بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تاریخ ادیان و مذاهب جهان جلد دوم, عبداللّه مبلغى آبادانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     TARIKH01 -
     TARIKH02 -
     TARIKH03 -
     TARIKH04 -
     TARIKH05 -
     TARIKH06 -
     TARIKH07 -
     TARIKH08 -
     TARIKH09 -
     TARIKH10 -
     TARIKH11 -
     TARIKH12 -
     TARIKH13 -
     TARIKH14 -
     TARIKH15 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

انفجار توده ها
تيسفون شعله ور بود. پرستشگاهها، بيشه زاران ، جزيره هاى پر ازنخل و برج هاى بيشمار آن همه سرخ بود. باران مزدك ، آزادان ، همه شب را تاخته بودند.شب نيز سرخ بود. در چپ و راست آتش هايى مى سوخت . كوه نشينان نيز بيدار ماندهبودند. ستونهايى از دود سياه با روشنايى بامداد در مى آميخت . مردانى سپيد جامه بامشعل هايى پردود در دست از هزاران راه و كوره راه به سوى شهر روان بودند.گرسنگانى صد صد و هزار هزار همچون توده اى فشرده سراسر زمين را پوشاندهبودند. اسبان در درياى مردان شناور شدند.
مزدك در متن مردم : درستى كجاست اى مزدك ؟
درستى در ((نان )) و ((زن )) است ...
ميدان سياه در برابر كاخ تهى است . خروش كره ناى ها زمين را مى لرزاند.. مزدك ميدانسياه و تهى را مى پيمايد و هزاران مغ سرخ به سوى او مى روند. آنچه اتفاق افتاده است، هرگز تاريخ ايران بياد ندارد. مردم همه شگفت زده شده اند. شيران شاه هراسناك برزمين مى آرامند سراپرده سنگين پادشاهى از پهنا و درازا به لرزه در مى آيد... هيبت و ابهتو عظمت و شوكت و خشونت شاهنشاهى فرو مى ريزد. پيكر باريك ردا پوش موبدان موبداز بيم و هراس در هم مى پيچد... مزدك در برابر تخت پادشاهى مى ايستد.مشعل را بالا مى برد. آنگاه خدايگان و شاه شاهان بر مى خيزد، به شتاب دو گام پيش مىنهد و دست راست خود را به نشانه كهن درود بر گيتى و بر زندگى بر مى افرازد...
توده ها به ميدان يورش بردند. سواران و سپاه جاويدان خود را كنار كشيدند...
سرهاى ميليونها تن ، همچون تيغى آخته به سوى طاقى كاخ پيش ‍ مى رفت ...
سلطنت با يل و كوپالش در برابر اراده توده ها خلع سلاح شده بود و جنگاوران وپاسداران و تيغ ‌داران و پيل سواران و... به مجسمه هائىتبديل شده بودند. تنها مزدك ، مشعل به دست ، در برابر ايستاده بود و نمى جنبيد.شاهنشاه كه خود فرمانروايى و خدايگانى خود را به كنارى نهاده بودن آن بالا كنار تخت، تنها بود. بزرگان خود را به ديوارها مى فشردند... مزدكيان ، سرخ ‌جامگان باشمشيرى راست بر كمر، بر همه جا مسلط بودند. مغ بزرگ ، مزدكمشعل به دست ، بر اين جايگاه ايستاده بود و از پيروزى و درستى سخن مى گفت :

جهان راست بايد كه باشد به چيز
فزونى حرام است و ناخوب چيز
زن و خانه و چيز بخشيدنى است
تهيدست كس با توانگر يكى است
شب هنگام قفل از همه دستكرت ها گشودند، گرسنگان خود را روى گندم ها مى انداختند،گندم را خام خام مى خوردند و بسيارى از آنان همانجا در كنار ديوارهاى انبار مى مردند.
روز به ، ياز مزدك ، دبيران را فراخواند و به همه گفت كه همه مردم در برابر قانونيكسان اند؛ هر كس بر اساس شايستگى خود دستمزد خواهد گرفت . ديگر دبيران بهپنج رسته بخش نخواهند شد.
مزدك دستور داد كه بايد از همه دارايى دستكرت ها، به ويژه گندم انبارهاى آنها،صورتى فراهم كنند. بايد گرسنگى مردمى را كه به تيسفون روى آورده اند، فرونشانند، و سپس گندم همه دستكرت هاى محلى را ميان همه دهكده ها پخش كنند... در سراسرآن شيب و فردا و فردا شب آن ، گندم خشك و زرد و دردستمال ها مى ريختند. زنان را از حرمسراها خارج ساختند. حرمسراى زرمهر گاوميش هفتاد ودو زن داشت . زندانها و سياهچالهاى ساسانى گشوده شد. ((گرگ خونان ))، وفاداراننظام طبقاتى ، از اوضاع آشفته سود مى جستند و به دزديدن زنان مى پرداختند، دستكرتها را مى سوزاندند و مردم را مى كشتند. دستكرت ((ايران دبير بدكريتر)) نيز همهقفل هايش گشوده شده بود؛ از اثاثه كاخ و گندم و روغنى كه ميان گرسنگان پخش مىشد، صورت بر مى داشتند. دو كاروان بزرگ را كه صد اشتر داشت ، با بار كيسه و خمهاى سفيد به ((تيسفون )) فرستادند. كار پخش زنان از همه آسوده تر بود. همانگونه كه ((مزدك )) دستور داده بود، بايد پذيرش آنان را مى گرفتند. و همه بجز دوتن ، پذيرفتند كه آنان را ميان خاندان دهقانان و خانواده هاى كشاورزان پخش كنند. گندمها و زنان دستكرت ((فرشيد ورد)) برادر ((زرمهر گاوميش )) تقسيم شده بود. او هشتادو يك زن در دستكرت داشت . ((مزدكيان )) يا ((درست دينان )) در ميان مردم آرد سفيدسرخ شده در روغن شيرين ، پخش مى كردند. تكه هاى گوشت خشك گاو را به دوازدهبخش مى كردند، پنير را با تيغ تكه تكه مى كردند، زردآلو، خرما و انجير را با كلاهپيمانه مى كردند و...(52) بدين سان نكبت فقر، اندكى و مدتى كاهش يافت و لطافتبرابرى و عدل و داد بر ((ايران شهر)) مستولى شد. ((قباد)) به فرمان ((مزدك ))گردن نهاد و از جبروت جباريت سلطنت دست كشيد و بسان مردم زيست . اين قيام هر چندكوتاه و ناپايدار بود، اما در تاريخ ايران جاودانه ماند و الهام بخش نسلها در عصرگرديد. اندكى بعد، دوباره گرگخونان غلبه يافتند و به دريدن گوسفندانپرداختند. انوشه روان ساسانى مزدك را بكشت ، و مزدكيان سرخ ‌جامه را در پهندشتتيسفون تا گردن در زمين بكاشت و ستوران جاويد سپاه خويش را در آن باغ سرخ مزدكنشان به جولان آورد، و سيصد هزار مزدكى را اين سانقتل عام نمود. باغ سرخ مزدك در تاريخ اين مرز و بوم ، پاسخ كسانى است كه پيشينهتاريخ شرق را استبدادى مى بينند و ايرانيان را پذيراى نظام استبدادى !
و اما مردم اين سرزمين كه على رغم ظاهرى آرام و صبور كه حكام مستبد را هميشه فريب مىدهد، باطنى ناآرام و پرجوش و خروش دارند و همچون آتشى داغ نهفته در زير خاكسترىسرد، در انتظار وزش نسيمى اندك ، لحظه شمارى مى كنند، شگفتا كه تاريخ از اينان چهديده است !
آنگاه كه ستم سيصد ساله ساسانى مقهور ستم چند ده ساله تازيان بدوى شد و خلافتعربى ، سيماى سياه سلطنت را سپيد كرد، همين مردم مزدك نشان ، دوباره بياد سلطنت سياهساسانى اشك ريختند و آه كشيدند:
كى باشد پيكى آيد از هندوستان
كه آمد شاه بهرام از دوده كيان
با صد هزاران پيل بر همه پيلبان
آراسته درفش دارد به رسم خسروان
مردى گسيل بايد زيرك ترجمان
كه رود و بگويد به هندوان
كه بر ما چه گذشت از ستم تازيان
.................
رفت شاهنشاهى ما بدست ايشان
ستاندند پادشاهى از خسروان
و.....(53)
براستى ! تازيان چه ستمى بر اين مردم روا داشتند كه ستمكده شاهانه برايشان موعودشد و در اعاده آن چند قرن كوشيدند؟!
شگفتا كه اين مردم در چه مدار بسته ى گير افتاده اند! اينان براى نفى خلافت به اثباتسلطنت پرداختند، از چاه به چاه و بالعكس ! و جا دارد كه آن شاعر معاصر بگويد: ((ملتما حافظه تاريخى ندارد.)) و در اين دور تاريخى اگر اين بار چنان شود، منصفانهبايد گفت كه : ((اين ملت شعور تاريخى ندارد.)) كه هرگز چنان مباد.
ديدگاهها
ديدگاه كريستن سن
كريستن سن مى گويد كه از چگونگى رابطه مزدك با قباد شاه ايران اطلاعى در دستنيست . با استناد به شاهنامه فردوسى و چند منبع عربى ، در قحط سالى ، مزدك نزدقباد رفت و با سخنان مكرآميز قباد را بر آن داشت كه اعلان كند هر كه نان را از مردمگرسنه باز دارد، سزايش مرگ است . و آنگاه مردم گرسنه را به غارت انبارها تحريككرد و باعث تجرى خلائق شد. در اين روايت بعيد نيست كه حقيقتى تاريخى نهفته باشد.چه ، اتوكيوس هم قصه قحط سالى را نقل كرده است . فقرى كه بر اثر اين بليهبوجود آمد، تقسيم غير عادلانه ثروت را در جامعه ايرانى به سود مقامات مؤ ثر و مقتدركه طبقه ممتاز بودند، برقرار كرد. ممكن است اين وضع به مردم ستم كشيده جراءتبيشترى داده و شاه را به اصلاحات جسورانه اى برانگيخته باشد. قباد پيرو مزدك شد وطبق دستور او عمل كرد. منابع معاصر قباد بر اين قضيه هم - داستان اند. منابع بعدى براين نكته تكيه دارند كه قباد در رابطه با اشترك زنان قوانينى را وضع كرد. استيلتسمى گويد قباد فرقه زردشتگان را دوباره برقرار كرد، اين فرقه هواخواه آن بودند كهكليه زنان بايد در دسترس همگان بالاشتراك قرار گيرند.
اگر چه اين قول با اقوال ديگران فرق دارد. معلوم نيست قوانين جديد قباد در رابطه باازدواج چگونه بوده است . هيچ منبعى نمى گويد كه قباد ازدواج را منسوخ كرده باشد؛زيرا چنين تصميمى در عمل غير قابل اجرا مى باشد. شايد او با وضع قوانين جديد يكنوع ازدواج آزادترى برقرار كرده باشد و شايد در بعضى از عناوين فقه ساسانى درباب مناكحات و رفع بعضى از قيودات آن كوشيده باشد؛ چنان كه بر طبق مقررات آنعصر، مرد مى توانست زن يا يكى از زنان و حتى زن ممتاز خود را به مرد ديگرى كهبدون تقصير يعنى با وجود نداشتن مال به ازدواج محتاج باشد، بسپارد تا اين مرد ازخدمات آن زن استفاده كند. در هيچ يك از منابع دوره قباد ذكرى از قوانين او در رابطه بااشتراك اموال به ميان نيامده است . فقط در خوذاى نامك از چنين اقدامى سخن رفته است .اگر چه اين امر ممكن است تا اندازه اى حقيقت داشته باشد، ولى اين بدعتها آنقدر مهمنبودند كه نظر ناظرين سريانى و بيزانس را جلب كند. ممكن است اين اقدامات در رابطهبا وضع مالياتهاى فوق العاده براى اغنيا و توانگران باشد در جهت بهبود زندگىفقرا و...(54)
و نيز آمده است كه چون در زمان قباد قحط سالى شد و اكثر مردم در مضيقه بودند، مزدكاجازه خواست كه با قباد مذاكره كند و از او پرسيد اگر فردى داروئى براى علاجبيمارى داشته باشد و در اختيار بيمار نگذارد، چه مجازاتى دارد؟ شاه گفت بايد كشتهشود. روز بعد مزدك عده اى از مردم گرسنه را به اطراف كاخ قباد دعوت كرد و گفتبيائيد تا من نيازمندى شما را چاره كنم . مزدك بار ديگر با قباد ملاقات كرد و سؤال ديروز را تكرار كرد و جوابى همسان شنيد. مزدك نزد مردم آمد و گفت : برويد از هرمالى كه مى توانيد مصرف كنيد، زيرا همه فرزندان آدم دراموال با يكديگر شريكند. مردم به منازل پول داران ريخته و غارت كردند. قباد مزدك رااحضار كرد و علت را پرسيد. مزدك گفت : به دستور شاه اين كار را كردم . و پاسخ شاهرا يادآور شد.(55)
برخى منابع تاريخ مزدك را متهم به شعبده بازى و سحر كرده اند كه او به اينوسائل قباد را فريب داد.(56) ((كريستن سن )) در پاسخ به اين اتهامات مى گويدمنابع تاريخى نشان مى دهند كه قباد از روى اعتقاد پيرو مزدك شد.(57) ((نُلدِكَه ))تاءكيد مى كند كه قباد پادشاهى نيرومند بود و سخت با اراده . او دو مرتبه در شرايطبسيار بحرانى تاج و تخت از دست رفته اش را بدست آورد. او به امپراطورى روم ضربشستى مهم نشان داد. بنابراين ، به گفته ((نلدكه )) گرويدن قباد به آئين مزدك فقطبراى درهم شكستن قدرت اشراف بوده است . منابع تاريخى عصر قباد نشان نمى دهند كهوى فردى مزّور و داراى خصائل ماكياولى بوده باشد. حتى دشمنان قباد اشاره به اينخصائل منفى نكرده اند. منابع نشان مى دهند كه قباد از روى ايمان و اعتقاد به مزدكگرويد. قباد تحت تاءثير مزدك اصلاحات مهمى در كشور كرد و به وضع فقرارسيدگى نمود.(58)
مورّخان همگى بر اين متفق اند كه آنچه در دره قباد اتفاق افتاد، با نظام طبقاتى -اشرافى ساسانى در تضاد مطلق بود. و كليه عناصر امپراطورى از اين انقلاب بىسابقه تاريخى ناراضى بودند. قباد قلبا به مزدك معتقد بود و در ظاهر از مزدكيانحمايت نمى كرد. او از سوى موبدان به الحاد متهم شد. قباد با آنهمه رنجى كه كشيدهبود، هم چنان بر اعتقاد مزدك بود. فرزند قباد، انوشه روان ، بهقتل مزدك و مزدكيان همت گماست .(59) در منابع عربى اتهامات بر مزدك به صورتشرم آورى مطرح شده است .(60) عبدالجبار مى گويد: ويژگى مزدك گرائى نسبت بهآئين عادى اين است كه مزدكيها معتقد بودند كه ((نور)) با اراده كار مى كند، در حالى كه((ظلمت )) كوركورانه در كوشش است . عناصر تركيب كننده جهان ، آب و خاك و باد و آتشاست . بنظر مزدك آفريدگار جهان بوسيله حروف بر جهان فرمانروائى مى كند و از اينرو هر كس راز اين حروف را دريابد، به بزرگترين نيروها دست مى يابد و اسرارازل را مى فهمد... مزدك گرائى بشدت سركوب شد. آئين مزدك در جهان اسلام مدتى بهنامهاى ديگر زنده بود... برخى فرقه هاى مذهبى در اسلام از انديشه هاى مزدك سختمتاءثر بوده اند.(61)
مزدك در منابع عربى
تحريفات موبدان در منابع عربى منعكس است : مزدك ادعاى پيامبرى كرد. او مادر و خواهر ودختر را بر مردم حلال كرد. مردم از اين آئين استقبال كردند و گروه زيادى گرد او جمعشدند. اين جريان به گوش قباد رسيد. قباد مردى بلهوس و شهوت ران و زن دوست بود.از اين مذهب خوشش آمد و به مزدك گرويد. و مزدك را در گسترش اين ، تقويت و حمايت كرد،تا اينكه كيش مزدك رواج كامل يافت . جوانان ، زنان مردم را در اختيار خود قرار مى دادند.موبدان و روحانيون زرتشت نزد قباد رفتند و از زشتى و فساد اين كيش با او سخن گفتند.قباد نپذيرفت و مزدكيان را تقويت مى كرد و هر روز پيروان آن مذهب رو به فزونى بود وگروه زيادى از اين اعمال نابخردانه و فسادآور در عذاب بودند و خلق فراوانى ازاعمال پيروان مزدك بستوه آمدند.(62) در تاريخ بلعمى نيز آمده است كه مزدك مادر وخواهر و دختر را به زنى گرفتن حلال دانست . نكاح را از ميان برداشت و عنوان مالكيت رابطور منسوخ و محكوم كرد و گفت : خداوند اين جهان را ميان مردم قرار داده و به كسى اندازهنداده و اين سخن در ميان درويشان و جوانان استقبال شد و...(63) مزدك از اهالى نسا بود.او مردى بود كه باعث ويرانى و سستى بنيان حكومت وعقل قباد شد. او شيطانى در لباس و شكل انسان بود. صورتى نيكو و سيرتى زشت وظاهرى پاك و باطنى ناپاك و زبانى شيرين و كردارى بد و تلخ داشت و با مكر و حيلهبه دربار قباد راه يافت و نظر او را جلب كرد.(64) در فارسنامه ابن بلخى آمده استكه در عهد قباد، مزدك زنديق پديد آمد و او اباحت پديد آورد و آن را مذهبعدل نام گذاشت . عبادت پروردگار از مردم گرفت و گفت : فرزندان آدم همه از يك پدر ومادرند و اموال و املاك جهان در ميان آنان ميراث است ، گروهى با ستم آن رامال خود مى دانند و ديگران از اموال خدادادى محروم اند. او ((زنان )) و((اموال )) توانگران را بر مردم مباح نمود و به حكم آنكه مردم جهان بيشتر درويش وتهى دست بودند و از نظر عبادت و بندگى خداكاهل و ضعيف بودند، از مزدك پيروى نمودند. مزدك قباد را بفريفت و گمراه كرد و ازقدرت پادشاه استفاده نمود و از اموال شاه و ديگران گرفته ، به بينوايان مى داد وزنان را رسوا مى كرد و آنان را بدست زنُود و مردم هرزه مى داد. چون كار به اينجا كشيد،دنيا از قباد روى برتافت و مردم بر او شوريدند و بزرگان فارس قباد را دستگير وزندانى ساختند و سلطنت را به برادرش ‍ ((جاماسب )) دادند. مزدك نيز فرار كرد و بهآذربايجان رفت و پيروان او (لعنهم الله ) اطراف او گرد آمدند و قدرتى و عظمتى بدستآورد كه احدى را توان مبارزه و مقابله با او نبود. عاقبت براى رهائى و نجات قباد،خواهرش ‍ كوشش فراوان كرده ، ((قباد)) را از زندان خلاص كرد. ((قباد)) به طرفتركستان رهسپار شد تا شايد بتواند راهى براى بازگشت به سلطنت پيدا كند. در بينراه با دختر ((اسپهبد)) ازدواج كرد و مدتى در آنجا اقامت گزيد و چون خواست از آنمحل بيرون رود، سفارش كرد اگر اين زن باردار شد و فرزند او پسر بود، نام او را((انوشيروان )) بگذارند.
پس از مدتى با ياران و حاميان فراوانى به كشور و پايتخت بازگشت ، و بر برادرشجاماسب پيروز گرديد و كارى كرد كه مردم از او راضى شدند. چون كار ((قباد)) سامانيافت ، پدر زن ((قباد)) انوشيروان را كه به حد رشد رسيده بود، نزد پدر برد. دريكى از روزها ((انوشيروان )) پدرش ‍ ((قباد)) را تنها ديد و گفت : اى پدر! با توسخنى دارم ، اگر اجازت فرمائى ، گويم . ((قباد)) او را اجازت داد.
((انوشيروان )) گفت : چرا در موقع حركت ازمحل سكونت مادرم ، درباره من آنگونه سفارش كرده بودى ...؟ ((قباد)) گفت : براى حفظنسل و بويژه نسل پادشاهى .
((انوشيروان )) گفت : ((در مذهب ((مزدك )) حفظنسل بطور كلى مفهوم ندارد...)) اين گفته دردل ((قباد)) اثر عجيبى كرده ، پس از مدتى حكومت و سلطنت را به ((انوشيروان ))واگذار كرد. ((انوشيروان )) چون به سلطنت رسيد، محور اصلى حكومت خود را بر كيشمزديسنى آئين زرتشت قرار داد و در ميان سپاهيان اعتقادات را بسيار محكم نمود. بزرگمهروزير شاه بود. ((انوشيروان )) به سپاهيان گفت : اين مزدك حكومت طلب و مقام خواه بودو قباد فريب او را خورده بود. داستان اين مرد، مانند ((مانى )) زنديق است كه جد من((بهرام بن هرمز)) او را بكشت تا فتنه او فرو نشست . در اين مورد نظر شما چيست ؟سپاهيان گفتند: ((همه بندگانيم خسروپرست .)) انوشيروان گفت : چون جمعيت فراوانىاز مزدك حرف شنوى دارند، بايد او را از طريق حيله و نيرنگ كشت و شما اين تصميم رانهفته داريد تا ما ترتيب اين كار را بدهيم . آنگاه انوشيروان پيامى براى مزدكارسال نمود و به او گفت : ((بر ما روشن گرديده كه تو بر حقى و پدر ما از تومتابعت مى كرد. اكنون بجاست كه شما نزد ما آئيد. احترام فراوانى براى مزدك در نظرداشت تا كه مردم نسبت به انوشيروان سوء ظن بردند... و چون كاملا اعتماد او را به خودجلب كرد، به او گفت : من از دولت مردان خوددل تنگم و افرادى كه تو دارى و مورد اعتماد تو مى باشند، به كارى كه تو بگوئىمى گمارم . مزدك حدود يك صد و پنجاه هزار نفر از مزدكيان را با خود نزد انوشيروانآورد و در اطراف كاخ گرد آمدند. سپاهيان را در آن روز كه روز مهرگان بود، فرمان دادكه در كاخ اجتماع كنند. به آنان گفته بود: چون مزدك و يارانش آمدند، من با شمشيربرهنه بر سر مزدك مى ايستم و چون اشاره كردم ، شما نيز دست بكار شويد و پس ازآنكه من مزدك را به قتل رساندم ، شما نيز ياران او را تماما گردن بزنيد. مجلس دعوتآماده گرديد مزدك دو هزار نفر از ياران مخلصش را به همراه آورد وداخل كاخ شدند و گروه ديگرى در خارج جمع بودند. خلاصه اينكه بر سر سفره غذامزدك و يارانش نشسته بودند كه شمشير انوشيروان بر فرق مزدك فرود آمد و او را هلاككرد، آنگاه اشاره به سربازان اطراف كاخ نمود. آنان به جاى ياران مزدك كه در خارجكاخ بودند، افتادند و آنها را قلع و قمع كردند. گروه زيادى از پيروان مزدك را درشهرها زندانى كردند و گروهى هم توبه كردند... پس از اين جريان بود كه ((موبدانزرتشتى )) به ((انوشيروان )) لقب ((دادگر)) دادند...(65)
محققّان بر اين عقيده اند كه ((قباد)) در ابتدا بنا به جهاتى از ((مزدك )) و مزدكيانجانب دارى مى كرد، به گونه اى كه از ياران وى بشمار مى آمد. همين مسئله باعث شد كهدر سال 496 يا 497 ميلادى (سال نهم يا دهم سلطنت قباد) زندانى شد. ((منابع عربى)) اين حادثه را در سال دهم سلطنت قباد مى دانند. ((فردوسى )) اين واقعه را در سن 16سالگى و ايام اقتدار ((سوفراى )) وزير مى داند:
چنان بود تا بيست و سه ساله گشت
به جام اندر آن باده چون لاله گشت
در همين زمان بود كه تصميم به كشتن سوفراى وزير گرفت .قتل وزير باعث زندانى شدن قباد گرديد. و اين بايد درسال هفتم يا هشتم سلطنت او صورت گرفته باشد. بعيد به نظر مى رسد كه بزرگانو موبدان براى جلوگيرى از آشوب موبدان موبد فتوى به حبس قباد داده باشند وجاماسب برادر او را به تخت نشانده باشند.
خواهر قباد كه زن وى نيز بود، در انديشه آزادى او برآمد و با وعدهوصل و عيش ، زندانبان را رام كرد و به درون زندان راه يافت و قباد را در مفرش ‍ پيچيد وبه خادمى از خدام خود داد و از زندان بيرون آورد و به زندانبان گفت : اين رختخواب نجسگرديد، براى تطهير بايد آن را ببرند. در مورد زندان قباد اختلاف است . در منابععربى (طبرى ) آمده است : مزدكيان قباد را به جائى بردند كه دسترسى به او ناممكنبود و برادرش جاماسب را به جاى وى نشاندند. به قباد گفتند تو در گذشته گناهكارشده اى و هيچ چيز گناه تو را نمى خرد مگر آنكه زنهايت را فدا كنى . آنان مى خواستندقباد را بر آتش مقدس قربانى كنند. ولى ((زرمهر)) پسر ((سوفرا)) به دفاع از((قباد)) مزدكيان را كشت و دوباره ((قباد)) بر تخت شاهى نشست و برادرش ((جاماسب)) را خلع كردند. مزدكيان ((قباد)) را عليه ((زرمهر)) اغوا كردند؛ قباد ((زرمهر)) راكشت . اين گزارش با اختلافى اندك در منابع عربى از جمله ((طبرى ))، ((ابن طريق))، ((ابن قتيبه ))، ((ابن اثير)) و ((مسعودى )) آمده است . ابن قتيبه مى گويد:((مزدكيان چون قباد را به كشتن سوفرا واداشتند، پسر سوفرا عليه مزدكيان قيام كرد،و مزدك و بسيارى از پيروان او را كشته ، قباد را دوباره به تخت نشاند.))(66)
فردوسى و ثعالبى از يك ماءخذ بهره جسته اند و جريان خلع و زندانى شدن قباد را بهگونه اى گزارش كرده اند كه ارتباطى با كار مزدك ندارد. بنابراين ماجراى زندانىشدن و خلع قباد در اين دو منبع ، يك حادثه مستقل و جداگانه اى است .(67) كريستن سندانماركى مى گويد تاريخ ‌نگاران رومى گفته اند كه گرفتارى قباد، نتيجه ناخشنودىعموم ملت بود كه از بدعت هاى او به تنگ آمده بودند و عاقبت قيام كردند.(68)
قلع و قمع مزدكيان
اين محقق دانماركى عقيده دارد كه جريان قلع و قمع مزدكيان در آخرسال 528 يا اوائل 529 ميلادى اتفاق افتاده است . ((قباد)) فرزند كوچك خود((انوشيروان )) را ولايت عهد خود كرد. ((كاووس )) فرزند ارشد قباد عليه اين تصميمبه يارى مزدكيان كه خود از آنان بود، آشوب كرد تا جاى برادر را بگيرد و اين حادثهقباد را عصبانى كرد. اين گزارش ((تِئُوفانْس )) است كه در اين رابطه نبايد زياددقيق و درست باشد، اگر چه او و ((مالالاس )) گزارشهاى خود را از يك ايرانى گرفتهاند: ((انجمنى از روحانيون آراستند و مزدكيان را فراخواندند. جمعى از پيروان سايراديان را نيز دعوت كردند تا در اين مجلس مناظره حاضر شوند. قباد شخصا مجلس ‍ را ادارهمى كرد. خسرو انوشيروان كه ولى عهد بود و حقوق خود را دستخوش توطئه و دستهبندى مزدكيان و كاووس مى ديد و كوشيد تا بر مزدكيان ضربه اى بزند...
اگر چه ((مالالاس )) و ((نئوفانس )) دو مورخ رومى از فعاليت ((انوشيروان )) ذكرىبه ميان نياورده اند، ولى در ((پشت 1/6)) اين جريان آمده است : چند نفر از روحانيونمقتدر به نامهاى ((پيرماهذاذ))، ((ويه شاهپور))، ((داذ هرمزد))، ((آذر فروغ بغ ))،((آذربد))، ((آذرمهر))، ((بخت آفريذ))، ((موبدان موبد)) و دو نفر از اسقف هاىمسيحيان ايران به نم ((گلونارس )) و ((بازانس )) كه در مخالفت با آئين مزدكيان بازرتشتيان همداستان شده بودند، در انجمن حضور يافتند. ((بازانس )) مورد توجه خاص((قباد)) بود زيرا از علم ، بهره اى داشت .
در اين مناظره مزدكيان مجاب شدند. در اين هنگام سپاهيان مسلح كه در اطراف ميدان بودند وانتظار فرمان مى كشيدند، با شمشير به جان مزدكيان افتادند...))(69)
((ابن نديم )) صاحب كتاب ((الفهرست )) مى گويد: ((مزدكيه و خرميه دو دسته اند؛خرميه قديمى كه آنها را محمره گويند و در نواحى آذربايجان و ارمنستان و ديلم و همدان ودينور و اصفهان و اهواز پراكنده اند. اينها دراصل مجوس بودند كه بعدا مذهبشان معلوم گرديد. اين گروه را لقطيه گويند كهرهبرشان مزدك است كه ايشان را دستور داد به بهره بردن از لذت ها ودنبال كردن شهوات ؛ و در خوردن و آشاميدن عموم جامعه برابر باشند و ترك هر گونهظلم و ستم بر يكديگر. اينها در حرم خانواده و زنان مشاركت دارند و هر يك از اينان بهزنان يكديگر دست مى اندازند و از اين كار جلوگيرى ندارند، در عينحال به كارهاى نيك و ترك قتل و نيازردن مردم اعتقاد دارند... در ميهمانى روش خاصىدارند كه هيچيك از ملل جهان ندارند؛ وقتى فردى را به خانه خود ميهمان مى كنند، او را ازهر چيز كه بخواهد و هر چه باشد منع نمى كنند. اين مذهب را مزدك كه در عصر قباد بنپيروز ظاهر شد، رواج داد. ((انوشيروان )) او و يارانش را بهقتل رساند.
دو نفر در اعصار گذشته مزدك نام داشته و صاحب دعوت و فلسفه و مذهب بوده اند، يكىدر اعصار باستان و ديگرى در عصر سلطنت قباد بن پيروز، و هر يك از اين دو، پيروانزيادى داشته اند. مزدك دوم را انوشيروان قلع و قمع كرد...(70)
((يعقوبى )) مى گويد: انوشيروان ((مزدق )) (مزدك ) را كه دستور مى داد مردم دراموال و زنان متساوى اند، با ((زرتشت بن خركان )) كه در دين ((مجوس )) بدعت نهادهبودند، هر دو را بكشت .(71)
قضاوت صحيح درباره مزدك
در نگاه و وجدان تاريخ بشر، مزدك بنيانگذار يك فلسفه سياسى - اجتماعى - اقتصادىنوينى است كه قبل از او در تاريخ حيات انسان سابقه نداشته است . او از تساوى حقوقىو برابرى اجتماعى سخن گفته است . اباجيگرى تهمت ناجوانمردانه روحانيون دولتى واشراف و فئودالهاى ايرانى است كه حرمسراهاى اختصاصى شان بخش بزرگى از زنانجامعه ايرانى را در خود جاى داده بود. بدون شك تاريخ دوره ساسانى از سرنوشت سياهزن ايرانى ورقها سياه كرده است . تاريخ نشان مى دهد كه در جامعه ساسانى ، زن بهصورت كالا نگريسته مى شد و مانند گندم و... در انبارها و ابنانها، در حرمسراها ودستكرت ها نگهدارى (احتكار!) مى شد. تاريخ شاهد است كه در دوره ساسانى زن ايرانىبه ديگر كشورها صادر مى شد. تنها از يك منطقه مرزى سالى دوازده هزار زن به رومو... صادر مى شد. نظام سياسى - اقتصادى - اجتماعى جامعه ساسانى در دست هفتفاميل بزرگ اداره مى شد. اين هفت فاميل بر تمام كشور سايه ستم و تجاوز خود راگسترده بودند و به وسيله موبدان هر گونه ناروائى را بر جامعهتحميل مى كردند. ثروت يك كشور بزرگ كه در حدود يك صد وچهل ميليون نفر را در خود جاى داده بود، در اختيار چند طبقه ممتاز قرار گرفته بود. قوهمقننه و مجريه يكى شده بود. تجملات دربار شاهان حد نداشت .حداقل احتكارهاى شاهانه در تاريخ ساسانى چنين است : سه هزار زن ، چندين هزار دخترزيباى رومى ، سه هزار نوكر و خدمه ، هشتهزار و پانصد اسب سوارى شخصى ، هفتصد وشصت فيل اختصاصى ، دوازده هزار استربارى و كوههائى از طلا و جواهر و اشياء گرانبهاو... و... تمام عايدات كشور پهناور ايران به خزانه طبقات چندگانه ممتاز مى رفت . طبعادر چنين هنگامه اى از بيعدالتى و فقر مطلق اكثريت قريب باتفاق جامعه ايرانى ، قياممزدك انتظار مى رفت . ((ابن طريق )) كه در سالهاى 263-328 هجرى مى زيسته ، مىگويد: اصول عقايد مزدك بر اين اساس بود كه خداوند ارزاق را در روى زمين آفريد كهمردم آنها را ميان خود تقسيم نمايند، ولى مردم نسبت به يكديگر ستم مى كنند و تفوق وفزونى مى جويند. ما مى خواهيم در اين كار نظارت داشته باشيم ومال فقرا را از اعيان و اشراف و توانگران بگيريم و به فقرا بدهيم . از هر كس كهاموال و امتعه بيش از حد داشته باشد، از وى گرفته به بى چيزان مى دهيم ، تا مساواتبرقرار شود.))(72) نظام الملك مى گويد: مزدك مى گفتمال بخشيدنى است ميان مردمان ، زيرا همه بندگان پروردگار و فرزندان آدم اند و چوناحتياج پيدا كنند، بايد مال يكديگر را خرج كنند تا هيچ كسى ناتوان و نادار نباشد و همهمتساوى المال باشند.(73) كريستن سن مى گويد:
پيشوايان مزدكيه دريافتند كه مردم عادى نمى توانند ازچنگال شهوت و هوس مادى نجات يابند مگر اينكه به آنها بدون مانع برسند. اين فكرمبناى عقايد آنان شد. و چون دنبال اين اصل را گرفتند، متهم به اباحه و ترويج فحشا ومنكرات شدند، در صورتى كه اين كارها در آئين آنان راه نداشت و مباينت تام با زهد وپارسائى شان داشت . زرتشت و مزدك هر دو تاءكيد مى كردند كه انسان مكلف بهعمل خير است ...(74)منابع تاريخى بدرستى نشان مى دهند كه دامنه دعوت و قيام مزدكحوزه وسيعى را در بر گرفته بود. آئين مزدك در آغاز بدون شك جنبه دينى داشته وشخص مزدك به اصلاحات اجتماعى مى انديشيده است . او خواهان زندگى بهتر براى مردمايران بود و افكار او به هيچ وجه مشوب به غرض نبوده است .
جنبه مذهبى اين دعوت بر بعد سياسى - اجتماعى آن برترى داشته است (75).
اگر چه آئين مزدك پى از ورود به طبقات پائين و سالفه اجتماع تدريجا صورت يكمسلك سياسى - انقلابى بخود گرفت ، ولى جوهره ديانتى آن باقى ماند. در زمان خلعقباد و دوره جاماسب مزدكيه ظاهرا چندان پيشرفتى نداشته است ، مع ذلك افكار اين فرقهرفته رفته در عامه رسوخ كرد و در ابتدا به آهستگى و سپس بسرعت انتشار يافت...(76)
مزدك انقلابى قربانى مورخان مزدور تاريخ
يك محقق هندى مى گويد: بنظر مى رسد مآخذ تاريخى درباره ظهور مزدك و آئين او ازتعصبات شخصى و كينه توزى هاى سياسى - دينى در امان نمانده است .
آئين مزدك در رديف نهضت هاى انقلابى بزرگان جهان جاى دارد. رينالد نيكلسون مىگويد: بيشتر مورّخان دوره ساسانى و پس از آن ، عقيده مزدك را كاملا درك نكرده اند و باتعصب و جهل درباره او قضاوت كرده اند.(77) لكهارت مى گويد: در اين زمينه بايدبا اطمينان ادعا كنم كه مزدك چيزى كه درباره اشتراك زنان گفت ، خلاف اخلاق انسانىنگفته است ؛ منظور او اين بود كه زن و اموال در ميان مردم ، مانند آب و هوا مشتركباشد.(78) اين سخن در دوره اى گفته شد كه صدها هزار زن و دختر در اندرونحصارهاى اشراف و حرمسراهاى شاهان و شاهزادگان و درباريان و موبدان و... احتكار شدهبودند و مردان و جوانان از تنهائى بشدت رنج مى برند. منظور مزدك از اشتراك زنان ،فحشاى عمومى آنگونه كه منابع متعصب و كينه توز عربى و موبدان دولتى زرتشتىگفته اند نيست ، يعنى كه مردان و جوانان و زنان و دختران بى همسر كه سخت رنج مىبردند، با يكديگر زناشوئى برقرار كنند. و از طرفى بايد دانست كه تاريخ دورهساسانى بدست موبدان زرتشتى و درباريان نوشته شده است . از تاريخ دولتى ومورّخان مودور چيزى جز اين انتظار نيست .اين دو، در هميشه تاريخ ، قهرمانان بزرگ را بدنام و تحريف كرده اند و نهضت هاى اصيل اجتماعى - سياسى - مردمى را متهم به هراتهامىكه مى توانسته اند ساخته اند. رجال تاريخ سياسى جهان عموما و ايران خصوصا بيشتراز رجاله ها و چهره هاى پليد و منفورى است كه با گريم مورّخان مزدور، به نسلها معرفىشده اند. گ بايد كه اين ساختارهاى سياه را در هم ريخت ودنبال چهره هاى گمنام و بدنام تاريخ را گرفت و آنان را شناسائى كرد. چهره هائى كهبا فرامين شاه و خليفه و فتاواى موبد و مغ و فقيه و محدث و متكلم و مورخ و... لكه دار وبايكوت شده اند. خوشبختانه دانش جديد توفيق اين را يافته است كه تا حدودى به اينتزوير و تحريف بزرگ تاريخ پايان دهد و از اعماق سياه تاريخ ، چهره قهرمانان ومصلحان بزرگ اجتماعى را نشان دهد. كارى كه در مورد مزدك شده است ، نمونه روشنى ازاين توفيق است .
چيزى كه بيش از همه در ميان مردم ايران عصر ساسانى نفاق افكنده بود امتياز طبقاتىبسيار فاصله دار و خشنى بود كه ساسانيان در ايران برقرار كرده بودند. در درجهاول ، هفت فاميل بزرگ اشراف و در درجه دوم ، طبقات پنجگانه امتيازاتى داشتند و عامهمردم از آن محروم بودند.
مالكيت در انحصار آن هفت فاميل بزرگ بود. از صد وچهل ميليون جمعيت ايران پهناور آن روزگار، تنها هفتصد هزار نفر از آنان كه وابستگان هفتفاميل بزرگ بودند، حق مالكيت داشتند و بقيه مردم از همه چيز محروم بودند(79) ثروتافسانه اى شاهان ساسانى براستى محيرالعقول است : آنان علاوه بر طلا و جواهربسيار، هزاران زن و دختر و غلام و... در حرمسراهاى شخصى داشتند.(80)
اديان مردم بين النهرين باستان
(بابليان ، اكديان ،آشوريان ، حتان ،فروكيان ، فنيقيان ، حامورايى يان )
ساكنين بين النهرين و آئين ها و تمدن كهن آن اقوام
بين النهرين يكى از مناطق پرسابقه و كهن آسياى غربى يا خاورميانه است كه مركزاديان گوناگون جهان بوده است . اين اديان با يكديگر شباهت و هم رنگى بسيار داشته واين آئين ها تحت نفوذ يكديگر بوده اند. اين منطقه از قديم مكان ومحل برخورد بوميان و هند و اروپائيان و سامانيان بوده است . معمولا بابليان و آسوريان((ساميان شمالى )) نام دارند. و فنيقيان و فلسطينيان و اسرائيليان را ساميان غربىگويند و حبشيان و اعراب ساميان جنوبى را تشكيل مى دهند. و ما اينك در اينجا ابتداء بهمعرفى آئين سومريان پرتمدن مى پردازيم . آنگاه از جانشينان آنان يعنى آشوريان وبابليان سخن به ميان خواهيم آورد. و سپس از اديان حتى ها و فروكيان كه وارث آثارپيشينيان مى باشند، گفت و گو مى كنيم . و خلاصه اينكه بابيان آئين فنيقيان اين بحثرا به پايان مى رسانيم .
كشورى كه در ميان دو شط دجله و فرات قرار گرفته است ، از پر سابقه ترين سكونتگاه هاى نوع انسان بشمار مى آيد. و از جهت قدمت تاريخى آن را هم عهد مصر قديم گفتهاند.
اين سرزمين از سه هزار سال پيش از ((م )) تا حدود 500سال قبل از ((م )) كه ضميمه ايران شد، چندين دولت پرقدرت و بزرگ بر آن حكومتكردند. آنان نفوذ آئين و تمدن و علوم خود را گسترده ، بر اقوام خلفتحميل كردند. در آن زمان در شمال قسمت سومر تا عرض ‍ جغرافيائى بغداد كشور((اكد)) شمرده مى شد و شهر بابل در آنجا قرار داشت . اكديان كه مردمى از نژاد سامىبودند، در حدود 2700 پيش از ميلاد بر دولت سومرى پيروز شدند. نخستين پادشاه((اكديان )) شخصى بنام سارگون بود. سارگون سلطانى پرقدرت و با توان بودكه توانسته بود قسمتى از مغرب ايران و شامات را به تصرف خود درآورد و آن را بهكشور خود ملحق سازد. به فرمان ((سارگون ))رجال علمى كشور نوشته هاى دينى و اصول جادوئى و ساحرى و آثار علمى را مدوننمودند و در معبدى بايگانى كردند. در حدود 2500سال قبل از ميلاد دوباره سومريان به قدرت رسيدند و با اكديان هم آهنگ شدند. رقيببزرگى در اين ميان براى آنان بود كه موسوم به دولت عيلام بود كه در خوزستان وقسمتى از لرستان واقع و پايتخت آن شوش بود. مكرر در مكرر ميان عيلام و آن دولت جنگرخ مى داد گاهى عيلام جزو متصرفات آنان مى شد و زمانى عيلام بر دشمن پيروز مىگرديد.
تا اينكه در سال 2115 پيش از ((م )) ريم سين پادشاه پرقدرت خوزستان دو دولتسومر و اكد را برانداخت بطوريكه ديگر آناناستقلال خود را براى هميشه از دست دادند و قوميت آنان در ميان ديگر طوائفمنحل شد. سرانجام مردم آن كشور باطراف فرار كردند. گروهى به فنيقيه رهسپار شدندو بلاد آنجا را بنا كردند. و گروهى كه پرستنده خداى آشور بودند بهشمال بين النهرين كوچ نمودند و اساس و شالوده دولت آشور را ريختند.
مردم بين النهرين از اعتقادات و دين دارى بدور نبودند ولى نظر به افزايش ‍ ثروت وسكنه و اختلاط نژادها و تصادم عقايد گوناگون مردمبابل در اواخر از حيث اخلاق و ديانت در مرتبه نازلى قرار گرفتند. و از طرف ديگرايمان به خدايان متعدد و اعتقاد به سحر و جادو و فسق و فحشا باعث گرديد كهبابل با آن عظمت در برابر حمله ايرانيان خجل و سرافكنده شود.
مردم بابل ((مردوك )) را بعنوان خداى بزرگ شناخته بودند و چون كورش پادشاهايران وارد بابل شد، روحانيون از وى استقبال نمودند و كورش براى خداى مردمبابل مردوك احترام فراوان در نظر گرفت .
كورش چون داخل شهر شد، در معابد خدايان بسيار ديد. روحانيون به كورش گفتند اينخدايان مربوط به شهرهاى بابل است كه يكى از پادشاهان كشوربابل آنان را به مركز انتقال داده است . كورش دستور داد تا هر يك از آنان را به شهرخودش ببرند. اين عمل باعث خوشنودى مردم شهرهاىبابل گرديد و مردم علاقه فراوانى به كورش پيدا كردند.
غير از اعتقاد به خداى مردوك ، در بابل اديان و آئين هايى ديگر نيز وجود داشته است كهبه بعضى از آن اديان اشاره مى كنيم .(81)
آئين ها و اديان و خدايان مردم بين النهرين
ساكنين بين النهرين همانند ديگر مردم اعصار پيشين خود داراى عقايد و آئين ويژه اى بودهاند و لذا در ميان مردمان بين النهرين بقاياى آئين توتم رواج فراوان داشته و آنان عقابو گاو نر و شير را مقدس مى دانستند و جان پرستى در ميان آنان احترام ويژه اى يافتهبود.
مردم بين النهرين بر اين باور بودند كه ارواح بطور كلى در خورشيد و ماه و ستارگانمكان و منزل دارند كه بتدريج اينها برايشان همانند خدايان نمودار گرديدند.
هر يك از شهرها خدائى مخصوص بخود داشت و خداى محلى زن بود.
از درياى مديترانه تا خليج بنگال و اهالى اژه و آسيا و دراويديان سكه ((رب النوع ))(مادر همگانى ) را محترم مى داشتند. و تيامات الهه اقيانوس بود. نانا يا نينا به ايشتارخداى بابل شباهت داشت .
مردوك خداى آفريننده بر تيامات كه ماده را تشكيل داده غالب گشت . در دين افسانه هاىسومريان در رابطه با پديد آمدن طوفان بزرگ گسترش يافت و يكى از خدايان بودكه انسان را از خاك رس آفريد و جان را در آن پيكر دميد تا آئين خدايان را برقرار نمايدو آنان را پرورش دهد.
پادشاهان فرزندان خدايان مى باشند كه طبيعت را حاصلخيز و پر رونق مى سازند و آنفرزندان خدايان بر نباتات رياست دارند و حكومت را در روى زمين اداره مى كنند.
سومريان چون از كوههاى سر به فلك كشيده عيلام سرازير شدند و بر بين النهريندست يافتند آن بلندى را ارج نهادند و آن را با ارزش تلقى نمودند و در نگهدارى و حفظآن كوشش فراوان نمودند.
سومريان افسانه ها و الهيات ساميان را براى خود به عنوان روش و مشى اخذ نمودند.
ساميان در عصر حكومت خود شهرها را دسته بندى مى كردند و خدايان خود را در آن شهرهاقرار مى دادند: اين خدايان خصلت و منش محلى مردم را در خود بايگانى و حفظ مى كردند واگر شهر آنان مركز حكومت مى گرديد، خدايان شهر مركزى بر ديگر خدايان شهرهابرترى داشتند.
تعداد خدايان ((بابل )) و آشور فراوان و بسيار بود كه در يكى از كتيبه هاى آشوريانمربوط به حدود 860 پيش از ((م )) قريب ، هزار نام از خدايان و فرشتگان منقوش است .
مردم آن عصر اين همه خدايان را موجوداتى آسمانى مى پنداشتند و علامت و منشاء نهايىآنها را در كتيبه ها ستاره قرار داده بودند. مثلا خداى بزرگ بنام ((آنو)) را با يك ستارهنشان مى دادند و ديگر خداى را با دو و يا سه ستاره معرفى مى كردند.
در اعتقاد و باور اين اقوام بود كه پروردگاران هم همانند آدميان خشم و آرزو دارند ودستخوش حوادث و احتياج مادى اند. تنها فرق آنان با آدميان در قدرت فوق العاده و حياتجاودانى آنان بود. ارواح بدكار از آدميان تواناتر و از خدايان ناتوان تر بودند. ارواحبدكردار بصورت انسان و تن حيوان از قبيل افعى و اژدها و پلنگ براى آزار آدميان در هرگوشه پنهان بودند. شايد اين باور همان اعتقاد به تناسخ باشد كه تا اين زمان درميان بعضى از عقايد و باورها موجود است و حتى در بعضى از فرق اسلامى نيز ديده مىشود و اين از عقايد باطل مى باشد.
شيطان از ديگاه سومريان و بابليان عصر كهن
وجود شيطان و عقيده به اين موجود نامرئى هميشه بر سر زبان ها بوده و مردم از او وحشتو ترس داشته اند. و قوم سومرى و آشورى و بابليان نيز از وى سخن به ميان آورده اند.در يكى از كتيبه هاى قديم اوصاف شياطين را اينگونه گفته اند:
((اينان سمهاى خدايانند. از ديوارهاى بسيار ضخيم عبور مى كنند. و از بامهاى بلندفرود مى آيند. گوئى طوفانند كه از خانه اى بخانه اى مى روند. هيچ درى جلو ورودآنان را نمى تواند بگيرد. و هيچ قفلى آنان را بر نمى گرداند.
و همچون مار از زير در خانه ها بدرون آن مى آيند. و چون باد از زير پاشنه درداخل مى شوند.
زن را از آغوش شوهر و كودك را از بغل مادر مى ربايند. و اينان هر كدام اسمى و كارى رابر عهده دارند: ((لابارتو)) قاتل كودكان خردسال است . و ((لاباسو)) علت رعشهاندام است . و ((احناسو)) موجب سياهى چهره و زردى رخسار است .))
موضوع پيدايش كرم كه در يك كتيبه باستانى منقوش است ، از آثار شگفت انگيز تاريخبه شمار آمده است و داستان آن بدينگونه ذكر شده :
چون ((آمون خداى بزرگ آسمانها را بيافريد و آسمانها زمين را خلق كردند و زمين رودهارا پديد آورد و رودها جدولها را آفريدند و جدولها مردابها را ايجاد كردند، از ميان مردابهاكرم بوجود آمد.
كرم به حضور خدايان رفته و گريه كرد. و گفت : به من چه مى دهد. بخورم . و چه مىدهى بنوشم ؟ اِآكه يكى از خدايان بود گفت : به تو چوب معطر و استخوان خشك مى دهمكه غذاى تو باشد.
كرم گفت : بارالها نه چوب معطر مى خواهم و نه استخوان خشك . بلكهميل دارم غذا و نوشيدنى را در ميان دندانهاى آدميان مقرر دارى ومنزل و مكان مرا در لثه دندان جاى دهى تا از خون لثه سيراب شوم و قدرت و نيروىلثه را بگيرم .
دوگانه پرستى و تثليث
پيدايش دو موجود در آغاز از ديدگاه سومريان و اكادياندربابل
اقوام گذشته اساس باورهايشان بر يك سلسله عقايد خرافى بدور ازعقل و خرد بود كه بعضى از آنها تا امروز در ميان بعضى از اقوام باقى مانده است .
سومريان و اكاديان بر اين باور بودند كه هيچ موجودى ازلى نيست و در آغاز عدم مطلقبود و تدريجا در اين عدم محض دو موجود پديد آمدند. يكى موجود نر بنام ((آپيو)) وديگرى موجود ماده بنام ((تيامات )) و اين دواصل تمام كائنات را بوجود آوردند:
((اپيو)) آب شيرين را و ((تيامات )) آب شور را.(82)
پيدايش عنوان تثليت در جهان كهن
عنوان پرستش تثليث را منتسب به پيروان حضرت عيسى (ع ) مى دانند و آنان را داراى مذهبتثليثى تخت عنوان روح القدس اب و ابن گفته اند؛ در صورتى كه تثليث پرستىسابقه اى بس طولانى دارد.
در كتيبه اى كه كشف شده اينگونه آمده است :
((آن هنگام كه در بالا آسمان نامى نداشت و در پائين براى زمين اسمى نبود، آب - اپيوىنخستين پدر و آب - تيامات مادر همه بود اين دو با هم اختلاط و اتخاد يافته و خدايان دراين هنگام خلق شدند و از آن دو موجود ((لاح مو)) و ((لاحامو)) پديدار گرديدند. ولىاين خدا قدرت موجود نمودن جهان نداشتند. و پس از زمانى نامعين از آن دو خدا انثير و كثيربوجود آمدند. و از اين دو سه خدا موجود شد كه مجموع آنها را تثليثاول گفتند. و آنان از اين قرار مى باشند: 1- آنو 2-انليل 3- اِآ. آنو خداى بزرگ نقاش آسمان و انليل خداى هوا و زمين است . اِآ خداى اقيانوسنخستين است .
از اعصار گذشته بسيار كهن مردم خداى آنورا رب اعلى مى گفتند ومنزل و جايگاه آن را در اوج آسمان مى دانستند و آنمحل را آسمان آنو مى خواندند. جايگاه او را دو تن از خدايان بنام ((تموز)) و((گيزيدا)) پاسبانى مى كردند. در برابر ((آنو)) عصا و تاج فرمانروائى قرارداشت .
و چون دريا طوفانى مى شد همه خدايان هراسان به آسمان ((آنو)) پناه مى بردند ومانند سگ در روى ديوار قصر ((آنو)) چمباتمه مى زدند تا طوفان و خشم دريا و بهپايان مى رسيد. ولى پس از انقراض دولت سومر و اكاد و پيروز شدن حكومت بابليانمقام و عظمت ((آنو)) بپايان رسيد.. و مقام عزيزترين خدايان بين النهرين به ((مردوك)) خداى بزرگ بابليان منتقل گرديد.
در بعضى از كتيبه ها آمده است كه تاج و تخت ((آنو)) را به((انليل )) دادند و او را بنام ((بل )) گفتند و پيشه او بيشتر عنوان مستشارى خدايانبود و طوفان را وى بوجود مى آورد و او بود كه آدميان را بدست سلاطين و پادشاهان دادتا آنان را در راه عدل رهبرى و هدايت نمايند.
((اِآ)) در لغت سامى يعنى خانه آب و اين خدا مظهر و معرف آب است كه بر زمين احاطهدارد. اين ((اِآ)) است كه انسان را از مشتى گل سرخ بوجود آورد و از نفس خودش در او دميدو چون طوفان پايان يافت گروهى را نجات داد و صنايع و كارهاى بسيارى را به آدميانبياموخت . اين خدا به پادشاهان خرد و عقل مى بخشيد و روحانيان را در اجراى تكاليف دينىو مذهبى و كارهاى جادوگرى يارى مى داد.
تثليث دوم
تثليث دوم عبارت بود از ((سين )) خداى ماه و دو فرزندش شمس خداى آفتاب و ايشتارخداى زهره . و سين خداى ماه در شهر ((اور)) يعنى شهرى كه طبق نوشته سِفْرِ پيدايشتورات ، حضرت ابراهيم (ع ) از آنجا هجرت كرد سلطنت مى كرد. سين اوقات و ازمنه را دراختيار داشت و گناهكاران را قرين آه و اشك مى نمود. شمس يا خورشيد خداى عدالت وقاضى بزرگ جهانيان بود كه ظلم را از ميان مى برد و قوانين حقه را به حامورابى وديگر پادشاهان دادگر تلقين مى كرد.
ايشتار، خداى نيكخواه بود. گاهى او را دختر آنو و گاهى دختر سين و زمانى خداى جنگ وشهوت گفته اند. و كار اين دختر گمراه كردن و عاشق نمودن فرزندان آدم است . ديگرخدايان ماده كه در بين النهرين بودند تماما در شخص ايشتار پنهان و جمع بودند.
ايشتار بصورت زنى پهلوان و جنگجو كه بر پشت دو شير ايستاده و تيرى در دست دارد،نشان داده مى شد در يك دست سلاحى منحنى و در دست ديگر گرزى با سر شير گرفتهاست ...
مردوك خداى خدايان ، تكاليف دينى بابليان و آشوريان
مردوك خداى بزرگ جهان در شهر بابلبود
همانگونه كه در پيش اشاره شد مردوك خداى بزرگ و با عظمت مردمبابل محسوب مى شد و او را خداى خدايان مى خواندند. حتى كورش كبير چون بر كشوربابل دست يافت در برابر مردوك تعظيم نمود و براى او احترام فراوان از خود نشان داد.چون دولت بابل بر همه بين النهرين دست يافت خدايان آن سرزمين تحت الشعاع خداىبابل ، مردوك ، قرار گرفتند و مردوك خداى همگان از كار درآمد و افسانه هاى آفرينش وطوفان نوح را به وى ارتباط دادند. تمام مناصب خدايان به مردوكانتقال يافت و عيد روز اول سال همه خدايان بحضور مردوك شرفياب مى شدند و دربرابر او زانو مى زدند تا فرمان او صادر و سرنوشت كائنات در اين روزسال جديد روشن و معلوم گردد.
مردم سال جديد را جشن گرفته و آن را مقدس ترين عيدها مى شمردند.
بطور كلى بايد گفت كه مردوك خداى بزرگ قرن ششم پيش از ((م )) بود.
بخت نصر، مردوك را خداى واحد يكتاى شخصى خودش مى شناخت و هيچيك از پادشاهان دربين النهرين مانند بخت نصر يكتاپرستى را رواج نداده است و ايشان بودند كه هنگامجلوس به سلطنت دعائى زيبا براى مردوك گفته است .
چگونه مردوك خداى خدايان شد؟
در رابطه با مردوك كه از چه راهى به مقام خدائى خدايان دست يافت گفته اند: در ابتداىآفرينش ((تيامات )) الهه اقيانوس طغيان و سركشى كرد و خدايان رابه وحشت انداخت .آنها آنو را كانديد نمودند تا تيامات را هلاك كند، اما آنو در برابر تيامات نتوانست ازخود قدرتى نشان دهد و از معركه روى برگردانيد. در اين موقع بود كه مردوك مرد ميدانمبارزه با تيامات شد و قد برافراشت و بر تيامات پيروز شد و خدايان را نجات داد. وىبراى دريا حدودى معين نمود وانسان را از خاك رس خلق كرد تا بنده باشد و خدايان رانگهدارى نمايد. آنو فرمانواى خدايان استعفا كرد و مقام او به مردوك رسيد و مردوكشهريار خدايان شد و الواح قضا و قدر را كه در دستانليل بود، بدست گرفت . بپاس اين پيروزى كه نصيب مردوك شده بود، هرسال در بابل در موقع تجديد سال عيد گرفته مى شد و آن عيد را ((دوازك )) مى گفتندكه گويا اين عيد منشاء عيد نوروز ايرانيان قديم است .
((اِآ)) پدر مردوك نام خودش را بفرزندش داد و مردوك صاحب دانش ‍ پدر شد. و به اينترتيب همه مناصب خدايان تثليث بمردوك انتقال يافت .(83)
اقوام آشور در حالى كه خدايان ديگر را متحد مى شمردند. داراى يك خداى اصلى بودند.اين خدا كه آشور نام داشت ، مقام و عنوانى برابر با خداى بابليان مردوك داشت .
آشوريان وظيفه دينى داشتند كه كشورگشائى نمايند و مردم را به اطاعت خداى آشوردرآورند. و هر چه بيشتر در تعذيب اسيران و شكنجه شكست خوردگان موفق مى شدند. خودرا ثواب كارتر و در نزد آشور خداى خود عزيزتر گمان مى كردند.(84)

next page

fehrest page

back page

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation