بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب برنامه سلوک در نامه های سالکان, ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     SOLOOK00 -
     SOLOOK01 -
     SOLOOK02 -
     SOLOOK03 -
     SOLOOK04 -
     SOLOOK05 -
     SOLOOK06 -
     SOLOOK07 -
     SOLOOK08 -
     SOLOOK09 -
     SOLOOK10 -
 

 

 
 

next page

fehrest page

back page

برنامه سلوك در آثار عارف كامل محمد بهارى همدانى قدس سره 
شرح حال آيت حق شيخ محمد بهارى همدانى  
حضرت آيه الله شيخ محمد بهارى همدانى - قدس الله سره - را مبرزترين شاگرد عارفكامل آخوند ملا حسين قلى همدانى دانسته اند، كهسال هاى متمادى درك محضر او را نموده و به مراتب و درجات والائى از معرفت و شهود باريافته است در كمال و شرف او همين بس كه مرحوم علامه طباطبائى بهنقل از مرحوم ايه الله آقاى حاج ميرزا على آقا قاضى رضوان الله عليه مى فرمودند:استاد ما مرحوم آقا حاج سيد احمد كربلائى قدس ‍ سره مى فرمود: ما پيوسته در خدمتمرحوم آيه الحق آخوند ملا حسين قلى همدانى بوديم ، و آخوند صد در صد براى ما بود.ولى همين كه آقاى حاج شيخ محمد بهارى با آخوند روابط آشنائى و ارادات را پيدا نمود،و دائما در خدمت او تردد داشت ، آخوند را از ما دزديد) (108)
مرحوم سيد محسن امين درباره او مى نويسد:
(او عالمى ربانى و سالكى مراقب بود،...و داراى صفات والا و مقامات بلندى است ...)هميشه در حال مراقبت بوده و وجودش را آقار ارجمندى بود) (109)
او در 9 رمضان سال 1235 ه‍ ق در قريه بهار همدان ديده از دار فانى فروبست و به دارباقى شتافت و در جوار رحمت حق آرميد، و اينك مرقد مطهر او مزار مشتاقان است ، و معروفاست كه آن مرحوم از ميهمانان خود پذيرائى مى كند (110)
دو دستور العمل : (1)  
بسمه تبارك و تقدس
آنچه به جناب آقا شيخ احمد لازم است ، اين است كهتامل درستى نمايد، ببيند بنده است يا آزاد است ، خودش مى داند كه هركارى بخواهد بكند،و اگر دانست بنده است ، مولى دارد، سر خود نيست ، هر كارى بكند، و لو دستى حركت دهداز وى جهت آن سوال خواهد شد، (و او) جواب درستى بايد بگويد، پس بنابر اين بايدسعيش در تحصيل رضاى مولايش ‍ باشد، اگر چه ديگران راضى بر آن كار نباشند ابدا،و تحصيل رضاى مولاى حقيقى - جل شانه - نيست مگر درتحصيل تقوى
غرض اصلى از خلقت حاصل نخواهد شد به جز اينكه معرفت و محبت ميان عبد و مولى باشد.و تحصيل تقوى محتاج به چند چيز است كه چاره ندارد از آنها:
1 - يكى پرهيز از معاصى است ، بايد معاصى را تفصيلا ياد گيرد. هر يك را در مقام خودترك نمايد، كه از جمله معاصى است ترك واجبات پس بايد واجبات خود را هم به مقدروسع و ابتلا به آنها ياد گرفته ، عمل نمايد. و اين واضح است كه با معصيت ، كارىاسباب محبت و معرفت نخواهد شد، اگر اسباب عداوات نباشد، اگر شيخ احمد بگويد: مننمى توانم ترك معصيت بالمره بكنم ، لابد واقع مى شوم ، جواب اين است كه : بعدالمعصيه مى توانى كه توبه كنى . كسى كه توبه كرد از گناهمثل كسى است كه نكرده . پس مايوس ‍ از اين در خانه نبايد شد، اگر چه هفتاد پيغمبر راسر بريده باشد از توبه اش ‍ ممكن است قبول باشد. مولاى او قادر است خصماى او راراضى كند از معدن جودش - جلت قدرته ....
2 - دويم اينكه مهما امكن (يعنى تا آنجا كه امكان دارد) پرهيز از مكروهات هم داشته باشد،به مستحبات پردازد حتى المقدور (يعنى در حد توان ) چيز مكروه به نظرش نيايد،بگويد: كل مكروه جايز (يعنى انجام هر مكروهى روا مى باشد) بسا مى شود يك تركمكروهى پيش مولا از همه چيز مقرب تر واقع خواهد بود، يا اتيان مستحب كوچكى . و اين بهتامل در عرفيات ظاهر خواهد شد
3 - سيم ، ترك مباحات است در غير مقدار لزوم و ضرورت ، اگر چه شارع مقدس خيلىچيزها را مباح كرده براى اغنيا اما چون در باطنميل ندارد بنده او مشغول به غير او باشد از امورات دنيويه ، و لذا خوب است بنده هم ،نظرا به ميل مولى ، اين مزخرفات را تماما يا بعضيها (يعنى همه و يا بخشى از آن را)ترك نمايد، اگر چه حرام نباشد ارتكاب به آنها، اقتدا بالنبيين و تاسيا بالائمهالطبيين الطاهرين (يعنى براى آنكه پيروى از پيامبران و امامان پاك نموده باشد.)
4 - چهارم ، ترك كند ما سوى الله (يعنى غير الله ) را كه دردل خود غير او را راه ندهد. چطور گفت (خواجه ):

نيست در لوح دلم جز الف قامت يار
چه كنم حرف ديگر ياد ندادم استاد
اگر جناب شيخ احمد بگويد: با اين ابتلا به معاش و زن و بچه و رفيق و دوست چطورمى شود آدم ترك ما سوى (يعنى غير او) بكند، در قلبش غير ياد او چيزى نباشد؟ اينفرض به حسب متعارف بعيد است ، شدنى نيست .
مى گوئيم : آن مقدارى كه تو بايد ترك كنى آن هر كس است كه تو را از ياد او -جل شانه نگه دارد، به آن شخصى بايد به مقدار واجب و ضرورت بيشتر محشور نباشى، و اما هر كس كه خدا را به ياد تو بيندازد، ترك مجالست او صحيح نيست . حضرت عيسى- على نبينا و آله و عليه السلام فرمودند:
معاشرت كنيد با كسانى كه رويت آنها خدا را به ياد شما مى اندازد
الحاصل ، طالب خدا اگر صادق باشد، بايد انس خود را يواش يواش از همه چيز ببرد، وهمواره در ياد او باشد، مگر اشخاصى را كه در اين جهت مطلوب به كارش بيايد، و آن همبه مقدار لازمه آن كار. پس با آنها بودن منافاتى با ياد خدا بودن ندارد،
و محبت اين اشخاص هم از فروغ محبت الهى است -جل شانه - منافات با محبت الهى ندارد.
اگر شيخ بگويد: اينها حق است ، وليكن من با اينحال نمى توانم بجا بياورم ، زيرا كه شياطين انس و جن به دور ما احاطه كرده ،متصل (يعنى پيوسته ) وسوسه مى كنند، هميشه مانعند، و ما هم كناره بالمره نمى توانيمبكشيم
امر معاش اختلال پيدا مى كند، از عهده خودمان هم بر نمى آئيم ، تا كار به كار كسىنداشته مشغول خودمان باشيم . ما كجا اين حرفها كجا؟
جواب مى گوئيم : اگر امورات آنى باشد، همين طور است كه مى گوئى ، از اين همبزرگتر، مثل كوه بدوا (يعنى در نگاه اول ) به نظر آدم مى آيد، كوچك نيست ، ليكناشكال در اين است كه تكليف شاق نكرده اند، امورات تدريجى است . پس همين قدر كهتدريجى شد، ديگر كار درست مى شود. مردم به تدريج باز و شاهين و ساير مرغ هاىصيدى را رام كرده ، به دست گرفته اند. پس ملخص كلام اينكه در هر مرتبه كه هستى ،آن نيم رمق كه دارى ، آن قدر را كه به سهولت مى توانى بهعمل آورى ، اگر در آن مسامحه نكردى ، آن را به جا آوردى . يك چنين هم بر قوت تو مىافزايد، بلكه زياده . زيرا كه فرموده : (تو يك وجب بيا، من يك زارع )
و اگر نه ، مسامحه كردى ، آن مقدار قوتت هم در معرضزوال است . مثلا شب را تا صبح خوابيدى ، بناى بيدارى داشتى نشد، حالا كهاول صبح است ، تا ملتفت شدى پاشو، بين الطلوعين (يعنى بين طلوع فجر و طلوعخورشيد) را بيدار بودن ، اين خودش هم فيض على حده (يعنى جداگانه ) و توفيقى استاز جانب حضرت اله - جل جلاله -، اين را به مسامحه بر خودت تقويت مكن . به شيطانگوش مده كه مى گويد (حالا وقت نماز صبح زياد است ، قدرى بخواب )
غرض او معلوم است . و همچنين در مجلسى نشستى خيلى لغو و بيهوده گفتى ، دلت سياهشد، اما مى توانى نيم ساعت زودتر پاشوى به تدبير وحيل ، پس اين نيم ساعت را از دست مده ، پاشو برو، و مگو چه فايده دارد، من از صبح بهخرابى مشغولم باز مى توانى با اين جزئى خيلى كارها پيش ‍ ببرى ، ان شاء اللهتعالى .
پس بر شيخ احمد لازم آمد عمل كردن (به ) اين ترتيب كه مى نويسم :
اولا، هر كارى دارد بايد اوقات خود را ضايع نكند، بعضى از وقت اومهمل در برود. بايد (براى ) هر چيزى وقتى قرار دهد. اوقات او منقسم گردد، وقتى رابايد وقت عبادت قرار دهد. هيچ كارى در آن وقت غير از عبادت نكند وقتى را وقت كسب وتحصيل معاش خود قرار دهد، و وقتى را (به ) رسيدگى به اموراهل عيال خود، و وقتى را براى خور و خواب خود قرار دهد. ترتيب اينها را به هم نزند، تاهمه اوقات او ضايع گردد.
مهما امكن (يعنى تا آنجا كه امكان دارد) اول شب را وقت خواب قرار دهد. بى خود ننشيند آخرشب از او فوت شود. و متذكرا او را خواب ببرد. با طهارت بخوابد. ادعيه ماثوره رابخواند. خصوص تسبيح حضرت صديقه طاهره - سلام الله عليها - را و در سيرى شكمهيچ وقت خود را جنب نكند. و پيش از صبح بيدار شود، تا بيدار شد، سجده شكرى بجا آور.اگر خودش هم بيدار نمى شود، اسباب بيدارى فراهم بياورد. بعد از بيدار شدن بهاطراف آسمان نگاه كرد، به تامل چند آيه مباركه كهاول آنها (ان فى خلق السموات و الارض ) است تا (انك لا تخلف الميعاده ) (111) رابخواند. بعد تطهير كرده ، وضو گرفته ، مسواك نموده عطرىاستعمال كرده ، سر سجاده خود بنشيند دعاى (الهى غارت نجوم سمائك ) را بخواند. پسشروع به نماز شب نمايد، به آن ترتيب كه فقها - رضوان الله عليهم - نوشته اند،مثل شيخ بهاء عليه الرحمه - در (مفتاح الفلاح ) و ديگران را (مصابيح ) و غيرهانوشته اند، به مقدار وقتش ملاحظه عمل تفصيل و اختصار آن را بنمايد.
الحاصل ، تا اول آفتاب را وقت عبادت قرار دهد، هيچ شغلى بجا نياورد، غير از عبادت ،كارهاى ديگر را به آن وقت نيندازد.
همه را در اذكار و اوراد مشروعه مشغول باشد. اگر هنوزاهل فكر نشده باشد، و اما اگر مرورش با ساحت فكر افتاده ، هر رشته فكرى كه در دستداشته ، در خلال اين اوقات اعمال نمايد. اگر ديد به سهولت فكر جاريست ، پى فكربرود عوض اوراد و تعقيبات . و اگر ديد فكر جامد است ، آن راول كرده پى ذكر برود، و ملاحظه نمايد هر عملى را كه بيشتر در وى تاثير دارد، آن رابرهمه اوراد مقدم دارد، چه قرائت قرآن ، چه مناجات ، چه دعا، چه ذكر، چه نماز، چه سجده .
بارى ، بعد از آن ، ترتيبات امور خانه را داده ، به مقدار ضرورت بااهل خانه محشور شده ، به بازار برود، و هركس را كه ديد غير از سلام چيزى نگويد،مشغول ذكر خودش باشد، تا وارد بازار شود ذكر مخصوصى در ورود بازار (يعنى براىهنگام ورود به بازار) وارد شده ، آن را بخواند. بساط خود را پهن نمايد. متذكرا به كارخود مشغول باشد. ذكر كردن در بازار ثواب خيلى دارد.
شخص ذاكر در بازار به منزله چراغى است در خانه ظلمانى . خود را بى خود در اموردنيويه مردم داخل نكند. مردم را دور خود جمع نكند، حتى موعظه هم نكند. بلى ، اگر منكرىديد از كسى ، به طريق خوش اگر بتواند، آن را رفع كند. و اما اگر ديد تاثيرىنخواهد كرد، يا (اگر) گفتى بدتر مى كنند، نبايد دست بزند، كار نداشته باشد. واوقات مخصوصه نمازها را مراعات نمايد، و مهما امكن (يعنى تا آنجا كه امكان دارد) غالبابا طهارت باشد.
بعد از نماز صبح صد مرتبه استغفار، و صد مرتبه كلمه توحيد، و يازده مرتبه سورهتوحيد، و صد مرتبه (اللهم صل على محمد وآل محمد و عجل فرجهم ) را ترك نكند، و استغفار خاصه بعد از نماز عصر را بخواند، باده مرتبه سوره قدر. و مهما امكن روزه را ترك نكند، خصوص سه روز از ماه را كه پنجشنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط هر ماه است ، اگر مزاج او مساعد باشد، و الا مراعات مزاجاولى است ، زيرا كه بدن مركوب انسان است . اگر صدمه خورد از پا مى افتد، و لذانبايد خيلى هم به هواى آن بچرخد تا اينكه ياغى شود، كه او را ديگر اطاعت نكند (خيرالامور اوسطها) (يعنى بهترين كارها، كارهايى است كه بهاعتدال نزديك تر باشد) در همه چيز جارى است . افراط و تفريط هيچ كدام صحيح نيست ،در هيچ مرتبه اين است كه فرموده اند: (عليكم بالحسنه بين السيتين ) (يعنى بر شماباد به خوبى كه در ميان دو بد قرار گرفته است ) و در هر وقت از شب كه بتواند،خوب است كه يك سجده طولانى هم بجا بياورد، به قدرى كه بدن خسته شود، و ذكرمبارك آن را هم (سبحان ربى الاعلى و بحمده ) قرار دهد، و مهما امكن ، هر چه مى خواندبايد با قلب حاضر باشد. حواسش جاى ديگر نباشد، و مداومت هم بكند،عمل ملكه و عادت او شود، تا اينكه ترك نگردد
فعلا مطلب بيش از اين گنجايش ندارد. اين چند كلمه (علىسبيل الاختصار) (يعنى به صورت مختصر) قلمى گرديد، و اگر مطالبى ديگر هم لازمشد، شايد بعدا نوشته شود، ان شاء الله (112)
حرره محمد البهارى الهمدانى
التماس دعا دارد در هر اوانى
دو دستور العمل : (2) 
بسم الله الرحمن الرحيم
ماه كنعانى من ، مسند مصر آن تو شد
وقت آن است كه بدرود كنى زندان را
ليكن به شروط چندى :
1 - الاول ، آن كه طمع هر چيز را، لاسيما (به ويژه ) راحت نفس خود را از سر بيرون كردهباشى . غرضى نداشته باشى از حركت خود، به جز اصلاح عباد و خير خواهى مسلمين ، وتحمل جفاى مخلوق ، و الا اگر مقصود مال و جاه و عزت باشد، مقصود نمى رسد، و به مقصدنخواهيد رسيد. اگر همواره مرگ در نظرت مجسم شد، آنىغافل نشدى ، و به حقيقت قلب گفتى :
هر كه را خوابگه زد و مشتى خاك است
گوچه حاصل كه بر افلاك كشى ايوان را
يمكن (يعنى امكان دارد) اين ملكه حاصل گردد
2 - الثانى ، آن كه به تامل و مشورت كار كند. به عجله و بدو نظرى نه (فال العجول خود راى تقع على الهلكه بكثير من حيث لا يشعر مهلكه ) (يعنى زيراكه انسان شتابكارى كه با اتكا به انديشه خويشعمل مى كند در بسيارى موارد ناآگاهانه خود را در مهلكه مى اندازد) كه اگر تمام عقلا جمعشوند، نتوانند او را خلاص كنند، (و هو واضح ) (يعنى و اين روشن است )
3 - الثالث ، اينكه بايد قوه غضبيه را تحت قوه عاقله كشيده باشد، تا غضب بىمحل (يعنى بيجا) از او صادر نشود، (ضروره ان غبار الغضب يستروجهالعقل يعميه ، يتحجب عن الحث بمراحل شتى ) (يعنى قطعا غبار خشم بر روىعقل پرده مى افكند و آن را كور مى گرداند، و در نتيجه حجاب هاى فراوانى ميان او و حققرار خواهد گرفت ) و لذا بايد در آن حال متعرض كسى نشود، ولو به موعظه و حقگوئى ، تا قوه غضب ساكن گردد.
4 - الرابع ، اينكه بايد كتوم الاسرار (يعنى راز پوش ) باشد، سرخود را پنهان دارد. ومراد از (سر) آن مطلبى است كه طايفه اى آن را ندانند، كه اگر به آنها القاء كنى يالغو باشد، يا باعث فساد عقيده آنها گردد، ولوبالمال (يعنى گرچه نه مستقيما با واسطه به آن بينجامد) و اين به حسب اشخاص و بلادمتفاوت است .
5 - الخامس ، اينكه هيچ آنى نفس خود را شفيق و ناصح نداند، بلكه او را متهم و خائنبداند، لاسيما (يعنى به ويژه ) اگر ديد در مطلبى خيلى اصرار دارد، بداند كه غرضدر بين هست ، اغفال گردد.
6 - السادس ، كارهاى او بايد نظم و ترتيب داشته باشد. هر چيز را وقتى قرار دهد، تامجال خلوت با نفس و خودپردازى را از دست ندهد. طورى باشد كه تخلف نداشته باشد.هر چيز را در محل خود بجا آورد. هر چه وقت شد نكند، (كه ) مفسده زياد دارد.
7 - السابع ، اينكه در هيچ امرى متكل به حول و قوه (خود) نباشد، (بل يكون فى جميع الاحوال متكلا على صانعه و خالقه -جل شانه -) (يعنى بلكه در تمامى احوال بر آفريننده خويش اعتماد و تكيه نمايد)
بيش از اين مجال نيست . (113)
آداب توبه  
بدان اى برادر من ! اينكه توبه از معاصى ،اول طريق سالكين الى الله است ، و راس المال فائزين است ، و كليد استقامت مريدين است، و اصل نجات است ، و به توبه نگهداشته مى شود از هلكات . و آيات و اخبار صحاح درفضل آن دارد، و كفايت مى كند در مدح آن قول اصدق الصادقينجل شانه : ان الله يحب التوابين (114)، وقول النبى صلى الله عليه و آله التائب من الذنب كمن لا ذنب له . (115)
معانى توبه  
چندين معنا براى توبه شده . معناى فقاهتى آن ترك معاصى فىالحال و عزم بر ترك آنها در استقبال و تدارك آنچه كهقابل تدارك باشد. بعضى گفته اند معناى توبه خلع لباس جفا ترك آنچه مرتكببوده ، و نشر بساط وفا و به مطلق پشيمانى هم اطلاق مى شود در كلمات .
وجوب توبه از نظر عقل و شرع  
و على اى حال ، لا اشكال فى وجوبه عقلا و شرعا بلاتامل . اذلو علمت انحصار السعاده الحقيقه الابديه فى لقاء الله تعالى فى دار القرار،علمت ان المحجوب عنه شقى محترق بنار الفراق فى دار البوار و اغلظ الحجب هو حجاباتباع الشهوات و ارتكاب السئيات ، لكونها اعرضا عن الله تعالى بمتابعه عدوهالشيطان و الهوى ، بل بعبادتهما فى الواقع ، بمفاد قوله : من اصغى الى ناطق فقد عبدهو علمت ايضا ان الانصراف من طريق البعد للوصول الى القرب واجب ، و لا يتم الانصرافالا بالامور الثليه المذكور فى معنى التوبه و قد قرر فى محله الواجب عقلا و شرعانظرا بالملازمه و وجوبه ايضا فورى .
(ترجمه : بارى در هر تقدير ترديدى در اينكه توبه به حكمعقل و شرع واجب است ، راه ندارد. چرا كه اگر كسى بداند سعادت حقيقى و جاودان تنها درلقاى خداى متعال در دارالقرار مى باشد، اذعان خواهد كرد آن كه از اين لقاء در حجاب استبدبخت مى باشد، و در منزل هلاكت با آتش فراق و جدايى از محبوب خواهد سوخت . وضخيم ترين حجابها همانا حجاب پيروى از اميال نفسانى و ارتكاب گناهان است ، چرا كهاين امر پشت كردن به خداوند است بواسطه پيروى كردن از دشمن او، يعنى شيطان وهواى نفس ، بلكه چنين كسى در واقع شيطان و هواى نفس خويش را عبادت كرده است ، چراكه گفته اند: (كسى كه به سخن كسى گوش فرا دهد او را عبادت كرده است ) و نيز مىدانى كه روگرداندن از طريق دورى خداوند براى رسيدن به مقام قرب الهى واجب است ، واين انصراف تحقيق نمى پذيرد مگر بواسطه امور سه گانه كه در معناى توبه بيانشد. و در جاى خود به اثبات رسيده است كه مقدمه واجب ، به حكمعقل و شرع ، واجب است ، به خاطر ملازمه ميان حكمعقل و شرع و نيز وجوب آن فورى است )
زيرا كه همچنان كه اگر كسى سمى خورده باشد، اگر طالب صحبت بدنش ‍ است ، لازماست بر او فورى دست و پايى كند و آن سم را به قى و غيره خارج نمايد از بدن خود،اگر مسامحه كرد او را هلاك خواهد كرد دفعتا، و سمومات معاصى ايضا چنين است كه اگرمسامحه از توبه شود بسا مى شود فورا مى ميرد و ختم به شر مى گردد، نعودباللهجميع انبياء و اوليا عمده ترسشان در دار دنيا از سوء خاتمه بوده .
بارى ، فالبدار! يا اخوان الحقيقه و خلان الطريقه الى التوبه الرفيقه الانيقهقبل ان يعمل سموم الدنوب برح الايمان ما لا ينفع بعده الاحتماء و ينقطع عنه تدابيرالاطباء و يعجز عن التاثير نصح العلماء و تكونوا من مصاديق قوله تعالى : و جعلنا منبين ايديهم سدا و من خلفهم سدا فاغشينا هم فهم لا يبصرون سواء عليهم انذرتهم لايومنون . (116)
(ترجمه : پس اى برادران حقيقت و دوستان طريقت ! بشتابيد به سوى توبه استوار وآراسته ، پيش از آنكه سم هاى گناهان با روح ايمان آن كند كه ديگر معالجه در آن اثرنكند و چاره جوئيهاى پزشكان را در: راهى نباشد، و اندرز و خيرخواهى عالمان از تاثيردرماند، و از مصاديق اين آيه شريفه گرديد كه مى فرمايد: (در برابر ايشان ديوارىكشيديم و در پشت سرشان ديوارى و بر چشمانشان نيز پرده اى افكنديم تا نتوانند ديد.تفاوتشان نكند، چه آنها را بترسانى و چه نترسانى ، ايمان نمى آورند)
ثم اعلم ايها الاخ الاعز، انك لا تخلوا ابدا عن المعصيه فى جوارحك من الغيبه و الاذيه والبتهان و خيانه البصر و غيرها من صنوف المعاصى و انواعها. و لو فرض فلا تخلو عنالرذايل فى نفسك و الهم بها. و ان سلمت فلااقل من الخواطر المتعرفه المذهقه عن ذكر الله و لو سلمتفلااقل من غفله و قصور فى معرفه الله و صفات جماله و جلاله و عجائب صنيعه و افعاله، و لاريب فى ان كل تلك منقصه فيك ، يجب الرجوع عنها، و لذا يجب التوبه عليك فىكل آن من آناتك قال اشرف المخلوقات صلى الله عليه و آله : و انه ليغان على قلبىحتى استغفر الله فى اليوم و الليليه سبعين مره فبناء على ما ذكرنا، لوتاملت حقالتامل فى الجنايات الوارده عليك باختيارك و ارادتك لطار اللون من وجهك و النوم من عينكو العقل من راسك ، لكنه هيهات (ترجمه : پس اى برادران عزيز بدان كه تو هرگزو هيچگاه از گناهى چون غيبت و آزار رساندن به ديگران و بهتان زدن و خيانت چشم ، خالىنيستى . و بر فرض كه از اين قبيل گناهان مبرا باشى از صفات پست در جان خويش واهتمام بدانها خالى نيستى . و اگر بپذيريم كه از اينرذايل نيز مبرا باشى ، لااقل به خاطرات پراكنده كه ياد خدا را ازدل بيرون مى كند، مبتلا مى باشى . و بر فرض كه از اين خاطرات نيز پالوده باشى ،لااقل دچار غفلت هستى و در معرفت خدا و صفاتجمال و جلال او و شگفتيهاى خلقتش و افعالش كوتاهى كرده اى و بى ترديد تمام اينامور عيب و نقصان در تو بشمار مى رود و بازگشت از آنها واجب مى باشد، و از اين رو برتو واجب است ، در هر لحظه از لحظه هاى زندگى ات ، توبه كنى ، چنانكه گرامىترين مخلوقات كه درود خدا بر او و آلش باد، فرمود: (بردل من گردى از غبار مى نشيند، و در هر شبانه روز هفتاد بار از خداوند طلب مغفرت مى كنم(و بدين وسيله آن غبار را از دل خويش مى زدايم ) ) با توجه به آنچه بيان كرديم ،اگر در جنايتهايى كه با اراده و اختيار خويش بر خودت وارد نموده اى درست انديشه كنى، رنگ از رخسارت و خواب از چشمانت و عقل از سرت خواهد پريد. اما چه بعيد است (چنينانديشه اى و چنين دلهره اى )
چگونگى توبه و مراحل ششگانه آن  
بارى ، حال كه فهميدى معنى توبه را و لزوم آن را و اينكه ترك آن را اصرار مى نامند،بدانكه لااشكال (يعنى اشكالى نيست ) در اينكه خداوندجل و علا صحيح از توبه را قوبل مى فرمايد، به شرط آنكه به آب چشم بشورىكثافات معاصى را از قلب ، بعد از برانگيزاندن آتش ندم را دردل . و هر قدر تاثير آتش پشيمانى در قلب بيشتر است ، اميد بر تكفير ذنوب و علامتصدق است . چه اينكه بايد حلاوت تشهيات معاصىمبدل به تلخى ندم گردد، تا نشانه تبدل سيئات بر حسنات باشد.
آيا نشنيدى قضيه پيغمبرى را از بنى اسرائيل ، اينكهسوال نمود از حضرت بارى جل شانه قبول توبه بنده اى از بندگان را بعد از اينكهسالها جد و جهدى در عبادت نموده بود آن بنده جواب آمد: (قسم به عزت خودم اگر شفاعتكند در حق او اهل آسمانها و زمين ، توبه او را قبول نخواهم كرد، وحال آنكه حلاوت گناهى كه از آن توبه كرده در قلب اوست ) از اينجاست كه فرموده اند:(بايد گوشتهايى را كه از حرام گرفته بريزد كه آنها فاسد شده اند، و گوشت هاىصحيح را هم فاسد مى نمايند. والله المستعان .
و همچنين بايد قصدش تعلق بگيرد به ترك هر محرمى و اداى هر واجبى ، فىالحال و على الدوام فى الاستقبال الى حين الموت (يعنى در زمان حاضر و بطور مستمر درزمان آينده تا هنگام مرگ ) و تدارك كند هر چه از او فوت شده در زمان گذشته و بايدفكر را جولان دهد از حين بلوغ بلكه قبل از بلوغ هم يكى يكى حالات ماضيه را ياد بياوردو ببيند چه كرده ، با كه نشسته ، مال كه را تفريط كرده ، اعم از عمد و خطا و تكليفداشتن و نداشتن اينها را حساب نموده ، اگر صاحبانش موجود است و لو ورثه ، از آنهااستحلال كند، و الا عند القدره و الاستطاعه (يعنى در صورت توانايى مالى ) مظلمه بدهدو ببيند از طاعات چه ترك كرده ، قضا نمايد، كفاره چو وارد آمده ، بدهد و جوهات ديگر ازقبيل خمس و مال امام و زكات چه بر زمين مانده به صاحبانش برساند. و درستتامل نمايد مبادا كارى را فراموش كرده باشد كه تدارك بخواهد و بلا تدارك از دنيابرود، و به عذاب ابديه گرفتار گردد. الى جميع ذلك يشيرقول الامير عليه السلام (يعنى به تمام آنچه بيان شد اين كلام حضرت على (ع ) اشارهدارد كه :)
و هوى (اى الاستغفار) اسم واقع على سته معان : اولها الندم على ما مضى ، و الثانىالعزم على ترك العود اليه ابدا، و الثالث ان تو دى الى المخلوقين حقوقهم حتى تلقىالله املس ليس عليك تبعه ، والرابع ان تعمد الىكل فريضه عليك ضيعتها فتودى حقها، و الخامس ان تعمد الى اللحم الذى نبت على السحتفتديبه بالاحزان ، حتى تلصق الجلد بالعظم ، و ينشا بينهما لحم جديد، و السادس انتذيق الجسم الم الطاعه كما اذقته حلاوه المعصيه ، فعند ذلكتقول ، استغفر الله . (117)
بارى ، خوب است در توبه اينكه طاعت از جنس معصيت باشد، مثلا اگر سفر معصيت كردهمبدل به سفر طاعت بنمايد، و نحو ذلك مما يطول ذكره فى الامثله (يعنى و مانند آن ، ازچيزهايى كه ذكر مثال براى آن سخن را به درازا مى كشاند)
روايتى از رسول خدا در تعليم نحوه توبه  
بارى ، اگر مقدمات توبه را به نهج مزبور انجام داد خوب است بعد از آن قدرىتحصيل حزن كند، ثم بعد ذلك (يعنى سپس بهدنبال آن ) طريقى كه سيد بن طاووس - قدس سره العزيز - روايتى را در اين بابنقل مى كند از رسول خدا صلى الله عليه و آله آن نحو توبه كند. ماحصل روايت اين است كه بيرون آمد رسول خدا صلى الله عليه و آله در روز يكشنبه دويمذى القعده فرمود: ايها الناس كدام از شما مى خواهيد توبه كنيد؟
گفتيم : همه ما مى خواهيم توبه كنيم ، يا رسول الله . فرمودند:غسل بكنيد و وضو بگيريد، چهار ركعت نماز بخوانيد در هر ركعت حمد را يك مرتبه و(قل هو الله احد) را سه مرتبه و معوذتين (118) را يك مرتبه ، بعد از آن استغفار كنيدهفتاد مرتبه ، بعد ختم كنيد به (لا حول و لا قوه الا بالله العظيم ) در بعض نسخ آن همهفت مرتبه بعد از آن بگوئيد: (يا عزيز يا غفار اغفرلى ذنوبى و ذنوب جميعالمومنين و المومنات فانه لا يغفر الذنوب الا انت )
بعد فرمودند: نيست هيچ بنده از امت من كه اين كار را بكند مگر اينكه صدا كننده اى ازآسمان صدا كند: اى بنده خدا عمل را از سر بگير كه توبهقبول است ، و گناهت آمرزيده شده و ملك ديگرى از زير عرش صدا مى كند: اى بنده مباركباد بر تو و اهل تو و بر ذريه تو، و ندا كند منادى ديگر: اى بنده خصماء (يعنى دشمنان) تو راضى خواهد شد روز قيامت و ندا مى كند ملك ديگرى : اى بنده مى ميرى با ايمان ، ودين از تو سلب نخواهد شد و قبر تو گشاده و منور خواهد بود و ندا مى كند ملك ديگرى :اى بنده خشنود خواهد بود پدر و مادر تو، اگر چه بر تو غضبناك بوده باشند، و پدر ومادر تو و ذريه تو بخشيده خواهد بود، و تو در وسعت رزقى در دنيا و آخرت و ندا مىكند جبرئيل (ع ): من مى آيم با ملك الموت مهربانى مى كنم با تو و صدمه نمى زند برتو اثر مرگ ، اين است و جز اين نيست ، خارج مى شود روح تو به طريق آسانى وسهل
عرض كرديم : يا رسول الله اگر بنده اين عمل را بكند در غير ماه ذى قعده ؟ فرمودند:همان طور است كه وصف كردم . و اين است جز اين نيست تعليم كرد مراجبرئيل اين كلمات را در ايام معراج الحديث .
آنچه سزاوار است تائب در حال توبه به خداى خويش عرضه بدارد
و سزاوار است قبل از اين عمل چيزى تصدق كند، اگر چه چيز كمى باشد، زيرا كه صدقهپنهان غضب الهى را خاموش مى كند. بعد غسل كند. صحرايى يا جاى خلوتى رود. سر خاكبنشيند. يكى يكى معاصى خود را به ياد آورد، به زبان جارى كند به اين نحو كه خدايافلان معصيت را در فلان مكان و يا فلان زمان بجا آوردم ، در مقدس حضور تو، و تو قادربودى مرا در آن حال نابود كنى ، حلم ورزيدى و آن وقت مرا نگرفتى . الان پشيمانم ، غلطكردم ، از من بگذر و نعم ما قيل (يعنى و شاعر نيكو سروده است ):
اگر چندى بدم سالك ميان ناجى و هالك
غلط كردم نفهميدم ، ز فعل خود پشيمانم
و هم چنين فلان كار كردم در فلان وقت . به همينتفصيل ، اين قدر بگويد تا خسته شود. بايد با حزن و گريه باشد. بعد شروع بهعمل شريف مذكور بنمايد بعد از آن خواب است دعاى توبه كه در صحيفه سجاديه است ، واولش اين است (يا من لا يصفه نعت الواصفين ) (119) را بخواند، بلكه مناجاتاول از مناجات خمسه عشر را هم بخواند، و با سوزدل بگويد:
آمدم بر درگهت اينك به صد فرياد و آه
از بزرگان عفو باشد وز فرودستان گناه
و عرض كند كه من وفا به شرايط توبه ندارم ، تو را به مقربين درگاهت قسم مى دهمكه توبه مرا قبول كنى ، و مرا هم وابدارى كه در اين عزم ثابت باشم ، و گمانش هم اينباشد كه محققا توبه او قبول است ، و دعاى او مستجاب زيرا كه خداوند عالم -جل ذكره - معامله مى كند با بنده خود به مقدار حسن ظنش به خالق خود، و جمله اى از اخباربر اين مطلب شاهد است . و اگر خدا نكرده توبه را شكست و باز مرتكب معصيت گرديد،باز توبه كند، و كسل نشود از شكستن توبه فانه ارحم منكل رحيم .
آنچه بايد پيش از ارتكاب گناه ، هنگام ارتكاب گناه و پس از آن انجام داد
بدان كه انسان سه حال دارد بالنسبه به معاصى : حالى دارد پيش از ارتكاب به معصيت، و حالى دارد در حين عمل ، و حالى دارد بعد ازعمل و احكام اين هر سه عمل مختلف است .
اما قبل از ارتكاب به عمل بايد اخبار خوف بر خودش بخواند، بلكه خودش ‍ را منصرفنمايد. بگويد به خود: شايد اين عمل را مرتكب شدى (انى لا اغفر لك ابدا) (يعنى منهرگز تو را نخواهم بخشيد) را مستحق گرديدى ، زيرا كه ميان عبد و مولا اندازه اى ازمخالفت (هست ) كه تا آن حد صلاحيت عفو را دارد، و اگر از آن حد گذشت - العياذبالله -مولا او را عاق خواهد فرمود كه ديگر قابل آمرزش نيست و رحم بر او خلاف مقتضاى حكمتاست در هر مصيبتى اين احتمال گذشتن از حد قائم است بايد انسان خود را بترساند تابرگردد.
و همچنين در حال معصيت بايد بيشتر خود را بترساند زيرا كه ملك الملوكجل شانه العظيم - ايستاده حاضر و ناظر، و بنده او در مقدس حضورش ‍ هتك حرمت او را مىكند، با اينكه نقاط عالم صف كشيده لشكر او هستند كه اگر اشاره فرمايد به هر نقطه ،چه زمين ، چه هوا، چه آسمان ، چه اجزا و جوارح خود انسان ، چه غير اينها كه نهايت نداردذكر آنها، فورا او را فانى و معدوم مى سازند. در آنحال بايد خائف و لرزان باشد. از هر جاى عمل كه برگردد خوب است
و اگر - نستجير بالله (يعنى پناه مى بريم به خدا) شهوت غالب آمد، و برنگشت ،معصيت را كرد، بعد از كردن پشيمان شد، حالا ديگر وقت خواندن اخبار رجاء است بر خود،تا اينكه شيطان ملعون او را مايوس نكند از توبه : و نگويد كار تو ديگر اصلاح پذيرنيست . تو توبه را شكستى عن عمد و التفات (يعنى از روى قصد و با توجه ) ديگر چهتوبه اى است مى كنى ؟ اين هم مثل آن يقين بداند كه اين از آن بدبخت است ، بلكه كليههر خيالى كه نتيجه آن اين است كه عمل مكن ، آنخيال از شيطان است .
بايد كه بگويد: مولاى من كريم است ، خودش فرموده ياس از رحمت من از معاصى كبيرهاست ، چطور من به در خانه او نروم ، باز اگر رحم كند اوست كه او راحم من لا راحم له استاو از كثرت جودش اسم مبارك خود را وهاب گذاشته ، و در نزد حسن ظن عبد مومن است .نديدى توبه قاتل حمزه سيدالشهدا سلام الله عليه راقبول فرمود؟ آيا به گوشت برخورده كه چطور دلجويى از (نباس ) نمود؟ آيا نشنيدىخودش فرمود: يا موسى از همه كس مى گذرم الاقاتل الحسين هيچ كس را به جز قاتل سيد الشهدا استثنا نفرموده
از اين كلمات كه دلالت دارند بر اينكه همين قدر باشد كه انسان ياغى نباشد، كه ترحمبر او قبيح باشد، او را رحمت فرا مى گيرد. خبر نبوى است كه اگر كسى هفتاد نفرپيغمبر كشته باشد، و توبه كند، توبه اوقبول است پس ‍ نبايداز رحمت واسعه خداوندىجل و علا مايوس شود و تقاعد از توبه بنمايد، زيرا كه باز اگر كار درست شود، باروى به خدا كردن درست مى شود. نشنيده اى :
بازآ، باز آ هر آنچه هستى باز آ
گر كافر و گبر و بت پرستى بازآ
كاين درگه مادر گه نوميدى نيست
صد بار اگر توبه شكستى باز آ
ثم اعلم ايها الاخ العز (يعنى و اى برادر ارجمند بدان ) اينكه اين توبه كه ذكر شدبه آن تفصيل ، اگر على ما هو عليه (يعنى چنانكه بايسته است ) آن را انجام دادى بى كمو زياد، به اول درجه توبه رسيده اى ، هنوز قشر است ، به مغز نرسيده چه اينكهتوبه لفظ تنها نيست ، حال لازم دارد، آن حال ذو درجات (يعنى داراى مراتب گوناگون )است جميع اخلاق حقايق را دارند، بايد انسان آن را احساس كند و آنها مطالبى هستند كه (لايمسها الاالمطهرون ) (120) و الا حضرت آدم (ع ) يك كلمه عرض كرد (ربنا ظلمناانفسنا...) (121) حقير هم اين را شبانه روز تكرار مى كنم . و همچنين حضرت ايوب يككلمه عرض كرد (رب انى مسنى الضر...) (122) من هم مى گويم ، ليكن كم فرق بينالامرين (يعنى چه بسيار تفاوت است ميان آن دو) در معناى رموزات كلام و طرز حقيقت گفت وگوى آنها، دخلى به سوال و جواب من و شما ندارد
رساله را گنجايش تفصيل اين مطلب نيست . اللهم اهدنا فيمن هديتفحاصل الكلام من البدو الى الختام ، بتقرير آخر، ان السالكسبيل التقوى يجب عليه مراعاه امور (يعنى نتيجه سخن از آغاز تا انجام آن ، با بيانىديگر، اينكه بر پوينده راه تقوى رعايت كردن امورى چند (123) لازم است ).
آداب مراقبه  
ان السالك سبيل التقوى - يجب عليه مراعاه امور (يعنى بر پوينده راه تقوى رعايت كردنامورى چند لازم است :)
الاول : ترك المعاصى ، و هذا هوالذى بنى عليه قوام التقوى ، و اسس عليه اساس الاخرهو الاولى ، و ما تقرب المتقربون بشى اعلى وافضل منه (يعنى نخست ترك گناهان است ، و اين همان چيزى است كه بنيان تقوى بر آنقرار دارد، و اساس دنيا و آخرت بر آن استوار مى باشد و بندگان مقرب خدا با چيزىبرتر و والاتر از آن تقرب به درگاه الهى نجسته اند)
از اينجاست كه حضرت موسى (ع ) از حضرت خضرسوال مى كند كه چه كرده اى كه من مامور شده ام از تو تعلم كنم ؟ به چه چيز به اينمرتبه رسيدى ؟ فرمود: به ترك المعصيه (يعنى بواسطه ترك گناه ) پس اين را بايدانسان بزرگ بداند، و نتيجه آن هم بزرگ است . حقيقتا چقدر قبيح است از بندهذليل كه آنا فانا (يعنى لحظه به لحظه ) مستغرق نعم الهى بوده باشد، در محضرمقدس او به مفاد قوله مع كل شى لا بالمقارنه و غيركل شى لا بالمزايله (124)و (اينما كنتم فهو معكم ) (125) مع هذا پرده حيا را ازروى خود بردارد از روى جرات (و) جلالت (يعنى حماقت ) مرتكب به مناهى حضرت ملكالملوك گردد. ما اشنعه و ما اجفاه (يعنى چقدر شنيع و زشت است و چه ستمى است ). الحقسزاوار است كه چنين شخصى در سياستخانه جبار السموات و الارضين محبوس بماند،ابدالابدين ، مگر اينكه توبه كند، و دامنه رحمت واسعه او را فراگيرد.
الثانى : الاشتغال بالطاعات ، اى طاعه كانت بعد الفريضه ، ليكن بشرط الحضور(يعنى دوم پرداختن به عبادات ، هرچه باشد پس از انجام واجبات ، اما به شرط حضورقلب در عبادت ) كه روح عبادت حضور قلب است كه بى آن قلب زنده نخواهد بود، بلكهگفته شده كه عبادت بى حضور قلب يورث قساوه القلب (يعنى موجب قساوت و سنگدلىمى گردد)
اگر از اهل ذكر باشد، خوب است اوايل امر ذكرش استغفار باشد و در اواسط ذكر يونسيه ،يعنى (الا اله انت سبحانك انى كنت من الظالمين ) (126) و در آخر كلمه طيبه (لا اله الاالله ) به شرط الاستمرار، مضافا على الحضور (يعنى به شرط آنكه هميشگى باشد،علاوه بر داشتن حضور قلب )
بارى الثالث : المراقبه ، يعنى غافل از حضور حضرت حق -جل شانه - نباشد، و هذا هو السنام الاعظم ، و الرافع الى مقام المقربين ، و من كان طالباللمحبه و المعرفه فليتمسك بهذا الحبل المتين ، و الى هذا يشير قوله (ع ) (اعبد اللهكانك تراه فان لم تكن تراه فانه يراك ) (يعنى و همين مراقبه مساله عمده واساسى است ، و انسان را به سوى مقام بندگان مقرب الهى اوج مى دهد، و آنكه خواهانمحبت و معرفت خداى سبحان است بايد به اين ريسمان مستحكم چنگ زند. و اين سخن معصوم(ع ) به همين معنا اشاره دارد كه فرمود: خداوند را چنان عبادت كن كه گويا او را مى بينى، و اگر بدين مقام نرسيده اى كه او را ببينى ، بدان كه او تو را مى بيند)
پس همواره بايد حالش چنين باشد در باطن كه گويا در خدمت مولاى خود ايستاده ، او ملتفتبه اين است .
و در اين خبر شريف نكته اى هست و آن اين است كه ملخص فقره كوتاه اشاره به اين باشدكه در مقام عبادت لازم نيست كه انسان تصوير خداى خود بكند، يا بداند كه او چيست ، تامحتاج به واسطه شود از مخلوقات ، چنانكه بعضى ازجهال صوفيه مى گويند بلكه همين قدر بداند كه اوجل شانه حاضر است و ناظر، هميشه بس است از براى توجه به او و ان لم يعلم انه ما هوو كيف هو، فتامل فانه دقيق نافع (يعنى اگر چه نداند كه او چيست ؟ و چگونه است ؟ دراين مطلب خوب بيانديش كه نكته اى است دقيق و سودمند)
الرابع : الحزن الدائم (يعنى چهارم اندوه هميشگى ) يا از ترس عذاب ، اگر از صالحيناست ، و يا از كثرت اشتياق ، اگر از محبين است چه اينكه به محض ‍ انقطاع رشته حزن ازقلب ، فيوضات معنويه منقطع گردد. و من هناحكى من لسانحال التقوى انه قال : انى لا اسكن الا فى قلب محزون (يعنى و از اينجاست كه از زبانحال تقوى حكايت شده است كه او گفت : من فقط در قلب اندوهناكمنزل مى كنم ) شاهد بر مدعا قوله تعالى (انا عند المنكسره قلوبهم ) (127)
پس بدان اى عزيز من اينكه هر چه بر قلب انسان درآيد، ازقبيل محسنات ، چه حزن باشد، چه فكر باشد، چه علم باشد، چه حكمت باشد، چه غيراينها، آن مثل ميهمانى است بر شخص وارد شده ، اگر قيام به وظيفه مهماندارى و اكرامضعيف نمودى و جاى او را پاكيزه از لوث كثافات و خس ‍ و خاشاك و دفع موزيات و غيرهكردى ، به كمال اعتناء بر او، باز آن مهمان ميل مى كند به آن خانه وارد شود، والا اگراذيتش كردى ديگر مشكل است . اگر حال دارى در آنحال بايد قدر آن حال را بدانى ، و ضايعش نكنى ، و الا بعد اززايل شدن هيهات ديگر آن را دريابى . و بالجمله اگر بوئى بخواهى از آدميت بشنوىبايد مجاهده كنى كه سخت تر از جهاد با اعداست عرفا اين جهاد را موت احمر (يعنى مرگسرخ ) مى نامند. و معناى مجاهده اين است كه اول بايد ايمان را بياورى به اينكه اعدا عدوتو (يعنى دشمن ترين دشمنان تو) نفس تو است ، كه سرمايه تو در تصرف اوست ، ومتصرف در اركان وجود تو است با شياطين خارجه كه اصدقاى او و شركاى او هستند. پسبايد تو خيلى باهوش باشى ، وقتى كه صبح كنى چند كار بر تو لازم است :
الاول : المشارطه ، همچنانكه با شريك مالى خود وقتى كه مى خواهى او را پى تجارتبفرسى شرطها مى كنى ، اينجا هم بعينه بايد آن شروط ذكر شود،بل اكثر چه اينكه خيانت اين بربخت كرارا و مرارا واضح و هويدا گرديده
الثانى : المراقبه و معنى مراقبه كشيك نفس را كشيدن است ، كه مبادا اعضا و جوارح را بهخلاف وادارد و عمر عزيز را كه هر آنى از آن بيش از تمام دنيا و مافيها قيمت دارد، ضايعبگرداند.
الثالث : محاسبه است ، يعنى همين كه شب شد بايد پاى حساب بنشيند، ببيند چه كاركرده ، منفعتى آورده ، و يا اينكه ضررى نموده ، لامحاله سرمايه را از دست نداده باشد،ربح گذشت او
الرابع : يا معاقبه است ، اگر منفعتى در او نياورده باشد، يا معاقبه است اگر ضررىوارد آورده باشد. معنى عقاب انداختن اوست نفس خود را به رياضات شديده شرعيه ،مثل روزه گرفتن در تابستان ، يا پياده سفر حج كردن براى كسى كه به هلاكت نمىافتد، و امثال اينها كه توسن نفس سركش ‍ را به اندك زمانى مطيع و رام گرداند. والحاصل انه لو منعتك القساوه من التاثير فى المواعظ الشافيه ، و رايت الخسران فىنفسك يوما، فاستعن عليها بدوام التهجد و القيام و كثره الصلوه و الصيام و قلهالمخالطه و الكلام و صله الارحام و اللطف بالايتام ، و واظب على النياحه البكا و اقتدبابيك ادم و امك حوا و استعن بارحم الراحمين وتوسل باكرم الاكرمين ، فان مصيبتك اعظم و بليتك اجسم ، و قد انقطعت عنكالحيل و زاحت عنك العلل ، فلا مذهب ، و لا مطلب ، و لا مستغاث ، و لا ملجا الا اليه تعالى ،فلعله يرحم فقرك و مسكنتك و يغيثك و يجيب دعوتك ، اذهو يجيب دعوه المضطرين اذا دعاه ، ولا يخيب رجا من امله اذا رجاه و رحمته واسعخه ، و اياديه متتابعه و لطفه عميم ، و احسانهقديم ، و ه . بمن رجاه كريم اللهم آمين .
(ترجمه : حاصل آنكه اگر قساوت قلب مانع از آن است كه اندرزها در تو اثر بگذارد، وروز خسران و نكبت در وجود خود احساس كردى از شب زنده دارى مستمر و نماز و روزه بسيارو كمى آميزش و معاشرت و كم حرف زدن و صله رحم و مهربانى با ايتام كمك بگير، و برناله و گريه مواظبت كن ، و به پدر و مادرت آدم و حوا اقتدا كن و از ارحم الراحمين كمكبخواه ، و به اكرم الاكرمين توسل جوى ، كه مصيبت تو بزرگترين مصيبتها و بلاى تومهمترين بلاهاست ، كه راههاى چاره بر تو بسته شده وعلل و اسباب درباره تو بى اثر مانده و ديگر چاره اى و مطلبى و فرياد رسى و پناهىجز خداى متعال نيست .
شايد خداى سبحان به فقر و بيچارگى تو رحم كند، و به فريادت رسد، و دعايت رامستجاب گرداند، كه او دعوت مضطرين را جواب مى دهد، و اميد اميدداران را نااميد نمىسازد، و رحمت او گسترده ، و نعمتهايش متواتر و لطف او عام ، و احسان او قديم است ، و اونسبت به كسى كه به سوى او اميد بندد كريم است . الهى آمين )

next page

fehrest page

back page