بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ ادیان و مذاهب جهان جلد دوم, عبداللّه مبلغى آبادانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     TARIKH01 -
     TARIKH02 -
     TARIKH03 -
     TARIKH04 -
     TARIKH05 -
     TARIKH06 -
     TARIKH07 -
     TARIKH08 -
     TARIKH09 -
     TARIKH10 -
     TARIKH11 -
     TARIKH12 -
     TARIKH13 -
     TARIKH14 -
     TARIKH15 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

ذبح اسماعيل
ابراهيم فرمان يافت تا يگانه فرزند خويش را بدست خود قربانى كند. موضوعقربانى فرزندان در تاريخ مذاهب و عقايد بشرى سابقه بسيار طولانى دارد كه در مباحثگذشته به آن اشاره شد. اين سنت ضد انسانى و نابخردانه توسط اقدامات ابراهيمنفى و محكوم گرديد. آنچه گفته مى شود كه ابراهيم در خواب ديد كه خداوند او رافرمان به ذبح اسماعيل مى دهند، بيانى سمبليك است كه دو جهت اخلاقى - تربيتىخاصى دارد و پيام ويژه اى : ابتدا مى خواهد اين سنت غلط را بصورت اساسى نفى كند.سپس ‍ درس تربيتى بزرگ ترى مى دهد كه بايد در راه ايمان و عقيده صحيح و منطقىدست از عزيزترين ارزشها كشيد. بنابراين بديهى است اين تعبير، كاملا مجازى است واراده حقيقى نشده است ؛ چرا كه چنين پندارى نافى مطلق عدالت خداوندى است . و ذاتباريتعالى از چنين پندارى بدور است . ابراهيم داستان رؤ ياى خود را براىاسماعيل باز گفت : فرزندم ! در خواب ديدم كه تو را دارم سر مى برم . نظرت در اينباره چيست ؟ اسماعيل پاسخ مى دهد كه : اى پدر به آنچه دستور يافته اى ،عمل كن ، بدان كه مرا صابر خواهى يافت .(588) ابراهيم دست بكار شد و كارد برگلوى اسماعيل نهاد، ولى كارد از بريدن بازماند و هر چه فشار وارد كرد، تاءثيرىنداشت . ابراهيم دريافت كه به آزمايشى بزرگ مبتلاست و در آن مؤ فق گرديده است .خداوند ضمن تاءييد رؤ ياى ابراهيم و تحسين صداقت و ايمان او پيام اساسى و هدفمطلوب را چنين اعلام داشت كه ديگر اين سنت نابخردانه از تاريخ حيات بشر محو بايدگردد و به جاى ذبح انسان ، از حيوانات استفاده شود.
قوم نژاد پرست يهود مدعى اند كه قربانى ، اسحاق بوده است ، در حالى كه منابعتاريخ و قرائن قرآن اسماعيل را تصريح مى كنند.(589)
بناى كعبه
ابراهيم فرمان مى يابد كه خانه كعبه را بنا كند و اساس خداپرستى را پى ريزىنمايد. اسماعيل در كنار پدر به اين مهم مى پردازد. خانه كعبه كه بناى نخستين آنتوسط آدم آغاز شده بود، اينك بدست ابراهيم واسماعيل تجديد بنا مى گرديد. ((حجر الاسود)) سنگ زير پا يا نردبان ابراهيم بودكه براى آراستن ديوارهاى كعبه زير پاى ابراهيم قرار داشت . اين سنگ سياه آسمانى كهاخيرا بر اساس پژوهشهاى زمين شناسان ثابت شد از جنس ‍ سنگهاى زمينى نيست و قطعا ازكرات ديگر سقوط كرده ، در اطراف تپه اى بود كه بناى اوليه كعبه در زير آن نهفتهبود. اسماعيل اين سنگ سياه را به كنار ديوار كعبه آورد تا زير پاى پدر قرار دهد. آنسنگ در بناى كعبه به يادگار بكار رفت و همچنان جاودانه ماند.(590)
فرزندان ابراهيم
نخستين فرزند ابراهيم ، اسماعيل است كه مادرش ((هاجر)) مى باشد.اسماعيل مركب از عربى و غير عربى است و از ((اسماع )) و((ئيل )) گرفته شده و به معناى بنده حرف شنو يا بنده شنونده خدا مى باشد.اسماعيل 137 سال زيست و شش ماه پس از مرگ مادرش ((هاجر)) درگذشت . مادر و پسر در((حجر اسماعيل )) مدفون اند. اسماعيل صاحب فرزندانى بود.
پس از اسماعيل ، ((اسماعيل )) متولد شد كه مادرش ((سارا)) بود. كنيهاو((ابواسرائيل )) است يعنى بنده خدا عبدالله . اسحاق در هنگام پيرى ابراهيم وسارا بهآنان اعطا شد.
در آن هنگام ابراهيم 120 سال داشت و سارا 96سال . ((اسحاق )) ريشه عبرى دارد: ((يصحق )) يعنى : ((مى خندد)). در قرآن آمده استكه وقتى مژده اسحاق به والدين داده شد، سارا از تعجب خنديد.
اسحاق 180 سال زيست و در شهر ((حبرون )) بدرود حيات گفت . او در مغازه مكفليهمدفون است .
روايات اسلامى متفق اند كه ذبيح ابراهيم هماناسماعيل بوده است .(591)
زبان ابراهيم
زبان ابراهيم عبرى بوده است . ما در صفحات گذشته در دين موسى از واژه عبرى و وجهتسميه آن سخن گفتيم . زبان عبرى در يك دوره از حيات بنىاسرائيل رايج بوده است . عربى كه زبان اسماعيل و اعقاب او است ، به عبرى زباناسحاق نزديك است . عبرى از شعب زبانهاى سامى است و زبان رسمى بنىاسرائيل بوده و مى باشد. كتب مقدسه عهد عتيق به اين زبان و خط عبرى نوشته شده است .اين خط منشعب از خط فينيقى است . حروف الفباى عبرى در ابتدا شبيه الفباى فنيقى بودو بعدها از الفباى آرامى تقليد كرد. در حال حاضر كتاب مقدس تورات به همان الفباىآرامى نوشته مى شود.
الفباى عبرى - آرامى داراى 22 حرف است .
گفته اند نخستين كسيكه به زبان عبرى سخن گفته ، ابراهيم بوده است . گويا اين زبانرا هنگامى كه از نهر اردن عبور مى كرد، فرا گرفت . نسب شناسان يمن گفته اند اولينكسى كه زبان عبرى را اختراع كرد و به آن سخن گفت ، يعرب بن قحطان بوده است.(592)
بيت العتيق
كعبه مكرمه از مهم ترين معابد جهان عرب جاهلى بشمار مى رفت . ((كعبه )) خانه مكعبشكلى است كه سنگ نخستين آن را آدم كار گذاشته و توسط ابراهيم واسماعيل تجديد بنا گرديد. قرآن به سابقه تاريخى - عقيدتى اين بناى مقدستصريح كرده است و آن را ((بيت الله )) و ((بيت العتيق )) و... نام گذارده است . يكدانشمند يونانى كه در قرن دوم ميلادى مى زيسته ، از معبدى به نام ((مكورابا)) كه نامقديم مكه است ، ياد كرده است . معلوم مى شود كه در زمان هاى بسيار دور، مردم بدوى آنناحيه از سقوط سنگ سياه آسمانى به وحشت افتاده بودند و سپس آن را مورد پرستش قراردادند.
اين خانه مقدس پس از ابراهيم ، سالهاى درازى مكان ومحل عبادت مردم عرب بوده و آن را احترام فراوان مى كردند.
بعدها عقايد بت پرستى در ميان قبائل عرب راه يافت و اين مكان مقدس ‍ مركز بتانگرديد.
خانه كعبه چند مرتبه در طول تاريخ ويران شده و تجديد بنا گرديده است : در زمانقصى بن كلاب جد ششم پيامبر اسلام كه رئيس قبيله قريش بود، كعبه ويران شد. قصىبن كلاب آن را از نو بنا كرد.
بار دوم كه ويران شد، در سال 18 يا 28 قبل از بعثت بود كه بزرگان قريش ‍ تصميمگرفتند آن را مجددا بسازند. آنان كار ساختمان را آغاز نمودند و ديوار خانه را كه كوتاهبود، بلندتر كردند و از تخته پاره هاى يك كشتى متروك رومى كه درساحل درياى سرخ بود، براى سقف آن استفاده كردند. و چون خواستند حجر الاسود را درجاى آن نصب كنند، ميان طوائف قريش اختلاف افتاد. سرانجامرسول اكرم كه هنوز به مقام رسالت مبعوث نشده بود و به نام محمد امين شهرت و احترامبسيار داشت ، با تدبيرى خردمندانه به اختلاف و خون ريزى حتمى پايان داد. آن حضرتپيشنهاد كرد كه حجر الاسود را در گليمى نهاده و هر طايفه قسمتى از گليم را گرفته ونزديك جايگاه مربوطه آورند. آنگاه رسول اكرم با دست خود، آن سنگ سياه را كار گذاشتو به اختلاف پايان داد.
يك بار ديگر در زمان حكومت يزيد بن معاويه درسال 64 هجرى در جريان درگيرى با عبدالله بن زبير، كعبه ويران شد. عبدالله بنزبير كعبه را تجديد بنا كرد. بعد از او در سال 75 هجرى كه حجاج بن يوسف ثقفىوالى حجاز شد، بناى عبدالله بن زبير را ويران كرد و دوباره بر اساس بناى قصىبن كلاب آن را تجديد بنا كرد.
بار ديگر در سال 309 هجرى قمرى خانه كعبه بدست قرامطه ويران شد. اين فرقه درسال 309 قمرى به اتفاق رئيس خود ابوطالب سليمان قرمطى حاكم بحرين ، عازم مكهشدند. آنان در روز ترويه به حجاج حمله نموده و بهقتل و غارت پرداختند. آنگاه وارد بيت الله شده ، پرده كعبه را قطعه قطعه كرده ، بينياران خود تقسيم نمودند. حاجيان را كشته ، در چاه زمزم افكندند. حجر الاسود را برداشته، با خود به بحرين آوردند. در سال 329 هجرى دوباره اين سنگ سياه را با خود به مكهآورده و در جاى اوليه آن نصب نمودند.(593)
يكى ديگر از نامهاى ((بيت الله )) مكه است كه در قرآن آمده است . شهر ((مكه )) كهنترين شهرهاى حجاز پيش از اسلام بوده است و ميان دو كوه ((ابوقبيس )) و ((قصيقصان)) در دره خشكى قرار دارد. اين شهر قبل و بعد از اسلام داراى اهميت مذهبى و تجارىبسيارى بوده است . در قرآن ((مكه )) و ((بكه )) آمده است . مفسران اسلامى مى گويندكه دو لفظ هر دو به يك معنا است . گاهى عرب حرف ميم را به باء تلفظ وتبديل مى كرده است . مثل اين كه ((لازم )) را ((لازب )) هم گفته اند. برخى گفته اند:((مكه )) نام شهر است و ((بكه )) نام كعبه مى باشد.
زبان شناسان بر اين پنداراند كه واژه مكه ريشه ايرانى دارد و لذا گمان كرده اند كهريشه مكه : ((مهگه )) يعنى ((جايگاه ماه )) بوده است .
جغرافى دان يونانى بطلميوس ((مكه )) را ((مگوبا)) گفته است .
در قرآن و روايات اسلامى از مكه به ام القراى تعبير شده است .
رياست مكه پس از فرزندان اسماعيل بدست قوم ((جرحم )) بود. و چون قوم ((خزاعه ))بر تيره جرحميان غالب شدند، رياست مكه را بدست گرفتند. پس از خزاعه ، قبيله((قريش )) رياست مكه را در دست داشتند. قبيله قريش از فرزنداناسماعيل هستند.(594)
قوم عرب
تقسيم بندى قوم عرب
اعراب امروزه در جهان جمعيت چشم گيرى را تشكيل داده اند و 24 كشور اسلامى جهان رابيشتر همين قوم پديد آورده اند كه اگر هم از نژاد سامى نباشد، بهرحال زبانشان عربى است .
كمتر زبانى در دنيا وجود دارد كه يك طيف بسيار بزرگ را در رابطه با يك زبان دربرگيرد.
علماء انسان عرب ، اعراب را به سه دسته تقسيم كرده اند كه چند صفحهقبل به آن اشاره شد، و اينك تفضيل آن :
اعراب بطور كلى به سه دسته تقسيم شده اند:
1- عرب بائده .
2- عرب عاربه .
3- عرب مستعربه .
عرب بائده اعرابى بوده اند كه منقرض شده ونسل آنان از بين رفته است و گفته شد كه قبائل : عاد و ثمود و طسم و جديس و جرحم ازآنان بوده اند كه در قرآن كريم به برخى از اين اقوام اشاره شده است .
و اما عرب عاربه ، اعراب بومى و خالص را گويند كهنسل ايشان هنوز ادامه دارد، مانند: قحطانيان كه شايد همان يقطان باشند كه در تورات آمدهو منسوب به يعرب بن قحطان هستند كه در يمن زندگى مى كرده اند.
و اماع عرب مستعربه ، اعرابى را گويند كه دراصل عرب نبوده اند و قبول عربيت كرده اند، مانند: عدنانيها كه از اولاداسماعيل فرزند ابراهيم بودند و قبول عربيت كرده و در حجاز ساكن شدند.رسول اكرم اسلام و قبيله قريش ‍ از همين نسل مى باشند. اهالى سرزمين حجاز و نجد ويمامه به دو گروه شهرنشين و بيابانگرد تقسيم مى شدند.(595)
عمالقه
عمالقه يا عماليق از اعراب قديم بائده بودند كه در قسمت شمالى حجاز و تهامهزندگى مى كرد و تا شبه جزيره سينا پراكنده بودند. گروهى گفته اند كه عمالقهنام تيره اى از عرب بوده كه در نزديكيهاى خليج عقبه و حدود شمالى آن زندگى مىكردند و نام عماليق را يهود فلسطين به آنان اطلاق كرده اند.اصل اين كلمه در زبان بابلى ((ماليق )) يا ((ماكوت )) و ((مالوق )) بوده است كهاهل تورات به آنها اطلاق نموده اند. بعدها اين كلمه در زبان عرب به صورت : عمالقه وعماليق درآمده كه آن را بر تيره بزرگى از اعراب بائده اطلاق كرده اند. اين اعراب درحدود 25 قرن قبل از ميلاد مى زيسته اند. گروهى از اعراب عمالقه به خارج از عربستان، يعنى به مصر و عراق مهاجرت كرده اند.
محققان معتقدند كه تمدن درخشان و بى سابقه حمورابى در عراق ، كار همين عمالقه مهاجراست . اين تمدن بزرگ كه هنوز از استانداردهاى تمدن معاصر جهان جلوتر است وبرترى هاى حقوقى - انسانى بسيارى دارد، ازسال 2460 تا 2070 قبل از ميلاد در بابل برقرار بوده است . قوم آشور نيز تيره اى ازعمالقه عربستان بوده اند كه 2000 سال قبل از ميلاد در نواحى شمالى بين النهرينسكونت داشتند. دولت آشور كه به مدت ده قرن اقتدار بى سابقه اى داشت ،محصول همين تيره از عمالقه است . در اينجا به خواننده گرامى يادآورى مى شود كه امامعلى بن ابيطالب عليه السلام در بيان فلسفه تاريخ به سابقه شگفت اين قوم اشارهمى كند،(596) و قدرتهاى زمان و جهان را به عبرت از تاريخ سرنوشت اقوام متمدنگذشته از جمله عمالقه ، دعوت مى فرمايد.
گروه ديگرى از عمالقه مهاجر به مصر در سال 2214قبل از ميلاد، از راه درياى احمر وارد مصر شدند. در ابتدا به مصر سفلى قدم گذاشتند وبعد به مصر عليا رفتند. فراعنه مصر از تيره همين عمالقه مهاجر هستند. در منابعيونانى از اقتدار سياسى اين قوم ياد شده است .
اين قوم از سال 2214 تا 1589 ق .م . در قسمتى از مصر سلطنت مى كردند. حكومت مطلقهعمالقه بر مصر از سال 1580 تا 1730 ق .م . بوده است .
مصريان ، عمالقه را بلاى آسمانى تلقى كردند. برخورد خشن و غارت و تخريب اين قومباعث شد تا بوميان مصر چنين پندارند كه عمالقه مظاهر خشم خدايان هستند. نبرد مصريانبا عمالقه در طى سالهاى 1680 تا 1580 ق .م بوده است . آنان توانستند عمالقه را ازمصر عقب برانند. در اين عقب نشينى گروهى از عمالقه در صحراى سينا وشمال حجاز دولت نبطيان را پديد آوردند. قوم ثمود كه درشمال حجاز دولتى داشتند و قرآن از آنها ياد كرده ، از همين عمالقه يا اعراب بائدهبودند.
اعراب عاربه يا اعراب اصيل شامل تيره هاى قحطانى هستند و از نژاد سام بن نوح .خاورشناسان ، تيره هاى سامى را عبارت از: اكدى ها، آشورى ها، كنعانى ها، عبرى ها،آرامى ها، موآبى ها، عمونى ها، فنيقيها و... مى دانند. اين تيره ها همگى در شبه جزيرهعربستان مى زيسته اند و تا چهار هزار سال قبل از ميلاد در همانجا متوطن بوده اند. علتمهاجرت اين تيره ها، تغيير آب و هوا بوده است .
در قسمت جنوبى جزيره العرب تيره اى از اعراب مى زيسته اند كه به اعراب قحطانىمشهور بودند. آنان از نسل يعرب بن قحطان بودند كه قحطان در هنگام جدا شدنفرزندان نوح ، از بابل به سمت يمن آمده و حكومت آن سامان را بدست گرفت . يعرب بنقحطان زبان عربى را از آنان فرا گرفت . اعراب مستعربه تيره اى بودند كه از خارجعربستان به آن ناحيه رفته و قبول عربيت كرده بودند. مانند عدنانيها كه از اولاداسماعيل بودند. عدنان جد بيستم پيامبر اسلام است . وى پدر اعراب عدنانى است كه درتهامه و نجد و حجاز تا شام و عراق زندگى مى كردند.
اعراب عدنانى را عرب اسماعيلى ، عرب شمالى ، عرب مستعربه و عرب مضرى نيز مىگويند. ((عدنان )) دو پسر داشت : يكى ((معد)) و ديگرى ((عك )). معذ بن عدنانمادرش از تيره جرحم بود. او ده فرزند داشت . كنيه وى ابو قضاعه بود در موقع سلطهبخت نصر به حران رفت و در آنجا سكونت يافت . پس از جنگ به مكه بازگشت . معدسرور همه پسران عدنان بود. اعراب مستعربه با ديگران اقوام عربى فرق اساسىداشتند. اين اختلافات در فرهنگ ، نظام اجتماعى و مذهب بود. عدنانيها نيز پراكنده شدند وبه سوى مصر و حبشه مهاجرت كردند.
قبيله قريش
يعقوبى مى گويد: ((نضر بن كنانه ))، نخستين فردى است كه ((قريش )) ناميده شد.گفته اند چون مردى پاك دامن و بلند همت بود، او را قريش ‍ گفته اند. برخى گفته اند:چون بازرگان بود، به اين نام شهرت يافت . و گروهى معتقدند كه مادرش او را قريشناميد كه تصغير ((قرش )) است . و آن جانورى است كه در دريا زندگى مى كند. كسىكه از فرزندان نضر بن كنانه نباشد، قريشى نيست . برخى گفته اند كه چون اين قومپس از پراكندگى ، گردهم هم آمده اند، قريش ناميده شدند. ((تقرش )) به معناى((تجمع )) است .
برخى قريش را لقب فهر بن مالك دانسته اند. وعده اى ديگر قريش را نام و فهر را لقبدانسته اند. گروهى قريش را نام طايفه اى مى دانند كهقبل از رياست مكه ، در بيرون مكه مى زيستند. برخى معتقدند كه قريش از ادوار ساسانىدر جزيرة العرب حضور داشته و در قرن چهارم ميلادى بر مكه رياست يافته است . محققانايرانى مى گويند: كلمه ((قريش )) عجمى است و معرب ((كورش )) است . و از طرفىقريش نژاد خود را برتر از اعراب جاهلى مى داند و به سيد و شريف قوم مشهور است .بنابراين قريشيها ايرانى اند و همان كورشيها هستند!! مانند كلمه ((زمزم )) كه نام چاهمعروف است و حال آنكه اين كلمه ، ايرانى است و از ((زمزمه )) گرفته شده كه يك دعاىزرتشتى - ايرانى مى باشد. و يا كلمه ((مسجد)) كه معرب ((مزگت )) است و يا ((مكه)) كه معرب ((مهكده )) يا معبد ماه است . قريش كه لقب اجداد پيامبر اسلام است ، معربهمان ((كورش )) بوده كه در عصر جاهليت با دودمان خود به حوالى مكه مهاجرت كرده وبر مكه مسلط شده است .(597)
قصى بن كلاب توليت مكه را بدست گرفت . همو بود كه رياست طايفه قريش را نيزبر عهده داشت .
قصى بن كلاب رقباى خويش را از صحنه خارج كرد و از آن تاريخ به بعد، رياست مكهو توليت آن را در دست سران قبيله قدرتمند قريش بود تا كه پيامبر اسلام به رسالتمبعوث گرديد.(598)
عقايد قوم عرب
عقايد اعراب جزيرة العرب در آستانه ظهور اسلام
اديان و مذاهب در ميان مردم جزيرة العرب عبارت بود از: دين باستانى - تاريخى حنيف ،يهود، نصارى ، زرتشت ، صابئين ، مزدك و مانى .
بديهى است كه تنها دين بومى و اصيل جزيرة العرب آئين پاك و توحيدى حنيف بود كهيادگار ابراهيم بت شكن بزرگ توحيد مى باشد. قرآن به سابقه اين دين در جزيرةالعرب تصريح كرده است .
دين حنيف آئين پاك و خالص ابراهيم خليل بود. تاريخ عقايد اعراب از دير باز نشان مىدهد كه افراد آگاه و روشن جامعه عربى حنيف و موحد بوده اند و از خرافات و شرك و بتپرستى اعراب سخت آزرده خاطر مى گشته اند.
در دوره تحريف عقايد موسى و عيسى عليهما السلام ، برخى از رهبان و احبار و ديگرجاهلان دين پاك ابراهيم را به عقايد تحريف شده يهود و نصارى نسبت مى دادند كه قرآنصريحا هر گونه انتسابى را نفى و نهى مى كند.
بطور كلى آئين حنيف يك انديشه خالص و ناب توحيدى بوده و داراى مناسك و مراسمخاصى نبوده است .
حنفاء يا موحدان يكتاپرست ، روشنفكران جامعه جاهلى بوده اند. در زبان پارسى ((حنيف)) به معناى ((به حق گرائيدن )) و يا ((از گمراهى به رستگارى رو آوردن )) است .در لغت عربى ((حنيف )) به معناى : المائل الى الحق ، يعنى : ((گرايش به سوى حق وحقيقت )) است .
در جامعه جاهلى به هر كس كه شعائر منسوب به ابراهيم را ازقبيل حج ، طهارت و تطهير و ختان و... انجام مى داد، حنيف مى گفتند. در جامعه جاهلى غلبه واكثريت با جريان بت پرست و مشرك بود. آئين حنيف به صورت جريانى باريك و كمرنگدر حاشيه و پنهان از چشم ها به حيات خود ادامه داد.
حنفاء جامعه جاهلى
چهره هاى برجسته جاهلى كه به آئين حنيف وفادار بودند، عبارت اند از:
1- ورقة بن نوفل ، عموزاده خديجه بنت خويلد بود كه با مطالعه كتب مذهبى ، اصالتعقيدتى خويش را حفظ كرد. و به همين دليل به پيامبر اسلام ايمان آورد.
2- عبيدالله بن جحش ، از قبيله قريش ، پسر عمه و برادر زن پيامبر اسلام . او در حبشهبه مسيحيت گرويد.
3- عثمان بن حويرت . او در نزد قيصر روم مسيحى شد.
4- زيد بن عمروبن نفيل ، از قبيله قريش ، پدر سعد بن زيد، صحابى معروف . او ازاكل ميته و حرام دورى مى كرد، و به آئين ابراهيم وفادار بود. اعراب را از كشتن دختراننهى مى كرد. او بر اساس پيشگوئى راهبى در شام ، ازقبول مسيحيت و يهوديت خوددارى كرد و در انتظار ظهور اسلام بود. اما در راه بازگشت بهمكه توسط قبيله لخم كشته شد.
5- نابغه جعدى قيس بن عبدالله ، از شعراى مشهور عرب عصر جاهليت و اسلام . اشعار اودر دوره جاهلى در رابطه با توحيد و بعث و جزا و بهشت و دوزخ و ... بود. اين شعر از اواست :

الحمد لله لا شريك له
من لم يقلها فنفسه ظلما
((سپاس خداوندى را كه شريكى براى او نيست ، هر كس اين شعار را نگويد، به خودستم كرده است )).
6- امية بن ابى صلت ثقفى ، از اهالى طائف و قبيله ثقيف ، از شعراى بزرگ جاهليت . او باكتب آسمانى آشنائى داشت و لذا خمر را حرام مى دانست و درباره بتان با شك و ترديداظهار نظر مى كرد. براى بدست آوردن حق كوشا بود. خود در پيامبرى طمع ورزيد. وقتىپيامبر اسلام ظهور كرد، بر او حسد ورزيد و گفت : تا كنون اميدوار بودم كه پيامبر شوم. اميه در سال دوم يا نهم هجرت در شهر طائف جان سپرد. خواهرش كه مسلمان شده بود،يكى از قصائد طولانى او را در محضر رسول اكرم خواند. حضرت فرمود:
امن شعره و كفر قلبه شعرش ايمان داشت و قلبش كافر بود. اميه نخستين كسى بود كه:((بسمك اللهم )) را نوشت . اين عبارت تا آمدن اسلام در مياناعرابمعمول بود.
7- قيس بن ساعده ؛ حكيم و خطيب مشهور عرب جاهلى كهرسول اكرم او را در بازار عكاظ در حال سخنرانى ديده بود، در اشعارش به توحيد و معاداعتراف داشت .
8- ابو قبيس حرمة بن ابى انس ، از قبيله بنو نجار، كه در عصر جاهليت رهبانيت اختيار كردو دست از بت پرستى كشيد و خواست مسيحى شود، ولى از آن هم گذشت و براى خودعبادتگاهى تدارك ديد و به عبادت پرداخت .
او مى گفت : من پروردگار ابراهيم را پرستش مى كنم .
ابوقبيس پس از هجرت پيامبر اسلام از مكه به مدينه ، اسلام آورد و در حق حضرت اشعارىسرود كه در تاريخ تراجم ضبط شده است .
9- خالد بن سفيان ؛ كه پيامبر اسلام او را ستوده است . او بر دين حنيف بود كه قومش رابشارت ظهور اسلام داد. وقتى دخترش سوره توحيد را از پيامبر شنيد، گفت : پدرم نيزچنين مى گفت .
10- تبال اسعد، پادشاه يمن كه به گفته مورخان ، هفتصدسال قبل از نبوت پيامبر اسلام به دين اسلام ايمان آورد و در اشعار خود به رسالتپيامبر اسلام گواهى داد.
11- زهير بن ابى سلمى ؛ شاعر معروف عرب كه او نيز از ظهور اسلام در اشعارش خبرداده است .
12- ابو عامر راهب ؛ از قبيله ((اوس ))، پدر ((حنظله )) معروف به((غسيل الملائكه ))، نيز از مومنان دين حنيف بود.
13- بحيراى راهب ؛ از جمله كسانى بود كه به پيامبر اسلامقبل از رسالت آن حضرت ايمان آورد و مژده ظهور اسلام را به مردم داد.(599)
گويا مسيحيان قبل از اسلام ، اصطلاح ((حنيف )) را براى اعراب غير يهودى و غير مسيحىبكار مى بردند.
گاهى حنفاء بر صابئين اطلاق مى شده است . واژه ((حنيف )) از ريشه ((حنف )) به معناى: ميل كردن به چيزى است . ((تحنف )) نيز به معناى : ((كناره گيرى از مردم و زهدورزى)) مى باشد. اما در اصطلاح مذهبى يعنى : روى گرداندن از بت پرستى وميل به يگانه پرستى ، تعبير مى شود.(600)
شعائر دين حنيف
گفته شد كه آئين حنيف ، داراى مناسك و احكام خاص مدونى نبود، اما سننى از ابراهيم درباورها بيادگار مانده بود كه در طهارت جسمانى و روحانى خلاصه مى شد. حنفاء ازارتكاب محرمات پرهيز مى كردند. حنفاء دين توده هاى آگاه بود و اشراف و سران جاهلىدر زمره حنفاء نبودند. پس ‍ از اسلام ، براى برخى از سران جاهلى كه در طى يك كودتا،قدرت را بدست گرفتند، بيوگرافى ساخته شد و آنان را در زمره حنفا قرار دادند.حال آن كه تاريخ جاهليت رد پاى اين بت پرستان را نشان مى دهد.
حنفاء به ((الله )) اعتقاد داشتند. پرستش الله در تاريخ دين حنفاء به عصر ابراهيم واسماعيل مى رسد.
تركيب ((الله )) از ((الف و لام )) تعريف كه بر سر ((اله )) آمده ،شكل گرفته است . اين حقيقت در كتيبه هاى عربى قديم ثبت شده و امروز در دست است .الله در تلقى اوليه موحدان به معناى خداى اكبر و اعظم بوده است كه در اشعار شعراىآن اعصار نيز ديده مى شود. شاهد ديگر كثرتاستعمال و قدمت نام ((عبدالله )) در ميان اعراب است كهدليل روشنى بر اين مطلب مى باشد. آيات قرآن به پيشينه پرستش ((الله )) دراعصار بسيار قديم اشاره دارند.
محققان مى گويند: اعتقاد به ((الله )) در بيشتر اعراب مركزى و شمالى ديده شده است .آنان به وجود خداى مقتدر و مجرد كه در آسمانها جاى دارد، بطور نامشخص باور داشتند. دراعتقاد آنان ((الله بوده كه آسمانها را آفريده است . قرآن به اين سابقه عقيدتىتصريح كرده است .
اعراب شمالى به موازات ايمان به خدايان متعدد و جن ها، انديشه خداى اعلى يعنى ((الله)) را كه شكل اختصاصى كلمه عربى ((الاله )) بود، در ذهن داشتند. ريشه ((الله ))همان ((ايل )) سامى است كه به معناى خداوند مى باشد.
در كتيبه هاى بدست آمده از صحراى عربستان و يمن جنوبى ، چنين آمده است كه سابقهعبادت ((الله )) بسيار طولانى بوده و در اعصار بسيار دور آن را به صورت ((الاه ))مى خواندند. برخى مى گويند كه منشاء آن كلمه((ال )) بابلى است كه در كتب يهود به صورت((ايل )) يا ((ئيل )) آمده است . نبطيان ((الله )) را ((هلا)) خوانده اند. ((هرودت )) ازخداى نبطيان به ((آليوده )) تعبير مى كند.
بهر حال سابقه پرستش ((الله )) در ميان بابليان ، عبرانيان ، نبطيان و عربان مناطقگوناگون عربستان ، بسيار قديمى است . برخى از يهوديان و مسيحيان نيز خداى خود را((الله )) مى ناميدند. اين قرائن تاريخى - باستانى نشان مى دهد كه دين حنيف نخستينانديشه توحيدى در تاريخ عقايد بشر مبتنى بر پرستش ((الله ))جل جلاله بوده است و اقوام موحد ديگر نيز تحت تاءثير تعاليم و انديشه اين دين بودهاند.(601)
عقايد عرب قبل از اسلام
گروهى از اعراب اجرام سماوى را مى پرستيدند. ((خورشيد)) خداى مؤ نث و ((ماه ))خداى مذكر همسر خورشيد بود. آنان اسامى خورشيد و ماه و ستارگان را بر فرزندان خودمى نهادند: عبدالشمس ، عبدالشارق ، عبدالنجم ، عبدالثريا. ستاره زهره نيز پرستيده مىشد. ((زهره )) معادل ((ونوس )) يونانى و ((عنثتروت )) بابلى بود كه ((العذى ))ناميده مى شد: عبدالعذى .
معبد ((العذى )) در ((نحله )) بين مكه و طائف قرار داشت . ((قزح )) خداى طوفان بودو ((لات )) خداى آفتاب شمرده مى شد. ((منا)) به معناى مرگ از ريشه ((منيه )) كهجمع آن ((منايا)) و ((منوات )) است ، در نزد اقوام كنعانى مورد پرستش بود. ((مناف ))خداى ديگر اعراب بود. ((ود)) خداى اعراب بود. اعراب به روح و جن وغول پرستى معتاد بودند.
دهرپرستى از عقايد اعراب بود. ((دهر)) معادل ((زروان )) در عقايد ايرانيان باستاناست . در تلقى ((دهريون )) زمان ازلى و ابدى بود. قرآن به اين عقيده تصريح مىكند. پرستش حيوانات نيز در ميان اعراب جاهلى رايج بود. اين عقيده نوعى توتم پرستىبود كه جزء عقايد بدوى بشر كه در سراسر زمينمعمول بوده ، مى باشد. قبائل عرب اسامى خود را به اسامى حيوانات مورد پرستش خود،مى نهادند.
احجار نيز پرستيده مى شد و اين همان فتيش پرستى بدوى بوده است . بت پرستى دراشكال و مظاهر گوناگون در ميان عربها رواج بسيار داشت . گويند نخستين كسى كه بتپرستى را در ميان فرزندان ((اسماعيل )) رواج داد، ((عمرو بن لحى )) نياى قبيله((خزاعه )) بوده است . او يكى از بت هاى شهر ((بلقا))ى شام را به مكه آورد.
عقايد وارداتى : نيز در جزيرة العرب راه داشت ، دين يهود و مسيح و زرتشت از جمله اديانوارداتى بود كه در جزيرة العرب پيروانى داشت . برخى از عقايد گنوسى و صابئىنيز رايج بود.
مورخان و محققان علل گوناگونى را در انتقال آئين يهود به عربستان بيان كرده اند،آنچه مشهور و معروف است اين است كه در هجرتها و قهر و غلبه هائى كه در ادوارگوناگون بر يهوديان متوجه مى شده ، بخشى از يهوديان به جزيرة العرب آمده اند.
اين هجرت و انتقال در جريان جنگهاى روم و بابل با يهوديان صورت گرفته است .گروهى از يهوديان بنونظير، بنوقريظه و بنوبهدل از شام به حجاز گريختند و در مراكزى چون فدك ، تيما، خيبر، وادى القرى ،يثرب و... ساكن شدند. در يثرب و حوالى آن بزرگ ترين طوايف يهود يعنى بنوقريظه و بنو نظير و بنو قعقاع مستقر بودند و به كار تجارت و صنعت و زرگرى وكشاورزى مشغول شدند. گويند پس از ويرانى اورشليم گروهى از يهوديان به تدريجبه عربستان راه يافتند. قبائل بنو نظير، بنو قريظه ، بنو قعقاع ، بنو عكرمه ، بنوبهدل و بنو شعله خود را از نسل كاهن بن هارون بن عمران برادر موسى مى دانستند و لذاخود را برتر از اعراب و ديگر اقوام يهود مى شمردند. وقتى قبيله اوس و خزرج بهيثرب آمدند، از نفوذ يهوديان كاسته شد. يهوديان براى حفظ ثروت خود به اعرابخراج مى دادند. ولى يهوديان خيبر به دليل داشتن دژهاى مستحكممستقل مى زيستند.
دين مسيح نيز به همين شكل وارد جزيرة العرب شد. مسيحيان مهاجر از شام و فلسطين بهحجاز راه يافتند. كشيشان مسيحى تبليغات خود را از شام و عراق تا عربستان و يمنگسترش دادند. آنان ديرهاى خود را در زير چادرتشكيل مى دادند، لذا به آنان ((اساقفه الخيام )) گفته شده است . اين دين از يمن تا حبشهپيروانى يافت .
حبشيان در نجران كليسائى بنا كردند كه ((كعبة النجران )) ناميده شد. در شهرهاى((صغا))، ((مآرب )) و ((ظفار)) كليساهائى تاءسيس شد. مردم ((حيره )) در نزديك((كوفه )) نسطورى مذهب بودند و از اسقف ايران دستور مى گرفتند.
مردم غسان كه تابع قدرت روم بودند، مذهب يعقوبى داشتند. گروهى از رهبانان مسيحىدر حجاز مى زيستند، پيامبر اسلام با آنان معاصره بوده و قرآن به وجود آنان در جزيرةالعرب اشاره كرده است . بايد دانست كه عقايد يهوديان و مسيحيان حجاز با يكديگريهوديان و مسيحيان مراكز ديگر اختلاف اساسى داشت . تصريحات قرآن به عقايد آنانمبين اين واقعيت است . گويا كهن ترين شاخه مسيحيت يعنى ((مونوفيزيت ))ها در حجازساكن بوده اند كه اعتقاد به طبيعت واحد عيسى داشتند. اين گروه از مسيحيان ((ابيونيان ))خوانده شده اند. كلمه عبرى ((ابيونى ))، فقير معنا مى دهد. ((ابيونيان )) بر خلافديگر فرقه هاى مسيحى رابطه خود را از يهود نبريدند.
گويا مسيحيان مكه و.. . كه با پيامبر اسلام معاصر بوده اند، از همين ابيونيان بوده اند.دين زرتشت از ايران به عربستان راه يافت و پيروان آن بيشتر ايرانيانى بودند كهغالبا در يمن و عمان نو بحرين سكونت داشتند. در ميان قبيله تميم افرادى بودند كه آئينزرتشتى داشتند.
گفته مى شود كه عقايد مزدكى و مانوى نيز در جهان عرب راه يافته بود و در ميان قبيلهقريش پيروانى داشت .
خالد بن سنان العبسى كه در اواخر قرن ششم واوايل قرن هفتم ميلادى مى زيست ، مردم را به دين عيسى دعوت مى كرد. او آتشى را كه درعربستان بر روى يكى از چاههاى نفت روشن شده بود و طرفداران آن آتش مردم را به آئينزرتشت دعوت مى كردند، خاموش كرد.
گروهى از صابئين در حجاز زندگى مى كرده اند. قرآن از آنان ياد مى كند.
در اسلام ، يهود و نصارى و مجوس ، در حكم اهل كتاب شمرده شده اند.(602)
تاريخچه بت پرستى ، جاهليت و عقايد عرب جاهلى
آغاز بت پرستى در جهان
صاحب ((الاصنام )) مى گويد: منشاء بت پرستى از فرزندان آدم آغاز گرديد. دراساطير آمده است كه پس از مرگ آدم به پرستش جسم او پرداختند و اين منشاء بت پرستىگرديد.
محققان معتقدند كه بت پرستى شكل نخستين عقايد دينى انسان اوليه بوده و اديان امروزابعاد تكامل يافته و اصلاح شده عقايد اوليه انسان است . آنانمراحل تكامل اديان را در چهار مرحله خلاصه مى كنند:
1- مرحله ديانت ابتدائى ، مانند: آنى ميسم ، سحر و جادوگرى ، و توتميسم يعنى مذهبپرستش حيوانات و گياهان مقدس .
2- اديان مبتنى بر شرك و چند خدائى .
3- اديان مبتنى بر يگانه پرستى و تك خدائى يا توحيد، مانند: زرتشت ، يهود، مسيحيت واسلام .
4- اديان و مكاتب فلسفى مبتنى بر وحدت وجود.
گروهى از جامعه شناسان از ميان اديان بدوى مذهب آنى ميسم را منشاء بت پرستى دانستهاند. و گروه ديگرى توتم پرستى را منشاء بت پرستى دانسته اند.
همان طور كه گفته شد، بت پرستى از خارج جزيرة العرب در ميان اعراب راه يافت .
صاحب ((الاصنام )) مى گويد:... چون اسماعيل در مكه سكنى يافت و بر كثرت جمعيتافزوده شد، فرزندان اسماعيل ، عمالقه را از مكه بيرون كردند. بنواسماعيل همچنان به ستيز با اهالى مكه پرداختند و گروهى ديگر را بيرون راندند. راندهشدگان پاره هاى سنگ اطراف كعبه را با خود بردند. آنان از آن پس اين سنگها را تقديسو تكريم مى كردند.
به روايت ديگر نخستين ((بت )) از بلقاى شام به حجاز آورده شد. اعراب بتان را((اصنام و صنم )) خوانند. ((وثن و اوثان )) نيز گفته مى شود.
بت هاى معروف عرب عبارت بودند از:
1- شواع ؛ نام بتى است كه مربوط به ((هذيل بن مدركه )) بوده كه درمحل ((رهاطه )) قرار داشته است .
اين بت پس از اسلام به دستور پيامبر و توسط ((عمرو بن عاص )) درهم شكسته شد.
2- ود؛ اين بتى بود كه ((عمرو بن لحى )) آن را از كنار رودخانه جد به مكه آورد و بهيكى از قبائل عرب داد.
اين بت در وادى القرى قرار داشت . ((عبدود)) به همين مناسبت است . پس از اسلام اين بتبه دستور پيامبر توسط ((خالد بن وليد)) درهم شكسته شد.
3- يغوث ؛ بر وزن ((يهود)) نام بتى بود كه قبيله مذحج و متحدانش آن را مىپرستيدند. گويند يغوث يكى از پنج بت قوم نوح بوده است .
يغوث به معناى فرياد رس است . مردم شمال و جنوب يمن اين بت را مى پرستيده اند.
4- يعوق ؛ اين بت در قريه خيوان در شمال ((صنعا)) قرار داشت . قبيله ((همدان )) اينبت را مى پرستيدند.
5- نسر؛ بر وزن عصر، به شكل كركس ساخته شده بود و از پنج بتى بود كه قوم نوحمى پرستيدند. متولى اين بت ، ((معدى كرب )) بود. نسر در ميان حميرى ها مقام والائىداشت . نسر از جمله پنج بتى بود كه قوم نوح مى پرستيدند.
جان ناس ، محقق در تاريخ اديان و عقايد، در اين رابطه مى گويد: اعراب شهرنشين وصحراگرد به خدايان مذكر و مونث معتقد بودند. هر يك از اين خدايان مخصوص يك قبيلهيا چند قبيله بود، مانند بت هبل كه خاص ‍ مردم مكه و اطراف آن بود.
در شهر مكه سه خداى مونث وجود داشت :
1- لات ، خداى مادينه .
2- منات ، خداى سرنوشت .
3- عزى ، خداى يوم .
اين سه خدا را ((بنات الله )) مى ناميدند كه در مكه پرستش مى شد.
6- لات ؛ كه در قرآن به آن اشاره شده ، مورد پرستش قريش بود و در طائف قرار داشت .لات سنگ چهارگوشى بود كه در محل آن اكنون مناره مسجد طائف قرار دارد. كلمه ((لات ))از ((لت )) گرفته شده و به معناى ((خلط و مزج )) است و ((لات )) با تشديد تاء،اسم فاعل است كه بعدا ((تاء)) تخفيف يافته است .
محققان معتقدند كه ((لات )) منقول از زبان نبطى است ، و آن نام يكى از خدايان مادهبابلى بوده است كه در بابل رب الارباب دختران بوده و خواهرانش ((مامناتو)) و((غشتار)) بوده اند. ((لات )) نيز مانند ديگر خدايان بابلىتحول يافته است : در سوريه همسر يكى از خدايان نر كه ((حداد)) نام داشت ، شناختهشد. ((حداد)) خداى باران بود. بت لات در ميان نبطيان ربة البيت نام داشت و بعد الههآفتاب شد.
بت ((لات )) وقتى به ((حجاز)) انتقال يافت ، مورد پرستش ‍ ((ثقيف )) و ((قريش ))قرار گرفت و مورد احترام بسيار بود. پس از اسلام ، اين بت در ميان قبيله ((ثقيف ))همچنان از اعتبار بسيار برخوردار بود. وقتى قبيله ثقيف اسلام آورد، به دستور پيامبراسلام اين بت توسط خالد بن وليد درهم شكسته شد.
7- عزى ؛ از بزرگ ترين بتهاى عرب جاهلى مخصوصا قبيله قريش بوده است . بت عزىدر وادى القرى قرار داشت . قريش ((لات و عزى و منات )) را دختران خدا مى دانستند.قرآن به اين پندار جاهلانه اشاره كرده است . در الواح بابلى ((عزو سارى )) آمده است .
در زبان عبرى ((عزى )) از ((عزرا)) يعنى ((شدت قوت )) گرفته شده است و عزىبه معناى : اقوى و اشد است . عزى قديمى تر از منات و لات است .
8- ايت بت از قبيله هذيل و خزاعه بوده است . گويا قديمى ترين بت عرب مى باشد و لذامورد احترام بسيار بوده است . ((منات )) از ((منى )) به معناى ((ريختن ))؟ است چونخون قربانيهاى بسيارى به پاى آن ريخته مى شده است . بت منات پس از اسلام توسطامام على بن ابيطالب در هم شكسته شد. محققان گويند كه اين بت نيز وارداتى است و ازبت هاى بابل بوده است .
اعراب به اين بت هدايائى مى كرده اند، از جمله دو شمشير بود كه پادشاهى به مناتهديه كرده بود.
9- هبل ؛ با ارزش ترين بت عرب جاهلى بوده است .
هبل بت مردم مكه بوده و در كعبه نگهدارى مى شده است .
هبل نيز بت وارداتى بود كه از شام و فلسطين به حجاز راه يافته بود. اين بت از عقيقسرخ و به شكل انسان تراشيده شده بود كه دست راستش شكسته بود و قريش دستى ازطلا براى آن ساخته بودند. اين بت به ((هبل خزيمه )) نيز معروف بود؛ زيرا متولىاوليه آن ((قوم خزيمه )) بوده اند.
جلو روى هبل هفت تيره بود كه براى تفاءل بكار مى رفت . بر روى يك تيره نوشته شدهبود ((صريح )) و بر روى ديگرى ((ملعق )) آمده بود. اعراب جاهلى وقتى در موردنوزادى شك داشتند، هديه اى به هبل تقديم مى داشتند. آنگاه با تيره هافال مى گرفتند و بر اساس آن فال كودك را تعيين هويت و ملكيت مى كردند.
همين بت در جنگ احد مورد شعار ((ابوسفيان )) بود كه مى گفت :((اعل هبل اعل هبل ))، و پيامبر اسلام در جواب فرمود: ((الله اعلى واجل )). هبل در پى فتح مكه بدست على بن ابى طالب درهم شكسته شد.
10- اساف ؛ بر وزن ((كتاب )) بتى بود بهشكل انسان بر فراز كوه ((صفا)) كه در هنگام سعى بين ((صفا)) و ((مروه )) بهعنوان تبرك و تيمن دست كشيده مى شد.
11- نائله ؛ بت مؤ نثى بود كه مانند اساف مورد احترام بود.
در اساطير آمده است كه اساف و نائله مرد و زنى بوده اند از قبيله جرحم كه با هم معاشقهداشته اند. چون به مكه آمدند و حرمت آن نداشتند، مسخ شدند و به صورت دو قطعه سنگدر آمدند.
سعى بين صفا و مروه يك سنت ديرينه در مناسك حج بوده است . در ادوار جاهليت اين مراسممكروه دانسته شد و اسلام با اصلاح و محتوى دادن به آن ، كراهت آن را برداشت .
12- بعل ؛ نام اين بت نيز در قرآن آمده است . اين بت نيز از بت هاى وارداتى است كه ابتدادر ميان قوم الياس در بعلبك بوده است .
محققان مى گويند: يكى از بت هاى عرب شمال همينبعل بوده است كه هنوز مكان آن بين شام و مدينه به نام شرفالبعل مشهور است .
((بعل )) خداى آبها و چشمه سارها بوده است .
برخى گويند كه بعل معبود قوم ((يونس )) بوده است .((بعل )) از طلا ساخته شده بود و گويند كه معبود قوم ((الياس )) بوده است .
جامعه شناسان اين بت را نيز از جمله بتان بابلى دانسته اند: ((انو)) خداى آسمان ،((بعل )) خداى زمين و انسان و ((هيا)) خداى آب و گياه . اين سه خدا، ((تثليث ))اول را تشكيل مى داده اند. هر كدام براى خود الهه اى داشته اند و در خلقت ازآنان كمك مىگرفته اند. ((بعل )) با ((بعليتو)) ازدواج كرد.((بعل )) ادوار تحول داشته است : ابتدا خداىفعل بوده و بعد خداى آفتاب و باران و انسان . خدايان ديگر بعدها تابع او شدند.سرانجام تمام صفات خدايان در بعل گرد آمد.
((بعل )) در لغت عرب به معناى ((شوهر)) است .
13- فلس ؛ معبود قبيله طى ، بر وزن ((ترس )).
اين بت احترام بسيارى داشت و هدايا و قربانيهاى بسيارى دريافت مى كرد. گويند روزىبه فلس آسيبى رسيد. حاتم طائى چهره افسانه اى عرب در انتظار معجزه بود، اما چونخبرى نشد، از پرستش فلس دست برداشت . پس از اسلام ، اين بت توسط امام على بنابيطالب در هم شكسته شد. اين بت به شكل انسان ساخته شده بود و رنگى سياه داشت ودر ميان كوه اجاء مكان داشت . جايگاه اين بت دار الامن و پناهگاه مجرمان بود. بايد دانست كهپيرامون بت جاهلى افسانه هاى بسيارى وجود دارد.
14- انصاب ؛ بت هاى بى نوايان عرب را انصاب گويند. اين بت ها در اختيار فقيرانقرار داشت . آنان در خانه هاى خود به پرستش اين بتان مى پرداختند. فقرا كه توانساختن بت هاى گران قيمت و.. نداشتند، به همين بت هاى ارزان و بى اعتبار قانع بودند.اين بت ها شكل خاصى نداشتند و به پاره سنگهائى شبيه بودند. لذا به آنها انصابگفته مى شود. در قرآن از انصاب ياد شده است .
محققان انصاب را بت هاى خانگى اعراب مى دانند.
گويا دو نوع بت در كار بوده ، بت بتخانه و معبد و بت در خانه . انصاب بت هاى خانگىبوده اند.
برخى گويند اعراب به هنگام مسافرت از فرط علاقه به كعبه پاره سنگهائى ازاطراف كعبه را با خود حمل مى كردند تا ارادت خود را به كعبه و بتان نشان دهند.
در مقابل ((انصاب ))، اصنام و اوثان كه بت هاىشكل دار بودند، قرار دارند. ((اصنام )) را از زر و سيم و چوب مى ساختند و ((اوثان ))را از سنگ مى تراشيدند.
مفسران اسلامى ((انصاب )) را وجه مستعار ((حجر الاسواد)) دانسته اند كه اعراب بهجاى حجرالاسود، ((انصاب )) را با خود حمل مى كردند و بر گرد آن طواف مى نمودند وقربانى مى كردند.
15- الدوار؛ دور زدن و طواف كردن بر گرد بتى خاص بوده است . اين بت مورد پرستشبوده است و اعراب هفت بار برگرد آن مى چرخيده اند. اين بت بهشكل كعبه تراشيده شده بود. مفسران چرخيدن دور كعبه را طواف گفته اند تا با دور زدنبر گرد ((الدوار)) تداعى نكند. ((الدوار)) بر وزن جبار و كفار و سوار نيز آمده است .
16- زور؛ بر وزن ((گور)). نام هر چيزى كه بجاى خداوند عبادت شود. گفته مى شود:اين كلمه نام بتى معين بوده است كه به جواهر آراسته بوده و در منطقه ((دوار)) قرارداشته است . گويا كه اين بت از طلا ساخته شده بود و دو چشم از ياقوت داشت و بربالاى سر آن گوهرى نصب كرده بودند. اين بت تا روزگار ((عثمان به عفان )) پايداربود. ((عبدالرحمن بن سمرة بن حبيب ))، پس از فتح ((سجستان )) به سرزمين ((دوار))رفت و بت پرستان را محاصره نمود. او دو دست بت زور را قطع كرد و ياقوتها رابرداشت و پيش ((مرزبان )) انداخت و گفت : اين جواهر از آن تو باشد، مى خواستم ثابتكنم كه اين بت براى تو نفع و ضررى ندرد.
17- ذوالخلقه ؛ اين بت به شكل تخته سنگ سفيد رنگى بود كه نقش تاجى در روى آن حكشده بود.
اين بت در سرزمين ((تباله ))، ميان مكه و يمن قرار داشت . پاسداران اين بت قوم ((امامه)) از قبيله ((باهله )) بودند. چند قبيله ديگر اين بت را مى پرستيدند و هدايائى تقديممى كردند. پس از اسلام ، اين بت در هم شكسته شد و پرستندگان در دفاع از آن دويستكشته دادند.
18- آذر؛ يعنى آتش . ايرانيان باستان و كلدانيان و آشوريان ستاره ((مريخ )) را آذر مىگفتند و بر اين باور بودند كه آن سياره از آتش پديد آمده است . آنان سنگى را تراشيدهو رمز مريخ قرار دادند و بزرگان خود را به احترام ، ((آذر)) مى ناميدند.
اين كلمه در الواح بابلى نيز آمده است .
مفسران اسلامى مى گويند: ((آذر)) نام معبودى بوده است كه مردم عرب آن را مى پرستيدهاند.
19- سعد؛ اين بت كه به نام ((سعد)) شهرت داشت ، از سنگى دراز ساخته شده بود ودر ساحل ((جده )) قرار داشت و مورد پرستش ‍ فرزندان ((كنانه )) بود. گويند عربىبا شترش نزد اين بت آمد، شترش از بت بترسيد و فرار كرد. عرب سنگى بر بت نواختو گفت : خداوند تو را نامبارك گرداند كه شتر مرا ترساندى . او از پرستش بت سعدمنصرف شد.
20- ذوالكفين ؛ معبود قبيله ((اوس )) بود كه پس از اسلام در هم شكسته شد.
21- ذوالشرى ؛ معبود قبيله ((ازد)) بوده است .
22- بهيم ؛ معبود قبيله ((مزينه )) بوده است .
23- عميانس ؛ معبود قبيله ((خولان )) بوده است .
دو قوام از اين قبيله به نامهاى ((ادوم )) و ((اسوم )) سهمى از چهارپايان وحاصل زراعت خود را ميان پروردگار و آن بت تقسيم مى كردند. اگر چيزى از سهم خداداخل سهم بت مى شد، آن را به خدا بر نمى گردانند؛ ولى اگر از سهم بتداخل سهم خدا مى شد، به بت بر مى گرداندند. قرآن به اين موضوع اشاره كرده است .
24-ذوالرحل ؛ معبود مردم حجاز بوده كه احترام ويژه اى داشته است .
25- سعير؛ بر وزن ((زبير))، معبود قبيله ((عزه )) بوده است .
26- شارق ؛ بر وزن ((فارغ ))، معبود مردم عرب جاهلى بوده است . آنان فرزندان خودرا به اين نام مى خواندند.
27- شمس ؛ بت معروف عرب جاهلى است كه اسامى بسيارى را به خود اختصاص داده اصت :عبدالشمس .
28- رئام ؛ بر وزن ((لجام ))، معبود قبيله ((حمير)) بوده است .
29- ربه ؛ نام ديگر لات است . ثقيف بتكده اى به همين نام داشتند كه آن را برابر كعبهمى دانستند.
30- رضاء؛ بر وزن ((كلاه ))، خانه مقدس قبيله ((بنو ربيعه )) بوده است .
31- سجه ؛ بر وزن ((بچه )) از بت هاى عصر جاهليت بوده است .
32- زون ؛ نام بت و هر چيزى كه پرستيده شود.
33- صدا؛ نام بت قوم عاد بوده است .
34- حمودا؛ بتى از بت هاى قوم عاد بوده است .
35- ضيزن ؛ بت عصر جاهليت . گويند نام دو بت بوده است كه در بيرون دروازه حيرهنصب شده بود تا واردان بر آن دو تعظيم كنند.
36- طاغوت ؛ نام لات و عزى و ديگر بتها و هر چيزى كه بجاى خداوند پرستيده شود.شيطان و كاهن و روساء خلال را نيز طاغوت گويند. طواغيت نام بتكده ها است .
37- عائم ؛ بر وزن ظالم ، بت قبيله عزه بوده است .
38- عبعب ؛ بت قبيله قضاعه و بستگان اين قبيله بوده است .
40- عتر؛ نام بت و بتكده و مذبحى بوده است .
41- عوض ؛ بت قبيله بكربن وائل بوده است .
42- عوف ؛ يكى از بت هاى جاهليت بوده است .
43- قليس ؛ نام خانه مقدسى كه ابرهه حاكم حبشه در صنعاء يمن از سنگ مرمر و چوبهاىنفيس بنا كرد و با زر و زيور آراست تا اعراب را از كعبه منصرف كند. او در پى شكستاين نيرنگ ، تصميم به ويران كردن كعبه گرفت كه داستان آن مشهور است و در قرآن آمدهاست .
44- كثرى ؛ بت قبيله جديس و طسم بوده است .
45- كسعه ؛ بت دوران جاهليت بوده است .
46- سنداد؛ خانه مقدس در بين راه كوفه و بصره بوده است .
47- كعبه نجران ؛ خانه مقدس قبيله حارث بن كعب در نجران بوده است .
48- محرق ؛ بتى از بكر بن وائل بوده است .
49- مدان ؛ بت قبيله بنوالحرث بوده است .
50- مرحب ؛ نام بتى در حضر موت در يمن بوده است .
51- مناف ؛ ذكر آن گذشت .
52- هبا؛ بت قوم عاد بوده است .
53- ياليل ؛ بت عصر جاهليت بوده است .
54- يعبوب ، بت قبيله جديله وطى بوده است .
اين تعداد از بتان ، نمونه اى از هزاران بت عصر جاهليت مى باشد كه فقط در ميان اعرابپرستيده مى شدند. بديهى است كه در بسيارى از ديگر جاها پرستش بت همزمان بودهاست .(603) ناگفته نماند كه بت هاى كم طرفدارى درقبائل عرب بودند كه ما از ذكر نام آنان خوددارى كرده ايم و به همين ((54)) بت بسندهنموده ايم .

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation