بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب به سوی آفریدگار, آیة اللّه حاج شیخ لطف اللّه صافى گلپایگانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     AFARI001 -
     AFARI002 -
     AFARI003 -
     AFARI004 -
     AFARI005 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

1- (فَاءَقِمْ وَجْهَكَ لِلدّيِنِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللّهِ الَّتِى فَطَرَ النّاسَ عَلَيها لا تَبْدِيلَلِخَلْقِ اللّه ...)، (روم / 30).
2- فاطر / 3.
3- فاطر / 9.
4- فاطر / 27 و 28 .
5- روم / 21.
6- روم / 22.
7- روم / 23.
8- روم / 24.
9- روم / 25.
10- روم / 26.
11- فرقان / 61 و 62.8 - واقعه / 57 - 59.
12- واقعه / 63 و 64. 2 - طور / 35 .
13- انبياء / 30.
14- ذاريات / 20 - 21.
15- جاثيه / آيه 3 - 4. 6 - يونس / آيه 101.
16- يونس / 31.
17- بقره / 10.
18- ((اگر آنچه درخت در زمين است قلم گردد و دريا مركب و هفت دريا بر آن اضافهشود، نشانه هاى خدا پايان نمى پذيرد))، (لقمان / 27).
19- Faddan ، مقياس سطح و آن معادل 400 قصبه مربّع است .
20- مجله حضارة الاسلام ، سال 14، شماره 1.
21- يك حساب خيلى خيلى مختصر و كوتاه از كارخانه بدن انسان ، تفسير اين آيه را- كه معنايش بسيار عميق و وسيع است - كمى در جلوى چشم بصيرت ما مى گذارد، اين آماركوچك كه در بعضى از مطبوعات ، منتشر شده بود، اين است :
بياييد سفر كوتاهى در بدن خود بفرماييد براى يك روز عمر شما (آرى فقط يك روز) يكآمار كوچكى تهيه كرده ايم (كه آن هم جامع وكامل نيست ) از اين كارخانه عجيب و حيرت آورى كه وجود شما و من راتشكيل مى دهد و در قاموس بشر به ((تن حال حساباحتمال تصادف و در رديف محالات بودن آن را در اينجا چه آدمى )) نامگذارى شده ، چهاطلاعاتى داريد؟ همه كارها و فعاليتهاى بى سر وصداى او در طبيعت ، حساب و كتاب ،آمار و ارقام مشخص و روشنى دارد و علم ،دامنه اين حساب و كتاب را به قدرى دقيق ، مشخصو روشن كرده است كه يك نگاه اجمالى به چند محاسبه دقيق مربوط به آن ، اهميت آن راواضح مى سازد. به طور خلاصه ، ما با حساب فعاليت چند عضو بدن شما دائرةالمعارف بزرگى را به شما عرضه مى داريم .
در مدت يك روزى كه در تقويم عمر شما، گمنام و بى نشان مى گذرد و هيچ اثرى از آنچند روز بعد، در ذهن شما باقى نمى ماند، قلب شما 103089 مرتبه مى تپد بهدنبال اين تپش بلاانقطاع كه اگر - خداى ناكرده - انقطاعىحاصل شود، ديگر حسابگرى براى تعداد ضربانهاى آن باقى نمى ماند! خونهاىجاريه در شريانها و رگها و عروق شما مسافتى به مقدار 160 ميليونمايل راه را بدون سروصدا و بوق و كرنا، طى مى كند، هم در اين زمان ، ما و شما و همهافراد انسان 23040 مرتبه ، نفس مى كشيم ، و با اين كشش ‍ نفس ، 438 فوت مكعب هوابه ريه هاى خود وارد و همه مواد مفيد آن را جذب مى كنيم . و همچنين در مدت يك روز بهمقدار پنج پوند غذا و آب وارد معده خود مى كنيم و در يك روز، نيم ليتر عرق از بدن ماخارج مى شود.
اين ديگر خيلى حساب دقيقى است كه عرض كنيم : ناخنهاى شما در يك ساعت به مقدارچهل هزارم اينچ ، مى رويد. و موى سروصورتتان به مقدار هفده هزارم اينچ در ساعت رشد ونمو مى كند.
اگر بخواهيد حساب تمام كارهايى را كه بدن شما در يك روز از جهت خواب و بيدارىانجام مى دهد مطابق حساب ، جمع آورى و كلاسه كنيد، بايد يك سرى كتاب ، تاءليف وتنظيم فرماييد كه شايد تعداد آنها به چهارصد جلد برسد و هرجلدى يك صد صفحهداشته باشد. تازه اين حسابِ يك روز فعاليت بدن شما مى شود. اينجاست كه بايد آياتقرآن مجيد را با توجه و بينش و ايمان خواند و در معانى آنتاءمل و دقت كرد كه مى فرمايد: (...وكُلُّ شَىْءٍ عِنْدَهُ بِمِقْدارٍ)، (رعد / 8)، (وَفى اَنْفُسِكُماَفَلا تُبْصِرُونَ)، (ذاريات / 21).
22- نهج البلاغه صبحى صالح ، خطبه 185 .
23- زمر / 38.
24- رعد / 28.
25- منزّه است خدايى كه بالاتر از وصفِ توصيف كنندگان است .
26- جمعه / 1.
27- مفاتيح الجنان ، مناجات شعبانيّه .
28- .Allen FranK
29- .Thermodynamics
30- اثبات وجود خدا، ص 18 - 19 .
31- .Cothran Cleveland ohn
32- اثبات وجود خدا، ص 44 .2 - Kessel Luther Edward
33- .Entropy
34- اثبات وجود خدا، ص 54 - 55 .
35- مخفى نماند كسانى كه اين بحث را اينگونه مطرح كرده اند، معتقد به وجود خداهستند و اگر به قِدَم و ازليّت عالم قايل شده اند بر اساس آراى ديگر است ، لذا در اينجابحث از قدم عالم و ازليّت آن به عنوان معلول نبودن آن مطلقا مطرح نيست .
36- رجوع شود به كتاب ارزنده ((قصة الايمان بين الفلسفة والعلم والقرآن ))، ص‍ 77.
37- ص / 7.
38- نجم / 13.
39- زمر / 62.
40- يس / 38.
41- اثبات وجود خدا، ص 19 - 24 .
42- انسان موجود ناشناخته ، ص 87 - 88 .
43- انسان موجود ناشناخته ، ص 74 و 77 .
44- Leibnitz
45- Aquinas
46- ذكر اين چهار مورد اخير بنا بر نظر قدما در باره عناصر جهان است كه آنها راچهار تا مى دانستند، لذا ما براى كامل نمودن مطلب ، در پرانتز آن را عموميت داديم .
47- در صفحه 81 مى گويد: ((جهان مصنوع خداوندمتعال است و يكى از طرقى كه بر آن دلالت دارد ((طريق عنايت )) است . همان طور كهانسان وقتى چيزى را ببيند كه داراى شكل مخصوص و قدر و اندازه معين و وضع خاصىاست به نحوى كه منفعت و فايده خاصّى از آنحاصل شود - كه اگر به شكل و اندازه و وضع ديگرى بود آن منفعت را نداشت - علم قطعىپيدا مى كند كه براى آن چيز سازنده اى هست كه آن را ساخته است ، لذاشكل ، اندازه و خصوصيات ديگر آن ، در حصول اين منفعت سهيم بوده و مشاركت دارند و نمىشود كه همراهى اين صفات در حصول اين منفعت به اتفاق و تصادف باشد، كه مثلا اگرانسان سنگى را ببيند كه شكل ، اندازه و وضع آن به نحوى است كه برروى آن نشستن ،مناسب است ، علم پيدا مى كند كه آن سنگ را كسى ساخته و پرداخته است ، در تمام عالم نيزمطلب به همين قرار است .
آدمى وقتى كه : به خورشيد و ماه و ساير ستارگان كهفصول چهارگانه ، شب و روز، ابر و باران ، آبها، بادها و آبادانى زمين و سايركاينات از حيوانات و گياهان ، از توافق آنهاحاصل مى شود، نظر كند.
و يا خشكى و آبها و هوا را بنگرد كه با زندگى انسان و ساير موجودات خشكى و آبزىو هوا زى سازگارند. و دريابد كه اين نظام و اوضاعى كه هست اگراختلال پيدا كند - و كم و زياد شود - وجود و زندگى اين مخلوقات (از نباتات و حيوان وانسان ) اختلال پيدا مى كند.
انسانى كه اين اوضاع را و اين نظام و منافع را مى بيند، به طور قطع علم پيدا مى كندكه عالم ، مصنوع است ؛ چون ضرورى است كه اين هماهنگى اشيا براى منافع خاص از روىاتفاق و تصادف حاصل نخواهد شد)).
سپس مى گويد:((از آنچه گفتيم معلوم مى شود كه اين برهان قطعى و بسيط است ؛ زيرابر دو اصلى كه همه بر آن اتفاق داشته ، به آن معترفند، مبتنى مى باشد؛ يكى اينكهاجزاى عالم موافق وجود انسان و ساير موجودات است و ديگر اينكه هرچيزى كه اجزايش ‍مناسب براى فايده و منفعتى باشد، مصنوع است ؛ پس نتيجه اين دومقدمه ، اين است كه عالم، مصنوع است و (اجزاى آن براى حصول منافعى ساخته شده ) و صانع و سازنده اىدارد)).
بعد شروع مى كند به تفسير برخى از آيات قرآن مجيد كه اين برهان را با بليغترينبيان تقرير مى نمايند.
1 - حج / 73.
48- نباء / 6 و 7.
49- نباء / 16.
50- فرقان / 61.
51- عبس / 24.
52- طارق / 6 و 7 .
53- غاشيه / 17 .
54- حج / 73.
55- انعام / 79.
56- بقره / 21 و 22.
57- يس / 33.
58- آل عمران / 191.
59- الكشف عن مناهج الادلة فى عقايد الملة ، ص 45 - 49(نقل به مضمون ).
60- ((حيات )) چيست ؟ شكل ، وزن ، حجم ، رنگ و مزه اش چگونه است ؟
61- حج / 73.
62- حاصل مضمون شعر فوق ، اين است : بشرى كه چگونگى و حقيقت خود را نمىتواند بشناسد با اينكه حادث و مخلوق است ، چگونه مى تواند حقيقت خداى خالق همه چيزرا بشناسد؟
63- الا ربعون حديثا، شيخ بهائى ، الحديث الثانى ، ص 81.
64- خاك چه ارتباطى به پروردگار جهانيان دارد؟
65- واضح است كه مقصود از ايجاد شى ء از لا شى ء اين نيست كه لا شى ء چيزىاست كه شى ء از آن ساخته مى شود، بلكه مقصود، ايجاد شى ء پس از لا شى ء بودن ،ابداع و اختراع آن است .
66- امراءة المسلسلة ، زن بسته به زنجير، يكى از صورتهاى فلكى نيمكرهشمالى ، شامل خطى است كه از ستارگان روشنتشكيل شده است .فرهنگ عميد،ج 1،ص 231.
67- طه / 50.
68- نهج البلاغه فيض الاسلام ، خطبه 108.
69- در ضمن پاسخ ، آياتى كه مورد سؤال واقع شده با شماره آيه و نام سوره نوشته خواهد شد.
70- گفته نشود كه اگر ضرورى دين شد چگونه اعتقاد به آن لازم نيست ؟ زيراپاسخ داده مى شود: هرموضوعى كه ضرورى دين باشد، اعتقاد و اقرار به آن شرطاسلام و ايمان نيست ، هرچند انكارش سبب ارتداد شود؛ مثلا ((شق القمر و يا معراج )) ازاصول اعتقادى نيست كه اقرار به آنها شرط اسلام باشد، بلكه اگر كسى تا وقتىبميرد، معجزه شق القمر و معراج به گوشش نخورد، مسؤول نيست . اما اگر انكار كند، انكارش به تفصيلى كه در فقه بيان شده ، موجب ارتداد مىشود.
71- اين دانشمند كه پيرامون نظريه داروين ، كاوشهاى بسيار كرده ، سخنرانىسودمندى دارد كه به قسمتى از آن در آخر جلد دوّم نقد فلسفه داروين ، تاءليف علامهبزرگ و دانشمند مجهول القدر آيت اللّه مرحوم شيخ محمد رضا اصفهانى نجفى ، استشهادشده است .
72- در اينجا بعضى فرض ديگرى كه بايد آن را سومين فرضيّه در باره پيدايش ‍موجودات زنده دانست ، اظهار داشته و مى گويند: ممكن است كه بتوان گفت طبق نظر انتخابطبيعى كه انواعى از انسان و غير انسان از طريقتكامل ، پيدايش يافته و منقرض شده باشند و يا بعضى از آنها غير از انسان هنوز همباقى باشند ولى پيدايش ‍ نوع انسان موجود را - همان طور كه كتابهاى آسمانى من جملهقرآن و احاديث دلالت دارند - به طور كلى ، مستقل دانست . اين در واقع تلفيقى است بين هردو نظر كه هم فرضيه تكامل طبيعى را به طور كلى رد نكنند و هم نظريّه تعاقب آفرينشرا و هم از آيات و احاديثى كه دلالت بر ابداع نوع انسان دارد دست بر ندارند، اينتلفيق هم اگر چه مثل اصل هر دو نظر فى حد نفسه ممكن است ، ولى از جهت ايراداتى كهبه فرضيه تحول و تكامل شده ، بعيد به نظر مى آيد و وجدان انسان باور نمى كند كهانسان با اين غرايز و استعداد و درك و معرفت و هوش و باطن وسيع ، نوعىتكامل يافته از ميمون باشد، هرچند نسل آن منقرض و ايننسل فعلى را از اولاد آدم بگويند. به هرصورت اين هم يكاحتمال و فرض است .
73- راجع به اينكه ((داروين )) ايمان به خدا داشته يا نه ، مطلب ، چندان مهم نيستكه از آن بحث كنيم ، اگر ايمان هم نداشته باشد، يكى از ماديين محسوب مى شود، مگركسانى بخواهند رفع تهمت از او بنمايند و شخص او را از اين عقيدهباطل ، تبرئه كنند.
74- از جمله آنچه در مجله ((دانشمند)) نقل شده است كه : يك جمجمه انسان متعلق به5/2 ميليون سال قبل در جمهورى آفريقايى (كنيا) كشف شد. ((ريچاردليكى )) انسانشناس انگليسى كه اين جمجمه را كشف كرده است ، مى گويد: ((با كشف اين جمجمه ،نظريات موجود در باره سير تكاملى انسان مورد ترديد قرار مى گيرد)).
اعلاميه مؤ سسه جغرافيايى ملى آمريكا به امضاى ((ريچاردليكى )) حاكى است كه تاكنون قديمى ترين نشانه اى كه از انسان به دست آمده بود، متعلّق به انسان يك ميليونسال قبل بوده است .
وى فرزند ((لوئى ليكى )) دانشمند فقيد انسان شناس است كه در ماه مه بدرود حياتگفت . او در يك اجتماع علمى ، اظهار داشت كه : ((بقاياى سنگواره حاوى جمجمه به پيش از5/2 ميليون سال قبل نسبت داده شده است . مقايسه هاى مقدماتى و ساير مداركى كه به دستآمده است دلالت بر آن مى كند كه مواد و مدارك جديد در تجديد نظر و تجديد ارزيابىمربوط به منشاء انسان عاقل ، اهميت بسيار خواهد داشت )).
وى ضمن توضيح در باره اهميت اين كشف گفت : ((با اين كشف ، فرضيه سير تكاملىانسان از ((ميمون استراليائى )) و تبديل آن به ((انسانعاقل )) در ظرف دو ميليون سال ، مورد ترديد قرار مى گيرد و اكنون روشن است كه همزمان با ميمون استراليائى در پيش ‍ از دو ميليونسال قبل در آفريقاى شمالى ، نوع جديدى از انسان با مغز بزرگ و قامت دو پا وجودداشته است )).
اين خبر مهم را هم از روزنامه اطلاعات بخوانيد: ((با كشف انسان يازده ميليونسال قبل ، تئورى داروين باطل شد. اسكلت انسان يازده ميليونسال قبل در يكى از معادن ذغال ايتاليا كشف شد.
گروستو - ايتاليا - آسوشيتد پرس - اسكلت انسانى كه اخيرا در عمق دويست مترى و دريكى از معادن ذغال سنگ ايتاليا كشف شده ، از لحاظ علمى اهميت فراوان دارد و به طورى كهيكى از دانشمندان اظهار داشته با كشف اين اسكلت ، بطلان عقيده داروين ، دانشمند انگليسىممكن است ثابت گردد.
داروين ، پس از تحقيقات فراوان و مقايسه اسكلتهاى انسان در ادوار مختلف ، به ايننتيجه رسيد كه انسان شكل تكامل يافته يك نوع ميمون مى باشد، دانشمندان تاريخ طبيعى، پس از كشف اسكلت جديد، اعلام كردند كه كشف اسكلت مزبور به صورتذغال شده نشان مى دهد كه انسان مزبور متعلق به يازده ميليونسال قبل مى باشد. وبر طبق نظريه داروين ، خود ميمون نيز مقارن همين تاريخ به وجودآمده و به اين ترتيب ، معلوم مى شود كه بين ايجاد انسان و ميمون ، تقارن وجود داشته وانسان بعد از ميمون به وجود نيامده و شكل تكامل يافته آن نيست .
نكته جالب توجه اين است كه قديمى ترين ميمونى كه تا كنون شناخته شده ، نامش ‍((ميمون جنوبى )) است و در جنوب آفريقا يافت شده و متعلق به پانصدهزارسال قبل است و قديمى ترين انسانى كه شناخته شده ، انسان ((جاوه )) و ((پكن )) مىباشد كه به سيصدهزار سال قبل تعلق دارد و كشف اسكلت انسان متعلق به يازده ميليونسال قبل به كلى تئوريهاى مربوط به بنياد انواع داروين را واژگون مى سازد))،(اطلاعات ، ص 8، سال 33، شماره 9681 هيجدهم مرداد 1337) سپس در شماره 9682،صفحه 4 خبرى از خبرگزارى فرانسه نقل كرده كه دانشمندانفسيل شناس دانشگاه رم خاطر نشان ساختند كه هيچگونه شكى نيست كه اسكلت به دستآمده مربوط به وجود انسان در ده الى دوازده ميليونسال قبل است .
75- پيرامون اين بحث به كتاب عاليترين مكتب تربيت يا ماه رمضان ، مقاله((هلال ماه رمضان ))، تاءليف نويسنده رجوع فرماييد.
76- در كتاب ((على اطلال المذهب المادى )) ج 1، ص 88، مى گويد: داروين نمىگويد كه ميمون فعلى ، اصل انسان است او مى گويداصل انسان حيوانى است كه بين ميمون و انسان است كه هنوز آثار آن به دست نيامده ، اماداروين ميمون را نهايت ترقى شاخه اى از شاخه هاى حيوان مى شمارد، بنابراين ،اشكال بر نظريّه او بيشتر مى شود.
77- يكى از دانشمندانى كه به طور استدلالى و علمى در كتاب ((من لا شاعر الىشاعر))، هم نظريه لامارك و هم نظر داروين را رد كرده و آن را براىتعليل و تفسير عوامل و حوادث و معضلات علمى كافى ندانسته و بلكه صريحا با ادله ،راءى به بطلان نظريه لامارك و داروين داده است ، دكتر ((كوستاف جوليه )) مى باشد،اين دانشمند ضمن استدلالاتى علمى و استشهاد به بررسيهاى دانشمندان ديگر، فساداصول لاماركى و داروينى را ثابت كرده است و حتى از عالم حشرات و زندگى آنها نواميسمذهب نشو و ارتقا را ابطال و ثبات انواع را ثابت كرده است (ر.ك : علىاطلال المذهب المادى ، ج 1، ص 92 - 101).
78- راجع به نظر علما پيرامون نظريه تطور وتحول و مناقشات بسيارى كه در آن كرده اند؛ رجوع شود به : علىاطلال المذهب المادى ، ج 1، ص 82 - 148 .
79- على اطلال المذهب المادى ، ج 1، ص 110.
80- زمين شناسان مى گويند: زمين تقريبا پنج هزار ميليونسال پيش به وجود آمده و دوران اول زمين شناسى كه آثار حيات در طى آن پيدا شد، دويستميليون سال تقريبا طول كشيد و دوران دوم ، هفت و دوران سوّم ، يك تا دو ميليونسال . در اينجا تذكر اين مطلب هم مناسب نيست كه بر خلاف اين شايعه كه مى گويندكره زمين بعد از خورشيد موجود شده و ازآن جدا گرديده دكتر ((داويديزر)) دانشمند ستارهشناس ‍ معروف رصدخانه دانشگاه ((هاروارد)) مى گويد: كره خورشيد بعد از زمين خلقشده و زمين و ساير ستارگان در سال اول خلقت به وجود آمدند و براى اثبات نظر خودبه تشكيل ستارگان بزرگ از تواءم شدن ستارگان كوچك استناد مى كند. چنانكه ملاحظهمى كنيد اين نظر با نظريه انفصال ستاره ها از يكديگر كه نظر دانشمندان ديگر است ،كاملا مخالفت دارد؛(اطلاعات شماره 9778).
از اينجا مى فهميم كه اين فرضيه هاى علمى بر اساس استوارى كه ترديد ناپذيرباشند، قرار ندارند فقط دانشمندان طبق بررسيهاى ناقص و استقرائات و تشابهات ،حدسى مى زنند كه صدى پنجاه و بيشتر، محتمل است كه صائب نباشد. تاريخ علم روشنمى كند كه بسيارى از آرايى كه در عصرى از اعصار، حقايق شك ناپذير علمى شمرده مىشد، در عصر ديگر، بطلان و نادرستى آن ، ثابت شد.
81- راجع به وجود قصد و هدف و اينكه نظامى كه در عالم وجود بر اساس قصد وهدف برقرار شده و رد شبهات ماديين باز هم كتاب ((علىاطلال المذهب المادى ))، ج 1، ص 111 - 149 را مطالعه فرماييد.
82- اثبات وجود خدا، ص 56 - 58 .
83- اصولا يك نظر در آيات متشابه اين است كه بايد منتظر بود تا ((آينده ))تاءويل و معناى آن را روشن سازد مثل اين آيات (اِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ...) و مثلا (فَارتَقِب يَومَتَاءْتِى السَّماءُ بِدُخانٍ مُبين )، پس اگر از خود پيغمبر( صلّى اللّه عليه و آله ) واهل بيت آن حضرت (:د) كه همسنگر قرآنند، در مورد اين آيات متشابه تفسير وتاءويلىنرسيده باشد، بايد منتظر آينده و زمانى بود كهتاءويل آن آشكار شود.
84- اعراف / 11.
85- حجر / 26.
86- اعراف / 189.
87- مؤ منون / 12.
88- آل عمران / 53.
89- حجرات / 13.
90- يكى از دانشمندان مى گويد: دانشمند در حقيقت بر عجايب ما مى افزايد و آن راحل نمى كند، ستاره شناس با علم و دقت و حساب و رصدش چه كارى انجام داده ؟ او آشكاركرده است كه ميليونها ستاره در آسمان به قوه مركزى در جاى خود باقى هستند، يا در مدارخود در گردش مى باشند و قوه جاذبه در بين آنها حفظ توازن كرده و از تصادم وبرخورد آنها به يكديگر مانع شده ، سپس وزن خورشيد و نجوم و حجم آنها و سرعت سيرهريك و بُعد آنها را از زمين بيان مى كند كه تعجب ما را بيشتر مى سازد. اما جاذبه چيست ؟و قوه مركزى چگونه پديدار گشته و اين نظام دقيق چگونه به وجودآمده ؟ سؤ الهايىاست كه ستاره شناس از حل آنها عاجز است (سپس از علوم ديگرمثل ژئولوژى (Geologie، زمين شناسى ، معرفة الاراضى ) و حيات شناسىمثال آورده و مى گويد:) دانشمندان غير از ظاهر اين عالم چيزى را شرح نمى دهند و برتعجب ما مى افزايند از همه آنان بپرس مؤ لف اين كتاب پر از عجايبى كه شما بعضى ازعجايب آن را شرح مى دهيد و از شرح بيشتر عجايب آن عاجزيد، كيست ؟ آيا تاءليف هست و مؤلف نيست ؟ آيا نظم هست و به وجود آورنده نظم نيست ؟ آيا پديد است و پديدآورنده نيست ؟چه كس در اين عالم ، حيات را آفريده ؟ و كيست آن عقلى كه عالم را اداره مى كند؟ چگونهميليونها حقايق و عجايب عالم طبيعت و عجايب و جود خودمان راتوجيه و تفسير مى كنيد؟
سپس مى گويد: آخرين نقطه اى كه علم (علوم طبيعى و تجربى ) به آن مى رسد اين استكه بر نصف حقايق آگاه شود كه آن ظاهر اشياو پاسخ از پرسش ((چگونه )) است . امانصف ديگر كه نصف استوارتر است ، باطن اشيا و پاسخ از پرسش ((چيست )) است كه علمبه تمام معنا از جواب آن حتى به اندازه يك حرف عاجز است (حضارة الاسلام ))، شماره 8 و9 سال چهاردهم ).
اما فطرت بشر و عقل او به تمام اين پرسشها جواب مى دهد همانطور كه قرآن مىفرمايد: (وَلَئِنْ سَاءَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمواتِ وَالاْ رْضَ لَيقُولُنَّ اللّهُ...). (زمر / 38)
91- مخفى نماند كه بحث ما در اينجا آن بحثى كه بين اشاعره و ديگران دربارهاسباب طبيعى بوده ، نيست ؛ زيرا آن بحث بين الهيين واقع شده ، اشاعره هيچ سببى راطبيعى نمى دانند و مى گويند: هرچه را ببينى كه در موجود ديگر اثر مى گذارد، اثر ازخود آن موجود نيست بلكه از عادت ((اللّه )) است ؛ مثلا آتش مى سوزاند يا گرم مى كند،به هيچ وجه به تاءثير آتش نيست و آتش سوزندگى ندارد بلكه عادت خدا بر اينجارى است كه وقتى چيز قابل احتراقى را نزديك آتش مى برند خدا آن را مى سوزاند.
و ديگران از جمله دانشمندان شيعه مى گويند: اسباب به اراده خدا و بهجعل و تسخير الهى مؤ ثرند و آيات قرآن نيز بر اين معنا دلالت دارند، مانند اين آيه(اَللّهُ الَّذى يُرْسِلُ الرّياحَ فَتُثيرُ سَحابا فَيَبْسُطُهُ فى السَّماءِ كَيْفَ يَشاءُ). (روم /48)؛ يعنى :((خداست كه مى فرستد بادها را پس بر مى انگيزد (بادها) ابر را پس مىگستراند ابر را در آسمان چنانچه مى خواهد)).
كه اين آيه با لطيف ترين بيان تاءثير باد را در بر انگيختن ابر در عين آنكه فرستادنباد و گستراندن ابر را در آسمان به خدا نسبت داده ، بيان فرموده است ومثل اين آيه : (وَاَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ...). (حجر / 22)؛ يعنى :((فرستاديم بادها را آبستنكننده )).
پس در عين حالى كه اسباب مؤ ثرند، مسبب الا سباب خداست و هرچه هست مسخر او و ارادهاوست . حال چه وجود نواميس را ثابت دانسته ، ولى مؤ ثرمستقل ندانيم و چه اصل وجود آنها را ثابت ندانيم و فقط خود اشيا را سبب بدانيم و از آنتعبير به نواميس كنيم ، بحث اشاعره و ديگران در جاى خود مى باشد.
در اينجا سخن ميان موحد و مادى است كه بعضى از ماديين چون مى بينند اگر بخواهند ايننظام حاكم بر عالم كون را به ذوات اشيا مثل ابر و باد و باران و آتش و ماده بى شعورو بى قصد نسبت دهند، خرد پسند نيست ، سخن خود راعوض كرده و الفاظىمثل قواعد و نواميس را جلو آورده وحوادث طبيعى را به ناموس و قاعده نسبت مى دهند در حالىكه معنا يكى است و همان طور كه در متن گفته شداصل وجود نواميس ، مورد ترديد است . و در عدم شعور و قصد، نواميس و ماده تفاوتىندارند.
92- على اطلال المذهب المادى ، ج 1، ص 64 - 65.
93- اثبات وجود خدا، ص 44 .
94- اثبات وجود خدا، ص 46 و 47.
شايد بتوان گفت كه ((قانون جاذبه )) فقط پاسخ از اين پرسش است كه چگونه و ياكدام يك از دو جسم به سوى جسم ديگر جذب مى شود؟ نه جواب از اينكه چگونه يا كداماز دو جسم همديگر را جذب مى كنند (دقت بفرماييد).
95- و 3 - ر . ك :على اطلال المذهب المادى ، ج 1، ص 67.
96- ر . ك :على اطلال المذهب المادى ، ج 1، ص 67.
97-على اطلال المذهب المادى ، ج 1 ص 69 .
98-يس / 38 - 40.
99-فاطر / 41.
100-يس / 33 - 35.
101-اين معنى در صورتى است كه ((ما)) در ((وماعملته )) نافيه نباشد ولى اگر نافيهباشد معنايش اين مى شود كه : دستهاى ايشان آن را نساخته وعمل نياورده است نظير آياتى كه در سوره واقعه است .
102-جاثيه / 12 - 13.
103-سجده / 27.
104-ملك / 19.
105-نحل / 65.
106-انعام / 95 - 96.
107-اعراف / 96.
108-زمر / 62 - 63.
109-قمر / 49.
110-رعد / 11.
111-ص / 28.
112-طه / 50.
113-حديد / 25.
114-هود / 117.
115-اين سؤ ال از جانب يكى از دانشجويان در لندن مطرح شده كه اينك با پاسخ آن در اختيارخوانندگان محترم قرار مى گيرد.
116-بقره / 157.
117-در جلسه روز ششم ربيع الثانى 1397 قمرى ، در مجمع اسلامى جهانى لندن ، اينپرسش از جانب يكى از دانشجويان عزيز مطرح گرديد كه پاسخ آن شفاها داده شد و اينككتبا نيز پاسخ آن به عرض خوانندگان محترم مى رسد.