بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر المیزان جلد 16, علامه محمدحسین طباطبایی رحمه الله علیه ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ALMIZA01 -
     ALMIZA02 -
     ALMIZA03 -
     ALMIZA04 -
     ALMIZA05 -
     ALMIZA06 -
     ALMIZA07 -
     ALMIZA08 -
     ALMIZA09 -
     ALMIZA10 -
     ALMIZA11 -
     ALMIZA12 -
     ALMIZA13 -
     ALMIZA14 -
     ALMIZA15 -
     ALMIZA16 -
     ALMIZA17 -
     ALMIZA18 -
     ALMIZA19 -
     ALMIZA20 -
     ALMIZA21 -
     ALMIZA22 -
     ALMIZA23 -
     ALMIZA24 -
     ALMIZA25 -
     ALMIZA26 -
     ALMIZA27 -
     ALMIZA28 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

خداى سبحان بعد از ذكر اين ماجرا، روى سخن را متوجه كتابهاى آسمانى كه متضمن دعوتبه دين توحيد است ، و بدان وسيله حجت بر خلق تمام مى شود، و همحامل تذكرهايى براى مردم است نموده و مى فرمايد: خداى سبحان تورات را كه در آنبصيرتها و هدايت و رحمت براى مردم بود، بر موسىنازل كرد تا شايد از يادآورى قرون گذشته ، و هلاكت امت هاى گذشته به جرمنافرمانى ها، متذكر شوند، و ازنافرمانى خدا دست بردارند.
و نيز قرآن را بر رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم )نازل كرد، و در آن داستانها از موسى بياورد، با اينكهرسول اسلام در عصر موسى نبود، و نزول تورات را بر وى نديد و در طور حضورنداشت ، آن وقتى كه خدا ندايش داد، و با او سخن گفت ، و آنچه بين موسى و شعيب(عليهماالسلام ) گذشته بود براى آن جناب بيان داشت ، با اينكه آن جناب در مدين نبود،تا جريان را براى مردم تعريف كند، و ليكن خداى تعالى از در رحمت آن را برايش بيانكرد، تا با نقل كردن آن انذار كند مردمى را كهقبل از او نذير نداشتند، چون به خاطر كفرشان و فسوقشان در معرضنزول عذاب و گرفتار شدن به مصيبت قرار گرفته بودند، و اگر اين كتاب رانازل نمى كرد، و دعوت را ابلاغ نمى كرد، هر آينه آن وقت مى گفتند: (ربنا لولاارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك پروردگارا چرا رسولى به سوى ما نفرستادى ، تاآيات تو را پيروى كنيم ، و حجت ايشان عليه خدا تمام بود.
ولى وقتى خداى تعالى پيغمبر خود را مبعوث نموده ، و قرآننازل شد، و حق به سويشان آمد، گفتند: (لولا اوتىمثل ما اوتى موسى ، اولم يكفروا بما اوتى موسى منقبل )، چرا به او آن معجزاتى را ندادند كه به موسى دادند، آيا همين ها نبودند كه بههمان معجزات كه به موسى داده شد در هنگامى كه بهاهل كتاب مراجعه كردند، و اهل كتاب قرآن را تصديق كردند، كفر ورزيده گفتند: هم قرآن وهم تورات سحر است كه يكديگر را كمك مى كنند، و مگر نگفتند ما به همه اينها كافريم ؟آنگاه به رسول گرامى خود حجت رامى آموزد، تا با آن عليه كفار احتجاج كند، مىفرمايد: (قل فاتوا بكتاب من عند الله هو اهدى منهما اتبعه به ايشان بگو اگر راستمى گوييد پس شما كتابى از نزد خدا بياوريد كه بهتر از قرآن و تورات باشد، تا منآن را پيروى كنم )، يعنى حكمت خدا واجب مى سازد كه بالاخره از ناحيه او كتابى بهسوى خلق نازل شود، تا مردم را به سوى حق هدايت نموده ، و بدان حجت بر مردم تمامشود، و مردم حق را بشناسند، ناگزير اگر تورات و قرآن كتاب هدايت نباشند، و براىهدايت مردم كافى نباشند، بايد كتابى كه بهتر از آن دو هدايت مى كند، بوده باشد، وحال آنكه چنين كتابى نيست چون هادى تر از اين دو كتاب نمى شود، براى اينكه آنچه دراين دو كتاب از معارف حقه وجود دارد، مويد به اعجاز است ، و براهين عقلى نيز آن را تاييدمى كند، علاوه بر اين كتاب سماوى بهتر از آن دو نيست پس آن دو، كتاب هدايتند و اين مردمكه از آن دو اعراض مى كنند، به حكم برهان ودليل عقل اعراض نمى كنند، بلكه هواى نفس خود را پيروى مى كنند، و از صراط مستقيمگمراه شده اند، (فان لم يستجيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهواءهم ...).
آنگاه قومى از اهل كتاب را مدح مى كند، كه وقتى مشركين نزد آنان رفتند تا از امر محمد(صلى الله اليه و آله و سلم ) و قرآن پرسش ‍ كنند، آنان اظهار كردند كه : ما به او وكتاب او ايمان داريم و او را تصديق مى كنيم ، و از حرف لغو مشركين روى گرداندند.


و لقد آتينا موسى الكتاب من بعد ما اهلكنا القرون الاولى بصائر للناس ...).



(لام ) بر سر جمله (لقد آتينا) لام سوگند است ، و آيه را چنين معنا مى دهد كه : منسوگند مى خورم ، كه ما كتاب تورات را به موسى داديم ، و آن را به وى وحى نموديم .
(من بعد ما اهلكنا القرون الاولى بصائر للناس ) - يعنى بعد از آن كه اقوام ونسلهاى سابق بر نزول تورات را هلاك كرديم ، مانند قوم نوح ، و اقوام ديگرى كه بعداز ايشان هلاك شدند، و چه بسا يكى از آنها قوم فرعون باشد.
در آيه مورد بحث مى فرمايد: ما كتاب را به موسى داديم ، بعد از آنكه قرون اولى راهلاك كرده بوديم ، و اين قيد براى اين است كه : اشاره كند به اينكه در اوان بعثت موسى، بشر محتاج به يك كتاب آسمانى بود، براى اينكه معالم دين الهى با رفتن قرون اولىمندرس ‍ شده بود، و نيز كتابى لازم بود تا در آن به داستانهاى امم گذشته اشاره شود،تا مردم بدانند كه آنان به خاطر تكذيب آيات خدا چگونه به عذاب الهى دچار شدند، درنتيجه آنان كه عبرت گير هستند عبرت گيرند، و آنهايى كه تذكر پذيرند متذكر شوند.
كلمه (بصائر) جمع (بصيرت ) است كه به معناى وسيله ديدن است ، و گويا مراداز بصائر حجت ها و ادله روشنى است كه بوسيله آنها حق ديده مى شود، و ميان حق وباطل تميز داده مى شود، و جمله (بصائر للناس )حال از كتاب است ، و بعضى گفته اند: مفعول له است ، (كه در معنا بصائر الناس خواهدبود).
و كلمه (هدى ) به معناى هادى يا هر چيزى است كه مايه هدايت باشد، و همچنين كلمه(رحمه ) به معناى مايه رحمت است ، و اين دو كلمهحال از كتابند، مانند بصائر، كه آن نيز حال بوده و همان مفسرى كه بصائر رامفعول له گرفته بود، اين دو كلمه را هم مفعول له گرفته است .
و معنايش اين است كه : سوگند مى خورم كه ما به موسى كتاب داديم ، كه همان توراتاست ، و اين كتاب را بعد از هلاكت اقوام گذشته داديم ، چون حكمت اقتضاء مى كرد كهدعوت به دين توحيد و انذار بشر از عذاب را تجديد كنيم ، لذا اين كتاب را به موسىداديم ، در حالى كه پر از حجت ها و براهين واضح و روشنگر بود كه انسانها به وسيلهآن حجت ها به معارف حقه و به سوى هدايت راه مى يابند، و نيز رحمتى بود كه انسانهابه وسيله عمل به دستورات و شرايع و احكام آنمشمول رحمت مى شوند، اين كتاب را نازل كرديم براى اين كه انسانها متذكر شده ، آن چهاز عقايد و اعمال كه بر آنان واجب است بشناسند، و بفهمند كه به چه عقايدى بايد معتقدباشند، و چه اعمالى را واجب است انجام دهند.


و ما كنت بجانب الغربى اذ قضينا الى موسى الامر و ما كنت من الشاهدين



اين آيه شريفه خطاب به رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) است ، و كلمه(غربى ) صفت چيزى است كه حذف شده ، كه يا وادى است ، و يا كوه ، و معنايش ايناست كه : تو در جانب بيابان غربى و يا كوه غربى نبودى كه چنين و چنان شد.
(اذ قضينا الى موسى الامر) - گويا كلمه (قضاء) در اينجا متضمن معناى عهد است ،(چون با كلمه الى متعدى شده )، و مراد به طورى كه گفته اند اين است كه : ما امر را بهوى عهد كرديم ، و معناى اين جمله اين است كه : ما امر نبوت او را بانازل كردن تورات به وى محكم كرديم ، و امااصل نبوتش را جمله (و ما كنت بجانب الطور اذنادينا) متعرض آن است ، كه در دو آيهبعد قرار دارد. و جمله (و ما كنت من الشاهدين ) تاكيد همان جملهقبل است ، يعنى جمله (و ما كنت بجانب الغربى ).
و معناى آيه اين است كه : محمد (صلى الله اليه و آله و سلم )! تو حاضر و شاهد نبودىآن هنگامى را كه ما تورات را بر موسى در جانب غربى از وادى يا كوهنازل كرديم .


و لكنا انشانا قرونا فتطاول عليهم العمر



(تطاول عمر) به معناى امتداد يافتن مدت زندگى است ، و اين جمله استدراك و تبصرهاست از نفى در جمله (و ما كنت بجانب الغربى )، و معنايش اين است كه : تو اى محمد(صلى الله عليه و آله و سلم )! در آنجا كه ما تورات را بر وىنازل كرديم حاضر نبودى ، و ليكن ما نسل هايى را بعد از آن پديد آورديم ، و مدت عمرآنان زياد شد، و بعد از آن اينك داستان موسى ونزول كتاب بر او را برايت مى آوريم ، بنابراين در آيه شريفه ايجاز و كوتاه گويىبه كار رفته ؛ چون مقام ، دلالت بر معنا داشت .


و ما كنت ثاويا فى اهل مدين ، تتلوا عليهم آياتنا، و لكنا كنا مرسلين



كلمه (ثاوى ) به معناى مقيم (كسى كه در جايى مسكن و اقامت كند) مى باشد. و ضميردر (عليهم ) به مشركين مكه برمى گردد، آنان كهرسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) آيات خدا را، كه داستان موسى در مدين را حكايتمى كند، بر آنان مى خواند.
(و لكنا كنا مرسلين ) اين جمله استدراك از نفى دراول آيه است ، همانطور كه جمله (و لكنا انشانا...) نيز استدراك از آن بود، و معناىاستدراك دومى اين است كه : تو اى محمد (صلى الله اليه و آله و سلم ) در مياناهل مدين يعنى شعيب و قوم او نبودى ، و آنچه بر موسى در (مدين ) گذشت ناظر نبودى، كه اينك آيات ما را كه بيانگر داستان او در آنجاست بر مشركين بخوانى ، و ليكن ماييمكه تو را به سوى قومت فرستاديم ، و اين آيات را بر تونازل كرديم تا بر آنان بخوانى .


و ما كنت بجانب الطور اذ نادينا و لكن رحمه من ربك ...



با توجه به ظاهر مقابله اين آيه با آيه قبلى كه فرمود: (و ما كنت بجانب الغربى اذقضينا...) اين است كه : مراد از اين نداء همان ندايى است كه از آن درخت ، در شبى كهموسى از دور آتشى را در طور ديد، برخاست .
(و لكن رحمه من ربك ...) - اين جمله نيز استدراك از همان نفى سابق است ، و ظاهراكلمه (رحمه ) مفعول له است ، (يعنى براى رحمت )، و اگر در اين جمله از سياق سابقكه خدا در آن به عنوان متكلم مع الغير (ما) نامبرده مى شد، به سياق غيبت(پروردگارت ) بر گشت شده ، براى اين است كه بهكمال عنايت خدا به آن جناب دلالت كند.
(لتنذر قوما ما آتيهم من نذير من قبلك ) ظاهرا مراد از اين (قوم )اهل عصر رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) است ، و يا هم ايشان است و هم پدراننزديك ايشان ، چون عرب قبل از آن جناب نيز پيامبرانى چون هود، صالح ، شعيب ، واسماعيل (عليه السلام ) داشت .
و معنايش اين است كه : تو در جانب طور نبودى ، كه ما به موسى نداء كرديم ، و با وىسخن گفتيم ، و او را براى رسالت برگزيديم ، تا بتوانى اين ماجرا را به مردممعاصر خودت خبر دهى ، خبر دادن كسى كه خودش حاضر و ناظر بوده باشد، و ليكن بهخاطر آن رحمتى كه از ما به تو شد، آن را به تو خبر داديم تا بانقل آن ، مردمى را كه قبل از تو نذيرى نداشتند، انذار كنى براى اين كه متذكر شوند.


و لولا ان تصيبهم مصيبه بما قدمت ايديهم فيقولوا ربنا...



مراد از جمله (ما قدمت ايديهم - آنچه به دست خود از پيش فرستادند) همان سيئاتىاست كه در اعتقاد و عمل داشتند، به دليل ذيل آيه كه مى گويند: چرا رسولى براى مانفرستادى تا آيات تو را پيروى نموده و از مؤ منين باشيم ؟
و مراد از مصيبتى كه به ايشان مى رسد اعم از مصيبت دنيا و آخرت است ، چون لازمه اعراضاز حق ، با كفر و فسق ورزيدن ، مواخذه الهى است ، هم در دنيا و هم در آخرت ، و ما بحثمختصرى در اين باره در ذيل آيه شريفه (و لو اناهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض ) و درذيل آياتى ديگر ايراد كرده ايم .
جمله (فيقولوا ربنا لولا ارسلت )، متفرع است بر جمله قبلش ، به تقدير نفرستادنرسول . و جواب (لولا) از آنجايى كه معلوم بوده حذف شده ، و تقدير آيه (و لولاان تصيبهم مصيبه بما قدمت ايديهم فيقولوا ربنا لولا ارسلت الينا رسولا فنتبع آياتك ونكون من المؤ منين لما ارسلنا رسولا) مى باشد.
و حاصل معناى آيه اين است كه : اگر نبود كه در صورت نفرستادنرسول ، حق به جانب ايشان مى شد، و ديگر سزاوار ما نبود كه ايشان را به جرم كفر وفسوقشان مواخذه كنيم ، هر آينه اصلا رسولى به سوى ايشان نمى فرستاديم ، ليكنچون اين حجت را عليه ما اقامه مى كردند، و مى گفتند: (لولا ارسلت الينا رسولا فنتبعآياتك - چرا رسولى نفرستادى تا پيروى كنيم آياتى را كه او بر ما مى خواند، و ازمؤ منين مى شديم ؟) لذا رسول به سويشان فرستاديم .


فلما جاءهم الحق من عندنا قالوا لولا اوتى مثل ما اوتى موسى



يعنى پس به همان جهت ، ما رسول به سويشان به حق فرستاديم ، و كتابنازل كرديم ، و همين كه از ناحيه ما حق - كه ظاهرا مراد از آن ، قرآننازل بر رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) است به سويشان آمد (قالوا لولااوتى مثل ما اوتى موسى ) يعنى گفتند: چرا به اين پيغمبرمثل تورات موسى (عليه السلام ) كتابى نداد، و گويا مرادشان از اين اعتراض اين بودهكه چرا كتاب اين پيغمبر مانند كتاب موسى يك بارهنازل نشد، همچنان كه قرآن اين اعتراض را در جاى ديگر از ايشان حكايت كرده ، و فرموده :(و قال الذين كفروا لولا نزل عليه القرآن جمله واحده ).
خداى تعالى در پاسخ از اين اعتراضشان فرمود: (اولم يكفروا بما اوتى موسى منقبل ؟ قالوا سحران تظاهرا)، مگر نبود كه به كتاب موسى هم كهقبل از قرآن بود كفر ورزيده گفتند: قرآن و تورات هر دو سحرند (و قالوا انابكل كافرون )، و گفتند: ما به هر دو كافريم در اينجا ممكن است بپرسيد كه چرا كلمه(قالوا - گفتند) را تكرار كرد، در جواب مى گوييم : ممكن است براى اين بوده باشدكه بين اين دو قول فرق هست ، زيرا مراد از سخن اولشان كفر به هر دو كتاب است ، و مراداز دومى كفر به اصل نبوت ، و به اين جهت كلمه (قالوا - گفتند) را تكرار كرد.
جواب به مشركين كه هم قرآن و هم تورات را رد و انكار مى كنند و گفتند:(سحرانتظاهرا) و (انا بكل كافرون )


قل فاتوا بكتاب من عند الله هو اهدى منهما، اتبعه ان كنتم صادقين



اين جمله تفريع بر سحر بودن قرآن و تورات است ، و اين تفريع و نتيجه گيرى وقتىدرست است كه وجود يك كتاب از خدا در ميان بشر واجب باشد، تا هادى آنان باشد، و بربشر هم واجب باشد كه آن كتاب را پيروى كنند، در اين صورت است كه اگر به زعمكفار تورات و قرآن سحر باشند، بايد كتاب ديگرى باشد كه حقا كتاب خدا باشد.
و همينطور هم هست ، همچنان كه آيه (و لولا ان تصيبهم مصيبه ...)، مى فرمايد: مردم اينحق را بر خدا دارند كه كتابى بر ايشان نازل كند، و رسولى به سويشانگسيل دارد، و چون چنين است ، و نيز چون مردم قرآن و تورات را سحر خواندند، لذا بهرسول خود دستور مى دهد به ايشان بگويد: پس شما كتابى غير از اين دو بياوريد، كهاز اين دو هادى تر، و راهنماتر باشد، تا اين كه من آن را پيروى كنم .
از سوى ديگر اگر اين دو كتاب سحر باشد، پسباطل و گمراه كننده است ، ديگر هدايتى در آنها نيست ، تا بگوييم كتابى بياورند كه ازآن دو هادى تر باشد، چون صيغه افعل تفضيل بهتر، هادى تر در جايى به كار مى رودكه بين دو چيز كه در يك صفت اشتراك دارند مقايسه شود، و يكى از آن دو از آن صفتبيشتر دارا باشد، آن وقت است كه مى گوييم : فلانى از فلانى بهتر يا عالم تر است ،و اما اگر يكى از آن دو چيز، اصلا از آن صفت نداشته باشد، صحيح نيست بگوييم : آنديگرى از آن بهتر، و يا داراى مقدارى بيشتر از آن صفت است .
بنابراين جاى اين سوال هست كه چرا در آيه مورد بحث فرمود: (هو اهدى منهما)؟ بااينكه بر فرض سحر بودن تورات و قرآن ديگر چيزى از صفت هدايت در آنها نيست ، تاكتابى كه كفار بياورند هادى تر از آن دو باشد.
جواب اين سوال اين است كه : آيه در مقام محاجه است ، ادعاء مى كند كه توراتنازل بر موسى و قرآن هادى هستند، و هادى تر از آن دو وجود ندارد، اگر خصم اين راقبول ندارد خودش كتابى بياورد كه هدايت آن بيشتر از هدايت اين دو باشد، و واقع رابهتر بيان كند.
اين را هم بايد دانست كه اگر در آيه مورد بحث اعتراف شده است به اينكه تورات كتابهدايت است ، منظور تورات زمان موسى است ، زيرا خود قرآن كريم تورات موجود در ايناعصار را تحريف شده ، و خلل پذيرفته مى داند، و هر جا در قرآن كريم تورات بهعنوان كتاب خدا، و كتاب هدايت ذكر شده ، منظور، آن تورات است نه اين .
از اين هم كه بگذريم كتاب خدا كه مورد بحث در اين آيه است مجموع قرآن و تورات است ،و در نتيجه مراد از تورات ، تورات از ديدگاه قرآن است ، توراتى كه قرآن تحريف ها وخلل هاى آن را اصلاح كرده ، و چنين توراتى كه به وسيله قرآن خللهايش اصلاح شدههمان تورات نازل بر موسى ، و كتاب هدايت خواهد بود، و معناى اينكه فرمود: (ان كنتمصادقين )، اين است كه : اگر در دعوى خود يعنى سحر بودن قرآن و تورات راست مىگويند.


فان لم يستجيبوا لك فاعلم انما يتبعون اهواءهم ...



كلمه (استجابت ) و (اجابت ) به يك معنا است ، در كشاف گفته : (اينفعل اگر در دعا به كار رود، به خودى خود متعدى مى شود، و اگر در دعا كننده به كاررود با حرف (لام ) متعدى مى شود، و در اينصورت غالبا دعا را ذكر نمى كنند، مثلا دراولى مى گويند: (استجاب الله دعاءه - خدا دعايش را مستجاب كرد) و در دومى مىگويند: (استجاب له ) كه در آن با (لام ) متعدى به داعى شده لذا (دعا) از آنحذف شده است و نمى گويند: (استجاب له دعاءه - خدا دعايش را برايش مستجاب كرد).
پس اينكه فرمود: (فان لم يستجيبوا لك )، تفريعى است بر جمله(قل فاتوا بكتاب من عند الله هو اهدى منهما اتبعه ) و معنايش ‍ اين است كه : اگرهمانطور كه گفتيم ، ايشان را مكلف كردى به آوردن كتابى هادى تر از قرآن و تورات ،و دستورت را اجابت نكردند، و معلوم شد كه هدايتى تمام تر وكامل تر از هدايت آن دو نيست ، و در عين حال باز هم آن دو را سحر خوانده ، و از پذيرفتنآنها خوددارى كردند، بدان كه ايشان در طلب حق ، و در صدد پيروى آنچه صريح حق وبرهان عقل است نيستند، مى خواهند هواهاى دل خود را پيروى نموده ، و باامثال (سحران تظاهرا) و (انا بكل كافرون ) از مشتهيات طبع خود دفاع كنند.
ممكن هم هست مراد از جمله (انما يتبعون اهواءهم )، اين باشد كه اگر اينان كتابى هادىتر از قرآن و تورات نياورده ، و همچنان به آن دو ايمان نياوردند، پس بدان كه مىخواهند سنت زندگى را بر اساس پيروى هوى بنيان نهند، اعتقادى بهاصل نبوت ندارند، و به دينى آسمانى كه از طرف خدا بر آناننازل و وحى گردد، قائل نيستند، تا پيروى آن نموده ، و راه زندگى را با راهنمايىپروردگارشان طى كنند، مويد اين معنا جمله (و مناضل ممن اتبع هويه بغير هدى من الله - چه كسى گمراه تر است از كسى كه هواى خود راپيروى مى كند بدون هدايتى از خدا) مى باشد.
(و من اضل ممن اتبع هويه بغير هدى من الله ) - اين جمله استفهامى است انكارى ، ومنظور از آن اين است كه : نتيجه بگيرد كه آنان (پيروان هوى ) گمراهند، و جمله (انالله لا يهدى القوم الظالمين )، تعليل ضلالت ايشان است ، به پيروى هوى ، به اينبيان كه : پيروى هوى اعراض از حق و انحراف از صراط رشد است ، و اين خود ظلم است ، وخدا مردم ظالم را هدايت نمى كند، و كسى هم كه هدايت نشد، گمراه است .
و حاصل حجت اين است كه : اگر ايشان كتابى هادى تر از قرآن و تورات نياوردند، و بهآن دو هم ايمان نياوردند، پس معلوم مى شود كه پيرو هوى هستند، و پيروان هوى ظالمند، وظالم را خدا هدايت نمى كند، و وقتى هدايت نشدند گمراهند.
(و لقد وصلنا لهم القول لعلهم يتذكرون )
كلمه (وصلنا) از باب تفعيل از ماده وصل است ، ووصل در باب تفعيل ، كثرت را افاده مى كند، مانند قطع كه به معناى بريدن ، و تقطيعبه معناى بسيار بريدن است ، و قتل به معناى كشتن ، وتقتيل به معناى بسيار كشتن است ، و ضمير در (لهم ) به مشركين مكه بر مى گردد، ومعناى آيه اين است كه : ما قرآن را كه اجزايىمتصل به هم دارد، بر آنان نازل كرديم ، قرآنى كه آيه اى بعد از آيه ، و سوره اىدنبال سوره ، و وعده و وعيد و معارف و احكام و قصص و عبرت ها و حكمت ها، و مواعظىپيوسته به هم دارد، چنين قرآنى بر آنان نازل كرديم ، براى اين كه متذكر شوند.


الذين آتيناهم الكتاب من قبله هم به يومنون



دو ضمير (قبله ) و (به ) به قرآن برمى گردد و بعضى از مفسرين آن را بهرسول خدا برگردانده اند. ولى قول اول با سياق موافق تر است . در اين آيه و ما بعدآن بعضى از مردم با ايمان از يهود و نصارى مدح شده اند، بعد از آنكه در آيه هاىقبل ، مشركين اهل مكه مذمت شدند.
مدح و ستايش طايفهى اى از اهل كتاب كه به قرآن ايمان آوردند و... و مژده بهايشانكه دوبار پاداش داده مى شوند.
و سياق ذيل آيه شهادت مى دهد بر اينكه اين طايفه ازاهل كتاب كه مدح شده اند، طايفه مخصوصى ازاهل كتاب بوده اند كه ايمان به قرآن آورده اند، نه تمامى مؤ منيناهل كتاب . پس نبايد به گفته مفسرينى كه ايناحتمال را داده اند، اعتناء كرد.


و اذا يتلى عليهم قالوا آمنا به انه الحق من ربنا...



ضميرهاى مفرد در (به ) و (انه ) به قرآن برمى گردد و الف و لام در (الحق )الف و لام عهد است ، و معناى آيه اين است كه : چون قرآن بر آنان تلاوت مى شود مىگويند: ايمان آورديم به آن ، كه آن همان حقى است كه از ناحيه پروردگارمان معهود است، چون ما آن را قبلا شناخته بوديم .
و جمله (انا كنا من قبله مسلمين ) حق بودن و معهود بودن آن را در نظر ايشانتعليل مى كند، و معنايش يا اين است كه : ما قبل ازنزول آن مسلم به آن بوديم ، و يا اين است كه : به دينى كه اين قرآن بدان دعوت مىكند و آن را اسلام مى نامد ايمان داشتيم .
بعضى از مفسرين گفته اند: (ضميرهاى مزبور بهرسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) برمى گردد). و ليكن وجه قبلى با سياقموافق تر است ، و به هر حال منظورشان از كلام مزبور، آن اطلاعاتى بوده كه در كتبخود از اوصاف رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) و اوصاف كتابى كه بر وىنازل مى شود داشته اند، همچنان كه آيه (الذين يتبعونالرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التوريه والانجيل ) و آيه (اولم يكن لهم آيه ان يعلمه علماء بنىاسرائيل ) نيز بدان تصريح دارند.


اولئك يوتون اجرهم مرتين بما صبروا و يدرون بالحسنه السيئه ...



در اين آيه شريفه ، وعده اى جميل به آن عده ازاهل كتاب مى دهد كه شناخت خود را، كه از قرآن ورسول اسلام داشتند، كتمان نكردند، و مدح ايشان است بر حسن سلوك و مدارايشان باجاهلان مشركين ، و به همين جهت بايد گفت : آنچه به ذهن نزديكتر است اين است كه : مراد ازاجر دو برابر، اين است كه : يك اجر به ايشان داده مى شود به خاطر اين كه به كتابآسمانى خود ايمان داشتند، و يك اجر هم داده مى شود به خاطر اينكه به قرآن ايمانآوردند، و بر ايمان دوم بعد از ايمان اولشان صبر نموده و كلفت و مشقت مخالفت با هوىرا كه در هر دو ايمان هست ، تحمل نمودند.
بعضى از مفسرين گفته اند: (مراد از دو اجر اين است كه : يك اجر به ايشان داده مى شودبه خاطر اينكه در دين خود صبر داشتند و اجر ديگرى داده مى شود به خاطر اينكه دربرابر آزار كفار و تحمل مشقت صبر كردند ولى سياق آيه با آن سازگار نيست .
(و يدرون بالحسنه السيئه ) - كلمه (يدرون ) از ماده (درء) است ، كه بهمعناى دفع است ، و مراد از (حسنه و سيئه ) بهقول بعضى - سخن خوب و سخن بد است ، و بهقول بعضى ديگر عمل خوب و بد است ، كه معروف و منكرش هم مى گويند، و بهقول بعضى ديگر مراد از آن ، خلق خوب و بد است ، كه عبارت است از حلم وجهل ، ولى سياق آيات با معناى اخير موافق تر است ، بنابراين معناى آيه چنين مى شودكه : اين مؤ منين از اهل كتاب آزار و اذيت مردم را به وسيله مدارا و حلم و حوصله از خود دورمى كردند، و بقيه الفاظ آيه روشن است .


و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه و قالوا لنا اعمالنا و لكم اعمالكم



مراد از (لغو) سخن بيهوده است ، به دليل كلمه (سمعوا مى شنوند)، چون لغوشنيدنى و از مقوله سخن است ، پس مقصود سخنان بيهوده و خشن و زشتى است كه پرداختنبه آن ، كار عاقلان نيست ، و لذا وقتى آن را مى شنيده اند، از آن اعراض نموده ، و مقابلهبه مثل نمى كرده اند، بلكه مى گفته اند: اعمال ما براى ما، واعمال شما براى شما، و اين در حقيقت متاركه و اعلام ترك گفتگو است ، (سلام عليكم )يعنى شما از ناحيه ما خاطرتان جمع باشد، و ايمن باشيد، كه گزندى نخواهيد ديد، اينجمله باز اعلام متاركه ، و خداحافظى محترمانه است كه با اين جمله مى فهمانده اند شان مااجل از آن است كه اين گونه سخنان بيهوده رادنبال كنيم ، همچنان كه در جاى ديگر درباره مومنان فرموده : (و اذا خاطبهم الجاهلون قالواسلاما و چون مردم نادان به ايشان خطاب مى كنند، در پاسخ مى گويند: سلام ، و ياپاسخى سالم مى دهند.
(لا نبتغى الجاهلين ) - يعنى ما خواهان معاشرت و مجالست جاهلان نيستيم ، اين جملهتاكيد همان مطالب قبل است ، و حكايت زبان حال ايشان است ، نه اينكه عين اين عبارت راگفته باشند، چون اگر اين عبارت را گفته باشند، و جمله مزبور حكايت گفته ايشانباشد، نه زبان حال ، آن وقت مقابله بدى با بدى مى شود و با جمله قبلى كه مى فرمود:(بدى را با خوبى دور مى كنند) منافات دارد.


انك لا تهدى من احببت و لكن الله يهدى من يشاء و هو اعلم بالمهتدين



مراد از (هدايت ) در اينجا صرف راهنمايى نيست ، بلكه رساندن به هدف مطلوب استكه بازگشتش افاضه ايمان بر قلب است ، و معلوم است كه اين چنين هدايت كاررسول نيست ، بلكه كار خداى تعالى است ، و احدى در آن با او شركت ندارد، و اما اگرمقصود از آن راهنمايى بود، معنا نداشت كه آن را ازرسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) نفى كند، و بفرمايد تو هدايت نمى كنى ،براى اينكه اين قسم هدايت وظيفه رسول است . و مراد از (مهتدين ) كسانى است كه هدايترا قبول مى كنند.
بعد از آنكه خداى تعالى در آيات قبل محروميت مشركين يعنى قومرسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) را از نعمت هدايت ، و نيز ضلالتشان را بهخاطر پيروى هواى نفس ، و استكبار از حق ، كه به ايشاننازل شده ، بيان كرد، و نيز بعد از آنكه ايمان و اعترافاهل كتاب را به آن حق ذكر فرمود، آيات اينفصل را با اين جمله ختم كرد كه امر هدايت به دست خدا است ، نه به دست تو، بهدليل اينكه اهل كتاب را با اينكه قوم تو نيستند، هدايت فرمود، و قوم تو را با اينكه بهتو نزديكند، و خيلى دوست مى دارى هدايت شوند، هدايت نفرمود، آرى اوست كه پذيرندگانهدايت را مى شناسد.
بحث روايتى (رواياتى در ذيل آيات گذشته )
در تفسير الدر المنثور است كه بزار، و ابن منذر، و حاكم (وى حديث را صحيح دانسته )، وابن مردويه ، از ابى سعيد خدرى روايت كرده اند كه گفترسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) فرمود: خداى تعالى هيچ قومى را، و هيچ دورهاى از بشر را، و هيچ امتى را، و هيچ اهل قريه اى را، در روى زمين بعد ازنزول تورات به عذاب آسمانى هلاك نكرد، مگر تنها آن قريه را كه به عذاب مسخ مبتلاساخت ، و به صورت ميمون مسخشان كرد، نمى بينى كلام خداى را كه مى فرمايد (ولقد آتينا موسى الكتاب من بعد ما اهلكنا القرون الاولى )؟.
مؤ لف : در اين روايت روشن نيست كه آيه مورد استشهاد چه دلالتى بر مضمون روايت دارد؟در آخر روايت داشت كه تا قبل از نزول تورات عذابهايى آسمانى ، اقوام و امت هايى راهلاك كرد، ولى بعد از نزول تورات اين گونه عذابها قطع شد، و آيه شريفه هيچدلالتى بر اين معنا ندارد.
بيان گرامى تر بودن حضرت محمد(ص ) و امت او نزد خدا از موسى (ع ) و امت او
و نيز در همان كتاب در ذيل آيه (و ما كنت بجانب الطور اذنادينا...)، آمده كه ابن مردويهاز ابن عباس از رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) روايت كرده كه فرمود: وقتىخداى تعالى موسى را براى سخن گفتن با وى به كوه طور نزديك كرد، و به اين مقامقرب رسانيد، موسى پرسيد: پروردگارا آيا كسى گرامى تر از من نزد تو هست ؟ چونتو مرا به قرب و رازگويى خود، نائل ساختى ، و با من سخن گفتى ، خداى تعالىفرمود: بله مقرب تر از تو محمد (صلى الله اليه و آله و سلم ) است ، كه نزد من گرامىتر از تو است .
پرسيد حال كه محمد گرامى تر از من نزد تو است آيا امت محمد نيز گرامى تر از بنىاسرائيل اند با اينكه براى بنى اسرائيل دريا را شكافتى ، و آنان را از شر فرعون وعمل او نجات دادى ، و من و سلوى به ايشان اطعام كردى ؟ فرمود: آرى ، امت محمد نزد منگرامى تر از بنى اسرائيل است ، عرضه داشت : پروردگارا ايشان را به من نشان ده ،خطابش كرد كه اى موسى تو ايشان را نمى بينى ولى اگر خواستى صوتشان را بهتو مى شنوانم ، عرضه داشت آرى اى خدا.
پس پروردگار ما امت محمد را ندا داد كه پروردگار خود را اجابت كنيد، امت محمد كه آن روزدر پشت پدران و ارحام مادران خود بودند، تا آخرين نفرى كه تا روز قيامت جزو امت وىخواهند بود، همه اجابت نموده ، يك صدا گفتند: بله ، تو حقا پروردگار مايى ، و ما حقابندگان توايم ، خداى تعالى فرمود: راست گفتيد من پروردگار شما، و شما بندگانمنيد، و من شما را قبل از آنكه از من بخواهيد، آمرزيده ام وقبل از آنكه درخواستى كنيد عطا كرده ام ، پس هر كس مرا با شهادت (لا اله الا الله )ملاقات كند داخل بهشت مى شود.
ابن عباس مى گويد: به همين جهت وقتى محمد (صلى الله اليه و آله و سلم ) مبعوث شدخدا خواست تا به خاطر آنچه كه به او و به امت او اختصاص داده بر او منت نهد، لذا گفت :اى محمد تو در جانب طور نبودى وقتى كه ما موسى را ندا داديم .
مؤ لف : اين روايت را طبرى هم به چند طريق ديگر از غير ابن عباسنقل كرده . و اين معنا را صدوق هم در كتاب عيون اخبار الرضا از حضرت رضا (عليهالسلام ) روايت كرده ، ولى اشكالى كه در آن است اين است كه : اگر بگوييم آيه مورداستشهاد روايت مى خواهد اين معنا را برساند، نظم سياق به كلى درهم مى ريزد، و ارتباطجمله هاى قبل از آن با جمله هاى بعد از آن به كلى فاسد مى شود.
و در كتاب بصائر به سند خود از محمد بنفضيل از ابى الحسن (عليه السلام ) روايت كرده كه درذيل آيه (و من اضل ممن اتبع هويه بغير هدى من الله ) فرموده : يعنى كيست گمراه تراز كسى كه هواى نفسانى خود را دين خود بگيرد، بدون اينكه دين را از ائمه هدى اخذ كند.
مؤ لف : نظير اين روايت را صاحب بصائر از معلى از امام صادق (عليه السلام ) روايتكرده ، و اين مضمون از باب جرى و تطبيق جزئى بر كلى يا از مقوله بطن قرآن است ، نهاينكه آيه شريفه در خصوص مساله امامت نازل شده باشد.
شاءن نزول (لذين آتيناهم لكتاب ...) و ميان معناى (و يدرون بالحسنة السية)
و در مجمع البيان در ذيل آيه (الذين آتيناهم الكتاب ...)، گفته : اين جمله و ما بعد آندرباره عبدالله بن سلام ، تميم دارى ، جارود عبدى ، و سلمان فارسىنازل شده ، چون اين چند نفر مسلمان شدند، و بلافاصله اين آيه درباره آناننازل شد - نقل از قتاده است -.
بعضى ديگر گفته اند: درباره چهل نفر مسيحىنازل شد، كه قبل از بعثت به رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) ايمان آوردند،سى و دو نفر از آنان اهل حبشه بودند، كه با جعفر بن ابى طالب در مراجعتش از حبشهآمدند، و هشت نفر ديگر از شام آمدند، كه بحيراء، ابرهه ، اشرف ، ايمن ، ادريس ، نافع ،و تميم ، از ايشان بودند.
مؤ لف : رواياتى ديگر غير از اين روايت وارد شده ، باز در همان كتاب در معناى آيه (ويدرون بالحسنه السيئه )، گفته : بعضى گفته اند يعنى با حلم ،جهل جاهلان را دفع مى كنند - نقل از يحيى بن سلام - و معنايش اين است : آزار مردم را بهوسيله مداراى با مردم از خود دفع مى كنند، و نظير اين معنا از امام صادق (عليه السلام )روايت شده .
روايت جعلى اهل سنت درباره كفر ابوطالب و بيان اينكه ائمه اطهار (ع)قائل به ايمان او هستند
و در الدر المنثور است كه : عبد بن حميد، مسلم ، و ترمذى ، ابن ابى حاتم ، ابن مردويه ، وبيهقى در دلائل ، از ابى هريره روايت كرده اند كه گفت : وقتى ابوطالب از دنيا مى رفترسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نزدش آمد و فرمود: عموجان بگو لا اله الا اللهتا من روز قيامت نزد خدا برايت بدان شهادت دهم ، گفت : شهادت مى دادم ، اگر سرزنشقريش نبود، كه فردا بگويند جزع و ناراحتى مرگ او را به اين اقرار واداشت ، لذا خداىتعالى اين آيه را فرستاد: (انك لا تهدى من احببت و لكن الله يهدى من يشاء و هو اعلمبالمهتدين ).
مؤ لف : در معناى اين روايت ، روايت ديگرى از ابن عمر، ابن مسيب ، و غير آن دو آمده ، و ليكنروايات بسيار زيادى از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) رسيده ، كه فرموده اند: ابوطالبايمان آورده بود، و اشعارى هم كه از او نقل شده پر است از اقرار به صدقرسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم )، و حق بودن دين او، و اين ابوطالب كسى استكه رسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) را وقتى صغير بود در دامن خود جاى داد، وبعد از بعثت و قبل از هجرت از او حمايت كرد، حمايتى كه ارزش آن حمايت و مجاهداتش درحفظ جان شريف رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) در دهسال قبل از هجرت معادل است با ارزش مجاهدتهاى همه مهاجرين و انصار در دهسال بعد از هجرت ، آن وقت چگونه ممكن است چنين كسى ايمان نياورده باشد؟!
سوره قصص ، آيات 57 - 75


و قالوا ان نتبع الهدى معك نتخطف من ارضنا اولم نمكن لهم حرما آمنا يجبى اليه ثمرتكل شى ء رزقا من لدنا و لكن اكثرهم لا يعلمون (57) و كم اهلكنا من قريه بطرت معيشتهافتلك مساكنهم لم تسكن من بعدهم الا قليلا و كنا نحن الوارثين (58) و ما كان ربك مهلكالقرى حتى يبعث فى امها رسولا يتلوا عليهم آيتنا و ما كنا مهلكى القرى الا و اهلها ظالمون(59) و ما اوتيتم من شى ء فمتاع الحيوه الدنيا و زينتها و ما عند الله خير و ابقى افلاتعقلون (60) افمن وعدناه وعدا حسنا فهو لاقيه كمن متعناه متاع الحيوه الدنيا ثم هو يومالقيمه من المحضرين (61) و يوم يناديهم فيقول اين شركائى الذين كنتم تزعمون (62)قال الذين حق عليهم القول ربنا هولاء الذين اغوينا اغوينهم كما غوينا تبرانا اليك ماكانوا ايانا يعبدون (63) و قيل ادعوا شركاءكم فدعوهم فلم يستجيبوا لهم و راوا العذابلو انهم كانوا يهتدون (64) و يوم يناديهم فيقول ما ذا اجبتم المرسلين (65) فعميت عليهمالانباء يومئذ فهم لا يتساءلون (66) فاما من تاب و آمن وعمل صالحا فعسى ان يكون من المفلحين (67) و ربك يخلق ما يشاء و يختار ما كان لهمالخيره سبحان الله و تعالى عما يشركون (68) و ربك يعلم ما تكن صدورهم و ما يعلنون(69) و هو الله لا اله الا هو له الحمد فى الاولى و الاخره و له الحكم و اليه ترجعون(70) قل ارايتم ان جعل الله عليكم اليل سرمدا الى يوم القيمه من اله غير الله ياتيكمبضياء افلا تسمعون (71) قل ارايتم ان جعل الله عليكم النهار سرمدا الى يوم القيمه مناله غير الله ياتيكم بليل تسكنون فيه افلا تبصرون (72) و من رحمتهجعل لكم الليل و النهار لتسكنوا فيه و لتبتغوا من فضله و لعلكم تشكرون (73) و يوميناديهم فيقول اين شركائى الذين كنتم تزعمون (74) و نزعنا منكل امه شهيدا فقلنا هاتوا برهانكم فعلموا ان الحق لله وضل عنهم ما كانوا يفترون


(75).
ترجمه آيات
بهانه آوردند كه اگر با تو هدايت را پيروى كنيم از سرزمينمان ربوده مى شويم ، آياما آنان را در حرمى امن (شهر مكه ) سكنى نداديم كه ميوه هر درختى به خاطر اينكه ماخواسته ايم اهل آن شهر را روزى دهيم بدانجاحمل و گردآورى مى شود؟ اما بيشترشان نمى دانند (57).
(علاوه بر اين مگر ايمان نياوردن ، ايشان را حفظ كرده ؟) چه بسيار شهرهاى آباد وحاصل خيز كه در معيشت خود طغيان كردند و ما هلاكشان كرديم و اينك خرابه هاى مساكن آنهااست كه ديگر بعد از ايشان مسكونى نشد مگر اندكى از آنها و ماييم وارث آنان (58).
پروردگار تو چنين نبوده كه مردم شهرها را هلاك كند مگر بعد از آنكه رسولى بهسويشان و در سواد اعظمشان بفرستد تا آيات ما را بر آنان بخواند، و ما هرگز ويرانكننده شهرها نبوديم مگر آن شهرها كه مردمش ستمگر بودند (59).
علاوه بر اين ، آنچه كه داده شده ايد وسيله زندگى دنيا و زينت آن است و آنچه نزد خدااست بهتر و پايدارتر است آيا باز هم تعقل نمى كنيد (60).
و آيا كسى كه به او وعده نيك داديم و او به آن وعده ها خواهد رسيدمثل كسى است كه تنها وسايل زندگى دنيا به او داديم ولى در روز قيامت از احضارشدگان است (61).
روزى كه خدا ندايشان مى كند و مى فرمايد: كجايند آن شركايى كه براى من معتقد بوديد(62).
كسانى كه عذاب ما بر آنها حتمى شده ، در پاسخ مى گويند پروردگارا اينهايندكسانى كه ما گمراهشان كرديم آنان را گمراه كرديم همان طور كه خود گمراه بوديمپروردگارا اينك به درگاه تو از اين كه ما را مى پرستيدند بيزارى مى جوييم (63).
به ايشان گفته مى شود شركاى خود را به كمك بخوانيد پس مى خوانند ولى آن شركاءاجابتشان نمى كنند عذاب را مى بينند، مى گويند اى كاش ما هم راه را مى يافتيم (64).
و روزى كه خدا ندايشان مى كند و مى فرمايد: چگونه پيامبران را پاسخ گفتيد (65).
پس در آن روز پوشيده گردد بر آنان خبرها و از شدت عذاب از يكديگر خبر نمى گيرند(66).
و اما كسى كه توبه كرد و ايمان آورد و عمل صالح به جا آورد اميد آن هست كه ازرستگاران باشد (67).
و پروردگار تو هر چه بخواهد خلق مى كند و مى گزيند، ايشان اختيارى ندارند منزه استخدا و برتر از شركى است كه به وى مى ورزند (68).
و پروردگار تو آنچه در قفس سينه پنهان دارند و يا اظهار مى دارند آگاه است (69).
و او همان الله است كه معبودى جز او نيست و حمد در دنيا و آخرت او راست و حكم نيز مراوراست و به سويش بازمى گرديد (70).
به ايشان بگو به من بگوييد اگر خدا شب را تا روز قيامت يكسره مى كرد چه اله ومعبودى برايتان نور مى آورد آيا نمى شنويد (71).
بگو به من خبر دهيد اگر خداوند روز را تا قيامت بر شما يك سره مى كرد غير از خدا چهمعبودى شب را برايتان مى آورد تا در آن آرامش گزينيد آيا نمى بينيد (72).
يكى از رحمت هاى او اين است كه براى شما شب و روز درست كرد تا در يكى آرامش گرفتهدر ديگرى به جستجوى فضل خدا برخيزيد، چنين كرد تا شايد شكر بگزاريد (73).
و روزى كه او ندايشان مى كند كه آن شركايى كه براى من معتقد بوديد كجايند (74).
و از هر امتى گواهى بيرون مى كنيم و مى گوييم برهان خود را بياوريد آن روز مىفهمند كه حق براى خداست و غايب گردد از ايشان آنچه افتراء مى بستند (75).
بيان آيات
غرض كلى آيات : بيان بهانه ديگرى از مشركين بر عدم ايمانشان به قرآن
اين آيات عذر ديگر از بهانه هاى مشركين مكه را در ايمان نياوردن به كتاب خدا بيان مىكند، همچنان كه آيات قبل عذر اولشان را بيان مى كرد، به اين كه : چرا آيات و معجزاتىچون معجزات موسى نياوردى ، در اين آيات متذكر مى شود كه اين عذر را بهانه كرده اندكه اگر ما به كتاب تو ايمان آوريم ، و به دين توحيد بگرويم ، مشركين عرب ما را ازسرزمينمان بيرون مى كنند، ما را مى كشند، و اسير مى كنند، و اموالمان را غارت نموده وامنيت و صلح ما را به خطر مى اندازند.
آنگاه خداى تعالى سخن ايشان را رد مى كند، به اينكه ما شهر ايشان را برايشان حرم امنكرديم ، تمامى عرب ، مكه را مقدس و محترم مى دانند، و ميوه هر درختى را بدانجاحمل مى كنند ديگر موجبى براى ترس ايشان كه آنان را از شهر بيرون كنند، نيست .
علاوه بر اين برخوردارى از اموال و اولاد و كامروايى از عيش و زندگى براى آنان امنيتدرست نمى كند، تا آن را بر پيروى هدايت ترجيح بدهند، چه بسيار قريه هايى كه درعيششان خدا هلاكشان نمود، و نسلشان را برانداخت ، و سرزمين آنان را به ارث برد، و اينكاين مسكنهاى آنان است كه بعد از ايشان همچنان خالى است ، و جز اندكى از آنها مسكونىنيست .
از اين هم كه بگذريم ، آن چيزى كه پيروى هدايت را فداى آن مى كنند و آن را بر مىگزينند متاع زندگى دنيا است ، كه زودگذر و ناپايداراست ، و انسانعاقل زندگى ناپايدار را بر زندگى جاودانه آخرت و جوار خداى تعالى ترجيح نمىدهد.
از اين نيز كه بگذريم خدايى كه خلقت و امر به دست او است ، وقتى چيزى را اختيار مىكند، و به آن امر مى نمايد، ديگر كسى نمى تواند به خاطر خواست خودش خواست او رامخالفت كند، و آنچه را كه طبع او متمايل به آن است اختيار نمايد، خداى تعالى بعد از اينچند جواب به داستان قارون اشاره مى كند، كه زمين او را با خانه اش در خود فرو برد.
پاسخ به اين عذر و بهانه مشركين كه اگر ايمان بياوريم از سرزمينمان راندهمىشويم


و قالوا ان نتبع الهدى معك نتخطف من ارضنا...



كلمه (تخطف ) به معناى اختلاس با سرعت ، و به زبان ساده به معناى قاپيدن است .ولى بعضى گفته اند: (خطف ) و (تخطف ) به معناى اين است كه : شخصى را ازهمه طرف و از هر جهت بربايند. و گويا تعبير به تخطف از سرزمين ، استعاره باشد، ومنظور كشتن و اسير كردن و غارت كردن ، باشد، گويا خود آنان و آنچه متعلق به ايشاناست از اهل و مال همه يك جا قاپيده مى شوند، به طورى كه شهر از ايشان و متعلقاتشانخالى مى شود، و مقصود از (ارض )، سرزمين مكه و حرم است ، بهدليل اينكه دنبالش مى فرمايد: (مگر ما ايشان را در حرم امنى سكنى نداديم ) وگوينده اين حرف بعضى از مشركين مكه بودند.
و منظورشان اعتذار جستن از ايمان به خدا بوده ، اعتذار به اينكه اگر ايمان بياورندعرب ايشان را از سرزمينشان يعنى از مكه بيرون مى كنند، چون عرب نيز مانند ايشانمشركند، و حاضر نيستند مردم مكه ايمان بياورند، و بتهاى ايشان را ترك گويند، پس درحقيقت مى خواهند بگويند ما از ايمان آوردن مانع داريم ، و اين بهانه ، خود اعترافى استضمنى ، به اينكه اصل دعوت آن جناب حق است ، كتاب او هم هر چه آورده حق است ، چيزى كههست خطر تخطف عرب نمى گذارد ما بدان ايمان آوريم ، و صريح تر از اين اعترافضمنى جمله (ان نتبع الهدى معك ) است ، كه در آن اقرار مى كنند به اينكه آنچه بارسول خدا (صلى الله اليه و آله و سلم ) است و آنچه او آورده است هدايت است ، و گرنهمى گفتند: (اگر پيروى كنيم كتاب و دين تو را) يا تعبيرى ديگر مى آوردند.
(اولم نمكن لهم حرما آمنا) - بعضى گفته اند (تمكين ) متضمن معناىجعل و قرارداد است ، و معناى جمله اين است كه مگر ما براى آنان حرم امنى قرار نداديم ، تادر آن جاى گيرند بعضى ديگر گفته اند: كلمه (حرما) منصوب به ظرفيت است ، ومعناى جمله چنين است : (آيا ما ايشان را در حرمى امن جا نداديم ) و كلمه (آمنا) صفت آنظرف است ، يعنى در حرمى جا داديم كه داراى امنيت است ، و اگر حرم را داراى امنيت توصيفكرد، با اين كه اهل آن امنيت دارند، از باب مجاز در نسبت است ، و جمله عطف است بر محذوف ،و گرنه در اول آن واو عاطفه نمى آمد، بلكه مى فرمود: (اءلم نمكن ) پس تقدير آنچنين است : (الم نعصمهم ، و نجعل لهم حرما آمنا، ممكنين اياهم - آيا ايشان را مصونيتنداديم ، و حرمى امن در اختيارشان نگذاشتيم ، كه در آن جاى گيرند).
اين جمله جواب اول خداى تعالى از گفتار ايشان است ، كه به عنوان عذر و بهانه گفتند:(اگر با تو هدايت را پيروى كنيم از سرزمين خود ربوده مى شويم )، وحاصل جواب اين است كه : ما ايشان را در زمينى مكنت داديم كه آن را حرم و داراى امنيت قرارداديم به طورى كه عرب آن را محترم مى شمارد، ديگر چرا بايد بترسند از اينكه اگرايمان بياورند عرب ايشان را از آنجا بربايند.
(يجبى اليه ثمرات كل شى ء) كلمه (يجبى )، مضارعمجهول از ماده (جبايت ) است ، كه به معناى جمع آورى است ، و كلمه(كل ) در اينجا به منظور تكثير آمده ، نه اينكه بخواهد عموميت را برساند، چون قطعاهمه ميوه هاى دنيا در مكه جمع آورى نمى شود و معناى اين جمله اين است كه : (ميوه هاىبسيارى از اشياء به سوى حرم گردآورى مى شود)، و اين جمله ، صفت حرم است ، بدينمنظور آن را آورد، تا از اين توهم كه ممكن است به وهم كسى آيد كه ايمان آوردن باعثتضرر ايشان مى شود، چون ديگر كاروانى به مكه نمى آيد، جلوگيرى كند.
(رزقا من لدنا) كلمه (رزقا) مفعول مطلق است ، و ممكن هم هستحال از كلمه (ثمرات ) باشد، و جمله (و لكن اكثرهم لا يعلمون )، استدراك از همهمطالب گذشته است ، و معناى آيه اين است كه : ما ايشان را درمحل امنى حفظ كرديم ، و از هر ثمره اى روزى داديم ، ليكن بيشترشان به اين مطلبجاهلند، و گمان مى كنند آنكه ايشان را از ربودن عرب حفظ مى كند، شركشان به خدا و بتپرستى ايشان است .
جواب ديگرى به آن بهانه : تنعم و بهره مندى مادىدرحال كفر و بى ايمانى ، در معرض هلاكت و فنا است


و كم اهلكنا من قريه بطرت معيشتها...



كلمه (بطر) به معناى طغيان ناشى از نعمت است ، و كلمه (معيشتها) به خاطر حذفحرف جر منصوب شده ، و معناى جمله اين است كه : چه بسا قريه ها كه در معيشت خود طغيانكردند، و ما هلاكشان كرديم .
(فتلك مساكنهم لم تسكن من بعدهم الا قليلا) يعنى مساكن آنان كه خراب و ويران شد،اينك خرابه هاى آن ، جلو چشم شما است ، و هنوز به حالت ويرانى اش مانده ، و تعميرنشده ، و بعد از هلاكت صاحبانش مسكونى نشد، مگر اندكى از آنها.
با اين معنا كه براى جمله كرديم روشن مى شود كه مناسب تر آن است كه استثناى (الاقليلا) را استثناى از مسكن ها بگيريم ، نه از جمله (من بعدهم )، چون اگر چنين كنيممعناى آيه اين مى شود كه : مساكن آنان بعد از ايشان مسكون نشد، مگر زمانى اندك ، چونكسى در آنجاها منزل نكرد، مگر كاروانيانى كه در بعضى از سفرها يك روز يا نيم روز درآنجاها منزل كردند.
(و كنا نحن الوارثين ) - چون كه آنان مالك آن مساكن شدند، و بعدا آن را ترك كردندو رفتند، و كسى از ايشان نماند كه آن مساكن را تملك كند، غير از ما، لذا ما وارث مسكنهاىآنان شديم ، و در اين جمله ، يعنى جمله (و كنا نحن الوارثين )، عنايت لطيفى به كاررفته ، براى اينكه مالك حقيقى هر چيز، آنهم مالك مطلق ، خدا است ، پس مالك مساكن آناننيز از اول خدا بود، چند صباحى به ايشان تمليك كرد، يعنى در تحت تسلط و اختيار آنانقرار داد، آنگاه دوباره از دستشان گرفت ، يعنى هلاكشان كرد، و بعد از هلاكتشان ديگرمالكى براى آن مساكن نماند به جز خدا، پس اگر خداى تعالى خود را وارث ايشانخواند، به اين عنايت است كه بعد از رفتن آنان كسى باقى نماند، و تنها او باقى ماند واو مالك املاك آنان شد، گويا آن ملك اعتبارى كه داشتند به خدامنتقل شد، در حالى كه در حقيقت انتقالى در كار نبود، بلكه بعد از هلاكت آنان وزوال ملك اعتبارى آنان ملك حقيقى خدا (كه تاكنون به خاطر آن ملك اعتبارى مخفى مانده بود)ظاهر شد.
اين آيه جواب دوم خداى تعالى است از عذرى كه آوردند كه : (اگر با تو به هدايتايمان بياوريم عرب ما را از سرزمينمان مى ربايند) وحاصل اين جواب اين است كه : صرف اينكه شما ايمان نياوريد، و در نتيجه عرب شما رانربايند، باعث نمى شود كه شما در اين سرزمين باقى بمانيد و زمينتان حفظ شود و هرجور دلتان خواست متنعم شويد، براى اينكه چه بسا قريه ها كه در نهايت درجه تنعمبودند، و در نتيجه باد غرور و طغيان سرگرمشان كرده بود، كه ما همه آنان را هلاككرديم ، و شهر و دهشان خالى از سكنه ماند، و كسى جز خدا آن را ارث نبرد.


و ما كان ربك مهلك القرى حتى يبعث فى امها رسولا



next page

fehrest page

back page