|
|
|
|
|
|
1)مجلّه حوزه ، شماره 3. تاريخ نشر: اسفند 1362. ش : تير1361 احزاب ، آيه 36 ر.ك : الميزان ج 16 / 321؛ تفسير صافى ، ج 4 / 190 و... 2)نساء: آيه 65 ر. ك : الميزان ج 4 / 604؛ تفسير صافى ، ج 2 / 432؛تبيان ، ج3 / 245؛ مجمع البيان ، ج 3 / 69. 3)الغيبة ، شيخ الطوسى / 177؛ كمال الدين و تمام النعمة ، ج 2 / 482؛وسائل الشيعة ، ج 18 / 98 باب 11 من ابواب صفات القاضى ، ح 9. 4)مستدرك الوسائل ، ج 3 / ص 188، باب 11 من ابواب صفات القاضى ، ح 16؛تحف العقول / 169، چاپ قم . 5)قسمتى است از روايت مقبوله عمر بن حنظلة . ر.ك : 6)وسائل الشيعة ، ج 18 / 100؛ الكافي ، ج 1/ 412؛ تهذيب الاءحكام ، ج 6/ 301؛الاحتجاج ، ج 2 / 106؛ مستدرك الوسائل ، ج 3/ 187 و جواهر، ج 40 / 32. 7) مجلّه حوزه ، شماره 9. تاريخ نشر: فروردين 1364. م 23 خرداد 1377. 8) مجلّه حوزه ، شماره 11. تاريخ نشر: مهر 1364. 9)يس ، آيه 60. 10)كهف ، آيه 18. 11)مجلّه حوزه ، شماره 12. تاريخ نشر: دى 1364. م : آذز 1373. مجلّه حوزه ، شماره 13. تاريخ نشر: اسفند 1364. 12)مجلّه حوزه : شماره 15. تاريخ نشر: تير 1365. م : 22 اسفند 1367. 13)سده : قصبه مركزى بخش شهرستان اصفهان در دوازده هزار گزى باختراصفهان واقع شده است . قصبه سده عبارت است از سده ده (فروشان ، ورنوسفاداران ،خوزان ) كه سابقه بناى اين سه ده به 2500سال پيش مى رسد (لغت نامه دهخدا) 14) مرحوم همائى را به راستى مى توان فرزند رنج و زحمت و تلاش خويشدانست . در پنج سالگى به مكتب زن همسايه رفت . در هشت نه سالگى وارد مدرسهقدسيه اصفهان شد. سيزده ساله بود كه پدرش رخت به ديار آخرت برد و از اينتاريخ عهده دار زندگى خود و مادر و برادر كوچك تر از خود گرديد. ديرى نپاييد كهبا مدارس قديمه آشنا شد و دوران طلبگى را آغاز كرد. حدود بيستسال طلبه و حجره نشين مدرسه نيم آورد بود. و در اين دوران از چراغ علم و معرفت نادرهمردانى چون آخوند كاشى ، جهانگير خان قشقائى ، آقا سيد محمد باقر درچه اى ، آقا شيخمحمد حكيم و حاج آقا رحيم ارباب پرتو مى گرفت . همائى ، كه از بعضى از اساتيدخود اجازه روايت و اجتهاد داشت ، در همه اوقات عمر خويش از آن هنگام كه يك طلبه سادهمدرسه نيم آورد بود تا آن هنگام كه خود يكى از استادان شناخته شده ادبيات عرب درحوزه علميه اصفهان گرديد و تا آن زمان كه به كرسى تدريس فقه وادبيات عرب دردانشگاه نشست ، هيچ گاه خصائص يك طلبه كامل عيار را در ساده زيستن و آبرومند زيستن وقناعت و تسليم و رضا و تلاش و سخت كوشى مستمر از دست نداد. از مرحوم همائى حدود24 اثر مكتوب به جا مانده است . 15) مدرسه نيم آورد، در محله نيم آورد يا نمارود در انتهاى بازار بزرگ اصفهانقرار دارد. به تقويت بيست سال دوران طلبگى مرحوم همايى در حجره اى در همين مدرسهگذشته است . اتفاقا حجره ايشان هنوز هم معلوم و مشخص است ؛ زيرا تنها حجره اى است كهبر بالاى سر در آن به خط ثلث عالى مرحوم ميرزا عبدالحسين قدسى ، جمله : بسم اللّهالرحمن الرحيم ، نوشته شده است . 16)مسجدى واقع در اواسط بازار بزرگ اصفهان .مطول گفتن آقا ميرزا جلال شاعر (به قول طلبه هاى آن روز) در اين مسجد كم تر نظيرداشت ؛ زيرا درس ايشان توام با شواهد و مثالهاى فارسى بود. مرحوم آقا شيخ على يزدى ، آن گونه در ادبيات مسلط بود كه به نحو رجز درس مى گفت. 17) يعنى با عبارات مسجّع و مقفّى . 18)جهانگير خان قشقائى ، كه در حوزه هاى علميه ،مطلقا به نام خان شهرت داشته ودارد، از اعاظم حكما و اجله فلاسفه متاءلهين به شما مى رود. وى فرزند محمد خان و منسوببه ايل دره شورى است . خان از شاگردان معروف آقا محمد رضا قمشه اى و آقا ميرزا محمدحسن نجفى بوده است ولادت آن حكيم الهى را سال 1243 قمرى نوشته اند و وفاتش درشب يكشنبه 13 رمضان 1328 در اصفهان اتفاق افتاد. مزار كثيرالانوارش در تكيه آقاسيد محمد تركه ، در اول تخت فولاد واقع است .
19)اهل علم و آشنايان با حوزه علميه اصفهان مرحوم ارباب را مى شناسند. و از مقامرفيع و جايگاه منيعى كه آن مرحوم در علم و فضل و فضيلت اخلاقى و زهد و تقوى داشتآگاهى دارند. آن يكتاى روزگار آيتى و حكايتى از جامعيت علمى و اخلاقى بود. ارباب ازخصيصين شاگردان آخوند كاشى و جهانگير خان بود، مرحوم ارباب در سحرگاه عيدغدير سال 1396 قمرى به عالم بقاء تحويل نمود.
20)حاج ميرزا على آقاى شيرازى در تقوى و علم از نوادر روزگار بود. تفسير وشرح نهج البلاغه را با ممارستى كه مخصوصا در آن كتاب مستطلاب داشت ، بهحال و كيفيتى بيان مى كرد كه تصوير و تصور ان جز براى كسانى كه ديده اندمشكل است . مرحوم شهيد، مطهرى در مقدمه كتاب سيرى در نهج البلاغه درباره ايشانشرحى دلپذير و خواندنى دارند، به اين شرح : به خود جراءت مى دهم و مى گويم او به حقيقت يك عالم ربانى بود. در برخوردبا او همواره اين بيت سعدى در ذهنم جان مى گرفت :
عابد و زاهد و صوفى همه طفلان رهند
|
مرد اگر هست به جز عالم ربّانى نيست
| 21)آية اللّه العظمى مرحوم آقا سيد محمد باقر درچه اى حالات و رفتار و مراتب زهدو قدس و تقوى كم مانندى داشت كه همواره در تربيت اخلاقى طالب علمان مستعد تاءثيرىشگرف و عظيم مى گذاشت . ايشان كه از اكابر علماء و مجتهدين و اعاظم فقها و مدرسينبه حساب مى آمد، در سال 1264 متولد ودر شب 28 ربيع الثانى 1342 هجرى قمرىوفات يافت . حوزه درس آن مرحوم در فقه و اصول از هر نظر ممتاز بود كه مجتهدانبزرگى از حوزه ايشان تحويل عالم اسلام گرديد، از جمله مرحوم آيت اللّه بروجردى . مرحوم درچه اى ، داراى تاءليفاتى هستند از جمله يك دوره فقهواصول در شانزده مجلد حاشيه بر متاجر، حاشيه بر مناسك ، رساله اى در جبر و تفويض، حواشى بر رسائل عمليه حاشيه بر اصول دين تاءليف شيخ جفر شوشترى .
22)استاد برزگ معقول و رياضيات قديم حكيم مدرس مرحوم آقا شيخ محمد خراسانىبهترين شاگرد جهانگيرخان قشقائى و آخوند كاشى بود. ايشان را بزرگ ترين مدرسفلسفه بعد از استادش جهانگير خان به حساب مى آورند. ايشان تا آخر عمر زندگىزاهدانه خود در حجره مدرسه صدر و حلقه درس طلبگى خود را به نعمت جهانى نداد.وفات آن مرحوم در غره ذى حجه 1355 قمرى اتفاق افتاد. 23)يادآورى : تمام پاورقيها به جز شماره 1، از مقدمه رساله شعوبيه تاءليف استادجلال الدين همائى كه به اهتمام جناب منوچهر قدسى ، به مناسبت سومين سالگرد درگذشت استاد جلال الدين همائى منتشر شده است ، اخذ گرديده است . مجلّه حوزه ، شماره 16. تاريخ نشر: 1365. م : 28 تير 1376. 24)ترجمه : حضرت آية اللّه حاج شيخ عبدالكريم حائرى ، بنيان گذار حوزه علميّه(در حدود سال 1340 ه ق ) فقيهى انديشمند، استادى كنكاش گر، درفقه ،اصول و اخلاق بود. آن مرحوم ، همواره با اهل علم و طلّاب ، مانند پدرى مهربان نسبت به فرزند، مهربان بود.پاسدار مصالح علم و محصلّين بود. هر يك از طلّاب را كه براىتحصيل سودمند مى ديد، ترغيب به ماندن وى مى كرد. و هر كه را، در حوزه منشاء اثر نمىيافت در جايگاه مناسبى ، به تبليغ وادارش مى كرد. در برپايى شعائر مذبى ، مراسم دينى ، مجالستوسّل و يادآورى اهل البيت (ع )، خود مى كوشيد، و حتى هنگام درس نيز به آن اقدام مىكرد. در برپايى شعائر مذهبى ، مراسم دينى ، مجالستوسّل و يادآورى هاى اهل البيت (ع ) خود مى كوشيد، و حتى هنگام درس نيز به آن اقدام مىكرد. همواره در برابر ستمگران زمانش ، مبارز و مقاوم بود خداى اين ستمگران را به كيفركردارشان رسانده ، وادى هلاكت و جهنّمش را نصيب ايشان بگرداند، جهنمى كه در آن فروافكنده شوند كه بد جايگاهى است . (سوره ابراهيم 28 29). از ابتداى كار، در شناخت اشخاص و استعدادها، فراست و زيركى خاص داشت . (كه اينحقيقت را از راستى گفتارش دريافتيم و تجربه كرديم ) به گونه اى كه افراد به وى، انس و آرامش مى يافتند. در نهايت انصاف با مردم مدارا مى كرد، اگر چه آن طرف خادمشبود. در رفتار فروتن بود. در اياب و ذهاب ، خودمانى بود، تشريفات و بلند پروازيهاىخيالى را به كنارى گذاشته بود. همواره و در همهحال ، به ياد خداوند بود. نگهبان نفس ، و رها كننده هواهاى نفسانى بود، چنانكه شاءن فقيه اسلام شناس چنين است .گرفتار مشكلات و حوادث ناگورا زمانه بود زمانه اى كه همواره چنين دشواريهايى رادارد مشكلاتى كه با مهاجرت علماء و روحانيون ، از شهرهاى خود براى مبارزه باستمگران ؛ پديد آمده بود. در امور زندگى ميانه رو و كم مؤ ونه بود. در سرانجام كارها، درست مى انديشيد. همواره بر، دشواريها و ستمگرى ستمگران پايدارى كرد تا وفات يافت . خداوند باخاندان عصمت و طهارت محشورش گرداند، آن خاندانى كه منشاءتحوّل فكرى ، براى نفوس آدمى هستند. تحوّلى كه از انحطاط فكرى به اوج معارفالهى ، فقه ، اخلاق ، سياست و خلافت اسلامى ، پيدا شد. خلافت اسلامى كه مبداء حركت اجتماعى و سرافرازى اسلام بر تمامى اديان و مذاهبگرديد. سرافرازى كه با حسن تفاهم انجام گرفت ، آن حُسن تفاهمى كه در حياتانسانى ، ضرورى است . اين تحوّل فكرى است كه آرزوى ديرينه آدمى است ، نه آنچه كه شرق و غرب ازتجهيزات مدرن (اگر چه به آنچه بايد برسند رسيده باشند)، گمان مى كنند. از اين رو است كه هجرت مبداء تاريخى براى اسلام و مسلمين گشته ، و منشاء در درخششانوار و هدايت شد.
25)ترجمه : آيت اللّه حاج آقا مصطفى خمينى (ره ) دانشهاى عقلى ، نقلى ، سياستاسلامى ، و دينى را، در جوانى فراهم آورده بود. و به آن جا كه بايد برسد، رسيدهبود. از نخبگان زمان ما، بلكه عصرها و زمانها بود. درست گفتار و نيك سيرت بود. با كمال زيركى و هوشيارى به نفوس ، آگاهى داشت . سهم فراوانى در انقلاب و حوادث آن داشت . فرزند امام بود، بلكه خود امامى بود. پدرى بمانند امام داشت . امام او را دوست مى داشت ،نه به خاطر فرزند بودنش و او نيز امام را دوست مى داشت ، نه به خاطر پدر بودنش ،بلكه به خاطر كمالات وانگيزه هاى ديگرى كه جاى بيان آنها نيست .
26)مرحوم سيّد محسن امين ، در احوالات ايشان چنين مى نويسد: شيخ ابوالقاسم قمى (ره ) در اواسط سال 1353 ق ، حدود هفتاد سالگى ، وفاتيافت ، [و در قم ، نزديك قبر حاج شيخ عبدالكريم مدوفون شد.] ايشان ، دانشمندىفاضل ، پژوهشگر، فقيه ، اصولى ، با تقوى ، زاهد، مشهور بهفضل ، گستردگى اطّلاعات و دقّت نظر بود. از مرحوم حاج شيخ عبدالكريم ، كه رئيس حوزه علميّه بود، برتر شمرده مى شد. هر دو دريك زمان مى زيستند، امّا رياست با مرحوم حاج شيخ عبدالكريم بود. در برخوردى كه بين من و ايشان پديد آمد، پيرامون برخىمسائل فقهى گفت و گو كرديم ، او را به فضل و دقت نظر يافتيم . سپس در باختران ، خير فوت ايشان را شنيدم ، فضلاء قم و غيره ، وى را مى ستودند. از خدمت استادانى مانند: شيخ محمّد جواد قمى كه از بزرگان قم بود، شيخ ميرزا حسينتهرانى نجفى ، و از خدمت استاد ما: آقا رضا همدانى ، صاحب مصباح الفقيه ، و شيخ ملاكاظم خراسانى و سيد كاظم يزدى و غير ايشان ، بهره برد. از ايشان تاءليفى پيرامون اصول باقى مانده است . اعيان الشيعه ، جزء 7/ 86 (شماره 874) و چاپ جديد، ج 2 / 410. 27)مرحوم شيخ محمد بافقى . در سال 1250 شمسى ، در روستاى بافق (دهفرسنگى يزد) به دنيا آمد. پس از 14 سالتحصيل ، در حوزه علميّه يزد، راهى نجف شد و از محضر آخوند ملّا محمد كاظم و آقا سيد كاظميزدى بهره برد. و در اين زمان نزد استاد اخلاق ، سيد احمد كربلايى ، به خود سازىپرداخت . در سال 1286 ش ، به قم آمد، و در سال 1301 ش (يعنى : دوسال پس از كودتا) پيشنهاد اقامت و بازسازى حوزه قم را به مرحوم حاج شيخ عبدالكريمداد، و خود با اداره بخشى از حوزه به مدد وى شتافت . مرحوم بافقى ، همراه با اين خدمات، مبارزه دلاورانه و نهى از منكر را، عليه رضاخان آغاز كرد. و با سخنرانى ، نامهنويسى ، اعلاميّه و غيره به افشاگرى توطئه هاى رضاخان ، دست مى بازيد. از اين روى ، توسّط خود وى دستگير شد، و به زندان شهربانى تهران افتاد، پس ازچند ماه به شهر رى تبعيد گشت ، كه در آن جا نيز به مبارزه دلاورانه خويش ادامه داد. در سال1314 ش ، پس از واقعه گوهرشاد، براى مشاهده جنايات و همدردى با شهيد دادگان ،(على رغم ممنوعيّت ) راهى مشهد شد. پيرامون شخصيّت وىنقل شده است كه : امام خمينى ، مدّظله ، در درس اخلاق ، هرگاه مى خواستند، يك مرد مجاهد و يك مؤ منحقيقى و يك انسان نمونه و آدم واقعى و پرهيزكار با حقيقت را معرّفى كنند، مرحوم بافقىرا نشان داده و مى فرمودند: هر كس بخواهد در اين عصر مؤ منى را زيارت و ديدار كند كهشياطين تسليم او و به دست وى ايمان مى آورند، مسافرتى به شهر رى نموده و بعد اززيارت حضرت عبدالظيم (ع ) مجاهد بافقى را ببيند. و گاهى شعر معروف را كه براىهمين موضوع سروده شده بود، مى خواند: چه خوش بود كه برآيد به يك كرشمه دو كار زيارت شه عبدالعزيم وديدن يار امام ، از مريدان و علاقه مندان خاص ايشان بود، بسيار مواقع ، در نماز به ايشان اقتدا مىكرد. ماهى يكى دوبار به ديدار ايشان مى رفت و خود ايشان نيز توجه خاصّى به امامداشته و سفارش ايشان را به مرحوم حائرى و ديگران مى كرد. به سال 1322 ش . در تبعيدگاه خود(شهر رى ) به لقاء اللّه پيوست و در كنار مرقدمرحوم حاج شيخ عبدالكريم در حرم حضرت معصومه (ع ) مدفون شد. شهداى روحانيّت شيعه ، ج 1/155؛ نهضت روحانيّون ايران ، ج 2/156، و گنجينهدانشمندان . 28)اصول كافى با تصحيح و تعليق از على اكبر غفّارى ، ج 2/18،باب دعائم الاسلام . 29)لازم به يادآورى است كه برخى از اين مصاحبه پس از پيروزى دلاوران اسلام ،در منطقه مهران ، انجام گرفت . 30) مجلّه حوزه ، شماره 17. تاريخ نشر: آبادان 1365. م : 17 مرداد1379. 31)آيت اللّه سيد عبدالحسين لارى ، در سال 1226 هجرى قمرى ، همزمان با استبدادفتحعلى شاه قاجار، در خانواده اى روحانى ، در نجف اشرف ، ديده به جهان گشود. ايشان در دوران تحصيلات عالى اسلامى ، موفق به درك استفاده از محضر اساتيدبزرگى ، همچون ميرزاى شيرازى ، فاضل ايروانى ، محمد هاشم الكاظمينى ، شيخ لطفاللّه مازندرانى و آخوند همدانى شد. اين اساتيد، مراتب علمى سيد را تاءييد و ايشان را،با عباراتى چون ، عالم ربّانى ، فاضل صمدانى ستوده و به اجتهاد وى نيز، تصريحكرده اند. اين مرجع مجاهد شيعه ، از سياستمداران و بنيادگذاران و پيشگامان نهضتمشروطه بود و در جنوب ايران ، حركت وسيعى براى اجراى موازين قانون اسلام و حكومتاسلامى ، به وجود آورد و سالهاى سال ، به حمايت محرومان و مستضعفاناشتغال داشت و با فكر جدايى دين از سياست ، مبارزه مى كرد.
32)آيت اللّه سيد عبدالمحمد موسوى لارى ، فرزند ارشد سيد عبدالحسين موسوى لارى، در سال 1306 هجرى قمرى ، در نجف اشرف ، ديده به جهان گشود و پس ازتحصيل مقدمات و به پايان رساندن سطح ، از محضر اساتيد بزرگى ، همچون : آخوندخراسانى ، سيد كاظم يزدى و پدر بزرگوارش ، استفاده هاى بسيار برد و به مقاماجتهاد رسيد. پس از رحلت پدرش كه يكى از مراجع بزرگ تقليد بود، تدريس دروسعاليه فقه و اصول و تشكيل حوزه علميه ، اجرا حدود و دادرسى و حلّ وفصل مسائل و مشكلات اجتماعى مردم ، بخشى از فعاليّتهاى او را،عمّال رضاخان ، خانه او را غارت كردند و بعد از ضرب و شتم ، ايشان را در شيراز، بهزندان افكندند. از ايشان ، آثار علمى زيادى ، به جاى مانده است ، كه بعضى از آنها بهچاپ رسيده است ، از جمله : الف . رساله ذخيره العباد اليوم المعاد. ب . حاشيه بر كتاب وافى . ج . حاشيه بر تفسير ملامحسن فيض كاشانى . د. حاشيه و شرح بر خلاصة الحساب شيخ بهائى . ه. شرح استدلالى بر عروة الوثقى . و. شرح بر ديوان شيخ كاظم اُزرى . سرانجام ايشان در سوم شوال 1393 در شيراز رحلت كرد و در همان جا، كنار مرقد پدربزرگوارش ، به خاك سپرده شد.
33)آيت اللّه ميرزا مهدى اصفهانى ، از شاگردان ميرزا سيد كاظم يزدى و مرحومنائينى بود. وى در مسائل اعتقادى ، مشربى خاص داشت و با فلسفه و حكمت مخالف بود.ايشان در مدت اقامت خود در مشهد، شاگردان مبرّزى را پرورش داد، از جمله : شيخ مجتبىقزوينى ، شيخ هاشم قزوينى وميرزا جواد آقا تهرانى . نقد تفكر خاص وى ، در اين محدوده بر نمى آيد و احتياج به تحقيق و بررسىمستقل دارد. براى آگاهى بيش تر، ر.ك : به مصاحبه آقاى مصطفوى ، در كيهان فرهنگىسال 2، شماره 12 نقد تهافت غزالى از جلال الدين آشتيانى در كيهان انديشه شماره 3. 34)ميرزا عسكرى شهيدى مشهدى ، معروف به آقابزرگ حكيم ، از احفاد مرحوم ميرزاىمهدى شهيدى است ، كه هم طبقه ملّا على نورى است . بيت شهيدى در مشهد، حدود صد و پنجاهسال بيت علم و حكمت و روحانيت بود. از تحصيلات آقا بزرگ اطلاع درستى نداريم .گويا ابتدا شاگرد پدرش و مرحوم ملا غلامحسين شيخ الاسلام و ميرزا محمد سروقدى ، درمشهد بوده و بعد به تهران آمده و اندكى زمان مرحوم جلوه را درك كرده و نزد حكيماشكورى و حكيم كرمانشاهى نيز درس خوانده است . مرحوم آقا بزرگ ، به وارستگىوصراحت لهجه و آزادگى و آزادمنشى ، شهره بود. با اين كه در نهايت فقر مى زيست ، ازكسى چيزى نمى گرفت . يكى از علماء مركز كه با او سابقه درويشى داشت ، پس ازاطلاع از فقر او، در تهران ، با به آقابرگ داده مى شود. ايشان ضمن ناراحتى فراواناز اين عمل دوست خود، در پشت پاكت مى نويسد: ((ما آبروى فقر و قناعت را نمى بريم...)) و پاكت را همراه محتوايش ، پس مى فرستد. ايشان سرانجام درسال 1355 در مشهد، چشم از جهان فرو مى بندد و به سوى ملكوت اعلى پرواز مى كند.خدمات متقابل اسلام وايران ، شهيد مطهرى . 35)ميرزا مهدى شهيدى مشهدى ، فرزندآقا بزرگ حكيم ، يكى از اساتيد بزرگ حوزه علميه مشهد بود در آن زمان كه حوزه مشهدپررونق و عظيم بود، در تمام حوزه ميرزا مهدى ، از نظرفضل و فضيلت مانند يك ستاره مى درخشيد. استاد شرح منظومه ، اسفار و كفايه بود.ايشان در 40 سالگى ودر سال 1354 هجرى قمرى ، يكسال قبل از فوت پدر، در مشهد جهان فانى را وداع گفت و به سوى معبود خويش شتافت . خدمات متقابلاسلام و ايران ، ج 2/614. 36)آيت اللّه ضياء الدين عراقى ، معروف به آقا ضياء درسال 1278 هجرى قمرى ، در سلطان آباد اراك ، متولد شد. وى براى ادامه تحصيلات ،به عتبات مقدسه در عراق ، عزيمت كرد و در حوزه نجف ، از محضر اساتيدى ، همچون :آخوند خراسانى ، سيد محمد كاظم يزدى ، شيخ الشريعه اصفهانى ، استفاده هاى بسياركرد. ايشان جزء بزرگان محفل درسى آخوند خراسانى ، به شمار مى رفت و آراىاصولى باقى مانده از ايشان ، يكى از متون اساسى بحثهاى عالى حوزه را، در اين زمينهتشكيل مى دهد. شاگردان مبرّزى كه از حوزه درسى ايشان برخاستند، عبارتند از: مرحومسيد عبدالهادى شيرازى ، آيت اللّه حكيم ، شيخ محمد تقى بروجردى ، سيد حسن بجنوردى ،ميرزا هاشم آملى و سرانجام ايشان ، در سال 1361، در شهر نجف ، چشم از جهان فرو بست.
37)آيت اللّه محمد حسين اصفهانى ، معروف به كمپانى ، در دوّم محرم 1296 هجرىقمرى متولد شد. ايشان بعد از اتمام مقدمات و سطح ، در درس مرحوم آخوند خراسانىحضور يافت و از شاگردان اختصاصى وى شد و حدود 13سال ، از محضر آن استاد بزرگ ، استفاده هاى علمى و معنوى برد. دوره هاى زيادى از فقهو اصول را تدريس كرد و آخرين دوره تدريس او دراصول ، مدت پانزده سال به طول انجاميد. وى به تهذيب و تنقيحاصول از زوائد، توجه بسيار داشت و به گفته شاگرد ايشان ، مرحوم محمد رضا مظفرهمواره به آن شعر و شاعرى ، مايه فراوان داشت . به جا گذاشتن رساله ها و كتابهاىزياد و همچنين تربيت شاگردان مبرّز، دستاورد بخشى از عمر بابركت ايشان را نشان مىدهد. مقدمه مرحوم محمد رضا مظفر بر تعليقه مكاسب كمپانى . 38)آيت اللّه سيد ابوالحسن اصفهانى ، درسال 1277 هجرى قمرى ، در يكى از قراء لنجان اصفهان ، متولد شد. تحصيلاتابتدايى خويش را، در مدرسه نيماورد اصفهان ، گذرانيد و درسال 1307 عازم نجف اشرف گرديد و در آن جا از محضر پرفيض علماى بزرگ ، همچون. آخوند خراسانى ، بهره ها برد و در حوزه درس ايشان ، به درجه عالى اجتهاد، درمعرفى شخصيّت فقهى و علمى ايشان همين كافى است كه آيت اللّه ميرزا محمد تقىشيرازى ، احتياطات خويش را به ايشان ، ارجاع مى داده است و رساله فقهى ايشان ، بهنام وسيله النجاة ، به سبب جامعيّت و دقت نظر، بسيارى از بزرگان ، از جمله حضرت امام، مدظله ، بر آن حاشيه زده اند. ايشان نسبت به سرنوشت اسلام ، بسيار تيزبين و حساسبود در قيام مردم عراق بر عليه حكومت انگلستان ، نقش فعالى داشت و از آيت اللّه حاج آقاحسين قمى كه عليه رضاخان قيام كرد، به حمايت برخاست . پس از عمرى تلاش و به جاگذاشتن آثارى ارزنده و تربيت شاگردان مبرّز، سرانجام در غروب دوشنبه ، نهم ذيحجه1365 چشم از جهان فانى ، فرو بست . 39)آيت اللّه حكيم ، در سال 1306 هجرى قمرى ، در عراق متولد شد و در حوزه هاىدرسى عتبات مقدسه ، از محضر اساتيد بزرگى ، همچون : شيخ محمد كاظم خراسانى ،آقا ضياء عراقى ، شيخ على جواهرى ، مرحوم نائينى ، بهره هاى فراوان گرفت . درسال 1333 همراه با ديگر علماى مجاهد، در جهاد عليه انگليس و استبداد شركت كرد و درسال 1379، فتوى به كافر بودن سران حزب بعث عراق داد و درسال 1383، به مبارزه با سران اين حزب كافر، برخاست . از ايشان ، آثارى با اينعنوانهابه جا مانده است : 1. مستمسك عروه در 14 جلد. 2. حقايق الاصول فى شرح كفايه 2 جلد. 3. نهيج الفقاهه (حاشيه بر مكاسب ). 4. منهاج الصالحين . و....
40)آيت اللّه ميرزا عبدالهادى شيرازى ، درسال 1305 در سامرا، چشم به جهان گشود. مقدمات و سطح را در همان شهر، به اتمامرسانيد و در سال 1326 به نجف مهاجرت كرد و در درس آخوند خراسانى و شريعتاصفهانى ، شركت كرد. سيّد عبدالهادى ، از استوانه هاى فقه و صاحب نظران بزرگ بودو در ميان مراجع هم عصر خود، از موقعيّت ويژه اى برخوردار بود. پس از فوت سيدابوالحسن اصفهانى ، از مراجع برجسته تقليد گرديد و سرانجام در صفر 1382 بهديار محبوب شتافت . از ايشان نوشته هاى زيادى به جا مانده است .
41)سوره كهف ، آيه 16. 42)مرحوم آيت اللّه ميلانى ، در هشتم محرم 1313 هجرى قمرى متولد شد. و از سنينكودكى ، تحصيل علم را آغاز كرد. پس از طىّ مقدّمات و به پايان رساندن سطح ، ازمحضر اساتيد بزرگ حوزه نجف ، بهره مند شد. ايشان موفق شدند، كه يك دورهاصول ، نزد مرحوم شيخ الشريعه اصفهانى ، دو دوره نزد آقا ضياء عراقى ، دو دورهنزد مرحوم نائينى ، و دو دوره نزد مرحوم كمپانى بگذارنند. همچنين ايشان ، مراتب عالىفقه را، خدمت مرحوم نائينى و آقا ضياء و كمپانى گذراندند. به مناسبتى ، مرحوم كمپانى به محمد على اردوبادى گفته بودند كه ان السيدالميلانى ادق من سائر اقرانه فى الفقه و الاصول . مرحوم ميلانى نزد سيد حسينبادكوبى و مرحوم كمپانى ، فلسفه خواند. همچنين ايشان علم كلام و مناظره را، نزد شيخمحمد جواد بلاغى و اخلاق را نزد ميرزا على قاضى و سيّد عبدالغفار مازندرانى خواند واستاد رياضيات ايشان ، سيّد ابوالقاسم خوانسارى بوده است . مرحوم ميلانى ، داراى ذوق ادبى بود. در سال 1373 براى زيارت به مشهد مقدسمسافرت كرد، كه با اصرار زياد علماء، در آن جا مقيم شد. ايشان درطول زندگى ، فعاليتهاى فرهنگى زياد داشته و شاگردان برجسته اى تربيت كرده ست. ايشان با نهضت خرداد 42 موافق بوده ، در چندين مورد، در جواب استفتاءات يا پاسخ بهنامه ها، از حضرت امام خمينى ، حمايت كردند. 43)شيخ مجتبى قزوينى ، فرزند حجت الاسلام شيخ احمد تنكابنى قزوينى ، درسال 1318 هجرى قمرى ، در قزوين ديده به جهان گشود. تحصيلات مقدماتى را در همانشهر، به اتمام رساند و در سال 1330، همراه پدرش به عراق رفت و مدت 7سال در نجف اشرف ، اقامت گُزيد. سپس به قم آمد و 2سال نيز در اين شهر علم ، عمر گذرانيد و از جمله از محضر درس مؤ سس حوزه علميّه قم ،مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائرى يزدى ، استفاده كرد. و درسال 1341 به مشهد آمد و از محضر اساتيد بزرگ آن حوزه هم ، چون مرحوم آقا بزرگحكيم ، حاج ميرزا محمد آقازاده خراسانى ، ميرزا مهدى اصفهانى ، حاج آقا حسين طباطبايىسود جست . ايشان حدود 40 سال ، در مركز علمى مشهد به تدريس و تربيت طلّاب ،اشتغال ورزيد. مجله حوزه 5/44. 44) مجلّه حوزه ، شماره 18، تاريخ نشر: دى 1365. م : ذيقعده 1407. 45)مجّله حوزه 16/41. 46)براى شرح حال ايشان ، ر.ك : مجلّه حوزه ، شماره 17، مصاحبه . 47)همان . 48)همان . 49)آيت اللّه حاج سيد ابوالحسن اصفهانى ، در اصفهان به دنيا آمد و در نجف زندگىكرد. وى ، پس از پيمودن مراحل علمى ، در فقه ،اصول ، رجال و دانشهاى عقلى و نقلى تبحّر يافت . وى را به سعه نظر، حافظه توانا،جودت ذهن و سرعت انتقال ، ستوده اند. تا زنده بود، به گونه اى آبرومندانه حوزه وزندگى اهل علم را اداره كرد. با داشتن حوزه درسى بسيار شكوهمند و گرم ، از قلمرووسيعى نيز در مرجعيّت و زعامت ، برخوردار بود.
50)وى در شرح زندگانى خود نوشته است : به خواندن كتاب از همان كودكى عشقمى ورزيدم ... در حدود يازده دوازده سالى بهتحصيل زبان عربى پرداختم ، ولى همواره لطف پروردگار بدرقه راهم بود، و حينتحصيل هم گاهى ، حالات خوش و نورانى نصيبم مى شد، تا اين كه به نوشتن كتاباربعين موفّق شدم . علماى نجف كه از نوشتن اربعين اطلاعحاصل كردند، سؤ الاتى راجع به فقه كتبا از من كردند وپس از آن كهجواب ايشان را دادم ، درجه اجتهاد به من عطا فرمودند. از آن به بعدمشغول تاءليف كتاب بوده ام و به تربيت كتابهاى : مخزن اللثانى ، سيرو سلوك، معاد، روش خوشبختى و اخلاق و سرانجام به تاءليف : تفسير مخزن العرفان پرداختم.... به نقل از كتاب اخلاق / يازده ؛ و علماء معاصرين / 311. 51)تذكرة القبور/190. 52)مجلّه حوزه ، شماره 15، مصاحبه . و شعوبيه ،جلال همائى ، مقدمه / 98. 53)همان . 54)مجله حوزه ، شماره /15، مصاحبه ؛ شعوبيّه ؛سيرى در نهج البلاغه ،/ مقدمه . 55)شعوبيّه /يكصدو دو؛ مجلّه حوزه ، شماره /15، مصاحبه .
56)شيخ محمد محسن ، معروب به : شيخ آقا بزرگ تهرانى ، صاحبالذّريعة ، در1293 ه ق ، در تهران متولّد شد. در ده سالگى پس از طىّ مراحلى از مقدمات ، توسّطپدر فاضل وارجمند خود، ملبّس به لباس روحانيّت شد. پس از اين ، به مدّت 12سال ، در تهران نزد استادان بزرگوارى ، به تعليم ادبيات ، خطّ، تجويد، منطق ، فقه، اصول و رياضيات پرداخت . در سال 1315 ه ق ، راهى نجف شد. و نزد استادان بزرگ و علماى دين ، بهتحصيل مراحل عالى معارف اسلامى پرداخت و مراتب اجتهادى فقهواصول و حديث و اخلاق و معرفةُ الكتب و اجازات را نزد گروهى از بزرگان مانند: حاجميرزا حسين نورى ، آخوند ملا محمد كاظم خراسانى ، سيد محمّد كاظم يزدى ، ميرزا محمّدتقى شيرازى و شريعت اصفهانى ، آموخت . در سال 1329 ه ق ، براى بهره ورى از محضر درس ميرزا محمد تقى شيرازى ، تاءليفكتاب بزرگ الذريعة و ديگر كارها، راهى سامرا شد، و جمعا در حدود 24سال در سامرا زيست . و در اين مدت مقدارى از كارهاى علمى خويش را، به سامان رسانيد وتاءليفات خود را به تكميل نزديك كرد. آن گاه بهسال 1354 به نجف بازگشت و تا پايان عمر (1389 ه)در اين جامع بزرگ علمى ، مقيمبود. و اولين جلد الذريعه را در سال 1355 ه ق به طبع رسانيد .شيخ در اخلاق اسلامى وتقواى نفس و طهارت ضمير نيز از نمونه هاى اندكيابى بود كه احوالات آنان ، اصحابائمّه طاهرين و علماى بزرگ شيعه را، به ياد مى آورد. به تعبير علّامه امينى (الغدير، ج10/ح )، او بقيّة السّلف الصالح بود.
57)ملا محمد حسين فشاركى ، از علماى بزرگ ، فقيه ، اصولى ، اديب ، متكلّم و رجالىبود. از بزرگانى مانند: شيخ زين العابدين مازندرانى ، حاج ميرزا حبيب اللّه رشتى و ميرزاىشيرازى بهره برد. تاءليفاتى مانند: حاشيهرسائل و حاشيه طهارت شيخ انصارى از خود به جاى گذاشت وشب سه شنبه ، 8 ذيقعده1353 ه ق در اصفهان وفات يافت . رك : ريخانة الاءدب ، ج 4/342، تذكرة القبور،84. 58)آيت اللّه شيخ محمّد ابراهيم بن حاج محمد حسن خراسانى اصفهانى ، مشهور بهكلباسى (كرباسى )، فقيه و اخلاقى بلند مرتبه ، از دست پروردگان حكيم متاءله ،عارف و اصل و فقيه بيداردل ، حضرت آيت اللّه حاج آقا محمّد بيدادآبادى است ، كه حياتطيّبه و سرمشق هدايت را، از اين عارف و حكيم بزرگ ، فرا گرفت . نه تنها شاگرد وىدر سير و سلوك معنوى بود؛ بلكه پس از فوت پدر، در كودكى ، تحتتكفّل و تربيت وى نيز قرار داشت . در سال 1180 ه ق در اصفهان متولّد شد. (تدكرة القبور،سال تولد وى را 19 ربيع الثانى 1190 ه ق در كاخ خراسان نوشته است ) بااستوارى ، مقدمات دانش را فرا گرفت ؛ سپس راهى نجف شد. از محضر بزرگانى مانند:سيّد ميرعلى طباطبائى ، صاحب كتاب الرياض ، ملا محمد مهدى نراقى ، م : 1209 ه ق .صاحب كتاب جامع السعادت ، آية اللّه كاشف الغطاء، م 1228 ه ق . آخوند ملّا على نورى م :1248 ه ق و...؛ بهره گرفت و پس از دريافت اجازات روايى و اجتهادى راهى ايران وحوزه قم شد، و در خدمت ميرزاى قمى ، صاحب قوانينالاصول نيز به بهره ورى پرداخت . سپس راهى موطن خود، اصفهان شد و در شب پنجشنبه ، 8 جمادى الاوّل 1261 ه ق چشم از جهان فرو بست و در مسجد حكيم (كه فرزندانشنيز همگى ، آن جا دفن شده اند) به خاك سپرده شد.آثار گرانقدر و ارزشمندى مانند:اشارات الاصول ، در دو جلد، الايقاظات ، در اصول ، شوارع الهداية في شرح الكفاية ،كه در فقه و شرح كفاية مرحوم محقق سبزوارى است و منهاج الهداية و... از خود به جاىگذاشت . وى فرزندان فاضل و بزرگوارى داشت مانند: ملا محمد مهدى ، فرزند بزرگوى م : 1292 ه ق كه از علما و بزرگان عصر خويش و مانند پدر، در زهد، عبادت و تقوا،زبانزد خاص و عام گشته بود. تاءليفات گرانقدرى از وى به جا مانده است . فرزند ديگر وى : محمّد ابوالمعالى : 1247 1315 ه ق است ، كه بسيار انديشمند،متبحّر، متّقى و داراى آثار علمى ارزشمند بود. فرزند ديگر وى : ميرزا جمال الدين ، م : 1350 ه ق . فرزند ديگر وى : مرحوم حاج ميرزا ابوالهدى است ، كه آثار بسيار ارزشمندى از خود بهجاى نهاده است ، مانند: سماء المقال في تحقيق علمالرّجال ، الحاشية على كفاية الاصول ، الفوائد الرجاليّة ، و.... ر.ك : معارف الرّجال ، ج 2/190، كتاب جوانان اصفهان /22؛ ريحانة الادب ، ج 5/42؛ ج7/269؛ روضات الجنّات ، ج 1/34؛ تذكرة القبور، /155، 43 و 40 و سماءالمقال /مقدمه . 59)نهج البلاغه ، صبحى صالح ، حكمت 73. 60) مجله حوزه ، شماره 19. تاريخ نشر: ارديبهشت 1366.م : 25 آبادان 1377. 61)در تعريف بسيار جامعى كه از صدر المتاءلهين ، رحمة اللّه عليه ، دربارهفلسفه آمده است ، اين معنى با صراحت كامل ديده مى شود: اعلم ان الفلسفهاستكمال النفس الانسانية بمعرفة حقائق الموجوداتعلى ماهى عليها و الحكم بوجودها تحقيقابالبراهين لا اخذا بالظن و التقليد بقدر الوسع الانسانى ، و ان شئت قلت : نظم العالمنظما عقليا على حسب الطاقة البشرية ... 62)[الاسفار الاريعة السفر الاول المسلك الاول ج 1 ص 20] بدان كه فلسفه عبارت است از طلب كمال نفس انسانى با معرفت حقائق موجودات ، آنچنانكه هستند و حكم به وجود (واقعيت ) آنهابر مبناى تحقيق با براهين ، نه گرفتن معرفتبا ظن و تقليد به قدر قدرت انسانى و اگر بخواهى [اين گونه ] تعريف كن : فلسفهعبارت است از نظم عقلانى عالم بر حسب طاقت بشرى . چنانكه ملاحضه مى شود در تعريف دوم فعاليت عقلى را در فلسفه مورد تصريح قرار دادهاست . جله حوزه، شماره 20. تاريخ نشر: تير 1366. م : 25 آبان 1377. 63)علم در تاريخ . جان برنال ترجمه : اسدپور پيرانفر، كامران فانى ، 1/209. 64)تاريخ علم ، پى يرروسو، حسن صفارى /119. 65)براى توضيح بيش تر در اين كه ريشه ها يا مبادى اوّليه مقدارى بسيارفراوان از علوم و اكثر علوم انسانى ، سابقه شرق اسلامى دارد. رجوع فرماييد بهكتابهاى : علم در نزد عرب و مسلمين تاءليف الدومييلى ؛ تاريخعلوم پى يرروسو؛ آفتاب عرب (مسلمين ) به غرب مى آيد كه تحتعنوان فرهنگ اسلام در اروپابه وسيله آقاى رهبانى ترجمه شده است ؛علم تاريخ ، تاءليف جان برنال ؛ سر گذشت انديشه ها، تاءليف و ايتهد؛تمدن اسلام و عرب تاءليف گوستاولوبون ؛ مقدمه اى بر تاريخعلم تاءليف جورج سارتون و رساله درباره علم از ديدگاه اسلام 66)تاءليف اين جانب . 67) مجلّه حوزه ، شماره 21. تاريخ نشر: شهريور 1366. 68)مجلّه حوزه ، شماره 22، تاريخ نشر: آبان 1366. 69) مجّله حوزه ، شماره 23، تاريخ نشر: دى 1366. 70) مجلّه حوزه ، شماره 24، تاريخ نشر: اسفند 1366. 71) مجلّه حوزه ، شماره 25، تاريخ نشر: ارديبهشت 1367. 72)مجلّه حوزه ،شماره 26. تاريخ نشر: تير 1367.م : 14 خرداد 1371. 73)مجلّه حوزه ، شماره 27، تاريخ نشر: شهريور 1367. مجلّه حوزه ، شماره 27، تاريخ نشر: آبان 1367. 74)اين چكامه : مجموعا 18 بيت است ، كه علاوه بر مقدّمه جالب و اميد آفرين و نتيجهاى كه در پايان از آن گرفته شده است ، از تمام شهرهايى كه در نهضت وحركت عليهدستگاه ستمشاهى سهم داشتند نام برده شده است ؛ كه ما بخشى از آن را براى نمونه دراين جا ذكر مى كنيم : 75)سوره اعراف ، آيه 31. 76)خطبه 209. 77) مجلّه حوزه ، شماره 29، تاريخ نشر: دى 1367. 78) اصول كافى ، ج 1 / 47. 79) همان . 80) همان . 81) همان . 82) نهج البلاغه ، صبحى صالح ، كلمات قصار، 432. 83) اصول كافى ، ج 1 / 46. 84) همان / 47. 85) همان / 44. 86) همان . 87) همان / 36. 88) بحار الانوار، ج 2 / 32. 89) همان / 34 35. 90) همان / 33؛ اصول كافى ، ج 2 / 128. 91) بحارالانوار، ج 2 / 37. 92) اصول كافى ، ج 2 / 128. 93) همان ، ج 322. 94) همان ، ج 322. 95) همان ج 2 / 26. 96) همان ج 2 / 26. 97) سنن ابن باجه ، حديث 3170 / 1058. 98) امالى صدوق / 344. 99) كشف الخفا ج 1 / 513 حدث 1369. 100) جامع الاصول ، ج 11 / 185 حديث 8716. 101) سوره احزاب ، آيه 23. 102) روضات الجنات ، ج 7 / 54. 103) جواهر، ج 7 / 198 199. 104) نهج البلاغه ، خطبه 18. 105) سوره نساء، آيه 141. 106) مجلّه حوزه ، شماره 30، تاريخ نشر: اسفند 1367. م : 8 مهر 1375. 107) يكى از ادوات ورزشى تابستانى ، كهتشكيل شده از كمانى آهنين وحلقه زنجيرهايى آهنين كه به جاى زه كمان باشد و آن را هنگامعمليات ورزشى ، به آهنگ ضرب مرشد، با هر دو دست ، بالاى سرگرفته ، به چپ وراست حركت دهند. 108) مجله حوزه ، شماره 31. تاريخ نشر: ارديبهشت 1368، م : 22 خرداد 1369. 109) مجلّه حوزه شماره 32. تاريخ نشر: 1368. م : مهر 1371. 110) مجله حوزه ، شماره 32، تاريخ نشر: تير 1368. م : 8 مهر 1375. 111) مجلّه حوزه ، شماره 32. تاريخ نشر: تير 1368. 112) سوره آل عمران ، آيه 103. 113) مجلّه حوزه ، شماره 32. تاريخ نشر: تير 1368. 114) مجله حوزه ، شماره 32. تاريخ نشر تير 1368. 115) مجلّه حوزه شماره 32، تاريخ نشر تير 1368.
|
|
|
|
|
|
|
|