|
|
|
|
|
|
روش گفتمان يا مناظرهنصرت الله جمالى تقديم به: ابر مردان آزادى و سخن،حضرت رسولالله(ص) و حضرت اميرالمؤمنين(ع) پيش نوشتار:آنچه قصد خواندنش را داريد، موضوعيدلنشين و جذّاب است که راه مناظره کردن را بر اساس روش اسلام به مايادآورى مىکند.طرحى را در کتاب "گفتمان يا جدل و استدلالدر قرآن"آوردهايم که درحقيقت بيرون از بحث مناظره نيست،بلكه همان فراگيرى روش گفتمان و مناظره مىباشد و آنچهمنطق ارسطويى آورده و دربارهى جدلبحث كرده1، غيراز جدل مورد نظرما درقرآن است و فقط مىتوانجدل باطل (را كه مورد مذمت قرار گرفته) با آن مقايسه كرد. چون روحيه تشديدخصومت و دشمنى را بين دو گوينده در گفت وگويشانپرورش مىدهد، كه اين نكته همان «مراء» هست. مراءيعنى طورى با ديگرى بحث و جدال کنى که خود راعرضه نمايى و علم، فهم و کمال خويش را به رخ ديگرانبکشي. اسلام اين گونه بودن را نوعى ريا تلقيمىکند وعامل شيطان شدن در گفت و گو با ديگران مىداند. دراين باره به کتب اخلاقى مراجعه شود که بهتفصيل، مطالب مورد نياز در ارتباط با موضوع مذکور را آوردهاند.آنچه بايد در اينباره گفت، مرض درونيانسانهاى خود گُنده بين است که گمان مىکنند با اين روشبحث کردن، مىخواهند عامل هدايت باشند بيخبر از اين کهعامل ضلالت مىشوند ولى خود نمىدانند کهچنيناند. سعدى گويد: گراز بسيطزمين عقل منعدم گردد بهخودگمان نبرد هيچ کس که نادانميا در جاى ديگر مىگويد:ترسم نرسى بهکعبه اى اعرابي کاين ره که تومىروى بهترکستان استانسان چه چيزى را از مطرح کردن خود برايديگران بهدست ميآورد؟ به گمان نفس امّاره، رتبه و مقام خويشرا نزد ديگران بالا ميبرد در حالى که از اين نوع کارهاچيزى عايد انسان نمىشود. به قول حافظ: گرچه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود | | تا ريا ورزد و سالوس، مسلمان نشود | تنها نتيجهاى که براى "خود نماگر" (مِراگر) دارد از چشم دانايان فرو افتادن است.همه مىدانيم اسلام "مراء" را بهرسميت نشناخته، بلكه در موضوع منهيات قرار دادهاست و از«نبايدها» محسوب مىشود. تلاش اسلام بر اين است تا بيشتراز مسير خوش گمانى به يكديگر، كدورتها و كينهها، جايگاهخود را به محبت و صميميت دهد؛ به عبارتبهتر آغاز مناظره بر مشتركات تكيه شود نه بر اختلافات تازمينهى خوش گمانى و خوش بينى در دلها فراهم شود.قُليا اهلَالكتابِ تَعالَواالى كلمهٍسواءٌ بينَناوبينَكم2: بگواى اهل كتاب به طرف كلمهاى كه شما و مابرآن اشتراك داريم بياييد. بنابرآنچه گفته شد، بناى اسلام بر پيوند است نه گسست؛ گسست براى مرحلهاى است كه اتمامحجت شده و طرفِ گفتوگوى ما با عناد و خود رأى بودن،نظر باطل را بر نظر كامل و صائببرگزيند در اين صورت « ما را بهخير تواميد نيست، شرّ مرسان» پيش ميآيد و«هذا فراقٌ بَينيو بَينُك»مطرح مىشود نه «هذا وفاقٌ بَينيو بَينُك».پس بايد توجه كرد كه جدلِ مُصطلَحِ منطقى ازديدگاه اسلام قابل پذيرش نيست و بهتر است آن رابه بوتهى فراموشى سپرد نه اين كهآنرا وسيلهاى براى مناظره پنداشت. اين روش براى يك مسلمان حقيقى روش بسيار مذمومى است و تا مىتوان بايداز اينگونه برخوردها برحذر بود؛ همانگونه كه در احتجاجات و مناظرههايامامان معصوم ما(ع)، نمىتوان چنين روشى را مشاهدهكرد.3ما در صدديم، حركت بحث ومناظره را كاربُردى نموده و درجهت معناى حقيقى آن حركت كنيم تا براى شكوفايى اسلام از آنچه، عامل رشد و روشنگرياست، بهره بردارى كنيم. اين نكته را نيزبدانيم كه اسلام چون بر اساس فطرت بنا شدهنياز به انديشهى ديگران در اينباره ندارد؛ افزون برآن در اينگونه موارد راهگشا و پيشرو است.اگر در اين باره، كارفرهنگى صورت نگرفته يا به دنبال استفاده از نظرات ديگران هستيم، به جهت عدم آشناييبا فرهنگ غنى اسلام است و بايد به استخراجو بهرهبردارى از متون در دسترس خود، همتگماريم.البته منظور اين نيست كه تمامدرها را به روى خود ببنديم و ديدگاه ديگران راغير قابل استفاده بدانيم؛ نه، بلكه منظور ايناست: «آنچه خود داشت ز بيگانهتمنا مىكرد» نباشيم. به اين نكته نيز واقف هستيم كه بسيارى از نظريات چون منبعثاز عقل و بينش انسان است، نمىتواند از فطرتو سرشت خدا دادى بشر بر نخواسته باشد ولى درصورتى از آنها بهره خواهيم گرفت كه در منابعخود نيابيم.دربارهى مناظره، به عنوان يك فن،كتاب خاصى نوشته نشدهاست فقط شهيد ثانى زين الدين بن على بن احمد (911-965) رحمةالله عليه در كتاب "منيةالمريد فى آدابالمفيد والمستفيد"، باب سوم، بحث«مناظره» را آورده و به مطالب بسيار ارزندهاى پرداخته است [4] كههميشه قابل استفاده خواهد بود. ما نيز در اين باره از آن خوشه چيدهايم.نصرت الله جمالى15/3/1384مناظره؟ ابتدا به معناي«مناظره» مىپردازيم تا درك بهترى از اين هنر جذّاب داشته باشيم. ريشهى مناظره،” نَظَر“ استكه باگرداندن چشم به اين طرف و آن طرف، آنچه را در مقابلش قرار دارد، رؤيت مىكند، تمثال بردارى مىنمايد و به تصوير مىكشد؛”راغب“ مىگويد:«مردم نظر را ديدن معنا مىكند و نخبگان به معناى بصيرت: بينش، تشخيص، ادراك و تدبّر كردن، گرفتهاند. مهلت، درامورى متحير بودن، چشم به راه بودن، معانى ديگرى هستند كه از”نظر“ و اشتقاقهاى آن فهميدهميشود»۵مناظره را مباحثه،رقابت كردن با يكديگر در بحث مىداند كه همان معناى اصطلاحى گفت وگو، دربارهى مطلب و موضوع خاصى است. ”نظر“وقتى به باب مفاعله مىرود، معناى خاصى مىگيرد يعنى چيزى يا كسى مانند ديگريشدن:«ناظر مناظرة : صارَ نظيراً له»٦به نظر مىرسد نکتهاى را که درتوضيح مناظره فراموش کردهاند. "مشارکت" دو نفر يا دو گروهدر بارهى چيزى است که مىخواهند براىشان روشن شود.اين معناى عمومى باب مفاعله است: به اشتراک، موضوعى را بهگفت و شنود مىگذراند تا حقيقت آن آشکار شود به عبارت ديگر باهم و همراه هم، نکات پنهان و ناروشن موضوعى را کشف مىکنند و آن وقتکه مطلب برايش مشخص ميشود، مىپذيرد. بنابراين ”مناظره“ علاوه بر معناى مشارکت در گفت و گو و بحث كردن با هم، معنايويژهاشكهدر نفسِ مناظره نهفته است، اين است كه در نهايت، دو طرفِ بحث، از لحاظ فكرى و عقيدتى در موضوع مورد بحث،بايد به يک نتيجهي مشترک برسند.بهتر است بگوييم: نكتهى اصلى در مناظره ومباحثه «شبيه سازي» است و بحث كننده به دنبال ايجاد دگرگونى در ساختار فكرى كسى استكه مانند او مىخواهد همين نقش را بازى كند و تأثيرِ همانندى بر او گذارد و مىتوان گفت: مناظره كننده برايرسيدن به اين هدف تلاش مىكند.براى انجام هركارينياز به وسيلهى مخصوص آن داريم؛ بدون استفاده از ابزار ويژه نمىتوانبه هدف و منظور خود رسيد. لذا قبل از ورود به هر امرى، بايد امكانات خاص آن رافراهمكرد. ابزار مناظرهعبارتند از:در باره هر مطلبى،شناخت ومعرفتآن، اولين وسيلهاى است كه به آن احتياج داريم تا بتوانيم با آگاهى كامل و اطلاعات لازم، درآنوارد شويم و بى هيچ عيب ونقصى هدف مورد نظر را يافته، كار را به پايان رسانيم.كار كارشناسى براى هر موضوعى از ضروريات است كه عقل آن را تأييد مىكند و در هر چهبنگريم علم و دانش از اساسىترين اجزاى تشكيل دهندهى آن به حساب مىآيد. نظام خلقت با آگاهى و شعور پديد آمده، بهانسان علم داده شده، به زنبور عسل الهام شده تا دركجا منزل گزيند، به پيامبران وحى شده تا امت خود را هدايت كنند و...بى جهت نيست كهپيامبراكرم و ائمه اطهار عليهمالسلام آن همه سفارش در بارهى فضيلت علم و دانش وفراگيرى آن فرمودهاند.۷بنابراين تا انسان خودرا به علم و معرفت زينت نداده و صاحب نظر نشده، نبايد در هيچ ميدان مناظرهاى واردشود زيرا بددفاع كردن از چيزى نه تنها نتيجه ندارد، بلكه اولين اثر نامطلوبى كهدارد ناتوان و ناكارا جلوه دادن آن است۸ به قول مرحومشريعتى: اگر مىخواهيد چيزى را بکوبيد از آن بد دفاع كنيد.عالم تند مزاح و زودرنج يا كسى كه زود عكس العمل نشان ميدهد، براى مناظره كردن مناسبنيست، اين كار، انسان بردبار و حليم مىخواهد كه هر چه، همگفتارش ميگويد، او را برافروختهنكند، صبر و شكيبايى او را زايل نگرداند، از كوره درنرود و حالت مدارا و سازش را از دستندهد و به عكس، با متانت، ملاطفت، خويشتندارى و دندان روى جگرگذاشتن فقط از علم خود استفاده كند تا در شبيه سازى موفق شود و برگ برنده را بهخود اختصاص دهد. يكى از عوامل بسيار مهم، کارا و تأثيرگذار پيامبراكرمIL Kدر ظرف 23 سال كه آنهمه توفيق براى گسترش اسلام را به دست آورد، حلم آن حضرت و مدارا كردن با آنكجانديشان و نا آگاهان بود۹. امام علي(ع)مىفرمايد: «عقل هر كس، تا وزيرى مثل حلم نداشته باشد، سنجيده نشود.»۱۰هر كس، قادر به انجام مناظرهنيست؛ بايد عالم و كارشناس بحث، علاوه بر حلم، از مهارت، تخصص لازم"حاضرجوابي" بر اين امر مهم برخوردار باشد و الاّ نمىتواند از عهدهيمأموريت به اين عظيمى برآيد. از بين مجموع ياران مخلص امام صادق (ع)، ابوجعفر صاحب الطاق وياران امام موسى بن جعفر(ع)،هشام بن حكم و ... مىتوانستند از انجام اين امر، سربلند و موفق بيرون آيند. امامعليه السلام هر يك از ياران خود را براى امرى خاص پرورش مىداد و به كارى مىگماشتو با توجه به قدرت و توانايى آنان در مناظره و بحث، وظايف لازم را به آنانتذکر مىداد و در بين صحابه از جايگاه ويژهايبرخوردار بودند. ابوخالد کابلى دراينباره مىگويد:ابوجعفر صاحب الطاق را در حالى ديدم که در روز ميان منبر و قبرپيامبر(ص) نشسته و مردم مدينه لباس او را (در حين بحث کردن)مىکشيدند و مىپرسيدند و او با پايدارى واستقامت (بدون اينکه از ميدان به در رود) به آنان پاسخ مىداد. خودرا به او رساندم و گفتم امام صادق (ع) ما را از سخن گفتن نهيکردهاست.گفت: آيا به توفرموده تا به من بگويي؟گفت: نه ولى به منگفته با کس سخن نگويم.گفت: پس، برو و هر چه آنحضرت به تو امر کرده، اطاعت کن. نزد امام آمدم و قصهيصاحب طاق و گفتار خود و سخن او به من را براى امام بازگوکردم. امام صادق (ع)تبسمى زد و فرمودصاحب طاق با مردم سخن ميگويد و همچون پرندهاى ميپرد وناگهان مينشيند در حالى که اگر کلام تو را قطع کنند، تونمىتوانى پرش بزنى و بپري. ( رجال کشى ج2، ص 327و424 به نقل از تبليغ در قرآن و حديث محمدى رى شهريص 272).با عنايت به كار برد بلند مناظره، فردى كه مىخواهددر اين باره از مهارت و خلاقيت بر خوردار شود، لازماست، علاوه بر دانش كافى،احتجاجات انجام شده را مطالعه كند تا به تسلط كامل دست يابد و بعد از آن در ميدانمناظره و جدال قدم گذارد. براى ماهر شدن در گفتمان، تمرين و ممارست از ابزارابتدايى آن است و به قول معروف «كار نيكوكردن از پركردن است». هر كس مىخواهدبه ساحل مهارت و موفقيت برسد، بايد بارها و بارها، با پشتوانهى علم و حلم، در درياى ممارستشناكندوخودرا در ميان موجهاى پرتحرك اندازد تا موفق و كار شناسِ ورزيده در اين مسير گردد. حضرتامير (ع)به امام حسن (ع) سفارش مىكند:«براى حق در مشكلات و سختىها شنا كن، شناخت خودرا در دين به اكمال رسان، خود را براى استقامت در برابر مشكلات عادت ده، كهشكيبايى درراه حق عادتى پسنديده است... »۱۱اكنون كه بحث را به اينجارسانديم، لازم است به قصد و هدف مناظره بپردازيم:هدف مناظرههمانطوركه اشاره شد، هدف عالى اين است كه "شبيه سازي"كنيم و بايد بر گِرداين محور دور زد و از آن خارج نشد. در مناظره هر يك گمان مىكنند مسير حق را مىپيمايندو در صددبرمىآيندتا طرف مقابل را همانندخود نمايند؛ لذا قدم به قدم افكار و انديشههاى او رااز ذهنش پاك مىكند و جايگزين آن را برايشمطرح مىنمايند تا عقايد او را تغيير داده وهم عقيدهى خود كند.آنچه از ديدگاه اسلام، در اين باره اهميت دارد، در حقيقت”اتمام حجت“ است وانجام وظيفه در اين راه؛ نه اينكه حتماًَ خواهيمتوانست طرف گفت وگو راهمفكر خود سازيم، گرچه تلاش ما براين نكته استولى اگر نتوانستيم تا اين حد پيشرفت كنيم، حداقل اتمام حجت كرده باشيم. بنابراين همانطوركه خداوند متعال براى ”اتمامحجت“ به ارسال رسل اقدام فرمود۱۲، پيامبران نيز براين خطمشيحركتكردهاند و مجادلههاى آنان با قوم خود،در وهلهى نخست براى هدايت آنان و آنان را مانندخود گرداندن است اگر اين نشد، براى اتمام حجتبوده كه هم آنان وظيفهى خود را انجام داده و همحجت را بر قوم خود تمام كرده تا درپيشگاه خداوند،مسؤوليتى نداشته باشند؛ مناظره كنندهيما نيز بايد از اين برنامه غافل نباشد و براى انجام آن، همت عالى خود را بهكار بندد.وقتى انسان دنبال چنين هدفى باشد، به هيچ وجه نبايد درمباحثهها و گفتمانها از حالتطبيعى خارج شود و با فشار و ابزار ديگرى،براى هدايت و اتمام حجت اقدام نمايد بلكه: اِنّاهَدَيناهُالسَّبِيلَ اِمّا شاكِراًََ و اِمّاكَفُوراًَ:۱۳ما راه را به او نشان داديم، يا شاكر است يا ناسپاس.ما در اين راه، دليلو برهان را ارائه مىدهيم: يكى براى اينكهوظيفهى خود را انجام داده باشيم و ديگراينكه فرداى قيامت، طرفِ مقابل ما نتواندبگويد: "اگرچنين برهان و استدلالى را شنيده بودم، ايمان ميآوردمو از انحراف دست برمىداشتم".در صورتى كه مناظرهگر، غير از هدف مذكور براى منظور ديگريدست به اين عمل بزند، هدف باطلى را اتخاذكرده و موجب رضاى خدا نخواهد بود و بايد از آن پرهيز كرد كه شيطان نتواند از اينكانال نفوذ كند و به خواستههايخود برسد. اگر براى خود نمايى و مطرح كردن خود۱۴، يا براى سرزنش، كوبيدن،خُرد كردن و زير سؤال بردنِ ديگران باشد،براى ارضاى نفس، قدم برداشته و از مسير حق منحرفشده است؛ با انحراف از حق، نمىتوان حق را به دست آورد و آن را براى ديگرانآشكاركرد. اگر ابزار باطل وسيلهاى براى پيشبرد حق و راهگشا براى ظهور حق مىشد،پيامبران و ائمه عليهم السلام،بهتر از ما مىدانستند و بيشتر از ما مىتوانستند از آن بهره گيرند. لذا بايد: از اين نوعحركتها دورى كرد؛ تقوا را نصب العين خويش قرار دادو به سفارش و نكات اخلاقى كه در بارهى برخورد با ديگران، در احاديث آمده،توجه عمليكرد تا گرفتار حسابرسيروز قيامت نشويم.همان طور كه پيش از اين يادآورى شد،آنچه از همه بدتر و شنيعتر است،” مراء“ كردن۱۵يا جدل باطل مىباشد زيرا ضدّيت كامل باهدف عالى و مقدس مناظره دارد و به طور جدّيبايد از آن پرهيز كرد. براى اهميت دادن به اين نكتهى مذموم وناپسند، از زبان مرحوم سيدعبدالله شُبَّر دركتاب ”الاخلاق“ بسنده مىكنيم: «مراءعبارت از آن است كه كس فقط براى اظهار زيركى خويش و تحقير ديگرى به سخن كس اشكالكند تا نقص و خلل آن را اظهار نمايد. »۱۶روشهاى پسنديدهى مناظره1- شناخت فكر و روحيه: شايد مهمترين نكتهاى كه در بحث بايد به آن توجه شود به دستآوردن علم و آگاهى هم مباحثه خود مىباشد." ظرفيت فكرى، عقل و درايت" طرف مقابل را سنجيدن، باعث ميشود بدانيم چگونه بايدبا او، دروازهگفتو گو را باز كرد. وقتى انسان به شناخت رفيق همبحث خود پرداخت، به اندازهى درك او سخن مىگويد تا از مرز نيروى گيرايى يا تأثيرپذيرياو تجاوز ننمايد؛ در غير اين صورت به هدفمناظره نخواهد رسيد. براى اين كار، پس از سلام،ابتدا خود را معرفى كرده، سپس از او مىخواهد تا به معرفى خود بپردازد و با پرسشهاى لازم از قبيلاينكه در بارهى فلان موضوع - كه قراراست بحث كنيم - تا چقدر اطلاعات داريد؛ كتابهايى كه درس گرفته يا مطالعه كردهايد، نامببريد؛ اساتيد خود را در اين موضوع معرفى كنيد و... پس با اين نوع شناخت آگاهى وظرفيت فكرى، مى توانيم به اندازهى عقل و درايت با هم كلام خود درمناظره گفت و گو نمايم. به اضافه، دقت بر اين نكته نيز ضرورياست كه بايد توجه داشت با انديشه و افكارى كه او قبول دارد، بحث كنيم تا حالتِ زدگى و فرار از گفت و شنود پديدنيايد؛ درست همانگونه كه امام علي(ع) وقتى ابنعباس را براى بحث با خوارج اعزام مىفرمود، سفارش كرد: «درمناظره با آنان از قرآن استفاده نكن زيرا قرآن معانيگوناگونى در بردارد، وقتى آيهاى مىآورى، آنان نيز با آيه ديگرى پاسخ مىدهند؛ ازسنت پيامبر براى شان دليلآور چون نمىتوانند آن را رد كنند و گريزگاهيبراى خود بيابند»۱۷.بنا بر مطالب فوق:” توجه به ظرفيتفكري“، ” استفاده از دلايل قابل قبول “ و ” عدم استفاده از منابعى كه از همان برضدخود ما بهره گيرد“ نكاتى هستند كه در پيش ورود مناظره، لازم به دقت است و همچنينزود رنج بودن يا حساس بودن هم بحث، بايد مشخص شود. البته غالباً نمىشود انسانى راپيدا كرد كه حساس و زود رنج نباشد مگر اينكه با تربيت اخلاق اسلامى خود را به درجاتيرسانده باشد كه اين عادت را از خود زدوده و به جاى آن "ملكه خويشتن داري"، "بردباري" و "توجيه به خير عمل مؤمن" را در خود به وجودآورده باشد ولى ما بايد فرض كنيم حساس و زود رنج بودن رفيق هم بحث در حدّ بالا و مرز نهايى آنقرار دارد و با اين پيش فرض، وارد مناظره شويم. پس اينها نکاتى هستندکه بايد نصب العين ما قرارگيرد يا همچون تابلو ولوحى در مقابل ديدگان ما باشد.2- گفتار ناصحانه:پيامبران از در” ستيزه جويى و خصومت “ بامردم وارد گفت و گو نمىشدند بلكه به طور ”دلسوزانه“ جهت هدايت مردم، به آنچهصلاح آنان درآن وجود داشت، سخن مىگفتند. قرآن اين روش پيامبران را، با واژهى ” نُصح“ مطرح كرده است۱۸ لذا مناظرهگر بايد از آن به عنوان يك أسوهايپايدار و هميشگى استفاده كند. لازم است مراقب و مواظب باشد كه نه تنهابه طرف گفت و گوى خود گزند عقيدتى نزند بلکه بايد اورا از گزندعقايد ديگران كه در او اثر كرده، حفظ كند و از تأثير آنها بر او بكاهد كه اينرفتار، ناصحانه و دلسوزانه مناظره كردن است. در گفتمان يا مجادلهى قرآنى جايگاهى براى عناد و دشمنيوجود ندارد، اگر مناظره با اين حالت شروع شود، ديگر در راه حق، سخن گفتن و به راه حقرساندن معنا ندارد؛ بلندگوى شيطان شدن است و بس؛ به طور قطع از شيطنت نيز حق تراوشنمىكند. مناظره كننده اگر عداوت و كينهاى از طرف مقابل در دل دارد، بايد قبل از حضور در اين چنينجلسه و نشست مقدسى، همه را بيرون ريزد و به جاى آن، ” عشق و محبت“ ، ” مهربانى وشفقت “ ، ” دلسوزى و جذّابيت “ و ” صفا و صميميت “ را مبناى گفتمان خود قراردهد و همان گونه كه خداوند زبان را نرم و لطيف آفريده، با ملاطفت بر خورد نمايد. در اين امور انسان، از مسيربدگمانى موفقيتى به دست نمىآورد.۱۹ بدگمانى با ”رفق“ نمىسازد،با نرمخويى مجالست ندارد، با مدارا، موافقت و مرافقت، همنشين نيست. دراصل” رفق “ يعنى رفيق شدن؛ در عالم رفاقت آنچه جايى ندارد: بدذاتى و بدگمانياست. وادى سوءظن را به كاروان مناظره چه كار! نصيحت فقط در قافلهى رفاقت معنا پيدا مىکند كه دلسوزانه، بى غل و غش، با همحركت كردن و ره پيمودن است تا به مقصد برسيم. جايى كه انسان درصدد باشد از در ديگرى، غير از آن چه اسلامآن را مجاز شمرده، وارد شود، در حقيقت از هدف دور شدن است. بدگمانى دروازهاى بهروى شيطان گشودن است و در واقع زمينهى عداوت و دشمنى را فراهم مىآورد. به قول شهيد ثانى در منيةالمريد: «بايد او چنين تصوركند كه طرف و شريكمناظرهى او، يار و ياور اومىباشد، نبايد طرف خود را به عنوان خصم و دشمن خويش تلقى كند» وقتى رفيق مناظرهى خود رادوست پنداشت نه دشمن، اثرهاى مهمى برايش دارد:- حالت كشمكش و ستيزهگرايى جايش را به آرامش و حقيقتگرايى مىدهد.- كلام هم بحث خود را شمشيرى برضد خود نمىپندارد.- تذكراتى كه در بارهى كجانديشىها و اشتباهها مطرحمىگردد، قابل قبول مى شود ونه تنها از هم مباحثهى خود نمىرنجد؛ بر عكس به خاطر تذكرات دقيق وبجاى او، از او تشكر ميكند.لذا بدگمانى، اسب سركشى است كه بهراكب خود سوارى نمىدهد بلكه او را از زين فرومىافکند. اگر مناظرهگر نتواند دراين زمينه خود رابسازد، علامهى دهر هم كه باشد، فايده ندارد. ضرر او براى عقايدش بيشتر ازكسى است كه آن عقايد را قبول ندارد و در بحث با او شريك شدهاست. از پندار نيك،گفتار نيك تراوش ميكند و گفتار ناصحانه چون از دل حقيقى انسان، كه سوز و گداز عاشقانه دارد،برمىخيزد، لاجَرَم بر دل نشيند و آن چنان تأثيرى مىگذارد كه هر چه شنونده، عناد هم داشته باشد،اثر آن را نمىتواند انكار كند و در حداقل پذيرش، آن را ساحرانه مىداند.3- حق پذيرى:آنچه در مناظره، محوريت دارد و بايدمانند كعبه بر دورش طواف كرد و بر گردش چرخيد، حقپذيرى است. چون آنچه ما در اينجابه دنبالش مىگرديم، حق است تا آنرا بيابيم و در مقابلش سرتسليم فرودآوريم. اين، برخاسته از حقگرايى فطرت انسان است اماآنچه اين كشش را در ما مىكُشد يا پوششى بر رويآن مىكشد، لجبازى يا لجاجتاست. لجاجت در بستر "خود رأيي" جاى دارد و لجباز به كسى گويندكه بر آنچه خود مىفهمد، تكيه مىكند، آن را درست مىداند و بر آن اصرار مىورزد. پيامبر اسلام (ص) ما را فرا مىخواند كه از اين صفت مذموم دورى گزينيم زيرا آغازش جهالتو نادانى، آخرش ندامت و پشيمانى است.۲۰چيزى كه در حوزهى جهالت قرارگيرد با حق پذيرى كهدر ميدان عقلانيت جاى دارد، سرسازش ندارد. عاقل كسى است كه رأى و نظر خود را متهممىكند و به آنچه نفسش برايش مىآرايد، اعتماد نميكند۲۱احتمال اشتباهكردن در انديشه و برداشت غلط داشتن، حرکت در مسير عقل است. به عبارت سادهتر، كجفهمى را در خود محتمل دانستن، كار عاقلانهاى است. اينگونهنبودن، يعنى: خود را حق دانستن وديگران را باطلگرا پنداشتن است. اين روحيه با حق پذيرى مطابقت ندارد و ادعاى حقگرايى، ما را حقپذير نمىكند. تسويل نفس و شيطان دروجود انسان دامنهى گستردهاى دارند وهميشه با زمينهچينىهاى توجيه گرايانه، حقپذيرى در پستوى اندرونى، پشتدرهاى تو در تو، قرارمىگيرد و فرياد يا غياث المستغيثينش به جايى نمىرسد. در اكثر مواقع يقين داريمديگران اشتباه مىكنند ولى در بارهى خود چنين برداشتى نداريم۲۲به همين جهت خود را عارى از خطا و ديگران را بارى از خطا و بر عكس خود مىپنداريم.كسانى كه با كتاب مكاسب شيخ اعظم آشنايى دارند، مىدانند چگونه طرف صحبت خواجهنصير يعنى آسيابان بىسواد، خودش و سگش بهتر از آن دانشمند منجم و استاد يگانهى دوران فهميدند كه شبباران خواهد باريد ولى خواجه سخن او را نپذيرفت و با محاسبات نجومى احتمال بارش را منفيدانست و در فضايِ باز، خوابيد ولى باران او را واداركرد، حق را بپذيرد. از آسيابان پرسيد: از كجا دانستى شبباران خواهد آمد؟ گفت: هر وقت قرار باشد چنين شود، اين سگ زير سقف مىخوابد!امام على (ع)لجاجت را اين طورتوصيف مىفرمايد: رأى و نظر را از بين مىبرد؛ بذر شّر و بدى است، و جايگاه برافروختنجنگ و منازعه است و عقل را معيوب مىكند.۲۳پس وقتى انسان بذر بديرا بپاشد، زمينهى عدم كارايى عقل ودرايت را فراهم آورده و چيزى جز جنگ و درگيرى براى خود و ديگران نميآفريند.پذيرش حق، با لجاجت، آن هم درمناظره معنايى ندارد. در بحث و گفت و گو، بايد از اين حالت مبرّا گشت ولباس لجبازى را از تن برون كرد و رداى حق پذيرى را برازنده خود دانست. «اگرشريك مناظرهى وى، او را به اشتباهش واقف سازد يا حق را براى او ظاهر و روشننمايد، بايد از او تشكر كند و همانند كسى باشد كه راهى را در پويش و جست و جويگمشدهى خويش طيميكند، ولى شخص ديگرى او را از طريق ديگر به گمشدهاش رهنمون مىگردد. حق و حقيقت نيز گمشدهى هرفرد باايمانى است كه بايد [..] بدينسان درصدد پوياييِ آن برآيد. بنابراين اگر حق بهوسيلهى بيان طرف و شريك مناظرهى او پديدار گردد، بايد شادمان گشته و از اوسپاسگزارى كند نه آنكه احساس شرمسارى نموده و احساس خوارى و روسياهى نمايد و رنگچهرهاش دگرگون شود و در صدد برآيد و بكوشد نظر طرف را درهم بكوبد»۲۴در صورتى كه روشى غير حقپذيرى داشتهباشيم، مناظره سير طبيعى و اسلامى خود را طينخواهدكرد؛ بر عكس به ستيزهگرى و نپذيرفتن نظرهاى يك ديگر مىرسيم و جولانگاه شيطاندر نفس ما توسعه مىيابد و ما را در مسيرى حركت مىدهد كه دنبال سؤالها و پاسخهايلجوجانه در مقابل رفيق گفتارى خود بگرديم تا مناظره به مناقشه و درگيرى فيزيكى منجر شود و بهقول شهيد ثانى: «و ينقضى المجلس على ذالك الانكار و الاصرار على العناد وذلك عين الفساد و الخيانة للشرع المطهر والدخول فى ذم من كتم علمه:۲۵ و بالاخره جلسهى مناظره سرانجام به انكار واصرار و كينه منقضى مىشود و بديهياست كه چنين مناظرهاى عين تباهكارى و خيانتبه شرع مقدس و موجب ورود در مسلك [...] كسانى است كه به خاطر كتمان علم-در قرآن – مورد نكوهش قرار گرفتهاند.۲۶» اصرار بر انجام چنين اشتباهفاحشى دور از شأن علم و عالم است. حق پذيرى كجا و سخنان شيطان پسند، شعلهورساز،عداوت و دشمنى و مواد آتشزا كه خرج گلولهى خصومت و كينه توزى استكجا؟ تفاوت از زمين تا آسمان است. امام علي(ص)، اصرار ورزى و پافشارى بر مخالفت را از بزرگترين گناهانكبيره و سنگينترين جرمها مىداند۲۷.پس بايد نهايت دقت را در انتخابعبارتها، جملهها، سؤال و پاسخها داشته باشيم تا در اين وادى بَرَهوت قدم برنداريم كه جزنابودى حتمى براى ما سرانجامى نخواهدداشت. باشد تا پندگيريم و خط مشى مناظره رابيرون از جولانگاه شيطان انتخاب كنيم.اين نكته نيز قابل يادآورى است كهاگر انسان، آنچه را مىفهمد، به خاطر اين که ممكن است، اشتباه باشد، نمىپذيرد به اين حالتبرميگردد كه فكر مىكند از ديگران، بهتر و بيشتر مىفهمد. (بعداً به آن مىپردازيم) ولى بايددانست: وقتى طرف مناظره حاضربه پذيرفتن گفتار عاقلانه نيست و بر آنچه استنباط مى نمايد، پافشارى ميكند، نبايد به بحث بااو ادامهداد و بهتراست هر چه سريع تر، مجادله را قطع نمايدتا خانهي آخرتخويش را آبادكند.۲۸ پيامبراکرم(ص) ميفرمايد:«هر کس در حالى که حق با اوست، جدال را ترک کند، خداوند خانهاى دربالاترين درجهى بهشت براى اوبسازد و هر کس جدال را ترک کند، در حالى که جدال وى باطل باشد، خداوندخانهاى در وسط بهشت براى او بناکند.»(مجموعهى ورامج1 ص219) براى تأكيد بر ايننكته به فرمايش صاحب منية المريد اشاره مىكنيم:«يكى از نشانههاى قصد و هدف حقگرايى در مناظره ايناست كه اميد اثرگذارى و اثرپذيرى وجود داشته باشد؛ اگر به اينجا رسيديم كه شريك بحثما، حقپذير نيست و با اين كهروشن است، اشتباه ميكند از ديدگاه خود برنمىگردد، جايز نيستمناظره ادامه پيداكند... زيرا به نتيجهى نهايى كه مورد نظر ما بوده،نخواهيم رسيد.»۲۹ ديگر وظيفهى ما كه هماناتمام حجت كردن است به پايان مىرسد و ادامه دادن مناظره با اين جوّ حاكم، بيهودهو ” لغو“ به حساب مىآيد. به طور كامل روشن است انسانِ مؤمن از ” لغو“ اعراض مىكند.۳۰4- ادب درگفتار:نكتهى ديگرى كه در مناظرهحايز اهميت است و نقش بارزى در خوش گمان بودن انسان دارد، بدزبان نبودن يا گفتار نيك با هم صحبتخود داشتناست.بعضى از كسانى كه اهل علم و دانش هم هستند متأسفانه در مجادله و گفت و گو باديگران، سخافت و سبکى خود را نشان ميدهند؛ با گفتار بد، هو كردن، خندههاينابجا و حركتهاى نادرست براى پريشان كردن افكار همگفتار خود، باطن خويش را كهگوياى بدگمانى و كينهتوز بودن است، بُروز مىدهند. اين حالت با تقدّس مناظره و اهداف آن سازگاريندارد؛ جايى براى گفتار ناصحانه باقى نمىگذارد. بدزبانى اين نيست كه منِ گوينده بگويم بد صحبتنمىكنم؛ بدزبانى اين است كه در عرف مردم، بد قلمداد شود. لذا هر نوع گفتارى كه به آزردهخاطر كردن هم بحث خود بيانجامد، در محدودهى بدزبانى و در پروندهى آن جاى دارد. اين نکته قابل توجه است كهفرهنگ گفتارى همهى فارسى زبانان نيز مانند ديگر زبانها يكسان نيست در بعضى از مناطق بهكار بردن واژهاى هيچ اثر سوء و عكس العمل بدى ندارد ولى در جاى ديگر كاربرد آنناخوشايند است. حتى قران هم به مسلمانان تذكر داده: بعضى واژهها رااستفاده نكنيد.۳۱به همين جهت مناظرهگر بايددقت كند از واژههاى عاميانه، محلى و حتى چاله ميدانى پرهيز كند تا باعثكدورت نشود و شريك گفتارى خود را نرنجاند. در صورتى كه انسان درمناظره، رفيق خود را به خاطر كلمه يا جمله يا چيزى ديگر، سرزنش و ملامت نمايد،كار درستى انجام نداده بلكه بايد آنرا نوعى از بدزبانى به حساب آورد. البته ملامت با تذكر دادن، تفاوت دارد. تذكردادن، يادآورى نكته يا جريان و موضوعى با حالت نصيحتگرى است كه بدون عتاب و حساب كِشى باشد. اما ملامت، ياد آوريجريان و موضوعى است كه توأم با تنبيه زبانى و توبيخ كردن باشد و با حالت خشم و ناراحتى از عمل و كردارطرف مقابل بيان مىشود. در اصل سرزنش و ملامت نمودن ديگران، عمل درستى نيست؛ اگربه تكرار و افراط برسد كه به مراتب بدتر و مذمومتر است. لذا مناظرهگر بايد ازافراط در سرزنشكردن رفيق و همكلامخود بپرهيزد، تا آتش لجاجترا در او برانگيخته نكند۳۲ كه يكى از ثمرههايش ايستادگى وپافشارى بر نظريه و گفتهاش ميباشد و ديگرى عامل دشمنى و كينه توزى، تفرقه و جدايى در بين دوستان ميشود.۳۳درست بر عكسِ آنچه كه هدف و قصد ما از برگزارى مناظره بود، اتفاق خواهد افتاد وشيطان هم در اين موفقيتى كه به دستآورده، شاد و شنگول به ريش ما ميخندد و قهقههى مستانهى پيروزى سر ميدهد. ما هم شكست خورده و مغبوناز عملانجامشدهى نابخردانه، نا آگاهانه و – صريحتر بگويم– جاهلانه؛ دست از پا درازتر، وسرافکنده از عدم موفقيت درمأموريت خدا پسندانه، مجبور به ترك مناظره خواهيم شد و جز تأسف چيزى عايد مانشده است. اما اگر لحظاتى بر زبان سركش لگام زده و آن را در حصارى كه خداوند برايشفراهم آورده، نگه داشته بوديم،مشكلمان به اين جا نمىرسيد و ملازمت به مفارقت نمىانجاميد. امام علي(ع) ميفرمايد: بسا كارِ بستهاى كه با صبر و شكيباييگشوده مىشود و چه بسا امر مشكلى كه با رفق و نرمى به سهولت و آسانى مىرسد.۳۴ شهيد ثانى در منيةالمريد نكات جالبى را در اينباره آورده است كه به ترجمهآن بسنده مىكنيم: «... وقتى ميان اهل مناظره نفرت و انزجار بالا ميگيرد و خشم و غضب ازرهگذر آن ، چهره مينماياند و هر يك از دو طرف مدعى ميگردند كه حق با او استو رفيقش اشتباه مىكند و معتقد مىشود كه او بر باطلش اصرار و ابرام دارد و بر مخالفتنمودن با او، محكم پافشارى مىكند، اقتضاى خشم و كينه اين است كه با او قطع رابطهكند و از او فاصله گيرد. اين حالت از گناهان كبيره مىباشد. داوود بن كثير مىگويد از امامصادق (ع) شنيدم كه فرمود، پدرم از رسول خداروايت مىكند: هر مسلمانى كه از مسلمان ديگرى قهركند و فاصله گيرد و مدت سه روز آنرا ادامه دهد و با هم سازش نكنند از اسلام خارج شدهاند و بين آنان ولايت و دوستينخواهد بود، هركدام براى گفت و گو با برادر خود پيشقدم شود، روز قيامت در ورود بهبهشت پيشگام خواهدبود... زراره از امام باقر(ع)روايت مىكند كه فرمود، شيطان تا زمانى كهمؤمنى از اشتباه و گناهش بر نگردد، بين آنان به فريبكارى و اختلاف مشغول ميشود؛ وقتى آنان ارتباطخود را با هم قطع كردند، به پشت ميخوابد و استراحت را ادامه مىدهد و مىگويد موفقشدم! سپس امام ادامه مىدهد: پس،خدا بيامرزد كسى را كه بين دو دوست ما الفت و آشتى ايجاد كند. اى مؤمنان! با همانس و الفت داشته باشيد و از در عاطفه و مهربانى با هم وارد شويد. در حديث ابى بصير از امام صادق(ع)آمده: تا زمانى كه دومسلمان از هم بريدهاند، شيطان پيوسته در شادى است ولى چون دوباره باهم ارتباطبرقرار مىكنند، تعادل زانوهايش به هم مى خورد و بند از بندش جدا مىشود و بافرياد مىگويد: واى بر من كه نابود شدم.»۳۵ پس بايد زبانى را كه كليد هرخير و شرى است، نگه داشت همانگونه كه طلا، جواهرات و نقرهى خويش را حفظ مىكنيم واين سخن فرمايش امام باقر(ع)است۳۶. پيامبراكرم(ص) نيز فرمود: مؤمن، ديگران را طعن و لعن نمىكند وفحاشى و بد زبانى نمينمايد.۳۷بنا براين، بايد گفتارتأثيرگذار را سر لوحهى مناظره قرار داد و آن جز رعايت ادب در بحث نيست. ادب را از ياددادن وضوى صحيح به پيرمردعرب، توسط دو كودك اهل بيت امام حسن و امامحسين عليهماالسلام فراگيريم نهاينكه روش ما براساس عادت، بدزبانى و غير مؤدبانه باشد. امام علي(ع) مىفرمايد: انسانهاى پست و لئيم، زشت گفتار و بدكلام هستند۳۸.حال كه نوع سخن را درمناظره بيان كرديم و ادب گفتارى و خوش كلام بودن را وظيفه دانستيم، به حدود گفتار مىپردازيم.5 - حدّ سخن: اطالهى كلام در مناظره ازلحاظ روحى و روانى تأثير مثبتى بر همبحث ما نخواهدداشت؛ بعيدنيست نتيجهى عكس نيز داشتهباشد و مثل بدزبانى عامل رنجش طرف گفت و گوى ما گردد. هنگام پاسخ گفتن يا سؤال طرحكردن، بايد دقت لازم را در نظر گرفت كه سخن را كوتاه و پرمغز بياوريم و بهاصطلاح معروف: «خَيرُالكلام مَا قَلَّ وَ دَلّ»: بهترين سخن آن استكه كم و مستدل باشد، تا وقتى مىشود با يك جمله مطلب را رساند، نياز نيست از جملاتطولانى و تكرارى يا عبارتهاى مترادف و هم معنا، استفاده کرد مگر براى تأكيد باشد. از طرف ديگر وقتى انسان زيادحرفبزنداز مسير اصلى منحرف مىشود و به جاى اينكه در متن جريان باشد، حاشيه پردازى مىنمايد و كلامش عيب و نقصپيدا مىكند؛ احتمال دارد، سخنانى بر زبان جارى كند كه به ضرر خودش تمام شود. درمناظره هم، طرفِ مقابل، دنبال اين مىگردد كه بر كلام هم بحثاش اشكال وارد نمايد وگفتار او را باطل كند. در اين باره به سخنانى از ابرمرد سخن، حضرت اميرالمؤمنينبسنده مىكنيم:- سخن زياد برادران را خسته و ملول ميكند.۳۹- پرگويى، حاشيه رويِ گوينده را گسترش مىدهد و بر مفاهيم سخن، ايراد و اشكالوارد مىكند و گفتارش بى پايان و بى نتيجه مىشود و كسى از آن بهرهنمىگيرد.۴۰- از زياده گفتن بپرهيزكه موجب لغزش بسيار و خستگى است.۴۱- از سخنان زياده وبيهوده برحذر باش كه عيبهاى پنهان تو را آشكار مىكند و دشمنانت را بر ضد تو برمىانگيزاند.۴۲وقتى حد و مرز سخن مراعات نشد،نبايد انتظار داشت كه ديگرى، كم سخن شود و به گفتار اندك بسنده كند؛ او هم درمقابل تلاش مىكند تا در اين زمينه كم نياورد و بنا به فرمايش امام رضا (ع): هر چه بيش از حد شد به گزافه گويى نياز دارد.۴۳ پس بايد دنبال گزينش بهترينها بود؛همانطور كه در خريدها و انتخابها، سعى ما بر گزينهى عالى است، در سخن با ديگراننيز رعايت اين اصل ضرورى است. بهترين كلام در مناظره آن است كه شخصيت گوينده راپايين نياورد و باعث ملالتو رنجش نگردد و اين فرمايش امام علي (ع)است.۴۴سخن گرچه دلبند و شيرين بود ســـزاوار تصديق و تحسين بودچو يكبار گفتى مگــوباز پس كه حلوا چو يكبار خوردند و بس۴۵6- عدم شتاب در گفتار: پس از حدّ سخن، آنچه به نظر، ضرورت يادآورى دارد،شتاب نداشتن در پاسخ گويى يا مقابله كردن در مناظره است. عجله و شتاب در هر كاريپسنديده نيست زيرا انسان را از تعادل خارج مىكند و به افراط يا زياده روى مىكشاند۴۶و آن طورى كه بايد وشايد در جوابش فكر وتأمل نمىشود و به يقين نمىتوان به مقصود اصلى دست يافت. وقتيكه در مناظره، گفتار هم بحث ادامه دارد، نبايد وسط كلام او پريد و سخنش را قطعكرد؛ اين عمل نه تنها از ادب به دور است بلكه انسان را از چشمديگران مىاندازد و منزلت او را پايين ميآورد. مناظره نياز به پاسخها وگفتههاى جامع و مانع دارد كه رفيق مناظره گر به آن خدشهاى وارد نكند؛ اگر انسانبا عجله دست به جنين عملى بزند، بايد منتظر ضربههاى قوى در مردود شمرده شدنگفتارش باشد. به اضافه شتاب داشتن در اين امور نشان دهندهى برانگيخته شدن حسانتقام و عدم كارايى نيروى تفكر و تعقل است و در حقيقت لگام فكرى انسان ازدست عقل خارج مىشود و جاى آن را خشم و غضب مىگيرد و اين گونه برخورد كردن، گوياى دنبال هواى نفسرفتن و از مسير حق گويى و حقپذيرى خارج شدن است و فراموش كردن هدف عاليمناظره و به نسيان سپردن گفتار ناصحانه مىباشد. پس با چنين وضعيتى، اگر درگفتمان به اينجا رسيديم ، حالت طبيعى و سيرهى مناظره به حقگرايى نابود ميشود و زمينهى ستيزهجويى فراهم مىشود و باعث خوشحالى شيطان ميگردد كه راه را براى ورود او بهميدان درگيرى بازكردهايم. لذا براى اينكه در اين گرداب، گرفتار نشويم بايدعجله و شتاب را در مقابل گفتار ديگران، با تمرين و ممارست از خود دوركنيم تا ازمسير حق محرف نگرديم. اكنون به احاديثى از امام على (ع)در اين باره اشاره كنيم: پى نوشت ها:1 . ترجمه المنطق مرحوم مظفر ص 409-373؛ منطق صوري- ص225- 222. 2 . آل عمران /643 . به الاحتجاج، تأليفاحمد على بن ابى طالب الطبرسى مراجعه شود.[4] . آقاى دكتر سيد محمدباقر حجتى آنرا به نام « آداب تعليم و تعلم در اسلام » ترجمه فرموده اند كه ازترجمه ى آن استفاده شده ولى هرجا به نظر رسيد براى روان تر كردن، نياز به تغييردارد، ويرايش صورت گرفته است. ۵ . مفردات با استفاده از آيات آورده است.٦ . المنجد، اقرب الموارد، اساس البلاغه زمخشرى،ماده” نظر“.۷ . بحار، ج1، ص166؛ تحفه العقول / مواعظالنبي؛ كافي/ كتاب فضل العلم.۸ . قال رسول الله (ص) : مَن عَمِلَعَلى غَيِِرِ عِلمٍ كَانَ ما يُفِسـدُ اَكثَرَ مِمَا يُصلِح: هر كس با نا آگاهيدست به كارى بزند، بيش آنچه كه آن را اصلاح نمايد، نابود مى كند.۹ . امرتبمداراة الناس كما امرت بتبليغ الرسالة: همانگونه كه به تبليغ رسالت مأمور شدم، به مدارايبا مردم نيزمأمورم. تحف العقول با ترجمه، ص 47. ۱۰ . غرر الحكم ص 592۱۱ . نهج البلاغه، ترجمهمرحوم دشتى، ص 521.۱۲.نساء/165.۱۳ . انسان/3.۱۴ . قصص /83.۱۵ . به احاديث فصل اول کتاب "گفتمان ياجدل و استدلال در قرآن" مراجعه شود.۱۶ . تر جمه الاخلاق، ص227؛ مترجم محمد رضا جبّاران.۱۷ . نهج البلاغه/ نامه77.۱۸ . اعراف/68، 62؛ هود/34؛قصص/12. (به بحث "جدل ازمنظر قرآن" در فصل اول کتاب گفتمان ياجدل استدلال در قرآن مراجعه شود).۱۹ . آداب تعليم و تعلم دراسلام، ص 440.۲۰ . تحف العقول با ترجمه ص15.۲۱ . غزر الحكم ص 76.۲۲ . گر از بسيط زمين عقلمنعدم گردد گمان به خود نبرد هيچكس كه نادانم ۲۳ . نهج البلاغه، حكمت179؛ يا غرر الحكم ص 36، 18 ،17.۲۴ . آداب تعليم و تعلم دراسلام، ص 441.۲۵ . منية المريد ص 156.۲۶ . آداب تعليم و تعلم دراسلام، ص 442.۲۷ . غرر الحكم ص 150.۲۸ . به احاديث ” جدل ازمنظر قرآن“،در فصل اول مراجعه شود.۲۹ . ص 154۳۰ . قرآن، سوره مؤمنون(آيه 3)۳۱ . بقره/104۳۲ . الا فراطفى الملامة يَشُبُّ نار اللّجاجة ( امام على عليه السلام) غرر الحكم، ج/1794 ص70.۳۳ . كثرةالتقريع يوغر القلوب و يوحشالاصحاب(على عليه السلام) همان، ص563 و اياك و مستهجن الكلام فانه يوغر القلوب همان، ص150. دو عاقل را نبـــاشد كين و پيكار نه دانايـــــى ستيزد باسبكسار اگر نادان به وحشت سخت گويد خردمندش به نرمى دل بجويد سعدي/ ، گلستاناز امام صادق عليه السلامنقل شده هر کس مؤمنى را رو در رو اهانت کند و به وى طعنه زند به بدترين مرگ خواهد مرد. ثوابالاعمال و عقاب الاعمال صدوق، 284.۳۴ . غرر الحكم، ص551.۳۵ . ص164، آداب تعليم وتعلم ص461-460.۳۶ . تحف العقول با ترجمه،ص308.۳۷ . اخلاق شبّرص 228.۳۸ . سنةالِلّئامِ قُبحُ الكَلاًم. غرر الحكم، ص432.۳۹ . همان، ص563.۴۰ . همان، ص564.۴۱ . همان، ص151.۴۲ . همان، ص155.۴۳ . تحف العقول باترجمه،ص466.۴۴ . خَيرُالكَلام ما لا يُمِلُّ و لا يَقِلُّ. غرر الحكم، ص388. بهترين سخن آن است که آزاردهنده نباشد، خيلى هم کم نباشد. باز مى فرمايد: اقلل الکلامتأمن الملام:کم گوى تا سرزنش نشوي.۴۵ . سعدى / گلستان.۴۶ . عجله در كار خير همبراى اين است كه كار خير با سبك سنگين كردن برگزيده شده و در انجامش عجله كردن براى ازدست ندادن فرصت و فريب شيطان نخوردن است. | | |
|
|
|
|
|
|
|