بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب همگام با اهل بیت, حبیب روحانى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - همگام با اهل بيت
     hamgam01 - همگام با اهل بيت
     hamgam02 - همگام با اهل بيت
     hamgam03 - همگام با اهل بيت
 

 

 
 

اكـنون كه امامت , ركن اساسى را در پيكره انديشه اسلامى بر طبق نظريه اماميه در معارف شيعى پى ريزى مى كندو از بارزترين اصول آن , شناختن شخصيت امامانى از خاندان رسول اكرم است كه پس از آن حضرت پيشوايان مسلمانان مى باشند, بايد بدانيم كه پيشوايانى كه اين مكتب اسلامى به رهبرى فكرى و سياسى آنها اعتبار يافته است و در فهم كتاب و سنت و اخذ احكام و معارف شريعت مـرجـع كل مى باشند, چه كسانى هستند؟
زيرادستاوردهاى اين فكر در نظر جويندگان حقيقت , دلـيـل ارزشـمـندى اين گرايش و دور نماى انديشه درست آن نسبت به اصول و پايه هاى اساسى اسلام تلقى مى شود.
حال كه پيروان اهل بيت , دلايل خود را از كتاب و سنت ارائه دادند و ادله مشهود عملى را كه گواه بـر تـقـوا و علم وجهاد ائمه اهل بيت است , اقامه كردند و شايستگى آنان را براى امامت و مرجعيت فـكـرى و سـياسى جامعه به اثبات رساندند, ما برآن شديم كه معرفى مختصرى از اين بزرگواران عرضه بداريم :

1 ـ امام على بن ابى طالب (ع )

آن حـضرت , ده سال قبل از بعثت پيامبر(ص ) در مكه (خانه خدا) ديده به جهان گشود, و پس از آن كـه در حـال سـجـده نـماز صبح در نوزدهم ماه رمضان , عبدالرحمان بن ملجم , كه از خوارج (نهروان ) بود, او را ضربت زد, دربيست و يكم همان ماه به شهادت رسيد.
عـلـى (ع ) مثل اعلاى اسلام و برادر رسول خدا و علمدار اوست و بر تمام مردم در پذيرفتن دعوت پـيامبر سبقت گرفت .
از اين رو, وحى الهى او را گرامى داشت و قرآن در عظمتش سخن گفت : اهل تفسير ده ها آيه از قرآن برشمرده اند كه در شاءن على (ع ) نازل شده , درباره جهاد, تقوا, ولايت و بـخشش وى در راه خدا سخن مى گويد, ازقبيل آيه ولايت , تطهير, مباهله , مودت و سوره دهر (انسان ) و غيره .
چنان كه راويان و محدثان , ده ها حديث و روايت از رسول خدا نقل كرده اند كه با صراحت , از مقام و فضيلت ومنقبت آن حضرت سخن مى گويد .
برخى از اين احاديث در گذشته ذكر شد.

2 ـ امام حسن مجتبى (ع )

امـام حـسـن (ع ) فـرزنـد على بن ابى طالب (ع ) و مادرش فاطمه زهرا(س ) دخت گرامى رسول خـداست .
او درپانزدهم ماه رمضان سال سوم هجرت , تولد يافت و در سال پنجاهم هجرى (28 ماه صفر) با سم به شهادت رسيد.

3 ـ امام حسين بن على (ع )

امام حسين (ع ), فرزند على بن ابى طالب و مادرش فاطمه زهرا, دختر رسول خدا(ص ) ست .
او در سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت , متولد شد و در دهم محرم سال (61 ه) در كربلا به دست لشكر يزيد, پسر معاوية بن ابى سفيان به مقام بلند شهادت نايل آمد.
حسن و حسين (ع ) دو فرزند رسول خدا و از اهل بيت او هستند, همان كسانى كه خداوند, دوستى و ولايـت وفرستادن صلوات بر آنها را فريضه ساخته , چنان كه در آيه هاى تطهير و مباهله و مودت آمده و در تشهد نماز,صلوات بر محمد و آلش واجب گرديده است .
اهل حديث , ده ها روايت براى مـا مى گويند كه از پيامبر اكرم (ص ) درفضيلت اهل بيت , على و فاطمه و حسن و حسين (ع ) نقل شده است , از جمله , اين روايت كه فرمود: (داستان اهل بيت من مانند كشتى نوح است كه هر كس در آن قرار گرفت , نجات يافت و هر كس تخلف كرد, هلاك شد.) ((49)) ابـن عـبـاس گـفـتـه اسـت : وقـتى كه اين آيه نازل شد: (قل لا اساءلكم عليه اجرا الا المودة فى الـقـربـى ) ((50)) , مـردم گفتند:اى رسول خدا! آن خويشاوندانت كه دوستى شان را بر ما واجب كردى چه كسانى اند؟
فرمود: (على و فاطمه و دوفرزندشان ). ((51)) عبداللّه عمر از پيامبر(ص ) درباره حسن و حسين (ع ) چنين نقل كرده است : (... حسن و حسين دو گل خوشبوى من در دنيا هستند.) ((52))

4ـ امام زين العابدين (ع )

عـلى بن حسين , پدرش امام حسين , فرزند على (ع ), ملقب به سجاد و زين العابدين (ع ) است زيرا سـجـده وعـبـادتـش زياد بود .
در سال (38 ه) متولد شد و در سال (95 ه) وفات يافت .
ابن حجر محدث در كتاب الصواعق المحرقه نوشته است : (زين العابدين كسى است كه از جهت دانش و زهد و عـبـادت , قـدم جـاى قدمهاى پدرش گذاشت ) ((53)) امام مالك در وصف او گفته است : (در مـيـان اهـل بـيت كسى مثل على بن حسين نبوده است ) ((54)) امام شافعى آن حضرت را چنين توصيف كرده است : (على بن حسين , افقه اهل مدينه است ) ((55))

5ـ امام محمد باقر(ع )

پـدرش امـام عـلى بن حسين , سجاد مى باشد .
وى در سال (57 ه) متولد و در سال (114 ه) وفات يافت .
او كسى است كه صحابى بزرگوار رسول خدا(ص ) جابربن عبداللّه انصارى سلام پيامبر(ص ) را بـر طبق وصيت آن حضرت به وى ابلاغ كرد .
امام باقر(ع ) استاد تمام دانشمندان و مرجع فقها و مـسـلمانان در زمان خود بود .
از اين رو, ابن عمادحنبلى او را چنين تعريف كرده است : (ابو جعفر مـحـمـد بـاقـر, از فـقـيـهـان اهـل مدينه بود .
او را (باقر) مى گفتند زيرا علم را شكافته , ريشه و گوشه هاى پنهان آن را مى شناخت و آن را گسترش مى داد.) ((56)) ابن سعد او را چنين ستوده است :(او مورد وثوق و از دانش و حديث سرشار بود.) ((57))

6 ـ امام جعفر صادق (ع )

پـدرش امام محمد باقر, فرزند على بن حسين است .
در سال (83 ه) متولد شد و در سال (148 ه) وفات يافت .
او در علم و تقوا مانند پدرش استاد تمام دانشمندان بود و پيشوايان مذاهب و حديث و تفسير نزد او درس خواندند.
پيشوايان مذاهب و حديث و رجال در وصفش گفته اند: او دانشمندترين مردم بوده و امام مالك و ابـوحنيفه و جزاينها از پيشوايان فقه و حديث در محضرش آموزش يافته اند .
ابن حبان وقتى كه در كـتـاب ثقات خود, درباره امام جعفر صادق (ع ) سخن مى گويد, او را چنين مى ستايد: (...او از نظر فـقـاهـت و عـلم و فضيلت از سروران اهل بيت بود.ثورى و مالك و شعبه و ديگر مردم از او حديث روايـت كرده اند.) ((58)) نسائى در كتاب الجرح و التعديل خود درباره اومى گويد: (جعفر صادق مـورد وثوق مى باشد و مالك گفته است : مدتها پيش او رفت و آمد داشتم و او را جز در يكى از اين سـه حـالـت نـديدم : يا در حال نماز بوده يا روزه داشت يا قرآن مى خواند, و نديدم او را كه حديث بگويد مگراين كه با طهارت بود.) ((59))

7ـ امام موسى كاظم (ع )

پـدرش امـام جـعـفـر بن محمد بن الصادق (ع ) در سال (128 ه) متولد شد و در سال (183 ه) در زندان هارون الرشيد به شهادت رسيد.
حـافـظ رازى در دائرة الـمعارف رجالى خود او را چنين مى ستايد: (موسى بن جعفر بن محمد بن عـلـى بـن حـسـيـن بـن على ابى طالب , از پدرش نقل روايت كرده است .
پسرش على بن موسى و برادرش على بن جعفر از او نقل روايت كرده اند .
از پدرم عبدالرحمان شنيدم كه مى گفت : از پدرم راجـع بـه او سـئوال شـد, پـدرم گفت : او مورد وثوق , بسيارراستگو و يكى از پيشوايان مسلمانان مى باشد.) ((60))

8 ـ امام على بن موسى الرضا(ع )

پـدرش امـام كاظم موسى بن جعفر(ع ) مى باشد .
در سال (148 ه) متولد شد و در سال (203 ه) با سم به شهادت رسيد .
امام رضا(ع ) در زمان خود, سرور اهل بيت و مورد توجه تمام مسلمانان بود تا آن جا كه ماءمون خليفه عباسى ,ناخواسته بر آن شد كه او را وليعهد خود قرار دهد و دخترش را به وى تـزويـج كـند .
امام رضا(ع ) از نظر دانش ,پارسايى و پرهيزگارى , همانند پدرانش بود .
واقدى , تـاريـخ نـگـار رجالى , در وصف او گفته است : (امام رضا(ع ) كاملامورد اعتماد بود و در حالى كه بـيـسـت و انـدى سـال بيشتر عمر نداشت , در مسجد رسول خدا(ص ) فتوا مى داد.) ((61)) پدرش حـضـرت مـوسى بن جعفر(ع ) درباره او خطاب به ساير فرزندانش فرمود: (اين برادر شما على بن موسى عالم آل محمد(ص ) است , درباره دينتان هر چه مى خواهيد از او بپرسيد و آنچه را براى شما مى گويد, حفظ كنيد.) ((62))

9ـ امام محمد جواد(ع )

پدرآن حضرت , امام على بن موسى الرضا(ع ) ست .
او در سال (195 ه) متولد شد و در سال (220 ه) وفات يافت .
سبط ابن جوزى در وصف امام جواد(ع ) گفته است : (محمد جواد, محمد, فرزند على بـن مـوسى الرضا,فرزند جعفر, فرزند محمد (باقر), فرزند على , فرزند حسين , فرزند على , فرزند ابـوطـالب مى باشد و كنيه اوابوعبداللّه و به قولى ابو جعفر است .
وى از حيت دانش , پرهيزگارى , زهد و بخشندگى , پيرو روش پدرش بود.) ((63))

10ـ امام على الهادى (ع )

پدرش امام محمد جواد, فرزند على بن موسى است .
او در سال (214 ه ) متولد شد و در سال (254 هـ ) درگذشت .
ذهبى در معرفى آن حضرت گفته است : على بن محمد بن موسى , فرزند جعفر بن محمدبن زين العابدين ,السيدالشريف , ابوالحسن علوى حسينى فقيه , يكى از دوازده امام است و طـايـفـه اماميه , او را هادى مى خوانند. ((64)) رجالى معروف , ابوالفلاح حنبلى درباره آن حضرت گفته است : (او فقيه , پيشوا و اهل عبادت بود.) ((65))

11ـ امام حسن عسكرى (ع )

پـدرش امـام عـلى بن محمد(ع ) هادى است .
او در سال (232 ه) متولد شد و در سال (260 ه) در گـذشت .
سبطابن جوزى حنفى او را چنين توصيف كرد است : (او دانشمندى مورد وثوق بود و از پدر و جدش روايت مى كرد.) ((66))

12ـ امام مهدى (عج )

پـدرش امـام حسن عسكرى (ع ) فرزند على العسكرى است .
او در سال (255 ه) متولد شد .
روايت بسيارى درباره مهدى آل محمد (عج ) وارد شده و افراد بسيارى از اصحاب رسول اكرم (ص ) آنها را نقل كرده اند, از قبيل امام على بن ابى طالب و عثمان بن عفان و عماربن ياسر و ابوهريره و عبداللّه بـن عـباس و عبداللّه ابن مسعود و ام سلمه وحذيفة بن يمان و بسيارى ديگر غير از اينها .
از جمله ايـن روايات اين است كه از رسول خدا(ص ) نقل شده : (مهدى از ما خاندان است , خداوند در ظرف يك شب كارش را سامان مى دهد.) ((67)) همچنين از آن حضرت نقل شده است :(مهدى از عترت مـن , از اولاد فـاطمه (س ) است ) ((68)) به اين طريق , قرآن و پيامبر و دانشمندان و تاريخ نگاران بااختلاف روشها و گرايشهايشان , شخصيت امامان دوازده گانه يعنى على و دو فرزندش , حسن و حسين و نه نفر ازفرزندان حسين (ع ) را معرفى مى كنند .
اين بزرگواران چنان كه مى دانيم علم و دانـش را بـه تـرتيب , پسر از پدر و ازجدشان رسول خدا, ارث مى برند و روش پيامبر(ص ) را ادامه مـى دهـنـد و نـمـايـانگر گستره طبيعى راه اسلامى هستندكه رسول اكرم حضرت محمد(ص ) آغازگرش بود.

اصول اساسى

چـون مـذهـب , تنها روش براى درك اسلام و راه روشن ساختن مفاهيم آن است , بر آن شديم كه پايه هاى اساسى اسلام را, چنان كه در مكتب خاندان نبوت معرفى شده , به طور مختصر بيان كنيم .

1ـ توحيد

(نخستين پله ديانت , شناخت ذات بارى تعالى و آخرين مرحله شناختش , ايمان به حقانيت اوست و كـمـال ايـمان آوردن به وى , اعتقاد به يكتايى اوست و كمال اعتقاد به يگانگى اش , خلوص براى او مى باشد.) ((69)) ريـشـه اصـلـى و پـايـه اساسى , كه تمامى اركان عقيده اسلامى بر آن استوار است و ايمان به همه پـيـامبران به آن خبرداده اند يكتايى خداى سبحان و منزه دانستن ذات پاك او از همه ويژگيهاى آفريدگان و اثبات كمال بى نهايتش و ثابت كردن نامهاى نيك براى او مى باشد, چنان كه راهنماى عـالـم هستى , پيامبر ما, حضرت محمد(ص ) فرموده است .
ازاين رو, قرآن به معرفى توحيد و بيان صفات خداوند و ذكر نامهايش اختصاص يافته است .
پس خداوند سبحان باوحى به پيامبرش , خود را بـه آفريدگانش شناسانده و عظمت و يگانگى خويش را به درك و فهم عقول و خردهارسانيده اسـت .
چـون در مـيـان اهل تفسير, انديشه هاى مختلف به وجود آمد و مذاهب گوناگون كلامى پـديـدار گـشت واختلاف عقيده در فهم قرآن , آنان را از يكديگر جدا ساخت و افكارى منحرف از قـبـيـل تـجـسيم , تشبيه , غلو, جبر,تفويض و .. .
پيدا شد, امامان اهل بيت به منظور اصلاح انديشه اعـتـقـادى و مبارزه بابدعتها و گمراهيها قيام كردند وجامعه اسلامى را به چنگ زدن به عقيده تـوحيدى قرآن , كه همان عقيده آنها در توحيد بود, فرا خواندند .
يكى ازياران امام جعفر صادق (ع ) در نـامه اى به آن حضرت نوشت : (در سرزمين عراق مردمى پيدا شده اند كه خدا را به داشتن شكل وصـورت تـوصـيـف مـى كنند ـ فدايت شوم ـ اگر صلاح مى دانى مذهب صحيح را درباره توحيد بـرايـم بنويس ) امام براى او نوشت : (خدا تو را رحمت كند .
درباره توحيد و آنچه آنان كه پيش از تو بـوده اند, به آن اعتقادداشته اند سؤال كردى , بزرگ است خدايى كه مثل و مانند ندارد و او شنوا و بيناست .
خدا منزه است از آنچه توصيف كنندگان , تشبيه كنندگان او به مخلوقاتش و افترا زنندگان بدو, وى را وصف مى كنند .
بدان ـ خدا تو را رحمت كند ـ نظريه درست در اصل توحيد همان ويژگيها و صـفـات خـداونـد مى باشد كه قرآن آنها را ذكر كرده است .
بنابراين , بطلان و تشبيه را از خداى تعالى نفى كن .
در خداى تعالى , نفى و تشبيه نيست .
او خداوند ثابت و پاك و منزه است از آنچه او را وصف كنندگان توصيف مى كنند, و از قرآن تجاوز نكنيد كه بعد ازآن گمراه مى شويد.) ((70)) مـذهب شيعه , انديشه اعتقادى خود را بر پايه اين نظريه پايه ريزى كرده و اصل بنا و قطعات آن را بـالا بـرده اسـت .
بـنـابـرايـن , ائمـه اهـل بيت , با عقيده تجسيم و تشبيه و حلول و اتحاد و غلو و با طـرفـداران اين عقيده و معتقدان به تفويض مبارزه كردند و از آنها بيزارى جستند و آنان را مورد لعنت قرار دادند .
و فقهاى شيعه اماميه حكم به كفر و نجاست آنها صادر كردند .
شيخ مفيد ـ يكى از بـزرگـان شـيـعه اماميه در قرن چهارم هجرى ـ نظريه شيعه را درباره آنها (غلاة )تثبيت كرده و گـفـتـه است : (طايفه غالى از آنان كه تظاهر به اسلام مى كنند, كسانى هستند كه امير مؤمنان و سـايـر امامان از فرزندان آن حضرت را خدا و پيامبر مى دانند و از نظر فضيلت دينى و دنيايى براى آنان اوصافى بيشتر از حد مجازقايل اند و از حد اعتدال بيرون رفته , گمراه و كافرند .
امير مؤمنان حـكم كرد آنان را بكشند و به آتش بسوزانند ((71)) وائمه اطهار حكم به كفر و خروج آنها از اسلام دادند.) ((72)) بـه ايـن طـريق , روش شيعه اماميه در فهم توحيد روش قرآنى مبنى بر پايه يگانگى خدا در ذات و صـفـات و افـعال وتوحيد در عبادت است چنان كه هيچ شريكى برايش نباشد .
اين روش است كه شـيـعـه را به مبارزه فكرى با صاحبان انديشه ها و گروههاى مختلف و فلسفه هاى گوناگون كه مانع درك صحيح نسبت به روش توحيد قرآنى است , واداركرده است .

2ـ عدل خداوند

بـر مـبناى توحيد خداوند و دورى او از صفت ناپسند ظلم در امر تكليف بندگان و كيفر و پاداش بـراى خداوند,اصل عدل را ثابت كرده و گفته است : خداى تعالى بندگانش را به كارهايى برتر از قدرت و توانشان مكلف نمى سازد .
شيعه همچنين نظريه جبر و تفويض را نفى كرده و گفته است : انسان در انجام كارها قدرت بر انتخاب واختيار دارد .
آنها ايمان دارند به اين كه اطاعت و معصيت از اخـتـيـارات انـسـان مـى بـاشـد و او آزاد است و در كارهايش مجبور نيست .
از اين رو در مقابل كارهايش مسؤول است و مجازات مى شود .
طايفه شيعه , اين نطريه خود را برمبناى آيه قرآن بنياد نهاده اند (وهديناه النجدين ). ((73)) و نيز اين آيه : (انا هديناه السبيل اما شاكرا واما كفورا). ((74)) امـام صـادق (ع ) ايـن مـوضـوع را در پـاسخ يكى از يارانش كه از او پرسيد: (آيا خداوند كارها را به بـنـدگـانـش تفويض كرده است ؟
روشن ساخته , فرمود: خدا بزرگوارتر از آن است كه امور را در بـسـت به بندگانش واگذار كند .
گفتم : پس بندگانش را بر گناهان مجبور ساخته است ؟
امام فـرمـود: خدا عادلتر از آن است كه بنده اش را بر انجام كارى مجبوركند و سپس او را در مقابل آن كار كيفر دهد.) ((75))

3ـ نبوت

بـر اسـاس اصل توحيد, ايمان به نبوت و پيامبران الهى امرى ضرور است زيرا (پيامبر, انسانى است كه بدون واسطه هيچ بشرى از جانب خدا خبر مى دهد). ((76)) پيامبر كسى است كه امور رسالت و مـعـارف و آموزشهاى الهى رااز طريق وحى به وسيله فرشته وحى از مقام ربوبى مى گيرد, چنان كه گاهى به وسيله الهام يا در حالت خواب نيزوحى را دريافت مى كند.
پـيـامبران , برگزيدگان خداوند از ميان انسانها هستند كه خدا به فضل خود آنها را برگزيده , به ايـن دلـيل كه مى داندآنها شايسته تحمل بار رسالت مى باشند و آنان را از ارتكاب معاصى محفوظ داشته تا مقتداى بشريت باشند و باگفتار و كردارشان احكام و مبناى شرع انور را بيان كنند .
قرآن , تـاريـخ بـعـثـت انـبـيا را چنين ترسيم مى كند: (كان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبيين مبشرين ومنذرين وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوافيه ...). ((77)) يـكـى از اصول اساسى در انديشه اسلامى , اصل امامت است يعنى جانشينى نبوت و ادامه عمومى وظايف پيامبردر رهبرى جامعه و بيان احكام و پياده كردن قوانين و محافظت از آن .
در جاهاى ديگرى ازكتاب , راجع به اين موضوع كاملا بحث شده و نيازى به تكرار نيست .

4ـ معاد

(ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من آمن باللّه و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبيين ...). ((78)) (و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون ) ((79)) ايمان به آخرت و زندگى و حشر پس از مرگ و اعتقاد به روز حساب و پاداش اعمال , يكى از اركان اساسى ساختار اعتقاد اسلامى و مكتب تمام پيامبران است .
هـمـه مـسـلمانان بر عقيده به معاد جسمانى اتفاق دارند, جز اندكى از فلاسفه كه اعتقاد به معاد روحـانـى دارنـد,چنان كه تمام مسلمانان به عالم برزخ ايمان دارند .
عالم برزخ , عالمى است ميان مرگ و روز قيامت كه شامل سؤال قبر و عذاب و خوشيهاى آن مى شود.
بـزرگ انديشمندان اماميه , نظريه اين مذهب را در اين اصل اعتقادى چنين شرح داده اند: علا مه حـلـى , در حـالـى كه راجع به ايمان به معاد و پاداش و كيفر سراى ديگر بحث مى كند, مى گويد: (عـقـيده به معاد, اصل مهمى و اثبات آن از اركان دين مى باشد و به اجماع , منكر آن كافر به شمار مـى رود و هـر كس عقيده به معاد جسمانى و ثواب و عقاب واوضاع قيامت نداشته باشد, به اجماع مسلمانان كافر است ) ((80)) علامه مجلسى , نظريه دانشمندان اماميه را درباره زندگى برزخى اين طور نقل مى كند: (عذاب بـرزخ و ثواب درآن عالم , از چيزهايى است كه تمام جوامع اسلامى از گذشتگان و آيندگان بر آن اتـفـاق دارنـد و بيشترين اهل اديان به آن معتقدند و كسى از مسلمانان منكر آن نيست مگر تعداد اندكى كه مورد اعتنا نيستند و از تمام علماى گذشته وپيروانشان بر مخالفت با اين گروه اندك , اجـماع شده است و احاديثى كه از طريق عامه و خاصه مربوط به اصل معادذكر شده , تواتر معنوى دارد...) ((81))

شفاعت

در ادامـه بحث از معاد و عالم آخرت , لازم است درباره موضوع شفاعت كه وابسته به عالم آخرت و حـسـاب و جـزا مى باشد نيز سخن بگوييم زيرا ما مى دانيم كه تمام مسلمانان همانطور كه به معاد جسمانى و عالم برزخ و كيفر و پاداش عقيده دارند, به شفاعت نيز ايمان نيز دارند, و پس از آن كه نصوص عديده اى از قرآن و سخنان رسول اكرم (ص ) شفاعت را اثبات كرد, به شفاعت پيامبر(ص ) و خـاندان وى وصالحان و شهيدان و مؤمنان , ايمان آوردند .
خداى تعالى مى فرمايد: (و لا يشفعون الا لمن ارتضى ...) ((82)) (و لاتنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له ...) ((83)) ابـوذر غـفـارى از پيامبر(ص ) روايت كرده است كه فرمود: (من از پروردگارم شفاعت امتم را در خـواست كردم , آن را به من عطا كرد و شفاعت من به خواست خداوند كسانى را شامل مى شود كه هيچ شريكى براى خدا قايل نباشند.) ((84)) ابـوسـعـيد خدرى روايت كرده است كه پيامبر فرمود: (يك فرد از امتم براى گروههايى از مردم شـفـاعـت مـى كـند وهمه آنهابه شفاعت او وارد بهشت مى شوند و براى قبيله اى از مردم شفاعت مـى كـند, همه آنها نيز وارد بهشت مى شوند و گاهى از يك انسان و خانواده اش شفاعت مى كند و آنها هم به شفاعت او داخل بهشت مى شوند.) ((85)) از امام صادق (ع ) نقل شده است : (هر كس سه چيز را منكر شود از شيعيان ما نيست : معراج , سؤال در قبر وشفاعت ) ((86)) شايان ذكر است كه ايمان به شفاعت به اين معنا نيست كه در انجام دادن و ترك اعمالى كه خدا از انسان خواسته ,كوتاهى شود.
قـاعـده كلى راجع به مزد اعمال , اين قول خداوند است : (و ان ليس للانسان الا ماسعى ) ((87)) و نـيـز (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره# و من يعمل مثقال ذرة شرا يره ) ((88)) جز اين كه خداوند با لـطـف و مـرحـمـتـش كـار را بـر بـندگانش سبك مى گيرد و به سبب قبولى شفاعت از برخى گناهانشان در مى گذرد چرا كه ايمان آنها و عبادتهايشان سبب مى شود كه از آنها شفاعت شود و گناهانشان مورد عفو قرار گيرد.

قانونگذارى و احكام در مكتب اهل بيت

مـجموعه اى است از دستورها و قوانين الهى كه پيامبر اكرم , حضرت محمد(ص ) آنها رابراى نظام بخشيدن به زندگى انسانها و پياده كردنشان در تمام زمينه هاى حيات آورده است .
مرحوم شهيد صدر, كه از بزرگترين دانشمندان معاصر شيعه اماميه است , در تعريف حكم شرعى مى گويد: (دستور شرعى , قانونى است كه از سوى خداوند به منظور جـهـت دادن به زندگى انسان و منظم ساختن آن صادر مى شود.) ((90)) نزد تمام ما روشن است كـه مـسـلـمـانان در زمان رسول خدا, احكام و قوانين را از خودش مى گرفتند و او از طرف خدا, رسـانـنـده احـكام بود و قوانين و دستورهاى قرآنى راكه نياز به توضيح داشت , براى مردم روشن مى ساخت .
قـرآن براى تمام انسانها بيان كرده است كه كتاب خدا (قرآن ) و سنت پيامبر بزرگوار او, دو منبع عـظيم قانونگذارى و تشريع احكام مى باشند .
به اين بيان (ثم جعلناك على شريعة من الامر فاتبعها ولاتـتـبـع اهـواء الـذين لايعلمون ) ((91)) وبه اين بيان : (وما آتاكم الرسول فخذوه وما نهاكم عنه فانتهو). ((92)) امـامـان اهـل بـيت و نيز كسانى كه در مسير آنها گام نهادند و گرايش فكرى آنان را برگزيدند, هـمـين را را پيمودند وتلاشهاى علمى و مبارزات فكرى و سياسى خود را براى حفظ كتاب خدا و سنت پيامبر بزرگوارش حضرت محمد(ص ) ادامه دادند.
امام باقر(ع ) درباره توضيح اين روش فرموده است : (خداى تبارك و تعالى هيچ چيزى را كه امت به آن نـيـازمـندندفرو گذار نكرده مگر اين كه آن را در كتابش آورده و براى پيامبرش بيان كرده و بـراى هـر چـيـزى حدى قرار داده ودليلى بر آن اقامه فرموده و براى هر كسى كه از اين محدوده تجاوز كند, كيفرى مقرر ساخته است ) ((93)) امام صادق (ع ) نيز در تاءكيد و تثبيت اين حقيقت به عنوان يك خط فكرى و قانونى در حضور ياران و شـاگـردانـش از قـول رسـول خدا(ص ) فرمود: (هر حقى داراى حقيقت است و هر كار درست , نورانى و روشن است .
پس آنچه رابا كتاب خدا موافق است بگيريد و آنچه را با آن مخالف است , رها كنيد.) ((94)) بـار ديـگـر بـه مـنـظـور تاءكيد بيشتر درباره اين اصل فرموده است : (هر چيزى به كتاب و سنت برگشت داده مى شود,هر حديثى كه موافق كتاب نباشد, باطل است ) ((95)) هـمـچـنين امام جعفر صادق (ع ) در توضيح منابع احكام و فتوا كه امامان اهل بيت (ع ) در بحثها و پاسخها و بياناتشان به مردم ارائه مى دهند, فرموده است : (ما هر گاه سخنى بگوييم بر طبق قرآن و سنت مى گوييم ...) ((96)) امـام مـوسـى بـن جعفر(ع ) آنگاه كه يكى از يارانش درباره منبع احكام و فتاوايى كه از آنان صادر مـى شـود, پـرسيد:(آيا همه چيز در كتاب خدا و سنت پيامبر يافت مى شود يا شما خود از آن سخن مى گوييد؟
فرمود: همه چيز دركتاب و سنت پيامبر وجود دارد.) ((97)) بـهتر آن است كه از چگونگى رشد مكاتب فقهى و ريشه هاى تاريخى و عقيدتى آن و نيز از پيدايش مكتب اهل بيت و مشخصات آن , تعريفى مختصر و مفيد ارائه دهيم .
چـنان كه معلوم است , صحابه پيامبر(ص ) خود, صاحب انديشه سياسى و صادر كننده فتوا و آگاه به سنت و قرآن بودند و در اين امر بعضى با بعضى ديگر اختلاف داشتند تا جايى كه برخى از فقها و دانـشمندان علم اصول , جنبه علمى و فكرى آنان را مذهب صحابى ناميدند چنان كه سيره عملى هر يك را سنت صحابى گفتند.
شـاطبى در كتاب موافقات خود, گفته است : (سنت صحابى , سنتى است كه صحابى بر طبق آن عمل و به آن مراجعه مى كند...) ((98)) ابـوحـنـيفه گفته است : (اگر مساءله اى را در كتاب خدا و سنت رسولش نيابم به گفتار صحابه رجـوع مـى كـنـم و در ايـن امـر قـول هـر كـدام را بـخـواهـم مـى گيرم و هر يك را نپسندم رد مى كنم ) ((99)) آمـدى حـنـبـلـى گـفـته است : (تمام مسلمانان اتفاق دارند بر اين كه مذهب صحابى در مسائل اجـتـهـادى بـر غيرخودش از مجتهدين صحابه حجيت ندارد, خواه آن غير, امام باشد يا حاكم و يا مـفـتى .
اما در حجيت داشتن آن برمجتهدينى كه از تابعين يا بعد از آنها باشند, اشاعره و معتزله و شافعى در يكى از دو قولش و احمد حنبل , بنا بر يكى از دو قولى كه از او نقل شده , و نيز كرخى , بر اين عقيده اند كه حجيت ندارد.. .
و قول حق , آن است كه بكلى و به هيچ نحو حجيت ندارد.) ((100)) اما پيروان اهل بيت آنچه را كه از امام على (ع ) و اهل بيت او صادر شده از ميان تمام صحابه و تابعان و بـعـد از آنهابرگزيده و تنها همان را به عنوان حجتى كه اطاعتش واجب است معتبر دانسته اند زيرا نزد مسلمانان ثابت شده است كه پيامبر به اعلميت على از تمام صحابه و مرجعيت او در فتوا و بـيـان احكام , تصريح فرموده است .
روايت شده است كه پيامبر(ص ) وقتى اين آيه را تلاوت كرد: (و تعيها اذن و اعية ) ((101)) به على (ع ) نگاه كرد و فرمود: از پروردگارم خواسته ام كه اين گوش را گـوش تـو قـرار دهـد, عـلـى (ع ) گـفـت : (پـس هـيـچ چـيـز از رسـول خدا نشنيدم كه آن را فـرامـوش كـنـم ) ((102)) و مـثـل ايـن سـخـن رسـول خـدا كـه فـرمـود: (عـلـى بهترين داور شـمـاست ) ((103)) و نيز: (من شهر علمم و على دروازه آن است ) ((104)) و از آن حضرت روايت شـده است : (من در ميان شما دو شى ء گرانبها مى گذارم كه يكى ازديگرى بزرگتر است : كتاب خـدا (قرآن ) و عترت من (اهل بيتم ) پس بينديشيد كه چگونه درباره اين دو از من نيابت مى كنيد زيـرا اين دو هرگز از يكديگر جدا نمى گردند تا در حوض بر من وارد شوند.) به اين طريق , مكتب شيعه اماميه , از جنبه هاى رهبرى و اعتقادى و علم احكام (فقه ) و حديث و تفسير و جز اينها, ادامه دهـنده مكتب على (ع )و اهل بيت (ع ) است .
موقعى كه اجتهاد متكى به راءى (گمان پردازى ) پيدا شـد و مـذاهـب فقهى از قبيل مذهب ابوحنيفه و مالك و شافعى و احمد (بن حنبل ) به وجود آمد, پـيـروان مـذهـب اهل بيت , التزام به فقه دو امام بزرگوار,امام محمد باقر و جعفر صادق (ع ) را كه ابـوحـنـيفه و مالك و گروهى از محدثان و فقها در مكتب او شاگردى كرده اند,ادامه دادند .
اين مـكـتـب اسـلامـى پـيوسته به دست ائمه اهل بيت تحول مى يافت و رشد مى كرد, در حالى كه به كـتاب خدا و سنت پيامبرش همچون منبع قانونگذارى و استنباط احكام تكيه داشت .
فقيه معاصر, مـرحـوم شـهيد سيدمحمد باقر صدر در تاءكيد و تاءييد اين شيوه فقهاى اماميه چنين مى گويد: (مـنـابـع فتوا, اكنون لازم مى دانيم به طورمختصر و مفيد به منابعى اشاره كنيم كه در استنباط فـتاوى روشن و به صورت اصلى اعتماد ماست و اينها چنان كه در آغاز سخن گفتيم عبارت اند از كـتـاب (قرآن ) كريم و سنت شريف كه از طريق پارسايان مورد اعتماد در نقل روايات به ما رسيده باشد در هر مذهب كه خواهند باشند, اما قياس و استحسان و مانند اينها, وجهى براى اعتماد برآنها نمى بينيم ) (امـا دليل عقلى كه اهل اجتهاد و حديث درباره جواز عمل بر طبق آن , اختلاف دارند ـ هر چند ما عـمل به آن راجايز مى دانيم ـ ولى هيچ حكمى را پيدا نكرده ايم كه اثبات آن بر دليل عقلى به اين مـعنا, توقف داشته باشد, بلكه هرحكمى كه اثبات آن به دليل عقلى است , در عين حال به كتاب و سنت نيز اثبات مى شود.) (ولى اجماع , منبع مستقلى در مقابل كتاب و سنت نيست و اعتماد به آن نمى شود مگر به خاطر اين كه در بعضى حالات سبب اثبات مطلبى مى شود .
بنابر اين , تنها دو منبع مستقل , قرآن و سنت مى باشد و اميدواريم كه خداى متعال ما را از چنگ زنندگان به اين دو قرار دهـد چـرا كه هر كس به آنها تمسك كند: (فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها و اللّه سميع عليم ) ((105)) به دستگيره محكمى چنگ زده است كه هرگز نخواهد گسست ) ((106))

قرآن و روش تفسير آن

قـرآن , نامه جاودانى الهى است كه خداوند سبحان , آن را از تحريف و راه يافتن باطل , كه تورات و انجيل به آن مبتلا بودند, محفوظ داشته است چنان كه خود قرآن مى گويد: (انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون ) ((107)) و نيزفرموده است : (ان علينا جمعه وقرآنه ) ((108)) .
بايد توجه كرد كه بعضى دروغ گويان و خبر سازان , رواياتى را جعل كرده اند كه درباره نص قرآن نـسـبـت تـحـريف به زياده و نقصان مى دهد .
اما دانشمندان شيعه اماميه اين ادعا را نپذيرفته و به شـدت مـنـكر شده اند, و به كامل بودن قرآن و محفوظ بودن آن از تحريف قايل گشته اند و به اين دلـيـل , ايـن حـقـيـقـت بزرگ را ـ به منظور دفاع از قرآن وسلامت و حفظ متن آن ـ در كتابها و مـنـاظـراتشان آورده اند .
ما از اين جمله چيزى را ذكر مى كنيم كه شيخ طوسى آبزرگترين عالم شيعى قرن چهارم هجرى ـ گفته است : (امـا سـخـن از زيـاده و نـقصان در قرآن هيچ شايسته آن نيست زيرا تحريف به زيادى در قرآن به اجماع باطل است و در مورد نقصان هم از ظاهر مذهب مسلمانان , خلاف آن , برمى آيد يعنى چيزى از قـرآن كم نشده و هم در مذهب ما شايسته تر و به صحت نزديكتر است , و همين مطلبى است كه سيد مرتضى آن را تاءييد كرده و از روايات نيز ظاهرمى شود.) ((109)) مـفـسـر بزرگوار, شيخ طبرسى مى گويد: (مشهور ميان دانشمندان و محققان شيعه بلكه آنچه همگى بر آن اتفاق دارند, عدم تحريف قرآن است ) ((110)) شيخ صدوق كه از علماى دو قرن سوم و چهارم هجرى است , مى گويد: (اعتقاد ما اين است قرآنى كه خدا برپيامبر(ص ) نازل كرده , همين است كه ميان دو جلد قرار دارد و از اين بيشتر نيست و هر كس به ما نسبت دهد كه ماقايل به بيشتر از اين هستيم , دروغ مى گويد). ((111)) آية اللّه سيد ابوالقاسم خوئى كه از بزرگترين فقهاى امامى معاصر و از محققان آنهاست , مى گويد: (لكن ما ـ ان شاءاللّه ) .
بعد از اين , بيان خواهيم كرد كه آنچه عثمان از قرآن جمع آورى كرده , همان قـرآن مشهور ميان مسلمانان است كه دست به دست از پيامبر به مسلمانان رسيده است .
بنابر اين , تحريف به زياده و نقيصه در مصاحفى واقع است كه بعد از زمان عثمان از رده خارج شده ((112)) و اما قرآن موجود, هيچ زياده و نقصانى در آن بوجود نيامده است ) ((113)) شـايـان ذكـر اسـت كـه دانشمندان محقق , اتفاق دارند بر اين كه روايات حاكى از تحريف , كه در كتابهاى سنى وشيعى آمده است , ضعيف السند و از اعتبار ساقط و غير قابل اعتماد مى باشد اما بايد تـوجه كرد كه در برخى ازروايات منقول از پيشوايان اهل بيت كه , از تحريف قرآن سخن مى گويد, مـقـصـود از تـحـريـف قـرآن , تحريف معانى آن از ناحيه بعضى مفسران , هوا پرستان , گمراهان و مـنـحـرفـان مى باشد و گفتار خداوند اين موضوع را تصديق مى كند:(فاءما الذين فى قلوبهم زيغ فـيـتـبـعـون مـا تشابه منه ابتغاء الفتنة وابتغاء تاءويله وما يعلم تاءويله الا اللّه والراسخون فى العلم , يقولون آمنا به , كل من عند ربنا وما يذكر الا اولوا الالباب ). ((114)) توضيح و تصحيح پـيـش از آن كه سخن گفتن از قرآن را رها كنيم , لازم مى دانيم موضوعى را روشن سازيم كه به دليل فهم نادرست آن , در بعضى اذهان ايجاد شبهه كرده و آن , اصطلاح (مصحف فاطمه ) است .
بر اين اساس , ياوه سرايان به القاى شبهه پرداختند و به منظور بر هم زدن وحدت مسلمانان , شبهه اى اعتقادى به وجود آوردند, يعنى گفتند: پيروان اهل بيت , به قرآن ديگرى غير از قرآن متداول ميان مسلمانان عقيده دارند.
ايـن اصـرار مـخالفان بر ايجاد شبهه و اشكال در فهم لفظ و اصطلاح , چنان است كه قرآن از حال كـسـانـى پرده برداشته است كه به آنچه نزد اعراض كنندگان از فهم درست انديشه سالم , شبهه بـرانـگـيـز اسـت , تمسك جسته اندچنان كه فرموده است : (هو الذى انزل عليك الكتاب منه آيات مـحـكـمات هن ام الكتاب و اخر متشابهات , فاماالذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنة و ابتغاء تاءويله ...) ((115)) اكـنـون بـراى اين كه بد انديشى دشمنان و تعمد آنها را در القاى شبهه و شالوده ريزى آن روشن سازيم , بايد به معناى لغوى كلمه (مصحف ) توجه كنيم تا دريابيم كه آيا كلمه يكى از نامهاى شرعى قـرآن اسـت يـا نه و سپس به روايت امام صادق (ع ) درباره مصحف فاطمه (س ) بپردازيم و خلاصه بفهميم كه حقيقت اين مصحف چيست .
راغـب اصـفـهـانـى مـى گويد: (هر صفحه گسترده را (صحيفه ) گويند, مثل صفحه صورت و صحفه اى كه روى آن نوشته مى شود و جمع صحيفه , صحايف و صحف است .
مصحف , مجموعه اى از صفحه هاى نوشته شده است وجمع آن , مصاحف مى باشد). ((116)) رازى مى گويد: (صحيفه به معناى كتاب و جمع آن صحف و صحايف است .
و مصحف , به ضم ميم و كـسـر آن خـوانـده شـده و اصـل آن , ضـمه است زيرا از (فعل مجهول ) : اءصحف مى باشد يعنى صفحاتى در آن جمع شده است ) ((117)) اين لفظ را عرب شناخته و به معناى مجموع صفحاتى كه چيزى در آن نوشته مى شود به كار برده است , يعنى كلمه مصحف , اسم است براى كتابى كه از مجموعه صفحاتى چند تشكيل شده و نامى براى قرآن نيست .
مـسـلـمانان لفظ مصحف را وقتى بر كتاب خدا اطلاق كردند كه مجموعه اى از صفحات قرآن به صورت يك كتاب در يك مجلد جمع شد .
بنابراين , واژه مصحف يك نام شرعى از نامهاى كتاب خدا نـيـسـت زيـرا نـامهاى شرعى ويژه اى وجود دارد كه خداوند كتاب خود را به آنها ناميده , از قبيل : (قـرآن , فـرقان , ذكر, كتاب , و كلام اللّه ) همان گونه كه براى قرآن ويژگيهاى متعددى مانند نور مبين , سراج و هدى وجود دارد.
قـرآن را خـداى سبحان به نام (مصحف ) نامگذارى نفرموده بلكه مسلمانان پس از آن كه آن را در نـامـه هـاى مـتـعـددى جمع آورى كردند, اين نام را روى آن گذاشتند .
به اين دليل دانشمندان اسـلامـى , وقتى كه از كتاب خداسخن مى گويند, اسم (مصحف ) را به كار نمى برند بلكه نامهاى : قـرآن يـا كـتـاب يـا ذكـرحـكـيم يا فرقان و يا كلام اللّه را به كار مى گيرند .
مقصود از روايت امام صـادق (ع ) دربـاره مـصـحف فاطمه (س ) سخن مى گويد, علمى است نوشته شده در نامه اى كه امـامـان (ع ) آن را از پـيـامـبـر(ص ) بـه ارث بـرده انـد و مـتـن آن چـنـيـن است : (و عندنا و اللّه مصحف فاطمة (س ), اما و اللّه ما هو فى القرآن ) ((118)) روايـت ديگرى كه سخن از مصحف فاطمه (س ) به ميان آمده چنين است : (...وعندنا واللّه مصحف فاطمة (س ) مافيه آية من كتاب اللّه و انه لاملاء رسول اللّه و خطه على (ع ) بيده ...) ((119))

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation