بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب میزان الحکمة ج 6, آیت الله محمد محمدى رى شهرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_002 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_003 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_004 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_005 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_007 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_009 - ميزان الحكمة ج 6
     miz6_010 - ميزان الحكمة ج 6
 

 

 
 

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : آيا زورمندترين وقويترين شما را معرفى نكنم ؟
عرض كردند : چرا , اى رسول خـدا! فـرمود : زورمندترين و قويترين شما كسى است كه هرگاه خوش و خرسند باشد به گناه و نـادرسـتى كشيده نشودو هرگاه ناراحت و ناخشنود شود از جاده حقگويى خارج نشود و هرگاه قدرت يابدآنچه را كه حق او نيست نستاند.

آفت شجاعت .

ـ امام على (ع ) : آفت شجاعت , فرو گذاشتن دور انديشى است .

ـ آفت نيرومند , ناتوان شمردن دشمن است .

شجاعت (متفرقه ).

ـ امام عسكرى (ع ) : همانا شجاعت ,اندازه اى دارد كه اگر از آن فراتر رود تهور است .

ـ امام على (ع ) : ميوه شجاعت , غيرت است .

ـ لقمان (ع ) : شجاع , جز در جنگ شناخته نمى شود.
ـ امـام صـادق (ع ) : سـه كـس اند كه جز در سه جا شناخته نمى شوند بردبار جز در هنگام به خشم آمدن شناخته نشود و شجاع جز در جنگ و برادر جز در هنگام نيازمندى .

ـ امـام عـلـى (ع ) , در نـامه خود به مالك اشتر , مى فرمايد : بايد مقربترين سردار سپاهت نزد تو آن سردارى باشد كه با كمكهاى خود به سپاهيانش آنان را يارى رساند پس آرزوها و خواستهاى آنان را بـرآور و ازآنـهـا پـيوسته به نيكويى ياد كن و از رنج و محنتى كه سختى كشيدگان آنان ديده اند تـقـديـرنـمـا , زيـرا يـاد كرد بسيار از كارهاى نيك ايشان , به خواست خدا , شجاع را بر مى انگيزد وترسوى سست دل را (به دليرى ) تشويق مى كند.
تنگ چشمى .

تنگ چشمى .

قرآن .

((و كسانى كه از تنگ چشمى خويش مصون مانند , آنان رستگارانند)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : از تنگ چشمى بپرهيزيد , زيرا پيشينيان شما به سبب همين تنگ چشمى نابود شـدند آنها را به دروغ وامى داشت , دروغ مى گفتند به ظلم و حق كشى وا مى داشت , حق كشى مى كردند, به بريدن پيوندهاى خويشاوندى دستور مى داد, مى بريدند.
ـ هـيـچ چيز مانند تنگ چشمى ايمان را ازبين نمى برد سپس فرمود : اين تنگ چشمى را حركتى است چون حركت مورچه وشعبه هايى است همانند : شعبه هاى شرك .

ـ امام على (ع ) شنيد كه مردى مى گويد :تنگ چشم عذرش پذيرفته تر از ظالم است حضرت به او فـرمـود : اشتباه مى كنى , زيراظالم ممكن است توبه و استغفار كند و حق را به حقدار برگرداند , اما تنگ چشم ازپرداخت زكات و صدقه دريغ مى كند و وارد شدن تنگ چشم به بهشت حرام است .

ـ فـضـل بـن ابـى قـرة : امـام صادق (ع ) را ديدم كه از سر شب تا به صبح طواف مى كند وپيوسته مـى گـويد : خدايا! مرا از تنگ چشمى نفسم نگهدار عرض كردم : فدايت شوم ,در طول اين مدت دعـايـى جـز ايـن از شـما نشنيدم ؟
حضرت فرمود : از نفس بدتر چيست ؟
خداوند مى فرمايد : ((و كسانى كه از تنگ چشمى نفس خويش مصون مانند رستگارند)).
ـ از امام على (ع ) سؤال شد : با اين كه شمااز قوم خود به اين مقام (خلافت ) سزاوارتريد , چگونه شد كه آنها شما را از آن باز پس زدند؟
حضرت فرمود : به زور گرفتن اين مقام از دست ما , با آن كه ما از نـظر نسب بالاترو پيوند خويشى ما به رسول خدا(ص ) بيشتر و استوارتر است , به اين سبب است كـه خـلافـت امـتـيـازى بـود كـه عـده اى بـه آن آزمـنـدى و زفتى نشان دادند و گروهى (اهل بيت )سخاوتمندانه از آن چشم پوشيدند و داور خداست .

تفسير تنگ چشمى و تنگ چشم .

ـ امام صادق (ع ) : تنگ چشم , كسى است كه حق خدا را نپردازد و در راهى جز حق خداى عزوجل خرج كند.
ـ امام حسن (ع ) , در پاسخ به پرسش پدرش از او درباره تنگ چشمى , عرض كرد : تنگ چشمى آن است كه آنچه را دارى مايه شرافت پندارى و آنچه را انفاق كنى , تلف شده و بر باد رفته انگارى .

ـ امام صادق (ع ) : تنگ چشمى , بالاتر وبدتر از بخل است , زيرا بخيل نسبت به آنچه خود دارد بخل مـى ورزد , امـا تـنگ چشم هم به مال مردم و هم به مال خودش بخل مى ورزد , تا جايى كه هر چه دست مردم مى بيندآرزو مى كند كه , به حلال يا حرام , از آن او باشد , ازآنچه خدا روزيش كرده نه سير مى شود و نه سودى بر مى گيرد.

تنگ چشم ترين مردم .

ـ امـام على (ع ) , در پاسخ به اين سؤال كه تنگ چشم ترين مردم كيست ؟
, فرمود : كسى كه مال را به ناروا به دست آورد و به ناحق خرجش كند.

بــدى .

معيار خوب و بد.

قرآن .

((جـنـگ بـر شـمـا مـقرر شد در حالى كه براى شما ناگوار است چه بسا چيزى را ناخوش داريد درصـورتـى كـه آن براى شما خوب است و بسا چيزى را دوست داريد و آن براى شما بد است خدا مى داند وشما نمى دانيد)).
((و كـسـانـى كه به آنچه خدا از فضل خود به آنان عطا كرده است , بخل مى ورزند , هرگز تصور نكنندكه براى ايشان خوب است , بلكه برايشان بد است بزودى آنچه كه به آن بخل ورزيده اند , روز قيامت طوق گردنشان مى شود ميراث آسمانها و زمين از آن خداست و خدا به آنچه مى كنيد آگاه است )).
((و آدمـى بـه دعـا شـرى را مـى طـلـبـد چـنـان كـه گـويى به دعا خيرى را مى جويد و انسان همواره شتابزده است )).
ـ امـام عـلـى (ع ) : آن خوبى كه در پى آن آتش باشد , خوب نيست و آن بدى كه به دنبالش بهشت بـاشد , بد نيست هر نعمتى در قياس با بهشت حقير و ناچيز است و هررنج و بلايى در مقابل دوزخ عافيت است .

ـ خـيـرى كـه جـز با شر به دست نيايد چه خيرى است و آسودگى و گشايشى كه جز با عسرت و سختى حاصل نشود چه آسودگيى ؟
.
ـ خـداى سـبـحان كتابى راهنما فرستاد و در آن خوب و بد را روشن ساخت پس راه خوبى را پيش گيريد تا هدايت شويد و از راه بدى دورى جوييد تا به مقصد برسيد.

بدترين مردم .

قرآن .

((همانا بدترين جنبندگان نزد خدا , كران و لالانى هستند كه نمى انديشند)).
((هر آينه بدترين جنبندگان نزد خدا آنهايند كه كافر شده اند و ايمان نمى آورند)).
ـ امـام عـلـى (ع ) : بـدتـرين مردم نزد خدا , پيشواى منحرفى است كه خود گمراه است وموجب گمراهى (ديگران ) مى شود.
ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : بدترين مردم كسى است كه آخرتش را به دنيايش بفروشد و بدتر از او كسى است كه آخرت خود را براى دنياى ديگران بفروشد.
ـ روز قيامت بدترين مردم در پيشگاه خدا كسانى هستند كه مردم از ترس گزندشان به آنها احترام بگذارند.
ـ امام على (ع ) : بدترين مردم كسى است كه مردم از ترس شرارت او از وى پرهيزكنند.
ـ بدترين مردم كسى است كه به مردم ستم كند.
ـ بدترين مردم كسى است كه با مردم دغلى و خيانت كند.
ـ بدترين مردم كسى است كه عذر نپذيرد و از خطا(ى كسى ) نگذرد.
ـ بدترين مردم كسى است كه برايش مهم نباشد مردم او را بدكار بينند.
ـ بدترين مردم كسى است كه شكر نعمت نگزارد و حرمت (مردم ) را پاس ندارد.
ـ بدترين مردمان كسى است كه سعايت برادران كند و احسان و خوبى را از ياد برد.
ـ بدترين مردم كسى است كه به خيرش اميدى نرود و از شرش ايمنى نباشد.
ـ بدترين مردمان كسى است كه به امانتدارى پايبند نباشد و از خيانت پرهيز نكند.
ـ بدترين مردم كسى است كه لغزش را نمى بخشد و عيب پوشى نمى كند.
ـ بدترين مردم كسى است كه عليه مظلوم كمك مى كند.
ـ بدترين مردم كسى است كه زره پستى در پوشد و ستمكار را يارى رساند.
ـ بدترين مردمان كسى است كه عيبجوى ديگران باشد و عيبهاى خويش را نبيند.
ـ بدترين مردم كسى است كه بدخواه مردم باشد.
ـ بـدترين مردم كسى است كه در كار پروردگارش از مردم بترسد و در كار مردم ازپروردگارش نترسد.
ـ بدترين مردم كسى است كه به سبب بدبينى به هيچ كس اعتماد نمى كند و به سبب بدكرداريش كسى به او اعتماد نمى نمايد.
ـ بدترين مردم كسى است كه خود را بهترين آنان پندارد.
ـ بدترين مردم كسى است كه آرزويش دراز و كردارش بد باشد.
ـ بدترين مردم كسى است كه پاداش خوبى را به بدى دهد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : بدترين مردم فاسقى است كه كتاب خدا را خوانده و در دين خداداناست سپس خود را در اختيار فردى فاجر مى گذارد كه چون سرخوش مى شود قرآن خواندن و گفتگوى با او را وسـيـلـه لذتجويى و سرگرمى خويش قرار مى دهد پس ,خداوند بر دل گوينده و شنونده مهر مى زند.
ـ بدترين مردم سه پهلوست عرض شد :اى رسول خدا! سه پهلو كيست ؟
حضرت فرمود : كسى كه از برادر خود نزد حاكم سعايت مى كند و در نتيجه , هم خودش هم برادرش و هم حاكم را به ورطه هلاكت مى اندازد.
ـ در روز قيامت يكى از بدترين مردمان نزد خداى عزوجل آدم دو روست .

ـ در پاسخ به اين سؤال كه : بدترين مردم چه كسانى هستند , فرمود : علماى فاسد.
ـ امام صادق (ع ) : بدترين مردم , بازرگانان خيانتكارند.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : روز قيامت بدترين مردم در پيشگاه خداى عزوجل عالمى است كه از علم خود سودى نمى برد.
ـ به معاذ فرمود : آيا تو را از بدترين فرد مردم خبر ندهم ؟
: كسى كه تنها بخورد ,دهش نكند , تنها سـفر كند و بنده اش را بزند آيا بدتر از اين را به تو نشناسانم ؟
: كسى كه مردم را دشمن دارد و مردم نـيـز او را دشمن دارند آيا بدتر از اين را به تو معرفى نكنم ؟
:كسى كه بيم شرش برود و به خيرش امـيـدى نـرود , آيـا تـو را بـه بدتر از اين آگاه نكنم ؟
:كسى كه آخرت خود را براى دنياى ديگرى بفروشد آيا بدتر از اين را به تو معرفى نكنم ؟
: كسى كه دنيا را با دين بخورد.
ـ روز قـيـامت يكى از بى ارج ترين مردمان در پيشگاه خداوند بنده اى است كه آخرت خود را براى دنياى ديگران از دست دهد.
ـ امـام صـادق (ع ) از پدران خود نقل مى كنند كه پيامبر خدا(ص ) فرمود : آيا شما را ازبدترين افراد مردم خبرندهم ؟
عرض كردند : چرا , اى رسول خدا فرمود : كسى كه مردم را دشمن بدارد و مردم نـيـز او را دشمن بدارند سپس فرمود : آيا بدتراز اين رابه شمامعرفى نكنم ؟
عرض كردند : چرا , اى رسـول خـدا , فرمود : كسى كه از لغزشى درنمى گذرد و عذر و پوزشى را نمى پذيرد و گناهى را نـمـى بخشد سپس فرمود : آيا شما رابه بدتراز اين فرد آگاه نسازم ؟
عرض كردند : چرا, اى رسول خدا فرمود : كسى كه ازشرش ايمنى نيست و به خيرش اميدى نمى رود.
ـ يكى از بدترين بندگان خدا كسى است كه بر اثر بد زبانى كسى رغبت به همنشينى بااو نمى كند.
ـ بدترين مردان كسى است كه زود به خشم مى آيد و دير خشنود مى شود.

بدترين خلايق .

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : بدانيد كه بعد از اين روزگار شما , روزگارى بس سخت فرا مى رسد , توانگر آنـچـه دارد , از ترس انفاق , باچنگ و دندان نگه مى دارد , حال آن كه خداى تعالى فرموده است : ((اگـر چـيزى انفاق كنيد عوضش را مى دهد)) در راس بدترين خلايق كسانى هستند كه با افراد مضطرمعامله مى كنند بدانيد كه معامله با افراد مضطر حرام است .

ـ بـه عـلـى (ع ) فرمود : بگو : خدايا! مرا به بدترين افراد خلق خود نيازمند مگردان عرض كردم اى رسول خدا! بدترين خلق او چه كسانى هستند؟
فرمود : كسانى كه چون به آنان عطا شود (از عطاى به ديگران ) دريغ ورزند و هرگاه عطا نشوند عيبجويى وانتقاد كنند.

بدترين افراد مردم .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ): يكى از بدترين مردمان , مرد فاجر و گستاخى است كه كتاب خداى تعالى را مى خواند و از هيچ چيز آن پند نمى گيرد.
ـ بدترين مردمان كسانى هستند كه مردم را خريد و فروش مى كنند.
ـ بدترين افراد امت من ناز پروردگان متنعمند.
ـ بدترين مردم , بدترين عالمان در ميان مردمند.

بدترين مسلمانان .

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : آيا شما را از بدترين مردانتان خبر ندهم ؟
عرض كرديم : چرا ,اى رسول خدا فـرمـود : از بدترين مردان شما كسانى هستند كه به مردم پيوسته تهمت مى زنند , گستاخند , بد زبانند , تنها خورند , دست دهنده ندارند , بنده خود را مى زنند وكارى مى كند كه عائله اش (براى تامين مخارج خود) به ديگرى پناه برند.
ـ آيا شما را از بدترين افرادتان خبرندهم ؟
عرض كردند : چرا , اى رسول خدا فرمود : آنان كه سخن چينى مى كنند , ميان دوستان جدايى مى افكنند و براى بى گناه عيب مى تراشند.

بدتر از بد.

ـ امام على (ع ) : بدتر از بد كيفر آن است و خوبتر از خوب پاداش آن .

ـ كننده بدى بدتر از خود بدى است .

بالاتر از هر بدى .

ـ پيامبر خدا(ص ) : دو كار است كه هيچ خوبى بالاتر از آن دو نيست : ايمان به خداو سود رساندن به بـنـدگـان خـدا و دو كار است كه بالاتر از آن دو بدى وجود ندارد :شرك ورزيدن به خدا و گزند رساندن به بندگان خدا.

بدترين خويها.

ـ امام على (ع ) : بدترين خويهاى نفس ستمكارى است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : بدترين خصلت مردبخلى است كه او را بى تاب سازد و ترسى كه بند دلش را پاره كند.

كليدهاى بديها.

ـ امام صادق (ع ) : خشم , كليد همه بديهاست .

ـ امـام بـاقر(ع ) : خداى عزوجل براى بدى قفلهايى نهاده و كليد همه اين قفلهارا شراب قرار داده است و دروغ بدتر ازشراب است .

ـ امام على (ع ) : خصلتهاى بدى زا عبارتنداز : دروغ , بخل , ستم و نادانى .

بدترين امور.

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : بدترين روايت , روايت دروغ است و بدترين امور , بدعتها وبدترين كورى , كـورى دل و بـدترين پشيمانى , پشيمانى روز رستاخيز و بدترين در آمد, ربا و بدترين خوراك , به ناحق خوردن مال يتيم است .

مجمع بديها.

ـ امام على (ع ) : همنشينى با دوست بد , مجمع بديهاست .

ـ فريب مهلتها را خوردن و تكيه كردن به عمل [آرزو] , مجمع بديهاست .

ـ لجاجت , و بحث و جدل زياد , مجمع بديهاست .

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : ابليس به شيطانهاى خود گفت : بر شما باد به گوشت و مسكر وزنان , زيرا من چيزى جز اين سه را مجمع بديها نمى يابم .

بدى در نهاد انسان است .

ـ امـام عـلى (ع ) : بدى در نهاد هر فردى نهفته است اگر انسان بر آن چيره شد در نهان مى ماند و اگر چيره نشد آشكار مى شود.
ـ نفس خود را به پذيرش فضايل مجبور كن , زيرا رذيلت ها در نهاد تو سرشته شده است .

ـ پـيامبر خدا(ص ) : براى انجام كار خوب خود را به رنج افكنيد و در اين راه بانفسهايتان بستيزيد , زيرا انسان بر بدى سرشته شده است .

ـ امام على (ع ) : نفس آدمى بر بى ادبى سرشته شده و بنده مامور است كه آداب خوب را كسب كند نفس به طور طبيعى درميدان مخالفت مى تازد و بنده مى كوشد خواهشهاى بد او را دفع كند پس هـرگـاه زمـام نـفـس را رهـا سـازد , در فـسـاد آن شـريـك اسـت و هـركـه نفس خويش را در خواهشهايش مدد رساند , در قتل خود شريك نفس خويش است .

بدى (متفرقه ).

ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه خود را از شر سه چيز حفظ كند , خويشتن را از هر شرى حفظ كرده است : زبان و شكم و شهوت .

ـ اگر بدى در چيزى وجود داشته باشد , در زبان است .

ـ امام على (ع ) : بدى را به تاخير انداز ,زيرا هرگاه بخواهى مى توانى آن را جلو اندازى .

ـ امام باقر(ع ) : خير محض باش و برگ بى خار , خار بى برگ و شر بى خير مباش .

ـ امام على (ع ) : هركه براى ديگران بدى در دل بپروراند آن بدى را از خودش آغازكرده است .

ـ از بدى كردن بپرهيز , زيرا پيش از آن كه به دشمنت بدى رسانى , به خودت مى رسانى و پيش از رسانيدن آن به ديگرى ,دينت را با آن به تباهى مى كشانى .

ـ دورى كننده از بدى همانند كننده كارخوب است .

ـ امام حسين (ع ) : همنشينى با فرومايگان بدى است .

ـ امام على (ع ) : سنگ را با سنگ پاسخ دهيد, زيرا بدى را جز بدى دفع نكند.
ـ بدى , زبانى وبازده است .

شريعت .

شريعت .

قرآن .

((براى هر گروهى از شما شريعت و راه روشنى قرار داديم )).
((سـپـس تـو را در طـريـقـه آيـينى (كه ناشى ) از امر (خداست ) نهاديم , پس آن را پيروى كن و ازهوسهاى كسانى كه نمى دانند پيروى مكن )).
ـ امام على (ع ) : شريعت مايه اصلاح مردمان است .

ـ جهان باغى است كه ديوارش شريعت است و شريعت شهريارى است كه فرمانبرداريش واجب است و فـرمـانـبـرى سـيـاسـتـى است كه پادشاه بدان مى پردازد و پادشاه حكمرانى است كه سپاه او را پـشـتـيـبـانـى مـى كـند و سپاه يارانى هستند كه مال آنها را تامين مى كند و مال روزيى است كه رعـيـت فـراهم مى آورد و رعيت جمهورى است كه بنده عدالتند و عدالت شالوده اى است كه قوام جهان به آن است .

شريعت و طريقت .

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : شريعت گفتارهاى من است و طريقت كردارهاى من و حقيقت احوال من و مـعـرفـت سـرمـايه من و خرد ريشه دينم و محبت بنيادم و شوق مركبم و خوف همراهم و دانش سـلاحـم و بردبارى يارم وتوكل رهتوشه ام [ردايم خ ل ] و قناعت اندوخته ام و صدق منزلم و يقين ماوايم و فقر(الى اللّه ) افتخارم كه باآن بر ديگر انبيا و مرسلين مى بالم .

نـورى , مـؤلـف مـستدرك رضوان اللّه تعالى عليه , بعد از نقل اين حديث مى نويسد :((عالم عارف متبحر سيد حيدر آملى در كتاب انوار الحقيقة و اطوار الطريقة و اسرارالشريعة اين حديث را روايت كـرده و گـفـتـه اسـت : هـمه اينها را اين سخن پيامبر تاييد وتقويت مى كند كه فرمود : شريعت گفتارهاى من است )).

وحدت شرايع دين .

قرآن .

((از احـكـام ديـن , آنـچه را كه به نوح درباره آن سفارش كرد , براى شما تشريع كرد و آنچه را به تووحى كرديم و آنچه را كه درباره آن به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه : دين را بر پا داريدو در آن تفرقه اندازى مكنيد)).
ـ امـام صـادق (ع ) : خـداى تـبـارك و تـعـالى شريعتهاى نوح و ابراهيم و موسى و عيسى (ع ) را به محمد(ص ) داد.
ـ امـام عـلى (ع ) : بدانيد كه شرايع دين يكى است و راههايش راست و هموار هر كه اين راهها را در پـيـش گرفت , به مقصد (حق ) رسيد و بهره مند شد و هركه از پيمودن آن خوددارى كرد گمراه شد و پشيمان گشت .

تفسير شرايع دين .

ـ امـام سـجـاد(ع ) , در پـاسـخ بـه اين سؤال كه : شرايع دين مجموعا چيست ؟
فرمود : گفتن حق وحكومت و داورى عادلانه و وفاى به عهد.

فلسفه شرايع و احكام .

قرآن .

((خـدا نـمى خواهد بر شما تنگ بگيرد بلكه مى خواهد شما را پاكيزه سازد و نعمتش را بر شماتمام كند)).
((چون كار زشتى كنند , گويند : پدران خود را بر آن يافتيم و خدا مارا بدان فرمان داده است بگو : خدابه زشتكارى فرمان نمى دهد آيا چيزى را به خدا نسبت مى دهيد كه نمى دانيد؟
)).
((خـدا هـمـان كـسـى اسـت كـه كـتاب و وسيله سنجش را به حق فرود آورد و تو چه مى دانى , شايدقيامت نزديك باشد)).
((و آسمان را برافراشت و ترازو را بر نهاد تا مبادا از اندازه در گذريد)).
ـ امـام رضا(ع ) به فضل بن شاذان فرمود :اگر كسى سؤال كرد و گفت : به من بگو آيا رواست كه خـداى حكيم بنده خود را , بى علت , مكلف به فعلى از افعال كند؟
در جوابش گفته مى شود : روا نيست , زيرا اوحكيمى است كه نه كار بيهوده مى كند و نه نادان است .

اگر گفت : پس به من بگو كه چرا مردم را مكلف كرد؟
در جوابش گفته مى شود : بنابه عللى .

اگر گفت : به من بگو كه آيا اين علتها شناخته شده و موجودند يا ناشناخته اند و وجودندارند؟
در جوابش گفته مى شود : اين علل براى اهلش شناخته شده و نزد آنها موجوداست .

اگـر گفت : آيا شما اين علل را مى دانيد يا نمى دانيد؟
در جوابش گفته مى شود : بعضى از آنها را مى دانيم و برخى را نمى دانيم .

ـ امام صادق (ع ) , در پاسخ به پرسش ازعلل برخى حلال و حرامها , فرمود : هيچ حكمى بى حكمت وضع نشده است .

ـ امـام رضـا(ع ) : عـلـت غـسـل جـنابت عبارت است از : نظافت , و پاك كردن انسان خودش را از آلودگى كه به او رسيده است و نيز پاك كردن بقيه بدنش .

ـ فاطمه زهرا(ع ) : خداوند ايمان را واجب فرمود , براى پاك كردن از آلودگى شرك و نماز را براى دور كـردن از كـبـر و نخوت و زكات را براى افزايش روزى و روزه را براى تثبيت اخلاص و حج را براى خوش آيند دين و عدالت را براى همبستگى دلها وفرمانبردارى را براى انتظام آيين و امامت را بـراى جـلـوگيرى از تفرقه و جهاد را براى عزت اسلام و صبر را براى كمك به استحقاق پاداش را يـافـتـن و امر به معروف را براى اصلاح توده مردم و نيكى كردن به پدر و مادر را براى نگهدارى از نـاخشنودى (خدا) وصله ارحام را براى افزونى شمار , و قصاص را براى حفظ خونها و وفاى به نذر را براى آمرزيده شدن و كامل كردن پيمانه ها و ترازوها را براى از بين بردن كم فروشى واجتناب از تـهـمـت زدن به زنان پاكدامن را حجاب لعنت و دور شدن از رحمت حق وپرهيز ازدزدى را مايه عـفـت و دورى كـردن از خوردن مال يتيم را به منظور جلوگيرى از ظلم وعدالت در داوريها را براى آرامش مردم و خداوند عزوجل شرك را به قصد خالص گردانيدن خداوندگارى حرام فرمود .

ـ امام على (ع ) : خداوند ايمان را براى پاك كردن از شرك واجب فرمود و نماز رابراى دور كردن از كـبر و زكات را وسيله اى براى روزى (نيازمندان ) و روزه را براى آزمودن اخلاص مردمان و حج را براى نزديك كردن (اهل ) دين و جهاد را براى عزت دين و امر به معروف را براى اصلاح توده مردم و نهى از منكر را به عنوان عامل بازدارنده كم خردان و صله رحم را براى افزون شدن شمار (افراد) و قـصـاص را بـراى حفظخونها و جارى ساختن حدود و كيفرها را براى اهميت دادن به حرامها و شـراب نـخـوردن را بـراى حـفظ خرد و دورى از دزدى را براى رعايت عفت و خود دارى از زنا را بـراى سـالـم ماندن نسب و ترك لواط را براى زياد شدن نسل و گواهى دادنها را براى آشكارشدن حقوق انكار شده و دروغ نگفتن را براى ارج نهادن به راستى و سلام كردن (يااسلام ) را براى ايمنى از تـرس و نـگرانيها و امانتدارى (يا امامت ) را براى سامان يافتن كار امت و طاعت (از امام ) را براى بزرگداشت مقام امامت .

ـ پيامبر خدا(ص ) : جبرئيل نزد من آمد و گفت : اى احمد! اسلام ده سهم است وهركس سهمى از ايـن سهام نداشته باشد زيان كرده است : اولين سهم , گواهى دادن به يگانگى خداست كه گفتار اسـت دوم , نـمـاز اسـت كـه طـهارت و پاكيزگى مى باشد سوم ,زكات است كه فطرت (اسلام ) مـى بـاشـد چهارم , روزه است كه سپر مى باشد پنجم , حج است كه شريعت مى باشد ششم , جهاد است كه عزت مى باشد هفتم , امر به معروف است كه وفا كردن مى باشد هشتم , نهى از منكر است كـه حـجـت مـى بـاشد نهم , جماعت است كه همبستگى و الفت مى باشد و دهم , طاعت است كه مصونيت (از گناه و اشتباه )مى باشد.
بزرگى .

بزرگى .

ـ امام على (ع ) : بزرگى , امتياز است .

ـ بزرگى , نيكى كردن به عشيره است .

ـ بزرگى , به خرد و ادب است , نه به مال و خاندان .

ـ هر كه حكمت آموخت , خود را بزرگ ساخت .

بزرگ .

ـ امام على (ع ) : بزرگ , كسى است كه خوى هاى بزرگ داشته باشد.
ـ هزينه ها بر روح بزرگ سنگينى نمى كند.
ـ آدم بزرگ به هر مقامى , هر چند بزرگ , برسد سرمست نمى شود , مانند كوهى كه هيچ بادى آن را بـه لرزه در نمى آورد , اما آدم فرومايه با دست يافتن به كمترين مقام ,سرمست مى شود, همانند بوته علفى كه وزش نسيمى آن را مى جنباند.
ـ هر كه بزرگى روح يابد , مهر و احسانش زياد شود.
ـ هركه بزرگى روح داشته باشد , آن را از پستى خواهشها منزه دارد.

برترين بزرگى .

ـ امام على (ع ) : هيچ بزرگى چون علم نيست .

ـ هيچ بزرگى بالاتر از اسلام نيست .

ـ برترين بزرگى , نيكوكارى و نيازردن است .

ـ يكى از بزرگترين بزرگى ها , خوددارى از اسراف است .

ـ با فروتنى بسيار بزرگى به كمال مى رسد.
ـ كمال بزرگى , فروتنى است .

ـ چنگ زدن به كانهاى فضيلت از كمال بزرگى است .

ـ بزرگى جز با سخاوت و فروتنى كامل نمى شود.

بزرگى مؤمن .

ـ امـام صـادق (ع ) : بـزرگـى مؤمن نماز شب اوست و عزت او خوددارى از آزار رسانى ـ بزرگى مؤمن شب زنده دارى اوست و عزتش بى نيازى او از مردم .

ـ امام على (ع ) : بزرگى مؤمن ايمان اوست و عزت او به طاعتش (از خداوند).
ـ پيامبر خدا(ص ) : بزرگان امت من , حاملان قرآنند و شب زنده داران .

شرك .

برحذر داشتن از شرك .

قرآن .

((و آن گـاه كه لقمان در اندرز به فرزندش گفت : فرزندم ! به خدا شرك نياور كه براستى شرك ستمى بزرگ است )).
((خـداونـد شـرك بـه خود را نمى بخشد و جز آن را براى هر كس كه خواهد مى بخشد و هركه به خداشرك ورزد به يقين گناهى بزرگ بر بافته است )).
((خداوند اين را كه به او شرك آورده شود نمى آمرزد و فروتر از آن را بر هركه بخواهد مى بخشايدو هركس براى خدا شريكى قرار دهد قطعا دچار گمراهى دور و درازى شده است )).
((روى آورنـدگـان بـه خـدا بـاشـيد و شرك نياورندگان به او , و هركس كه به خدا شرك آورد چـونـان كـسـى اسـت كه از آسمان فرو افتد و مرغان (شكارى ) او را بربايند يا بادش به مكانى دور اندازد)).
ـ پيامبر خدا(ص ) : اى پسر مسعود! مباداآنى به خدا شرك ورزى حتى اگر اره شوى يا تكه تكه ات كنند يا به دارت آويزند و يا به آتشت سوزانند.
ـ امام على (ع ) : آن ستمى كه بخشوده نمى شود شرك آوردن به خداست خداى تعالى فرموده است : ((خداوند شرك به خودرا نمى بخشد)).

آموزش دادن شرك .

ـ امـام صـادق (ع ) : بـنـى امـيـه تعليم ايمان رابراى مردم آزاد گذاشتند , اما تعليم شرك را آزاد نگذاشتند تا اگر آنان را به شرك بكشانند متوجه نشوند.

كمترين مرتبه شرك .

ـ امام باقر(ع ) , در پاسخ به پرسش ازكمترين مرتبه شرك , فرمود : (كمترين مرتبه شرك اين است كـه ) كـسى به هسته ميوه بگويد : اين يك ريگ است و به ريگ بگويد : اين يك هسته است و به اين حرف خودهم معتقد و پايبند باشد.
ـ امام صادق (ع ) , نيز در همين باره ,فرمود : كسى كه راى و عقيده اى را بدعت گذارد و به خاطر آن حب و بغض ورزد.
ـ اگـر مردمى خداى يگانه و بى انباز رابپرستند و نماز بخوانند و زكات بپردازند و حج بروند و ماه رمـضـان را روزه بـگـيـرند ولى (از روى اعتراض ) به چيزى كه خداوند يا پيامبر(ص ) ساخته است بگويند : چرا خلاف آن را نساخت ؟
يا در دلشان چنين اعتراضى كنند (و به زبان نياورند) , به سبب آن مـشـرك شوند امام آن گاه اين آيه را تلاوت كرد : ((سوگند به پروردگارت كه ايمان نياورده باشند مگر آن گاه كه در اختلافات ميان خود تو را داور كنند و از داورى تواحساس دلتنگى نكنند و كاملا تسليم باشند)) امام صادق (ع ) سپس فرمود : پس , تسليم باشيد.
ـ امـام بـاقر(ع ) : كمترين حد شرك دين است كه كسى نظر و عقيده اى را ابداع كند و به خاطر آن حب و بغض ورزد.

كمك گرفتن از مشركان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : ما از مشرك كمك نمى گيريم .

ـ ما در برابر مشركان از مشركان يارى نمى جوييم .

ـ به آنان دستور دهيد برگردند , زيرا ما در برابر مشركان از مشركان كمك نمى گيريم .

ـ برگرد , چون ما هرگز از مشرك مدد نمى گيريم .

ـ واقـدى : خـبيب بن يساف مردى دلير بود و اسلام نمى آورد هنگامى كه پيامبر(ص ) به سوى بدر بيرون شد , او و قيس بن محرث ـ به قولى ابن حارث ـ كه برآيين مردم خود بودند , نيز راه افتادند و در (وادى ) عقيق به رسول خدا(ص ) رسيدندخبيب غرق در آهن بود , رسول خدا او را از زير كلاه خـود شناخت و به سعدبن معاذ كه در كنارش حركت مى كرد رو كرد و فرمود : او خبيب بن يساف نـيست ؟
عرض كرد :چرا پس , خبيب جلو آمد و تنگ ناقه رسول خدا را گرفت پيامبر به او و قيس بـن مـحـرث فرمود : شما چرا آمده ايد؟
خبيب گفت : تو خواهر زاده و همسايه ما هستى و مابراى غنيمت آمده ايم حضرت فرمود : كسى كه همدين ما نيست نبايد با ما به جنگ بيايد.
خـبيب گفت : قوم من مى دانند كه من مردى بسيار جنگاور و سخت گزند هستم بنابر اين براى غـنـيـمت در كنار تو مى جنگم اما اسلام نمى آورم رسول خدا(ص ) فرمود : نه , بلكه مسلمان شو و سـپـس بـجـنگ ! در روحا نزد پيامبر آمد و عرض كرد : اى رسول خدا! من به پروردگار جهانيان ايـمان آوردم و گواهى مى دهم كه تو فرستاده خدايى پيامبر(ص )خوشحال شد و فرمود : حالا به راهـت ادامـه بـده او در بـدر و جاهاى ديگر شجاعت زيادى از خود نشان داد اما قيس بن حارث از مـسـلمان شدن امتناع كرد و به مدينه برگشت وقتى پيامبر(ص ) از بدر بازگشت او هم مسلمان شد و در جنگ احد شركت كرد و كشته شد.
ـ واقدى ـ در باره غزوه احد ـ هنگامى كه پيامبر(ص ) به راس الثنيه رسيد برگشت پشت سرش را نـگـاه كـرد چـشـمـش به يك گردان مسلح نيزه به دست افتاد پرسيد : اينهاكيستند؟
گفتند : يـهـوديان همپيمان ابن ابى هستند , رسول خدا(ص ) فرمود : ما در برابرمشركان از مشركان يارى نمى گيريم .

ـ پيامبر خدا(ص ) : از روشنايى آتش مشركان استفاده نكنيد.

اقامت در ديار مشركان .

ـ پيامبر خدا(ص ) : هركه با مشركان دريك جا زندگى كند , ذمه اى بر او نيست .

ـ هركه با مشرك اجتماع و سكونت كند, همانند او باشد.
ـ هركه در ديار مشركان با آنان زندگى كند , ذمه اى بر او نيست .

شرك پنهان (1).

قرآن .

((و بيشتر آنان به خدا ايمان نياورند مگر آن كه مشرك باشند)).
ـ امام باقر(ع ) , درباره آيه ((و بيشتر آنان به خدا ايمان نياورند )) , فرمود : از جمله شرك اين است كه انسان بگويد : نه , به جان تو.
ـ امام صادق (ع ) , نيز در باره همين آيه , فرمود : مانند اين كه انسان بگويد : اگرفلانى نبود من از بـين مى رفتم و اگر فلانى نبود چنين و چنان مى شدم و اگر فلانى نبودخانواده ام نابود مى شد , مـگر نمى بينى كه او با اين حرفها در ملك خدا برايش شريكى قائل شده كه روزيش مى دهد و از او دفاع و دفع گرفتارى مى كند؟
راوى مى گويد :عرض كردم : پس بگويد : اگر خداوند به واسطه فلانى بر من منت نمى نهاد از بين مى رفتم ؟
فرمود : آرى , اشكالى ندارد.
ـ نيز در همين آيه , فرمود : ندانسته از شيطان پيروى مى كند و بدين سان مشرك مى شود.
ـ نيز درباره همين آيه , فرمود : منظور شرك در فرمانبرى است نه شرك در عبادت .

شرك پنهان (2).

ـ امـام صادق (ع ) : همانا شرك ناپيداتر از حركت مورچه است جا به جا كردن انگشتر براى يادآورى كارى و امثال آن از شمار شرك (خفى ) است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : از كارى كه موجب عذر خواهى مى شود بپرهيز , زيرا در آن شرك خفى است .

ـ اى مـردم ! از شـرك دورى كـنيد , كه آن نامحسوستر از حركت مورچه است سپس فرمود : شايد كـسـى بـخواهد بپرسد : اى رسول خدا! از شركى كه ناپيداتر از حركت مورچه است چگونه دورى كـنـيـم ؟
بـگوييد : بار خدايا! از شرك آگاهانه به تو پناه مى بريم و ازشرك نا آگاهانه از تو آمرزش مى طلبيم .

شرك پنهان (3).

ـ امـام صادق (ع ) , درباره اين جمله كه شرك نامحسوستر از حركت مورچه در شب تاريك بر روى گليمى سياه است , سؤال شد حضرت فرمود : بنده مشرك نباشد مگر آن گاه كه براى غير از خدا نماز خواند , يابراى غير خدا ذبح كند و يا براى غير خداى عزوجل دعوت كند.
ـ درباره اين فرموده پيامبر(ص ) كه هماناشرك نامحسوستر از راه رفتن مورچه در يك شب تاريك بر روى تخته سنگى سياه است , فرمود : مؤمنان به معبودهاى مشركان ناسزا مى گفتند و مشركان نـيـز متقابلا به معبود مسلمانان دشنام مى دادند از اين رو , براى آن كه مشركان به خداى مؤمنان ناسزانگويند , خداوند ايشان را از ناسزا گفتن به معبودهاى مشركان نهى فرمود بنابراين ,مؤمنان ندانسته به خدا شرك آورده بودند.
ـ دربـاره آيـه ((و بيشتر آنان ايمان نمى آورند )) فرمود : آنها مى گفتند : با (غروب )فلان ستاره و (طـلـوع ) بـهـمـان سـتاره باران مى بارد يا به پيشگوها مراجعه مى كردند وگفته هاى آنان را باور مى داشتند (همه اينها شرك خفى است ).
مشاركت .

مشاركت .

ـ امـام عـلـى (ع ) : مـشـاركت در امر كشوردارى به آشفتگى مى انجامد و مشاركت در راى (شور و مشورت ) به يافتن انديشه درست .

آنچه مسلمانان در آن باهم شريكند.

ـ پيامبر خدا(ص ) : زيادى آب را , به منظور فروش زيادى مرتع , نبايد فروخت .

ـ جلو استفاده ديگران از زيادى آب و زيادى آب چاه را نبايد گرفت .

ـ مسلمانان در سه چيز شريكند : در آب و مرتع و آتش (مواد سوختى ).
ـ سه چيز همگانى است : آب و مرتع و آتش .

ـ دو چيز است كه روانيست مانع استفاده ديگران از آنها شد : آب و آتش .

ـ هركه جلو استفاده ديگران از زيادى آب يا مرتع را بگيرد خداوند در روز قيامت فضل خود را از او باز مى دارد.
ـ امام كاظم (ع ) : درباره حكم آب دره هاسؤال شد , فرمود : مسلمانان در آب و آتش و مرتع شريك هستند.
ـ امام على (ع ) : جلوگيرى از نمك و آتش روا نيست .

ـ امـام صـادق (ع ) : رسـول خدا(ص ) از نطاف ((6)) واربعا ((7)) نهى فرمود امام صادق (ع ) فرمود : اربعا اين است كه كسى سيل بند درست كند و از آب جمع شده درپشت بند , زمين خود را آبيارى كند و نيازى به بقيه آب نداشته باشد حضرت فرمود :مازاد آب را نفروش بلكه به همسايه ات عاريه بده ونطاف اين است كه كسى حقابه اى داشته باشد و از آن بى نياز شود , مى فرمايد : آن را نفروش بلكه به برادر يا همسايه ات عاريه بده .

ـ رسول خدا درباره آب نخلستانها ميان مردم مدينه چنين حكم فرمود كه نبايد اضافه چيزى را از ديگران منع كرد و در ميان باديه نشينان چنين حكم فرمود كه براى جلوگيرى (استفاده ديگران ) از زيـادى مـرتـع نـبـايـد جلو استفاده آنها را از زيادى آب گرفت و فرمود(ص ) : زيان رساندن به يكديگرممنوع است .

ـ مـعـصوم (ع ) : آن حضرت درباره باديه نشينان چنين حكم فرمود كه زيادى آب رااز ديگران منع نكنند و زيادى مرتع را نفروشند.

حق شفعه يا حق تقدم در شراكت .

ـ امام صادق (ع ) : رسول خدا(ص ) درباره شركاى در زمين و خانه حكم به شفعه دادو فرمود : ضرر و زيـان زدن بـه يـكديگر ممنوع است و فرمود : زمانى كه حدود اراضى وخانه ها مشخص شد (و از يكديگر تفكيك شدند و از حالت مشاع در آمدند) ديگر حق شفعه وجود ندارد.

شريك شايسته .

ـ امام على (ع ) : با كسى شريك شويد كه روزى به او روى آورده است , زيرا شانس او براى بهره مند شدن بيشتر است .

ـ بـا كـسـى كه روزى به او رو آورده است , شريك شويد , زيرا شانس او براى بهره مندشدن بيشتر است .

شركاى انسان .

ـ امام على (ع ) : هر انسانى در مال خود دو شريك دارد : وارث و حوادث .

سيرى ناپذيرى .

نكوهش سيرى ناپذيرى .

ـ امام على (ع ) : سيرى ناپذيرى خوى پليدان است .

ـ سيرى ناپذيرى از خويهاى زشت است .

ـ سيرى ناپذيرى مايه خوارى است .

ـ سيرى ناپذيرى نفس را ننگين مى كند ودين را تباه مى سازد و جوانمردى را لكه دار مى گرداند.
ـ سيرى ناپذيرى خويهاى ديگر را نيززشت و بدنام مى كند.
ـ از سيرى ناپذيرى بپرهيزيد , زيرا اى بسا يك بار خوردن كه از خوردنها جلوگيرى مى كند.
ـ از سيرى ناپذيرى بپرهيزيد , كه آن خصلتى مهلك است .