بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نابغه فقه و حدیث سید نعمت اللّه جزائری, سید محمد جزائرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe01 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe05 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe08 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe11 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe12 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe14 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
     nabeqe15 - سيد نعمت الله جزائرى نابغه فقه و حديث
 

 

 
 

و در ايـنجا مناسب مى دانم مخمسى را كه علامه دل آگاه , بهشت آرامگاه سيد نعمت اللّه جزائرى طـاب ثـراه والد ماجد نگارنده ((848)) بالبداهة در مدح امام هفتم (ع )سروده اند, زينت بخش اين اوراق و وسيله مغفرت و مسرت روح آن شادروان وادراك شفاعت آن امام همام (ع ) براى خود و آن مرحوم در روز قيام قرار دهم .
### ساقى كرمى كن ز ره لطف مكرر ----- از بهر خدايم مى گلرنك بياور افتاده مرا در دل و در جان , همه آذر ----- وينرا نبود چاره بجز با لب و ساغر يا ناله عود و دف و آواز نى و تار هنگام بهار آمد و بگذشت زمستان ----- گرديد ز نو رشك جنان ساحت بستان در باغ خراميد ببين بلبل دستان ----- شد موسم وجد و طرب باده پرستان بر خيز نگارا كه خراميم به گلزار باران بهار آمد و باريد به صحرا ----- و ندر پى آن , باد صبا چون دم عيسى بخشيده روان , او به تن مرده غبرا ----- آن ساخت زمين را پر از لاله حمرا پاشيد بر اوراق ز شبنم در بسيار گرديد سراسر زمن از سبزه قبا پوش ----- افكنده درى در چمن از خنده خود جوش بر خيز نگارا ز وفا ده تو بمن گوش ----- يك دم بكن از آنچه گذشته است فراموش تا روى نمائيم پى ديدن اشجار در طرف گلستان , بگذر بهر تماشا ----- بين هر طرفى , دلبركى خرم و زيبا بنشسته به رويى چو مه و زلف چليبا ----- با باده پرستى تر و هم بيخود و شيدا غافل ز غم دهر, نه همچون من افكار از رنج زمانه چو مرا نيست تحمل ----- نارم كه كنم از غم ايام تغافل يا آنكه كنم با كشش دهر تساهل ----- به زان نبود, آنكه زنم دست توسل بر دامن لطف و كرم سيد ابرار مير عرب و ماه عجم , حجت يزدان ----- فرزند شه ارض و سما, خسرو خوبان كش واجب و پوشيده به خود صورت امكان ----- سبط نبى و مظهر حق , باطن ايمان حلا ل بهر مشكل و هم كاشف اسرار شاهى كه چو جبريل , به آن شان و كمالش ----- گرديده كمين , چا كر درگاه جلالش صد يوسف كنعانى , شيداى جمالش ----- كس نيست , كه آرد به زبان ذكر خصالش مدحش نتوان كرد به جز حضرت دادار شاهيكه زيزدان , همه كس را شده حاكم ----- طومار ولايش را, حق آمده راقم فردوس و جهنم را, هم او شده قاسم ----- خورشيد حقيقت , شه دين (موسى كاظم ) سبط و وصى مؤتمن , احمد مختار (ص ) اهى كه ز خورشيد جمالش , شده پر نور ----- اندر نظر موسى عمران جبل طور و ز نور رخش سوره نور آمده منظور ----- مسرور محبش به جزا خصمش مقهور خوش آنكه بجز شور ويش نامده در كار شاهيكه جهان ديد بگرداب جهالت ----- خلقى همه افتاده به ميدان بطالت بگذشته ز دين , روى نموده به ضلالت ----- مى خواست كند تا به ره راست دلالت بنمود عيان , دست خدا از پس استار گرديد شفا بخش , به امراض عديده ----- مانند كر و اعرج و هم فاقد ديده آيا كه از اين خارق عادات بديده ----- ظاهر ز بشر يا كه ز اسلاف شنيده اينگونه كرامات به اعصار و به امصار جزائرى : با ياء مشدد منسوب به جزائر بصره , است كه از چندين جزيره به نامهاى قريه بنى منصور, بنى حميد, نهر عنتر, نهر صالح , ديار بنى اسد, و صباغيه تشكيل گرديده و قريه اخير زادگاه جد اعلى بوده ((849)) ! و بعضى از آن جزائر اكنون در آب فرو رفته و ديگر وجود خارجى ندارند.
مركز آن جزائر (قرنه ) بضم قاف واقع در شمال غربى بصره است كه تا بصره چهل وپنج ميل فاصله دارد .
و چـون قـرنه محل اقتران و التقاى رودخانه فرات و دجله است , از لفظ اقتران گرفته شده , نظير فرقه كه از افتراق ماخوذ است ((850)) .
بـعـضـى از تـرجمه نويسان توهم كرده اند كه جد اعلى , از جزائر خوزستان كه وجودخارجى ندارد بوده , و بعضى او را از جزائر آفريقا پنداشته اند ((851)) .
حموى , جزائر را به عنوان بطائح نوشته ((852)) .
و در اينجا مناسب است , دو نكته ادبى مربوط به كلمه جزائرى تذكر داده شود.
اول ايـنـكـه چـون (جـزائر) جمعى است كه به علميت نقل شده , پس در حال نسبت ,نيازى به بر گـردانـدن آن به مفرد نيست و جزائرى صحيح است .
و بر فرض رد به مفرد چون وزن فعيله است جزرى گفته مى شود چون مدنى و حنفى .
ابن مالك در الفيه گفته :
والواحد اذكر ناسبا للجمع ----- ان لم يشابه واحدا بالوضع در شـرح ايـن بـيـت مذكور است اي بوضعه علما, فقل في فرائض فرضي بخلاف مااذا شابهه بان وضع علما فيقال في انمار انماري وفي الانصار انصاري ((853)) .
و مـيـر دامـاد فرموده اذا نسب الى الجمع رد الى واحده فيقال فرضي وصحفي ومسجدي , للعالم بمسائل الفرائض وللذي يقرا من الصحف ويلازم المساجد وانمايرد لان الغرض الدلالة على الجنس والـواحد يكفي في ذلك , واما ما كان علماكانماري وكلابي ومدائني فانه لا يرد وكذا ما يكون جاريا مجرى العلم كانصاري واعرابي ((854)) .
همچنين كلماتى نظير جزائرى , همچون روضاتى و قوانينى , درست و مطابق قاعده است .
امـا در جمع غير منقول به علميت , نسبت دادن غلط است , بنابر اين , احتمالى كه دراعيان الشيعة 9: 11 و مكارم الاثار: 395 در ترجمه شيخ كاظم ازرى داده اند كه منسوب به ازر با دو ضم جمع ازار باشد صحيح نيست .
نـكـتـه ديـگر اينكه جزائر با همزه درست است نه با ياء, نظر بقاعده ابدال مذكور دركتب صرف از آنجمله شرح نظام : 151, و سيوطى : 252 در شرح اين بيت الفيه :
والمد زيد ثالثا في الواحد ----- همزا يرى في مثل كالقلائد يعنى واو و ياء و الف زائد كه در مرتبه سوم كلمه واقع شوند, در جمع منتهى الجموع قلب به همزه مـى گـردنـد مـانند عجائز و صحائف و قلائد جمع عجوز وصحيفه و قلاده .
و جزائر مثل صحائف است .
اما اگر اين حروف , اصلى باشند درجمع به حال خود باقى مى مانند .
مانند مثاوب و مساير و مفاوز جمع مثوبه و مسيره و مفازه .
و از اينجا است كه ميرزا محمد خان قزوينى , دانشمند معروف , صاحب بيست مقاله و يادداشتها, بر صاحب اعيان الشيعة -كه مشايخ را با همزه نوشته - ايرادگرفته و ايراد او به مورد است , زيرا كه ياء آن اصلى و مثل معايش است .
و مفرد آن دو, مشيخه و معيشه است .
پـس جـزايـرى بـا يـاء كه بعضى مى نويسند يا تلفظ مى كنند, مسامحه و نظير تعبير فقهاءدر كتب فـقهيه به (متبايعين ) است كه آن هم با همزه بايد باشد, زيرا كه واو و ياء بعداز الف زائده تبديل به همزه مى شوند و بائع و قائل گفته مى شود كه در اصل بايع وقاول بوده اند.
شـوشترى : با ياء مشدد منسوب به شوشتر, كه در قديم مركز خوزستان بوده و دومين شهرى است كه پس از طوفان نوح (ع ) بنا شده , شهر اول شوش بوده كه در زبان فرس قديم بمعنى خوب است و شوشتر يعنى خوبتر, چون اين دو محل را براى سكونت و ساختمان , خوب و مناسب ديدند به اين دو نـام ناميدند .
عربها شوشتر راتستر گويند, و بعضى گفته اند كه تستر نام شخصى بوده كه اين شهر را فتح كرده است ((855)) .
براى اطلاع از احوال و تاريخچه اين شهرستان به كتاب تذكره شوشتر مراجعه شود.
چـون جـد اعـلـى پس از خاتمه تحصيلات , از وطن خود جزائر به شوشتر مهاجرت , ودر اين شهر تـوطـن فـرمود, پس او را شوشترى گفته اند, و چون شوشتر وطن دوم اوبوده اول كلمه جزائرى آنـگـاه شـوشـتـرى بايد ذكر شود, چنانكه صاحب رياض العلماء در نسبت او فرموده الجزائري ثم التستري وعطف آن با ثم كه دلالت برتراخى دارد مناسب است , بر عكس بعضى كه مسامحه كرده و شوشترى را قبل ازجزائرى نوشته اند ((856)) .
و در ايـنـجـا لازم اسـت بـه اشتباه يكى از معاصران كه ندانسته , سادات جزائرى را ازهند دانسته اشاره اى نمائيم .
در زيـر عـنـوان خـانواده شوشترى گفته يكى از خانواده هاى مشكوك , كه ازهندوستان به ايران مـهاجرت كرده .
. .
خانواده شوشترى بود .
اين خانواده كه بازماندگان آن در يك قرن اخير در ايران , مصادر امور مختلف مملكتى و اجتماعى بودند به نامهاى شوشترى , جزائرى , عون , عون جزائرى و غـيـره نـامـيـده شده اند دربين افراد اين خانواده عالم , روحانى , دانشمند, وزير, نماينده مجلس , وابستگان مؤسسات دولتى , معلم , و بازرگان وجود داشته و دارند ((857)) .
نـگـارنـده گـويـد: در ايـنكه اجداد اين خانواده قبل از سيد نعمت اللّه , همه در جزائربوده اند و او نخستين نفر است كه به شوشتر منتقل شده هيچ شك و شبهه اى نيست .
و اگر كسى در اين موضوع شك داشته , در اثر بى اطلاعى از تاريخ اين خانواده است .
ولى بعضى از نوادگان سيد به هندوستان رفته و منشا آثار و مشهورگرديده اند.
از آنـجـمله سيد مصطفى بن سيد اسماعيل بن سيد مرتضى بن سيد نور الدين ابن سيد نعمت اللّه جزائرى , كه مدتى در حيدرآباد مى زيسته و موجب اشتباه و شك اين نويسنده شده , ولى به طورى كه خود اين معاصر اعتراف كرده در زمان محمدشاه قاجار او به ايران بازگشته .
آيا توقف او چند صباحى در حيدرآباد, دليل بر هندى بودن او و خانواده اش مى باشد؟! پـدران وى تـا سـيـد نـور الدين -كه همه اهل فضل و روحانى بوده اند- در شوشتر به خاك سپرده شده اند.
خـود سـيد مصطفى هم از اعاظم رجال علمى عصر خود بوده و مدتى در كاظمين ساكن , تا اينكه در 1272 درگذشته و در نجف اشرف به خاك سپرده شده است .
اكـنون نواده گان وى در تهران هستند .
و ما شرح حال آنان را مفصلا در شجره مباركه نوشته ايم و مـطـالـبى دور از حقيقت را كه اين نويسنده معاصر در باره او و سه تن ديگراز خانواده اش گفته متذكر شده ايم .

بعضى از مصادر و مدارك كتاب حاضر

اجـازات الـمشايخ و مجازات الشوامخ : عربى , از عالم زاهد مقدس سيدآقاامام ((858)) نام اصلى او احـمـد اسـت .
در اعـيـان الـشـيـعـة در عنوان جداگانه او را يادكرده و فرموده السيد احمد بن الحسين .
. .
له كتاب في الاجازات ((859)) كه منظورهمين اجازات المشايخ است .
بـا ايـنكه او از موضوع اعيان بيرون بوده , زيرا كه در آن تاريخ زنده بوده و آن كتاب احياء را ترجمه نـكرده , اما چون نام او را از الذريعة 1: 123 بر داشته و در آنجا كلمه معاصر را ننوشته صاحب اعيان او را از گـذشـتـگان پنداشته , نسخه اينجانب از روى نسخه اصل به خط نگارنده است , كه در ايام تـحـصـيل در مواقع تعطيل آن رانوشته ام , و اكنون نزد من موجود است .
و نسخه اصل همراه باقى كتب آن مرحوم درنجف از بين رفته است .
اجـازه كـبيره : عربى , از نابغه عصر خود سيد عبد اللّه بن سيد نور الدين بن سيدنعمت اللّه جزائرى مـتولد 1112 و متوفى 1173 .
براى چهار تن از علماء مشتركانوشته , دو نفر را در اول و دو نفر را در آخـر نام برده .
به منزله تكمله امل الامل است ,چنانكه در شرح حال شيخ حر عاملى در صفحه 309 گـذشـت .
عـلماء آن دوره راترجمه كرده .
بسيار نفيس و ارزنده است , حواشى مختصرى از مؤلف دارد چون بسيار مفصل است آن را به كبيره توصيف نموديم , بعضى از آن تعبير به اجازات به صورت جـمـع كـرده اند كه اشتباه است ((860)) .
صاحب اعيان الشيعة آن را به عنوان ذيل اجازه نوشته , و تـرجـمه هر كس را از آن نقل كرده , فرموده در ذيل اجازه سيدعبد اللّه چنين مذكور است .
بديهى اسـت چـنـيـن تـعبيرى اشتباه و اشتباه آور است .
نسخه به خط اينجانب است كه سالها پيش آن را اسـتنساخ كرده ام , و به حمد اللّه در1409 به كوشش شيخ محمد سمامى حائرى دام تاييده , مؤلف كتاب بزرگان رامسربه چاپ رسيد.
احـسـن الـوديعة : عربى , دو جلد, تاليف عالم كثير التاليف سيد محمد مهدى خوانسارى اصفهانى كـاظمى ((861)) متولد 1319 و متوفى يكشنبه 16 محرم 1391,به منزله تتميم روضات الجنات و متضمن شرح حال علماء شيعه قرن سيزدهم وچهاردهم است و دو بار چاپ شده در بغداد 1348 و در نجف اشرف 1388.نسخه اينجانب چاپ دوم است .
جـمـعى كثير از وى اجازه روايت داشته اند كه در مقدمه چاپ دوم احسن الوديعة ذكرشده اند, از آنجمله نگارنده نا چيز.
الاعـلام : عـربى , در تراجم مردان و زنان مشهور قبل از اسلام و بعد از آن ومستشرقان , تاليف خير الدين زركلى معاصر متولد 1310 و متوفى در 3 - ذ ح -1396, چاپ اول آن در سه جلد, سالها پيش مـنتشر شد و چاپ سوم كه مورداستفاده نگارنده است با استدراكات و ملحقات در 1389 - 90, در 13 جـلد به چاپ رسيده و تواريخ آن هجرى قمرى و ميلادى است .
و به طورى كه از مطاوى كتاب بـر مـى آيـد, مؤلف از سنيان وهابى است و از اين مذهب باطل طرفدارى و دفاع مى كند, بعدها در هـشت جلد بزرگ و هر صفحه در سه ستون چاپ شده واستدراكات و تصاوير خطوط و اشخاص را در جـاى مـنـاسـب خـود گنجانده اند, چاپ ششم كه در 1984 م صورت گرفته , در جلد هشتم صفحه 271 عكس مؤلف ونمونه اى از خط او را در صفحه 272 دارد .
علامه امينى (ره ) در الغدير از آن نقل كرده و در 3: 406 اشتباها آن را قاموس الاعلام ناميده , در زندگانى آية اللّه چهارسوقى : 90 تاليف دوست دانشمند ما حاج سيد محمد على روضاتى سلمه اللّه -كه در 1372 بيست و چهار سال قبل از فوت زركلى چاپ شده - فوت وى رااعلام نموده است !! اعـيـان الـشـيـعة : عربى , 56 جلدى در شرح احوال بزرگان ما كه در موضوع خود بى نظير است .
بـعضى از مجلدات اين كتاب پس از درگذشت مؤلف , به همت فرزندارجمندش سيد حسن امين دام توفيقه منتشر شده .
مـؤلـف : عـلامه عظيم الشان سيد محسن امين حسينى عاملى مقيم دمشق متولدحدود 1283 و متوفى 1371 و مدفون در دالان مقبره زينبيه شام و صاحب آثارخيرية وعلم واسع ((862)) وامام مـجـتـهـدين شيعه ((863)) و يكى از مفاخر اين فرقه درقرن حاضر ((864)) وآخرين مجتهد امـاميه در شام ((865)) وفقيه اصولى مجتهد متكلم مؤرخ اديب شاعر جامع علوم ((866)) بوده است .
علامه امين از مفاخر علماء ما است ((867)) , در دفاع از مذهب حق هماره مؤيد وموفق بوده و آثار ارزنـده بـسـيـار از خود, يادگار گذاشته , از آنجمله المدرسة المحسنية براى پسران و المدرسة الـيـوسفية براى دختران , آن مرحوم عضو مجمع علمى دمشق بوده , و در حقيقت مجمع مزبور را افتخار بخشيده است .
تـالـيـفات متنوعه بزرگ و كوچك به نظم و نثر دارد, كه از همه مفيدتر معادن الجواهرو بزرگتر همين اعيان و كوچكتر الدرة البهية في تطبيق الموازين الشرعية على العرفية و مناظره با قاديانى است , كه همه به چاپ رسيده اند.
شيخ قاسم محى الدين -مذكور در صفحه 259- نام بعضى از مؤلفات علامه امين را نظم كرده .
علامه امينى در الغدير, از اعيان الشيعة نقل كرده و مؤلف را سيد الاعيان خوانده وتهمتهائى را كه عـبـد اللّه قصيمى , وهابى دروغگو در كتاب الصراع بين الاسلام والوثنية به آن بزرگوار زده پاسخ داده است .
يكى از مؤلفات علامه امين , التنزيه لاعمال الشبيه است كه در آن , فتوى به حرمت شبيه در آوردن در ايام عاشورا داده , در صورتى كه رعايت مقررات شرع انور درشبيه نشود.
اين كتاب كوچك , جنجالى به راه انداخت و موجب سوء تفاهم گرديد و بعضى ازعلماء آن زمان كه گـمـان كردند مقصود سيد, حرمت شبيه در هر حال است , در مقام پاسخگوئى برآمدند و چندين جـزوه از اشخاص متعدد در رد آن رساله منتشر گرديدكه بعضى جسارت به مقام معظم آن مرد بزرگوار نموده و حمله شديد كرده اند.
شـيـخ مـحمد گنجى در 1347 كتاب كشف التمويه عن رسالة التنزيه را نوشت و چاپ نمود و آن عده را جواب داد.
ولى خود علامه امين تنها به يكى از آن رد كنندگان -كه از اعاظم بود- در جزوه اى مختصر جواب داده و گـلـه كرده , زيرا آن شخص در باره علامه امين و علامه سيدمحمد مهدى قزوينى بصرى مـتـوفـى 1358 -كـه هـم عـقـيده با مرحوم امين بوده - اين عبارت را نوشته كل عين بكت على الـحـسين (ع ) الا عين البصري والشامي كه بصرى و شامى را به اين دو بزرگوار تفسير و تطبيق نموده !! گـفـتـيـم : وفـات عـلامـه امـيـن در 1371 بـوده , امـا از اشتباهات عجيب , اينكه صاحب معجم المطبوعات : 775, ترجمه او را بعنوان الحسيني العاملي نوشته و گفته :وفات او در 1322 بوده ! و مـعـجـم مزبور در 1346 يعنى بيست و پنج سال , قبل ازوفات علامه امين چاپ شده است .
و در سـتـون 1622 نـيز به عنوان محسن العاملى او را نوشته و گفته نزيل دمشق كه ظاهرا به اشتباه خود پى برده است .
و نـظـيـر ايـن اشتباه , از آقاى برقعى معاصر متوفى در 13 - ذ ح - 1407 سرزده .
دركتاب شيعه يا (پـديـد آورنـدگان علوم اسلامى ) كه ترجمه الشيعة وفنون الاسلام تاليف علامه كبير متتبع سيد حسن صدر متوفى 1354 مى باشد.
تـرجـمـه مـرحـوم صدر را در اول كتاب آورده و چون عالم كاتب اديب فقيه معاصر,مرحوم شيخ مـرتـضـى آل يس كاظمى , متوفى در 1398 -كه خواهر زاده علامه صدربوده - در مقدمه اصل آن كـتاب -كه در 1331 چاپ شده - شرح حال مؤلف رانوشته .
آقاى برقعى از ايشان نامى برده ولى به فقيد دانشمند مرحوم مرتضى آل يس تعبير نموده .
با اينكه اين شخص بزرگوار تا سال 1398 در قـيـد حـيـات و ازعـلـمـاء عـالـيـقـدر كـاظـمين و نجف اشرف بوده -رحمة اللّه تعالى عليه - و بـرادرانـش مـرحـوم شيخ محمد رضا پدر شيخ محمد حسن معاصر و مرحوم شيخ راضى از فقهاو علماء جليل القدر بوده اند .
و شيخ محمد حسن آل يس سلمه اللّه , از دوستان قديمى نگارنده , كه در مـقـدمـه نـسـيم السحر ثعالبى -كه در بغداد در 1377 چاپ كرده - نام اين حقير را چنين نوشته صـديـقـي الـعـلا مـة الـسـيد محمد الجزائري وبسيارى از متون قديمى را در مجموعه نفائس المخطوطات چاپ و منتشر نموده وتاليفاتى دارد, از آنجمله كتاب الصاحب بن عباد كه در 1376 در بغداد چاپ شده ويك نسخه به ما اهداء نموده و اكنون ساكن كاظمين و بقية السلف و يادگار پـدر وعـمـوهـاى خـود مى باشد -حفظه اللّه تعالى - و نظير ديگر اين اشتباه , در باره زركلى مؤلف الاعلام گذشت .
مرحوم خطيب جليل و دوست قديم ديگر ما, شيخ على محمد دزفولى معروف به ابن العلم متوفى در 1370 شـمـسـى در كـشـكـول ابن العلم 2: 256 شعرى از مرحوم ابوالقاسم حالت شاعر توانا و طنزنويس معاصر آورده و از وى تعبير به مرحوم حالت نموده و گفته متوفاى 1333 شمسى در حاليكه وى تا اين اواخر زنده بوده و در شب دوشنبه چهارم آبانماه 1371 شمسى يكسال پس از ابن العلم درگذشت .
امل الامل : عربى دو جلد تاليف شيخ محمد حر عاملى -مذكور در صفحه 202-اين كتاب با حواشى سـيـد احـمـد حـسـيـنى اشكورى در نجف اشرف چاپ شده , ولى آقاى حائرى نويسنده فهرست كتابخانه مجلس هر جا از اين كتاب نقل كرده آن راچاپ بغداد پنداشته است از آنجمله در 10 / 4 / 1828 ذيل كتاب الروضة .
ايـجـاز الـمقال : عربى تاليف شيخ فرج اللّه حويزى معاصر سيد نعمت اللّه و مذكوردر امل الامل 2:
215 صاحب تذكرة العنوان و غيره .
ايـن كـتاب كه بر خلاف نامش دو جلد بزرگ در رجال و شرح حال علماء است نزدصاحب روضات الجنات بوده و از آن نقل كرده .
جلد دوم كه از حرف ميم تا آخر كتاب است نزد فاضل محترم مرحوم مير سيدجلال الدين محدث ارموى در تهران به نظر نگارنده رسيده است .
ايضاح المكنون : عربى , دو جلد, در استدراك و تذييل كشف الظنون .
در 1324تاليف و در 1364 در اسـتـانـبـول چاپ شده و همين چاپ افست گرديده .
مؤلف ,اسماعيل پاشا بن محمد امين بابانى بغدادى سنى , متوفى در 1339 مذكور درالاعلام زركلى 1: 325 و غيره است .
در مؤلفين كتب چاپى 1: 619 كه مؤلف , آن را در تهران چهل سال بعد از وفات اسماعيل پاشا تاليف كـرده , تـاريخ وفات او را ننوشته و در مقابل نام وى , كلمه معاصر گذاشته كه موهم عدم وفات او است ! اين ذيل , اشتباهات فراوان دارد.
تـاريـخ حـزيـن : فـارسى , از دانشمند ذو فنون شيخ محمد على بن ابيطالب لاهيجى ,متخلص به حزين ((868)) متوفى و مدفون در بنارس هند در 1180 .
اين كتاب كم حجم , سفرنامه مؤلف است و وقايعى را كه به راى العين ديده در آن ياد كرده و ازاين رو داراى اهميت است و در هند چاپ شده .
چـاپ سـوم در 1332 شمسى دراصفهان با مقدمه مرحوم محمد باقر الفت , مورد استفاده نگارنده بوده .
مؤلف اين كتاب از نوادر روزگار بوده ولى ترجمه نويسان , حق او را اداء نكرده اند .
دراعيان الشيعة 46: 102 و135 دو بـار اشتباها و مختصرا ترجمه شده است .
صاحب ارمغان آصفى كه در لغت است , در موارد عديده به كلمات حزين استشهاد نموده است .
تاريخ الشيعة : عربى , از عالم مقدس جليل شيخ محمد حسين بن محمد مظفرنجفى متولد 1312 و مـتـوفـى 1381 صـاحـب تاليفات عديده .
اين كتاب در باره اثبات پيدايش مذهب تشيع همزمان با ظـهور اسلام و به دست حضرت رسول اكرم (ص ) وشهرهاى شيعه نشين است .
در 1371 در نجف چـاپ شـده , اخـيـرا هم تجديد چاپ گرديده .
نسخه نگارنده , از چاپ اول و اهدائى مؤلف محترم است .
كتاب مذكور در 1352 تاليف شده , و در 1361 علامه تهرانى بر آن تقريظى نوشته وسالها بعد چاپ شده به طورى كه در بالاى تقريظ مذكور تصريح به آن گرديده .
ولـى صاحب فهرست كتابهاى چاپى عربى : 150 سال چاپ را همان سال تقريظ1361 پنداشته و در مؤلفين هم در شرح حال وى اشتباهاتى دارد.
تـاريـخ المشعشعيين : عربى تاليف سيد جاسم بن حسن شبر نجفى معاصر .
(ازخاندان علامه كبير سيد عبد اللّه شبر صاحب تاليفات , متوفى 1242, نيست .
بلكه از خانواده ديگرى است ).
در شرح حال و دفاع از مشعشعيان است كه زمانى در خوزستان حكومت داشته اند.جلد اول آن در 1385 در نـجـف چاپ شده و مؤلف , نسخه اى به ما اهداء كرده , وشنيده ام جلد دومى نيز دارد كه چاپ شده است .
تحفة العالم : با فتح لام منسوب به مير عالم , از دانشمند جهانگرد مير سيد عبداللطيف خان فرزند سـيد ابى طالب فرزند سيد نور الدين فرزند سيد نعمت اللّه جزائرى متولد 1172 و متوفى بلا عقب در 1220 كه شفيق اورنگ آبادى در ماده تاريخش گفته :
سال آن با دو آه گفت شفيق ----- مير عبد اللطيف خان اسود مقصود از دو آه اضافه 12 بر مصرع اخير است .
مردى بزرگ منش , كريم , حامى ضعفاء و فقراء بوده .
به طورى كه معاصران وى چون ابو طالب اصفهانى لندنى درمسير طالبى , و آقا احمد كرمانشاهى در مـرآة الاحـوال , و شـرف شـوشـترى در وادى ايمن نوشته اند و ميرزا رضا اصفهانى متخلص به عـيـشـى , كـه معاصر او بوده قصيده اى در مدح او سروده كه در شرح حال عيشى , در وادى ايمن مذكور است وآن را در جواب نامه مير عبد اللطيف , به حيدر آباد دكن فرستاده .
متن سروده چنين است :
اى سرورى كه قدر تو از آسمان گذشت ----- نام تو همچو مهر, به دور جهان گذشت پاى جلال تو به سر آسمان رسيد ----- دست گهر نشان تو, از بحر و كان گذشت بار گران علم تو از كوه بر فزود ----- بوى نسيم خلق تو از بوستان گذشت هم دانش تو به روز مشائيان گرو ----- هم نكته دانى تو, ز اشراقيان گذشت تو آن بلند قدر, چنانى كه جد تو ----- در قدر و رتبه , از همه پيغمبران گذشت بدخواه تو, فراغتى از آسمان نديد ----- هر كس كه دشمن تو شد, از خانمان گذشت مدح تو را چگونه توانم بيان نمود ----- از بهر آنكه مدحت تو, از بيان گذشت گويم ز حال زار دل خويش , يك زمان ----- بتوانى ار به حال دل دوستان گذشت باشد به سر هواى دكن , بار ديگرم ----- از بس جفا به دل ز هندوستان گذشت دورى شده است از ستم آسمان كه نيست ----- يك كس كه پيش آن به تو آن يك زمان گذشت شاخ و برى نماند دگر نو بهار را ----- از بس در اين چمن ز پى هم خزان گذشت شد آنچنان بلند خس و خار گلستان ----- كه از فرق لاله و سمن و ارغوان گذشت بر هر كسى كه مى نگرم , خون حسرتش ----- از حلقه هاى چشم , چو ابر روان گذشت نتوانم از مكاره دنياى دون , دمى ----- از صحن خانه تا در آستان گذشت گيتى اگر چنان بود و آسمان چنين ----- دل شادان كسى كه از اين خاكدان گذشت يكباره گى ز گردش ايام گشت تلخ ----- آن شهد عشرتى كه مرا به آبتان گذشت پيرى مرا به وقت جوانى چنان نمود ----- كز جان برفت طاقت و از تن توان گذشت دردا كه گل نچيده هنوز از جفاى چرخ ----- بايد به درد و حسرت از اين گلستان گذشت بر نام من چو نامه اجلال تو رسيد ----- از افتخار فرق من از فرقدان گذشت از نكته هاى عيش و مضامين عشرتش ----- آن شب مرا به عشرت مه طلعتان گذشت از شوق روى دلكش مجلس فروز تو ----- چشمم همين بر جام مى ارغوان گذشت گيرم كه قصر عيش تو و روشنى آن ----- اين از سپهر برشد و آن ز اختران گذشت در حيرتم كه عيش تو بى عيشى حزين ----- با ديگران به بزم تعيش چه سان گذشت ### و عـيشى مذكور, در حدود 1235 درگذشته , به طورى كه از وادى ايمن معلوم مى شود و در هند تجارت داشته و چون مردى بشاش و خوشگذران بوده و در بندبعضى چيزها نبوده , عيشى تخلص مـى نـمـوده , در سفينة المحمود 2: 405 يك بيت از او نقل كرده و در تحفة العالم مرثيه او را براى سـيـد عـبد المهدى فرزند سيد عبداللّه جزائرى متوفاى 1206 آورده كه در نجوم السماء عينا نقل شده و در فرهنگ سخنوران : 413 وفات او را 1206 نوشته , كه اشتباه است .
تحفة العالم كتابى است نفيس و پر فائده , مشتمل بر تاريخ شوشتر و مشاهدات مؤلف در سفر هند و حـالات فـرنـگيان و تراجم سادات جزائرى و فوائد ديگر و در1219 يعنى سه سال پس از تاليف , آن ذيلى براى آن نگاشته كه ملحق به آن چاپ شده .
ايـن كـتـاب با اينكه چهار بار در هند و بمبئى به چاپ رسيده كمياب است .
و در1363 شمسى به وسيله كتابخانه طهورى در تهران چاپ شده با مقدمه صمد موحدكه در صفحه 23 نوشته , مؤلف از تـذكـره حزين لاهيجى استفاده كرده , بى آنكه نامى از آن ببرد و سپس مقايسه اى بين دو كتاب نـموده تا گفته خود را تاييد كند, غافل ازاينكه تذكره حزين در شرح حال شعراى معاصر اوست , و آنـچـه را او تـذكـره پنداشته ,تاريخ حزين بوده , و در هفت مورد به غلط, تذكره حزين نوشته و آن مـطـالـب را كـه آورده از بـاب تـوارد خـاطـر و تشابه وقائع بوده .
شرح حال مؤلف در خود كتاب مذكوراست و ديگران هم از آنجا و جاهاى ديگر نقل كرده اند از آن جمله مكارم الاثار 3:679 - 687 و ما هم در شجره مباركه به تفصيل او را نوشته ايم .
در منتخب التواريخ : 801 گفته تحفة العالم سبط قاضى نور اللّه شوشترى كه اين اشتباه , و سبط سيد نعمت اللّه جزائرى درست است .
در اعـيـان الشيعة 38: 87 فرموده تحفة العالم بكسر لام ((869)) تاليف سيد عبداللطيف كه بنام عمه زاده خود سيد ابو القاسم نوشته به طورى كه گفتيم به فتح لام است و سيد مزبور عمو زاده او بـوده نـه عـمـه زاده اش , زيرا كه او فرزند سيد رضى الدين فرزند سيد نور الدين مذكور بوده و كتابى به نام حديقة العالم دارد كه چاپ شده , در مقدمه مرآت الاحوال در سال 1370 ش - 1411 ه چـاپ و مـنـتـشـر شده ,آقاى دوانى مير عالم را عموى مير عبد اللطيف دانسته كه اشتباه است و دانستى كه عمو زاده او بوده .
تذكره حزين : فارسى , در شرح حال شعراء معاصر مؤلف .
تاليف شيخ محمد على صاحب تاريخ حزين سابق الذكر .
به طورى كه در صفحه 4 تصريح كرده در 1165آن را نوشته .
چاپ دوم اين كتاب كه با مقدمه مرحوم الفت در 1334 شمسى دراصفهان چاپ شده , مورد استفاده نگارنده بوده .
تذكره شوشتر: فارسى , در تاريخ اين شهر كهن است , كه روزگارى مركز خوزستان ومقر پادشاهان هخامنشى بوده .
تاليف صاحب اجازه كبيره مذكور است .
آغـاز تـاليف آن در 1164 بوده و مؤلف ارجمند وقايع را تا 1169 به تدريج در آن آورده و در موضوع خـود بـى نـظير است .
در 1324 با مقدمه انگليسى در شرح حال مؤلف در كلكته به چاپ رسيده و نـسـخ آن ناياب شده بود .
تا اينكه در 1348شمسى با مقدمه اينجانب در شرح حال مؤلف در تهران افـسـت گـرديـد و در 1356 باملحقاتي از عالم مرحوم حاجى سيد محمد حسن جزائرى متوفاى 1392 به وسيله كتابفروشى صافى اهواز چاپ شد.
نـا گفته نماند كه كتاب فردوس تاليف فاضل اديب سيد علاء الملك فرزند قاضى نوراللّه مرعشى شـوشـتـرى عـلـيـهما الرحمة در شرح حال عده اى از شعراء شوشتر در1352 شمسى چاپ شده , هـمـانـطـور كه در 1353 شمسى كتاب ديار شهرياران تاليف آقاى احمد اقتدارى معاصر به چاپ رسيد كه جلد اول آن متضمن قسمتى ازتاريخ شوشتر و آثار باستانى و بقاع الخير آن شهر با تصاوير زيبا و جالبى است , كه مفيد به حال علاقه مندان به تاريخ خوزستان است .
تـذكـرة القبور: فارسى , تاليف مرحوم شيخ عبد الكريم گزى , از علماء بزرگ اصفهان كه در حيات وى چـاپ شـده , و مـعاصر محترم مرحوم سيد مصلح الدين مهدوى متوفاى 3 - صفر - 1416, در 1328 شمسى با حواشى خود و ديگران بعنوان رجال اصفهان , آن را منتشر نموده سپس اضافاتى بر آن افـزوده و چون حجم كتاب زياد شد و بيشتر مطالب از او بود اگر چه مايه اش از مرحوم گزى اسـت , در 1348شـمـسـى بـعـنـوان دانـشـمـنـدان و بزرگان اصفهان تاليف سيد مصلح الدين مـهـدوى مـجـددا بـه چاپ رسيد و همين چاپ اخير نزد نگارنده موجود است .
و دكتر عبدالغفور بـلـوشـى سـنـى معاصر, در مقدمه كتاب طبقات المحدثين به اصفهان تاليف ابى الشيخ انصارى متوفاى 369 چاپ بيروت در 1412 در 1: 51 از اين كتاب نقل كرده و از آن مرحوم به السيد المفكر مصلح الدين المهدوي تعبير نموده .
تـذكـرة الـمحدثين : عربى , مذكور در پاورقى صفحه 14 و به طورى كه مالك نسخه مذكور در آن پـاورقى نوشته ((870)) مؤلف اين كتاب , شيخ محمد ابراهيم بن محمدعلى بن محمد بن مقصود عـلى طبسى خراسانى , كتاب منية المرتاد را به دستورمؤلف آن كتاب كه استاد او بوده , مختصر و مرتب نموده و به اين نام ناميده است .
و اين كار را در 1235 در مدرسه باب قاسم اصفهان انجام داده و تاليفاتى ديگرداشته كه نام آنها را چـنين برده : تعليقات بر مشاعر ملا صدرا و مرآت آگاهى در شرح مجالى المجالى و ميزان السداد وقسطاس الغي والرشاد و سماء الهداية و مظاهرالانوار.
نگارنده گويد: الصيحة بالحق نيز تاليف او است كه در 1224 به دستور استادخود,حواشى استادش مـيرزا محمد اخبارى را كه بر كشف الغطاء در رد مؤلف آن كتاب نوشته شده جمع آورى كرده و به نـام مـذكـور نـامـيده است .
الوافى راهم انتخاب كرده وبه نام منتخب وافى در فهرست كتابخانه مجلس 10 / 4 / 1820 ياد شده .
همانطوركه مرآت آگاهى در الذريعة 20: 260 ياد شده و نام ديگرآن (آيـيـنـه شـاهـى ) است و درمكارم الاثار 3: 941 ميزان السداد را بعنوان قسطاس الغي والرش -اد نوشته كه مس -امحه است و هيچ كدام از آنها به چاپ نرسيده .
تـذكره نصرآبادى : فارسى , در ترجمه هزار تن از شعراء عهد صفوى با تصحيح وحيد دستگردى در 1317 شمسى چاپ شده اما خالى از غلط نيست .
خاتمة مستدرك الوسائل : بعنوان مستدرك الوسائل بيايد.
الـذريعة : عربى , فهرست كتب طائفه حقه مذهب شيعه از صدر اسلام تا زمان تاليف .
از بزرگترين بحاثه قرن حاضر عالم ربانى حاج شيخ محمد محسن معروف به آقابزرگ تهرانى ((871)) متولد 11 - ع 1 - 1293 و مـتوفى در ساعت 2 بعد از ظهر جمعه13 - ذ ح - 1389 و مدفون در خانه خود در نجف اشرف ((872)) و اين بيت ماده تاريخ وفات او است :
كان اسمه تاريخه آغا بزرگ محسن 1389.
از تلامذه محدث نورى و آخوند خراسانى و شيخ الشريعه اصفهانى و ديگران بوده .
و تقريرات فقهى و اصولى استادان نامبرده را نوشته , در اواخر عمر,وى بزرگترين شيخ اجازه بوده كه بيش از هزار تـن از دانـشمندان , از وى روايت مى كنند از آن جمله مرحوم آيت اللّه بروجردى مذكور در صفحه 329 و مرحوم علامه ذو فنون , معروف به سردار كابلى (ره ) .
نگارنده نا چيز هم از وى اجازه داشته .
كتاب الذريعة دوره بزرگى است كه مؤلف معظم در تهيه و تاليف آن رنجهاى فراوان ديده .
آن مـرحـوم در 1329 شروع به تاليف كرده و تا آخرين ايام حيات , مشغول تكميل آن كتاب و تاليف مستدركى براى مجلدات چاپ شده اش بود.
بـا ايـنـكـه سن آن بزرگوار از نود گذشته و در اثر ترك شام در چهل سال , داراى جثه اى ضعيف مـانـنـد يـك مشت استخوان بود, با جديت و علاقه مخصوص به خدمت به مذهب حق و احياء آثار بـزرگـان و گـذشتگان , در سن پيرى كه انسان از حركت مختصرى عاجز است , آن مرحوم شبانه روز مـشـغـول نـوشـتن بود و با نداشتن معاون و مددكار هر كتابى را از كتابخانه اش ((873)) نياز داشـت , شـخصا نردبان را به دست گرفته و از اين طرف به آن طرف كتابخانه برده و كتاب مورد احـتـيـاج را از قـفسه اعلى و رف بالا پائين آورده و دوباره به جاى خود قرار مى داد .
اين كار سبب اعـجاب وتحسين همه به ويژه چند نفر از استادان جامعه الازهر مصر, كه به ديدن وى رفته بودند شده بود.
يـوسـف اسعد داغر مسيحى بيروتى در تقريظى كه بر الغدير علامه امينى نوشته و درصفحه (ط) جـلـد يـازدهم آن كتاب چاپ شده , علامه تهرانى را از مفاخر شيعه درقرن چهاردهم دانسته و به العلامة الكبير توصيف نموده .
هدف و منظور از تاليف الذريعة , اثبات حقانيت مذهب تشيع و اينكه حـقـيـقـت اسلام و معارف و علوم اين آيين پاك , در اين مذهب جلوه گر است و سابقه آن به صدر اسلام مى رسد و از آن تاريخ تا زمان حاضر, دانشمندان و بزرگان اين مذهب در زمينه هاى مختلف كـتـابـهـانـوشـتـه و آثارى از خود به يادگار گذاشته اند .
گو اينكه بيشتر زحمات اين طائفه در اثـرتـعديات دشمنان و ستمهائى كه روا داشته اند به هدر رفته .
و بيشتر اين آثار گرانبها ازصفحه روزگار برداشته شده .
ولى بزرگان اين مذهب از هيچگونه خدمت به اسلام وترويج و تاليف كتب مختلف مضايقه اى نداشته اند ((874)) .
در حـقـيـقـت , آثـار ارزنده علماء اماميه قدس اللّه اسرارهم الزكيه كه مى رفت به دست فراموشى سـپـرده شـود, بـا تـالـيف الذريعة حياتى جديد به آنها بخشيده شد و در صف اول تمدن و معارف اسلامى نمايان و درخشان گرديد.
صـاحـب آثـار الـشـيعة الامامية و اعيان الشيعة و الاعلام و معجم المؤلفين و بروكلمان آلمانى , و ديـگـران از اديـان و مـذاهب مختلف , صاحب الذريعه را مى شناسند و ازكتاب او بهره برده و نقل كرده اند.
شرح حال آن مرحوم در كتب مربوطه و از آنجمله معارف الرجال 2: 186 و مجله راهنماى كتاب و در كـتـابـهاى جداگانه كه پس از فوت او نوشته شده موجود است , ازآن جمله شيخ الباحثين آغا بـزرگ الطهرانى چاپ 1390 تاليف شهيد عبد الرحيم محمد على نجفى متولد 1352 كه به وسيله بـعـثـيـان كافر در 1395 زندانى شد و پس از مدتى به شهادت رسيد و عكس وى در حال عيادت اسـتـاد در بـيـمارستان جمهورى نجف در صفحه 77 كتاب ديده مى شود و يك نسخه در 11 / 7 / 1977 م بـه نـگـارنده اهداء كرده و چنين نوشته هدية تقدير واكبار للصديق العزيز العلا مة الجليل الـسـيـد مـحمد الجزائري من محبه مؤلف الكتاب و همچنين كتاب شيخ آقابزرگ تهرانى تاليف نويسنده توانا محمد رضا حكيمى .
آن مرحوم در 1364 به مكه معظمه مشرف گرديد, هنگامى كه مراجعت نمود,علامه كبير, فقيد, متبحر در لغت و تاريخ و ادب , مرحوم شيخ محمد سماوى متوفى 1370 كه از دوستان قديم او بود اين نامه را كه متضمن تاريخ حج است براى وى نوشت :
بـسـم اللّه الـرحـمـن الرحيم يا خير الحجاج والمعتمرين والزائرين , اهلا بك من قادم غانم بالظفر والمغفرة بالحج و زيارات الرياض المطهرة , واعتذارا اليك من عدم تشرفي بالحضرة الواجبة الزيارة , لـلبرد والضعف ونهي الاستخارة , ولكن ارسلت اليك تاريخ الحج , فهل يقوم مقام زيارتي لا, وعسى اللّه ان يوفق مخلصك محمدالسماوي انه الموفق .
جد بك السير فنلت المنى ----- بالحج والفوز بما يؤمن