بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب اصول عقاید ( توحید ), حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     OSOL0001 -
     OSOL0002 -
     OSOL0003 -
     OSOL0004 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

4- اختلاف و تفرقه در جامعه 
در جامعه توحيدى ، حكم و قانون وخط، تنها يكى است ، آن هم راه خدا و قانون اوست و مردمهمه يك سر پرست دارند. امّا در جامعه شرك ، به جاى يك قانون و يك راه ، مقرّرات و راههاى متفاوت به وجود مى آيد، هر كسى در فكر تاءييد همان راه و چيزى است كه به وجودآورده و به قول قرآن ، (لذهب كلّ الهٍ بما خلق )(192) در آن جامعه بندگى خدا مطرحنيست ، بلكه بله قربان گويى به اين و آن مطرح است ؛ (إ نّا اءطَعنا سادتنا وكُبَرائنا)(193) مردم در فكر برترى جويى بر يكديگر هستند؛ (و لَعَلى بَعضهمعلى بَعض )(194) و هر حزب و گروهى فقط به آنچه نزد خودشان هست ،دل خوش مى كنند و كار به حقّ و باطل ندارند، تنها براى مرام و راه خود اصالت قايلند وبراى مخالفان خود (گرچه داراى منطقى هم باشند) ارزشىقايل نيستند و به قول قرآن (كلّ حِزب بِما لَديهم فَرِحون )(195)
درگيرى ها وتفرقه ها از آثار اجتماعى شرك است . قرآن مى فرمايد: (لاتكونوا منالمشركين من الّذين فَرّقوا دِينَهم )(196) از مشركان نباشيد وخيال نكنيد مشرك ، تنها بت پرست است ، بلكه هر كس با وارد كردنِ سليقه هاى شخصى ونظريّات از پيش ساخته خود، عامل تفرقه در مكتب شود، مشرك است . آرى ، علّت اصلىسقوط امّت ها و ملّت ها در طول تاريخ ، تكيه آنها به غير خدا بوده است .
5 - خوارى و ذلّت در قيامت 
رسوايى و دوزخ از آثار اخروى شرك است . در قرآن ، مكرّر مى خوانيم : در قيامت مشركانمخاطب قرار مى گيرند كه شما در دنيا به سراغ غير خدا مى رفتيد وخيال مى كرديد آنها مى توانند دردى را دوا كنند، اكنون روز گرفتارى شماست آنها رابخوانيد تا چاره اى بيانديشند، (لا تَجعلْ مع اللّه إ لهاً اَّخر فتُلقى فى جهنّم مَلوماًمَدحوراً)(197) به سراغ غير خدا نرويد كه با ملامت به دوزخ پرتاب خواهيد شد.
ريا شرك است 
ريا آن است كه انسان كار نيكى را براى غير خدا انجام دهد.
در حديثى مى خوانيم : ((كل رياء شرك ))(198) شرك مراتبى دارد: گاهى در جلوه اىروشن بروز مى كند، همچون بت پرستان و خورشيد و ماه پرستان و گاهى بسيار خفيفاست به طورى كه خود انسان هم نمى فهمد.
ريا بسيار آرام و پنهانى در اعمال و كارهاى ما رسوخ پيدا مى كند، به نحوى كه غالباًانسان حضور ريا را در اعمال خود متوجّه نمى شود.
در حديث مى خوانيم : مساءله شرك و تشخيص آن ، به قدرى دقيق است كه مانند تشخيصحركت مورچه اى بر روى سنگ سياه در دل شب مى ماند، بنابراين ، جز با تلاش و مراقبتدائمى و امدادهاى الهى ، رهايى از مويرگ هاى شرك ممكن نيست .
نشانه هاى شرك 
1 - ايراد گرفتن به قانون خدا و ولىّ او. قرآن مى فرمايد: (اَفَكُلَّما جاءَكم رسولٌ بمالا تهوى انفسكم استكبرتم )(199) آنها قانونى را مى خواستند كه مطابقميل آنان باشد و اين نفس پرستى است . اعتراض ‍ مى كردند كه مثلاً: (لِمَ كتبتَ عليناالقِتال )(200) چرا به ما دستور جنگ و جهاد دادى ! و در برابر غذاى آسمانى مىگفتند: (لن نصبر على طعام واحد)(201) ما با يك غذا نمى سازيم . و هنگامى كه خدامثَلى مى زد، اعتراض مى كردند اين چه مثالى است كه خداوند مى زند وسؤال مى كردند: (ماذا اراد اللّه بهذا مثلا)(202) خداوند چه اراده اى از اينمثال زدن ها دارد.
2 - طاغوت زدگى . طاغوت ، كسى است كه در برابر خداوند ايستاده است . فرمانبردارىاز طاغوت شرك است .
3 - برترى دادن غير خدا. قرآن مى فرمايد:(قل ان كان اباؤ كم و ابناؤ كم احب اليكم من اللّه ...)(203) اگر انسان پدر و مادر،همسر و فرزند و خويشان خود را بيشتر از خدا دوست بدارد، اين شرك است .
حزب پرستى ، خط پرستى و باند پرستى شرك است . بعضى از تعصّبات ،وطرفدارى ها كه جنبه غير منطقى دارد ريشه در شرك دارد. البتّه صلابت ، قاطعيّت واستوارى در راه حقّ و دفاع از آن با تعصّب جاهلى و ناآگاهانه تفاوت دارد.
نشانه دلهاى مشرك 
قرآن در سوره زمر مى فرمايد: (إ ذا ذكر اللّه وَحدَه اشمازّت قلوب الّذين لايؤ منون بالاخرة وإ ذا ذكر الّذين من دونه إ ذاهم يَستبشرون )(204) هنگامى كه نام خدا به تنهايىبرده مى شود، دل هاى كسانى كه به آخرت ايمان ندارند مشمئز مى شود، لكن تا نام غيرخدا برده مى شود با شادى خاصّى به همديگر بشارت مى دهند. مثلاً تا مى گوييم طبقفرمان خدا بايد با اين عمل يا شخص يا گروه مبارزه كرد، زيرا تكليف الهى و فرمانخداست ؛ قيافه هايى درهم مى رود، امّا تا مى گوييم طبقاصل فلان از قوانين بين الملل ... همين قيافه ها از هم باز مى شود. اگر بگوييم : ((خدامى خواهد)) عبوس مى شوند. اگر بگوييم : ((مردم انتظار دارند)) شاد مى شوند. در تماممسايل به جاى وحى ، به شرق و غرب چشم دوخته اند. به جاى خدا به غير او توجّه دارندو به جاى قانون او به قانون بيگانگان دل بسته اند، اين خود نشانه انحراف يك امتاست .
آنجا كه اطاعت از والدين ممنوع است 
در قرآن پنج مرتبه دستور اكيد نسبت به احسان به والدين آمده است (205)؛ در چهارمورد آن مساءله احترام والدين در كنار مساءله توحيد و بندگى خدا مطرح شده است . اين ،به خاطر آن است كه وجود انسان ابتدا وابسته به خدا و در مرحله دوّم وابسته به والديناست .
در روايات به قدرى در مورد پدر و مادر سفارش شده كه فرموده اند: نگاه به آنها عبادتاست . با همه اين سفارش ها اگر والدين براى انحراف فرزند از مسير خدا تلاش كنند،اطاعت از آنان ممنوع و بر فرزندان لازم است كه سرپيچى كنند، در دو آيه از قرآن بهچشم مى خورد كه تعبير و معناى هر دو آيه مثل يكديگر است :
(و إ نْ جاهَداك لِتُشرك بى ما ليس لك به عِلمٌ فلا تُطِعهما)(206)
(و إ نْ جاهَداك على اءنْ تشرك بى ما ليس لك به عِلم فلا تُطعهما)(207)
اگر پدر ومادر در تلاش بر آمدند كه تو را از مدار توحيد بيرون كنند و به سويىبكشند كه تو از آن اطلاعى ندارى ، در اين گونه موارد بايد سر پيچى كنى . اين تلاشها گاهى به صورت دلسوزى است كه مى گويند: فرزندم ! اگر ما از فلان طاغوتاطاعت نكنيم ، نان و آب ما در خطر است . مال و مقام و عزّت ما بستگى به اين دارد كه فعلابله قربان گو باشيم و گاهى به صورت تحقير فرزند است كه تو نمى فهمى ،ديگران كه از تو بزرگ تر بوده اند اين راه را رفته اند، كرنش ها و اطاعت ها نموده اندو زندگى راحتى هم داشته اند، نياكان ما، ملّيت ما، اقتضا دارد كه ما فلان راه را برويم ،فلان اصل را بپذيريم ، تن به فلان عمل بدهيم و فلان سليقه را داشته باشيم .
گناه نابخشودنى 
شرك گناه نابخشودنى است . در سوره نساء دو بار آمده است : (إ نّ اللّه لا يغفر اءنيُشرك به و يَغفر ما دون ذلك لمَن يشاَّء)(208) يعنى همانا خدا گناه شرك را (تا مشركموحّد نشود) نمى بخشد و غير از آن ، تمام گناهان را ممكن است ببخشد. البتّه بخششخداوند نسبت به افرادى است كه او بخواهد، و خواست خداى حكيم مربوط به يك سرىآمادگى و لياقت هاى خود انسان است .
شرك زدايى مقدّم بر توحيد 
در حقيقت ، شرك زدايى بر توحيد مقدّم است ، زيرا ظرف ، تا از غذاى فاسد خالى نشودنمى توان در آن غذاى سالم ريخت ، لذا در شعار توحيد، كلمه ((لااله )) بر كلمه ((الاّ اللّه)) مقدّم است . قرآن در اين زمينه روى ريشه هاى پيدايش شرك دست مى گذارد و مى فرمايد:اى انسان ! اين تكيه گاه هايى كه براى خود گرفته اى و اميد كمك و نفع و عزّت دارى ،همچون تكيه بر تار عنكبوت است .(209) در جاى ديگر مى فرمايد: غير خدا بر نفعوضرر خود قدرت ندارند تا چه رسد كمكى به تو كنند.(210) باز در قرآن مىخوانيم : تمام قدرت ها اگر جمع شوند بر آفريدن يك مگس هم قادر نيستند.(211) آياتو عزّت را از ناحيه غير خدا مى خواهى ؟!(212) آيا نديديم كه چگونه دار ودستهقارون و فرعون و اطرافيان نمرود نتوانستند جلوى قهر خدا را بگيرند؟ در تاريخمعاصر، شاهد عينى اين موضوع بوده ايم و با چشم خود ديده ايم كه چگونه تمام قدرتها براى حفظ شاه ومحو صداى امام خمينى قدس سره بسيج شدند امّا ناكام ماندند.
چگونه افرادى به غير خدا تكيه كردند و نتيجه اى نگرفتند لكن خدا ابراهيم را در آتشو يوسف را در دل چاه و يونس را در شكم ماهى و حضرت محمّد را در ميان گردن كشانى كهخانه او را محاصره كردند و امام خمينى را در ميان ابرقدرت ها حفظ كرد.
يكى از راه هاى شرك زدايى ، مقايسه هايى است كه قرآن ميان خدا و غير خدا مى كند وبدين وسيله به انسان هشدار مى دهد كه چه چيزى را به جاى چه كسى مى پذيرد! از بابنمونه چند آيه را با ترجمه ساده نقل مى كنيم :
الف : (اءفَمن يخلُق كمَن لا يخلق اءفلا تذكّرون )(213) آيا كسى كه قدرت آفريدندارد ومى آفريند مانند كسى است كه چنين قدرتى را ندارد آيا متذكّر نمى شويد؟!
ب : (اءتدعون بعلاً و تذرون احسن الخالقين )(214) آيا به سراغ بت هايى كهتوانايى هيچ گونه آفرينشى ندارند مى رويد وپروردگارى را كه بهترين آفرينندهاست رها مى سازيد.
ج : (إ نّ الّذين تَدعون من دونِ اللّه عِبادٌ اءمثالكم )(215) اين تكيه گاه هايى كه شمامتوجّه آنها شده ايد وآنها را مى خوانيد بندگانى هستند همچون خود شما،موجوداتى محدود،ضعيف ، عاجز ونيازمند؛ راستى چرا عزّت خود را از دست داده ايد و در برابر كسانى چونخودتان اين قدر كرنش مى كنيد؟ آرى ، ايمان به خدا كه رفت عزّتِ نفس هم مى رود وانسانخوار وذليل مى شود، به قول اقبال لاهورى :

آدم از بى بصرى بندگى آدم كرد
گوهرى داشت ولى نذر قباد و جم كرد(216)
يعنى در خوى غلامى ز سگان پست تر است
من نديدم كه سگى نزد سگى سر خم كرد
د: (انّ الّذين تدعون من دون اللّه لن يخلقوا ذبابا)(217) آنان كه شما به سراغشانمى رويد حتّى قدرت خلقت يك مگس را هم ندارند.
ه‍ : (فلا يملكون كشف الضرّ عنكم )(218) نمى توانند مشكلى از شما راحل كنند.
و: (لايملكون لكم رزقا)(219) نمى توانند روزى شما را تاءمين كنند وافزايش دهند.
ز: (ان تدعوهم لا يسمعوا دعاءكم و لو سمعوا ما استجابوا لكم )(220) غير خدا صداىشما را نمى شنوند و اگر بشنوند نيز نمى توانند دردى از شما دوا كنند.
ح : (اءيبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة للّه جميعاً)(221) چرا به سراغ ديگران مى رويد؟آيا در نزد آنها عزّت مى جوييد در حالى كه تمامى عزّت ها براى خداست !
ط: (يدعو لمن ضرّه اقرب من نفعه )(222) آيا بهدنبال آنها براى كسب سود مى رويد؟ درحالى كه ضرر آنها از سود آنها بيشتر است .
ى : (هل من شُركائكم مَن يَهدى الىَ الحَقّ)(223) آيا از شريك هايى كه براى خداگرفته ايد، كسى هست كه شما را به سوى حقّ هدايت كند؟!
يكى ديگر از راه هاى مبارزه با شرك ، اصلاح نيّت و خالص كردن آن است .
اصولاً ارزش اعمال و درجه قبولى آنها بستگى زيادى به نيّت انسان دارد. در روز قيامتگروهى ادّعا مى كنند كه ما در راه خير پول خرج كرديم و يا فلانعمل را انجام داديم . به آنها مى گويند: پول خرج كرديد تا مردم بگويند: چه آدمسخاوتمندى ! قرآن خوانديد تا بگويند: چه صداى زيبا و صوت دلنشينى ! و ... .
بنابراين ، يكى از راه هاى دورى از شرك اين است كه انساناعمال خود را با نيّتى خالص و فقط براى خدا انجام دهد، در حقيقت تمام كارهاى او فىسبيل اللّه باشد.
ديگر راه مبارزه با شرك ، برنامه هاى نماز و نيايش و دعا و ذكر است كه هر كلمه و جملهآن اگر با توجّه گفته شود، روح توحيد را در انسان شكوفا مى كند.
اگر اندكى در معناى جمله هاى ((اللّه اكبر)) و((بحول اللّه )) و ((ايّاك نَعبد)) فكر كنيم مى بينيم كه ((اللّه اكبر)) يعنى خدا بزرگتر از وصف و خيال است ، بزرگ تر از تصوّر هر انسان ، بزرگ تر از ديدنى ها وشنيدنى ها، گفتنى ها و نوشتنى ها؛ بزرگ تر از توطئه گران ، ابرقدرت ها و طاغوتها و ... .
((بحول اللّه وقوته اقوم واقعد)) يعنى اگر بر مى خيزيم و مى نشينيم از قدرت او و باقدرت اوست .
(إ يّاك نَعبد و إ يّاك نَستعين ) يعنى بندگى ما تنها براى اوست . ما نه بنده شرقيم و نهبنده غرب ، استمداد ما فقط از اوست ، چون قدرت او بى نهايت است و هرچه در هستى هستلشكر اوست ، او با ابر و باد و آب و ماه و خاك و ريگ هم مى تواند انسان را يارى دهد، اوبا فرستادن ملائكه و ايجاد رعب در دل دشمن ، فرو ريختن سنگ آسمانى و باران بىموقع بر سر دشمن و آرامش دادن به مؤ منان ، بندگانش را يارى كرده است .(224)
و خلاصه هر جمله از دعاها و ذكرها موجى است براى زنده كردن روح توحيد و قطعوابستگى از غير خداها. البتّه اين ، به معناى ترك تلاش و فعاليّت ، و استفاده نكردن ازمنابع مادّى نيست .
گفتنى است كه بحث هاى ما در اين جزوه ، فشرده است و در مقام بررسىكامل نيستيم واگر براى شكوفا شدن روح توحيد و از بين بردن موى رگ هاى شرك راههايى بيان كرديم ، اين به معناى نبودن راه ديگر نيست ، بلكه آنچه خداوند به ذهن ماآورده ، اين است و ممكن است راه هاى ديگرى هم باشد.
نشانه هاى اخلاص 
1- نداشتن انتظار تشكّر 
قرآن الگوى اخلاص را كسانى مى داند كه بعد از آنكه غذاى مورد نياز خود را آن هم بههنگام افطار و در شب هاى پى درپى به محرومان جامعه (يتيمان ، اسيران و...) دادند،گفتند: ما از شما نه انتظار جزا و پاداش داريم و نه توقّع مدح و تشكّر.(225)بنابراين ، اگر شخصى در برابر عملى كه انجام مى دهد از مردم انتظار تعريف داشتهباشد واگر كسى از كار او تشكّر نكرد پشيمان شود، اخلاص ندارد و لازم است در نيّتخود تجديد نظر كند.
2- مصونيّت از طوفان غرائز 
نشانه ديگر اخلاص اين است كه عواطف وغرائز شخصى ، در حركت انسان اثر نكند. اميرمؤمنان على عليه السلام هنگامى كه در جنگ ، دشمن را بر خاك افكند تا او را بهقتل برساند، دشمن به روى امام آب دهان پرتاب كرد. حضرت عصبانى شد وبه هميندليل صبر كرد تا حالت طبيعى خود را به دست آورد، سپس دشمن را كشت وفرمود: صبر منبه خاطر آن بود كه در انجام فرمان خدا، عواطف و غرائز شخصى و عصبانيّتى را كه بهخاطر توهين به من دست داده بود، دخالت ندهم .
3- پشيمان نشدن 
انسان با اخلاص از كارش پشيمان نمى شود، گرچه به هدفش نرسد و هيچ گاه احساسناكامى نمى كند، زيرا هر كارى كه انجام مى دهد براى خداست و اجر او محفوظ است ،بنابراين ، كارى به شكست و پيروزى ندارد و عقده اى نمى شود، زيرا ريشه تمام عقدهها ناكامى است و انسان با اخلاص هرگز ناكام نيست ، چون كام خود را از رضاى خدا ومقبول شدن نزد او مى گيرد و با خيال راحت زندگى مى كند.
پاسخ به چند شبهه
در پايان بحث شرك ، مناسب ، بلكه لازم است به برخى شبهات كه بر عليه شيعيان وعقايد و اعمال آنها القا مى گردد پاسخ گفته شود.
اخيراً وهّابى ها، تبليغات سوئى را بر عليه شيعه به راه انداخته و برخىاعمال شيعيان را شرك دانسته و آنها را مشرك معرّفى مى كنند. با صرف ميليون ها دلاروريال ، صدها كتاب بر عليه شيعه و معتقدات آنها تاءليف و در حدّ وسيعى چاپ و در ميانمسلمانان ، خصوصا در ايّام حج توزيع كرده اند.
وهّابى ها توسّل را شرك مى دانند، روضه خوانى و برگزارى مراسم جشن و عزا رابدعت مى دانند. به سلام ها و لعن هايى كه در زيارتنامه ها وارد شده است معترضند. طوافبه دور ضريح ائمه را بدعت مى دانند. و اعتراض مى كنند كه چرا ((ياحسين )) مى گوييد!
قبل از ورد به بحث ، تذكّر اين نكته ضرورى است كه فرق است ميان وهّابى و سُنّى ، مابا برادران مسلمان خود از اهل سنت ، مساءله اى نداريم . تمامى مسلمانان همانند انگشتان يكدست هستند. هر چند انگشتان يك دست ، هر يك داراى خاصّيت و امتيازى است ، امّا همه دربرابر تجاوز دشمن ، جمع شده و مشتى مى گردند بر سينه او.
ما در اينجا به يارى خداوند، برخى از اين شبهات را مطرح كرده و به آنها پاسخ مىگوييم .
توسّل 
آيا توسّل به پيامبر و اهل بيت اوعليهم السلام شرك است ؟
با اندكى دقّت در اطراف خود، متوجّه مى شويم كه گردش امور هستى ، بر اساس ‍ اسبابو وسايل و به تعبيرى ديگر توسّل است . آب و مواد غذايى از طريق ريشه ، تنه و شاخهدرخت ، به برگ آن مى رسد و ريشه درخت از طريق برگ ، نور و هوا را دريافت مى كند.
باران كه مى بارد، به واسطه ابر است وابر به وسيله گرم شدن آب دريا در اثر نورخورشيد ايجاد مى شود.
در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم : ((اَبى اللّه ان يجرى الاشياء الاّبالاسباب ))(226) خداوند از اين كه كارها بدون سبب و علّت جريان پيدا كند، اِبا دارد.خداوند براى هر كارى واسطه و علّتى قرار داده است .
هر چند شفا و درمان از خداست ، (و اذا مرضت فهو يشفين )(227) امّا همين شفا را خداوند درعسل قرار داده است ؛ (فيه شفاء للنّاس )(228)
هر چند خداوند كارها را تدبير مى كند، (يُدبّر الامر)(229) امّا فرشتگان واسطهتدبير او هستند. (فالمدبّرات امراً)(230)
در مورد توسّل قرآن مى فرمايد: (و ابتغوا اليه الوسيلة )(231) وسيله اى براىنزديكى به خدا جستجو نماييد. حال ، آن وسيله كدام است ؟
خداوند در اين آيه ، نوع وسيله را براى ما مشخّص نكرده و به صورت مطلق فرموده است .لذا وسيله ، شامل هر چيزى كه ما را به خدا نزديك كند، مى شود.
توسّل حضرت آدم
حضرت آدم پس از آنكه از بهشت اخراج گرديد، ساليانى را به گريه ، زارى ، توبهو انابه گذراند، سپس كلماتى را از طرف پروردگارش دريافت كرد و به آن كلماتمتوسّل شد. قرآن مى فرمايد: (فتلقّى آدم من ربّه كلمات فتاب عليه )(232)
فخر رازى و بسيارى از مفسران اهل سنت گفته اند كه مراد از ((كلمات )) كه حضرت آدم بهآنها متوسّل گرديد، نام پيامبر و اهل بيتش بوده است . و آن كلمات اين چنين بود:
((الهى يا حميد بحقّ محمّد، يا عالى بحقّ علىّ، يا فاطر بحقّ فاطمة ، يا محسن بحقّ الحسن ،يا قديم الاحسان بحقّ الحسين و منك الاحسان ))
واسطه قراردادن پيامبر و اوليا 
وهّابيون مى گويند: اگر نام كسى را در كنار نام خدا ببريد شرك است !
در حالى كه اگر اين سخن آنها درست باشد، خداوند نعوذ باللّه خود مشرك است . زيرا درآيه 74 سوره توبه مى فرمايد: (وما نقموا الاّ اغناهم اللّه ورسوله من فضله ) خداوند وپيامبرش آنها را بى نياز نمودند. و در جاى ديگر مى فرمايد: (اللّه يتوفّى الانفس)(233) خداوند جان ها را مى گيرد. و در جاى ديگرى مى فرمايد: (يتوفّاكم ملك الموت)(234) ملك الموت جان شما را مى گيرد. بنابراين واسطه داشتن ، نه تنها شرك نيست، بلكه اساس هستى بر مبناى واسطه است .
توسّل به پيامبر و اهل بيت او 
وهّابى ها مى گويند: پيامبر كه مُرد، مُرد، خاك شد و جماد گرديد!
در پاسخ مى گوييم :
اوّلاً ما اين مطلب را قبول نداريم . ثانياً، بر فرضمحال ، قبول كرديم ، ما به مقام پيامبر متوسّل مى شويم و مقام زنده و مرده ندارد. مقامابوعلى سينا محفوظ است چه زنده باشد و چه نباشد.
علاوه بر آن كه ما معتقديم كه پيامبر و اهل بيت او ائمّه ما زنده اند، قرآن مى فرمايد: (و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون )(235) و گمانمبريد كسانى را كه در راه خدا كشته شدند، مرده اند، بلكه آنها زنده و در پيشگاه خداوندروزى مى خورند.
شهدا نه تنها زنده اند، بلكه قرآن مى فرمايد: (فرحين بما اتاهم اللّه من فضله ) آنهابه خاطر نعمت هايى كه خداوند به آنها داده است ، خوشحالند.(236)
سالى در مدينه باران نباريد، خليفه دوّم به عبّاس عموى پيامبر براىنزول باران متوسّل شد و گفت : خداوندا! ما در زمان پيامبر به او مراجعه مى كرديم و حالابه عموى او متوسّل مى شويم .
دليلى ديگر بر جواز توسّل 
علاوه بر آيات قرآن و استدلال هاى فوق كهتوسّل را جايز مى داند، يك دليل تجربى هم بر جوازتوسّل داريم و آن بر آورده شدن حوائج است . ميليون ها انسان مؤ من و معتقد، باتوسّل به اهل بيت عليهم السلام حاجات خود را از خداوند مى خواهند و خداوند حاجت هاى آنهارا برآورده كرده و مشكلاتشان را برطرف مى سازد. اگر انجام اين گونه كارها شركاست ، پس چرا حاجت ها برآورده شده و اينگونه دعاها مستجاب مى شود؟ چرا آنها ما را كمكمى كنند؟ آيا خداوند متعال و آن بزرگواران ، ما را به شرك سوق مى دهند؟!
نوشتن نام بر روى سنگ قبور 
وهّابى ها اعتقاد دارند نوشتن نام بر روى قبور شرك است . مثلاً وقتى به آنها پيشنهاد مىكنيم كه نام مبارك ائمّه بزرگوار بقيع را روى قبور مطهرشان بنويسيد، مى گويند: اينكار شرك است ! آيا نوشتن نام شرك است ؟
در پاسخ آنها بايد بگوييم ، چگونه نام فلان پادشاه را روى سنگ يادبود احداث و ياتعمير و توسعه فلان مسجد مى نويسيد! آيا به نظر شما اينعمل شرك نيست ؟!
چطور شما نام يك خيابان را در ابتداى آن خيابان مى نويسيد؟ براستى كجاى نوشتن نامو نشانى و مشخّصات شرك است ؟!
گريه بر مردگان و شهدا 
آنان گريه بر مرده را خلاف مى دانند، اگر پدر يك وهّابى فوت كرد، انگار نه انگاركه پدرش فوت كرده است !
بالاخره عاطفه انسانى و مهر پدرى كجاست ؟! مگر پيامبر در مرگ فرزندش ابراهيمنگريست ؟!
سلام و لعن در زيارتنامه ها 
وهّابى ها معتقدند سلام و يا نفرين بر مردگان شرك است ! شنيدم كه امام جماعتمسجدالنّبى گفته است : افتخار مى كنم كه چهلسال است به پيامبر، سلام نكرده ام !
خوب ، اگر سلام به انبيا شرك است ، پس نعوذ باللّه خدا هم مشرك است ، چون خودخداوند به پيامبرانش سلام مى كند؛ (سلام على نوح )(237)، (سلام على ابراهيم)(238)، (سلام على موسى و هارون )(239)، (سلام علىال ياسين )(240)، (سلام على المرسلين )(241).
در قرآن ، هم سلام داريم و هم لعن ؛ در آيات متعدّد خداوند ظالمان را لعن كرده است و ما نيزدر زيارتى همچون زيارت عاشورا، كسانى را كه در حقّاهل بيت پيامبر ظلم كرده اند، لعن مى كنيم . (لعنهم اللّه )(242)، (قاتلهم اللّه )(243)
تبرّك 
آنها مى گويند تبرّك شرك است !
در حالى كه اگر تبرّك شرك است ، پس چرا خليفهاوّل و دوّم را در كنار بدن مطهّر پيامبر دفن كردند؟
اگر شرك است ، پس چرا در مراسم حج ، استلام حجرالاسود و بوسيدن آن مستحبّ است ؟مگر حجرالاسود، سنگى بيش نيست ؟
طواف دور قبور 
آنها مى گويند به دور قبرها چرخيدن شرك است !
يك پاسخ ظريف و لطيفى در اينجا وجود دارد و آن اينكه در كنار كعبه ،حِجراسماعيل واقع است كه در داخل آن قبور حضرتاسماعيل ، حضرت هاجر و تعدادى از انبيا قرار دارد. دراعمال حج و عمره ، به ما دستور داده اند كه هنگام طواف به دور خانه كعبه ، به دور حِجراسماعيل هم بگرديم . به راستى اگر چرخيدن دور قبر شرك است ، پس چرا خداوند به مادستور داده كه به دور قبر بچرخيم و طواف كنيم ؟
سجده بر مُهر 
آنها مى گويند: شما در هنگام نماز سر بر مهر مى گذاريد، بنابراين شما بت پرست ومشرك مى باشيد!
آيا هر كس پيشانيش را روى هر جا گذاشت ، يعنى آن را مى پرستد؟! اگر كسى سر برروى مُهر گذاشت ، خاك پرست مى شود، پس شما هم مشرك هستيد و شرك شما بيشتر است ،چون سر بر هر چيزى مى گذاريد. بنابراين شما هم موكت پرست هستيد، هم فرش پرستو هم ... .!
در حالى كه چنين نيست ، بلكه در حقيقت ، سجده براى خداوند است و هركس سر بر مهر مىگذارد، خدا را مى پرستد. (وانّ المساجد للّه ، فلاتدعوا مع اللّه احداً)(244)
البتّه برخى از عوام كارهاى غلطى انجام مى دهند، كه مربوط به مذهب شيعه نيست . مثلاًهنگام وارد شدن به حرم مطهّر امام رضاعليه السلام ، پاشنه درب ورودى را سجده مىكنند. بوسيدن اشكال ندارد، ولى سجده ، مخصوص خداست .
روضه خوانى و يادبود 
وهّابى ها مى گويند: روضه خوانى و مراسم يادبود، بدعت است !
حال آنكه خداوند در قرآن ، روضه خوانى مى كند. آنجا كه مى فرمايد: (و كايّن مِن نبىّقاتل معه ربّيّون كثير فما وَهنوا و ما استكانوا)(245)
يكى از اعمال حج وعمره ، سعى بين صفا و مروه است . حاجى بعد از طواف خانه خدا و بعداز آنكه دو ركعت نماز طواف را به جاى آورد، بايد هفت بار بين صفا ومروه سعى كند. چرابايد هفت بار بين اين دو كوه را پيمود؟ به ياد حماسه فداكارى يك مادر! هاجر همسرابراهيم ومادر اسماعيل عليهم السلام .
هاجر، براى يافتن آب ونجات كودك شيرخوار خود، هفت بار اين مسير را پيمود. خداوند مىخواهد اين خاطره همچنان در اذهان زنده بماند. لذا قرآن مى فرمايد: (انّ الصّفا و المروة منشعائر اللّه )(246) و در پايان اين آيه مى فرمايد: (فانّ الله شاكر عليم ) خداوندسپاسگذار و داناست . يعنى اى خانم ! اى هاجر! اگر تو يك روزى به خاطر خدا مشكلاتفراوانى را تحمّل كردى ، من هم نمى گذارم نام و خاطره ات ، فراموش شود. در حقيقتشكرگزارى خدا به اين نحو است كه نام و خاطره او را زنده نگه مى دارد.
جشن ها 
مى گويند: برگزارى مراسم جشن و سرور به مناسبت ميلاد پيامبرعليهم السلام وديگران شرك است ! و به شيعيان و ساير مسلمانان اعتراض مى كنند كه چرا براى ميلادپيامبر و امامان جشن مى گيريد؟! اين عمل شما شرك است !
پاسخ آنها را قرآن مى دهد. قرآن مى فرمايد: حضرت عيسى عليه السلام به خدا عرضكرد: (ربّنا انزل علينا مائدةً من السماء تكون لنا عيدا لاوّلنا و آخرنا)(247) خداوندا!يك غذاى آسمانى بر ما نازل فرما، تا عيدى براى تمامى ما باشد.
ما از آنان سؤ ال مى كنيم : آيا تولّد يك پيامبر و امام ، به اندازه يك مائده آسمانى ارزشندارد؟ اگر مثلا دو تا گلابى از آسمان نازل شود، عيد است ، امّا تولّد پيامبر به اندازهدو تا گلابى براى ما مايه جشن و سرور و شادمانى نيست ؟ چه قدر انسان بايد كجسليقه باشد؟!
بوسيدن ضريح 
خدا رحمت كند علامه سيّد شرف الدّين جبل عاملى ، صاحب كتاب المراجعات را، ايشان يك باربه مكه مشرف مى شوند. پادشاه عربستان هر ساله در ايّام حج ، يك ميهمانى با شكوه باحضور علماى تمامى مذاهب برگزار مى كرد. در آنسال ، ايشان هم به عنوان عالم بزرگ شيعى ، به آن مجلس دعوت مى شود. علامه هنگامىكه وارد مجلس مى شود، قرآنى را به شاه عربستان هديه مى كند، شاه نيز قرآن را مىگيرد و مى بوسد.
علامه سيد شرف الدين بلافاصله به او مى گويد: تو چرم پرست هستى و مشركى !پادشاه با تعجب مى پرسد براى چه ؟ علامه جواب مى دهد: براى اينكه جلد اين قرآن راكه چرم است بوسيدى ! پادشاه مى گويد: من به خاطر چرم نبوسيدم ، كفش هاى من همچرمى است ، ولى آن را نمى بوسم ! من چرمى را كه جلد قرآن است مى بوسم .
سيّد شرف الدّين جواب مى دهد: ما هم هر آهنى را نمى بوسيم . آهنى را كه ضريح پيامبراست مى بوسيم ، ولى شما به ما مى گوييد: مشرك ! پادشاه اندكىتاءمّل كرده و مى گويد: شما درست مى گوييد!
روزى در مسجد النّبى خواستم ضريح پيامبر را ببوسم . يكى از وهّابى ها گفت : ((هذاحديد)) اين آهن است وهيچ فايده اى براى تو ندارد. به او گفتم : پيراهن حضرت يوسفنيز پنبه بود، ولى قرآن مى گويد: هنگامى كه اين پيراهن را بر روى صورت يعقوبعليه السلام انداختند، او بينا گرديد. (فارتدّبصيراً)(248)
آرى آن پيراهن از پنبه بود، ولى چون با بدن يوسف عليه السلام تماس پيدا كرده بود،با ساير پيراهن ها تفاوت پيدا كرده و توانست انسان نابينايى را بينا كند.
در بنى اسرائيل صندوق مقدّسى وجود داشت كه مورد احترام آنان بود. ماجراى اين صندوقبر مى گردد به زمان تولّد حضرت موسى عليه السلام .
هنگامى كه آن حضرت به دنيا آمد، مادرش از ترس ماءموران و خبرچينان فرعون و باالهامى كه از طرف پروردگار دريافت كرد، كودك خود را در اين صندوق نهاد و در رودخروشان نيل رها كرد. اين صندوق بعدها مورد احترام و تقديس بنىاسرائيل واقع شد و در هر حركت مهمّى ، اين صندوق ، همانند پرچم در جلو جمعيّت بنىاسرائيل به حركت در مى آمد.
در اين صندوق مقدّس يادگارهايى از حضرت موسى عليه السلام و خاندان او قرار داشت .در يكى از جنگ ها اين صندوق به تصرّف دشمنان درآمد و دست بنىاسرائيل از آن كوتاه شد. اين اتّفاق ، آثار بسيار سوء روانى در ميان بنىاسرائيل بجاى گذاشت . پس ‍ از مدّت ها و در جريان فرماندهى طالوت ، خداوند بازگشتآن را به بنى اسرائيل نويد داد. قرآن در اين ارتباط مى فرمايد: نشانه فرماندهى اوبر شما بازگشت صندوق معهود است ، كه در آن آرامشى است از طرف پروردگار شما ويادگارهاى بجا مانده از دودمان حضرت موسى .(249)
خوب ، اگر صندوقى كه يادگارهايى از پيامبر خدا، حضرت موسى عليه السلام وخاندان او در آن قرار دارد، مايه آرامش است ، آيا صندوقى كه در آن يادگارى از پيامبراسلام صلى الله عليه و آله باشد، مايه آرامش نيست ؟
به همين دليل ، هر جا فرزندى از فرزندان پيامبر مدفون باشد، قبر و ضريح او، مايهآرامش است و ما آن را مى بوسيم و افتخار هم مى كنيم .
احترام بقيع 
اگر در قبرستان بقيع ، به احترام ائمّه معصومين عليهم السلام و ساير بزرگان آرميدهدر بقيع ، كفش هاى خود را در آورده و با پاى برهنه حركت كنيم ، به ما مى خندند! آيااگر به احترام مكان و زمين مقدّسى پابرهنه شويم ، اشكالى دارد؟ مگر خداوند بهحضرت موسى عليه السلام نمى فرمايد: (فاخلَع نَعليك انّك بالواد المقدّس طُوى)(250) كفش هاى خود را در آور، چون در سرزمين مقدّسى هستى !
حضرت صالح به قومش فرمود: (هذه ناقة اللّه ... لا تمسّوها بسوء فياءخذكم عذاب اليم)(251) اين ماده شتر الهى است ، مبادا گزندى به او بزنيد كه خداوند شما را عذابىسخت خواهد كرد.
هنگامى كه يك شتر، به بركت انتساب به حضرت صالح واعجاز الهى مقدّس ‍ مى شود،آيا يك قطعه زمين نمى تواند به بركت در آغوش گرفتن پيكر اولياى خدا مقدّس شود؟!
ذكر يا علىّ و يا حسين 
وهّابى ها مى گويند: هر ذكرى جز ((يا اللّه ))، شرك است ، گرچه ((يا محمّد)) باشد!اصولا هر گونه استمدادى از غير خدا شرك است .
بايد پرسيد: اگر يا حسين گفتن شرك است . پس اين سخن فرزندان حضرت يعقوبعليه السلام كه آمدند خدمت پدر و گفتند: (يا ابانا استغفر لنا)(252) پدر جان ازخداوند بخواه ما را ببخشد، حكمش چيست ؟ اگر بگوييد: حضرت يعقوب عليه السلام زندهبود كه از او استمداد كردند، مى گوييم : حسين بن على عليهما السلام نيز زنده است ،زيرا قرآن مى فرمايد: (و لاتحسبنّ الّذين قُتلوا فىسبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربّهم يرزقون )(253) و گمان نكنيد كسانى كه در راهخدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه زنده ودر پيشگاه پروردگار خود روزى مى خورند.
گنبد و بارگاه 
مى گويند: ساخت گنبد و بارگاه شرك است !
مى گوييم : اوّلا ما گنبد را نمى پرستيم ، اگر گنبدى را مى سازيم مى خواهيم اعلام كنيمكه زير آن مردى الهى و موحّد مدفون است . گنبد علامت بندگى خداست ، نه علامت شرك .
ثانيا ساختن مسجد و بارگاه بر مزار و قبور بزرگان الهى در متن قرآن آمده است . قرآندر نقل ماجراى اصحاب كهف مى فرمايد: هنگامى كه ماجراى اصحاب كهف بر ملا شد، مردمبراى ديدن آنها شتافتند، ولى آنها را مرده يافتند، هر كس پيشنهادى كرد؛ يكى پيشنهادكرد كه بر روى آنها، بناى يادبودى ساخته شود. ديگرى پيشنهاد كرد كه مسجدى برروى غار بنا كنيم . اين پيشنهاد پذيرفته شد.(254) اين خود الگوى خوبى استبراى همه ما كه اگر بناست ، بناى يادبودى بسازيم ، چه بهتر كه بناى مفيد و ارزندهاى بسازيم . در برخى شهرها بناى يادبودى مى سازند كه داراى مفهوم روشنى نيست وبا فرهنگ ما سازگارى چندانى ندارد.
حال كه ساختن مسجد كنار قبور اوليا، در متن قرآن آمده است ، بنابراين ساخت مساجد و حرم ،كه محلّ عبادت و راز و نياز و تلاوت قرآن است ، در كنار و بر روى قبور ائمه ، چهاشكالى دارد؟!
ثالثا ساختن گنبد به جاى سقف مسطّح ، كارى عقلائى و منطقى و هنرى است . زيرا گنبداز زيباترين و بهترين و بااستحكام ترين نوع معمارى است .
طلاكارى گنبد و ضريح نيز نشان دهنده عشق بهاهل بيت عليهم السلام است ، خداوند به پيامبرش مى فرمايد:(قل لا اسئلكم عليه اجرا الاّ المودّة فى القربى )(255) بگو: من چيزى به عنوان مزدرسالت از شما مطالبه نمى كنم ، مگر دوستى بااهل بيت من . در واقع طلا كارى گنبد و ضريح ، نوعى ابراز علاقه و محبّت بهاهل بيت پيامبر و تعظيم شعائر و تشكّر از آنهاست . علاوه بر آنكه نوعى زينت وزيبايىاست و زيبايى نيز هيچ ايراد و اشكالى ندارد، بلكه امرى پسنديده است .
الحمدللّه ربّ العالمين

fehrest page

back page