسرى

موقعى كه تاج و شمشير و كمر بند جواهر نشان كسرى را نزد عمر بردند قيمت آنرا زيادديد با تعجب گفت : مردمى كه اين قدر چيزهاى نفيس را به بيتالمال فرستاده اند و خيانت نكرده اند اشخاص امين و درستكار هستند، على عليه السلام كهحاضر بود فرمود: چون تو عفت كرده اى و خيانت نميكنى ايشان هم ميورزند، اگر تو خيانتو شكم چرانى ميكردى ايشان هم خيانت و شكم چرانى ميكردند.
مدرك :
كتاب الكامل ج 2 ص 360 نوشته ابن اثير.
((مردم تابع سردمداران و روساى خود و ناظراعمال ايشان هستند، اگر ايشان پاك و امين باشند مردم هم پاك و امين مى شوند، و اگرمشغول غارت و چپاول و مال اندوزى باشند مردم نيز دزد و خائن ميشوند - ع ))


13 - عيادت از على عليه السلام

سدير صيرفى از محمد بن على (امام باقر عليه السلام )نقل ميكند على عليه السلام سخت مريض شد، ابوبكر و عمر به عيادتش رفتند، چون ازنزد او بيرون آمدند پيش رسول خدا رفتند، حضرت پرسيد: از كجا مياييد؟ گفتند: ازعيادت على پرسيد: او را چگونه يافتند؟ گفتند:حال او را بد ديديم و از مرضى كه دارد بر او مى ترسيم ، فرمود: نه ، او با اين مرض ‍ننميميرد بلكه زنده ميماند و بقدرى به او ستم و حيله ميشود كه در ميان اين امت وسيله عبرتو تسلى ميشود (مظلومان با ديدن و شنيدن وضع او تسلى مى يابند.)
مدرك :
شرح ابن ابى الحديد ج 4 ص 16.
سدير بن حكيم صيرفى ، پدر حنان ، از اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما سلامدوستدار اهل بيت و شخص صالح بود.
محمد بن على معروف به ((باقر العلوم )) امام پنجم شيعه مادرش فاطمه دختر امام حسنعليه السلام ، روز دوشنبه ، سوم صفر و بقولىاول رجب سال 57 در مدينه متولد شد، مدت 57سال در دنيا عمر نموده معارف الهى را در ميان مردم پخش نمود، مدت امامتش نوزدهسال بود، روز دوشنبه هفتم ذى الحجه سال 114 هجرى در مدينه از دنيا رفت .
عبداله بن قحافه معروف به ((ابوبكر ))مادرش ام الخير سلمى بود، در دعوت دوم بهرسول خدا ايمان آورد، در هجرت همراه پيامبر به مدينه هجرت كرد، در همه غزوات نبوىشركت داشت ولى اهل نبرد و مبارزه نبود، پس از وفاترسول خدا به ترفند و غلبه به خلافت رسيد، مدت خلافتش دوسال و سه ماه بود، روز سه شنبه 22 جمادى الاخرىسال 13 هجرى از دنيا رفت .


14 - شمشيرش را ميفروخت

ابورجا گويد: على عليه السلام را ديدم كه شمشيرش را ببازار برده و مى فرمود: كيستاين شمشير را از من بخرد، بخدا قسم اگر قيمت يك پيراهن را داشتم آنرا نمى فروختم ،گفتم : من پيراهن بتو مى فروشم و مهلت ميدهم هر وقت عطايت (ماهيانه ات ) بدستت رسيدقيمت آنرا پرداخت كنى ، پيراهن را گرفت و رفت ، چون سر ماه شد حقوقش را گرفت ،قيمت پيراهن را داد.
مدرك :
شرح نهج البلاغه بيست جلدى 2 ص 200


15 - قابل مقايسه نبود

شبث بن ربعى به معاويه گفت : ترا بخدا آيا راضى ميشوى كه عماربن ياسر را بدستتو بدهند كه او را بكشى ؟ گفت : چرا راضى نشوم ؟ بخدا سوگند اگر على عمار رابدست من بدهد او را در عوض عثمان نميكشم بلكه در عوضنائل ، غلام ميكشم .
شبث گفت : بخدا قسم عدالت نكردى و درست مقايسه ننمودى بخدا قسم دستت به عمارنخواهد رسيد مگر اينكه سرها از تنها جدا شود، و زمين با آن وسعتش بر تو تنگ گردد.
مدرك :
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 4 ص 22
شبث بن ربعب از اشخاص منافق و بى ثبات بود كه هر روز برنگى ميافتاد،اول مؤ ذن سجاح بود، سپس مسلمان شد و در قتل عثمان شركت داشت ، بعد در سپاه على عليهالسلام بود و حضرت او را با عدى بن حاتم براى دعوت پيش معاويه فرستاد، سپس بهخوارج ملحق شد، در حركت امام حسين عليه السلام از كسانى بود كه به آن حضرت نامهدعوت نوشتند، در كربلا جزو سپاه عمر سعد بود، در زمان مختار از خونخواهان امام و رئيس‍ كوفه بود سپس در ميان قاتلان مختار بود بالاخره در حدودسال هشتاد هجرى از دنيا رفت .
عمار بن ياسر از بزرگان اصحاب رسول خدا و از معذبين در راه اسلام بود، در غزواترسول اكرم شركت داشت ، با مسلمانان به حبشه مهاجرت كرد و از آنجا به مدينه مهاجرتنمود، وى از كسانى بود كه به كارهاى ناهنجار عثمان اعتراض كردند، داراىفضائل زياده از حد حصر است از اول به امير المومنين عليه السلام علاقه داشت حتى درزمان رسول خدا از على عليه السلام جدا نميشد پس از رحلت نبوى ، ملازم آن بزرگوارشد، در جنگ صفين بيارى آن حضرت برخاست تا آنكه در ماه ربيع الاخرسال 37 هجرى در سن 94سالگى در آن جنگ شهيد شد.


16 - خوش رقصى نمود

على بن اصمع جدا معروف در محلى از بصره ((سفوان )) دزدى كرد، او را گرفته پيشعلى عليه السلام بردند، حضرت ، شاهد خواست ، چون شهود حاضر شده و شهادت دادندحضرت امر كرد چهار انگشت دست راستش ‍ را بريدند، پرسيدند چرا دستش را از مچنبريدى ؟ فرمود: سبحان الله اگر مچ بريده ميشد موقع از جا برخاستن به چه تكيهميكرد؟ چگونه نماز ميخواند؟ چگونه غذا ميخورد؟
چون حجاج بن يوسف والى بصره شد على بن اصمع نزد او رفت و گفت : اى امير پدرمبر من عاق شده مرا على ناميده ! تو اين ستم را از من برطرف ساز و نام ديگرى برايمبگذار!! حجاج گفت : براى تقرب ، خوب وسيله پيدا كرده اى ، ترا متصدى بامهاى دارالاماره نموده و هر روز برايت دو دانگ فلوس ، مزد معين نمودم ، اگر از آن مقدار تجاوز كنىدستور ميدهم آنچه را كه على بن ابيطالب از دستت باقى گذاشته است مى برند.
مدرك :
الكنى و الالقاب ج 2 ص 34 تاءليف حاج شيخ عباس قمى .
((اين جريان باعث عداوت اين خاندان با امير المومنين عليه السلام شد، اصمعى معروف(عبدالملك بن قريب ) نواده على بن اصمع از على عليه السلام منحرف بود، ابوالعيناءگويد: در تشييع جنازه اصمعى بوديم كه ابو قلابه شاعر (حبيش بن عبدالرحمن ) اين دوبيت را كه درباره اصمعى گفته بود برايم خواند:

لعن الله اعظما حملوها

نحو دار البلى على خشبات

اعظما يبغض النبى و اهل البيت

و الطيبين و الطيبات

حجاج بن يوسف ثقفى يكى از سفاكان و جنايتكاران تاريخ است كه اكثر لذت او در ريختنخونها بود، بيست سال امارت نمود، اشخاصى را كه بوسيله او بهبقتل رسيدند تعداد نمودند غير از آنهائى كه در جنگها كشته شدند يكصد و بيست هزارنفر بودند كه شانزده هزار زن محبوس ميكرد، غذاى آنها نانى بود از آرد جو مخلوط بانمك و خاكستر، بالاخره در سن 54 سالگى بسال 5 ))در شهر واسط از دنيا رفت .

17 - صوفى ريش پرست

در بغداد در خانقاه و كاروانسرائى شيخى از صوفيها بود كه ريش بسار بزرگى داشتو به آن علاقمند بود، غالب اوقات مشغول خدمت بريش خود ميشد: روغن ميماليد، شانهميكرد، شبها براى اينكه درهم و پريشان نشود موقع خواب آنرا به كيسه اى ميكرد.
شبى شيخ در خواب بود كه يكى از مريدان برخاست و به ريش شيخ حمله برده از اينگوش تا آن گوش درو كرد، صبح كه شيخ از خواب برخاست و ريش خود را بباد رفتهديد شكايت پيش رئيس خانقاه برد، رئيس صوفيها را جمع كرد و از قهرمان اين كار پرسجو كرد مريد دروگر گفت : من بودم كه ريش حضرت شيخ را درو كردم ، چون ديدم اينمحاسن براى شيخ بتى شده است كه آنرا عبادت ميكند، لذا از باب نهى از منكر آنرا از بينبردم تا شيخ عبد خدا شود نه عبدلحيه .
مدرك :
شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ج 11 ص 208.


18 - دختران كسرى

على عليه السلام پس از جنگ جمل مردى را بنام ((خليد )) بعنوان فرماندار به خراسانفرستاد، چون خليد به نزديكى نيشابور رسيد اطلاع يافت كهاهل خراسان مرتد شده ، دست از اطاعت حكومت اسلامى برداشته اند و فرماندار كسرىبدانجا آمده است ، خليد با اهل نيشابور جنگيده و ايشانرا شكست داد، خبر فتح و اسيرانجنگى را پيش حضرت فرستاد، خواست دختران كسرى را گرفته ، اسير كند، ايشان امانخواسته و تسليم شدند، خليد آنها را نيز پيش امام فرستاد.
چون خدمت حضرت رسيدند فرمود: مائل هستيد شما را شوهر دهم ؟ گفتند: نه ، مگر اينكه مارا ازدواج پسرانت در آورى ، چون ما ديگران را كفو خود نميدانيم ، حضرت فرمود: هر جادلتان ميخواهد برويد. شخص بنام ((نرسا )) بپا خاست و گفت : يا امير المومنين اجازهبفرمائيد من بكارهاى ايشان رسيدگى كنم ، چون ميان من و ايشان خويشاوندى هست ، حضرتهم پذيرفت ، نرسا ايشانرا به منزل خود برد و لباس و غذا براى آنها فراهم نمود.
مدرك كتاب وقعة صفين ص 12 تاءليف الوالفضلنصربن مزاحم منقرى مورخ شيعى متولد 120 هجرى متوفاى 212 هجرى .
((حقير گويد: درباره اسارت دختران كسرى نقلهاى مختلف ايراد شده : در زمان عمر اسيرنمود وارد مسجد كردند، در زمان عثمان اسير نموده به مدينه بردند، در زمان على عليهالسلام توسط حريث از اطراف بصره اسير نمودند، توسط خليد از خراسان اسيرشدند، شايد اختلاف نقلها را اين طور حل كرد كه كسرى لقب پادشاهان ايران بود نه نامخاص و به شاهزاده خانمهاى ايرانى دختران كسرى ميگفتند، در هر زمانى دو يا سه نفر ازاين شاهزاده خانمها كه دختر يكى از پادشاهان ايران بودند اسير ميشدند و دختر يك نفرنبودند.))


19 - على را در چه حالى ديدى ؟

عبدالله بن عباس گويد: در زمان خلافت عمر نزد وى رفتم ، گفت : از كجا ميائى ؟ گفتم :از مسجد، گفت : پسر عمويت على را در چه حالى گذاشتى ؟ گفتم در نخلستان با دلو ازچاه آب ميكشيد و قران ميخواند، گفت : آيا در دلش چيزى از امر خلافت باقى مانده است ؟گفتم : بلى عقيده اش اين است كه رسول خدا به خلافت او تصريح كرده است و من از پدرمدرباره اداعاى على سوال كردم ، گفت على راست ميگويد.
عمر گفت : رسول خدا درباره وى جسته و گريخته سخنانى داشت كه با آنها مطلبىثابت نميشود و وسيله عذر نميباشد، در مرض موت ميخواست صراحتا چيزى بگويد كه منمانع شدم ، چون بر اسلام ترسيدم ، بخدا قسم هرگز قريش باو جمع نميشوند اگر اوبخلافت منصوب ميشد عربها از هر طرف شوريده و به سر او ميريختند،رسول خدا هم دانست كه من متوجه تصميم او شده ام چيزى نگفت ؟ خدا هم اراده خود را اجراكرد.
مدرك :
شرح نهج البلاغه ج 12 ص 21
((حقير گويد: جريان به اين قرار بود: رسول خدا در آخرين ساعات عمر خود فرمود:برايم دوات و چيز سفيد بياوريد تا براى شما نوشته اى بنويسم تا پس از من هرگزگمراه نشويد. حاضران تنازع كردند و سر و صدا زياد شد، گوينده اى - در جاهاىديگر آمده كه عمر بود - گفت : رسول خدا هذيان ميگويد -( انرسول الله يهجر ) چند نفر هم اين جمله را تكرار كردند، حضرت فرمود: مراواگذاريد. ))
مدرك :
الكامل ج 2 ص 217 و مختصر ابوالغداء ج 1 ص 151.


20 - لياقت خلافت اسلامى

عمر ميگفت : خلافت بايد در اهل بدر (كسانيكه در جنگ بدر شركت كرده بودند) باشد مادامىكه از ايشان كسى هست ، و اگر اهل بدر نباشد دراهل احد باشد مادامى كه از ايشان كسى هست ، شخص طليق و طليق زاده و آنهائى كه پس ازفتح مكه مسلمان شده اند حق خلافت ندارند.
مدرك :
اسد الغابه ج 4 ص 487.
طليق به كسانى از اهل مكه گفته ميشود كه موقع فتح مكه كافر بودندرسول اكرم آنها را نكشت و اسير نكرد، فرمود: (( اذهبوا انتم الطقاء )) از ان جملهابوسفيان معاويه بود كه بعدها خلافت اسلامى را با وجوداهل بدر و احد غضب نمود.


21 - على متكبر نيست

على عيه السلام در مسجد نزد عمر بن خطاب نشسته بو، چون برخاست و رفت ، يكى ازحاضران ، آن حضرت را به تكبر و خودپسندى نسبت داد، عمر گفت : براى كسى كهمثل او باشد حق و رواست كه فخر كند، بخدا سوگند اگر شمشير او نبود ستون اسلامبرپا نميايستاد، او از همه امت به قضاوت داناتر و داراى سابقه درخشان و شرافت است ،آن شخص گفت : پس چرا او را بخلافت انتخاب نكرديد؟! عمر گفت : بخاطر اينكه جوانبود، و فرزندان عبدالمطلب (خويشاوندانش ) را زياده دوست ميدارد.
مدرك :
شرح نهج البلاغه ج 12 ص 82.
خود پيغمبر در اول بعثت جوان بود، حضرت يحيى و حضرت عيسى جوان ، بلكه بچهبودند به نبوت رسيدند، عثمان به تدبير عمر خليفه شد بنى اميه را بر گردهمسلمانان سوار نمود.


22 - بر قضاوت اعتراض داشت

مردى از على عليه السلام به عمر بن خطاب شكايت كرد، على در مجلس ‍ حاضر بود، عمرگفت : يا اباالحسن برخيز در كنار خصم خود بنشين ، حضرت برخاست كنار مدعى نشست واز خو دفاع كرد، چون محاكمه پايان يافت على بجاى خود برگشت در حالى كه ناراحتىاز قيافه اش نمايان بود.
عمر گفت : يا اباالحسن چرا ناراحت شدى ؟ مگر قضاوت من خوب نبود؟ فرمود: بلى ، چونمرا نزد خصم من با كنيه خطاب كردى ، چرا نگفتى : يا على برخيز؟ عمر دست در گردنعلى انداخت و روى او را بوسيد و گفت : پدر و مادرم فداى شما باد، بوسيله شما خدا ما راهدايت كرد، و از تاريكى بسوى نور آورد.
مدرك :
شرح نهج البلاغه ج 17 ص 65.


23 - اظهار تشيع در بغداد

در سال 351 هجرى بدستور معزالدوله ديلمى در بغداد اين جمله ها را بديوارهاى مساجدنوشتند: لعن الله معاويه بن ابى سفيان و لعن الله من غضب فاطمة قد كا و من منع انيدفن الحسن عند جده ومن نفى اباذر الغفارى و من اخرج العباس من الشورى : خدا لعنتكند معاويه بن ابى سفيان را، و لعنت كند كسى را كه فدك را از فاطمه عصب نمود، وكسى را، كه نگذاشت حسن (عليه السلام ) نزد جدش دفن شود، و كسى را كه ابوذر راتبعيد كرد، و كسى را كه عباس (عموى پيغمبر) را از شورى خارج نمود.
چون شب شد بعض مردم آ نوشته را محو و حك كردند، معزالاوله خواست دستور دهد كهدوباره آن جمله نوشته شود، كه وزير مهلبى به او پيشنهاد كرد كه بجاى جمله هاى محوشده اين جمله ها نوشته شود: لعن الله الظالمين لابالرسول ، و در لعن به جز از معاويه از كسى نام برده نشود، معزالدوله هم پذيرفت .
مدرك :
مختصر ابو الفداء، ج 1 ص 104 تاءليف عماد الديناسماعيل بن الملك الافضل على صاحب حماة ، متوفاى 732 هجرى - المختصر فى اخبارالبشر.
معزالدوله احمد بن بويه از سلاطين مقتدر آل بويه (ديالمه ) بود،بسال 303 هجرى متولد شد، در سال 326 هجرى وارد بغداد شده امور حكومتى را بدستگرفت بقدرى بر كارها مسلط شد كه براى خليفه ((المستكفى بالله ))عباسى چيزى جزنام نماند، بالاخره در 13 ربيع الاخر سال 356 هجرى از دنيا رفت و در مقابر قريشبخاك سپرده شد.
ابو محمد حسن بن محمد معروف به وزير مهلبى در 26 محرم 291 در بصره متولد شد، درسال 339 بوزارت معزالدوله رسيد در سال 350 معزوالدوله بين او و حاحبش صلح و صفاداده پسرش بختياز را باو سپرد، بسال 352 با سپاه انبوه براى فتح عمان ميزفت كهمريض شد و در 24 شعبان از دنيا رفت ، جنازه اش را به بغداد برده و در مقابر قريشدفن نمودند، وى داراى فاضله ، عقل كامل فضل وسيع و ادب بليغ بود.


24 - اقامه تعزيه در بغداد

در سال 352 روز عاشورا كه فرا رسيد معزوالدوله دستور داد مردم بغداد بازارها و مغازهها را بسته و علنى مشغول تعزيه دارى شوند، زنان روها را سياه و موها را پريشان نمودهو از خانه ها بيرون آمده براى حسين بن على عليهما السلام ناله و شيون سر دهند مردم طبقدستور عمل كردند، سنى ها قادر به جلوگيرى نشدند، چون شيعيان زياد بود، و حكومت ازايشان پشتيبانى ميكردند.
مدرك ، المختصر ج 1 ص 104


25 - عيد غدير در بغداد

در هيجدهم ذى الحجه همان سال معزوالدوله دستور داد جشن گرفته و بخاطر عيد غديراظهار سرور و شادى نموده و خود و شهر را بيارايند، همچنانكه در ساير عيدها ميكنند تاخاطره عيد غدير را زنده نگهدارند.
مدرك :
المختصر ج 1 ص 104.


26 - عطاى خليفه را قبول نكرد

چون ابوبكر در خلافت مستقر شد در بين زنان مهاجرين و انصار عطائى تقسيم كرد،براى بانوئى از بنى عدى بن نجار نيز توسط زيدبن ثابت سهمى فرستاد، آن بانوپرسيد: اين چيست ؟ زيد گفت : ابوبكر براى زنان مسلمان عطائى تقسيم كرده ، اين همسهميه تو است ، گفت : مرا درباره دينم رشوه ميدهيد ! بخدا قسم چيزى از او نمى پذيرم .
مدرك :
شرح نهج البلاغه ج 2 ص 53.


27 - شعار تشيع در مصر

جوهر كه امير لشكر معزالدين الله علوى بود، روز جمعه هشتم ذوالقعدهسال 358 وازد مصر شده و محل قاهره را پى ريزى نمود، در خطبه نماز جمعه اين جمله اراضافه كرد: اللهم صل على محمد المصطفى و على على المرتضى و على فاطمهالبتول ، و على الحسن و الحسين سبطى الرسول الذين اذهب الله عنهم الرجس و طهرهمتطهيرا اللهم صل على الائمه الطاهرين من آباء امير المومنين (منظور از امير المومنينمعز علوى است ) و در اذان به شيوه شيعيان ((حى على خيرالعمل )) گفتند.
مدرك :
كتاب وفيات الاعيان ج 1 ص 329 تاءليف ابوالعباس احمد بن محمد معروف به اين خلكانبرمكى شافعى ، وى اديب فاضل بود به اشعار يزيدبن معاويه عشق ميورزيد،بسال 608 در شهر اربل متولد شد و در قاهره سكونت گزيد وبسال 681 هجرى 26 رجب در دمشق از دنيا رفت .
ابوالحسن جوهرين عبدالله رومى غلام و امير لشكر معز فاطمى بود، درسال 358 هجرى مصر را فتح نمود و در همانسال شهر قاهره را بنا نهاد، و در سال 361 هجرى از بناى جامع الازهر فارغ شد، و درسال 381 هجرى از دنيا رفت .
ابو تميم معدبن اسماعيل ملقب به المعزلدين الله چهارمين خليفه هاطمى اسماعيلى ، روزدوشنبه 11 ماه رمضان سال 319 هجرى در مهديه متولد شد،بسال 341 هجرى پس ار فوت پدرش بخلافت رسيد، در روز دوشنبه 22شوال 361 از مغرب بسوى مصر حركت كرد، روز سه شنبه پنجم ماه رمضانسال 362 هجرى وارد شهر جديد قاهره شد بالاخره در روز جمعه 11 ربيع الاخرسال 365 هجرى در سن 45 سالگى در قاهره از دنيا رفت .


next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation