بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب هنر از دیدگاه مقام معظم‏رهبری, ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - هنر از ديدگاه مقام معظم‏رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
     02 - هنر از ديدگاه مقام معظم‏رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
     03 - هنر از ديدگاه مقام معظم‏رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
     04 - هنر از ديدگاه مقام معظم‏رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
     05 - هنر از ديدگاه مقام معظم‏رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
     06 - هنر از ديدگاه مقام معظم‏رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
     07 - هنر از ديدگاه مقام معظم‏رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
     08 - هنر از ديدگاه مقام معظم‏رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
     fehrest - هنر از ديدگاه مقام معظم‏رهبرى حضرت آيت الله خامنه اى
 

 

 
 

next page

fehrest page

اهميت هنر

ابزارهاى هنرى،بى‏شك،رساترين،بليغ‏ترين و كارى‏ترين ابزار ابلاغ و تبليغ پيام است. (1)

...هنر يك شيوه‏ى بيان است،يك شيوه‏ى ادا كردن است.منتها اين شيوه‏ى بيان از هر تبيين ديگر رساتر،دقيق‏تر،نافذتر و ماندگارتر است.دقت در هر يك از اين چند تعبيرى كه عرض كردم:رساتر بودن،دقيق‏تر بودن،نافذتر و ماندگارتر بودن،در فهم معناى هنر كمك كند.اى بسا كه يك گزارش غير هنرى،گر چه علمى و تحقيقى و دقيق،خاصيت ارائه‏ى هنرى رانداشته باشد.

بارها گفته‏ام كه هر پيامى،هر دعوتى،هر انقلابى،هر تمدنى و هر فرهنگى تا در قالب هنر ريخته نشود،شانس نفوذ و گسترش ندارد و ماندگار نخواهد بود و فرقى هم بين پيام‏هاى حقو باطل نيست. (2)

شك نبايد كرد كه انقلاب،به هنر نيازمند است،و هنر انقلاب از آنجا كه بايد حامل مفاهيمى نو و قهرا ناآشنا باشد،و از آنجا كه بايد با همه‏ى معارضه‏ها و خصومتهايى كه هيچ انقلابى از آن مصون نيست،درگير شود و از آنجا كه بايد معارف نوين را در ذهن‏ها راسخ و ماندگار سازد،ناگزير بايد هنرى ممتاز و فاخر و پيشرو باشد. (3)

شعر و هنر،زيباترين قالب براى همه‏ى پيام‏هاى نوين و مايه‏ى گسترش و نفوذ اين پيام‏ها تا هر سوى خطه‏ى وسيع دلها و جانهاى انسانى است و شاعران و سخنسرايان آگاه هميشه توانسته‏اند والاترين معارف انسانى را در كتيبه‏ى روزگار با نقشى جاودانه،به نسل‏هاى بعد ازخود بنمايانند. (4)

امروز حركتى جدى و مستمر براى تعالى هنر در جامعه ضرورت دارد،اين حركت را آغازكنيد.دست‏خدا با شما و حمايت مردم و امكانات كشور در اختيار شماست. (5)

شاعر و هنرمند متعهد،حله فاخر خلاقيت‏خود را جز بر اندام ارزش‏ها و اصالت‏ها نمى‏پوشاند.و اين همان معرفت درست از لطيف‏ترين نمودهاى روح آدمى است. (6)

زبانى كه مى‏تواند پيام انقلاب را به اعماق جامعه رسوخ دهد،زبان شعر و ادبيات است،زبان هنر است...شعر انقلاب بايد بتواند لب لباب انقلاب و مضمون حقيقى انقلاب را در بهترين قالبها منعكس كند...شعر امروز آئينه‏ى آينده است،انسانهاى قرنهاى بعد چطور بفهمند در جامعه‏ى امروز ما چه مى‏گذشته است...واقعا پنجاه سال ديگر خيلى مشكل است‏به آيندگان اين جامعه و فرزندان ما كه اين روزگار را نديده‏اند فهماند كه در روزگار انقلاب،در روزگار جنگ تحميلى،...هنگام پيروزى انقلاب،هنگام ورود امام،در اين سالهاى عجيبى كه هر لحظه‏اش يك حادثه است،در اين مملكت و در اين جامعه چه گذشته است...تنها چيزى كهمى‏تواند اين پيام را به نسلهاى بعد منتقل كند،همين شعر و هنر و ادبيات است. (7)

بايد هنرمند به عنوان رساترين زبان براى انتقال ايده‏هاى شريف مورد توجه باشد و تشويقهنرمندان متعهد جامعه و نيز پرورش هنرمند يك اقدام اساسى تلقى گردد. (8)

مى‏دانيد هنر اين خصوصيت را دارد كه به خاطر ملايمت‏با طبع آدمى،بى‏شك در طبع او اثر مى‏كند.هر هنرى در طبع آدمى اثر مى‏گذارد،اگر چه آن كسى كه مورد اثر قرار گرفته،نتواند آن هنر را تحليل كند.هنر اثر خود را مى‏گذارد،يعنى دل را منقلب مى‏كند و...اثرى در روحباقى مى‏گذارد،هر چه مايه‏ى هنرى كم‏تر باشد،اين اثر هم كم‏تر مى‏شود. (9)

پيام انقلاب بايد به زبان شعر و هنر كه اصيل‏ترين و خالص‏ترين و گيراترين زبانهاست،منتقلشود.انقلاب در قالب هنر و ادبيات آسانتر و صادقانه‏تر از هر قالب ديگرى قابل صدور است. (10)

محتواى هنر

اسلامى بودن بعضى از كارهاى هنرى به محتواى آن بستگى دارد،مثل قصه و نمايشنامه. براى يك قصه،با يك مقاله اسلامى چه تعريفى ارائه مى‏كنيد؟اينكه معيارهاى اسلامى يا مفاهيم اسلامى را درست‏بيان كند.اگر هم مسائل،مذهبى به معناى خاص آن،نيست‏بلكه اجتماعى يا سياسى و امثال آنهاست،در آنها هم نبايد با اصول اسلامى مغايرتى وجود داشته باشد.اينها را كه تامين كرديد،آن مقاله اسلامى است،حداقل ضد اسلامى يا غير اسلامىنيست. (11)

از جنبه‏ى هنرى كه در قصه‏نويسى هست،هيچ چيز خاصى كه بتوان آن را معيار اسلامى يا غير اسلامى بودن دانست،وجود ندارد،هر چه كه بتواند قصه را زيباتر و هنرمندانه‏تر كند،نه تنها اشكالى ندارد،بلكه بهتر است.نمايشنامه هم همينطور. (12) اما اگر بد آموزى در آن بود،كج انديشى در آن بود،اغوا در آن بود و تهمت و افترا و فحاشى و بد زبانى در آن وجود داشت،غيراسلامى است.

تئآتر و ديگر هنرهايى كه در نيم قرن اخير يعنى در روزگار غربت و محكوميت ارزشهاى اسلامى و تهاجم همه جانبه به آن،وارد كشور ما شد،طبيعة بر پايه‏اى غير اسلامى بنا گشت و در جهت مغاير و حتى متضاد با مفاهيم اسلامى رشد كرد.غربزدگانى كه نخستين رويش اين رشته‏هاى اساسى هنر را در كشور اسلامى ما ارائه كردند،از اسلام كاملا بيگانه و شايد با آن معاند بودند.لذا بتدريج اين تصور را در ذهن همه،مخصوصا نسل‏هاى نوخاسته برمى‏انگيختند كه تئآتر و سينما داراى طبيعتى غير مذهبى و ضد مذهبى است و نمى‏توان ونبايد از آن براى ارائه‏ى پيامهاى اسلامى بهره گرفت. (13)

...آن دو نوع تفكر يكى عبارت است از تفكر اسلام منهاى گرايش‏هاى انقلابى.لذا شما مى‏بينيد در باره‏ى مفاهيم گوناگون اسلامى اشعار بسيار خوب و عالى گفته شده،منتها اينها زمينه‏هايى از فكر اسلامى‏ست كه جنبه‏هاى انقلابى و رگه‏هاى انقلابى ندارد...ترجيع بند معروف جمال الدين عبد الرزاق،ترجيع بند هاتف و برخى از شعرهاى ديگر،از لحاظ هنرى ممتاز است و واقعا بعضى در حد اوج هنرى است.آنچه در مقدمه‏ى نظامى يا در برخى كتب عرفانى وجود دارد،يا قصائد سعدى در توحيد و اخلاقيات،اينها همه مفاهيم اسلامى‏ست كه گفته شده،اما اينها على رغم داشتن حيثيت و بعد بالاى هنرى،شعر انقلاب نيست.اگر چه بعدا عرض خواهم كرد كه انقلاب مى‏تواند از آنها استفاده كند.اما شعر انقلاب نيست.اسلامىاست،هنرى هم هست اما انقلابى نيست.زيرا ابعاد انقلابى اسلام در اين شعرها ديده نمى‏شود. (14)

در زمينه‏ى معيار اسلامى يا غير اسلامى،غير از محتواى،شكل هم مؤثر است مثلا در هنرهاى تجسمى.يك وقت است كه عكس يك زن عريان كشيده مى‏شود يا فرض بفرماييد يك شكل اغواگر ديگر يا يك منظره‏ى دروغ و تهمت آميز،اينها محتوى است.اما ظاهر و شكل هم مى‏تواند معيار اسلامى بودن قرار بگيرد،يعنى خود مجسمه،منهاى اينكه اين مجسمه انسان پوشيده است‏يا عريان،كه از نظر بعضى فتاوى درست كردن آن خلاف شرع است.اينجا ديگر بحث اين نيست كه اين مجسمه‏ى زن،روسرى دارد يا ندارد،بحث اين است كه خودتهيه‏ى اين عكس يا مجسمه‏ى انسان اشكال دارد يا ندارد. (15)

در اجراى نمايشنامه،منهاى محتواى آن،نوع بازى مى‏تواند در اسلامى بودن يا نبودن اثر بگذارد.فرضا زنى كه لباس مردى را پوشيده يا مردى كه لباس زنى را پوشيده،اين شرعا حراماست.چه آن زن بيايد آيه‏ى قرآن بخواند،يا سخن شهوت‏انگيزى بر زبان بياورد. (16)

هنر اسلامى اساسا غير از هنر مسلمانان است.اين را من بارها در صحبتهايم گفته‏ام،غالبا هنر مسلمانان با هنر اسلامى اشتباه مى‏شود.خوب اگر يك مسلمانى يك آهنگ يا يك فيلم ساخت، آن آهنگ يا فيلم ساخته‏ى يك مسلمان است اما لزوما اسلامى نيست.هنر اسلامى آن چيزى است كه در آن عنصر سازنده‏اى از انديشه‏ى اسلامى وجود داشته باشد...يعنى در قالب هنرى آن،نه فقط در محتواى،چيزى از اسلام و انديشه‏ى اسلامى وجود داشته‏باشد.اين مى‏شود هنراسلامى...برويد دنبال اين كه بتوانيد سر رشته هنر اسلامى را پيدا كنيد. (17)

پيام همين خونها و حكايت پر ماجراى ايثارگريهاى رزم آوران تاريخ‏ساز اسلام،بهترين موضوع و محتوايى‏ست كه به كمك هنر و ابزار و تكنيك مناسب آن،رسالت تئآتر در جمهورىاسلامى را به نحو شايسته‏اى به انجام مى‏رساند (18) .

اگر مساله‏ى هنر براى مردم،و«در خدمت مردم‏»،يك چيز جدى است و فقط شعار نيست، يقينا يكى از چيزهايى كه بايد محتواى هنر امروز را تشكيل دهد،مساله‏ى جنگ است،در حقيقت جنگ مظهرى است از بزرگ‏ترين حماسه‏ها و هنرنمايى‏ها و ارزش آفرينى‏هاى مردمما در اين دوران. (19)

اما در مورد سينما و تئآتر كه سؤال شد آيا در آن زن مى‏تواند وجود داشته باشد يا نه؟در جواب بايد گفت:اگر زن در فيلم يا نمايش به آن شكلى ظاهر بشود كه در غير فيلم و نمايش حرام نيست،اينجا هم حرام نيست.پس نقش بازى كردن زن در فيلم و نمايش حرمت ندارد. منتها يك وقت هست كه زن و مرد نامحرم يكديگر را در آغوش مى‏گيرند كه اين كار در همه جا حرام است از جمله در فيلم و نمايش.يا اگر زن به شكلى ظاهر شود يا به لحنى سخن بگويد يا حركاتى انجام دهد كه شهوت انگيز باشد،اين حرام است.لذا ظاهر شدن زن در فيلم يا تئآتردر صورتى كه از موجبات اشكال خالى باشد،هيچ مانعى ندارد. (20)

...براى مثال:آهنگ‏هاى قرآن يك هنر اسلامى و يك موسيقى كامل است،مثلا در برخى از كشورهاى عربى خوش ذوق‏ترين و هنرمندترين خواننده‏ها (در اين زمينه) وجود دارند.اينهمان كيفيت‏خواندن قرآن است.

قرآن به همين كيفيت‏بايد خوانده شود تا درست مضمون خودش را برساند.

مدتى پيش،مقاله‏اى از يك نويسنده‏ى خارجى مى‏خواندم.او در اين باب خيلى خوب تشبيه كرده و نمونه‏ها و مثالهايى آورده بود.از جمله هنر اسلامى را در مسجد نشان داده و گفته بود كه گنبد مسجد دقيقا يك هنر اسلامى است و اين نشان دهنده‏ى جهان بينى اسلام بر محور توحيد است،يعنى همه چيز در جهان بينى اسلام بر يك محور حركت مى‏كند كه آن‏«الله‏»است.وقتى انسان زير آن گنبد مى‏نشيند خود را در مركز عالم احساس مى‏كند و خود را با همه‏ى كائنات مرتبط مى‏داند.محراب جايى‏ست كه پيشنماز مى‏ايستد و قاعدة قرآن ياكتاب در دست مى‏گيرد تا چيزى را به مردم ياد بدهد.

جايى كه مردم او را مى‏بينند.لذا بالاى سر محراب حتما يك چراغ هست كه به مرور درمحرابهاى جديد به شكل چراغها و لوسترهاى زيبا مشاهده مى‏شود.

حتى در محراب‏هاى قديمى هم،چراغى از يك زنجير آويزان است،اين همان مفهوم‏«الله نور السموات و الارض‏»است كه‏«مثل نوره كمشكوة فيها مصباح،المصباح في زجاجة‏»يعنى آن چراغ داخل يك شيشه است.يا پاى ستون مساجد به صورت سنتى مقدارى پهن‏تر است‏يعنى با يك قاعده‏ى استوانه‏اى مستقيم بطرف پايين نيامده،اين نخل‏هاى ستون مسجد پيغمبر اكرم (ص) را تداعى مى‏كند.چون مسجد الرسول را با ستونهايى از نخل ساخته‏اند،وهمينطور گلدسته‏ها و چيزهاى ديگر را كه در معمارى،هنر اسلامى به حساب مى‏آيند. (21)

قالب هنر

كار هنر با محتوى پايان نمى‏يابد،قالب نيز ارزش بسيار دارد.ظرف نازيبا،مظروف زيبا را زشت جلوه مى‏دهد.و براى ساختن ظرف زيبا در عرصه‏ى هنر تنها استعداد كافى نيست، آموزش هم ضرورت دارد.هنرمندانى كه قدرت آموزش اصول هنرى را در خود مى‏بينند،بايدبه يارى جوانان بشتابند. (22)

شعر و نيز همه‏ى قالب‏هاى هنرى،موهبت‏هاى خدايى‏اند كه بايد در خدمت‏خلق خدا و حاملآرمان‏هاى والاى خدايى باشند. (23)

يك نكته را هم اينجا عرض كنم:آن هنرى،آن شعرى اين خصوصيات را دارد كه استخوان‏بندى هنرى آن واقعا محكم باشد يعنى واقعا هنر باشد،چون اگر هنر نباشد، نمى‏ماند،اصلا منتقل نمى‏شود...آنكه جاذبه دارد،زيبايى است،زيبايى اگر نبود كسى نگاهنمى‏كند تا از آنچه كه در آن وجود دارد،چيزى بفهمد. (24)

...ديگر آنكه بايد در زبان و تعبير و زيبايى و آرايش،و اگر لازم شود،در شيوه و قالب،ابتكار و نوآورى شود.و بسى بايدهاى ديگر...كه كمال مطلوب در باب شعر اين زمان،از آن بى‏نيازنيست. (25)

اين نوجوانان حقيقة مثل خواننده‏هاى حرفه‏اى سرود خواندند،ژست‏ها و حركات و كارهايشان نشانه‏ى پختگى است.صداهايشان نيز خيلى متناسب است چون در همخوانىصداى نامتناسب كار را خراب مى‏كند،ليكن شما (26) صداهاى متناسب را پيدا كرده‏ايد. (27)

اگر بهترين مضامين در يك قالب شعرى بد ريخته شود،اثر مطلوب را نخواهد بخشيد،البتهما در يك شعر نمى‏توانيم مضمون را درجه دوم بگيريم.

خير،مضمون در درجه‏ى اول است.منتها آن مضمون خوب،بدون تكنيك خوب شعرى اصلافايده‏اى ندارد،مفيد نيست و تبليغ را كه كار اساسى هنر است،نمى‏توان انجام داد. (28)

شعر و هنر،زيباترين قالب براى همه‏ى پيام‏هاى نوين و مايه‏ى گسترش و نفوذ اين پيام‏ها تا همه جاى خطه‏ى وسيع دلها و جانهاى انسانى‏ست و شاعران و سخنسرايان آگاه هميشه توانسته‏اند والاترين معارف انسانى را در كتيبه‏ى روزگار با نقشى جاودانه،به نسل‏هاى بعد ازخود بنمايانند. (29)

...مخاطب من آن كسانى هستند كه مى‏توانند كار هنرى فعال و پر تلاش كنند و پيام هنرى را ابلاغ كنند.البته بايد از قالب‏هاى خوب و تكنيك‏هاى خوب و قابل قبول و قابل ارائه درهمه رشته‏ها و شعبه‏هاى هنر استفاده كنند. (30)

هنر در رژيم گذشته

هنر در نظام قديم،مظلوم بود،چون از ارزشها و آرمانهاى انسانى جدايش كرده بودند...آنها كه به زور و زر تكيه داشتند،ابزارى براى استوار ماندن تخت و قدرت خود مى‏خواستند.هنر محكوم بود كه در خدمت هدفهاى زورگويان و زراندوزان در آيد،هر جا لازم شد توجيه‏گر راه و كار آنها و هر گاه نياز افتاد حربه‏اى بر ضد ارزشهاى اصيل و در همه حال مخدر و گمراه كننده باشد.تنها هنگامى كه ايمان و گستاخى در هنرمندى به هم مى‏رسيد،هنر در خدمتاصالتها و ارزشهاى حقيقى در مى‏آمد و اين بسى كمياب و زودگذر بود. (31)

انقلاب اسلامى،زنجير ستم را از گردن هنر هم گشوده است.اما طوق فرهنگ منحط و اغواگر غربى را از گردن آنها كه به آن خو گرفته و دل بسته‏اند،به آسانى نمى‏توان گشود.هنرمندان تربيت‏يافته در نظام منحط ستمشاهى از اين جمله‏اند و چنين است كه امروز هم بايد هنرروئيده در گلخن ارزش‏هاى طاغوتى را به چشم يك خطر ديد. (32)

در اواخر دهه‏ى 30 و در طول دهه‏ى 40 كه تئآتر و سينماى پيشرو تدريجا به گرايشهاى چپ نيز آميخته شد،صحنه‏ى ضد دينى در آن برجسته و واضح‏تر گشت.و بايد دانست كه پس از شعله‏ور شدن نهضت روحانيت در سال 41،دستگاه جبار هر گرايش ضد دينى،هر چند چپ را،براى مقابله با رواج اسلام انقلابى در ميان نسل جوان،مغتنم مى‏شمرد و تاييد مى‏كرد. (33)

در طول سالهاى قبل از پيروزى انقلاب،هنر در نوعى غربت‏بسر مى‏برد،زيرا در مجرا و بستراصلى خود قرار نداشت.نه اين كه هنر مردمى هيچ نداشتيم.

چون به هر حال هميشه هستند كسانى كه آنچه سرمايه دارند،انفاق مى‏كنند،يعنى آن را در جاى خود خرج مى‏كنند،اما نمود عمومى هنر در جامعه،اينگونه نبود...هنر در خدمت ارباب قدرت و صاحبان حكومت‏بود...تمام ابزارهاى هنر و همه‏ى سرچشمه‏هاى خلاقيت‏هاى هنرى در وجود انسانها،در گوشه و كنار و از هر جنسى و از هر صنفى در اختيار آن دستگاهها قرارداشت. (34)

وقتى انقلاب شد،همه چيز ما عوض شد...همه‏ى جريانها تغيير پيدا كرد،هنر هم همينطور. بگذريم از يك تعداد هنرمندى كه باز هم حاضر نشدند با مردم راه بيايند و در خدمت مردم قرار بگيرند و آرزوهاى مردم و عشق‏هاى مردم و درخواستهاى مردم را اولا بفهمند،ثانيا آنراپاسخ بگويند. (35)

اين سؤال پيوسته براى مردم محفوظ است كه چرا پاره‏اى از هنرمندان در روزگارى كه ميان آنان و مردم ديارشان هيچ حائل و مانعى نبود،از مردم‏مهربان و قدردان سرزمين‏شان بريدند؟ اين يك سؤال تاريخى‏ست:در زبان و بينش پاره‏اى از هنرمندان چه نارسايى و نقصانى وجود داشت كه در روزگارى كه عظمت‏حركت‏هاى انسانى مردم ميهنشان،دنيا را به اعجاب و تحسين واداشته بود،زبان و قلم برخى از آنانكه پيش از اين داعيه‏ى هنرمندى داشتند،يكباره از گفتن و نوشتن فرو ماند...يا به يكباره بر خلاف اعتقادات و خواستهاى ملتشان گفتند ونوشتند؟ (36)

بى‏شك شعر و هنر نيز مانند همه‏ى جلوه‏هاى زيباى زندگى،دير زمانى با وسوسه‏هاى زور و زر به تصرف گردنكشان و طاغوتيان اعصار در آمده و به زيان خلق خدا و در خدمت هوسها و خواسته‏هاى خداوندان ملك و ثروت بكار رفته است.ولى با وجود اين پيرايه‏هاى زشتى كه بدخواهان و بد آموزان بر قامت اين موهبت آسمانى بستند،هرگز نخواهند توانست لطف و ارزش حقيقى آن را از بين ببرند.در تاريخ آنها كه زبان به ستايش ستمگران گشودند يا شعر را وسيله‏ى ترويج فساد و تباهى و قاصد زشتى و نامردمى كردند،نتوانسته‏اند آبروى شعر راببرند،بلكه فقط آبروى خود را برده‏اند. (37)

در گذشته،تشويق به شعر و هنر خدعه‏اى بيش نبود.اولا گروهى خاص و تنها كسانى را شامل مى‏شد كه آماده بودند،آن‏«حله تنيده ز دل،بافته ز جان‏»را زير پاى جباران فرش كنند و با هديه ارزشمند خدا،دل خداوندان زور و زر را به دست آورند...ثانيا دستهاى زر و زور و تزوير، چشمها را از ديدن افق روشن و زيبايى كه مفهوم الهى جامعه و انسان بر آن ترسيم شده است،بسته بودند. (38)

شاعر و هنرمند كه مى‏تواند با چشم تيز بين و موشكاف خود حقايق را ببيند و آن را در كارگاه معجزه‏آساى ذهن خلاق خود،به شكل بديعى در آورد و در منظر انسانها بگذارد،وقتى در واقعيت زندگى جامعه‏ى خود مى‏نگريست،آن را سرشار از پوچى و فساد و ظلم و تجاوز و زحمت و جهالت و عصبيت جاهلانه و خواسته‏هاى حقير و آرزوهاى خواب و خيال گونه مى‏يافت.پول و شهوت جنسى و عيش حيوانى را مرغوبترين كالاى آن نظام ارزشى مى‏ديد... شاعر و هنرمند مجبور بود يا تسليم شود يا منزوى بماند يا به آن سمتى كه سلطه‏ى سياسى مايل بود،رانده شود.كسان زيادى بودند كه هر چند رسما به دست‏سلطه‏گران بوسه نزدند، عملا غبار راه آنان را سرمه‏ى چشم كردند.بدين ترتيب،سرگذشت‏شعر و ادب و هنر در دورانگذشته به راستى تاسف انگيز و مايه‏ى دريغ و افسوس است. (39)

هزاران چشمه‏ى جوشنده را دستهاى پليد و خائن آلوده كردند،نه فقط در دوران رژيم ستمشاهى وابسته-كه اوج محنت و نكبت‏بود-بلكه در طول قرنها.ما از لحاظ هنرى ملتى هستيم كه استعدادمان از ملت‏هاى ديگر كمتر نيست...تا آن حد كه من با هنر و هنرمندى آشنا هستم،مى‏بينم كه ما خيلى سابقه داريم...مضامينى كه در شعرهاى ما،در قصه‏هاى ما و در برخى از انواع ديگر هنر در كشور و ملت ما هست و از دير زمان وجود داشته،برجسته است. در زمان خودمان هم،آن دوران محنت‏بزرگ تاريخ ملت ايران...كه آمده بودند همه چيز را غارت كنند و ببرند و خورده بودند،مى‏ديديم استعدادهاى بسيار برجسته‏اى در زمينه‏ى شعر، در زمينه قصه‏نويسى و در زمينه‏ى فيلم و عكس و چيزهاى ديگر وجود داشت،اما اين سرچشمه‏ها را با دستهاى آلوده‏ى خودشان آنچنان آلودند كه نه فقط تشنگى را برطرفنمى‏كرد،نه‏فقط شفا بخش نبود،كه كشنده بود. (40)

...يك نوع هم ايده‏هاى غير اسلامى و ضد اسلامى‏ست.مثل آنچه در اين چهل پنجاه سال اخير داخل ادبيات ما شد،كه بعضى ايده‏هاى ماركسيستى و بعضى ايده‏هاى ضد اسلامى است و به فرهنگ غربى و تجدد غربى گرايش دارد،مانند شعرهايى كه در سروده‏هاى بعضى شعراى اوائل اين قرن مشاهده مى‏شود.اينان شعرهايى دارند،كه در آنها حرفى را مى‏خواهند بزنند.اما اين حرفها بهيچوجه رنگ و بوى اسلامى ندارد و گاهى بطور واضح ضد اسلامى هم هست...امروز هم هستند شعرايى كه همان خط را ادامه مى‏دهند...پس شعرى كه مى‏خواست در دوره‏ى گذشته ايده‏اى،هدفى را تعقيب كند-اگر اسلامى بود،از گرايشهاى انقلابى اسلام خالى و اگر غير اسلامى بود كه،تكليفش روشن بود:هيچكدام به درد انقلاب ما نمى‏خورد وشعر انقلاب ما نيست. (41)

پى‏نوشتها:

1) -سخنرانى در مراسم‏«سالگرد تاسيس سازمان تبليغات اسلامى‏»،1/4/1366.

2) -گفتگو با اعضاى‏«سومين كنگره‏ى شعر و ادب دانشجويان سراسر كشور-جهاددانشگاهى‏»،27/9/1365-اين گفتگو به علت اهميت آن به عنوان ضميمه‏ىبخش‏«شعر»تماما نقل شده است.

3) -پيام به‏«دومين جشنواره‏ى تئآتر دانشجويان كشور»،14/8/1365.

4) -پيام به‏«نخستين كنگره‏ى دانشجويى شعر و ادب‏»،27/9/1363.

5) -پيام به‏«چهارمين كنگره‏ى شعر و ادب و هنر»،26/2/1363.

6) -پيام به‏«كنگره‏ى شعر و ادب نهضت‏سواد آموزى خراسان‏»،9/7/1364.

7) -سخنرانى در كنگره شعر شاهد (در حسينيه‏ى ارشاد) ،14/11/1365.

8) -پيام به مناسبت‏«آغاز چهارمين سال فعاليت‏حزب‏»،29/11/1360.

9) -سخنرانى در«جمع شعراى مشهد»،4/1/1365.

10) -پيام به‏«پنجمين كنگره‏ى شعر و ادب‏»،15/2/1364.

11) -گفتگو با اعضاى‏«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى‏»،16/11/1360.

12) -همانجا.

13) -پيام به‏«دومين جشنواره تئآتر دانشجويان كشور»،14/8/1365.

14) -گفتگو با اعضاى‏«سومين كنگره شعر و ادب دانشجويان سراسر كشور-جهاددانشگاهى‏»،27/9/1365.

15) -«گفتگو با واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى‏»،16/11/1360.

16) -همانجا.

17) -گفتگو با اعضاى‏«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى‏»،16/11/1360.

18) -پيام به‏«يادواره تئآتر 17 شهريور»،17/6/1361.

19) -سخنرانى افتتاحيه‏«مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ‏»،30/6/1363.

20) -مراسم ديدار اعضاى‏«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى‏»،16/11/1360.

21) -گفتگو با اعضاى‏«واحد فرهنگى روزنامه جمهورى اسلامى‏»،26/11/1360.

22) -پيام به‏«چهارمين كنگره‏ى شعر و ادب و هنر»،26/2/1363.

23) -پيام به‏«نخستين كنگره‏ى دانشجويى شعر و ادب‏»،27/9/1363.

24) -پيام به‏«كنگره‏ى شعر و ادب نهضت‏سواد آموزى خراسان‏»،9/7/1364.

25) -سخنرانى در«كنگره شعر شاهد» (حسينيه ارشاد) ،14/11/1365.

26) -خطاب به رهبر گروه سرود.

27) -صحبت پس از اجراى‏«برنامه سرودخوانى در استاندارى شيراز»،7/9/1366.

28) -مصاحبه با معاونت‏سينمايى وزارت ارشاد اسلامى-مجله صحيفه-يكم ارديبهشت 1364.

29) -پيام به‏«نخستين كنگره دانشجويى شعر و ادب‏»،27/9/1363.

30) -سخنرانى در مراسم‏«سالگرد تاسيس سازمان تبليغات اسلامى‏»،1/4/1366.

31) -پيام به‏«نخستين جشنواره سراسرى تئآتر دانشجويان‏»،16/5/1364.

32) -همانجا.

33) -پيام به‏«دومين جشنواره‏ى تئآتر دانشجويان كشور»،14/8/1365.

34) -سخنرانى افتتاحيه‏«مجتمع ادب و هنر در خدمت جنگ‏»،30/6/1363.

35) -همانجا.

36) -پيام به‏«چهارمين كنگره‏ى شعر و ادب و هنر»،26/2/1362.

37) -پيام به‏«نخستين كنگره‏ى دانشجويى شعر و ادب‏»،27/9/1363.

38) -همانجا.

39) -پيام به‏«نخستين كنگره‏ى دانشجويى شعر و ادب‏»،27/9/1363.

40) -سخنرانى افتتاحيه در تالار«حوزه‏ى انديشه و هنر»،15/12/1363.

41) -گفتگو با اعضاى‏«سومين كنگره‏ى شعر و ادب دانشجويان سراسر كشور»-جهاددانشگاهى،27/9/1365.

next page

fehrest page