بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آقا بزرگ تهرانی, محمد صحتى سردرودى ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 -
     02 -
     03 -
     04 -
     05 -
     06 -
     07 -
     08 -
     fehrest -
 

 

 
 

فصل دوم: آموزگاران و استادان

زير پاى آبشاران

شيخ آقا بزرگ، استادان زيادى ديده است. پيش از آن كه خود باغبان بوستانها گردد عمرى را با تواضع و فروتنىتا آنجا كه‏در توان داشت گلچينى كرده است. او از هر چمن گلى و از هر باغ ميوه‏اى چيد تا آنجا رسيد كه كمتركسى توانسته است‏برسد.خوشبختانه شيخ خود زندگانى استادان و آموزگاران خودش را در جاى جاى آثارش بهرشته تحرير كشيده و ياد و نام آنان رازنده نگهداشته است. حال با عنايت‏به نوشته‏هاى شيخ، يادكردى از آننيكمردان و دانشوران را- گرچه گذرا و مختصر - لازم‏ديده به ترتيب نام مى‏بريم:

1. شيخ محمد حسين خراسان (درگذشته 1347ق).

شيخ در دائرة المعارف بزرگ رجالى خويش آنگاه كه از دانشمندان قرن چهاردهم نام مى‏برد، بخشى را نيز بهاسم او باز كرده‏و از او چنين ياد مى‏كند:

«از برترين دانشمندان روزگارش بود... از استادان بزرگش، علامه پرآوازه ميرزا محمد حسن آشتيانى‏را مى‏تواننام برد. استاد از آن شاگردان بزرگ علامه آشتيانى بود كه در جلالت قدر انگشت‏شمار بودند.پس از آن كهنبوغش در فضيلت و برترى بروز يافت در «مدرسه مروى‏» به تدريس روى آورد. من در سال‏1310ق مقدار زيادى از«معالم‏» و «مطول‏» را - با شركت‏بيش از بيست دانشجوى فاضل از طلاب مدرسه‏مروى - در پيش او خواندم.مقام و مرتبه او در ميان بزرگان، روز به روز زياد مى‏شد. چيزى نگذشت كه‏مورد وثوق همه طبقات مردم گشت وبزودى يكى از علماى آبرومند و از پيشنمازان مورد اعتماد تهران‏شد. خواص و عوام همگى از او استفادهمى‏بردند. براى اينكه بتواند همگان را هدايت كند و احكام اسلام‏را انتشار دهد به منبر مى‏رفت و موعظهمى‏كرد....» (1) .

2. شيخ محمد باقر تهرانى معروف به معزالدوله.

شيخ آقا بزرگ او را با توصيف «دانشمند فقيه و اديب جليل‏» مى‏ستايد و در ادامه مى‏نويسد:

«در تهران مرجع كارها و مورد وثوق همه مردم بود. مردم براى او مسجدى را بنيان نهادند كه با نام اوبه اسم«مسجد معز الدوله‏» شناخته شد. او براى تدريس اتاق بزرگى در مدرسه مروى داشت. در سال‏1311ق همانجاپيش او قسمت زيادى از «مطول‏» را خواندم.... او در حسن تعبير و سليقه و سلامت ذوق‏و مهارت در تدريسمطول و امثال مطول، معروف بود. و از شاگردان علامه ميرزا محمد حسن آشتيانى‏و پسرش شيخ على آشتيانىشمرده مى‏شد.» (2) .

3. شيخ زين العابدين محلاتى.

آقا بزرگ تهرانى از اين استاد با عبارت «عالم فاضل و اديب خطاط‏» نام مى‏برد و مى‏نويسد:

«از اهل علم و فضل بود. در «مدرسه صدر» تهران، حجره‏اى داشت كه هفته‏اى دو روز براى تعليم خطنسخ درآنجا مى‏نشست و گرداگردش را جوانان بسيارى كه تازه مى‏خواستند اين نوع خط را بياموزند،مى‏گرفتند. مننيز اندك زمانى را در آنجا حضور يافتم تا اين فن را از او آموختم. از آثار او كتاب «دعاءالصباح‏» را مى‏توان نام بردكه در سال 1305ق نوشته و چاپ شده است. در اين كتاب زير هر سطر،ترجمه فارسى دعا را آورده و سپسترجمه هر سطر آن در قالب يك رباعى به نظم كشيده است. اثرى‏لطيف و كم نظير است و در آخر كتابرساله‏اى را هم به زبان فارسى در علم تجويد به خط خودش نوشته‏است...» (3) .

4. ميرزا ابراهيم زنجانى (م‏1351ق).

شيخ پس از آن كه وى را با كلماتى چون «عالم فقيه و رياضى دان با تبحر و حكيم الهى‏» توصيف مى‏كند، در ادامهمى‏افزايد:

«علوم عقلى را از فيلسوف ميرزا ابوالحسن اصفهانى معروف به جلوه و علوم نقلى را از علامه ميرزامحمد حسنآشتيانى آموخته بود... اگر چه اين مرد ميان معقول و منقول را جمع كرده بود اما بيشتر به‏رياضيات شهرتيافت زيرا در آن رشته مهارت داشت تا آنجا كه يگانه مدرس رياضيات خوانده مى‏شد وبيشتر كسانى كه در آنروزگار اشتغال به رياضيات داشتند فنون رياضى را از او فراگرفته بودند.

نخست در مدرسه معروف «امام زاده زيد» و سپس در مدرسه منيريه تدرى مى‏كرد. من مقدارى ازحساب وهيئت را از محضر او استفاده كردم. گذشته از اينكه استاد در فنون حكمت كاردان و وارد بود،فقيهى پارسا وشريعتمدار نيز بود.... وى آثار جالبى دارد كه از آنها است:

شرح مشكلات كتاب «الزبده‏» شيخ بهائى; حاشيه بر «اصول اقليدس‏» تا مقاله دهم آن; ترجمه شرح‏مشكلات«القانون‏» نوشته ملك الاطباء شيرازى; رساله‏اى در حساب عقود الانامل... و رساله‏هاى درلباس مشكوك;شكيات نماز; خمس و...» (4) .

5. شيخ محمد رضا قارى.

درباره اين شخص تنها همين قدر نوشته‏اند كه استاد شيخ آقا بزرگ تهرانى، در تجويد بوده است و ما هرچهجستجو كرديم‏خبرى از او نيافتيم و احتمال اينكه همان ملا رضا قلى قارى، نويسنده تجويد قرآن و هم عصرشيخ آقا بزرگ، باشد احتمال‏ضعيفى است. (5) .

6. ميرزا محمد قمى.

شيخ آقا بزرگ، نام و زندگانى وى را در رديف «بزرگان بشر در سده چهاردهم‏» چنين به تاريخ سپرده است:

«استاد فاضل و عارف، حكيم كامل ميرزا محمود قمى، ساكن تهران از شاگردان بزرگ ميرزا محمدحسنآشتيانى و اقا محمد رضا حكيم قمشهى و حكيم آقا على مدرس بود. در مدرسه فخريه معروف به‏مدرسه مروىدرس مى‏گفت، من چند ماه در درس او حاضر شده و «شرح مطالع‏» را [در منطق] پيش اوخواندم. اسمشعباسى بود كه تغيير داد...» (6) .

7. حاج شيخ على نورى ايلكانى.

شيخ از اين استادش با اوصاف احترام آميزى چون عالم بسيار دانا و دانشمند بزرگوار ياد كرده، مى‏نويسد:

«در مدرسه دانگى مدرس بود. سپس براى تدريس در مدرسه حاج ميرزا حسين خان قزوينى موسوم‏به «جامعناصرى‏» و معروف به «مدرسه سپهسالار جديد» به عنوان دانش يار منصوب شد. او يكى ازقطب‏هاى فضل و ازاستوانه‏هاى دانش، جامع معقول و منقول و تهذيب كننده فروع و اصول، بسيار آگاه‏در حديث و رجال و تاريخ وديگر علوم اسلامى بود... فشرده سخن اينكه او از علماى اعلام و بسيار باجلالت،در ميان خواص و عوام سرشناسبود.

او از استادان من است و من قبل از هجرتم به عراق، قسمت زيادى از «شرح لمعه‏» و مقدارى از «شرح‏تجريد» و«الدرايه‏» را در علم حديث‏شناسى و... پيش ايشان خواندم.... برادرش شيخ جواد نيز به همراه مادر درس استادحاضر مى‏شد و از دوستان مخصوص من بود. بسيارى از قرآن شريف را حفظ كرده بودم‏اما اجل به اين دوست مامهلت نداد و او در جوانى (1318ق) وفات يافت....» (7) .

8. شيخ على نورى.

بايد همان نورى حكمى و غير از نورى ايلكانى باشد. وى از آموزگاران مدرسه مروى بوده (8) شيخ پيش اورياضيات خوانده‏است. (9) .

9. سيد عبدالكريم مدرسى لاهيجى.

شيخ پس از آن كه بيش از سه سطر در تكريم و تعظيم اين استادش قلم مى‏زند از اساتيد بزرگ او در نجف مثلشيخ اعظم‏انصارى و سيد حسين كوه كمره‏اى نام مى‏برد و با تكريم تمام از منصب تدريس او در مدرسه مروىياد مى‏كند. و در نهايت نيزگرزارشى را از شاگردى خودش پيش او، چنين به دست مى‏دهد:

«به خدمتش مشرف شده از دانشش بهره‏مند گشتم و در سال‏هاى 1310 - 1313ق، پيش از آن كه‏به نجف اشرف، مشرف شوم، در حلقات تدريس او در درس «قوانين‏» و «فصول‏» و «رياض‏» و... حضوريافتم...» (10) .

10. ميرزا محمد تقى گرگانى(م‏1336ق).

نخست در حوزه قم مشغول تحصيل بود سپس به نجف اشرف كوچيد و زمان زيادى را در محضر علامه شيخهادى تهرانى‏و ميرزا حسين خليلى شاگردى كرد تا اين كه به تهران بازگشت و آنجا در حالى كه به امامتجماعت و تدريس و... قيام كرده بودمرجع خاص و عام شد... شيخ در مورد حضورش درحلقه درس و بحث ايناستاد مى‏نويسد:

«در مدرسه سيد محمود جواهرى واقع در تهران، مدرس و محقق بود. پس از سال 1311ق تازه‏دروسه سطح راشروع كرده بودم كه در درس «مكاسب‏» و «قوانين‏» او حاضر مى‏شدم...» (11) .

11. سيد محمد تقى تنكابنى (م‏1327ق).

آقا بزرگ تهرانى از اين استاد نيز به احترام ياد كرده چنين مى‏نويسد:

«دانشورى بسيار دانا و فقيهى با جلالت‏بود. در مدرسه مروى تدريس مى‏كرد. مقدارى از «قوانين‏» راپيش اوخواندم...» (12) .

12. شيخ محمد تقى نهاوندى.

آقا بزرگ تهرانى پس از آن كه از او و پدرش به بزرگى ياد كرده و برخى از اساتيد آن دو را نام مى‏برد، در ادامهمى‏افزايد:

«در ابتداء در مدرسه مروى تدريس مى‏كرد و همانجا بود كه من «معالم‏» را با بعضى از طلاب ديگرپيش اوخوانديم. او سپس مدرس مدرسه حاج ابى الحسن معمار باشى شد و به جاى پدرش در مسجداو كه در تكيهدانگى بود نماز جماعت را به پا مى‏داشت...» (13) .

13. سيد حسن استرآبادى.

تنها اثرى كه از وى به جا مانده رساله‏اى به نام «تركيب تهذيب المنطق‏» است. شيخ آقا بزرگ تهرانى يك نسخهاز آن رساله‏را در سال 1308ق - يعنى زمانى كه نوجوانى پانزده ساله بود - براى خودش به خط زيبائى در ضمنمجموعه‏اى نوشته بود. اماهنگام مهاجرت به عراق، ماموران دولت ايران به بهانه اينكه اين نسخه از نفايس استآن را از دست‏شيخ مى‏گيرند. تا اينكه‏دوباره در اواخر عمرش توسط سيد محمد جزايرى به دستش مى‏رسد و درذيل صفحه‏اى از آن مى‏نويسد:

«تركيب تهذيب المنطق، تاليف سيد حسن استرآبادى است هموكه استاد من در بعضى از علوم‏غريبه، و در علمجفر و كيمياء بسيار وارد بود...» (14) .

14. شيخ عباس نهاوندى.

وى استاد شيخ آقا بزرگ در اخلاق (15) و اصول فقه بوده است (16) و از شاگردان بزرگ شيخ اعظم انصارى و فقيهىپارسا وعابدى زاهد و واعظى شجاع و غيور بود. در مسجد دانگى به امامت جماعت مى‏پرداخت و در ماه رمضانپس از اقامه نماز به‏بالاى منبر رفته، سخن حق را با شجاعت و صراحت و بى‏هيچ ترس و واهمه‏اى به گوش مردممى‏رسانيد. محقق تهرانى در اين‏باره مى‏نويسد:

«هميشه پيش چشمم هست و فراموش نمى‏كنم كه اين شعر فارسى بيشتر در بالاى منبر تكرارمى‏كرد و خطاببه زراندوزان تهران و... داد مى‏زد:

اى خر تو چه مظهرى كه در كل وجود.

چون نيك نظر كنم تو را مى‏بينم.

وى حلقه‏اى درس و بحثى هم داشت كه گروهى از طلاب در آن شركت مى‏جستند....» (17) .

15. شيخ عبدالله اصفهانى.

16. سيد محمد تقى قزوينى.

شيخ آقا بزرگ، پيش هريك از اين دو بزرگوار، قسمتى از كتاب رسائل را در علم اصول خوانده بود. (18) .

در ساحل درياها

بزرگانى كه نامشان را در بخش پيشين زينت دفتر ساختيم همگى از آموزگاران شيخ در دوره مقدمات و سطوحشمرده‏مى‏شوند و شيخ در طول دوازده سالى كه در حوزه‏اى عليمه تهران‏7 مشغول تحصيل بوده پيش آنهاكسب كمالو علم كرده‏است اما اساتيد بزرگ شيخ در سطوح بالا و در درسهاى خارج فقه و اصول و حديث و...عبارتند از:

17. محدث نورى (1254 - 1320ق)

اگر بر اين باور باشيم كه انسان براى ارضاى حس كمال جويى خويش هميه دنبال قهرمانى است كه آروزهاىبزرگش را دراو تحقق يافته بيند، بى‏گمان در زندگانى شيخ آقا بزرگ، آن قهرمان حاج ميرزا حسين نورىطبرسى است. محقق تهرانى‏استادش نورى را چنان به بزرگى مى‏ستايد كه بالاتر از آن ديگر قابل تصور نيست،عنايتى كه به ايشان دارد نسبت‏به هيچ يك‏از استادانش ندارد، در احياى نام و آثار و بزرگداشت‏ياد و خاطره او بههيچ وجه كوتاهى نمى‏كند. سيماى نورانى وى كه بيشتر بانام «محدث نورى‏»، «صاحب مستدرك‏»، «حاجىنورى‏» و با لقب «خاتمة المحدثين‏» شناخته مى‏شود، در جاى جاى آثار شيخ‏به چشم مى‏خورد. اگر هركدام از آثارآقا بزرگ را كه به بيش از پنچاه جلد مى‏رسد مطالعه كنيد، خواهيد ديد كه در لابلاى بيشترآنها نام محدثنورى مى‏درخشد. با صراحت مى‏توان گفت كه اگر نوشته‏هاى محقق تهرانى درباره استادش نورى گردآورى‏شودخود كتاب بزرگى خواهد شد. (19) .

از آنجا كه در كتاب «محدث نورى‏»، روايت نور» بيشتر سخنانى را كه شيخ در ارتباط خود با استادش نورىنوشته بود،آورده‏ايم (20) در اينجا تنها به ترجمه سخنى كه در آنجا نياورده بوديم بسنده مى‏كنيم. محقق تهرانىپس از آن كه حكايت ازحديث‏حيات نورى را با تفصيل و تعظيم و تكريم تمام روايت مى‏كند در نهايت هممى‏نويسد:

«اين خلاصه‏اى از احوال استاد و بزرگ ما نورى بود، اگر ديگرى اين شرح حال را مى‏نوشت احتمال داشت كهتصور شودزياده‏گويى و مبالغه كرده است اما من ننوشتم مگر مختصرى از آنچه در روزهاى زندگانيم با او ازايشان ديده بودم و خدا خودگواه است‏بر آنچه مى‏گويم: من او را عالمى ديدم كه ربانى و الهى بود.» (21) .

18. شريعت اصفهانى (1266 - 1339ق)

اسم شريفش ميرزا فتح الله فرزند حاج ميرزا محمد جواد نمازى شيرازى و معروف به «شيخ الشريعه اصفهانى‏»است. شيخ‏آقا بزرگ پس از آن كه وى را با عنوانها و القاب پرمعنى چون: استاد علامه، امام، فقيه فرهيخته وكاردان و محدث خبير ودريادل، پژوهشگر باريك بين و مدرس; حافظ; واعظ; نسبت‏شناس، مورخ رجالى، لغوىاديب و... و... مى‏ستادى، مى‏نيوسد:

«از ابتداى ورودم به نجف تا ساليان درازى است كه در درس و بحث او شبانه روز، صبح و عصر حاضرمى‏شوم.قسمتى از تقريرات او را در مباحث الفاظ و اندكى از مباحث طهارت را نوشته‏ام. در سال‏1320ق وى اجازه نامهمبسوطى را در روايت‏برايم صادر كرد كه موجود است...» (22) .

شيخ در جاى ديگرى از اين استادش چنين ياد مى‏كند:

«وى - قدس سره - در هر فنى وارد بود. اما در دانش حديث‏شناسى و رجال، پس از استاد ما علامه‏نورى، از همهآن بزرگانى كه من آنان را درك كردم، دست تواناترى داشت.» (23) .

19. آيت الله سيد محمد كاظم يزدى

محقق تهرانى از اين استاد بزرگش با احترام و تعظيم ويژه‏اى نام مى‏برد و به تفصيل و توضيح زندگانىمى‏پردازد كه مااكنون تنها بخشى از آن را به اختصار، ترجمه مى‏كنيم:

«سيد و علامه سترگ، حجة الاسلام و آية الله على الانام، سرور و مولاى ما، سيد محمد كاظم، فرزندسيد جليلعبدالعظيم طباطبايى يزدى كسنوى نجفى - از كسنويه يكى از روستاهاى يزد - دام ظله‏العالى، مرجع شيعه،حافظ و مرزبان شريعت است. رياست عامه الهى بر طائفه حقه اماميه او منتهى شد.خدا سايه‏اش را بر سرمردمان چه خواص، چه عوام مستدام دارد.» (24) .

سپس از استادان بزرگ و آثار ماندگار او چون عروة الوثقى و... نام برده و به مناسبتى وى را «پايه پايدار و بنياين بااساس‏دين‏» (25) مى‏خواند و..

20. آيت الله شيخ محمد طاها نجف (1241 - 1323ق)

او شيخ محمد طاها، فرزند شيخ مهدى...، نوه حاج نجف حكم آبادى تبريزى است از دانشمندان سرشناس درعصر خويش‏و مرجع كبيرى بود. محقق تهرانى پس از آن كه از خاندان پرآوازه «آل نجف‏» و دانشمندان آنان يادمى‏كند از استادان او بويژه‏شيخ محسن خنفر هم نام برده، مى‏نويسد:

«استاد در سال 1320 ق به من اجازه داد كه توسط او از استادش شيخ محسن خنفر روايت‏كنم...» (26) .

محقق تهرانى در ادامه، از فرات فضايل و مراتب كمال او در علم و عمل ياد كرده و از وسعت آگاهى او در علومدينى و ادبى وتارخى و حكمت و دبيات و اشعار عرب و... سخن به ميان آورده است. از درجه اجتهاد او سخن گفتهو گواهى انديشمندان بزرگ‏و فقهاى سترگ را بر آن گواهى داده است. از صلاح و تقوا، زهد و عبادت، حسن خلقو تواضع، سلامت ذات و پاكى جان اونوشته و ار مرجعيت عامه او و زهد و قناعت و صبر و خويشتن دارى وى وتسليم و رضاى او خبر داده است و آنگاه كه از آثارعلمى و كتابهاى زياد او نام برده، نوشته است:

«او داراى آثار مهم و علمى است كه از آنهاست كتاب «اتقان المقال فى علم الرجال‏»..

پس از آنكه استاد بينايى چشمش را از دست داد گروهى در شبهاى رمضان آن كتاب را بر اومى‏خواندند و اوتصحيح و تجديد نظر مى‏كرد و من از كسانى بودم كه براى قرائت كتاب پيش او حاضرمى‏شدم...» (27) .

21. سيد مرتضى كشميرى (1268 - 1323ق)

محقق تهرانى براى او مقام خاص و احترام ويژه‏اى را قائل بود و اين از كلمه كلمه زندگينامه‏اى كه‏محقق درچندين صفحه براى استاد نوشته است‏به وضوح ديده مى‏شود. آقا بزرگ تهرانى وى را نخست‏چنين مى‏ستايد:

«استاد علامه، فقيه عارف، زاهد پارسا، جمال السالكين، زين الموحدين، بسيار پاكيزه و پاك انديش،راضى وپسنديده، و به بالاترين مراتب تسليم و رضا رسيده بود. او سرور و استاد و مولاى برتر و با افتخارما سيد مرتضىكشميرى است...».

و بعد از آن كه از ايل و تبار واساتيد و آثار او سخن مى‏گويد، با تواضع تمام و با احترام فوق العاده و درخور، ادامهمى‏دهد:

«اما وصف او در توان من نيست چرا كه وى در مراتب علمى و عملى و مقامات روحى از همه آنان كه‏من ديده و بهخدمتشان مشرف شده‏ام جامع‏تر مى‏نمود. او مصداق حقيقى عالم ربانى، غوطه ور درعلوم مرسوم از فقه واصول گرفته تا مقدمات آنها مثل لغت و ساير دانشهاى ادبى، بود. در فقه مجتهدمسلم، در علوم حديث و تفسيرزيرك و حاذق، و در حفظ و حضور ذهن يگانه بود. در كتابشناسى وآگاهى بر فهرستها و احوال دانشمندان ورجال از اهل اطلاع و آگاه بود. در علوم غريبه مثل علم حروف واسرارى كه به آنها دست نمى‏يابد مگر كسى كهخدا وى را از ميان اولياء و دوستانش برگزيده باشد -خبير بود.

اما سيره عملى او، بايد بگويم در عبادت چنان بود كه بيشتر اهل روزگارش نمى‏توانستند چون‏اوباشند. بيشترروزه مى‏گرفت، اندك مى‏خوابيد، هميشه با وضو و در ذكر و فكر و مراقبه بود. بيشتر درانزوا و با مردم كممى‏جوشيد. سكوتش بيسار و سخنش اندك بود. نمازى پرسوز و راز و سجده‏هاى طور ودراز داشت. به زيارتحرمهاى اهل بيت عليهم السلام چنان علاقه داشت كه مى‏توان گفت‏بيشترعمرش را در مشاهد مشرفه سپرىساخت...

در نهايت پارسايى و خويشتن دارى و زهد و گريز از دنياى فانى به سر مى‏برد. آنگاه كه به من اجازه‏روايت داد دررواق شريف علوى در نجف اشرف، طرف بالاى سر مقدس و در شب جمعه، بيشت و پنجم‏ماه محرم 1321 بود.وى داراى كرامتها و مقامات بود...» (28) .

22. حاج ميرزا حسين خليلى (1230 - 1326ق)

محقق تهرانى ابتداء از استادان بزرگ وى مانند فقيه اكبر شيخ محمد حسن صاحب جواهر و شيخ‏اعظم انصارىنام مى‏برد. از مهارت فوق العاده او در فقه و اصول و سبك تدريس او در فقه بويژه تفكيك‏اين دو علم از يكيديگر وآرا و افكار بلند وى سخن مى‏گويد. او را داراى مقام عظيمى در تقوا و خويشتن‏دارى دانسته و كثرت نماز وعبادت، بردبارى و استقامتش در عبادتها و سختى‏هاى روزگار را دليل برهمين معنى مى‏داند. سپس به مقامتدريس او در نجف و مرجعيش در ساير بلاد اسلامى اشاره مى‏كند وآنگاه كه از دهها شاگردش نام مى‏بردپسردائى خود سيد حسن تهرانى را در شمار آنها آورده و در نهايت‏مى‏نويسد:

«من زمانى را در بحث استاد حضور مى‏يافتم و همانطور كه در «ذيل مشيخه‏» خود يادآور شده‏ام او به‏من اجازهدر نقل حديث داد تا از او روايت كنم...» (29) .

شيخ همچنان از حسن خلق، سيماى جذاب و سيرت نيكوى او، نيك محضر و كريم النفس بودن او،سخاوت وكرامت او، و از تلاش و تكاپوى دائمى او مى‏نويسد و پيش مى‏رود تا مى‏رسد به آنجا كه‏مى‏نويسد:

«او از اركان اساسى نهضت مشروطيت و زعيم بزرگ آن بود. در روزهاى سياه استبداد، محافل‏ايرانيان درمدرسه كبير او تشكيل مى‏شد. استاد ما آخوند خراسانى پس از وفات او بود كه به امور انقلاب‏قيام كرد. جلسه‏اىهم كه در هشتم رجب 1327، براى خلع محمد على شاه قاجار، توسط علماء ترتيب‏يافت در همان مدرسه بود... ازاو آثار نيك و بسيارى به جاى مانده است مثل همان مدرسه بزرگ كه به‏نام «مدرسه قطب‏» شناخته مى‏شود ومدرسه ديگرى كه كوچك تر از آن است و كاروانسراى بزرگى كه درطويريج‏براى زوار بنا نهاد و...» (30) .

و هنگامى كه از شخصى عبادى و عرفانى او صحبت مى‏كند چنين مى‏نويسد:

«با مسجد كوفه و سهله انس زيادى داشت و عبادت در آن دو مسجد مقدس را وظيفه خودمى‏دانست. در عمرخود، اعتكاف در دهه اخير رمضان را در مسجد كوفه ترك نكرد تا وفات يافت. دربيشتر مواقع مخصوص زيارتىبا پاى پياده از نجف به زيارت امام حسين عليه السلام مى‏شتافت و بر اين‏عمل عادت كرده بود. بيشتر در مسجدو در حال نماز بود. اگر مى‏خواستى او ببينى يا در ركوع و يا درسجده مى‏ديدى. مواظب بود كه هر روز زيارتعاشورا را پس از اذان صبح و پيش از طلوع آفتاب (بين‏الطلوعين) بخواند و «دعاى سيفى‏» را كه از اميرالمؤمنينعليه السلام روايت‏شده، قرائت كند.... در اين‏اواخر چشمهايش ضعيف شد تا اينكه كم‏كم بينايى خود را بكلى ازدست داد. ديگر هيچ كس را نمى‏ديد.از شدت پيرى و طول عمر، نيروى جسمانيش به تحليل رفته بود اما باوجود آن ضعف مفرط، در محب‏خدا خالص و قوى و در وظائف شرعى از عبادت و نماز گرفته تا تلاوت دعاها وقرائت قرآن جدى بودآنچنان جدى كه حتى بسيارى از جوانان نيرومند هم تحمل آن را نداشتند در نهايت نيزدر مسجدسهله وفات يافت و در نجف ميان مقبره‏اى كه خود در كنار مدرسه‏اش تهيه ديده بود به خاكسپرده‏شد...» (31) .

آخوند خراسانى (1255 - 1329ق)

محقق تهرانى از اين استاد بزرگش نيز با تكريم تمام و احترام در خورى ياد كرده و از او چنين نام‏مى‏برد:

«استاد علامه، امام، حجة الاسلام و آية الله فى الانام، استاد و سرور ما آخوند ملا محمد كاظم پسر ملاحسينخراسانى نجفى...» (32) .

سپس زندگينامه جامعى را ازو به دست داده كلمه به كلمه وى را مى‏ستايد اما وقتى به گزارش وفات‏او مى‏رسدبه سختى مى‏نالد چنان كه گويى در آتش فراق او مى‏سوزد و اين از سراپاى عبارتهايى كه‏برمى‏گزيند وتركيب‏هاى كه به كار مى‏برد به وضوح ديده و شنيده مى‏شود. شيخ آقا بزرگ، حديث‏هجران استاد را چنين بهروايت نشسته است:

«در اين چند سال گذشته براى مسلمانان هيچ روزى را ترخ‏تر از روز وفات آخوند نديدم و در جهان‏پديده‏ها،هيچ انقلابى بزرگتر و با وحشت‏تر از آنچه در آن روز اتفاق افتاد، رخ نداد. مردم را چنان حيران وپريشان ديدم كهگويى از شدت ضجه و ناله، عقل از سرشان پريده بود. و از فرط ناراحتى از خوردن‏آشاميدن، بلكه از زندگى سيرشده بودند. در روزهاى عزاى او، از كارها و نوحه و ناله و... چنان شد كه درايام عاشورا مى‏شود....» (33) .

شيخ آقا بزرگ پس از آن كه گزارشى را از انقلاب مردم در سوگ او و تشييع و تدفين او به دست‏مى‏دهد.برمى‏گردد دوباره از مقام علمى او سخن مى‏گويد از كثرت شاگردانش، از ادب و اخلاقش، ازهيبت و وقارش يادمى‏كند و از فروتنى و تواضع حتى نسبت‏به شاگردانش گزارش مى‏دهد و... ناگفته‏نماند كه شيخ اهتمام خاصىنسبت‏به درسهاى آخوند داشت و تقريرات آخوند را مى‏نوشت. (34) .

24. آيت الله محمد تقى شيرازى (متوفاى 1338ق)

او مرد قيام و اقدام بود. با اينكه از وفاتش نزديك به يك قرن مى‏گذرد نام نيكش همچنان بر ديباچه‏تارخىمعاصر مى‏درخشد. حماسه فتواى او كه استقلال عراق را نتيجه داد از صفحات درخشان درتاريخ‏تشيع است.محقق تهرانى از اجتهاد او در محراب علم و فقه گرفته تا قيام او در سنگر جهاد و مبرازه‏سخنان سبزى دارد كه دراين مختصر نمى‏گنجد. محقق در سه صفحه زندگينامه و غيرت دينى اين‏غيور مرد بزرگ را به رشته تحريركشيده كه ما تنها به ترجمه چند سطرى كه مناسب مقام است‏بسنده‏مى‏كنيم. ابتداء سخنى را از آيت الله سيدحسن صدر كاظمى - نيوسنده كتاب وزين تاسيس الشيعه -نقل كرده سپس از حضور با استمرار خود در بحثو درس رهبر استقلال عراق گزارش مى‏دهد.

محقق‏تهرانى مى‏نويسد:

«سرور ما سيد صدر در كتابش تكمة الآمل گفته است: بيست‏سال با او زندگى كردم اما لغزش واشتباهى از اونديدم. دوازده سال با او مباحثه كردم ولى جز آراء و انظار دقيق و افكار و انديشه‏هاى ژرف‏و تنبيهات ظريف وزيبا از او نديدم و نشنيدم.

من هم مى‏گويم: هشت‏سال در سامراء به بحث او حاضر شدم و شاگردى او را كردم و صحت‏سخن سيدصدر را باتاكيد بيشترى ديدم و براى من حقيقت آن سخن آشكار شد به راستى كه سخن سيد راست‏بود.... ما از طريقچشم و گوش تحقيق كرديم و ديديم كه حتى مرجعيت عظمى و مشاغل زياد علمى و...او راز كارهاى مردمىغافل نساخت... او براى كسب استقلال عراق از هرچه داشت گذشت‏حتى ازفرزندانش هم چشم پوشى كرد.حاضر بود خود واولادش را قربانى كند اما مسلمانان را در ذلت و خوارى‏نبيند...» (35) .

25. سيد احمد تهرانى كربلائى (متوفاى 1332ق)

همانطور كه از نوشته‏هاى خود شيخ آقا بزرگ پيدا است‏بايد گفت‏شيخ اخلاق عملى را پيش اين‏عارف بلند آوازهآموخته و از آتش عشق و اخلاصى كه هميشه در دل او شعله‏ور بود. وى هم قبسات يا لااقل قبسى اندوخته بود.مهمتر آن است كه عنان قلم را به دست كفايت‏خود شيخ آقا بزرگ بسپاريم تاحديث دلدار را به روايت‏يار بشنويم:

«... اخلاقى معروف، دانشور گرانقدر، فقيه كبير، خويشتن دار و پارسا، زاهد و عابد بود.... وقتى كه به‏من اجازهروايت داد، استادان و مشايخ خود را در روايت‏يادآور شد. او در مراتب علم و عمل، سكوت وزهد، ورع و تقوا،شناخت‏خدا و خوف و خشيت از بارى تعالى، يگانه روزگارش بود. بيشتر طالب خلوت‏بود تا ظهور و جلوت، نمازرا تا آنجا كه ممكن بود دور از چشم اغيار به پا مى‏داشت و از پيشنماز شدن‏براى مردم دورى مى‏جست. بسيارگريه مى‏كرد. در نماز بويژه در نوافل شب، از شدت گريه از خود بى‏خودمى‏شد. ساليان چندى كه خانه مننزديك خانه او بود فوز ديدارش را داشتم و در آن مدت كارهايى از اوديدم كه گفتنش به درازا مى‏كشد. مادرىداشت كه هميشه در خدمت او مى‏كوشيد تا اينكه پيش ازمادرش و در حالى كه در آخر تشهد نماز عصر روزجمعه بود (27 شوال 1332) وفات يافت....» (36) .

26. آية الله شيخ محمد على چهاردهى رشتى (1252 - 1334ق)

محقق تهرانى از اين استاد بزرگوار هم با اجلال و احترامزيادى ياد كرده و جايگاه او را در مقام‏تدريس مى‏ستايدو از اقبال بى‏نظير طلاب، نسبت‏به درس و بحث او سخن مى‏گويد. همه دانشوران‏سطح خوان و معاصر را - بهاستثناى اشخاصى انگشت‏شمار - از شاگردان او مى‏داند تا اينكه مى‏نويسد:

«در ابتداى ورودم به نجف،سال 1313ق نزديك به شش ماه، براى خواندن مكاسب در درس اوحضور يافتم. او ازمشايخ روايتى من نيز هست وى با اجازه‏نامه‏اى عامى كه به من داد مرا مجاز ساخت تااز استادش علامه ملا علىخليلى روايت كنم...» (37) .

27. آية الله شيخ آقا رضا تبريزى (1265 - 1331ق)

وى سرحلقه مجلسى بود كه گروهى از فضلاى دانشور و اهل سير و سلوك براى استفاده از ارشادات‏او، هر روزپيش از نماز مغرب ترتيب مى‏دادند و محقق تهرانى از كسانى بود كه در آن مجلس حاضرمى‏شدند. (38) .

28. شيخ احمد شيرازى، معروف به «شانه ساز»

محقق تهرانى تنها قسمتى از كتاب فصول را در علم اصول پيش او آموخته بود. (39) .

پى‏نوشتها:

1) نقباء البشر فى القرن الرابع عشر، شيخ آقا بزرگ تهرانى، ج‏2، ص‏625.

2) همان، ج اول، ص‏210.

3) همان، ج‏2، ص‏803.

4) همان، ج اول، ص‏7.

5) الذريعه، ج‏3، ص‏367، 457، ج‏15، ص‏346.

6) نقباء البشر، ج‏6، زير مدخل محمود.

7) همان، ج‏4، ص‏1537.

8) همان، ج‏4، ص‏1319.

9) شيخ آقا بزرگ تهرانى، ص‏5.

10) نقباء، ج‏3، ص‏1153.

11) همان، ج اول، ص‏240.

12) همان، ج اول، ص‏239.

13) همان، ج اول، ص‏257.

14) رك، آخر همين دفتر، بخش اسنا، سند شماره يك.

15) نقباء، ج‏3، ص‏986.

16) المسلسلات فى الاجازات، آية الله مرعشى نجفى، ج‏2، ص‏76.

17) نقباء، ج‏3، ص‏986.

18) المسلسلات، ج‏2، ص‏76.

19) نخستين اثر ما را هم كه به نام «محدث نورى، روايت نور» در سال 1372ش، در 170 صفحه انتشارافت‏بنوعى مى‏توان ترجمه‏اى ازنوشته‏هاى شيخ آقا بزرگ تهرانى خواند.

20) همان، ص‏93 - 96، 144 - 146.

21) نقباء البشر، ج‏2، ص‏555، زندگانى و ذكر خير محدث نورى را علاوه براين مدرك كه به تفصيل از ص‏543 تاص‏555 آورده شده است‏در اثار ديگر محقق تهرانى هم چون مصفى المقال فى مصنفى علم الرجال، ص‏159;هدية الرذازى الى الامام المجدد الشيرازى، ص‏101و همه جلدهاى الذريعه و طبقات اعلام الشيعه و... مى‏توانديد. و اين تنها شيخ آقا بزرگ نبود كه احياى نام محدث نورى را رسالت‏خودمى‏دانشت‏بلكه ديگر شاگردانمحدث نورى بويژه محدث مخلص شيخ عباس قمى هم اين رسالت را هميشه به دوش مى‏كشيد. اصولاازنعمتهاى بزرگ خدا كه به محدث نورى ارزانى داشته بود يكى هم وجود شاگردان بسيار باوفايى بود كه تا آخرعمر به او عشق‏مى‏ورزيدند و اين فضيلتى بود از خدا به هركس كه سزا بيند عطاء كند«ذلك فضل الله يؤتيه منيشاء».

22) نقباء البشر، ج‏5، زير مدخل فتح الله، نسخه خطى موجود در كتابخانه استاد المحققين علامه عبدالعزيزطباطبائى.

23) مصفى المقال فى مصنفى علم الرجال، ص‏193; الذريعه، ج اول، ص‏59 - 65 و ج‏2، ص‏117 - 255 - 353 وج‏6، ص‏167 وج‏11، ص‏130 - 135 - 150 وو ج‏15، ص‏44 - 103 - 320 و ج‏16، ص‏54 و ج‏17، ص‏10 - 11 و..

24) نقباء البشر، ج‏5، زير مدخل محمد كاظم، نسخه خطى.

25) همان، اصل عبارت، عربى و چنين است: «هو للدين ركن ركين و اس اسيس...».

26) همان، ج‏3، ص‏962.

27) همان، ص‏965; الذريعه، ج اول، ص‏83; مصفى المقال، ص‏207.

28) نقباء، ج‏6، زير مدخل مرتضى، نسخه خطى و دست نوشت، و نيز به اختصار در هدية الرازى، ص‏157.

29) نقبائ، ج‏2، ص‏574.

30) همان، ج‏2، ص‏575.

31) همان، ج‏2، ص‏576.

32) همان، ج‏5، زير مدخل محمد كاظم، نسخه خطى.

33) همان. شيخ خلاصه‏اى از زندگانى آخوند خراسانى را در كتابش هدية الرازى، ص‏145 آورده است.

34) الذريعه، ج‏20، مقدمه.

35) نقباء، ج اول، ص‏262 ناگفته نماند كه دو سطر آخرى با تلخيص زياد و به صورت آزاد ترجمه شد.

36) همان، ج اول ، ص‏87.

37) همان، ج‏4، ص‏1548.

38) همان، ج‏2، ص‏740.

39) يادداشتهاى استاد سيد احمد اشكورى، زير مدخل شيخ آقا بزرگ تهرانى. ما هرچه گشتيم جايى نديديمكه شيخ احمد شيرازى را ازاساتيد شيخ آقا بزرگ شمرده باشند.