بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب میزان الحکمة ج 9, آیت الله محمد محمدى رى شهرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_001 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_002 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_003 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_005 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_006 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_007 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_008 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_009 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_010 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_011 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_012 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_013 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_014 - ميزان الحكمة ج 9
     miz9_015 - ميزان الحكمة ج 9
 

 

 
 

ـ همچنين در كامل ابن اثير آمده است : پس از آن كه ابن زياد (از منزل هانى ) بيرون رفت مسلم بن عقيل (از پشت پرده ) بيرون آمد شريك به او گفت : چه چيز مانع شد كه او را بكشى ؟
مسلم گفت : دو چـيـز, اول اين كه هانى خوش نداشت ابن زياد در منزل او كشته شود دوم حديثى كه على از پـيـامـبـر(ص ) نـقل كرده كه فرموده است : همانا ايمان بند كشتن غافلگيرانه است و مؤمن غفلتا مؤمنى را نمى كشد هانى به او گفت : اگر او را مى كشتى , بيگمان يك نفر فاسق فاجر كافرپيمان شكن را كشته بودى .

ـ مـسـلم شمشير به دست (از پشت پرده ) بيرون آمد شريك به او گفت : [اى مرد] چرا كار راتمام نـكردى ؟
مسلم پاسخ داد : همين كه خواستم حمله كنم , زنى دامن مرا چسبيد و گفت : تو را به خـدا اگـر ابـن زياد را درخانه ما بكشى و در برابر من گريست من هم شمشيررا انداختم ونشستم هانى گفت : اى واى براو, هم مرا و هم خودش را به كشتن داد از چيزى كه مى گريختم به سرم آمد .

همچنان كه ملاحظه مى شود اين احاديث نمى توانند حرمت مطلق كشتن غافلگيرانه رااثبات كنند و مسلم (ع ) شخصيتى بزرگتر و داناتر از آن است كه بتوان نسبت فراموشى حديث مردى از پيامبر را بـه او داد بـه نـظـر من نزديكتر به واقعيت اين است كه احاديث مربوط به حرمت مطلق كشتن غافلگيرانه ساختگى هستند البته حديث آخر پيرامون داستان مسلم درخانه هانى صحت دارد.
فتنه و آزمايش الهى .

فتنه و آزمايش الهى .

قرآن .

((آيـا نـمى بينند كه آنان در هر سال يك يا دو بار آزموده مى شوند؟
باز هم توبه نمى كنند و عبرت نمى گيرند)).
ـ مـعمر بن خلا د : شنيدم ابوالحسن (ع ) مى گويد : ((الف لام ميم آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايـمـان آورديـم , رهـا مـى شـوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند)) سپس به من فرمود: آزمايش چـيـسـت ؟
عـرض كـردم : فـدايـت شـوم , تـا جـايـى كـه مـا مـى دانـيـم آزمـايش در دين است حـضـرت فـرمـود:همچنان كه طلا گداخته و آزموده مى شود, مردم آزموده مى شوند ((42)) و باز فرمود : همچنان كه طلا ناب مى شود, مردم ناب مى شوند.
ـ مردى برخاست و به اميرالمؤمنين (ع ) گفت : اى امير مؤمنان ! ما را از فتنه آگاه كن و آيا درباره آن از پيامبر خدا(ص ) پرسيده اى ؟
حضرت فرمود : چون خداى سبحان اين آيه را فرو فرستاد : ((الف لام مـيـم آيـا مـردم پـنـداشـتـنـد كه تا گفتند ايمان آورديم , رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نـمى گيرند)) دانستم كه تا پيامبر خدا(ص ) در ميان ما هست اين فتنه بر سر ما فرود نمى آيد پس , گـفـتـم : اى پيامبرخدا! اين چه فتنه اى است كه خداى بزرگ شما را از آن خبر داده است ؟
پيامبر فـرمـود : اى عـلـى ! زودا كه امتم بعد از من آزموده شوند اى على ! بزودى مسلمانان با اموال خود آزموده مى شوند و به خاطر دينشان بر خدامنت مى نهند و آرزوى رحمت اورا مى كنند و خود را از خـشـم او در امـان مى دانند و با شبهه هاى دروغين و خواهشهاى نفسانى غفلت زا حرام او را حلال مـى گردانند مثلا شراب را به نام آب انگور يا خرما ورشوه را به نام هديه و ربا را به نام بيع و معامله روا مـى شـمـارنـد! عـرض كردم : اى پيامبر خدا! در اين هنگام آنها را در چه مرتبه اى از مراتب قرار دهم ؟
آيا در مرتبه ارتداد جايشان دهم يا در مرتبه فتنه وآزمايش ؟
فرمود: در مرتبه فتنه وآزمايش .

در نـقل ((كنز العمال )) آمده است : سپس به من فرمود : اى على ! تو بعد از من زنده مى مانى و به امـتـم مـبـتلا مى شوى و روز قيامت در پيشگاه خداى تعالى براى مخاصمه مى ايستى پس , جوابى آماده كن عرض كردم : پدر و مادرم فدايت باد! برايم توضيح دهيد كه اين فتنه اى كه مسلمانان به آن مبتلامى شوند, چيست و بعد از شما بر چه اساسى با آنها بجنگم ؟
.
فرمود : بزودى بعد از من با ناكثين و قاسطين و مارقين مى جنگى پيامبر نام و نشان يكايك آنها را به من گفت سپس فرمود : تو با هر كس از امت من كه با قرآن مخالفت ورزد و در دين راى و نظر خـود را بـه كار زند جهاد مى كنى , چرا كه در دين راى و نظر (شخصى ) نيست بلكه دين تنها امر و نهى پروردگاراست .

ـ امـام على (ع ) : مرا چه با قريش ! به خدا سوگند كه در زمان كفرشان با آنها جنگيدم و اكنون نيز كه به فتنه و گمراهى در افتاده اند, با آنها مى جنگم .

ـ در وصـف اوضـاع زمـانـى كـه پـيامبر مبعوث شد : خداوند او را در زمانى فرستاد كه مدتها بود پـيـامـبـرى نـيـامده بود و مردم در خوابى دراز به سر مى بردند و فتنه ها نيرومند شده بود و دنيا بى فروغ شده بود و به روى طالب خود رو ترش كرده بود ميوه اش فتنه و گمراهى بود و خوراكش مردار.
ـ نيز در همين باره : او را در زمانى برانگيخت كه مردم در وادى حيرت سرگشته بودند و راه فتنه وگمراهى مى پيمودند.
ـ در پـى بـازگـشـت از صفين در وصف احوال مردم روزگار پيش از بعثت پيامبر : در آن هنگام مردم گرفتار فتنه هايى بودند كه در آنها ريسمان دين از هم گسيخته شده بود و ستونهاى يقين لـرزان از شـيـطـان فرمان مى بردند و راههايش را مى پيمودند و از آبشخورهاى او مى نوشيدند به يارى آنها درفشهايش همه جا در اهتزار و بيرقش برپا بود در فتنه هايى افتاده بودند كه زير سمهاى خـويـش خردشان كرده وآنان را لگدكوب خود كرده بود اين فتنه ها (مانند اسب سركش ) بر روى پاهاى خود ايستاده بود وهمگان در اين فتنه ها سرگردان و حيران و نادان و گرفتار بودند.
ـ در نـامـه اى بـه مـعاويه : از شبهه و اشتباه افكنى آن بپرهيز, زيرا چندى است كه فتنه پرده هاى خويش را فرو آويخته و تاريكيش ديده ها را پوشانده است .

ـ فـتـنـه هـايـى چـون پـاره هـاى شـب تـار بر پا گرددكه در مقابل آن كسى قدعلم نكندو پرچمى ازآن بـازپس رانده نشود (همچون شتر) مهارشده و جهازبسته ,كه جلودارش آن رابه شتاب وا مى دارد وسوارش آن را مى دواند, به سوى شما بيايد.
ـ امـام صـادق (ع ) : روز قـيامت زن زيبارويى كه به سبب زيباييش فريفته و گمراه گشته است , آورده مـى شـود او مـى گـويد : پروردگارا! مرا زيباآفريدى و در نتيجه , آن ديدم كه ديدم در اين هـنـگـام مريم (ع )رامى آورندوبه آن زن گفته مى شود توزيباترى يا اين ؟
ما او را هم زيبا آفريديم , اما مفتون و گمراه نشد (سپس ) مرد زيبايى را مى آورند كه به خاطر زيباييش به فتنه و گناه كشيده شده است او مى گويد : پروردگارا! مرا زيباآفريدى و درنتيجه ,ازجانب زنان آن ديدم كه ديدم پس , يـوسـف (ع ) را مـى آورنـد و بـه آن مـرد گـفـتـه مـى شـود : تـو زيـباترى يا اين ؟
ما او را هم زيبا آفريديم ,اماگرفتار فتنه و فساد نشد (پس از او)شخص گرفتاروبلازده اى رامى آورندكه بر اثر آن به فتنه و گمراهى درافتاده است او مى گويد : پروردگارا!مرابه شدت گرفتارومبتلاكردى تا اين كه بـه فـتـنـه و تـبـاهى درافتادم پس ايوب (ع ) را مى آورندو به آن مردگفته مى شود:آيارنج و بلاى تو سخت تر بود يا رنج و بلاى اين ؟
او هم به رنج و بلا درافتاد اما دستخوش فتنه و تباهى نشد.

نتيجه فتنه و آزمايش .

قرآن .

((آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم , رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند؟
به يـقـيـن كسانى را كه پيش از ايشان بودند, آزموديم تا خدا آنان را كه راست گفته اند معلوم دارد و دروغگويان را (نيز) معلوم دارد)).
((و قطعا سليمان را آزموديم و بر تخت او جسدى بيفكنديم پس به توبه باز آمد)).
ـ امـام عـلـى (ع ), بـعد از كشته شدن عثمان , فرمود : هان ! آزمايش و فتنه تان , همچون روزى كه خـداونـدپيامبر خود(ص ) را برانگيخت , برگشته است سوگند به آن كه او را به حق مبعوث كرد, هر آينه چنان درهم آميخته وچنان غربال و شويد كه آن كه پايين است رو آيد و آن كه در زبر است به زيـر در شـود وپـيـشى جويندگانى كه عقب مانده اند پيشى گيرند و پيشى گيرندگانى كه جلو افتاده اند عقب مانند.
ـ امام صادق (ع ) : نه به خدا, آنچه بدان چشم مى كشيد واقع نشود, مگر آن گاه كه غربال شويدنه بـه خـدا, آنـچـه بـه سـوى آن چـشـم مـى كـشـيـد واقع نشود, مگر آن گاه كه در بوته آزمايش گداخته شويد.
ـ بـه خـدا قسم كه در بوته آزمايش گداخته مى شويد, به خدا قسم كه از يكديگر متمايز مى شويد, به خدا قسم كه غربال مى شويد, چندان كه از شما جز اندكترين شمار باقى نماند.

شيوه پناه بردن به خدا از فتنه .

ـ امـام عـلـى (ع ) بـه مردى كه مى گفت : بار خدايا! از فتنه به تو پناه مى برم ,فرمود: مى بينم كه از مال و فرزندت به خدا پناه مى برى خداى متعال مى فرمايد: (( جز اين نيست كه داراييها و فرزندان شـمـافـتنه (و مايه آزمايش ) هستند)) (چنين مگو) بلكه بگو : بار خدايا! از گمراهيهاى فتنه ها به توپناه مى برم .

ـ هـيـچ يـك از شـمـا نـگـويـد : خـدايا از فتنه به تو پناه مى برم , زيرا هيچ كس نيست كه از فتنه (وآزمـايـش ) بـركـنـار باشد, بلكه كسى كه (از فتنه ) به خدا پناه مى برد, بايد از فتنه هاى گمراه كننده به خدا پناه برد.
ـ بار خدايا! به تو پناه مى بريم كه از گفتارت روى گردانيم , يا از دين تو منحرف شويم .

معناى فتنه .

ـ امـام عـلـى (ع ), در پـاسـخ بـه سـؤال از مـعـنـاى فـتـنـه كه از كلمات متشابه در قرآن است , فـرمـود:((الـف لام ميم آيا مردم پنداشتند كه همين كه بگويند ايمان آورديم رها مى شوند و مورد آزمايش قرارنمى گيرند)) و اين سخن خداوند به موسى (ع ) كه : ((و تو را بارها آزموديم )) و از آن جمله است فتنه كفر, مانند آيه ((در حقيقت پيش از اين (نيز) در صدد فتنه جويى برآمدند و كارها را به تو وارونه ساختند, تا آن كه حق آمد و امر خدا آشكار شد در حالى كه آنان ناخشنود بودند)) (و آيه ((و فتنه بزرگتر از كشتار است )) كه در اين جا به معناى كفر مى باشد((43))) و سخن خداى مـتـعـال دربـاره مـنافقانى كه در جنگ تبوك از پيامبر خدا(ص ) اجازه گرفتند در جنگ شركت نـكـنند پس خداى متعال درباره آنها فرمود : ((و از آنان كسى است كه مى گويد : مرا (در ماندن ) اجـازه ده و درفـتـنـه ام مـيـنـداز )) يـعـنـى بـه من اجازت ده و مرا به كفر مينداز, پس خداوند عزوجل فرمود: ((هان !آنان خود به فتنه افتاده اند و بى ترديد جهنم بر كافران احاطه دارد)).
و از آن جمله است فتنه عذاب كه نمونه اش اين سخن خداى متعال است : ((روزى كه آنان در آتش مـفـتون شوند)) يعنى عذاب شوند ((بچشيد فتنه خود را اين همان چيزى است كه به شتاب آن را مـى خواستيد)) يعنى بچشيد عذاب خود را نمونه ديگرش اين سخن خداى متعال است : ((كسانى كـه مـردان و زنـان مؤمن را گرفتار فتنه كردند و سپس توبه ننمودند)) يعنى مؤمنان را عذاب و شكنجه دادند.
و از آن جـمله است فتنه عشق به مال و فرزند, مانند اين سخن خداى متعال : ((جز اين نيست كه اموال و فرزندان شما فتنه اند)), يعنى دوست داشتن آنها مايه فتنه و آزمايش شما مى باشد.
و از آن جـمـله است فتنه بيمارى كه نمونه اش اين سخن خداى سبحان است : ((آيا نمى بينند كه آنـان در هر سال يك يا دوبار به فتنه گرفتار مى شوند؟
باز هم توبه نمى كنند و عبرت نمى گيرند )) يعنى بيمار و دردمند مى شوند.

خاستگاه فتنه ها.

ـ امام على (ع ) : جز اين نيست كه خاستگاه فتنه ها پيروى از هواهاى نفس و احكامى است كه بدعت گـذاشـتـه مـى شوند و با حكم خدا مخالفند و گروهى در اين هوسها و بدعتها از گروهى ديگر پـيـروى مى كنند بدانيد كه اگر حق خالص و ناآميخته بود, اختلاف پيش نمى آمد و اگر خالص و يـكـدست بود,برآدم خردمند پوشيده نمى ماند اما مشتى از آن گرفته مى شود و مشتى از اين و با هـم آمـيـخـتـه مى شوند واينجاست كه شيطان بر دوستان خويش مسلط مى گردد و كسانى كه پـيـشـتـر لـطف حق شامل حالشان گشته است نجات مى يابند من از پيامبر خدا(ص ) شنيدم كه مـى فـرمـايـد چـگـونه ايد شما آن گاه كه فتنه اى فرايتان گيرد كه در آن خردسال بزرگ شود و بزرگسال پير گردد.
ـ روزگارى بر مردم آيد كه در ميان آنان از قرآن جز ظاهرى و از اسلام جز نامى باقى نمانددر آن زمان مسجدها از نظر ساختمان آبادند و از هدايت ويران و تهى ساكنان و آبادكنندگان اين مساجد بـدتـرين افراد روى زمينند از آنان فتنه زايد و گناه در وجود آنان ماوى مى گزيند هركس كه از گـنـاه كـنـاره گيرد او را به سوى آن مى كشانند و هر كس كه از آن واپس ماند, او را به سوى آن مـى رانـنـد خـداى سبحان مى فرمايد : سوگند به ذات خودم كه بر آنان بلايى برانگيزم كه در آن بردبار خردمند, حيران بماند.
ـ هلا! زنهار, زنهار از پيروى سران و بزرگانتان زيرا كه آنان ستونهاى بنياد عصبيتند واستوانه هاى اركان فتنه .

انواع فتنه .

قرآن .

((بدانيد كه داراييها و فرزندانتان (مايه ) آزمايشند و خداست كه نزد او پاداشى بزرگ است )).
((جـز اين نيست كه داراييها و فرزندان شما (وسيله ) آزمايشند و خداست كه نزد او مزد و پاداشى بزرگ است )).
((امـا انـسـان , هـنگامى كه پروردگارش وى را مى آزمايد و عزيزش مى دارد و نعمت فراوان به او مى دهد, مى گويد :پروردگارم مرا گرامى داشته است و اما چون وى را مى آزمايد و روزيش را بر او تنگ مى گرداند مى گويد : پروردگارم مراخوار كرده است )).
ـ امـام عـلـى (ع ) : فتنه ها سه چيز است : زن دوستى كه آن شمشير شيطان است و شرابخوارى كه آن دام شـيـطـان اسـت و عـشـق بـه درم و ديـنار كه آن تير شيطان است كسى كه عشق به زنان داشـته باشد, از زندگيش بهره مند نشود و كسى كه مشروبات را دوست داشته باشد, بهشت بر او حرام گردد و كسى كه عشق به درم و دينار داشته باشد, او بنده دنياست .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : هـمـانـا دارايـى انـسـان مـايـه آزمـايش است و زن و فرزند او نيز وسيله امتحان مى باشد.
ـ سه چيز دلربا و فتنه گر است : موى زيبا, رخسار زيبا و صداى خوش .

ـ امـام عـلـى (ع ), در وصـف عـيسى (ع ), مى فرمايد : نه همسرى داشت كه او را به فتنه درافكند, نه فرزندى كه غمگينش سازد و نه مالى كه او را به خود مشغول (و از خدا غافل ) گرداند.
ـ خـداوندا! آبرويم را با توانگرى نگه دار و حيثيتم را با تنگدستى از ميان مبر, تا ازروزى خواهان تو روزى طلبم و از آفريدگان بدكردارت ترحم خواهم و به ستايش از كسى كه به من چيزى مى دهد, گرفتار و مبتلا شوم و به بدگويى از كسى كه به من چيزى ندهد, دچارگردم .

ـ به مردى به نام حرب كه در ركاب آن حضرت پياده مى رفت : برگرد, زيرا پياده آمدن چون تويى در ركاب چون منى , باعث فتنه و غرور والى و مايه خوارى مؤمن است .

ـ همانا شيطان راههاى خود را براى شما آسان و هموار مى گرداند و مى خواهد گره هاى دين شما را يكى يكى بگشايد و به جاى اتحاد, پراكندگى به شما دهد و بر اثر پراكندگى فتنه .

ـ بسا افرادى كه بر اثر ستايش مردم از آنان , به فتنه درافتاده اند.
ـ پـس , خـشم و خشنودى خدا را به مال و فرزند مپنداريد, كه اين ناشى از جهل و نادانى به موارد آزمايش و امتحان در هنگام توانگرى و توانمندى است .

ـ پيامبر خدا(ص ) : براى هر امتى آزمايشى است و وسيله آزمايش امت من , دارايى است .

ـ راستى كه من از فتنه خوشى براى شما بيمناكترم تا فتنه سختى شما به فتنه سختى درافتاديدو صبر كرديد, اما دنيا شيرين و فريباست .

ـ امـام على (ع ) : منفورترين خلق نزد خدا دو كسند: يكى آن كه خداوند او را به خودش واگذاشته اسـت چـنـين كسى از راه راست منحرف مى شود و شيفته گفتار بدعت آميز و دعوت گمراه ساز است و از اين رو, مايه فتنه و گمراهى كسى است كه فريفته او مى شود.

در هر گرفتگى و گشايش آزمايشى است .

ـ امـام صـادق (ع ) : هـيـچ گـرفـتـگى و هيچ گشايشى نيست , مگر اين كه خدا را در آن نواختن وآزمودن است .

ـ هيچ گرفتگى و هيچ گشايشى نيست , مگر اين كه خدا را در آن خواست و حكم و آزمايشى است .

ـ هـيچ گرفتگى يا گشايشى در آنچه خدا بدان امر كرده يا از آن نهى فرموده است صورت نگيرد, مگر اين كه خداى عزوجل را از اين كار آزمايش و حكمى است .

ـ در آنـچه خداوند بدان امر فرموده يا از آن نهى كرده است , براى بنده هيچ گرفتگى وگشايشى صورت ندهد, مگر اين كه خدا را در اين كار آزمايشى است .

علامه مجلسى مى گويد : گرفتگى و گشايش در روزيها به زياد كردن و كم كردن آنهاست ودر نـفوس و جانها به شادى و غم و در بدنها به تندرستى و بيمارى و در اعمال به توفيق و عدم توفيق در انـجام آنها و در خلق و خويها به آراستگى و عدم آراستگى و در دعا به اجابت و عدم اجابت آن و در احكام به اجازه و رخصت دادن در انجام بعضى از آنها و نهى از انجام پاره اى ديگر.

آزموده شدن مردم به وسيله يكديگر.

قرآن .

((و پـيش از تو پيامبران (خود) را نفرستاديم جز اين كه آنان (نيز) غذا مى خوردند و در بازارها راه مى رفتند, و برخى ازشما را براى برخى ديگر (وسيله ) آزمايش قرار داديم آيا شكيبايى مى كنيد؟
و پروردگار تو همواره بيناست )).
((اوسـت كسى كه شما را در زمين جانشين (يكديگر) قرار داد و بعضى از شما را بر برخى ديگر به درجاتى برترى داد,تا شما را در آنچه به شما داده است بيازمايد آرى , پروردگار تو زود كيفر است و (هم ) او بس آمرزنده مهربان است )).
ـ پيامبر خدا(ص ) : تهيدست براى توانگر مايه آزمايش است و ناتوان براى توانمند.

كمك گرفتن از خدا در بعضى از فتنه ها.

قرآن .

((پـروردگـارا! مـا را وسيله آزمايش (و آماج آزار) براى كسانى كه كفر ورزيده اند مگردان و بر ما ببخشاى كه تو خودتواناى سنجيده كارى )).
((پـس گـفـتـنـد : بر خدا توكل كرديم پروردگارا! ما را براى قوم ستمگر (وسيله ) آزمايش قرار مده )).
ـ امـام بـاقر وامام صادق (ع ), درباره آيه ((پروردگارا, ما را براى قوم ستمگر (وسيله ) آزمايش قرار مده )), مى فرمايند : يعنى براى آزمودن ستمگران , آنان را بر ما مسلط مگردان .

ـ امـام صـادق (ع ) : از فرزندان آدم هيچ مؤمنى نبود,مگراين كه تهيدست بودوهيچ كافرى نبود مگر ايـن كـه توانگر بود تا آن كه ابراهيم (ع ) آمد وعرض كرد : ((پروردگارا, ما را وسيله آزمايش براى كـسـانى كه كافر شده اند قرار مده )) پس , خداوند درميان مؤمنان , توانگر و نيازمند قرار داد و در ميان كافران نيز توانگر و تهيدست .

تفسير:.
فـتنه عبارت است از وسيله آزمايش و امتحان و مراد از قرار دادن مؤمنان به عنوان وسيله اى براى آزمـايـش كـفار مسلط كردن كافران بر ايشان است , تا بدين وسيله خداوند آنان را در بوته آزمايش گذارد تا هر تباهى و فسادى كه در خود دارند بيرون بريزند آنان مؤمنان را به خاطراين كه ايمان آورده بودند انواع آزارها مى دادند.
آيه ((پروردگارا! ما را وسيله آزمايش براى مردم ستمگر قرار مده )) آنچه قدرتمندان ستمگر را بر مـردمـان نـاتـوان و مـظـلـوم گـستاخ و شير مى كرد ناتوانى و ضعفى بود كه در ايشان مشاهده مـى كـردنـد لذا با سؤ استفاده از اين نقطه ضعف آنان را مورد ستم قرار مى دادندبنابراين , شخص نـاتـوان بـه خـاطـر ضعف و ناتوانيش مايه فتنه و فريب قدرتمند ستمگر است ,كما اين كه اموال و فرزندان , به سبب جاذبه محبتى كه دارند, مايه فتنه و آزمايش انسانند.

ترسناكترين فتنه ها.

ـ امـام عـلى (ع ), در خطبه اى كه در نهروان ايراد كرد, فرمود : اى مردم ! پس از حمد و ثناى الهى , اين من بودم كه چشم فتنه را در آوردم و جز من كسى جرات اين كار را نداشت .

مـردى ديـگـر برخاست و عرض كرد : اى امير مؤمنان ! از فتنه ها برايمان بگو حضرت فرمود: همانا فتنه ها هرگاه روى آورند, شبهه انگيزند و چون از ميان بروند, آگاه و هشيار كنند وقتى مى آيند, حـق و بـاطـل را مـشتبه مى سازند و وقتى مى روند, شناخته مى شوند فتنه ها همچون گردبادها حـركـت مى كنند و (در سر راه خود) به شهرى برمى خورند و از شهرى نمى گذرندبدانيد كه , به نظر من , وحشتناكترين فتنه اى كه بر شما مى گذرد, فتنه بنى اميه است .

ـ شيفتگى به دنيا, بزرگترين فتنه است .

كسانى كه از فتنه هابه سلامت مى رهند.

ـ پـيـامبر خدا(ص ) : خوشا به حال مخلصان , آنان چراغهاى هدايتند و هر فتنه تارى از آنهابرطرف مى شود.
ـ امـام عـلـى (ع ) : بـدانـيـد كـه هر كس تقواى الهى در پيش گيرد, خداوند براى او راه خروجى ازفتنه ها قرار دهد و نورى در تاريكيها.
ـ اى مردم ! امواج فتنه ها را با كشتيهاى نجات بشكافيد.
ـ پـيـامبر خدا(ص ) : بزودى فتنه هايى پديد خواهد آمد كه بر اثر آنها انسان شب خود را با ايمان به صبح مى رساند و روزش را در حالى به شب مى رساند كه كافر است , مگر كسى كه خداى تعالى او را به دانش زنده كرده باشد.

فتنه هايى كه بايد آرزوى آنها را داشت .

ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : در آخرالزمان فتنه را ناخوش نداشته باشيد, زيرا آن فتنه ها منافقان رانابود مى سازد.
ـ امـام صـادق (ع ) : آرزومـنـد فتنه باشيد, زيرا فتنه موجب نابودى ستمگران و پاك شدن زمين از (لوث وجود) فاسقان است .

آدمى را همين فتنه بس كه !.

ـ پيامبر خدا(ص ) : براى دين انسان همين فتنه بس كه خطايش بسيار باشد و عملش كاستى پذيرد و حقيقتش اندك باشد مردار شب باشد و بيكاره روز, تنبل و بى حوصله و تن پرور باشد.

فتنه و آزمايش (متفرقه ).

ـ پـيـامـبر خدا(ص ) : پس از من فتنه هايى همچون پاره هاى شب تار امتم را فرا پوشاند, چندان كه آدمـى بـر اثـر آنها شب مؤمن باشد و روز كافر, روز مؤمن باشد و شب كافر مردمانى دين خودرا به اندك متاعى از دنيا مى فروشند.
ـ امام على (ع ) : ادامه يافتن فتنه ها, از بزرگترين رنج و محنتهاست .

ـ بـه جـان خـودم سـوگـنـد كـه در لهيب فتنه مؤمن نابود مى شود و غير مسلمان جان سالم به درمى برد.
ـ هر كس آتش فتنه را برافروزد, خود آتشگيره آن شود.
ـ هرگاه فتنه رو به شما آورد خود را در آن ميفكنيد و از سر راه آن كنار رويد, و وسط راه رابرايش خالى كنيد.
ـ زمامدار ستمكار و بيرحم , بهتر از فتنه (و هرج و مرجى ) است كه دائمى باشد.
ـ در نـامـه خود به حارث همدانى : از پاتوقهاى بازارها بپرهيز كه آن جا جايگاههاى حضورشيطان است و بازارهاى مكاره فتنه ها.
ـ بـه گـاه فـتـنـه هـمچون شتر نر دو ساله باش كه نه پشت و نيرويى دارد كه بر او سوار شوند و نه پستانى كه از آن شير دوشند.
جوانمردى .

جوانمردى .

قرآن .

((آنان جوانانى بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و ما بر هدايتشان افزوديم )).
ـ امام على (ع ) : انسان , به زيورى زيباتر از جوانمردى آراسته نشده است .

ـ دور بودن انسان از پستى و فرومايگى , جوانمردى است .

ـ در حـضـور امام صادق (ع ) از جوانمردى سخن به ميان آمد حضرت فرمود : جوانمردى چيست ؟
شـايـد خيال مى كنيد كه جوانمردى به فسق و فجور است , هرگز, جوانمردى به سفره انداختن و بذل و بخشش و خوشرويى و پاكدامنى و عزت نفس و آزار نرساندن است , و آن جوانمردى (كه شما خيال مى كنيد) رذالت و هرزگى است .

ـ امام على (ع ) : جوانمردى (به ) بخشندگى است و نيازردن مردم .

ـ آيين جوانمردى , تحمل لغزشهاى برادران است و رسيدگى به همسايگان .

فتوا.

پرهيز از ندانسته فتوا دادن .

قرآن .

((و اگـر (او) پـاره اى گـفـتـه ها بر ما بسته بود, دست راستش را سخت مى گرفتيم سپس رگ قلبش را پاره مى كرديم )).
((و با زبانهاى خود چيزى را مى گفتيد كه بدان علم نداشتيد و آن را سهل و ساده مى پنداشتيد, با اين كه آن (كار) نزدخدا بس بزرگ بود)).
((و كيست ستمكارتر از آن كه به خدا دروغ بندد, يا آياتش را دروغ شمارد)).
((و روز قيامت كسانى را كه به خدا دروغ بسته اند روسياه بينى )).
ـ پـيامبر خدا(ص ) : از دروغ بستن به خدا بپرهيزيد عرض شد : اى پيامبر خدا! دروغ بستن به خدا چـگـونـه است ؟
فرمود : اين كه فردى از شما بگويد : خدا فرموده است پس خداوند فرمايد :دروغ مـى گويى , من نگفته ام يا بگويد : خدا نفرموده است پس خداى عزوجل فرمايد : دروغ مى گويى , من گفته ام .

كسى كه ندانسته براى مردم فتوا دهد.

ـ پـيامبر خدا(ص ) : كسى كه ندانسته براى مردم فتوا دهد, آنچه از دين خراب مى كند بيشتر ازآن چيزى است كه درست مى كند.
ـ كـسى كه ناسخ را از منسوخ و محكم را از متشابه تشخيص نمى دهد و با اين حال براى مردم فتوا دهد, هم خودش هلاك شده و هم مردم را به هلاكت انداخته است .

ـ هر كس ندانسته فتوا دهد, فرشتگان آسمان و زمين او را لعنت كنند.
ـ كـسـى كـه به فتوايى , بدون اعتماد و اطمينان از آن , عمل كند, گناهش به گردن كسى است كه به او فتوا داده است .

ـ امـام بـاقـر(ع ) : كسى كه بدون علم و بدون هدايتى از جانب خدا براى مردم فتوا دهد,فرشتگان رحـمـت و فـرشتگان عذاب بر او لعنت فرستند و گناه كسى كه به فتوايش عمل كند, به گردن اوست .

كسى كه براساس راى خود فتوا دهد.

ـ امام صادق (ع ) : كسى كه براساس راى خود به مردم فتوا دهد, از چيزى كه نمى داند پيروى كرده اسـت و كسى كه از آنچه نمى داند پيروى كند, با خدا به ضديت برخاسته است , زيرا ندانسته چيزى را حلال و حرام كرده است .

ـ زنهار, كه براى مردم فتواى به راى دهى يا از چيزى كه نمى دانى پيروى كنى .

ـ امام باقر(ع ) : ما اگر براساس راى و هوس خود به مردم فتوا مى داديم , هر آينه از هلاك شدگان بـوديـم لـيـكـن مـا بـر پايه قول و سنت پيامبر خدا(ص ) و اصول علميى كه خود داريم و ازپدران بزرگوار خود به ارث مى بريم , براى مردم فتوا مى دهيم .

ـ امـام صـادق (ع ) : بـه خـدا سـوگند كه ما نه براساس هوا و هوس خود چيزى مى گوييم و نه بر پايه راى خويش و جز آنچه پروردگارمان گفته است , چيزى نمى گوييم .

برحذر داشتن از صدور فتواى به راى .

ـ پيامبر خدا(ص ) : گستاخترين شما بر فتوا دادن , گستاخ ‌ترين شما در برابر آتش است .

ـ امام صادق (ع ) : از فتوا دادن چنان گريز كه از شير مى گريزى و گردنت را پل مردم قرار مده .

ـ دو كـار مـهـلـك اسـت : يكى اين كه بر پايه راى خود به مردم فتوا دهى , ديگر اين كه ندانسته از چيزى پيروى كنى .

ضامن بودن مفتى .

ـ امـام صـادق (ع ) در مـجـلـس ربـيـعـة الـراى نـشـسته بود كه عربى باديه نشين آمد و از ربيعة الـراى مـسـالـه اى پـرسـيـد ربيعه جوابش را داد وقتى حرفش تمام شد باديه نشين گفت : آيا به گـردن مـى گـيـرى ؟
ربـيـعه سكوت كرد و جوابى نداد آن عرب دوباره مساله را پرسيد و ربيعه هـمـان جـواب را بـه او داد بـاديـه نشين گفت : آيا به گردن مى گيرى ؟
ربيعه سكوت كرد امام صادق (ع ) به او فرمود: به گردن اوست فرمود : مگر نگفت : هر مفتيى ضامن است .

ـ امـام باقر(ع ) : هر كس بدون علم و هدايت به مردم فتوا دهد, فرشتگان رحمت و فرشتگان عذاب بر او لعنت فرستند و گناه آن كه به فتواى او عمل كند دامنگيرش شود.
ـ پيامبر خدا(ص ) : هر كس به فتوايى كه از روى نادانى به او داده شده است عمل كند, گناهش به گردن كسى است كه به او فتوا داده است .

جواز فتوا دادن براى عالم .

ـ امـام صـادق (ع ) بـه مـعاذ بن مسلم نحوى فرمود : شنيده ام كه در مسجد مى نشينى و به مردم فـتـوامـى دهـى ؟
عـرض كـردم : آرى و اكـنون مى خواهم پيش از آن كه بروم در اين باره از شما بـپـرسم من در مسجد مى نشينم و كسى مى آيد و مساله اى از من مى پرسد و من اگر بدانم كه از مخالفان شماست طبق مذهب خودشان به او جواب مى دهم شخصى ديگر مى آيد كه من از دوستى ومـحـبـت او نـسـبـت بـه شـما آگاهم در اين جا براساس آنچه از شما وارده شده است پاسخش رامـى دهـم شـخـصـى هم مى آيد كه او را نمى شناسم و نمى دانم كيست در اين موقع مى گويم : فـلانـى چـنين گفته و فلانى هم اين طور گفته است و در ميان آنها نظر شما را هم جا مى دهم حضرت فرمود : همين كار را بكن , زيرا من اينچنين عمل مى كنم .

ـ پيامبر خدا(ص ) : بزودى مردمانى در ميان شما پيدا شوند كه جوياى علمند هرگاه آنها راديديد بگوييد : مرحبا به سفارش پيامبر خدا(ص ) و به آنها فتوا دهيد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) بـه ابـان بـن تـغـلب , فرمود در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوا بده , زيرا من دوست دارم كه در ميان شيعيان من كسانى مانند تو مشاهده شوند.
ـ امـام على (ع ), در نامه خود به قثم بن عباس نوشت : در هنگام صبح و عصر با آنان بنشين وبراى كسى كه از تو حكم و مساله اى مى پرسد, فتوا بده و نادان را بياموز و با دانا گفتگوى علمى كن .

استفتاى از خود.

ـ پيامبر خدا(ص ) : از (وجدان ) خودت فتوا بخواه , اگر چه مفتيان (برخلاف آن ) فتوايت دهند.
ـ امام صادق (ع ) آيه ((بلكه انسان از وضع خود آگاه است هر چند براى خويش عذرهايى تراشد)) را تـلاوت كـرد و سـپس به عمر بن يزيد فرمود : انسان را چه سود كه برخلاف آنچه خداى تعالى (از باطن او) مى داند به خداى عزوجل تقرب جويد.
ـ در پـاسـخ بـه سـؤال از حد بيماريى كه موجب مى شود كسى روزه نگيرد و ايستاده نماز نخواند: انسان از وضع خودش آگاه است و از توانايى خويش بهتر خبر دارد.

ناسزاگويى .

پرهيز از ناسزاگويى .

قرآن .

((گستاخ , (و) گذشته از آن حرامزاده است )).
ـ امام باقر(ع ) : خداوند شخص ناسزاگوى بد دهن (يا دشمنام شنو) را دشمن دارد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : از دشنامگويى بپرهيزيد, زيرا خداى عزوجل ناسزاگوى بد دهن را دوست ندارد .

ـ خداوند شخص دشنامگوى بد دهن را دوست ندارد.
ـ امام باقر(ع ) : بهترين چيزى را كه دوست داريد به شما گفته شود, به مردم بگوييد, زيراخداوند از شخص لعنتگر دشنام ده بدگوى از مؤمنان و ناسزاگوى بد دهن و گداى سمج نفرت دارد.
ـ پيامبر خدا(ص ) : حرام است بر شخص ناسزاگو كه وارد بهشت شود.
ـ زشت گويى (و زشت كردارى ) هرگز در چيزى نبود مگر اين كه آن را عيبناك گردانيد وشرم و حيا هرگز در چيزى نبود مگر اين كه آن را آراست .

ـ خداوند بهشت را بر هر فحاش بد زبان بى شرمى كه باكى ندارد چه گويد و چه شنود, حرام كرده است , زيرا اگر وارسى كنى خواهى يافت كه يا زنا زاده است يا شيطان در نطفه او شريك بوده است عـرض شـد اى پـيـامبر خدا! آيا شيطان در مردم هم شريك مى شود؟
فرمود : آرى ,مگر اين سخن خداى عزوجل را نخوانده اى كه : ((و در اموال و فرزندان ايشان شريك شو)).
ـ خداوند شخص با حياى با عزت نفس را دوست دارد و بد زبان گداى سمج را دشمن مى دارد.
ـ آيـا شـمـا را خـبـر نـدهـم كـه كم مانندترين شما به من كيست ؟
عرض كردند : چرا, اى پيامبر خدافرمود : شخص ناسزاگوى بد دهن بد زبان .

ـ امام على (ع ) : دشنام دادن و بد دهنى (يا دشنام شنيدن ) از اسلام بدورند.
ـ نابخردترين نابخردان , كسى است كه به دشنامگويى افتخار كند.
ـ كسى كه دشنام دهد, دل حسودانش را خنك گرداند.
ـ انسان بزرگوار, هرگز دشنام ندهد.
ـ امام صادق (ع ) : دشنامگويى و بد زبانى و دريدگى از (نشانه هاى )نفاق است .

ـ امام على (ع ) : خشونت و بدخويى زياد, از جمله زشتيهاست .

ـ پيامبر خدا(ص ) : اگر فحش (زشتى در گفتار و كردار) مخلوقى بود, هر آينه بدترين مخلوقات خدا بود.
ـ اگر فحش تجسم يابد, بى گمان بدتركيب خواهد بود.
ـ درباره آيه ((عتل بعد ذلك زنيم )) : يعنى زشت گوى زشت كردار فرومايه .

ـ نـيـز دربـاره هـمـيـن آيه : عتل يعنى هر شكم فراخ خشن پرخور پرآشام آزمند به مال و ثروت و خسيس .

ـ امام صادق (ع ) : بدزبانى از بى ادبى است و بى ادبى در آتش مى باشد.
ـ امام باقر(ع ) : حربه فرومايگان , زشتگويى است .

ـ امـام صـادق (ع ) : هـرگـاه مؤمن به برادرش بگويد : اف بر تو, از ولايت و دوستى او خارج شودو هرگاه بگويد : تو دشمن من هستى , يكى از آن دو كافر شود و خداوند از مؤمنى كه نسبت به مؤمن نيت سؤ در دل داشته باشد, عملى را نپذيرد.
ـ هر كس كه مردم از زبانش بترسند, او در آتش است .

ـ يكى از نشانه هاى شريك شيطان كه ترديدى در آن نيست اين است كه شخص دشنامگوى باشد و باكى نداشته باشد كه چه گويد و چه شنود.
ـ پـيامبر خدا(ص ) : يكى از بدترين بندگان خدا كسى است كه , به سبب بد زبانى ودشنامگوييش , همنشينى با او ناخوشايند باشد.
ـ از بدترين مردمان كسى است كه مردم , از ترس ناسزاگويى او, وى را ترك كنند.

هر كه دشنام دهد دشنام شنود.

ـ امام على (ع ) : هر كه بدگويى كند, بدگويى شنود و هر كه دشنام دهد جواب شنود.
ـ امـام سـجـاد(ع ) : هـر كه از عيبهايى كه مردم دارند سخن بگويد, مردم عيبهايى را كه ندارد به اونسبت دهند.
ـ امام على (ع ) : هر كه درباره مردم آن گويد كه خوش ندارند, مردم درباره او چيزهايى بگويند كه نمى دانند (و واقعيت ندارد).
ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : هـرگـاه كـسى از تو چيزى مى داند و آن را به تو نسبت داد, تو آنچه را از اومى دانى به وى نسبت مده (و اظهار مكن ) تا ثواب اين كار از آن تو باشد و گناهش از آن او.
فخر فروشى .

فخرفروشى .

قرآن .

((بدانيد كه زندگى دنيا, در حقيقت , بازى و سرگرمى و آرايش و فخرفروشى ميان شماست )).
((همانا خدا هيچ متكبر فخرفروشى را دوست ندارد)).
ـ امام على (ع ) : دو چيز مردم را نابود كرده است : ترس از نادارى و فخرجويى .

ـ فخرفروشى , از بى مقدارى است .

ـ آفت رياست , فخرفروشى است .

ـ حماقتى بزرگتر از فخرفروشى , نيست .

ـ پـيـامـبـر خـدا(ص ) : شـيـطان يك سرمه دارد يك ليسيدنى و يك انفيه سرمه اش پينكى است وليسيدنى اش دروغ و انفيه اش فخرفروشى .

ـ امام على (ع ) : فخرفروشى را كنار بگذار و تكبر را فرو نه و به ياد قبرت باش .

ـ شما را چه به دنيا؟
دنيايى كه كالايش به سرآمدنى است و افتخاراتش بد فرجام .

ـ امـام سـجـاد(ع ) ـ در دعـاى مكارم الاخلاق ـ : خويهاى والا را به من ارزانى دار و ازفخرفروشى مصونم بدار.
ـ امـام عـلـى (ع ) : هـر كـس بـراى فـخـرفـروشـى كـارى كند, خداوند در روز قيامت او را سياه محشورگرداند.
ـ در صفات مؤمن : به خوبيها گوش مى سپارد تا بدانها عمل كند و از خوبيها سخن نمى گويد تابر ديگران فخر فروشد.
ـ پـيـامـبـر خدا(ص ) : خداوند به من وحى فرمود كه فروتن باشيد, تا كسى بر كسى فخر نفروشد وكسى به كسى تجاوز و زورگويى نكند.
ـ امـام عـلـى (ع ), در وصـف شيطان , مى فرمايد : به خلقت خود (از آتش ) بر آدم فخر فروخت وبه خـاطـر مـنـشـا خـود عـلـيـه او عـصبيت به خرج داد سوگند به خدا كه او بر اصل و ريشه شما فخرفروخت و از حسب و نسب شما عيبگويى كرد زنهار, زنهار, به خدا پناه بريد از تكبر وعصبيت و فخرفروشيهاى جاهليت .

ـ از پـسـت تـريـن حالات زمامداران در نزد مردمان نيك , اين است كه گمان رود دوستدار فخرو خودستايى گشته اند و كردارشان بر تكبر حمل شود.
ـ اى مردم ! امواج فتنه ها را با كشتيهاى نجات بشكافيد و از راه مخالفت و ناسازگارى برگرديدو تاجهاى فخرفروشى به يكديگر را, از سر برداريد.

عوامل بازدارنده از فخرفروشى .

ـ امـام عـلـى (ع ) : آدميزاد را چه به فخرفروشى ! (آدميزادى كه ) آغازش نطفه اى است وفرجامش مردارى نه مى تواند خود را روزى دهد و نه مى تواند جلو مرگ خويش را بگيرد.
ـ امـام بـاقـر(ع ) : شـگـفـت از مـتـكـبـر فـخرفروش ! او كه از نطفه اى آفريده شده و آن گاه به مردارى تبديل مى شود و در اين ميان نمى داند با او چه خواهد شد.
ـ امام سجاد(ع ) : شگفتا از متكبر فخرفروش كه ديروز نطفه اى بود و فردا مردارى است !.

نكوهش فخرفروشى به تبار.

قرآن .

((تفاخر به بيشتر داشتن شما را به غفلت انداخت تا جايى كه به ديدن گورها رفتيد)).