بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب پایه های علمی و منطقی عقائد اسلامی, آیة ا... حاج شیخ ابوطالب تجلیل تبریزى ( )
 
 

بخش های کتاب

     a01 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a02 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a03 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a04 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a05 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a06 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a07 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a08 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a09 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a10 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a11 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a12 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a13 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a14 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a15 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a16 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a17 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a18 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a19 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a20 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a21 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a22 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a24 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a26 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a27 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a28 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     a29 - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
     fehrest - پايه‌هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page


حديث ششم:
در فرائدالسمطين ج1 ص 137 به سند خود از جابربن عبدالله انصارى روايت مى كند كه: روزى با پيامبر خدا(ص) در يكى از باغهاى مدينه بودم و دست على(ع) در دست پيامبر بود، در همين حال از كنار درخت خرمايى مى گذشتند كه درخت به صدا درآمد و گفت: اين محمد سيّد و آقاى پيامبران، و اين على سيد و سرور اوصياء، پدر ائمه طاهرين است.
حديث هفتم:
در فرائدالسمطين ج 2 ص 243 به سند خود از ابن عباس روايت مى كند كه پيامبر خدا(ص) به على بن ابى طالب(ع) فرمود: اى على، من شهر حكمت و تو دروازه آن هستى... تا اينكه فرمود: مثل تو و مثل امامان از نسل تو بعد از من، مثل كشتى نوح است كه هر كس بر آن سوار شد نجات يافت و هر كس امتناع ورزيد غرق شد. و مثل شما مثل ستارگان است كه هر گاه ستاره اى ناپديد شود، ستاره اى ديگر آشكار شده و مى درخشد، تا روز قيامت. اين حديث را در ينابيع الموده ص28 و در انتهاءالافهام ص 206 نيز روايت نموده است.
حديث هشتم:
در مناقب خوارزمى ص 34 به سند خود از حسين بن على(ع) روايت مى كند از پيامبر خدا شنيدم كه گفت: هر كس دوست دارد همانند زندگانى من زندگى كند و همانند مردن من بميرد و داخل بهشت شود كه خدايم به من وعده داده، بايد على بن ابى طالب(ع) و اولاد و اهل بيت پاك و معصوم او را كه ائمه هدى و چراغهاى (روشنگر در) تاريكى هستند دوست داشته باشد زيرا آنها شما را از راه هدايت به راه ضلالت نمى كشانند.
حديث نهم:
در ذخايرالعقبى ص 17 از عمر نقل مى كند كه پيامبر اسلام(ص) فرمود:
در هر دوره اى كه بر امت من مى گذرد، دادگرانى از اهل بيت من هستند كه تحريف گمراهان، و ادعاى ناحق مبطلان، و تأويل و توجيه نادانان را از دين دور مى كنند. هان! به درستى كه امامان شما پيشرو و راهنمايان شما هستند به سوى خداوند عزّ و جّل،پس بنگريد چه كسى را پيشروى خود قرار مى دهيد.
حديث دهم:
در ينابيع الموده ص 254 از جابر نقل مى كند كه رسول خدا(ص) فرمود: خيرى نيست در امتى كه ميان آنان يكى از فرزاندان على كه امر به معروف و دنهى از منكر مى كند، نباشد.
حديث يازدهم:
در فرائدالسمطين ص 259 به سند خود از ابوالطفيل از ابى جعفر(ع) نقل مى كند كه پيامبر اسلام(ص) به اميرمومنان على(ع) فرمود: بنويس آنچه را كه مى گويم، على(ع) عرض كرد يا رسول الله آيا مى ترسيد فراموش نمايم. فرمود نه من از خداى خود خواسته ام كه تو را از نسيان و فراموشى حفظ كند ولكن بنويس براى شريكانت. عرض كردم: شريكانم چه كسانى هستند؟ فرمود: شريكان تو امامان از فرزندان تو هستند كه به خاطر آنان امت من از باران سيراب مى شود و به سبب ايشان دعاهاى آنها به اجابت مى رسد، و به احترام آنان خداوند بلاها را از مردم دور مى كند، و نزول رحمت و خيرات آسمانى به بركت وجود آنان است. و بعد اشاره به حسن(ع) نموده و فرمود اين اولين آنان (از اولاد تو) است، سپس به حسين(ع) اشاره كرد و فرمود: (بقيه) امامان از نسل او است. اين روايت در ينابيع الموده ص20 هم آمده است.
حديث دوازدهم:
در كتاب مشارق الانوار ص 53 از كتاب «فردوس» ديلمى، بطور مرفوع از جابربن عبدالله نقل كرده كه پيامبر خدا فرمود: بر در بهشت نوشته شده، خدايى نيست جز خداى (يكتا)، محمد رسول خداست، على برادر او و ولى خداست. عهد و پيمان به ولايت او بر مخلوقات در (عالم ذر) دو هزار سال قبل از آفرينش آسمانها و زمين، گرفته شده، هر كس دوست دارد كه خدا را ملاقات كند در حاليكه از او راضى است بايد على و عترت او را دوست داشته و آنها را ولى خود قرار دهد. (زيرا) آنان نجيبان و اولياء و خلفاء و دوستان من هستند.
حديث سيزدهم:
در ينابيع الموده ص 445 از على (ع) روايت مى كند كه پيامبر اسلام(ص) فرمود: امامان از فرزندان من هستند پس هر كس از آنان اطاعت كند همانا از خدا اطاعت كرده، و هر كس آنان را نافرمانى كند به خدا معصيت كرده، آنان ريسمان محكم(الهى) و وسيله به سوى خداوند عز و جل مى باشند.
حديث چهاردهم:
در حلية الاولياء ج 1 ص 86 به سند خود از ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر فرمود: هر كس دوست دارد چون زندگى من زندگى كند و مرگ او مانند مرگ من باشد و در بهشت جاويد سكنى گزيند، پس بعد از من على را دوست بدارد، و دوستدارانش را نيز دوست بدارد و از امامان بعد از من پيروى كند. كه آنان عترت من هستند. از طينت من خلق شده اند و به ايشان فهم و علم ارزانى شده است. بدا به حال آن دروغ پردازان از امت من كه فضل و برترى آنان را تكذيب نمايند و صله مرا در مورد آنان قطع نمايند. خداوند شفاعت مرا شامل آنها نگرداند.
اين روايت در شرح ابن ابى الحديد ج2 ص450 و كترالعمال ج6 ص217 و فرائدالسمطين ج1 ص53 نيز آمده است.
حديث پانزدهم:
در اثبات الهداة ج 1 ص 730 از كتاب «فضائل على» تأليف احمدبن محمد طبرى به سند خود از ابىّ بن كعب از پيامبر گرامى روايت كرده كه فرمود: اهل بيت من، حق را از باطل جدا مى سازند و آنان امامهايى هستند كه بايد به آنان اقتداء شود.
حديث شانزدهم:
در ينابيع الموده ص 123 از اعمش از جعفر صادق(ع) از پدران بزرگوارش از اميرمومنان (ع) روايت مى كند كه رسول خدا(ص) فرمود: اى على تو برادر من، و وارث و وصى منى، هر كس تو را دوست داشته باشد مرا دوست داشته و هر كس كه دشمن تو باشد او دشمن من است. اى على من و تو هر دو پدر اين امت هستيم. اى على من و تو و امامان از نسل تو سروران دنيا و پادشاهان آخرتيم، هر كس ما را بشناسد خدا را شناخته است و هر كس منكر ما باشد خداى عز و جل را انكار كرده است.
حديث هفدهم:
در مناقب خوارزمى ص 234 به سند خود از سلمان فارسى روايت كرده كه پيامبر به على(ع) فرمود: يا على انگشترى را به دست راست كن تا از مقربان باشى، گفت مقربّان چه كسانى هستند؟ فرمود جبرئيل و ميكائيل، عرض كرد: چه انگشترى را به دست كنم؟ فرمود: عقيق سرخ، زيرا عقيق اولين كوهى است كه به يگانگى خداوند و پيامبرى من و به جانشينى و خلافت تو و امامت فرزندانت و به بهشت رفتن دوستانت و به فردوس رفتن شيعيان اولاد تو اقرار كرده است.
حديث هجدهم:
در ينابيع الموده ص 102 از كتاب مناقب به سند خود از «زاذان» از سلمان فارسى (رضوان الله عليه) نقل مى كند كه از رسول خدا(ص) بيش از ده بار شنيدم كه به على (ع) فرمود: اى على، تو و اوصياء از فرزندانت، اعراف ميان بهشت و دوزخ هستيد، داخل بهشت نمى شود مگر آنكه شما را بشناسد و شما هم او را بشناسيد و داخل دوزخ نمى شود مگر كسيكه شما را انكار كند شما هم او را انكار كنيد.
حديث نوزدهم:
در فرائدالسمطين ج 1 ص 397 به سند متصل از كميل بن زياد از على(ع) روايت مى كند كه بخشى از آن چنين است:... آرى پروردگارا! هرگز روى زمين از بپادارنده حجت خدا خالى نمى ماند، تا دلايل و بينّات الهى از بين نرود. عدد آنان بسيار كم بوده ولى پيش خدا از نظر منزلت و مقام بسيار بزرگوارند، به واسطه آنان خدا حجتهاى خود را نگه مى دارد تا به همانندان خود بسپارند و در دلهاى آنها قرار دهند. علم حقايق به آنها روى آورده، تا آنچه را كه براى خوشگذرانان سخت است آسان شمرده اند. و به آنچه نادانان از آن وحشت دارند، انس گرفته اند، با روحى بلند كه به دستگاه خدا ارتباط دارد دنيا را پشت سر مى گذارند (يعنى: در دنيا زندگى مى كنند ولى روح بزرگ آنان همواره با مبدأ اعلى مرتبط است) آنان نمايندگان خدا روى زمين هستند و مردم را به سوى او مى خوانند، آه، آه كه مشتاق ديدار آنها هستم.
(اى كميل) از خداوند براى تو و خودم طلب مغفرت مى كنم، هر وقت خواستى برخيز.
حديث بيستم:
در ينابيع الموده ص 445 از على(ع) روايت مى كند كه رسول خدا فرمود: هر كس دوست دارد سوار كشتى نجات بشود و به ريسمان محكم الهى چنگ بزند بايد على را دوست بدارد و دشمن او را دشمن شمارد، و به ائمه هدى از فرزندان او اقتداء كند زيرا آنان بعد از من، خلفاء، و اوصياء من بوده، و حجت هاى الهى بر مردم هستند. آنان سروران امت من، و رهبران پرهيزكاران به سوى بهشتند. حزب آنان حزب من بوده و حزب من حزب خداست و حزب دشمنان ايشان حزب شيطان است.
حديث بيست و يكم:
در ينابيع الموده ص 133 به سند متصل از على(ع) روايت مى كند كه پيامبر خدا به او فرمود:
خوشا به حال كسى كه تو را دوست داشته و تصديق كند و واى به حال كسى كه دشمن تو بوده و تو را تكذيب نمايد. دوستان تو ميان اهل آسمان معروف و شناخته شده هستند، آنها اهل دين و ورع، و نيكوسيما و متواضع هستند.... و ديده هاى آنان به جهت رأفت و دلسوزى به تو و امامان از فرزندان تو، اشك ريزان است. آنان به آنچه كه خداى سبحان در كتاب خود امر فرموده، و به آنچه كه من امر كرده ام، عمل مى كنند و همچنين به آنچه كه تو و اولوالامر از اولاد تو كه همان امامان هستند، امر كنيد.
در فرائدالسمطين ج 1 ص 354 به سند خود از ابوالطفيل نقل مى كند كه گفت: روزى كه ابوبكر مرد من سر جنازه اش حاضر بودم و زمانيكه با عمر بيعت كردند حضور داشتم، و على بن ابى طالب در گوشه اى نشسته بود، در همين حال جوانى يهودى از اولاد هارون كه لباسهاى فاخر و نيكو پوشيده بود، وارد شد و بالاى سر عمر ايستاد و گفت يا اميرالمومنين تويى اعلم و افضل اين امت به كتابشان و امر نبوت پيامبرشان؟ عمر سرش را پايين انداخت.
يهودى: با تو هستم و سخن اش را تكرار كرد.
عمر: چرا اين سؤال را مى كنى؟
يهودى: نزد تو آمده ام تا براى خود راهى بجويم. زيرا در دينم به شك افتاده ام.
عمر: دامن اين جوان را بگير.
يهودى: اين جوان كيست؟
عمر: او على بن ابى طالب، پسر عموى رسول خدا(ص) است. او پدر حسن و حسين و شوهر فاطمه دختر رسول خدا(ص) است. يهودى متوجه على(ع) شد و گفت تو چنين هستى؟ فرمود آرى... (تا اينكه يهودى سؤالاتى را از حضرت پرسيد كه از جمله آن سؤالها اين بود) به من بگو كه محمد چند امام عادل (به عنوان وصى و جانشين) دارد؟ و او در كدام بهشت است و چه كسانى همراه او در آن بهشت سكونت دارند؟
على(ع) فرمود: اى هارونى، محمد دوازده امام عادل دارد كه خلفاى او هستند كه هر كس آنان را واگزارد و رها كند به آنها زيانى نرسد و آنها از مخالفت مخالفين وحشت نمى كنند و در امر دين از كوههاى پابرجاى روى زمين استوارترند و محمد(ص) در بهشت خود با همين دوازده امام سكونت مى كند.
يهودى: راست گفتى، قسم به خدايى كه جز او خدايى نيست، من اينها را در كتب پدرم هارون ديده ام كه عمويم موسى املاء نموده و او هم با دست خود نوشته است.
اين روايت را كلينى نيز در كتاب كافى ج1 ص529 آورده است.

احاديث ديگر از كتب اهل سنت كه پيامبر(ص) فرمود نخستين دوازده امام على، امامان ديگر از ذريه اوست.


حديث اول: در فرائدالسمطين ج 2 ص 133 و 313 به سند خود روايت كرده كه ابن عباس از پيامبر خدا نقل مى كند كه فرمود: من و على و حسن و حسين و نه نفر از فرزندان حسين، همگى پاك و پاكيزه و معصوم هستيم.
حديث دوم: در فرائدالسمطين ج 2 ص 329 به سند متصل از سليمان بن اسحاق از پدرش روايت مى كند كه گفت: پيش هارون الرشيد بودم... كه گفت: روايت كرد به من پدرم از پدرش، او هم از جدش و او از ابن عباس از پدرش عباس بن عبدالمطلب كه پيامبر خدا به او فرمود:
اى عمو، از اولاد من دوازده خليفه خواهد بود، حوادث زيادى رخ داده و ناراحتيها و تنگناهاى بزرگى حادث مى شود، سپس مهدى كه از اولاد من است ظهور مى كند و زمين را از عدل و داد پر مى نمايد چنانكه از ظلم و ستم پر شده است. خدا كار وى را يك شبه اصلاح مى كند و در روى زمين به مقدارى كه خدا اراده فرموده مكث مى كند سپس دجّال ظاهر مى شود.
اين روايت را در «اثبات الهداة ج1 ص719» از مسند احمد نقل نموده است.
حديث سوم: در مقتل خوارزمى ص 145 به سند متصل از سليم بن قيس هلالى از سلمان محمدى روايت مى كند كه سلمان گفت: خدمت پيامبر گرامى مشرف شدم، ديدم حسين(ع) را بر زانوى خود نشانده و دو ديده و دهانش را مى بوسيد و مى گفت: تو سرور، و فرزند سرور و پدر سروران هستى، تو امام، فرزند امام و پدر امامانى، توحجت خدا، فرزند حجت خدا و پدر نه حجت خدا هستى كه همگى از نسل تو است كه نهمين آنان قائم آنهاست.
اين حديث در ينابيع الموده ص168 و مودة القربى ص95 و مناقب مرتضويه ص129 و ارجح المطالب ص448، نيز آمده است.
حديث چهارم: طبق نقل ينابيع الموده ص 430 در كتاب «محجّه» چنين آمده است:
در تفسير آيه شريفه «والسماء ذات البروج» اصبغ بن نباته گويد از ابن عباس شنيدم كه پيامبر خدا فرمود: (مراد از) آسمان منم و (مراد از بروج) امامان از اهل بيت من باشد و عترت من اول آنها على(ع)، و آخر آنها مهدى(ع) است و آنها دوازده نفرند.
حديث پنجم: در فرائدالسمطين ج 2 ص 313 به سند خود از ابن عباس نقل مى كند كه پيامبر خدا فرمود: من سرور پيامبرانم و على بن ابى طالب سرور اوصياء است و اوصياء من بعد از من دوازده نفرند كه اولين آنها على بن ابى طالب و آخر آنها قائم(ع) است.
حديث ششم: در اثبات الهداة ج 1 ص 720 از كتاب «صراط مستقيم» نقل مى كند كه ابن نجّار به طور مسند از ابو هريره روايت كرده كه رسول اكرم(ص) درباره على(ع) فرمود: هان! (اى مردم) على از جانب من مبلّغ و رساننده (دين الهى) است و او امام بعد از من و پدر (سائر) امامان دوازدهگانه مى باشد كه همگى نورافشانى مى كنند. و مهدى اين امت از ماست. زمين از (امامان) خالى نمى ماند زيرا در اين صورت زمين اهلش را فرو مى برد.
حديث هفتم: باز در اثبات الهداة ج 1 ص 721 از كتاب «صراط مستقيم» نقل مى كند كه در كتاب مراصيدالعرفان با ذكر سند از سلمان سخن پيامبر را روايت كرده كه فرمود: على وصى و وارث من است و پس از او فرزندش حسن، سپس فرزندش حسين، و پس از آن نه امام، كه هدايتگر (امت) تا روز قيامت هستند.
حديث هشتم: باز در همان كتاب ج 1 ص 720 از «صراط مستقيم» نقل مى كند كه محمدبنوهبان با سند از ابوهريره روايت كرده پيامبر(ص) فرمود هركس مى خواهد مانند زندگى من زندگى كند و بميرد بسان مرگ من، بايد على بن ابى طالب را ولى خود قرار داده و به امامهاى بعد از وى كه (عدد آنان) به عدد اسباط است اقتداء كند.
حديث نهم: در اثبات الهداة ج 1 ص 730 از كتاب مناقب اهل بيت طبرى نقل مى كند كه به سند خود از پيامبر اكرم(ص) روايت كرده كه فرمود: على بن ابى طالب وصى من است، و او قائد بزرگ مسلمانان و پيشواى پرهيزكاران است. و فرزندانش پس از وى، از اولاد پسرم حسين نه نفر امام ديگر همگى هدايت يافته، و مردم را به سوى حق تا روز قيامت هدايت مى كنند.
حديث دهم: در كتاب فرائدالسمطين ج 2 ص 312 به سند خود از سعيدبن جبير از ابن عباس روايت مى كند كه پيامبر اسلام(ص) فرمود: همانا خلفاء و اوصياء من و حجت هاى خدا بر مردم، بعد از من دوازده نفرند، اول آنها برادرم و آخر آنان فرزندم مى باشد. سؤال شد يا رسول الله(ص) برادر شما كيست؟ فرمود: على بن ابى طالب، سؤال شد فرزند تو كيست؟ فرمود: مهدى، كسى كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد، همانطور كه از ظلم و ستم پر شده است.
قسم به آن خدايى كه مرا به حق، بشير فرستاده، اگر از عمر دنيا نماند مگر يك روز، خدا آن روز را طولانى كند تا پسرم مهدى خروج كند. پس روح الله عيسى بن مريم از آسمان به زمين مى آيد و پشت سر فرزندم نماز مى گزارد، و زمين به نور پرودگار روشن گشته، و قدرت و سلطنت او (مهدى) تمام مغرب و مشرق را فرا مى گيرد.
حديث يازدهم: در كتاب در بحرالمناقب ص 95 از سليم بن قيس روايت مى كند كه گفت: از صفين به همراه اميرمومنان(ع) برمى گشتيم از كنار دير يك نصرانى عبور كرديم به ناگاه از آن دير پيرمردى بيرون آمد و گفت... من از نسل مردى از حواريون عيسى بن مريم هستم... و عيسى(ع) به او وصيت كرده و تمام كتابها و علم وحكمتش را به او سپرده.... و آن كتابها كه به املاء عيسى بن مريم و به خط (بعضى از) انبياء است، پيش من است و در آنها همه چيز هست... پس قسمتى از اخبار آن را ذكر كرد كه از جمله آن اخبار اين بود: محمد رسول خدا، پرچمدار روز بزرگ محشر است. و برادر و وزير و خليفه او در ميان امتش، و محبوبترين مردم به او، على بن ابى طالب پسرعموى او از پدر و مادر مى باشد و او مولى و سرپرست امت است بعد از او، سپس يازده نفر از فرزندان محمد كه از نسل دخترش فاطمه مى باشند، (مولى و سرپرست امت خواهند بود) كه اول آنان مانند دو فرزند هارون، شبر و شبير است و نه نفر (ديگر) از فرزندان آنها بوده، يكى پس از ديگرى و آخر آنها كسى است كه عيسى بن مريم به او اقتدا مى كند سپس آن حضرت زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد.
و در اثبات الهداة ج 1 ص 714 به طور مسند از مسيّب از على(ع) روايت مى كند كه فرمود: به خدا سوگند رسول خدا مرا در ميان امتش خليفه خود قرار داد و من بعد از پيامبر خدا، حجت الهى بر ايشان هستم، (تا اينكه فرمود) من و حسن و حسين و نه نفر از اولاد حسين خلفاء خدا در زمين، و امناى او بر وحى و امامان مسلمين بعد از پيامبرش، هستيم.
باز به طور مسند نقل مى كند كه پيامبر خدا در ضمن حديثى فرمود: على بن ابى طالب(ع) سيد و سرور اوصياء و اميرمومنان است و هر كس دوست دارد به سّر الهى مطلع شود بايد ولايت على بن ابى طالب، و ولايت امامهايى كه از نسل من هستند، بپذيرد.
(بعد فرمود) عدد آنان عدد نقباء و رؤساء بنى اسرائيل است، (پس) آنان دوازده نفرند كه اول ايشان على و آخر ايشان قائم است.
حديث دوازدهم: حموينى در فرائدالسمطين ج 1 ص 212 - 218 به سند متصل از سليم بن قيس هلالى روايت مى كند: در زمان خلافت عثمان جماعتى از اصحاب كه على(ع) هم در ميان آنان بود، در مسجد رسول الله(ص) در مورد مسائل علمى مذاكره و گفتگو مى كردند، تا اينكه سخن از قريش و فضيلت آن و سوابق آنها و اينكه آنان در راه اهداف عالى اسلام مكه را به سوى مدينه ترك نموده و هجرت كرده اند و پيامبر اسلام در فضيلت آنها سخنانى دارد به ميان آمد از جمله اينكه «امامان (امت) از قريش خواهد بود... تا اينكه مردم رو به على(ع) نموده گفتند: اى ابوالحسن! شما چرا حرف نمى زنيد.
حضرت فرمود: هر دو گروه (قريش و انصار) براى خود فضيلتى ذكر نمودند و حق گفتند، ولى اى جماعت قريش و انصار من از شما سؤالى دارم و آن اينكه آيا اين فضيلت هايى كه خدا به شما داده به خاطر خود شما يا قبيله و خانواده شما بوده يا به خاطر كس ديگر است.
گفتند: خدا به خاطر محمد(ص) و عشيره او به ما منت نهاده و همه اينها را به ما ارزانى داشته و به خاطر خود ما نبوده است.
على(ع) گفت: شما را به خدا سوگند! آيا مى دانيد وقتى كه آيه شريفه «يا ايهاالذين امنوا اطيعواالله و اطيعواالرسول و اولى الامر منكم» (سوره نساء آيه 59) و آيه شريفه «انما وليكم الله و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون» (سوره مائده آيه 55) و آيه شريفه «ام حسبتم ان تتركوا و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و لم يتخذوا من دون الله و لا رسوله و لاالمؤمنين وليجه» (سوره توبه آيه 16) نازل شد مردم گفتند: يا رسول الله(ص) اين آيات مخصوص بعضى از مؤمنان است يا شامل همه است؟
خداى عز و جل به پيامبرش امر فرمود تا اولواالامر را به آنها بشناساند و ولايت را به آنها تفسير كند چنانچه نماز و زكات و حج را تفسير نموده است. و مرا به ولايت منصوب سازد.
آنگاه پيامبر فرمود: اى مردم خدا به من پيامى فرستاده كه از آن نگران و دلتنگ بودم زيرا خيال مى كردم مردم مرا تكذيب خواهند كرد ولى خدا تهديد نمود كه آن را ابلاغ كنم يا اينكه عذابم خواهد كرد، پس امر فرمود تا مردم را به نماز جماعت فرا خوانند سپس خطبه خواند و فرمود: اى مردم آيا مى دانيد كه خداى عزّ و جلّ اعلام نموده كه من مولى و سرپرست مومنانم و من نسبت به آنها از جان خودشان اولى هستم ؟
همگى گفتند: چنين است يا رسول الله(ص) پس حضرت فرمود: اى على برخيز و من برخاستم فرمود: من مولى و سرپرست هر كس هستم، على مولاى اوست، پروردگارا تو دوست دار كسى را كه على را دوست بدارد و دشمن دار كسى را كه او را دشمن بدارد.
سلمان برخاست و گفت يا رسول الله(ص) مولى بودن او چگونه است؟ فرمود: ولايت او مثل ولايت من است، به هر كس كه من به او از جان او اولى ترم، على بر جان او از خود او اولى تر است.
پس خداوند متعال (آيه اكمال را) نازل فرمود اليوم اكملت لكم دينكم تا آخر آيه (يعنى: امروز دين را بر شما كامل نموده و نعمتم را بر شما تمام كردم و دين اسلام را براى شما پسنديدم.)
پس پيامبر(ص) گفت: الله اكبر، ولايت على بعد از من موجب كمال نبوت من و تمامى دين خداست. پس ابوبكر و عمر بپاخاستند و گفتند: يا رسول الله اين آيات در خصوص على نازل شده است؟ حضرت فرمود: بلى در خصوص او و اوصياى من تا روز قيامت، نازل شده است.
گفتند: يا رسول الله(ص) آنان را به ما معرّفى كن، فرمود: على برادر من و وزير و وارث و وصى و خليفه من در ميان امت من است و او ولى و سرپرست همه مومنان، بعد از من است، بعد از او فرزندم حسن و پس از او حسين سپس نه تن از اولاد فرزندم حسين يكى پس از ديگرى است. قرآن با آنها بوده و آنان با قرآن خواهند بود آنها از قرآن جدا نمى شوند و قرآن هم از آنها جدا نمى شود تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
(در اين هنگام آن گروه) همگى گفتند: ما گواهى مى دهيم كه همه آنچه را كه گفتى از رسول خدا شنيده ايم، و بعضى گفتند ما هم آن را شنيده ايم ولى همه اش را حفظ نكرده ايم و آنهايى كه همه اش را حفظ نموده اند آنان بهترين و برترين ما هستند.
پس على(ع) فرمود: راست گفتيد همه مردم در حفظ يكسان نيستند، ولى شما را به خدا سوگند آنهايى كه همه اين مطالب را از رسول خدا شنيده و حفظ نموده اند بپا خيزند و شهادت بدهند.
پس زيدبن ارقم و براءبن عازب و سلمان و ابوذر و مقداد و عمار بپا خاستند و گفتند: ما گواهى مى دهيم كه گفتار پيامبر را حفظ نموده ايم، او در بالاى منبر ايستاده بود و تو در كنار او بودى درحاليكه مى گفت: اى مردم خداى عزّ و جلّ به من امر فرموده تا امام شما را منصوب نمايم كه بعد از من قائم و وصىّ و خليفه من باشد، كسى كه خداى عزّ و جلّ اطاعت او را در كتابش بر مومنين واجب نموده و طاعت او را مقرون به طاعت من قرار داده و شما را به ولايت او امر نموده است، من در اين مورد از ترس اهل نفاق و تكذيب آنان از خدا رخصت خواستم ولى او مرا تهديد كرد كه بايد ابلاغ كنم يا عذاب شوم.
اى مردم همانا خدا شما را در كتاب خود به نماز امر نموده و من به شما بيان كردم، و به زكاة و روزه و حج امر فرموده و من آنها را به شما بيان نموده و تفسير كردم و شما را به ولايت امر نموده و من در اين امر شما را گواه مى گيرم كه (ولايت) مخصوص اين است، و دستش را روى على(ع) گذاشت، پس از وى مخصوص دو فرزند اوست سپس مخصوص اوصياء و جانشينان(من) از اولاد آنهاست، آنها از قرآن جدا نمى شوند و قرآن هم از آنان جدا نمى شود تا اينكه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند.
اى مردم، من بعد از خود پناهگاه شما و امام و راهنما و هدايت كننده شما را معرفى نمودم و او برادرم على بن ابى طالب است و او در ميان شما به منزله خود من است، پس در دين خود از او تبعيّت نموده و در تمام كارها از او اطاعت نماييد زيرا همه علم و حكمتى كه خدا به من تعليم فرموده در پيش اوست، پس از او بپرسيد و فراگيريد و بعد از او از اوصياء او تعلّم نماييد و چيزى به آنها تعليم نداده و بر آنها پيشى نگيريد و از آنها تخلّف ننماييد، زيرا آنان توأم با حق بوده و حق با آنهاست، آنان از حق جدا نمى شوند و حق هم از آنها جدا نمى شود، پس آن گروه شهادت دادند و نشستند.
سپس على(ع) گفت: اى مردم! آيا مى دانيد كه خداى تعالى در كتابش نازل فرمود: انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (احزاب آيه 33)
پيامبر(ص) مرا و فاطمه و دو فرزندم حسن و حسين را در زير عباء جمع كرد و فرمود: پرودگارا اينها اهل بيت من و پاره گوشت من هستند به درد مى آورد مرا آنچه آنها را به درد آورد و اذيت مى كند مرا آنچه آنها را اذيت كند و ناراحت مى كند مرا آنچه آنها را ناراحت نمايد، خدايا هر گونه رجس و پليدى را از آنان دور گردان و آنان را پاك و پاكيزه قرار بده، ام سلمه عرض كرد: يا رسول الله(ص) من هم هستم؟ فرمود: عاقبت تو به خير است. اين امر تنها راجع به من است و به برادرم على بن ابى طالب و دو فرزندم و به نه نفر از فرزاندان فرزندم حسين، و هيچ كس غير از ما در اين طهارت و دورى از رجس شركت ندارد. آن جماعت گفتند: بلى، ما همه گواهى مى دهيم كه ام سلمه اين قضيه را براى ما بيان كرد و بعد از آن ما از رسول خدا سؤال نموديم، رسول خدا همانطورى كه ام سلمه نقل كرده بود بدون هيچ كم و زياد بيان فرمود.
سپس على(ع) فرمود: شما را به خدا سوگند! آيا مى دانيد كه وقتى خدا اين آيه را نازل فرمود: يا ايهاالذين امنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين (سوره توبه آيه 119)
(يعنى اى كسانيكه ايمان آورده ايد از خدا بترسيد و با راستگويان باشيد. )
سلمان گفت: يا رسول الله آيا اين براى عموم است يا خصوص بعضى از مومنان؟
حضرت فرمود: اما مراد از مومنان همه مومنان است، زيرا همه مومنان به تقواى الهى مأمورند، و اما مراد از «صادقين» برادرم على، و اوصياء من بعد از او تا روز قيامت است.
آن جماعت همگى گفتند ما اين را شنيده ايم.
بعد على (ع) فرمود: شما را به خدا آيا مى دانيد كه خداوند (متعال) در سوره حج فرموده: «اى كسانيكه ايمان آورده ايد ركوع كنيد و سجود به جا آوريد و پروردگارتان را عبادت كنيد و كار نيك انجام دهيد، شايد رستگار شويد. در راه خدا جهاد كنيد و حق جهادش را ادا كنيد! او شما را برگزيد و در دين كار سنگين و سختى بر شما قرار نداد، از آيين پدرتان ابراهيم پيروى كنيد، خداوند شما را در كتابهاى پيشين و در اين كتاب مسلمان ناميد تا پيامبر گواه بر شما باشد و شما هم گواهان بر مردم باشيد، پس نماز را بپا داريد و زكات را بدهيد و به خدا توكل كنيد كه او مولا وسرپرست شماست، چه مولاى خوب و چه ياور شايسته اى»
پس سلمان برخاست و گفت يا رسول الله(ص)، آنها كه تو بر آنها گواهى و آنها بر مردم گواهند و خدا آنها را برگزيده و در دين به آنها سخت نگرفته و آنها در آيين پدرتان ابراهيم مى باشند، چه كسانى هستند؟
فرمود: مقصود از آنها سيزده نفرند، من و برادرم على و يازده تن از فرزندانم.
همه حاضران سخن على(ع) را تصديق نموده و گفتند قسم به خدا چنين بود.پس على(ع) فرمود: شما را به خدا آيا مى دانيد كه پيامبر اسلام در آخرين خطبه خود فرمودند: اى مردم من در ميان شما دو چيز سنگين مى گذارم، يكى كتاب خدا و ديگرى عترت و اهل بيت من است، پس به اين دو تمسك جوييد تا گمراه نشويد، زيرا خداوند لطيف و خبير به من خبر داده و عهد نموده كه اين دو از همديگر جدا نشوند تا در كنار حوض (كوثر) مرا ملاقات كنند.
پس در آن هنگام عمربن خطاب به صورت خشم آلود برخاست و گفت يا رسول الله(ص) آيا منظورتان از عترت همه اهل بيت شماست؟
فرمود: نه (بلكه منظورم) اوصياء من از اهل بيت است كه اول آنان: برادرم بوده كه وزير و وارث و خليفه من در ميان امت من است و (او) بعد از من مولا و سرپرست همه مومنان است. پس از او فرزندم حسن و بعد از او فرزندم حسين است سپس نه تن از فرزندان حسين است كه يكى پس از ديگرى تا روزى كه در كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. اينان گواهان خدايند در روى زمين و حجت او بر مردم هستند و اينها خزانه دار علم و كانون حكمت اند. هر كس از آنها اطاعت كند، خدا را اطاعت كرده و هر كس از فرمان آنها سرپيچى كند خدا را معصيت كرده است.
پس همه حاضران گفتند، بلى ما شهادت مى دهيم كه رسول خدا(ص) چنين فرمود: سپس على(ع) به سؤالات خود ادامه داده و مناقب و فضايل خود را كه پيامبر خدا بيان نموده بود بازگو كرد و حاضرين را به خدا قسم داد كه آيا شما اين همه فضايل و مناقب را شنيده ايد يا نه؟ حاضرين در تمام موارد حضرت را تصديق نموده و شهادت دادند كه همه حق است.

تصريح رسول گرامى به اسامى امامان دوازدهگانه در احاديث اهل سنت


حديث اول: در فرائدالسمطين(1) ج 2 ص 153 به سند خود از ابن عباس در مورد
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- فرائد السمطين تأليف محدّث بزرگ علامه حموينى كه متوفّاى 720 هجرى ثبت شده از علماء اهل سنّت است چنانچه در همين كتاب ج 1 ص 119 و 166 و 265 به مدح ابوبكر پرداخته، و در ج 1 ص 166 و 266 عمربن الخطاب را مدح و در ج 1 ص 120 عثمان را مدح كرده است.

ميلاد حسين بن على(ع) روايتى از پيامبر اكرم نقل مى كند كه (در هنگام تولد حسين بن على(ع)) پيامبر گرامى وارد (منزل) فاطمه(ع) شد و تولد فرزندش را تبريك و تسليت گفت: فاطمه گريه كرد و گفت: اى كاش من اين طفل را نزاييده بودم. قاتل حسين(ع) درآتش جهنم خواهد بود، پيامبر فرمود من هم گواهى مى دهم ولكن او كشته نمى شود مگر اينكه از او فرزندى كه امام است بوجود آيد و از آنهم امامان بعدى بوجود مى آيند كه همگى هدايتگر امتند. و بعد پيامبر گرامى فرمود: امامان بعد از من عبارتند از:
back pagefehrest pagenext page