بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آیینه داران حقیقت, مجله حوزه   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     KSSK0001 -
     KSSK0002 -
     KSSK0003 -
     KSSK0004 -
     KSSK0005 -
     KSSK0006 -
     KSSK0007 -
     KSSK0008 -
     KSSK0009 -
     KSSK0010 -
     KSSK0011 -
     KSSK0012 -
     KSSK0013 -
     KSSK0014 -
     KSSK0015 -
     KSSK0016 -
     KSSK0017 -
     KSSK0018 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

مصاحبه با آيت اللّه سيد حسين شمس (11) 
حضرت آيت اللّه سيد حسين شمس ، مدرّسى دقيق و چهره اى آشنا در حوزه علميه مشهد مقدس ،و در ديد علاقه مندان به دقايق و ظرايف مباحث اصولى در حوزه علميه قم است .
وى انديشه هاى اصولى مرحوم محقق اصفهانى را با واسطه مرحوم آيت اللّهميلانى ، از شاگردان سالهاى درازى را در عرصهتحصيل و تدريس گذرانده است . از سالهاى پر رنجتحصيل ، اندوخته هاى پربارى به همراه دارد كه براى پويندگان راه دانش ، رهنمودهاىرهگشايى مى تواند باشد. وى همچون ديگران ، روش آموزشى كنونى حوزه ، دانشهاىلازم را اندوخته ، ولى با كاستيهاى آن ، به طور دقيق آشناست و همه جانبه در آنهاانديشيده به نتيجه هايى نيز رسيده است .
مجلّه حوزه ، كه از پيش ترها با انديشه هاى اصلاحى حضرت ايشان آشنايى داشت . برآن شد كه به گونه اى آنها را فرا ديد حوزه هاى علميه نهد؛ از اين روى ، با انجام يكگفت و شنود كوتاه ، كوشيد تا گوشه هايى از تجربه هاى بسيار وى را براى حوزههاى علميّه بنماياند، تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد. همان گونه كه از متن گفت وشنود پيداست ، استاد پافشارى بجايى روى اصلاح كتابهاى درسى ، بازنگرى دروضع حقوق و امور مالى حوزه ها، تبديل انگيزه هاى تدريسى ازاصل عنوان به اصل نياز خارج كردن متون درسى از گردونهفقه و اصول ، گسترش آن به تمام جوانب معارف اسلامى ، باز گرداند حوزه هاى علميهبه فلسفه وجودى خويش و كنار گذاشتن آفت زندگى كده اى آن و ده هاموضوع ديگر مى كند، كه شايسته است دست اندر كاران حوزه توجّهى بايسته كنند؛زيرا، جوّ كنونى كه بر حوزه هاى علميّه وانديشه طلّاب جوان و كوشا حاكم است ، زمينهمطلوبى براى يك جهش ضرورى و مورد نياز حوزه ها و جامعه اسلامى در جهت تنظيممديريّتى پربازده ايجاد كرده است ، كه اگر از آن بهره كافى گرفته نشود، نمىتوان انتظار داشت حوزه هاى علميّه جواب گوى نيازهاى زاينده جهان اسلام ، با توجّه بهحركت كنونى اسلام در راستاى نقش آفرينى جهانى ، باشند.
از اين رو، حوزه هاى علميّه نبايد اين آخرين روزنه اميدى را كه در پى انقلاب اسلامى ايراندر مقابل جهان گشوده شده است ، دست كم گيرند. اگر حوزه هاى علميّه نتوانند اسلام را آنگونه ارائه دهند كه جهان تشنه كنونى را سيراب سازد و از نابودى نجات دهد، چنينتلقى خواهد شد كه اسلام پاسخ گوى نيازها نيست .
اميد كه راهنمايى اساتيد با تجربه و آگاه ،دست اندركاران حوزه ها را به طرحى نو وهماهنگ با نياز جامعه اسلامى كنونى رهنمون گردد.
حوزه
حوزه :لطفا از دوران طلبگى خود براى ما بگوييد، از انگيزه خود واز دشواريهايى كه در رسيدن به هدف داشتيد.
استاد: بنده اين رشته و لباس را دوست داشتم و با همين انگيزه ، زير بيستسالگى ، وارد حوزه شدم . شب اوّل ، مدرسه نوّاب رفتم . در آن جا پيش شخصى به نامآقاى با تقوا، امثله و شرح امثله را خواندم . صرف مير را پيش يكى از اساتيد حوزه ، خيلىخوب خواندم . درس را مى نوشتم و حاضر مى كردم . شرح لمعه و قوانين را محضر آميرزااحمد مدرّس خواندم .كتاب مكاسب ، قسمت بيع و خيارات و كفايه را خدمت مرحوم آقا شيخ هاشمقزوينى خواندم . مكاسب محرّمه را نزد آقاى ميرزا جواد آقا تهرانى فرا گرفتم و مدّتكمى هم درس خارج آقا شيخ هاشم قزوينى رفتم . بعد از آن به خاطر اين كهمعقول تهران قوى بود، تهران آمدم . در تهران ، منظومه را نزد آقاى قاضى ، كه ازاساتيد مدرسه مروى بود و اسفار را پيش آقاى رفيعى خواندم . در تهران در مدرسهسپهسالار، پشت مدرسه مروى ، ساكن بودم . در اين دو سالى كه در تهران بودم ، از نظرمالى خيلى ضعيف بودم . فكر مى كنم مزاجم را در همان جا از دست دادم . بر اثر تنگدستىضعيف شدم . دو ماه مريض شدم و بر اثر ضعف فراوان گوشهايم كر شده بود. بعضىاز اساتيدم اطلاع پيدا كردند، و مرا نزد دكترى راهنمايى كردن كه هم طبابت مرا مى كرد وهم پول دوايش را مى داد. اين دشواريها و گرفتاريها، به اين جهت بود كه در آن دورهتشكيلاتى براى اهل علم نبود، تا از جهت درسى و از جهت زندگى و مالى آنان را اداره كند.بسيارى از اهل علم مقاومت نمى كردند و اين رشته را رها مى كردند و پى كارى مى رفتند.هر كسى مى بايست خودش زندگيش را فراهم كند. لذا براى همه مقدور نبود. قهرا،زندگى براى بسيارى سخت بود.
در تهران كه بودم درس مرحوم آقاى خوانسارى هم مى رفتم . ايشان فقه واصول مى فرمود. دو سال تهران بودم . بعد آمدم به قم . يكسال و اندى در قم بودم . در قم ، فقه ، درس آيت اللّه بروجردى واصول نزد رهبر كبير انقلاب ، مدّظله ، و اسفار خدمت آقاى طباطبائى مى رفتم . تا اين كهتابستان شد، سفارش كردند به خراسان برگردم براى ازدواج . البتّه درست نشد.برگشتم به قم . دوباره سفارش كردند كه به خراسان براى امر ازدواج برگردم ،برگشتم . اين بار درست شد. وقتى براى ازدواج رفتم ، آقاى ميلانى آمده بود كه مشهدبماند چون ما وصف ايشان را شنيده بوديم ، و خيلى تعريف مى كردند، گفتيم : خوب ، حالانجف آمده اين جا، پس چرا به قم برويم . ايشان بيست سالى كه مشهد بود، بنده درسش ‍مى رفتم . بيش تر درس را پيش ايشان خواندم . درس خارجم را پيش ايشان خواندم .
حوزه :از چه زمانى تدريس را شروع كرديد و به نظر شماويژگى يك تدريس خوب چيست ؟
استاد: بنده از اوائل ، يعنى مقدارى از تحصيلم كه گذشته بود،مشغول تدريس ادبيّات شدم ، بعد كفايه و مكاسب درس مى گفتم و مدّت زيادى هم است كهاشتغال به تدريس خارج دارم . و امّا ويژگى تدريس خوب اين است كه اوّلا، استاد خودشپخته باشد، و به مطالبى كه مى گويد: خودش رسيده باشد.
ثانيا، در تدريس بايد دو مطالعه داشته باشد، يكى براى فهميدن و يكى براى اين كهچگونه به شاگرد القا كند.
و ثالثا درس را طولانى نكند نقل اقوال بكند، امّا نه طولانى ومفصّل . و بعد درباره اقوال صحبت كند و بعدش هم مطلب خودش را بگويد. طلبه ها راكسل نكند. اگر بتواند بايد در تدريس ، تسريع كند، كارى كند كه درسشملال آور، نباشد. نيم ساعت ، يا كمى بيش تر باشد.مثل روش آقاى بروجردى . آقاى بروجردى اوّل روايت باب را مى خواند، بعد شروع مىكرد به بيان سند روايت ، طبقات رجال روايت ، بعد هم وارد فقه الحديث مى شد، بحث مىكرد درباره معانى روايت و بعد از آن هم به نقل كلمات علماى قديم مى پرداخت . نظرايشان اين بود كه چون قدما قرب به زمان ائمه داشتند، ممكن است مطالب سينه به سينهبه آنان رسيده باشد، و به ما نرسيده كه آن هم در فهم مطالبدخيل خواهد بود. مقصود بايد اين جور باشد، البته خوش بيانى هم لازم است كه دستانسان نيست .
حوزه :نكته اى كه امروز براى طلاب و حوزه ها مى تواند مفيدباشد، ويژگيهايى اخلاقى و رفتارى و سير و سلوكى عالمان بزرگ و استادانبرجسته است كه حضرت عالى ، با بسيارى از آنان ، يا حشر و نشر داشته و يا درمحضرشان دانش اندوخته ايد. لطفا از ويژگيهاى آنان براى ما و ديگر طلاب نكته هايىرا بيان كنيد.
استاد: از مرحوم حاج سيّد احمد مدرّس شروع مى كنم . ايشان چهره اى شناخته شدهبا تقوا و پرهيزكارى بود. زندگى ايشان اين طور مى گذشت كه مقدارى زمين زراعى درنزديكى مشهد داشت ، تا وقتى كه از توانايى جسمى برخوردار بود، خود وى كشت و كارو جمع آورى مى كرد، و از وجوهات استفاده نمى كرد. امّا مرحوم آقا شيخ هاشم قزوينى ،رضوان اللّه عليه ، از مردان پاك و شجاع بود. وقتى من ايشان را ديدم ، سطح درس مىگفت : رسائل ، مكاسب و كفايه . مرد خيلى خوش بيانى بود. مى توانم بگويم بيان بيشاز مطلب بود. درس را خيلى ساده مى كرد. با طلبه ها خيلى خوش ‍ برخورد و با ملاطفتبود. ايشان از كسانى بود كه در قضيه مسجد گوهرشاد، وى را گرفته و به تهرانآورده بودند.
و امّا آقاى ميرزا جواد آقاى تهرانى ، بنده مكاسب محرّمه را پيش ايشان خواندم . اگر ايشانرا ديده باشيد، مردى خوش ‍ اخلاق ، مؤ دّب ، خوش برخورد و خيلى وارد در امور،اهل تفكّر، مرد كامل و شريفى است . كم تر مثل ايشان از نظر اخلاق ، و برخورد با اشخاصو رفتار ديده ام .
و اما مرحوم آيت اللّه ميلانى ، رضوان اللّه تعالى عليه ، جامع همه چيز بود. صفات وملكات خوبى داشت . مرد متفكّرى بود. ايشان 23سال شاگرد حاج آقا محمد حسين اصفهانى بود. سيزدهسال هم نزد آقاى نائينى درس خوانده بود. در فقه واصول خيلى قوى بود. از اساتيدى كه ديدم ،مثل ايشان كم ديدم . داراى ملكات نفسانى خيلى خوبى بود. بسيار مؤ دّب و دو زانو درمجلس مى نشست . هيچ وقت از كسى بدگويى نمى كرد، حتى از كسانى كه به ايشان كممحبت بودند. عفت زبان داشت . بسيار محتاط دراعمال و كردارش بود. انسان وقتى در مجلس ايشان دو ساعت هم مى نشست ، از هيچ كس سؤال نيم كرد. كى چه هست ؟ كسى چطور شد و نقدى و انتقادى از كسى نمى كرد، ابدا؛ مگرانسان از او سؤ ال مى كرد كه او پاسخ مى داد و الّا ايشان هيچ نمى گفت .
آقاى خوانسارى ، عليه الرّحمه ، هم همين طور عالمى بود، خيلى كم صحبت و كم حرف ؛ هيچوقت از كسى انتقاد يا بدگويى نمى كرد، غيبتى نمى كرد.
من يادم نمى رود يك وقتى آقاى ميلانى در قضيّه انجمن ايالتى و ولايتى بهتهران تشريف آورد و به علمايى پيوست كه جمع شده بودند براى اصلاح كارها، آقايىدر آن جمع بود كه رساله اى نوشته بود و گفته بود: آقاى ميلانى گلايه كرده كه چرامن رساله نوشته ام .
اين پيرمرد آنقدر ناراحت شده بود كه گفت : من از فلانى تشكر نمى كنم ، من كى گفتمشما رساله ننويسيد؟
آقاى ميلانى در هيچ موضوعى وارد نمى شد. مثلا براى شخصى يا اشخاصى حرف بزند.منظور اين تعبير بود. وقتى مى خواست انتقاد كند كه او خلاف گفته ، مى فرمود: من ازفلان كس تشكر نمى كنم . من كى گفتم تو رساله ننويس .
حوزه :آيا حضرت عالى از محضر مرحوم آشتيانى هم ، بهره بردهايد؟
استاد: بنده وقتى تهران آمدم ، مرحوم آشتيانى در قيد حيات بود. جست و جو مىكردم ايشان را كه بروم خدمت شان معقول بخوانم . ايشان مدرس مدرسه سپهسالار قديمبود. مدرّس رسمى آن جا. البته ايشان براى تدريس ، مدرسه نمى رفت ، طلبه ها مىرفتند خدمت ايشان درس مى خواندند. بنده رفتممنزل ايشان . يادم مى آيد در جلسه اى كه من رفتم ، درسرسائل بود و استاد در جلسه : اعلم ، انّ المكلّف اذ التفت الى حكم شرعى ...بحث مىكرد. ايشان يك ساعتى درباره اين مطلب صحبت كرد. مطالب مختلفى مى گفت . يك مردعجيبى بود، سرشار از حافظه ، مطالب زياد، خيلى از مطالب سرشار بود. در يك سطحعالى ، درس مى گفت و صحبتهايى مى كرد كه به درد طلبه هاى آن جا نمى خورد. ايشانشخصى بود كه خيلى مطالب داشت ، لكن نمى توانست آنها را بفهماند، و شاگردبخصوصى هم پيدا نكرد. از ايشان خواستم معقول شروع كند. چون مريض بود، گفت : انشاءاللّه حالم بهتر بشود، شروع خواهم كرد. امّا متاءسفانه به همان بيمارى به رحمتايزدى پيوست و من توفيق نيافتم كه از محضرشان استفاده برم .
حوزه :مرحوم آقا ميلانى در مدرسه اى كه تاءسيس كرده بود،يكشيوه مخصوصى به كار گرفته بود، نظر شما در اين مورد چيست ؟
استاد: در اين مورد بنده وارد نبودم . ايشان مدرسه هايى درست كرد و برنامههايى گذاشته بود، لكن به نظر ما طراحان برنامه خيلى خوب نبودند، و دست اندركاران، افراد مطلّع و كاملى نبودند كه اين كارها را بكنند، و بنده در برنامه هاشان شركت نمىكردم .
حوزه :با توجّه به وضع حوزه هاى فعلى ، به عقيده شما نياز بهتحوّلى هست يا نه ؟
استاد: يادم مى آيد خدمت آقاى ميلانى بوديم ، خدمت ايشان عرض كردم : جناب عالىكه اهل درس هستيد، اهل پرورش هستيد، شما ده پانزده نفر از كسانى كه از نظر اخلاق واستعداد سالم هستيد، انتخاب كنيد و به اينان دستور بدهيد درس بخوانند، و فقط درساصول و فقه بخوانند. بگوييد: ما از شما درس خواندن مى خواهيم و شما كارى به غيردرس نداشته باشيد. و شما هم زندگى آنان را اداره كنيد. ديرى نخواهد گذشت كه ماداراى مقدار معتنابهى مجتهد شده ايم ، و در هر استانى يك مجتهد خواهيم داشت . بنده الا ن هممعتقدم كه اين كار بايد بشود.
مثلا كسانى كه اهل هستند و از نظر وضع مالى هم مى توانند، پانزده يا بيست نفر را جداكنند، به عنوان درس خواندن ، جزوه هايشان را ببينند، راهنمايى كنند. اگر اين كار بشود،در آينده مجتهدهاى متعددى خواهيم داشت كه مى توانند تدريس كنند. الا ن كه كمبود استاد است، سرّش همين است . طلبه كه به حوزه مى آيد، به سليقه خودش كار مى كند. در هر درسكه مى رود، باب سليقه خودش است . با هركس كه مى خواهد مباحثه كند، با سليقه خودشاست . رشته را مى خواهد انتخاب كند، با سليقه خودش است . اينان را بايد راهنمايى كردتا درس بخوانند و مجتهد شوند. اگر اين كار بشود، نتيجه كاملى گرفته مى شود.ساليان دراز درس فقه ، اصول و فلسفه مى خوانند، آخر هم استاد خوب نداريم .
بايد كارى كرد كه آنانى كه نتوانستند درس بخوانند، يا درس خواندند و ملّا هم شدند؛ولى كسى دورش را نگرفت و در اين جا تدريس نمى كند، برود شهرستانها. يك وقتىيكى از آقايان كه در سپاه قاضى بود، بر گشت آمد اين جا، مى خواست آن جا راول كند. گفتم چرا نمى خواهى دو مرتبه بروى . گفت آقايى گفته تضييع عمرتان مىشود، بيا توى حوزه . خود آن آقا را مى شناختم به آن آقا گفتم : خود شما كه كار نمىكنيد، چرا ديگران را باز مى داريد؟ شما الا ن در حوزه چكار مى كنى ؟ برو و آن جا روىتختخواب بخواب و به مردم بگو بياييد از من مساءلهسوال كنيد، اين كار را كه مى توانى بكنى . چرا خودشان كه نمى رويد، ديگران را هم ازكار باز مى داريد؟ از اينان زياد هستند كه الا ن درس ‍ نمى خوانند، يا درس خوانده اند ومحتاج نيستند، اينان مسلما مورد مؤ اخذه قرار مى گيرند. بايد به سراغ اينان رفت . بايدپرسيد شما چه بازدهى در حوزه داريد؟ در حوزه چكار مى كنيد؟ حقوقتان را كه از حوزه مىگيريد، به چه مجوّزى صرف مى كنيد؟ بنده معتقدم كه حوزهمثل كارخانه اى است كه بايد توليد كند، و بيرون بدهد. اگر اين جور نباشد، هميننابسامانيها هست . اگر افرادى كه درس نمى خوانند بروند، چقدر از نظر مالى صرفهحوزه است ! از آن طرف مردم هم نيازمند روحانى هستند. استانى هست كه ده تا آخوند به دردبخور ندارد.
در ثانى ، حوزه ، مصداق مَثَل معروف شهر بى در و دروازه است . امتحانورودى مى كنند و آن وقت رها مى كنند و بعد از اين مسؤ وليتى نيست كه تفحّص ازحال طلّاب نمايد، كه آيا طلّاب چه مى خوانند؟ به وظايف يك طالب علم در حوزهعمل مى كنند يا نه ؟ سؤ ال نمى شود از كجا آمده ؟اهل كجاست ؟ انگيزه او از تحصيل چيست ؟ بايد اين كارها بشود تا از بعضى از ضررهايىكه ممكن است به اسلام برسد، جلوگيرى شود؛ چه بسا افرادى كه به عنوان جاسوس ‍بيايند. دشمن در صدد تاءمين آتيه است و مى خواهد آخوندهاى دربارى درست كند كه هر چنددشمن بخواهد انجام دهند و با زبانها و قلمهاى زهرآگين ، صدمه به پيكر اسلام يا تشيّعبزنند. لذا بايد مراقب حوزه بود و ديد آنان كه درس ‍ مى خوانند، چطور مى خوانند، آياشايستگى درسى كه مى روند دارند يا نه ، و اگر ندارند آنان را راهنمايى كنند، تاعمرشان تلف نشود. بايد طلبه ها امتحان بشوند، سالى يك يا دو مرتبه امتحان بشوند.امتحان هم جورى باشد كه مشوّق طلبه باشد. و از چيزهايى كه نبايد انجام شود، جلوگيرباشد، و مانع از درسهايى باشد كه لازم نيست بخواند. مثلا فرض كنيد خارج مى خواهدامتحان بدهد ازش جزوه مى گيرند. خوب جزوه گرفتن كارى ندارد، انسان مى تواند ازكسى ديگر بگيرد و مطالبش را بنويسد، ولى وقتى جزوه را آورد و گذاشت ، بگويدبخوان اينها را و شرح بده . اگر توانست اين كار را بكند معلوم مى شود كهاهل درس خارج است و به درد مى خورد. يا در سطح بگويند از كجا تا كجا مطالعه كن ،بپرس و بعد بيا و شرح بده . اگر اين كار را كرد، معلوم مى شوداهل است ، مى تواند درس بخواند، اهل فهم است ولوبالفعل همه را از حفظ نداشته باشد. بايد در حوزه ها مقدارىكنترل باشد. پذيرفتن اهل علم با شرايط خاصى باشد، تا منسجم باشند و فردا بشودروى آنان كار كرد. امتحان ورودى تنها كافى نيست . مى شود خيلى از كارها كرد و بارابطه و ارتباطات وارد حوزه شد. آنچه كه مى ماند براى طلبه ، و مىشودطلبه را از بطله تشخيص داد، همان امتحانى است كهعرض كردم . الا ن در مشهد شروع كرده اند، و تا اندازه اى هم موّفق و خوب بوده است .بنده امسال آن جا بودم ، بسيار منظم و خوب و مرّتب بود.سال دوّمشان است و موفّق هم بوده اند.
مساءله ديگرى كه بنده معتقدم بايد در حوزه رواج داشته باشد، كه سابقا هم بوده ، درساخلاق است . درس اخلاق ، درس خواندن را تنظيم مى كند. اگر كسى از نظر اخلاق اصلاحشده باشد، به وظيفه خودش عمل مى كند. وظيفه دينى اش راعمل خواهد كرد. درس اخلاق ضرورت دارد. البته بايد كسى بگويد كه با سواد باشد،بعد هم از نظر تقوا و پرهيزگارى مورد اعتماد باشد. اين جهت در حوزه ها ديده نمى شود،و حال آن كه نقش مهّمى نسبت به اهل علم دارد.
حوزه :در مورد كتابهاى درسى و درسهايى كه بايد در حوزه خواندهبشود، چه نظرى داريد؟
استاد: اگر در مورد كتابها كارى نظير كار مرحوم مظفّر در مورداصول انجام بشود، خوب است . كفايه كتاب بسيار خوبى است ، امّا كتاب مشكلى است ، رمزاست . مكاسب و رسائل خيلى زايد دارند. نقل اقوالهايى است كه خيلى درست نيست . اگربشود اينها را با همان سبكى كه مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى نظر داشت ، به سبككتابهاى درسى در آورد، خيلى خوب خواهد شد. مرحوم مظفّر شاگرد ايشان بوده و اين سبككار را از ايشان گرفته است . برابر اين سبك ، بايد بحثهاى اصولى منظّم بشود. مباحثالفاظ، مباحث عقليّه ، مباحث حجّت ، بايد مجزّا بشود، تا معلوم شود طلبه ها چه مى خواهندبخوانند. اگر كسى پيدا بشود رسائل را جورى خلاصه بكند كه زايدش را بيندازد، نهلازمش را و همچنين مكاسب را ساده تر بنويسد، خيلى بهتر از اين است . همچنين اگر كسىكفايه را مشروح تر و مبسوطتر بنويسد، البته بهتر خواهد بود و لكن بر فرض همدرست نكنند، باز همينها را اگر كسى درست بخواند، به طورى كه از استاد بى نيازبشود، خود اينها كفايت مى كند.
امّا درسهاى ديگرى كه بايد خوانده شود، فلسفه و عقايد است . خواندن عقايد از يك جهتارتباط با فقه و اصول دارد. فلسفه ، بى ارتباط بااصول نيست ، هر كس كه فلسفه را كاملا خوانده باشد، فهمش نسبت بهاصول بيش تر خواهد بود. از اوّل كفايه تا آخر آن بى ارتباط با فلسفه نيست . خوباست انسان يك دوره فلسفه بخواند، چون دخيل در كتابهاى ديگر است . نظر به اين كه مانمى توانيم فرهنگمان را از جهت تعليم و مطالعات از ديگر فرهنگها جدا كنيم ، چونجوانان ، براى ادامه تحصيل به خارج مى روند و ما از جهت تدريس خودكفا نيستيم و قهرابا فرهنگ خارجيان برخورد داريم ، و اگر ما آنان را مسلّح به سلاح علمى نكنيم ، قهراتحت تاءثير فرهنگ خارج قرار خواهند گرفت : و نيز كتابهاى خارج وارد مملكت ما مىشود. اگر ما قبل از مطالعه آن كتابها جوانان را به اعتقادات مذهبى آشنا نكنيم ، مسلما تحتتاءثير قرار خواهند گرفت . يك وقت متوجه مى شويم بسيارى از نيروى انسانى را ازدست داده ايم . و اين سرمايه هاى مملكت از دست مى رود. بنابراين ، بايد روحانيون ، مباحثاعتقادى را بدانند، و اين بار را به دوش بكشند. همان طور كه وقتى به عقب بر مىگرديم مى بينيم در هر دوره اى روحانيون و علماى مذهب هر كدام به فراخور توان خود بهجهاز علمى مجهّز و جواب گوى شبهه ها بوده اند. البته بايد متذكّر شد كسانى كه مىخواهند در بحثهاى عقلى وارد شوند، قبل از آن ، يك دوره اعتقادات مذهبى را بدانند كه در غيراين صورت ، ممكن است شبهه ها در آنان اثر بگذارد. چون جاهايى دارد كه اگر كسى واقعاايمان قوى نداشته باشد، منحرف مى شود.
مرحوم آقاى قزوينى نقل مى كرد: از آقا سيد عباس شاهرودى كه از علماى بزرگ بود ومعقول تدريس مى كردند، سؤ ال كردم كتابهايتان را چكار كرديد.
گفت : من همه را از بين بردم .
گفتم براى چه ؟ گفت : من مدتى بود كه فلسفه مى گفتم يك روز داشتم شبهه اينكمونه را مى گفتم بعد از آخر كه گفتم و ردّ كردم ، گفتم آقايان : اين جا ما درس اعتقاداتنمى خوانيم ، فلسفه مى خوانيم . يكى از شاگردانم آمد گفت : مگر غير از همين ها ممكن استباشد.
گفت : من از همان وقت كتابها را همه را متلاشى كردم و از بين بردم . گفت : معلوم مى شودمن موجب انحراف هستم .
غير از اينها براى روحانيون ضرورى است كه مطالعات سياسى هم داشته باشند. در كناردرسها مطالعاتى هم داشته باشند؛ چون فردا اگر كسى بخواهد به اسلام خدمت كند،فقه و اصول تنها به درد نمى خورد. چيزهاى ديگرى هم بايد بلد باشد. الا ن ملاحظهمى فرماييد كه امام و ديگران همه مجتهد هستند، لكن اين مجتهد، غير از مجتهدان ديگر است ؛به درد اسلام مى خورد، به درد جامعه مى خورد. بايد انسان به عنوان مطالعات جنبى ،مطالعات سياسى داشته باشد. اگر نداشته باشد به درد جامعه نمى خورد، نمى تواندبراى جامعه كار كند.
موضوع اخلاق و درس اخلاق را هم كه گفتم . اخلاق بسيار لازم است . از اين جهت كه همانطور كه بدن در موقع انحراف مزاج و غير متعادل شدن آن مريض مى شود، روح هم هنگامبه هم خوردن تعادل اخلاقيّات ، و وقت غلبه رذايل اخلاقى و تضعيف شدنفضائل اخلاقى ، مريض مى شود، و بايد معالجه كرد. همان طور كه معالجه بدن بستگىبه تعادل مزاج و دارا بودن مقدار لازم از موادّ براى تركيبتعادل است ؛ روح هم بايد از نظر اخلاقيّات وفضائل و رذائل در حد متعادل باشد كه از آن به عدالت اخلاقى تعبير مى كنند، و چونسرنوشت اعمال جوارحى به دست اخلاقيّات است ، هر كدام ازرذائل و فضائل غلبه كنند، اعمال بر طبق آن انجام مى شود. بايد به صدد علاج روح برآمد، و عملى كه مرض روح را بيان مى كند و راه علاج نشان مى دهد، علم اخلاق است و تاروح هم معالجه نشود، نبايد انتظار عمل خير و نيك از انسان داشت .
درس تفسير هم لازم است . خصوصا كسانى كه نمى توانند خودشان تفسير بفهمند و مبادىفهم را در دست ندارند. خلاصه تفسير آشنايى با قرآن است . به وسيله آن انسان بابسيارى از علوم ، مثل ادبيّات ، به معنى الاءعم ، تاريخ ،اصول عقايد و فقه آشنا مى شود، چون منبع همه اينها قرآن است .
حوزه :در مورد روش موفقيت آميز درس خواندن طلبه ها اگر رهنمودىداريد بفرماييد؟
استاد: معتقد بنده اين است كه موجب براى پيشرفت درس و شادمان بودن و باطراوت درس خواندن براى اهل علم ، اين است كه مطالب را بفهمند. اگر انسان كتابها رافهميد، به طورى كه در آن كتاب به استاد نياز نداشت ، اين پايه مى شود براى مراتببعدى ، و شخص خوشبخت و خوشحال از درس خواندن مى شود و با طراوت و شاداب مىگردد. تا مادامى كه درس قبلى را نخوانده و به اندازه از استاد استفاده نكرده ، بالاترنرود. سلسله مراتب درسى بايد اين جور باشد. انسان كه سطح مى خواند،بايد مرا صاحب كتاب را آن طورى بفهمد كه اگر استاد دو مرتبه بخواهد درس را پيشمطالعه كند و بعد هم بنويسد و با كسانى كهمثل خودشان يا قوى تر از خودشان هستند، مباحثه كند و بعد هم بنويسد و با كسانى كهمثل خودشان يا قوى تر از خودشان هستند، مباحثه كنند. اگر اين چنين درس ‍ بخوانند و يكدوره اصول در درس خارج بگذارند، مسلّما بى نياز از استاد خواهند شد، و از نظر علمىمايه خواهند گرفت و خودكفا از رفتن به درس خواهند شد و مى توانند در صدد تحقيق برآيند و ماهر شوند.
اگر اين جور درس بخواند، خارج گفتن هم برايش مهم نيست . در خارج هم همين مطالب بابيان بالاتر و با نقد و انتقادهايى بر اينهاست . اگر كسى مى خواهد به جايى برسد،اين چنين درس بخواند.
علاوه بر آن ، پشت كار هم داشته باشد و عمر را تلف نكند. در نشستهاى بى جهت كه درضمنش هم گناه و معصيت است ، شركت نكند. در تلف شدن عمر خسيس باشد، نگذارد عمرشتلف بشود. و از جهت اعمال هم ، مواظبت به واجبات و ترك محرمات كند. اين خودش كمك است. يادم مى آيد كه از آيت اللّه ميلانى ، رضوان اللّه عليه ، پرسيدند: راه مجتهد شدنچطور است ؟ ايشان گفت :
مرحوم آقاى نائينى مى فرمود: نماز شب خواندن شرط اجتهاد نيست و لكن بى دخالتهم نيست .
راه اصلاح انسان همين است كه انسان در اوايل زندگى خودش را موظف كند به وظايفاسلامى . قهرا اخلاق هم تعديل مى شود. انسان هر جور كهعمل كند، اخلاق هم همان طور خواهد شد، نظير او در خود انسان هم منعكس ‍ مى شود.
حوزه :امروزه در حوزه دومشكل عمده ديده مى شود: يكى اين كه اساتيد به درسهايى غير از فقه واصول كم تر مى پردازند و ديگرى هم انتقال سريع اساتيد از يك مرحله درسى بهمرحله بالاتر و در نتيجه ، استادى كه در يك درس ‍ مسلّط شده و بهتر مى تواند تدريسكند، به درس بالاتر مى پردازد و طلبه ها را از تسلط خود بى بهره مى سازد. بهنظر شما علّت اين دو مشكل چيست ؟
استاد: فكر مى كنم اصول و فقه گفتن براى انسان آبرو مى آورد. هر قدر انساندر فقه و اصول ملّاتر باشد در بين مردم و حوزه آبرويش بيش تر مى شود و بيش تربه او احترام مى گذارند. بهتر ملّايش مى دانند. امّا اگر كسى در فلسفه ملّا باشد احترامشنمى كنند. در اعتقادات اگر مجتهد هم باشد، اعتنايى به او نمى كنند. او را ملّا نمى دانند.مردم از او اعراض ‍ مى كنند. طلبه ها از او اعراض مى كنند. امّا كسى كه فقه واصول خوب بلد باشد، مورد احترام در جامعه قرار مى گيرد، مرجع مى شود، استاد مىشود و در همه كارها به او مراجعه مى كنند، دنيايش خوب است ، آخرتش هم ان شاءاللّه خوباست . و امّا اگر در رشته فلسفه برود، در رشته ديگر برود، اين طور مردم به او اهميّتنمى دهند، استقبال نمى كنند، تشويق نمى كنند. سِرّ مساءله اين است . مثلا آقا شيخ مجتبىقروينى در مشهد اعتقادات بحث مى كرد، بلد هم بود، بد نبود، كسى اعتنا نمى كرد. ايشانفرد منزوى شده بود، با اين كه در فنّ خودش مرد با سوادى بود. منظور اين كه سِرّمساءله همين است كه خدمتتان عرض مى كنم . امروز آنچه كه رواج دارد فقه واصول است ، و براى فردا هم فقه و اصول به درد مى خورد. به خاطر همين است كه دروضع كنونى ، با توجّه به نياز شديد به تدريس عقايد در حوزه ، روحانيون ملّا در اينفنّ كم وجود دارد. اگر همين افرادى كه تفسير تدريس مى كنند، در رشته فقه واصول درس ‍ مى گفتند، احترامشان بيش تر بود!
امّا در مورد دوّم ، بايد عرض كنم : انسان بايد ببيند وظيفه اش چيست ؟ در حوزه چه وظيفهاى دارد؟ بايد چه تدريس ‍ كند؟ و چه خلاءيى است كه بايد پر كند اگر در سطح نيازاست ، سطح بگويد، وظيفه را ادا كرده است . خصوصا اگر خودش در خارج پخته نباشد،خارج شروع كند. به سبب اين كه موجب تضييع عمر ديگران خواهد شد. اگر از عهده مطالببرنيايد، مسلما موجب تضييع عمر ديگران خواهد بود. لهذا تا انسان خودش رااهل خارج گفتن نيابد، به طورى كه مطالب را آن جور كه هست به شاگردها تفهيم كند،نبايد خارج بگويد. تا مى تواند نگاه به خلاء كند، هر جا خلاء است آن جا را پر كند.درس خارج زياد است . زياد درس خارج گفته مى شود سطوح كم گفته مى شود و اساتيدمبرز كم دارد. مرحوم حاج شيخ هاشم قزوينى پيرمرد بود، تا آخر عمرشرسائل و مكاسب درس مى گفت ، با اين كه ايشاناهل درس خارج گفتن بود. پس بايد انسان نگاه كند خلاء كجاست و چه بايد بكند و حوزهچه نيازى به او دارد. بايد نياز حوزه را مراعات كرد.
حوزه :با توجّه به پيشنهادى كه به مرحوم آيت اللّه ميلانى كردهبوديد، مى خواستيم نظر شما را در مورد تسهيلات تحصيلى حوزه بدانيم .
استاد: اگر طلبه بخواهد پيشرفت كند، بايد از جهات مالى ، مسكنو امثال آن در مضيقه نباشد. اگر زمامداران حوزه : نظمى برقرار كنند كه بشود زندگىهمه را تاءمين كرد، بهتر است . طلبه اى است كه سطح مى خواند، بايد تاءمين باشد، تادرس بخواند. از نظر اداره زندگى ، بين خارج خوان و سطح خوان فرق نگذارند سطحخوان را هم از نظر لباس ، خوراك و مسكن تاءمين كنند. اگر اين جور نباشد ريخت و ريززياد است . مثلا كسى با 1800 تومان نسبت به عائله بايد هميشه مسافرت برود، ياخداى نخواسته درسهايى برود كه پول مى دهند. البته در اين جا بحمداللّه نيست . اگرحوزه ، نظمى نداشته باشد كه بتواند محصّلين واقعى را مكفى المؤ نة[تاءمين مخارج ] از هر جهت بكند، ريخت و ريز آن كم تر مى شود. وگرنه موانع زيادترخواهد شد و به جايى نخواهند رسيد. مثلا سيوطى خوان ، يا معالم خوان نبايد از نظر ادارهزندگى نسبت به ديگران فرقى داشته باشد.
اينان هم فردا مثل ديگران سطح عالى خوان و خارج خوان خواهند شد. بايد ديد از نظر مؤنة چطورى هستند، بايد مكفى المؤ نة كنند و الّا ادامهتحصيل نخواهند داد.
حوزه :با توجّه به سختيها و رنجهايى كه در زمانتحصيل در تهران كشيده ايد، مى خواهيم نظر شما را در مورد لزومتحمّل سختى براى طلبه هابشنويم :
استاد: بنده معتقدم كه طلبه در اوايل زندگى ، بايد از جهات متعددى مراعات كند.از جهات مزاجى خيلى مراقب باشد، يك وقت ندارد و نمى كند، خوب آن كه ندارد، چه مىشود كرد. ولى بايد مزاج را نگه داشت ، بايد به آن رسيد، چون بدن وسيله كار شخصاست ، نه به عنوان خوشگذرانى ، بلكه بعنوان ابزار كار. اگر بدن من سالم نباشد،نمى توانم درس بخوانم ، فكر صحيح ندارم . نمى توانم به درد اجتماع بخورم .تجربه اى كه من در دوران زندگيم داشتم ، اين است كه بايد بدن را سالم و شاداب نگهداشت ، به آن رسيد، از نظر خواب و خوراك مضايقه نكرد. به اندازه لازم ، نه بيش ازلازم . بنده توصيه و سفارش به آقايان اهل علم مى كنم كه دراوّل ورود، اگر به واسطه تنگدستى نباشد، هيچ وقت خود را در مضيقه قرار ندهند ودرست از نظر خواب و خوراك به بدن برسند. بنده الا ن سنّم نزديك به 60سال است ، حالا كه بايد كار كنم مزاج ندارم ، چون مزاجم را آن وقت از دست دادم و سالياندرازى معالجه مى كردم . البته معلوم است كه اگر براى انسان پيش آمدى شد، بايدتحمل داشته باشد، بايد صبر كند. در مشقّات زندگى ، بايد انسان صبر كند. هر كسىدر هر شغلى اگر بخواهد به مقامى برسد، بايد صبر داشته باشد و نبايد زود از ميداندر برود. اگر انسان مشكلات درس خواندن راتحمل كرد، مى تواند به جايى برسد و گرنه اگر بخواهد خوشگذرانى كند، بهجايى نمى رسد، ممكن نيست . بنابراين ، بايد به اندازه اى كه بدن استراحت و خوراكلازم دارد، انجام دهد. البته اشخاص فرق مى كنند، يكى پنج ساعت بخوابد، كفايت مى كندو يكى هفت ساعت هم كفايت نمى كند. حدّش همين است كه به اندازه اى باشد كه شخصصدمه نخورد و مزاج ضعيف نشود.
حوزه :گاهى ديده مى شود وضع معيشتى بعضى از روحانيون بيشتر از شاءن يك روحانى است در اين مورد چه توصيه اى داريد؟
استاد: اگر كسى مى خواهد درس بخواند وتحصيل كند و ملّاى به درد بخور بشود، بايد مقدار لازم زندگى را كه كمكتحصيل است داشته باشد، لكن اگر كسى مى خواهد در مياناهل علم ، خوشگذرانى بكند، اشتباه رفته است . نبايد به مدرسه مى رفت ، بايد به راهديگر مى رفت . چون خوشگذرانى در آخوند خيلى كم است ؛ يعنى اگر كسى بخواهدزندگى اش از راه مشروع اداره بشود، كم است . تك و توكى هستند كهاهل منبرند، اهل سخنرانى اند كه مى توانند بروند جايى و كارى بكنند، درآمدى داشتهباشند و اِلّا اگر كسى بخواهد در حوزه بماند و زندگى خوب هم داشته باشد، ممكن نيست. خيلى كم هستند كسانى كه در حوزه مى مانند و مى توانند از راه مشروع چيزى به دستبياورند. لهذا، بايد طلبه هايى كه مى خواهند درس بخوانند، كارى كنند كه موانع راه رابر طرف كنند. شرايط را موجود و موانع را مرتفع كنند. همان طورى كه اگر شرايطزندگى نباشد، نمى تواند ادامه بدهد. اگر چنانچهدنبال زندگى با رفاهى هم بود،
از تحصيل باز مى ماند، نمى تواند تحصيل كند. دائما در فكر زندگى دنيايش خواهدبود؛ فلان جا نقص پيدا كرده اصلاح كنم و فلان جا و... كسى مى خواهددنبال دنيا برود، نمى تواند طلبگى را ادامه بدهد و ملّا بشود. مسلّم اين جورى خواهد بود.بزرگان ما اين طورى بودند. من درباره يكى از بزرگان شنيده ام كه لحاف مى دوخته وزندگى مى كرده است . بنابراين ، طلبه بايد به مقدار مايحتاج تاءمين كند ودنبال بقيّه نرود كه عمرش را ضايع كند و از درس باز بماند.
حوزه :بعضى از طلبه ها كه تازه وارد حوزه مى شوند، در موردعبادات و دعا و مستحبّات گاهى راه افراط و گاه راه تفريط مى پيمايند، در اين موردراهنمايى بفرماييد.
استاد: كسى كه اوّل وارد مدرسه مى شود، ذهن صاف و پاكى دارد واقعا دستنخورده است و عبادات و ادعيه شريفه هم جاذبه دارد، چون ذهن اين شخص صاف است وجاذبه عبادات و ادعيه زياد، به طرف آن مى گرود، گرچه از طرف ديگر، چون از نظرعلمى بى بضاعت است ، صدمه بخورد. من معتقدم اينان را بايد خيلى نصيحت كرد. بايدگفت : درس بخوانيد و از رساله هم سوا نشويد. كسى از بنده سؤال كرد: چه كار بايد بكنم ، گفتم : طلبه وقتى وارد حوزه شد، بايد درس بخواند وخوب هم بخواند و از رساله هم سوا نباشد كه اعمالش طبق وظيفه شرعى باشد. امّا دعا وامثال آن در خلال اينها البته مطلوب است ، لكن اگر كسى بخواهد بيش تر عمرش را دراينها صرف كند، نه در درس ، كار خوبى نيست . البتهاهل صفا بودن ، اهل حال بودن ، بسيار خوب است ، لكن نبايد طورى باشد كهتحصيل علمى اش هم صدمه بخورد.
حوزه :زود ازدواج كردن را شما يكعامل موفقيّت مى دانيد يا خير؟
استاد: ازدواج شرعا امر مطلوبى است ، و طلبه بايد نگاه كند آيا با ازدواج مىتواند به تحصيل ادامه بدهد يا نه . اگر ازدواج ضرر بهتحصيل اش نمى زند و از نظر زندگى مى تواند طورى تاءمين كند كه به درسش صدمهنخورد، خوب است ، واِلّا بايد صبر كند تا به جايى برسد كه بتواند تاءمين زندگىبكند، آن وقت ازدواج كند. چون مى بينيم بعضى از اشخاص دراوايل طلبگى ازدواج مى كنند، زندگى شان اداره نمى شود. حقوق حوزه براى شخصى كهسطح مى خواند كم است ، بنابراين چنين شخصى مجبور است از راه ديگرى تاءمين كند.
حوزه :شما كه با يك واسطه و از طريق مرحوم آيت اللّه ميلانىنظريّات آقا شيخ محمّد حسين اصفهانى را به دست آورده ايد مى خواستيم در مورد سبكايشان توضيح بفرماييد؟
استاد: مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى ، هدم بنايى و تجديد بناى ديگرنكرده است . و اگر كرده باشد، خيلى كم است . وى ، مانند شيخ انصارى كه مطالب رادگرگون كرده ،نيست . البته ايشان مطالب رامستدل بيان كرده ، هر صغرايى را تحت كبراى خودش قرار مى داده و آن را بر صغرىبرابر مى ساخته است . مطالب ايشان موجز و تعبيرات ايشان تحت اصطلاحات علمى نهادهشده است ، لهذا فهم مطالب ايشان براى خيلى هامشكل است و اگر فضلا به مطالب ايشان آشنا شوند، محك خوبى براى ملّايى آنان است .
حوزه :در مورد جنگ تحميلى نظر شما چيست ؟
استاد: اين جنگ ، جنبه دفاع از حريم اسلام و مسلمانان دارد، و براى دعوت بهاسلام نيست ، تا گفته شود لازم به اجازه امام معصوم است . اين جنگ دفاعى بر همهمسلمانان واجب است و اختصاص به اشخاص خاصّى ندارد.
حوزه :در پايان اگر توصيه و نصيحتى براى طلبه ها داريدبفرماييد:
استاد: طلبه ها از آن روزى كه وارد حوزه مى شوند، مواظب خودشان از جهت مزاجىو نيز حال پيدا كردن باشند. چون اگر انسان بتواند آن روحيّه جوانى را نگهدارد، آن صفارا نگهدارد، براى ساليان بعدى ، به موفقيّت براى پيشرفت در كارهايش رسيده است .كسانى را مى بينيم به جايى و مقامى رسيدند، كه چيزهايى داشتند. از مرحوم آقا شيخمحمد حسين اصفهانى نقل مى كنند كه فرموده بود: سه چيز را من ترك نكردم : يكى نمازشب و يكى هم زيارت عاشورا را و سوّمى را بنده يادم رفته است كه چه بود. انسان اگربخواهد واقعا با معنويّت حركت كند، در درس توفيقات معنوى پيدا كند، بايد راه بندگىبرود. بنده خدا باشد و در اداى وظيفه كوتاهى نكند. يك وقتى كسى مى پرسيد: چه كسىاهل بهشت مى شود؟ بنده گفتم : اگر كسى واجباتش را انجام دهد و محرمات را ترك كند، ايناوّل كسى خواهد بود كه به بهشت مى رود. اهل علم شايسته است كه اين جور باشند. واقعاپاى بند باشند به اين كه واجبات را عمل كنند، و محرّمات را ترك كنند. اگر نسبت بهمستحبّات و آداب وقتى داشته باشد، صرف كند چه بهتر، والّا طورى نيست . آنچه كهضرورت براى همه ، بخصوص اهل علم دارد، آوردن واجبات و ترك محرّمات است . البتهداشتن توسّلات هم خيلى دخيل خواهد بود، در پيشرفت انسان . انسان عوض اين كه عمرش رادر نشستهاى بيهوده و باطل صرف كند، عمرش را در اين راه صرف كند.
حوزه :از اين كه لطف فرموديد و به پرسشهايى مجلّه پاسخ داديد.متشكريم .
مصاحبه با استاد حاج شيخ عبدالجواد جبل عاملى (12) 
طلايه داران كاروان فقه و اجتهاد، كه ساليان بسيار پرتو افشان علم و تقوى برتارك حوزه هاى علميه بوده اند، تافته ناگسسته تاريخ حوزه اند و آئينه تمام نماىفراز و نشيبهاى آن ؛ و نه آئينه ، كه خود تاريخ سازند، و طالبان علم را نشايد كهدرس تاريخ تطور حوزه ها را در محضر جز اينان آموزند.
گفتار ايشان كه بر پشتوانه ارزشمند اندوخته هاى علمى و مشاهده هاى عملى و تجربههاى تاريخى سلف صالح استوار است ، ريشه هاى لطيف نهالان نورسته حوزه هاى كنونىرا به ريشه هاى محكم و پر مايه ديروزيان پيوند مى زند. و اين چنين آب حيات را درآوندهاى اين درخت تناور همواره جارى مى دارد.
بدين سان آشنايى با چنينى اسطوره هايى ، آشنايى با تاريخ حوزه اى است كه اگرچه امروز، تنها به عنوان دانشكده فقه و اصول شناخته مى شود. ليك در گذشته اى نهچندان دور، دانشگاه علوم ، و شايد تنها دانشگاه موجود بوده است . مجتمعى علمى ، كه فقه واصول ، تفسير و نهج البلاغه ، حكم و ادبيات ، رياضيات و نجوم و طب و تاريخ ، در آنبه گونه اى با هم پيوند داشت كه انديشه جدايى هر يك از ديگرى ، با باور هيچ يك ازاستاد و شاگرد، سازگارى نداشت .
اين گونه بود كه فارغ التحصيلان چنين دانشگاهى مردان مردى بودند، رهنوردان قله هاىسر به فلك كشيده علم و عمل ، رادمردانى بريده از دنيا، معراج گرانِ تا به ستيغ عرشايمان و حكمت و معاد باورانى تشنه وصال ، و در چنان حالى مردم دوست و درد آشناىضعيفان و باور انديشان عليكم بالسواد الاعظم .
اين همه نبود، مگر به بهره مندى اساتيد اين دانشگاه از گنجينه پربهايى كه پايهگذاران حوزه شيعى به وديعت گذارده بودند. از اين رو، استاد، نه تنها فقيه ، كه مفسر،فيلسوف ، اديب ، رياضى دان ، منجم ، طبيب و تاريخ آشنا نيز بود.
جاى حيرت نيست كه استادانى چون : مرحوم آخوند كاشى ، حاج آقا رحيم ارباب ، خراسانى، حاج ميرزا على آقا شيرازى و... ذوفنون بودند، امّا چگونه از آنچه كه پيرامونويژگيهاى معنوى آنان باد مى شود، آن هم بسان خوشه اى از گندم زارى بى انتها، درشگفت نمائيم ؟ آن جا كه استاد مى گويد:
مرحوم آسيد محمد باقر دُرچه اى كه مرجع تقليد بود، در علم ورع و تقوى آيتىبود عظيم ، و به حقيقت جانشين پيامبر اكرم و ائمه معصومين ، سلام اللّه عليهم اجمعين ، درسادگى و صفاى روح و بى اعتنايى به امور دنيوى ، گويى فرشته اى بود كه ازعرش به فرش فرود آمده و براى تربيت خلايق ، با ايشان همنشين شده است . هنگام سلامت، غذايش بسيار ساده بود و نان خورش شام و نهار او با پياز و سبزى بود، يا دوغ و ياسكنجبين . مكرر ديدم كه سهم امامهاى كلان براى او آوردند و دينارى نپذيرفت ، با اين كهمى دانستم بيش از چهار پنج شاهى پول سياه نداشت ، وقتى سبب مى پرسيدم ، مى فرمود:من فعلا بحمداللّه مقروض نيستم و خرجى فرداى خود را هم دارم ، و معلوم نيست كه فردا وپس فردا چه پيش آيد: و ما تدرى نفس ماذا تكسب غدا. بنابراين ، اگر سهم امام رابپذيريم ، ممكن است حقوق فقرا تضييع شود.
گاهى ديدم چهارصد پانصد تومان كه به پول آنروز چهارصد پانصد هزار تومانبود، برايش سهم امام آوردند، بيش از چند ريال كه مقروض بود،قبول نكرد. اگر احيانا لقمه اى شبهه ناك خورده بود، فورا انگشت در گلو مى كرد و همهرا بر مى آورد. و اين حالت را مخصوصا خود يك بار به راءى العين ديدم .
ماجرا از اين قرار بود: يكى از بازرگانان ثروتمند، آن بزرگوار با چند تن از علماء وطلّاب دعوت كرده بود. سفره اى گسترده بود، از غذاهاى متنوع با انواع تكلّف و تنوع . آنمرحوم به عادت هميشگى مقدار كمى غذا تناول كرد. پس از آن كه دست و دهانها شسته شد،ميزبان قباله اى را مشتمل بر مساءله اى كه به فتواى سيّد حرام بود. براى امضاء،حضور آن مرد روحانى آورد. وى دانست كه آن ميهمانى مقدّمه اى براى امضاى اين سند بوده وشبهه رشوه داشت . رنگش ‍ تغيير كرد و تنش به لرزه افتاد، و فرمود: من به تو چهبدى كرده بودم كه اين زقوم را به حلق من كردى ؟ چرا اين نوشته ها راپيش از ناهار نياوردى تا دست به اين غذا آلوده نكنم . پس آشفتهحال برخاست و دوان دوان به مدرسه آمد و كنار باغچه مدرسهمقابل حجره اش نشست و انگشت به حلق فرو كرد و همه را برگرداند و پس از آن نفسراحتى كشيد.

يا مى گويد:
مرحوم آسيد مهدى درچه اى ، برادر كوچك آسيد محمد باقر، كه او نيز از ساكنانمدرسه نيم آورد بود، در علم و تقوى و امانت و صداقت ، نسخه ثانى برادر بود. از جلوههاى تقوى و زهد آن بزرگ يكى آن كه در اوائل ايام قحط و مجاعهسال 1335 تا 1337 ق . كه مصادف بود، با جنگ بينالملل اول ، ده بيست من آرد، در خانه داشت ، و عائله سنگينى هم داشت . به محض اين كه آثارگرانى نمودار شد، مرحوم آسيد مهدى آن ده بيست من آرد را فروخت و چون به او گفتند لازمبود شما احتياط مى كرديد و حتى مقدار ديگرى هم مى خريديد، جواب داد: ترسيدم شبههاحتكار داشته باشد. خدا بزرگ است .
يا مى گويد:
مرحوم آخوند ملّا عبدالكريم گزى ، براستى شيخ بهائى عصر خود بود، ومرجعيّت تامّه قضا و فتوى داشت و در عين اين كه سىچهل سال تمام امور قضائى اصفهان و توابعش در دست او بود، شبى كه در گذشت ،خانواده او نفتِ چراغ و نان شب نداشتند و مرحوم فشاركى از محلّ وجوهات حواله داد تا براىخانواده او شام شب و لوازم معيشت تهيه كردند و من خود يكى از حاضران آن واقعه و مباشرآن خدمت بودم .
اينها و جز اينها، واقعيتهايى هستند كه شناخت و پيروى از آنها، بويژه براى رهپويانطريق حق و طالبان علوم الهى ، ضروريت حياتى دارد، وعامل اساسى جهت گيرى علم و پيوند آن با عمل خواهد بود. و هيهات كه بر بلنداى قله علمگام نهيم و در حضيض دره عملى فرو غلطتيم .
اكنون ، در اين مقال ، پاى صحبت استاد ارجمندى نشسته ايم ، كه روايتگر راستين حديثحوزه اى است كه در آغاز از آن ياد كرديم . چرا كه وى افتخار شاگردى بزرگانى راداشته كه نام آنان زينت بخش فصل هايى از كتاب تاريخ حوزه است .
او كه تا چندى پيش ، پر جمعيت ترين مجتمع درسى را در حوزه علميّه قم داشته و درسسطوح عاليه وى ، بويژه كفايه اش ، مجمع فاضلان ومحفل انس عاشقان تحصيل و تحقيق بوده است ، اينك با كوله بار سنگين بيش از پنجاهسال تجربه تحصيل و تدريس شاگردان برجسته و سالكان سيرت آن سلف صالح ،در خانه اى محقّر، با كم ترين امكانات ، به اداى وظيفهمشغول است .
اين استاد يگانه و صاحب تجربه كهن ، آن گاه به نام امام ، مدظله ، را مى شنود، باكهولت سن از جاى بر مى خيزد و چنين مى گويد: به احترام نام ايشان بايد بلندشد و بعد با اندوهى عميق از اين كه امروز نسبت به وجود امام قدردانىكامل نمى شود، تاءسف مى خورد. بى گمان ، خاطرات اين مردان مرد، براى ما درس است .و پندهاى پدرانه آنان راهنماى راهمان . و آنچه از چگونگى راهسپردن رهروان مى گويند،معيار سلوكمان .
به اين اميد، راهى خمينى شهر اصفهان شديم كه از خرمن دانش ، انديشه و تجربه هاىاستاد بزرگ آيت اللّه حاج شيخ عبدالجواد جبل عاملى ، دسته گلى ارمغان طالبان حكم وراهيان راه كنيم . با قدردانى و سپاس كامل از حضور فرزند برومند استاد جناب آقاى نوراللّه جبل عاملى كه ما را در فراهم آوردن اين مجموعه كمك و يارى فراوان كرد.
حوزه
حوزه :در ابتداء از روزگار طلبگى و چگونگى تحصيلات خودبفرماييد.
استاد: زمانى كه من از سده (13)به قصدتحصيل راهى اصفهان شدم ، مرحوم آقا شيخ محمد باقرجبل عاملى ، دايى بنده ، در مدرسه مرحوم ثقة الاسلام حاج شيخ محمد على نجفى حجره اىداشت . خدمت ايشان رسيدم و با كمك و راهنمايى ايشانمشغول تحصيل شدم .
هر دو هفته يك بار به قصد ديدار والدين ، پياده راه سده را در پيش مى گرفتم . دوفرسخ راه بود. در بازگشت يك بغچه نان به دوش داشتم كه غذاى دو هفته آينده ام بود.در آن سن و سال ، به اين كيفيّت زندگى كردنمشكل بود. اما علاقه فراوان به تحصيل ، نمى گذاشت كه از سختيها ناراحت شوم . معمولاطلبه ها هم مشابه همين وضعيت را داشتند. در عينحال ، مرتبه خوبى از خلوص و صفا مشاهده مى شد. در اساتيدمان معنويتى موج مى زد، كهبه ما روحيه و قوت قلب مى بخشيد. در گذشته حوزه اصفهان رونق بسزايى داشت . وجوداساتيد گرانمايه و نادر، به آن ، چنان جذابيتى داده بود كه شما كم تر كسى ازبزرگان سلف را مى يابيد كه چند سالى در اين حوزهتحصيل نكرده باشد. مرحوم ملا هادى سبزوارى ، آيت اللّه بروجردى و بزرگانى ديگر،ساليانى چند از حوزه اصفهان بهره مند بوده اند.
من مغنى و مطول را خدمت مرحوم جلال الدين همائى (14)كه بعد از استاد دانشگاه تهرانشد، خواندم . ايشان در مدرسه نيم آورد(15)حجره داشت و در مسجد جارچى (16)درسمى فرمود. صفات خوبى در مرحوم همائى جمع شده بود. جدا از تقوا و مناعت طبع ، پشتكارعجيبى داشت به صورتى كه مى توان يكى از خصوصيّات خوب ايشان را حساس بودننسبت به گذشته زمان دانست . لحظه اى را بى ثمر از دست نمى داد. گاهى مى شد كهايشان كتاب سنگين و پر محتوايى را در راه مطالعه يا حفظ مى كرد. به اين جهت بود كهمرحوم همائى در مدت چندين سال طلبگى مدرسه نيم آورد، جامعيتى در اكثر علوممعمول در آن زمان پيدا كرد. شرح لعمه را خدمت آقا ميرزا احمد مدرس و آقا شيخ على يزدىخواندم . مرحوم آقا شيخ على يزدى ، آن گونه در ادبيات مسلط بود كه به نحو رجزدرس مى گفت ، يعنى با عبارات مسجّع و مقفّى .
قسمت زيادى از قوانين را نزد آقا سيد على نجف آبادى خواندم .رسائل ، مكاسب و حتى مقدارى از كفايه را خدمت فقيه و مجتهد معروف آقا مير سيد محمد نجفآبادى خواندم . ايشان استادى بزرگ و در تدريس كفايه مدرس مبرّزى بودند.
همراه آيت اللّه شهيد حاج آقا عطاء اللّه اشرفى اصفهانى ، درس مكاسب مرحوم شيخ محمدرضا جرقويه اى مى رفتيم .
مرحوم جرقويه اى در زندگى خود حالات و كيفيات بسيار خوبى داشت . ايشان نسبت بهدنيا، به حداقل از ضروريات اكتفاء مى كرد و با مرتبه خوبى كه زا مناعت طبع داشت ،پاكيزه مى زيست .
مرحوم حاج سيد محمد مهدى دُرچه اى در مسجد نو اصفهان مكاسب مى فرمود، درس ايشان هممى رفتم .
حوزه :در ابتداى سخن اشاره اى به اهميت حوزه قديم اصفهان داشتيد،لطفا در اين باره بيش تر توضيح بفرماييد.
استاد: حوزه هاى طلبگى قديم ، تنها به فقه واصول خلاصه نمى شد. بلكه در كنار اين دو، علومى ديگر ازقبيل تفسير، اخلاق ، طبّ، رياضيات ، نجوم ، و فلسفه در آن رايج و تدريس مى شد. حوزهاصفهان ، اساتيد فريد و همه فن حريفى داشت كه به خوبى از عهده تدريس اين علوم دركنار فقه و اصول بر مى آمدند. اساتيدى كه هم مجتهد بودند و هم در اين علوم صاحبنظر. بعضى از آنها مانند: مرحوم آخوند كاشى (17)مرحوم جهانگير خان قشقائى(18)مرحوم ارباب (19)مرحوم حاج ميرزا على آقا شيرازى (20)، مرحوم سيد محمدباقر دُرچه اى (21)مرحوم شيخ محمد خراسانى (22)و مرحوم مدرس ، جزء نوادر وسرآمد اقران خود بودند.
حوزه :حضرت عالى غير از فقه واصول چه تحصيلاتى داشته ايد؟
استاد: مقدارى از علوم معمول در آن زمان را خواندم . مثلا مقدارى ازمعقول دارالشفاء مقابل بازار مسگرهاى اصفهان تدريس مى فرمود.
استاد بزرگ معقول مرحوم آقا شيخ محمد خراسانى در مدرسه صدر حجره اى داشت در همانجا براى عده اى شرح منظومه مى فرمود. من كه در اين درس نيز شركت مى كردم ، تاممطالب ايشان را مى نوشتم كه بعد بعضى از دوستان و همچنين بعضى از خانمها كه بهاين گونه بحثها اشتغال و علاقه اى داشتند، اين نوشته ها را مى گرفتند و استنساخ واستفاده مى كردند. خدمت حاج ميرزا على آقا شيرازى كه بسيار مرد پاك و مهذّبى بود، درستفسير و نهج البلاغه مى رفتم . تفسير و نهج البلاغه ايشان واقعا كم نظير بود. وبراى كسانى كه نبودند، تصورش مشكل است . نجوم و تقويم عربى را خدمت حاج شيخمحمد رضا رهنانى خواندم . رياضيات را خدمت مرحوم ارباب ، رضوان اللّه عليه ، خواندم. حاج آقا رحيم ارباب فقيه صاحب نظر و بسيار مرد جليلى بود كه در عين جامعيّت ، اخلاقو رفتار بى نظيرى داشت . اين مرد متواضع درس شرح لمعه اى مى گفت كه پدر جد درسخارج بود.
حوزه :به چه انگيزه اى استاد در كنار فرا گرفتن فقه واصول به تحصيل اين علوم پرداختيد؟
استاد: فرا گرفتن تفسير و نهج البلاغه كه براى هر طلبه اى ضرورت دارد.چون از آشنايى با قرآن و نهج البلاغه انسان جهت كار خودش را مى يابد و مى فهمد كهدر طلبگى بايد به چه سمت و سويى حركت كند. به عبارت ديگر، انسان با عوالمناپيدايى آشنا مى شود كه رمز موفقيت او در آن خوابيده است . خواندنمعقول هم كه لازم است ؛ زيرا علاوه بر مطلوبيت ذاتى خود علم و تجهيز انسان در حفظ وحراست از دين ، خواندن معقول به عقل انسان چنان قوتى مى بخشد كه از آن در جاى ديگرمثل فقه و اصول به خوبى مى توان استفاده كرد و نتيجه گرفت .
رياضيات و نجوم هم كه علم است و مطلوبيت دارد. علاوه بر اين ، از رياضيات در كتابارث و از نجوم در بحث قبله ، به خوبى مى توان استفاده كرد.
حوزه :در زمينه فراگيرى اين علوم چه توصيه اى براى طلبه هاداريد؟
استاد:
دوستان ما خود بهتر مى دانند كه براى حراست و ترويج از دين ، تنها بهفقه و اصول نمى توان اكتفا كرد. و تسلّط در علومى ازقبيل : تفسير، نهج البلاغه ، تاريخ اسلام و حكمت لازم است . اساتيد حوزه ها هم بايد درتقويت اين جهات بكوشند. و زمينه را به گونه اى فراهم سازند كه طلبه از هر جهت آمادهو مطابق با نياز زمان تربيت شود.
حوزه :فرموديد بعضى از خانمها يادداشتهاى درس شرح منظومهشما را گرفته و استفاده مى كردند مگر در آن زمان خانمهايى بودند كه در حوزهمعقول بخوانند.
استاد: بله بودند خانمهايى كه درس مى خواندند، فقه ،اصول و فلسفه ؛ از جمله شاگردان ، مرحومه حاجيه خانم امين كه درس و بحث داشت .
حوزه :آيا درس خواندن خانمها مورد خرده گيرى آقايان قرار نمىگرفت .
استاد: نخير، بلكه خانمها توقّع بيش ترى داشتند و مى خواستند كه حوزه بهآنان بيش تر توجه كند و امكانات بهترى جهتتحصيل آنان فراهم سازد.
حوزه :اگر خاطره اى از دوران طلبگى خود به ياد داريد و اكنونبازگويى آن را براى ما و ديگر طلاب ، مفيد مى دانيد، بفرماييد.
استاد: من تصميم گرفتم براى ادامهتحصيل از اصفهان به قم بيايم ، هيچ پولى نداشتم . به همين علّت يكسال نماز استيجارى به مبلغ پنج تومان قبول كردم و اين پنج تومان را خرج سفر كردهو به قم آمدم و مدتى در مدرسه رضويه و حجره هاى نمناك مدرسه خان و مدتى درفيضيه به سر بردم و با شهريه مختصرى كه داده مى شد، به قناعت مى گذراندم و ازبركت آنها كتابهاى ضرورى را هم تهيّه مى كردم .
حوزه :در چه سالى به قم تشريف آورديد؟
استاد: سالش را دقيق به خاطر ندارم . قم كه آمدم درس مرحوم آيت اللّه حائرىمى رفتم . البته در اين درس ، جزء طبقه دوم و سوم از شاگردان بودم . چون در درسايشان ، مرحوم آقاى حجت ، مرحوم سيد محمد تقى خوانسارى و از اينقبيل شركت مى كردند. مرحوم حجّت بعد از درس آيت اللّه حائرى براى ما درس داشتند.بعدها هم كه آيت اللّه بروجردى تشريف آوردند، درس ايشان مى رفتم .
حوزه :از ويژگيهاى اخلاقى استادان بزرگ خود، براى ما بگوييدكه ان شاءاللّه آن اخلاق والا و رفتار زيبا، هم ما را به كار آيد و هم ديگر طلاب عزيز را.
استاد: غير از جامعيّت علمى ، سه خصوصيّت در اكثر اساتيد ما چشمگير بود.
يك ، مرتبه عالى از تقوا. دو، حسن كامل اخلاق . سه ، تواضع و فروتنى .معمولا اساتيدما دقت كامل داشتند كه حتى مكروهات را انجام ندهند در برخورد با شاگردان خود، چنانتواضعى داشتند كه ما براستى خجالت مى كشيديم . يادم نمى رود گاهى كه من از قمبه اصفهان مى رفتم و به خدمت استاد بزرگ مرحوم ارباب مى رسيدم ، ايشان مى فرمود:فلانى بيا تا اين مطلب را با هم حلّ كنيم . اين نبود مگر از نهايت تواضع ايشان . يامرحوم حاج ميرزا على آقاى شيرازى ، كه مرحوم مطهرى هم خدمت ايشان نهج البلاغه راخوانده ،اين مرد واقعا استاد بود، بخصوص در طب قديم . كتاب قانون بوعلى را بهخوبى تدريس مى كرد و تفسير و نهج البلاغه اش هم كه معركه بود، و در عينحال ، به جهت اهميتى كه به موعظه و ذكر مصيبت مى داد، معمولا قطرات اشك در چهره اشنمايان بود. آنچه مى گفت از دل بر مى خاست و بردل مى نشست . بد نيست اين مطلب را هم بگويد كه بزرگان ما از دنيا بهحداقل از ضروريات اكتفاء داشتند. وقتى كه مرحوم آيت اللّه حائرى مى خواستند براىافرادى مانند سيّد محمد تقى خوانسارى ، سيد احمد خوانسارى و آقاى اراكى شهريه اىتعيين كنند، به خدمتكار خود گفته بود، مقدارىپول خدمت آنها ببرد و براى هر كدام مقدارى را كه از آنپول برداشته بودند، به عنوان شهريه تعيين و از آن به بعد روى اين ميزان كه نيازآنها را تعيين مى كرد، برايشان شهريه مى فرستادند.
حوزه :حضرت عالى از چه زمانى تدريس را شروع كرديد؟
استاد: زمانش را كه به صورت دقيق يادم نيست ، چون در نظام طلبگى تدريس وتحصيل با هم مقارن است و به طور معمول درسهاى پايين توسط مشغولين به درسهاىبالاتر، تدريس مى شود. من هم اغلب اين طورعمل مى كردم ؛ اما درسهاى عمومى من كه جنبه يك درس عمومى در حوزه را داشته است ، عبارتاست از: چندين دوره مطول ، مغنى ، رسائل ، مكاسب ، كفايه .
حوزه :چه خاطره اى از شاگردان خود داريد.
استاد: بله آقايان حاج شيخ اسماعيل ملايرى ، حاج سيد محمد طهرانى ، يوسفصانعى ، موسى صدر، شيخ محمد رضا صلواتى ، محمدى گيلانى ، صادق خلخالى ،حسين مظاهرى ، مهدوى كنى ، اخوى ايشان آقاى باقرى ، آقاى ستوده و همچنين مرحوم مصطفىخمينى ، رضوان اللّه تعالى عليه ، از جمله كسانى بودند كه به درس كفايه مى آمدند.خداوند تاءييدشان كند. آقايان خيلى جدى زحمت كش و مقيد بودند. بعضى از ايشان ماهمبارك و تعطيلى ها را هم درس ‍ مى خواندند جديّت و علاقه فراوانى نسبت به درسداشتند. گاهى بعضى از شاگردان در درس مى گفتند:
كفاف كى دهد اين باده ها به مستى ما.
منظور ايشان اين بود كه بيش تر بخوانيم . عموما نظر و شائبه هم جز رضاى خدا نبود.
حوزه :شما كه بعضى از تابستانها را درس مى گفتيد نظرتانراجع به تعطيلات حوزه چيست ؟
استاد: من نمى دانم ، آقايان در تعطيلات چه مى كنند. اگر تبليغ مى روند، تااحكام خدا را به گوشه و كنار برسانند، خوب است . رسالت طلبه ابلاغ دين خداست . آنوقت چنين بود كه كسانى كه به تبليغ نمى رفتند، مى ماندند واشتغال به تحصيل داشتند از قديم بحثى بود كه مقدار تعطيلى ها بايد كاهش يابد. بهنظر من ميزان اين است كه ببينم عمر براى چه صرف مى شود. اگر آنچه براى او صرفمى شود گرانمايه است ، اشكالى ندارد. بايد مواظب گذشت زمان و گذر عمر بود، چه درتحصيل و چه در تعطيلى فرقى نمى كند.
حوزه :معروف است كه شما در زمينه ادبيات فرد ممتازى بوديد.نظرتان را پيرامون مقدار ادبياتى كه يك طلبه بايد بداند، بفرماييد.
استاد: اين مطلب را بايد توجه داشت كه ذوقها فرق مى كند. بعضى نسبت بهادبيات علاقه بيش ترى دارند و بعض ‍ ديگر نه . نمى شودتحميل كرد كه همه بايد در ادبيّات چه بشوند. البته نبايدغافل بود كه ادبيات مهم ترين ابزار كار طلبه است . چرا كه كليد فهم حقايق قرآن وروايات معصومين (ع ) ادبيات است . به اين اندازه همه بايد مسلط باشند.
حوزه :نسبت به امام خمينى ، مدظله ، اگر خاطره اى داريد بفرماييد.
استاد: به احترام نام ايشان بايد بلند شد. استادى اشجع و داراى تمام صفاتكمال بوده و هستند. از خدمت ايشان استفاده هاى بسيار بردم همت والاى ايشان همواره در جهتتقويت و ترويج دين بوده است ، و هيچ شائبه ديگرى در وجودشان نيست . در همين رابطهخاطره اى هست . زمانى عده اى از دراويش آمده بودند و بعضى از حجره هاى مدرسه فيضيهرا به قصد اقامت تصرف كرده بودند. بيرون راندن آنها با اشكالاتى رو به رو شدهبود. امام ، مدظله ، در اين قضايا حريف بودند. بعد از مشاجره سيلى محكمى به گوش يكىاز آنها زده و همين مقدمه بيرون راندن آنها شد و آنها را از مدرسه بيرون كردند. امروز همكه سيلى محكم ترى به گوش آمريكا و ديگر ابرقدرتها نواخته اند. اين همه در جهتحفظ و حراست از دين است عرض كردم كه ايشان در امر حفظ دين اشجع از همه هستند نسبتبه وجود ايشان قدردانى كامل نمى شود. ايشان داراى مقامات ناشناخته اى هستند. مقام قوتقلب ايشان را ببينيد توصيف ناپذير است .
دعا براى سلامتى و موفقيّت وجود ايشان از واجبات است . بعد از هر نماز بايد به وجودايشان دعا كرد. چه شعار خوبى بر سر زبانهاست كه خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينىرا نگه دار.
حوزه :شما كه بحمداللّه موفق بوده ايد كه از زندگى و معيشتساده اى برخوردار باشيد، خوب است كه مقدارى در اين زمينه برايمان صحبت كنيد.
استاد: خلوص نيّت و جلب نظر خداوندمتعال اسباب كار طلبه هست اينها، با معيشت ساده بهتر به دست مى آيد. تجربه هم نشانداده است كه در زندگى ساده انسان فراغت بيش ترى براىكمال مى يابد. اكثر بزرگان ما از اين طريق به جايى رسيده اند. مرحوم جرقويه اىاستاد بزرگ ما، كه داراى مراتب و كمالات خوبى و عادات بالايى بود، از نظر زندگىمادى بسيار در فشار و تنگدست مى زيست . و من خودم چند مرتبه كتابهايى كه به تدريجتهيه كرده بودم جهت مخارج زندگى فروختم و حدود بيستسال در خانه استيجارى بودم و در عين حال شاكر و خشنود بودم .
حوزه :رمز موفقيت طلبه را در چه مى دانيد.
استاد: اگر سعى و كوشش فراوان مقرون به نظر خالص و همراه با تقوا وتهجد كامل باشد، شخص موفق مى شود. در احوالات بزرگان سلف كه مطالعه مى كنيممى بينيم كه عنصر تقوا و تهجد به كار و كوشش آنها جان داده و زحمتشان را به ثمرنشانده است . كم كارى و تنبلى ، آفت انسان و نداشتن خلوص و تقوا آفت كار انسان است .
العلم نور يقذفه اللّه فى قلب من يشاء
بايد جهات شخصى و اجتماعى را رسيد و درست كرد، تا قلبى صاف و روشن يافت ، آنگاه خداوند متعال در آن قذف علم مى كند و گرنه تنها ار كثرت درس و بحث چيزى بهدست نمى آيد.
البته از اين مساءله هم نبايد غافل بود كه درس را بايد خوب خواند. و از هيچ جا بامسامحه نگذشت . آن وقت كه ما اصفهان بوديم ،قبل از هر درسى آن را مباحثه مى كرديم ، تنها نكات مبهم آن در درس استاد بر ايمان روشنمى شد. بعد از درس هم جهت تقويت و استقرار آن در ذهن كار مى شد. خلاصه بايد به كنهمطلب رسيد و از درس بدون مباحثه هم به شدت پرهيز كرد.
حوزه :نظرتان را در جهت تقويت جبهه و رزمندگان اسلام بفرماييد.
استاد: امام ، مدظله ، در اين زمينه جايى براى حرف باقى نگذاشته ، هر چه لازمبوده است ايشان فرموده است . وقتى ايشان مى فرمايد: جنگ در راءس همه امور است و ياتقويت جبهه ها واجب كفايى است ، خوب ، هر كس بايد به ميران و نوع امكانات خود در اينجهت بكوشد. اميدوارم كه خداوند متعال رزمندگان اسلام را تاءييد و با دست پر توان آنهاهر چه زودتر ريشه صدام و حزب بعث را از ميان بر كند.
حوزه :در پايان ضمن تشكر فراوان از حضور شما كه به مافرصت داديد از خدمت شما بهره مند شويم ، اگر صحبتى داريد بفرماييد.
استاد: خداوند عالم مؤ يد بدارد شما را و موفق باشيد در خدمت به دين و موفقباشيد در اين رويه اى كه در خدمت به حوزه ها و طلبه ها پيش گرفته ايد. خداوند بهتمام ما حسن عاقبت عنايت فرمايد.

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation