بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تسنیم تفسیر قرآن کریم ، جلد 1, آیت الله عبدالله جوادى آملى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     FOOTNT03 -
     FOOTNT04 -
     TASNIM01 -
     TASNIM02 -
     TASNIM03 -
     TASNIM04 -
     TASNIM05 -
     TASNIM06 -
     TASNIM07 -
     TASNIM08 -
     TASNIM09 -
     TASNIM10 -
     TASNIM11 -
     TASNIM12 -
     TASNIM13 -
     TASNIM14 -
     TASNIM15 -
     TASNIM16 -
     TASNIM17 -
     TASNIM18 -
     TASNIM19 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

توضيح اين كه ، اگر مخالفان قرآن ، مدعى وجود اختلاف در آن باشند و از راه دلالتلفظى قرآن كريم و با شيوه تفسير قرآن به قرآن نتوان به شبهات آنان پاسخ داد،از هر راه ديگرى اين اختلاف متوهم حل شود، مانند اين كه به پيامبر اكرم صلى الله عليهو آله و سلم ارجاع داده شود و آن حضرت نيز بدون شاهدى از الفاظ قرآن اختلاف درونىآن را نفى كرده ، مراد آيه را به گونه اى بيان كند كه آيات قرآنى رو در روى يكديگرنباشد، مخالفانى كه معتقد به عصمت و صداقت آن حضرت نيستند قانع نخواهند شد .
به عبارتى ديگر رفع اختلاف متوهم به وسيله مرجعى مانند پيامبر اكرم صلى الله عليهو آله و سلم بدون شاهد لفظى از قرآن ، تنها براى معتقدان به نبوت و عصمت آن حضرتمفيد و سودمند است ؛ در حالى كه محور اصلى و مخاطبان رسمى سخن در اين آيه مخالفاندعوى و منكران صحت دعوت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و كسانى هستند كهبه نبوت و عصمت آن حضرت مؤ من نيستند و داورى آن حضرت را بدون شاهدى از قرآننمى پذيرند .
منهج تفسيرى اهل بيت (ع )
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و امامان معصوم (عليهم السلام ) در داوريها واحتجاجها و در پاسخ پرسشهاى تفسيرى ، آيات قرآن را به يكديگر ارجاع مى دادند و باساير آيات قرآن آيه مورد نظر خود را تفسير مى كردند؛ چنانكه حضرت اميرالمومنين(عليه السلام ) از جمع بين آيه كريمه و الوالدات يرضعن اءولادهن حولين كاملين (105) و آيه ( ... حمله و فصاله ثلثون شهرا ...) (106) استفاده كرده اند كه ازنظر قرآن كريم حداقل دوران باردارى بانوان شش ماه است و بر اين اساس ، حكم رجم رااز شخصى كه بر اثر اتهام به بزهكارى ، به آن محكوم شده بود برداشتند . (107)
همچنين حضرت امام جواد (عليه السلام ) با ضميمه كردن آيه شريفه ( و اءن المساجد لله...) (108) به آيه و السارق و السارقة فاقطعوا اءيديهما ... (109) حدسارق را قطع انگشتان دست دانسته اند (110)؛ در حالى كه افراطيان از خوارج بااستناد به خصوص آيه ( و السارق و السارقه ...) معتقد بودند دست دزد بايد از شانهقطع شود؛ زيرا بر همه آن يد اطلاق مى شود!
همچنين امام باقر (عليه السلام ) در پاسخ زراره كه پرسيد: چگونه از آيه شريفه واذا ضربتم فى الاءرض فليس عليكم جناح اءن تقصروا من الصلوة (111) كهلسانش الزام نيست ، حكم لزوم قصر در نماز مسافر استفاده مى شود، فرمودند: تعبير لا جناح در اين آيه نظير لا جناح در آيه كريمه فمن حج البيت اءو اعتمرفلا جناح عليه اءن يطوف بهما (112) است (113)، كه مقصود از آن حكم لزومىاست ، نه رجحان صرف .
بنابراين ، تفسير قرآن به قرآن سيره عملىاهل بيت (عليهم السلام ) بود؛ چنانكه ارجاع مفسران به اين روش نيز در سيره علمى آنذوات مقدس ‍ كاملا مشهود است ؛ مانند اين كه حضرترسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم فرموده اند: ان القرآن ليصدق بعضه بعضافلا تكذبوا بعضه ببعض ‍ (114) و حضرت على (عليه السلام ) فرموده اند كتاب الله تبصرون به وتنطقون به وتسمعون به و ينطق بعضه ببعض و يشهد بعضهعلى بعض (115)
تذكر: آنچه از سيره عملى اهل بيت (عليهم السلام ) در تفسير قرآن به قرآننقل مى شود براى اثبات اصلح منهج است و گرنه تطبيق آن در پاره اى از موارد بدونتعبد آسان نيست . بررسى مواضع سجود در آيه ( اءن المساجد لله ) (116) و لزومقطع برخى از مواضع آن در صورت تكرر حد سرقت و نيز تفسير معناى جناح شاهد مدعاست .
چون از طرف اهل بيت وحى و عصمت و طهارت (عليهم السلام ) تفسير قرآن به قرآن بهعنوان منهجى معقول و مقبول اعلام شد، صحابه و تابعان آنان اگر شاهدى از قرآن براىتفسير آيه اى از آن مى يافتند به تفسير آن مبادرت مى كردند؛ گر چه غالب تفسيرهاىآنان از سنخ تفسير به ماءثور بود، نه تفسير قرآن به قرآن كه چنين كارى اجتهادقرآنى و تدبر در محور همه آيات را مى طلبيد و نه تفسير درايى محمود و ممدوح كهاجتهاد برهانى و تاءمل در مدار علوم متعارفه يااصول موضوعه مبرهن را طلب مى كرد؛ ليكن از دير زمان شيوه تفسير قرآن به قرآن بينقرآن پژوهان مطرح بود (117) و روش عملى بسيارى از بزرگان تفسير نيز به طورمحدود، نه گسترده ، استمداد از بعض آيات درباره برخى ديگر بوده است .
مؤ لف تفسير المنار، براى مرحله برين تفسير شرايطى ياد كرده كه اولين آن شرايطبررسى خود آيات و كلمات براى فهم خود قرآن است . آنگاه چنين گفته است : و قدقالوا ان القرآن يفسر بعضه ببعض (118). اين تعبير نشان مى دهد كه تفسيرقرآن به قرآن ، شيوه اى است كه جملگى بر آن بوده اند . نه اين كه مختص بهگروهى معين باشد . اما نه خود صاحب تفسير المنار جناب محمد عبده و نه رشيدرضا و نه ديگران توان چنين كار سترگى را نداشتند كه قرآن كريم را استنطاق كنند وآن را به نطق آورند تا آيات همگون آن نسبت به همديگر ناطق ، شاهد و مصدق باشد؛گرچه فى الجمله در اين منهج بهيج توفيق يافتند .
غرض آن كه ، از گفتار، رفتار و نوشتار اقدمين ، قدماء، متاءخران و معاصران ، عطردل انگيز تفسير قرآن به قرآن به شامه جان مى وزد، ليكن چنين نافه اى را بايد درسوق كالاى گرانبهاى الميزان جستجو كرد كه در اين مضمار گوى سبقت را ازديگران ربود و هر چند از لحاظ شناسنامه تفسيرى آرم بنوت و فرزندى مفسران سلف راداراست ، ليكن فيه معنى شاهد باءبوته (119)

اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده اند
كسى به حسن و ملاحت به يار ما نرسد
به حق صحبت ديرين كه هيچ محرم راز
به يار يك جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش برآيد ز كلك صنع و يكى
به دلپذيرى نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار كائنات آرند
يكى به سكه صاحب عيار ما نرسد (120)
الميزان و ما ادراك ما الميزان ( ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء ) (121) . راز كاميابى مؤلف بزرگوار الميزان در تفسير قرآن به قرآن بعدا روشن خواهد شد .
تذكر: سيره فقها و اصوليان در استنباط احكام فقهى از آيات الاءحكام ، تقييد مطلقات وتخصيص عمومات برخى از آيات قرآن با مقيدات و مخصصاتى است كه در ساير آياتقرآن يافت مى شود .همچنين اگر در آيه اى احتمال نسخ (122) داده شود، ناسخ آن را درآيات ديگر جستجو مى كنند و به طور كلى از هر قرينه و شاهد قرآنى براى استنباطفروع فقهى از آيات الاءحكام قرآن كريم استفاده مى كنند .
سيره و روش عقلا نيز در استفاده از آثار نوشتارى يا گفتارى نويسندگان و گويندگانچنين است كه همه مطالب يك كتاب و يا خطابه را با هم مى سنجند و برخى از مطالب آن رابا برخى ديگر تاءييد و يا نقض مى كنند و اين سيره و شيوه در منظر و مسمع شارع مقدسبود و نسبت به آن هيچ گونه ردع و منعى نكرده است .
شبهات استقلال قرآن در حجيت و تفيهم
قرآن كريم كه بيانگر خطوط كلى معارف دين است ، در تبيين خطوط اصلى معارف دينكاملا روشن است .در سراسر قرآن از نظر تفسيرى مطلب تيره و مبهمى نيست ؛ زيرا اگرالفاظ آيه اى به تنهايى نتواند مطلوب خود را بيان كند، آيات ديگر قرآن كاملا عهده دارروشن شدن اصل مطلب آن خواهد بود . اما تبيين جزئيات ، خصوصيات وحدود آن خطوط كلى، با رهنمود خود قرآن كريم بر عهده رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است : واءنزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم (123) ما اتاكمالرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا (124)، ... اءطيعوا الله و اءطيعواالرسول ... (125) پس از دوران رسالت نيز با رهنمود حضرترسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در حديث ثقلين ، اين سمت به اماماناهل بيت (عليهم السلام ) سپرده شده است .
مقتضاى برهان نبوت عام كه شامل نبوت حضرت خاتم صلى الله عليه و آله و سلم نيزمى شود اين است كه كتاب آسمانى و قانون الهى پيامبر، همقابل فهم باشد و هم صالح براى عمل . كتابى كه قوانين آن مفهوم انسانها و ياقابل اجرا در جامعه نباشد، شايسته پيامبر خدا نيست ؛ ليكن صلاحيت قانون پيامبر براىعلم و عمل منحصر در اين نيست كه خود كتاب آسمانى همه معارف و احكام را بهتفصيل بيان كند، بلكه ممكن است برخى از آنها را به طورتفصيل روشن كند و تفصيل برخى ديگر را از راه وحى و الهام به خود پيامبر، براىجامعه تبيين كند، يا آن كه اصلا به بيان خطوط كلى حكم و احكام بسنده كند وتفصيل همه آنها از راه حديث قدسى به پيامبر الهام شود و آن حضرتتفصيل دريافت شده را به امت خويش ابلاغ كند . غرض ‍ آن كه ، آنچه از برهان ضرورتوحى و نبوت استفاده مى شود رسيدن پيام خدا دراصول و فروع دين به مردم است و آن بلاغ راههاى متعددى دارد و هرگز منحصر به بيانتفصيلى خود متن مقدس آسمانى نيست .
قرآن كريم داراى ظاهر و باطن و تاءويل و تنزيل است و علم به باطن وتاءويل قرآن كريم نيز در اختيار معصومين (عليهم السلام ) است و آن بزرگواران به مقاممكنون قرآن راه دارند .بنابراين ، مى توان گفت : علم به مجموع قرآن اعم از ظاهر و باطنو تنزيل و تاءويل در انحصار معصومين (عليهم السلام ) است ؛ اما استفاده از ظواهر الفاظقرآن در حد تبيين كليات دين با رعايت شرايط ويژه آن ، بهره همگان است .
اكنون كه مدعا ( استقلال قرآن در حجيت و دلالت بر معارف دين ) روشن شد، بايد بهشبهاتى كه درباره استقلال قرآن در تفهيم معارف دين ، حجيت ظواهر (126) و شيوهتفسيرى قرآن به قرآن است پاسخ دهيم .
شبهه يكم : افتراق ثقلين
در حديث شريف ثقلين ( كتاب الله و عترت رسول الله ) عترت همسان كتاب خدا ومتلازم با آن قرار داده شده و لازم اين همسانى آن است كه روايات اهل بيت (عليهم السلام ) عدل و ملازم و همتاى قرآن كريم باشد . از اين رو عدم رجوع بهروايات در فهم ظواهر قرآن مايه افتراق بين ثقلين وعامل گمراهى قلمداد شده است : انى تارك فيكم ثقلين ، ما ان تمسكتم بهما لن تضلوابعدى ... و هو كتاب الله ... و عترتى اءهل بيتى لن يفترقا ... (127) و ضرورترجوع به عترت طاهرين (عليهم السلام ) در فهم ظواهر قرآن بااستقلال قرآن در تبيين معارف دين ناسازگار است . بنابراين ، قرآن كريم به ضميمهروايات اهل بيت (عليهم السلام ) حجت الهى و تبيانكل شى ء است .
پاسخ شبهه
اولا، آنچه در حديث شريف ثقلين همتاى قرآن كريم قرار گرفته عترت (عليهم السلام )است (128)، نه روايت ، آن هم خبر واحد .
ثانيا، عترت طاهرين گر چه به لحاظ مقامهاى معنوى و در نشئه باطن ، از نظر بزرگاندين مانند صاحب جواهر (129) و كاشف الغطاء (130)، از قرآن كمتر نيستنند و سخنبلند حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ): ما للهعزوجل آية هى اءكبر منى (131) نيز گواه اين مدعاست ، اما از نظر نشئه ظاهر و درمدار تعليم و تفهيم معارف دين ، قرآن كريمثقل اكبر و آن بزرگواران ثقل اصغرند و در اين نشئه جسم خود را نيز براى حفظ قرآنفدا مى كنند (132) و حديث ثقلين ( در اكثر نقلهاى آن ) خود شاهد اين مدعاست : و انىتارك فيكم الثقلين اءحدهما اءكبر من الآخر: كتاب الله تبارك و تعالىحبل ممدود من السماء الى الاءرض و عترتى اءهل بيتى ... (133)
ثالثا، روايات از سه بعد ظنى (غير قطعى ) است :
الف : سند واصل صدور؛ زيرا خبر متواتر و يا خبر واحد محفوف به قراين قطع آوربسيار نادر است .
ب : جهت صدور؛ از آن رو كه احتمال تقيه در روايات وجود دارد .
ج : دلالت ؛ زيرا پشتوانه دلالت آن بر محتوااصول عقلائيه همانند اصالت اطلاق ، اصالت عموم ، اصالت عدم تقييد و اصالت عدمتخصيص و اصالت عدم قرينه و مانند آن است . اما قرآن كريم در بيشتر اين ابعاد قطعىاست ؛ زيرا از نظر سند، اسنادش به خداى سبحان قطعى است و در كلام الله بودن آن هيچشكى نيست . از نظر جهت صدور نيز آسيب پذير نيست ؛ زيرا خداى سبحان دربيان حقايق تقيه نمى كند و تقيه در قرآن اصلا راه ندارد (134) . در نتيجه ، قرآن همدر اصل صدور و هم از لحاظ جهت صدور قطعى است . اما از نظر دلالت گر چه آيات قرآنهمانند روايات به نظر مى رسد، ليكن چون ازاحتمال دس و تحريف از يك سو و احتمال سهو و نسيان و خطا در فهم و عصيان در ابلاغ واملا از سوى ديگر مصون است و از طرفى عهده دار تبيين خطوط كلى دين است ، نه فروعجزئى آن . از اين رو پس از ارجاع متشابهات به محكمات وحمل مطلقها بر مقيدها و عمومها بر خصوصها و بازگرداندن ظواهر به نصوص يا اظهرهاو جمع بندى آيات و مطالب ، امرى يقينى يا به مثابه يقينى است . بنابراين ، قرآنكريم پايگاه قطعى يا اطمينان بخش دين است و زمام دين بايد به امرى قطعى سپردهشود، نه ظنى .
رابعا، روايات معصومين (عليهم السلام ) هم دراصل حجيت و هم در تاءييد محتوا، وابسته به قرآن كريم است :
اما در اصل حجيت ، زيرا پشتوانه حجيت سنت پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يعنىقول ، فعل و تقرير آن حضرت قرآن است ، كه مسلمانان را در آياتى مانند: (اءطيعوا اللهو اءطيعوا الرسول ... ) (135)، ما اتاكمالرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا (136) و اءنزلنا اليك الذكر لتبينللناس ‍ ما نزل اليهم (137) به آن حضرت ارجاع مى دهد و پشتوانه حجيت سنتامامان ( عليهم السلام ) نيز گفتار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در حديثشريف ثقلين است . بنابراين ، حجيت و ارزش ره آورد پيامبر اكرم صلى الله و عليه و آلهو سلم و امامان ( عليهم السلام ) به بركت قرآن كريم است ؛ مگر آن كه نبوترسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم با معجزه ديگرى جز قرآن ثابت شده باشد كهدر اين حال حجيت سنت آن حضرت متوقف بر قرآن نيست . البته در عصر كنونى كه معجزه اىجز قرآن وجود ندارد، نمى توان حجيت سنت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رابدون قرآن ثابت كرد؛ مگر آن كه با تواتر بر صدور و معجزه ديگر غير از قرآن حجيتآن ثابت شود . اما حجيت قرآن كريم ذاتى آن است و از مبداء ديگرى تاءمين نشده است . درنتيجه حجيت قرآن و حجيت روايات در يك سطح و هم سنگ نيست .
شايان ذكر است كه ، منظور از ذاتى بودن حجيت قرآن ، حجيت نسبت به سنت است ، نه آنكه ذاتى اولى باشد حال اگر حجيت ظواهر قرآن كريم نيز وابسته به روايات باشد وقرآن كريم حتى در سطح تفسير و دلالت بر معانى ظواهر الفاظ خود متوقف بر رواياتباشد، مستلزم دور ( توقف شى ء بر خود ) خواهد بود كه استحاله آن بديهى است . البتهفرض دورى نبودن اشاره نشد .
تذكر: ارجاع مسلمانان به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم و امامان (عليهمالسلام ) نيز به وسيله خود قرآن صورت گرفته است و از مصاديق ( تبيانالكل شى ء ) (138) است . پس نور قرآن است كه راهنمايان بشر را به آنان مىشناساند و چنين نيست كه جامعه انسانى بدون هدايت قرآن بتواند يا مكلف باشد بهپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و اهل بيت (عليهم السلام ) رجوع كند . گرچه كليدفهم بسيارى از حقايق قرآن نزد اهل بيت عصمت و طهارت (عليهم السلام ) است ، اما خودقرآن جايگاه اين كليد را روشن كرده است .
و اما در تاءييد محتوا بدان سبب كه خود معصومين (عليهم السلام ) در احاديث فراوانىفرموده اند: سخنان ما را را بر ميزان الهى ، يعنى قرآن كريم عرضه و با آن ارزيابىكنيد و در صورت عدم مخالفت با قرآن آن را بپذيريد . اين احاديث به اخبار عرضعلى الكتاب معروف و دو دسته است :
دسته يكم رواياتى است كه راه حل تعارض احاديث متعارض را ارائه مى كند و در بابتعادل و تراجيح علم اصول فقه به نصوص علاجيه موسوم است .
يكى از معيارهاى حل تعارض روايات از منظر اخبار علاجيه ، عرضه كردن دو حديث متعارض، كه جمع دلالى ندارد و تعارض آنها استقرار يافته ، بر قرآن كريم است تا موافققرآن يا غير مخالف آن اخذ گردد و مخالف آن مردود شناخته شود: ... و كلاهما اختلفافى حديثكم ... فان كان الخبران عنكما مشهورترين قد رواهما الثقات عنكم ؟قال : ينظر فيما وافق حكمه حكم الكتاب و السنة و خالف العامة فيؤ خذ به و يترك ماخالف حكمه حكم الكتاب و السنة و وافق العامة (139) اعرضوهما على كتاب اللهعزوجل فما وافق كتاب الله عزوجل فخذوه و ما خالف كتاب الله فردوه (140) اذاورد عليكم حديثان مختلفان فاعرضوهما على كتاب الله فما وافق كتاب الله فخذوه و ماخلف كتاب الله فردوه (141)
دسته دوم روايات عامى است كه اختصاصى به اخبار متعارض ندارد، بلكه صحت محتواىهر روايتى را در گرو موافقت يا عدم مخالفت با قرآن كريم مى داند و دامنه لزوم عرضبر قرآن را بر همه احاديث مى گستراند (142) مانند روايات زير:
1 پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مى فرمايد: ان علىكل حقيقة و على كل صواب نورا فما وافق كتاب الله فخذوه و ما خالف كتاب الله فدعوه (143)؛ هر حقى اصلى دارد كه آن اصل ميزان سنجش و معيار ارزيابى اين حق است وهر صوابى ( امر واقعى ) نورانيتى دارد كه صواب مزبور به وسيله آن نور شناسايىمى شود . پس آنچه با ميزان الهى ، يعنى قرآن كريم موافق بود بگيريد و آنچه مخالفآن بود وا گذاريد . از تفريع ذيل روايت : فما وافق ... بر مى آيد كه رواياتهمان حق است و حقيقت آن ، قرآن كريم است و صحت محتواى روايات در گرو موافقت با حقيقتآن ( قرآن كريم ) است و نورى كه با آن راستى روايات سنجيده مى شود، قرآن است .
2 همچنين حضرت امام صادق (عليه السلام ) در پاسخ استفسار درباره احاديثى كهراويان برخى از آنها موثقند و روايان برخى غير موثق ، مى فرمايد: اذا ورد عليكمحديث فوجدتم له شاهدا من كتاب الله اءو من قولرسول الله صلى الله عليه و آله و سلم و الا فالذى جاءكم به اءولى به (144)؛اگر حديث با قرآن موافق بود يا با آن مخالف نبود بپذيريد و اگر با قرآن مخالفبود، تحمل بار آن بر عهده ناقل و راوى آن است .
3 نيز حضرت امام صادق ( عليه السلام ) مى فرمايد: كل شى مردود الى الكتاب و السنة و كل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف (145) . در اين حديث ابتدا كتاب و سنت قطعى مرجع ارزيابى هر سخن معرفى شده وپس از آن ،تنها قرآن كريم مرجع سنجش شناخته شده است ؛ زيرا سنت قطعى گرچه ازلحاظ عرض بر محتواى قرآن بى نياز است ، ليكناصل حجيت سنت قطعى به حجيت قرآن و اعجاز آن وابسته است ؛ زيرا رسالترسول اكرم و نبوت او به وسيله معجزه بودن قرآن ثابت مى شود؛ مگر آن كهاصل رسالت آن حضرت با اعجاز ديگرى غير از قرآن ثابت شده باشد؛ ليكن چنان معجزهاى جاودانه نخواهد بود و براى نسلهاى كنونى و آينده سودمند نيست ؛ مگر آن كه از راهتواتر اصل چنان معجزه اى ثابت شده باشد كه در اينحال در سايه اعتماد بر تواتر اعجاز، نبوت آن حضرت جاودانه خواهد بود . سنت غيرقطعى نيز گذشته از اصل حجيت ، بايد از لحاظ محتوا با قرآن كريم ارزيابى شود واگر مخالف با محتواى آن بود زخرف و باطل است .
تذكر: بايد توجه داشت كه لسان اين گونه روايات از تخصيص يا تقييد امتناع دارد وهرگز نمى توان آن را تخصيص يا تقييد زد .
4 محتواى جمله پايانى حديث قبلى ، در روايتى ديگر چنيننقل شده است : ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف (146) حديثى كه موافققرآن نباشد باطل است .
5 امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم درخطابه خود در سرزمين منا فرمودند: اءيها الناس ما جاءكم عنى يوافق كتاب اللهفاءنا قلته و ما جائكم يخالف كتاب الله فلم اءقله (147) .بنابراين حتى در غيرصورت تعارض نيز كه روايت به حسب ظاهر داراى اركان حجيت است ، بايد از لحاظ محتوابا قرآن كريم ارزيابى شود . اين احاديث به خوبى نشان مى دهد كه حديث همتا و درعرض قرآن نيست ، بلكه در طول آن است ؛ زيرا اگر حديث در عرض قرآن بود، درصورت تعارض ظاهر حديث با قرآن سخن از تساقط متعارضين و رجوع بهاصل حاكم در مسئله يا تخيير در اخذ به يكى از دو متعارض بود، نه سخن اززخرف و باطل بودن روايت مخالف و معارض قرآن .
تذكر: مخالفتى كه مايه سقوط روايت از حجيت است مخالفت تباينى است ، نه مخالفتىكه ميان مطلق و مقيد يا عام و خاص است ؛ زيرا چنين مخالفتى در عرف قانونگزارى و نيزدر عرف عقلا مخالفتى بدئى تلقى مى شود، نه مخالفت و تعارض مستقر تا نوبت بهزخرف و باطل بودن روايت مخالف قرآن رسيد؛ چنانكه مخالفت و تعارض دو حديث نيز،همان مخالفت تباينى است كه جمع دلالى ندارد . از اين رو نوبت به نصوص ‍ علاجيه مىرسد . نصوص علاجيه براى رفع تعارض مستقر است ؛ چنانكه در آن نصوص آمده است : واحد ياءمرنا ... و الاخر ينهانا عنه (148) . نشانه اين كه مخالفت در عموم وخصوص و اطلاق و قيد تعارض ‍ محسوب نمى شود ، يكى آن است كه داراى جمع دلالى وعرفى است و ديگر اين كه اين گونه اختلافها در بين آيات قرآن با يكديگر نيز وجوددارد؛ با اين كه اين كتاب الهى داعيه مبرا بودن از اختلاف دارد: اءفلا يتدبرون القرانو لو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلاف كثيرا (149) . مقيد نسبت به مطلق ومخصص نسبت به عام شارح است ، نه معارض .
سر تاءكيد بر ارزيابى حديث با قرآن
سر تاءكيد روايات ياد شده بر لزوم سنجش و ارزيابى روايات با قرآن كريم و طرداحاديث مخالف قرآن اين است كه سخنان معصومين (عليهم السلام ) بر خلاف قرآن كريمقابل تحريف و جعل همانند است و از اين رو دستجعل ، وضع ، دس و تحريف از عصر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم به كارجعل حديث پرداخت تا آن جا كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در خطابه خودفرمودند: دروغبندها دروغهاى فراوانى بر من بستنه اند.
حضرت اميرالمومنين (عليه السلام ) در پاسخ سليم بن قيس هلالى كه از اختلاف رواياتدر تفسير و غير آن پرسيد، فرمودند: قد ساءلت فافهم الجواب : ان فى اءيدىالناس حقا و باطلا و صدقا و كذبا و ناسخا و منسوخا و عاما و خاصا و محكما و متشابها وحفظا و وهما و قد كذب على رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم على عهده حتى قامخطيبا فقال : اءيها الناس قد كثرت على الكذابة فمن كذب على فليتبوا مقعده من النار.ثم كذب عليه من بعده ... (150)؛ رواياتى كه در دست مردم و راويان است ، آميختهاى است از حق و باطل ، راست و دروغ ، ناسخ و منسوخ ، عام و خاص ، محكم و متشابه واحاديثى كه برخى با رعايت امانت نقل شده و همان گونه كه بوده محفوظ مانده و برخىبر اثر دخالت وهم راوى دگرگون شده است و در عهدرسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم چندان بر آن حضرت دروغ بستند كه در خطابهاى فرمودند: مفتريان دروغهاى فراوانى بر من بسته اند . پس هر كس بر من دروغ بنددجايگاهش آتش دوزخ است . پس از عهد آن حضرت نيز بر او دروغ بستند ... (151)
نگاهى كوتاه به تاريخ حديث ، خود گواه است كه جاعلان و واضعان بر سر احاديث چهآورده اند؛ كتابت و نقل حديث تا 130 سال پس از هجرت ممنوع بود و تنها برخى ازصحابه خاص اهل بيت (عليهم السلام ) به ضبط و نگهدارى حديث مى پرداختند . در ايندوران تاريك بسيارى از احاديثى كه تنها در حافظه راويان جاى داشت ، با مرگ آنان ازميان رفت . جاعلان حديث نه تنها به جعل حديث پرداختند، بلكه دامنهجعل ، به راوى و اصول حديثى نيز كشيد و از كسانى به عنوان راوى نقل مى شد كه هرگز وجود عينى نداشتند و كتابهايى به عنواناصل مشتمل بر احاديث جعلى و صحيح پديدار شد كه مخلوق نسخه نويسان وبازار وراقان بود .
يكى از جاعلان حديث عبدالكريم بن اءبى العوجاء است كه بهجعل چهل هزار حديث اعتراف كرده است . (152) اين وضع تا زمان صادقين (عليهما السلام) ادامه يافت ودر عصر آن دو امام هم همام تحولى پديد آمد . در اين ميان عالمان شيعى براىحراست از حريم حديث تلاشهاى فراوانى كردند و از هيچ اقدام احتياطى دريغ نكردند .ازجمله اين كه ، برخى از بزرگان محدثان را به خاطرنقل احاديث ضعيف از قم تبعيد كردند تا وضعنقل حديث سامان يابد .
حاصل اين كه ، قرآن هم ارزش سندى روايات را تاءمين مى كند( گرچهمحتمل است حجيت سند با معجزه ديگر غير از قرآن ثابت شود ) و هم ارزش دلالى آن را . دراين قسمت اخير فرقى بين حجيت سند به وسيله قرآن يا معجزه ديگر نيست ؛ زيرا سنت غيرقطعى در هر حال از جهت اعتبار دلالى بايد بر قرآن عرضه شود . قرآن سند رسالت استبى واسطه و سند امامت است با واسطه و خود، هم در سند از غير بى نياز است و هم دردلالت ، و حجيت آن از هر دو جهت ذاتى است ( البته نه ذاتى اولى مانند برهان قطعى ،بلكه نسبت به سنت ذاتى است ) . بنابراين ، روايات بايد در دامان قرآن به نصابحجيت برسد و در تاءييد محتوا با قرآن ارزيابى شود . اين حقيقت ، هم پيام قرآن است كهخود را اصل و سنت معصومين را فرع مى شمارد ( در ارجاع مسلمانان به پيامبر اكرم صلىالله عليه و آله و سلم ) و هم پيام معصومين (عليهم السلام ) كه قرآن رااصل و حديث خود را فرع معرفى مى كنند ( در حديث ثقلين و احاديث عرض بر كتاب ) .
تذكر: سنت ، چنانكه در فصلچهارم تبيين خواهد شد، به دو قسم منقسم مى شود: يكى سنت قطعى و ديگرى سنت غيرقطعى و آنچه بايد بر قرآن عرضه شود سنت غير قطعى است و هرگز سنت قطعى نيازىبه عرض بر قرآن ندارد؛ زيرا صدور آن از مقام عصمت قطعى است و چنين صادرى يقينابه خداوند منسوب است .
شبهه دوم : انحصار فهم قرآن به اهلعصمت
گروهى از اخباريان با استناد به برخى روايات غير معتبر، معتقد بودند كه آيات قرآنىو احاديث نبوى صلى الله عليه و آله و سلم رمز گونه و معماست و جز مخاطبان اصلى آن (حضرات معصومين عليهم السلام ) آن را نمى فهمند و ازقبيل محاورات عرفى نيست تا مقصود گوينده از آن ، تفهيم عموم مردم باشد . بنابراين ،استنباط احكام نظرى از ظواهر آيات قرآن و روايات نبوى صلى الله عليه و آله و سلمبدون روايات امامان ( عليهم السلام ) جايز نيست . محدث استر آبادى كه از پايه گذارانشيوه اخبارى گرى است مى گويد:
... و ان القرآن فى الاءكثر ورد على وجه التعمية بالنسبة الى اءذهان الرعية و كذلككثير من السنن النبوية و انه لا سبيل لنا فيما لا نعلمه من الاءحكام النظرية الشرعية ،اءصلية كانت اءو فرعية الا السماع من الصادقين (عليهما السلام ) و انه لا يجوز استنباطالا حكام النظرية من ظواهر كتاب الله و لا ظواهر السنن النبوية ما لم يعلم اءحوالهما من جهةاءهل الذكر (عليهم السلام ) بل يجب التوقف و الاحتياط فيهما ... (153)
آنان فهم قرآن را منحصر به معصومين (عليهم السلام ) و باب ادراك آن را بر روىديگران مسدود مى دانستند . برخى از دلايل آنان عبارت است از:
الف : اخبارى كه تفسير به راءى را نكوهش مى كند .
ب : روايت ليس شى ء اءبعد من عقولالرجال من تفسير القرآن (154) كه تفسير قرآن را مقدورعقل بشر عادى نمى داند؛ پس بايد در تفسير آن فقط از معصوم استفاده كرد .
ج : سخن امام صادق (عليه السلام ) به ابوحنيفه كه مدعى افتاء و معرفت حقيقى قرآنبود: يا اءبا حنيفة !لقد ادعيت علما، ويلك ماجعل الله ذلك الا عند اءهل الكتاب الذين اءنزل عليهم ويلك و لا هو الا عند الخاص ‍ من ذريةنبينا محمد صلى الله عليه و آله و سلم و ما ورثك الله من كتابه حرفا (155)
د: سخن امام باقر (عليه السلام ) به قتاده فقيهاهل بصره : ... بلغنى اءنك تفسير القرآن ؟ قال له قتادة : نعم . يا قتادة ان كنت انما فسرت القرآن من تلقاء نفسك فقد هلكت واءهلكت و ان كنت قد فسرته من الرجال فقد هلكت و اءهلكت . و يحك يا قتادة !انما يعرفالقرآن من خوطب به . (156)
در برخى از جوامع روايى ادعا شده است كه اين گونه روايات متواتر، و دلالت آن قطعىاست . (157)
پاسخ شبهه
شبهات اخباريان حجيت ظواهر قرآن كريم به وسيله عالمانى بزرگ همچون مرحوم وحيدبهبهانى ، ميرزاى قمى و شيخ انصارى بهتفصيل پاسخ داده شده است . مرحوم محقق قمى مى گويد:
اين روايات ( كه اخباريان انحصار فهم قرآن به معصومين (عليهم السلام ) را از آنفهميده اند ) ظاهر يا صريح است كه مراد علم به همه (ظاهر و باطن وتنزيل و تاءويل ) قرآن است و اين امرى مسلم و موردقبول است ... و اگر چنين مدعايى در اخبار صريح و صحيح نيز آمده باشد، يا بايد آن راتوجيه كرد و يا علم آن را به اهلش واگذاشت ، ليكن چنين اخبارى نيست . (158)
در پاسخ شبهه اول به اثبات رسيد كه پشتوانه حجيت روايات معصومين (عليهم السلام )،قرآن كريم است . پس متوقف بودن حجيت ظواهر الفاظ قرآن كريم بر روايات مسلزم دوراست و استحاله دور بديهى است ؛ چنانكه اگر اساس قرآن تعميه و رمز بين خدا و پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم باشد و دسترسى به مطالب آن مقدور ديگران نباشد، نمىتواند ميزان عرضه و معيار ارزيابى احاديث قرار گيرد؛ زيرا معما هيچ گونه پيام وداورى ندارد تا ترازوى سنجش احاديث قرار گيرد . پس آنچه در اين خصوص از اخبارىرسيده است يا محذور دور را به همراه دارد يا محذور لزوم عرضه بر معما را و هر دومحال است . از تحليل عقلى مزبور نسبت به روايات چنين بر مى آيد كه معصومين (عليهمالسلام ) هرگز اصل قرآن را به خود منحصر نساختند و در فهم آن را بر روى مردم نبستندو در اخبار معصومين نيامده است كه مردم از قرآن بهره اى جز تلاوت ندارند . حتى اگر اينمطلب در برخى روايات آمده باشد، چون با خطوط كلى قرآن و نيز با خود سنت قطعىمعصومين در تضاد است ، بايد فهمش را به اهلش واگذاريم .
اوصافى مانند كتاب مبين ، نور و تبيانكل شى ء ، كه درباره قرآن آمده نه اختصاصى به معصوم (عليه السلام ) دارد تاقرآن كريم براى ديگران داراى چنين اوصافى نباشد و نه ناظر به مقام ثبوت است تا قرآن در مقام اثبات داراى چنين صفاتى نباشد؛ زيرا اوصاف مزبور، درباره كتابهدايت است و كتاب هدايت در مقام رهبرى داراى چنين اوصافى است و مقام رهبرى نيز اولا عاماست و اختصاصى به معصوم ندارد و ثانيا ناظر به مقام اثبات است ، نه ثبوت .
ظاهر آيه : قد جاءكم من الله نور و كتاب مبين (159)، نيز خطاب به همهانسانهاست ، بدون اختصاص به معصوم و هم در مقام هدايت است ، نه در مقام ثبوت و همچنينآيه 174 سوره نساء و آيه 8 سوره تغابن و 157 اعراف در مقام ارشاد و ناظر به مقاماثبات است . البته كتاب مكنون كه غير از مطهرون به آن دسترسىندارند مرحله كمال و نهايى آن ، چنانكه قبلا گذشت ، اختصاص بهاهل بيت طهارت دارد؛ چنانكه لا رطب و لا يابس الا فى كتاب مبين (160) نيز ازبرخى جهات چنين است .
ممكن است انحصار فهم قرآن به معصوم (عليه السلام ) از برخى روايات استظهار شود؛نظير آنچه از امام باقر (عليه السلام ) رسيده است : انما يعرف القرآن من خوطب به (161)؛ ليكن چنين برداشتى مخالف با ظاهر خود قرآن كريم است كه همگان را بهامورى مانند تدبر، تحدى و تعقل دعوت كرده است و حديثى كه مخالف قرآن باشد، معتبرنيست . پس ‍ مراد از اين گونه احاديث چنانكه گذشت ، احاطه تام بر همه ابعاد قرآن اعم ازظاهر و باطن ، مطلق و مقيد، عام و خاص و ناسخ و منسوخ و نظاير آن است ؛ چنانكهخطابهاى قرآن كريم نيز يكسان نيست ، بلكه پيام و مضمون برخى از خطابها را تنهامخاطبان اصيل آن مى توانند اكتناه كنند . خداوند گاهى به عنوان ( يا ايها الناس )، زمانىبه عنوان ( يا اءهل الكتاب )، گاهى به عنوان ( يا اءيها الذين امنوا) و زمانى به عنوان (يا اءولى الابصار ) و (يا اءولى الاءلباب ) و گاهى به عنوان ( يا ايهاالرسل ) و بالاخره زمانى به عنوان ( يا اءيهاالرسول ) كه مختص به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم است آيهنازل مى كند و عناوين ياد شده يكسان نيست و استنباطها نيز مساوى هم نخواهد بود؛ يعنىاستنباط جامع ، كامل و اكتناهى معارف و احكام قرآن در انحصاراهل بيت عصمت و طهارت ( عليهم السلام ) است كه حق تماس با كتاب مكنون را دارند .
بنابراين ، مدعاى ما اين است كه فهم قرآن كريم در حد تفسير ( و نهتاءويل ) و فهم ظواهر الفاظ آن ميسور همگان است و نه تنها معصومين آن را به خودمنحصر نساختند، بلكه مردم را به آن تشويق و ترغيب كردند . برخى از شواهدى كه اينمدعا را اثبات يا تاءييد مى كند بدين شرح است :
1 دلايلى كه در فصلاول در اثبات عمومى بودن زبان قرآن مطرح شد؛ مانند: نور و تبيان بودن قرآن ، دعوتو ترغيب همگان به تدبر در قرآن ، و فرا خواندن جهانيان به آوردن كتابى همانند آن (تحدى )
2 حديث شريف ثقلين كه به صراحت انسانها را به تمسك به قرآن ، همانند اعتصام بهعترت فرا مى خواند: ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا . (162)
3 - روايات عرض اخبار متعارضه بلكه مطلق اخبار، هر چند متعارض ‍ نباشد بر قرآن .
4 رواياتى كه نافذ بودن شروط گوناگون در داد و ستدها را در گرو عدم مخالفت باآن مى داند؛ مانند اين كه امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: من اشترط شرطا مخالفالكتاب الله فلا يجوز له و لا يجوز على الذى اشترط عليه . و المسلمون عند شروطهم مماوافق كتاب الله عزوجل (163)؛ همچنين آن حضرت مى فرمايد: كل شى ء خالف كتاب الله باطل (164)
از اين گونه روايات بر مى آيد كه قرآن به صورت يكاصل و مرجع مستقل بايد در جامعه انسانى حاكم باشد و فهم آن نيز براى همه صاحبنظران روشمدار ميسور است .
اگر قرآن جز از طريق روايات قابل فهم نبود، رجوع به قرآن براى ارزيابى صحتروايات و يا شروط معاملاتى لغو بود . اگر قرآن تنها براى تلاوت بود هرگز خودمعصومين ( عليهم السلام ) اين گونه جامعه بشرى را به آن ارجاع نمى دادند .
شايان ذكر است كه ، رجوع به قرآن براى تشخيص موافقت يا مخالفت شروط داد و ستدهابراى فقيه بى واسطه است و براى مقلدان وى با واسطه ، و وساطت تشخيص فقيه درمخالفت يا موافقت شرط با قرآن ، منافاتى با حجيت ظواهر قرآن براى همگان ندارد ؛زيرا مراد از حجيت عمومى آن است كه آشنايان به قواعد ادبيات عرب و نيز به علوم پايهديگر كه در فهم قرآن كريم دخيل است ، حق دارند در مفاهيم قرآنى تدبر و به نتيجهاستنباط خويش احتجاج كنند .
5 امامان معصوم (عليهم السلام ) شاگردان و مخاطبان خود را در زمينه هاى گوناگون بهقرآن كريم ارجاع مى دادند؛ مانند: عقايد و معارف ،مسايل حقوقى و اجتماعى ، احكام فقهى و ادب تلاوت قرآن كريم كه به نمونه اى از هرمورد اشاره مى شود:
الف : عقايد و معارف ؛ مانند اين كه امام سجاد (عليه السلام ) در پاسخ پرسشىدرباره توحيد فرمودند: چون در آخر الزمان انسانهايى متعمق و ژرف نگر خواهند آمد،خداوند سبحان سوره اخلاص و آيات آغازين سوره حديد را درباره توحيدنازل كرد: ان الله عزوجل علم اءنه يكون فى آخر الزمان اءقوام متعمقونفاءنزل الله تعالى : ( قل هو الله اءحد ) و الآيات من سورة الحديد الى قوله ( عليمبذات الصدور ) (165) فمن رام وراء ذلك فقد هلك (166) . عاليترين سيرفكرى بشر در توحيد در اين دو بخش از قرآن كريم تاءمين شده است ؛ به گونه اى كهروى گردانى از آن مايه هلاكت و تجاوز از آن نيزعامل حيرت و سرگشتگى است ؛ زيرا فوق آنچه در اين آيات الهى آمده ، متصور نيست .فوق صمديت و فوق نامتناهى مطلق بودن فرضىمحال و گمراه كننده است .
اگر بهره انسانها از قرآن كريم تلاوت صرف بود؛ ژرف نگرى و استخراج معارفبلند توحيدى از آن جايى نداشت . در حالى كه طبق حديث مزبور متعمقان معرفتى مجازبلكه موظفند در آن غوص كرده ، بهره ور گردند . از اين رو حكماى الهى معارف توحيدىفراوانى را از سوره مباركه اخلاص ‍ استفاده كرده اند . حضرت امام رضا (عليه السلام )مى فرمايد: كسى كه سوره ( قل هو الله احد ) را تلاوت كند و به آن ايمان آورد توحيد راشناخته است : كل من قرء (قل هو الله اءحد ) و آمن بها فقد عرف التوحيد ... (167)
ب : مسايل حقوقى ؛ مانند استشهاد حضرت صديقه طاهره فاطمه زهرا ( سلام اللهعليها ) به آيات فراوانى از قرآن كريم ، در خطابه اى كه در استرداد فدك ايرادفرمودند. آن حضرت پس از حمد و شكر و ثناى ذات اقدس خداوند و شهادت بر توحيد حقو تبيين بسيارى از معارف دين مى فرمايد:
كتاب خدا در ميان شماست ؛ امور آن ظاهر، احكامش درخشان نشانه هايش نورانى و هويدا،نواهيش آشكار و اوامرش گوياست ، ليكن شما آن را به پشت سر افكنديد . آيا از كتابخدا روى بر تافته ، از آن اعراض مى كنيد؟ آيا داورى جز قرآن مى گيريد و به غير آنحكم مى كنيد؟
ستمكاران بد جايگزينى براى قرآن برگزيدند و هر كس آيينى جز اسلام برگزيند ازاو پذيرفته نخواهد شد و در آخرت در زمره زيانكاران است : ... كتاب الله بين اءظهركم، اءموره ظاهرة و اءحكامه زاهرة و اءعلامه باهرة و زواجره لائحة و اءوامره واضحة . قدخلفتموه وراء ظهوركم . اءرغبة عنه تريدون ؟ اءم بغيره تحكمون ( بئس للظالمين بدلا )(168) ( و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين )(169)
آنگاه درباره غصب فدك فرمودند:
و شما گمان مى بريد كه ارثى براى ما نيست ؟ آيا حكم جاهلى مى جويند؟ و براى مردمصاحب يقين چه حكمى از حكم خدا بهتر است ؟ آيا آگاه نيستيد؟ چرا، آگاهيد و همچون آفتابدرخشان برايتان روشن است كه من دختر اويم ...اى پسر ابى قحافه !آيا در كتاب خدا آمدهكه تو از پدرت ارث ببرى و من وارث پدر خود نباشم ؟ چه سخن ناروايى !آيا از سرعناد و لجاج كتاب خدا را ترك گفته به پشت سر افكنده ايد، آن جا كه مى گويد:سليمان از پدرش داود ارث برد ...؟ آيا خداوند آيه اى در خصوص شما فرو فرستاده كهپدرم را از آن خارج كرده يا بر اين باوريد كهاهل دو آيين از يكديگر ارث نمى برند؟ آيا من و پدرم بر يك آيين نيستيم ؟ با اين كه مدعىهستيد كه شما از پدرم و پسر عمويم به قرآن و خاص و عام آن آشناتريد:
... و اءنتم الان تزعمون اءلا ارث لنا ( اءفحكم الجاهلية يبغون و من اءحسن من الله حكمالقوم يوقنون ) (170) اءفلا تعلمون ؟ بلى تجلى لكم كالشمس ‍ الضاحية انى ابنتهاءيها المسلمون ... يا بن اءبى قحافة اءفى كتاب الله اءن ترث اءباك و لا اءرث اءبى؟ ( لقد جئت شيئا فريا) (171) اءفعلى عمد تركتم كتاب الله و نبذتموه وراء ظهوركماذ يقول ( و ورث سليمان داود ) (172) و ... اءفخصكم الله بآية اءخرج منها اءبىصلى الله عليه و آله و سلم اءم هل تقولون اءهل ملتين لا يتوارثان اءو لست اءنا و اءبى مناءهل ملة واحدة ؟ اءم اءنتم اءعلم بخصوص ‍ القرآن و عمومه من اءبى و ابن عمى ... (173)
اين گونه استدلال به قرآن كريم نشانه آن است كه هرگز در صدر اسلام به مسلمانانالقا نشده بود كه آنان را از قرآن كريم تنها بهره تلاوت دارند و فهم آن در انحصارمعصومين (عليهم السلام ) است ؛ زيرا استنباط معصوم و افتا بر اساس آنچه استظهار كرده، غير از احتجاج است . در مقام احتجاج بايد طرفين مخاصمه بتوانند از قوت سند احتجاجبرخوردار باشند . پس افراد عادى و غير معصوم كه طرف احتجاج بوده اند، ظاهر قرآن رامى فهميدند و فهم آنان نيز حجت بود .
ج : مسائل فقهى ؛ مانند پاسخ امام باقر (عليه السلام ) به سؤال زراره در مورد كفايت مسح مقدارى از سر و پا: اءلا تخبرنى من اءين علمت و قلت اءنالمسح ببعض الراءس و بعض الرجلين ... ثمقال : يا زرارة ... ان المسح ببعض الراءس لمكان الباء ... (174) كهنحوه استفاده فقهى را از ظاهر قرآن به او تعليم فرمودند و يا سخن آن حضرت در مقامنهى دوانقى از قبول گزارش نمام : ... فان النمام شاهد زور ... و قدقال الله تبارك و تعالى : ( ان جاءكم فاسق بنباء فتبينوا ) (175) واستدلال آن حضرت بر مسئول بودن سامعه آدمى : اءما سمعت اللهيقول : ( ان السمع و البصر و الفؤ اد كل اءولئك كان عنه مسئولا ) (176) و همچنينپاسخ آن حضرت به پرسش عبدالاءعلى درباره كيفيت وضوى جبيره : يعرف هذا واءشباهه من كتاب الله عزوجل . قال الله تعالى : ( ماجعل عليكم فى الدين من حرج ) (177) امسح عليه (178) كه آن حضرت با استنادبه نفى حرج در قرآن و حرجى بودن گشودن زخمبند فرمودند: بر جبيره مسح كن .
نيز سخن حضرت امام باقر (عليه السلام ) به زراره و محمد بن مسلم درباره نماز مسافر: ... ان الله عزوجل يقول : ( و اذا ضربتم فى الاءرض فليس ‍ عليكم جناح اءن تقصروامن الصلاة ) (179) فصار التقصير فى السفر واجبا كوجوب التمام فى الحضر .قالا: قلنا له : انما قال الله عزوجل : ( فليس ‍ عليكم جناح ) و لميقل افعلوا فكيف اءوجب ذلك ؟ فقال اءوليس قدقال الله عزوجل فى الصفا و المروة : ( فمن حج البيت اءو اعتمر فلا جناح عليه اءنيطوف بهما ) ...(180) (181) . تقريب دلالت آيه بر وجوب طواف نيازمندبرخى مبادى مطوى است كه شايد با تاءمل حل شود .
استدلال به قرآن و توجيه مردم با آيات آن ، دعوت به فهم قرآن است ؛ زيرا اگر فهمقرآن كريم از مردم سلب شده بود هرگز معصومين (عليهم السلام ) شاگردان و مخاطبانخود را به قرآن ارجاع نمى دادند، بلكه به آنها مى گفتند: ما امام و حجت حق بر شما هستيمو آنچه به قرآن كريم اسناد مى دهيم ( حتى در حد ظواهر و تفسير ) شما بايد آن رابپذيريد و حق سؤ ال نيز نداريد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation