بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب دفاع از مذهب اهل بیت (ع), سید محسن حجت ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - دفاع از مذهب اهل بيت
     02 - دفاع از مذهب اهل بيت
     03 - دفاع از مذهب اهل بيت
     04 - دفاع از مذهب اهل بيت
     05 - دفاع از مذهب اهل بيت
     06 - دفاع از مذهب اهل بيت
     07 - دفاع از مذهب اهل بيت
     08 - دفاع از مذهب اهل بيت
     09 - دفاع از مذهب اهل بيت
     10 - دفاع از مذهب اهل بيت
     fehrest - دفاع از مذهب اهل بيت
 

 

 
 

 

  

 

اينهم تدليسىديگر


   
    دکتر: « {باز تهمت} بلکه علاوه بر آن حضرت رضاعليه السلام را متهم کردند که :"به دخترعموى مأمون عاشق بود و او نيز به حضرتعاشق شده بود"    عيوناخبار الرضا  ص 153 »  .
    نويسنده: عبارت کتاب(عيون اخبار الرضا) از اينقرار است که : " ذوالرياستين (فضل بنسهل) وزير مأمون به خاطر آن محبت و ارادتظاهرى مأمون به امام رضا عليه السلام ،نسبت به آن امام بزرگوار عداوت و حسدميورزيد ( فاول ما ظهر لذىالرئاستين من ابى الحسن الرضا (ع) أنابنة عم المأمون کانت تحبه و کان يحبها وکان ينفتح باب حجرتها الى مجلس المأمونو کانت تميل الى ابى الحسن الرضا (ع) وتحبه و تذکر ذا الرئاستين و تقع فيه ) " پس اولچيزى که از امام رضا عليه السلام برذوالرئاستين آشکار شد ، اين بود کهمأمون دختر عمويى داشت که او مأمون رادوست داشت و مأمون او را و پنجره اطاق اوبه مجلس مأمون باز ميشد و آن دختر ميل وعلاقه به امام رضا عليه السلام داشت وياد مى کرد ذوالرياستين را نزدمأمون و از او بد ميگفت "       .
    اولادر روايت کلمـه (تعشقـه و يعشقهـا ) نيامـده استتـا معنى شود به اينکه دخترعموى مأمون عاشق او بود و او عاشق دخترعموى مأمون بلکه در روايت آمده است (  تحبهو يحبها ) آن دختر او را دوستميداشت و او آن دختر را   .
    ثانياضمير در ( تحبه ) به مأمون بر ميگردد بجهت آنکهقبل از اين کلمه اسم مأمون برده شده است نهاسم امام رضا عليه السلام و نيز به جهتآنکه در يک سطر بعد دوباره ذکر شده است کهآندختر تمايل و محبت به امام رضا عليهالسلام داشت و اگر ضمير اول به امام رضاعليه السلام برميگشت ذکر اين جمله درآخر لغو و بى معني  بود، و چون آن دختر امام رضا عليه السلام رادوست داشت - و خداوند ما را امر ميکند بهدوستى خاندان رسالت ( قل لا أسئلکمعليه اجرا الا المودة فى القربى ) " بگومن از شما به خاطر رسالتم چيزى نمىخواهم جز دوستى خاندانم را " ـ به همينلحاظ از امام رضا عليه السلام حمايتميکرد و از فضل بن سهل   ،نزد مأمون شکايت داشت ، و چون مأمون نيزبه آن دختر علاقه داشت به حرف او گوش ميدادو امام رضا عليه السلام را تکريممينمود و به دسائس فضل بن سهل توجه نمىکرد ، و اين مطلب بر فضل بن سهل گران تمامميشد .
    بهتراست تتمه روايت را معنى کنيم تا مطلبکاملا واضح و روشن شود .
    "پس وقتى اين خبر ( يعنى بد گوئىآن دختر از فضل بن سهل نزد مأمون) بهذوالرياستين رسيد ، به مأمون گفت :خوب نيست اين پنجره که بطرف اطاق زنهااست باز باشد ، مأمون دستور داد پنجره راببندند پس يک روز مأمون خدمت امام رضاعليه السلام مى آمد و يک روز امام بهمجلس او ميرفت و منزل امام رضا در کنار منزلمأمون بود ، پس چون امام آن پنجره را بستهديد علت آنرا از مأمون پرسيد ، جواب دادنظر فضل بن سهل است ، او بدش مى آيداين پنجره باز باشد ،امام عليه السلامفرمود :انا لله و انا اليه راجعون فضل چکارهاست که بين خليفه و حرمش حايل شودمأمون پرسيد چکنم ؟ فرمود : پنجره را باز کنو به نزد دختر عمويت برو و به حرف فضل بن سهلگوش نده مأمون امر کرد پنجره را باز کردند ووارد بر دختر عموى خود شد و اين خبروقتى به فضل بن سهل رسيد غمگينکرديد " .
    اينتمام روايت بود که دکتر با تحريف وتدليس معنى آنرا واژگونه نشان داد ، اماخداوند متعال لعنت و نفرين خود را بردروغگو نازل کرده و او را رسوا نمود .

*****
    دکتر: « {توهين به جعفر(ع)} حضرت جعفر را که برادرامام حسن عسکرى (ع) است ـ به جعفر کذاب ملقبکردند و او را سب و شتم نمودند و آقاىکلينى ميفرمايد : " او فاجرىبود که فسقش را آشکار ميکرد شهوترانى کهبه شدت معتاد عرق خوردن بود ، در ميان مردانمثل او کسى را نديدم که خودش آبروىخود را بريزد و در باطن ، خويشتن راحقير و سبک شمارد "  اصولکافى 1/540   .
    آياواقعا در ميان اهل بيت عليهم السلامچنين شخصى وجود داشته که فاسق و فاجر وشهوتران و عرق خوار باشد ؟!  »  .
    نويسنده: اولا کلمه اهلبيت در نزد اهل سنت فقط برپنج تن آل عبا ـ محمد ، على ، فاطمه ، حسن وحسين عليهم السلام و امهات مؤمنينرضى الله عنها اطلاق ميشود نه بر کسانديگر و در نزد اهل تشيع اهلبيت عبارتاز چهارده نور مقدس که پنج تن آل عبا و نه اماماز صلب امام حسين عليهم السلام باشداطلاق مى شود و بس که بنا بر هردو قول (جعفر)از جمله اهلبيت مطهرين که خداوند درقرآن از آنها ياد کرده ،نيست .
    ثانياکلماتى را که دکتر نقل کرد از مرحومکلينى نيست بلکه او گفتار احمد بنعبيدالله بن خاقان را نقل کرده است کهيکى از وزراى دولت عباسى بود .
    ثالثاهيچ شيعه اى در تمام عالم معتقد بهوثاقت يا عدالت يا عصمت تمام فرزندانامامان نيست بلکه حکم به عدالت يا وثاقتتابع دليل است و اگر نه صرف فرزند امام بودندليل نمى شود که حتما بايد مؤمن ،عادل و زاهد باشد  .
    رابعاقرآن کريم با صراحت پسر حضرت نوح نبىعليه السلام را که از پيامبراناولوالعزم بود منحرف و کافر مى خواند . 

*****
    دکتر: « {قاتل اهل بيت کيست؟!} اگر خواستهباشيم در اين زمينه تفصيلبيشترى بدانيم بايد مراجع معتبرخودمان را بخوانيم تا اينکه بدانيمدر حق بقيه اهلبيت عليهم السلام چهظلمى روا داشته ! و ذريه طاهره آنانچگونه به شهادت رسيده اند ، و قاتل آنان چهکسانى هستند ؟! .
    عدهزيادى از آنان در مناطق شيعه نشينبدست خود شيعيان به شهادت رسيده اند ،اگر ترس آن نبود که کتاب از حجم تعيينشده بزرگتر شود ، اسماء کسانى که ازاهلببيت به شهادت رسيده اند و اسماىکسانى که آنانرا به شهادت رسانده اند دراينجا درج مى کردم  ،  ولى خواننده محترم را به کتاب مقاتلالطالبيين اصفهانى ارجاع ميدهم ،چه او بفدر کافى بيان مطلب کرده است .
    درپايان اين مبحث ياد آور مى شوم کهامام محمد باقر و امام جعفر صادق عليهماالسلام بيش از بقيه مورد طعن و تمسخرقرار گرفته اند و اکثر مسايل مانند تقيهو متعه  و لواطت بازنان و اعاره فروج و غيره را به آنان نسبتداده اند ، در حاليکه ساحت مقدس آنان بطورکلى از اينگونه افتراءات پاک است  » .
    نويسنده: الف - اگر دکتر بيشتر از اين در چنتهداشت يقينا برشته تحرير در مى آورد،چه تا حالا ديديم
که او حتى از روايتسازى و تغيير الفاظ و ترجمه به غلط همدست بردار نبود و در بخش هاى آيندهنيز بيشتر روشن خواهد شد .
    ب- همه ميدانند که اهلبيت عليهم السلامو ذريه طاهره آنها توسط خلفاى جور ازامويان و عباسيان به شهادت رسيده اندو در اين هيچ جاى شکى نيست دکترهم براى ادعاهاى که کرد هيچ دليل ومدرکى ندارد و فقط کتاب (مقاتلالطالبيين) را که تأليف ابو الفرجاموى اصفهانى است برخ ما ميکشد که ازنظر شيعه سنديت و اعتبارى ندارد وتازه در آن کتاب هم آنچنانکه دکتر ادعاميکند ،چيزى بر ضرر شيعه وجودندارد ، اهل تحقيق مى تواننـد به خودکتاب مذکور مراجعه کنند تا حقيقت کاملابراى آنان روشن شود .
    ج- به اين علت که اکنون در تمام شهرهاى کهمراقد ائمه عليهم السلام يا امام زادهگان قرار دارد بجز مدينه و سامرا،شيعيان زندگى ميکنند ، دکتر جاهلبه تاريخ گمان کرده است که در زمان شهادت آنبزرگواران نيز در اين شهرهاشيعيان زندگى ميکردند ، درحاليکه بعضى از اين شهرها مثل نجف وکربلا در زمان شهادت امامان عليهم السلام وتا سالها بعد از شهادت آنان شهر نبوده بلکهبيابان بود و بعدها چون شيعيان به آنمناطق بديده تقديس و احترام نگاه مىکردند و به خاطر دوست داشتن زندگى در جوارائمه اطهار عليهم السلام تبديل به شهرشد و بسيارى ديگر از اين شهر ها همدر زمان شهادت آن بزرگواران سنى نشينبوده و حتى پايتخت حکومت هاى مبتنىبر اساس خلافت را تشکيل مى داد  .
    د-نسبت به مطالبى که دکتر در دو سه سطراخير از مطلب فوق نوشت چون قضيه متعه وتقيه و ....... هر کدام را در جاى خودش مفصلبحث خواهيم کرد و ان شاء الله بطلان تمامادعاهاى دروغ و بى پايه او براىخوانندگان عزيز و هم چنين تدليس ها وتحريف هايش روشن و واضح خواهد شد .

متعه يا عقد موقت


    دکتر: « {فصل سوم - ازدواج موقت} دوست داشتم عنواناين مبحث را بگذارم " زن از ديدگاهتشيع " اما منصرف شدم چون ديدم همهرواياتى که مکتب ما نقل کرده اند ، بهرسول اکرم صلى الله عليه و آله و اميرالمؤمنين و امام صادق و ديگر ائمهعليهم السلام نسبت داده شده است بنابراين نخواستم که آنها مورد طعن قرارگيرند ، چونکه در روايات آنقدر زشتى وکثافت به چشم ميخورد که حتى فردى ازما حاضر نيست آنرا براى خودش روا دارد،چه رسد به اينکه اينگونه سخنان زشت رابه پيامبر گرامى صلى الله عليه وآله و ائمه اطهار عليهم السلام نسبت دادهشود ؟! »  .
    نويسنده: بعدا ثابت خواهد شد که هيچ سخن زشتى دراين رابطه وجود ندارد و هيچ زشتى وکثافتى به چشم نمى خورد ، چنانکه ثابتخواهيم کرد حليت متعه حکم خدا وپيامبر است و نسخ آن ثابت نيست وچيزى را که خدا و پيامبرش حلال کردهباشند تا بروز قيامت حلال است و کسىنميتواند آنرا حرام کند ، اما بايددانست که شيعه معتقد به حليت متعه است نهوجوب آن ، تا مجبور به انجام آن باشد يانتواند آنرا ترک کند بلکه مثل ديگر مباحاتاست که اختيار ترک يا فعل آن بدست خودمکلف است ، بلکه حتى مکلف ميتواند از آنمتنفر باشد و بد ببرد مثل بعضى از حلالهاى ديگر که بسيارى از مسلمانهاحاضر به انجام آن نيستند و حتى بدشانمى آيد ، مثلا تعدد زوجات در دين مقدساسلام آزاد است ، اما زنها که نيمى ازمسلمانان جهان را تشکيل ميدهند و عدهاى از مردان اين حکم را نمى پسندند واز عمل کردن به آن جلو گيرى نموده حتىتنفر خودشان را ابراز مينمايند امااين به معناى حرام شدن يا غلط بودناين حکم نيست .
    ازدواجمرد 70 ساله با دختر نوجوان در اسلام جايز ومباح است ، اما اگر واقعا مردى که سنى ازاو گذشته است با دختر 15 يا 16 ساله اىازدواج کند ، ديگران او را بديده ملامت وسرزنش نگاه ميکنند و از کار او ابراز تنفر وانزجار مينمايند ، در حاليکههيچگونه حرمتى در اين مثال تصورنمى شود ، بلکه فعل مباحى است که ترک وفعل آن مساوى است ، بر انجامش ثوابى و برترکش عقابى مترتب نخواهد شد . 

*****
    دکتر: « از صيغه يا ازدواج موقت بسياراستفاده سوء به عمل آمده و از اين راهبدترين اهانت ها به زن روا داشته شده است ،لذا مى بينيم که خيلى هاخواهشات خود شان را زير پوشش ازدواج موقت !و به اسم دين ارضا مى کنند گويا بهگمان خودشان به اين آيه کريمه عملميکنند که (فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّفَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِيضَةً ) (النساء:24) روايات زيادى درترغيب صيغه آورده اند،و پاداش و ثواب !بسيارى جعل كرده اندوبراى كسى كه به آن عمل نكند عذاب وعقوبت سختى در نظر گرفته اند، بلكه چنينشخصى را مسلمان بحساب نمى آورند! » .
    نويسنده: بايد بحث اساسى بر سر حليت و حرمتمتعه باشد وگرنه مسئله سوء استفاده در هرحلالى يا حتى واجبى هم ممکن استاتفاق بيافتد و هيچ کس هم حکم به حرمتنميکند ، مگر از ازدواج دائم سوء استفادهنمى شود ، چه بسيار اند زنانى کهقربانى توطئه ها و شهوترانى هاىمردان طماعى قرار گرفته اند که به نامازدواج دائم با آنان ازدواج نموده اند و بعداز مدتى آنها را بدون سر نوشت رها کرده وخود به کشور ديگرى رفته اند تا باز زنديگرى را بدبخت بسازند    پسچرا دکتر و همدستانش حکم به حرمت ازدواج دائمرا صادر نمى کنند .
    متأسفانهدکتر و هم کيشان او فکر ميکنند که چون درمذهب تشيع متعه حلال است پس شيعيانهميشه و در هر زمان صيغه ميکنند ،درحاليکه شيعيان معتقد به جواز آنهستند و بس و لازمه اعتقاد به جواز عمل به آننيست وانگهى از دکتر و يارانش سؤالمى کنيم : اهل سنت اجماع دارند براينکه متعه براى مدتى در زمان رسولخدا حلال بوده است و حتى رواياتىدارند که چندين بار پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم متعه را حلال نموده است ،آيا پيامبر در آنروزگار به زنانتوهين نموده است ؟ و آيا آنحضرت مردم رابه کارى که از آن سوء استفاده ميشد آزادگذاشته بود ؟ و آيا صحابه اى که صيغهميکردند ،خواهشات خود شان زير پوششازدواج موقت و به اسم دين ارضا ميکردند ؟.
    امادلالت آيه کريمه بر حليت متعه تنهانظر شيعيان نيست تا دکتر لبه تيزانتقادش را متوجه پيـروان اهلبيت
عصمت و طهارت بگرداند ، واين چنين مسخره آميز سخن بگويد ،بلکه بسيارى از علماى اهل سنت نيزبر اين مطلب اذعان کرده اند   
    ازنظر ما شيعيان متعه مثل نکاح دائم است کهبه جهت عروض عوارض ممکن است گاهى واجب وزمانى مستحب و وقتى حرام و در مواقعىمکروه باشد اما حکم اولى آن حليت است ،بنا براين هيچ شيعه در هيچ جاىعالم نگفته و نخواهد گفت که هرکه صيغه نکند، به عذاب سخت گرفتار خواهد شد يا از اسلامخارج خواهد شد ،همانطوريکه اگر کسىازدواج دائم را ترک کند ، هيچ کس حکمنميکند که او عقوبت ميشود يا از اسلامخارج است و ان شاء الله بطلان گفته هاى دکتردر طى بحث هاى آتيه کاملا روشن خواهدشد .

*****
    دکتر: « {شرط ايمان!:} صدوقاز امام جعفر صادق عليه السلام روايت مى كندكه فرمودند: (إن المتعة دينى و دين آبائى فمن عمل بها عملبديننا و من أنكرها أنكر ديننا و اعتقد بغيرديننا) " يعنى صيغهدين من و دين پدران من است كسى كه به آن عملكند به دين ما عمل كرده وكسيكه آنرا انكاركنددين ما را انكاركرده و به دين ديگرى غير ازدين ما معتقد شده است "  من لا يحضره الفقيه 3/366
    ملاحظه فرماييدكه بنابراين روايت هركسمتعه نكند يا آنرا قبول نداشته باشد كافر است ! » .
    نويسنده: اين روايت نه در کتاب من لايحضرهالفقيه و نه در هيچ کتاب ديگر از کتبشيعه وجود ندارد و فقط دکتر است که با ذهنشيطانيش روايت ميسازد و بعد نامکتاب و جلد و صفحه را هم مينويسد تاخواننده شکى در آن پيدا نکند .

*****
    دکتر : « {ثوابصيغه!} ازامامصادق عليه السلام پرسيده شد: آيا صيغه ثوابدارد ؟ فرمود : " اگرمقصودش از آن رضاى خدا باشد ،در ازاى هركلمه اى كه با او صبحت كند يك نيكى برايشنوشته مى شود و هر باريكه به او نزديك شودخداوندگناهى را از او ميبخشد ، وهرگاه غسلكند به انداره قطرات آبيكه بربدنش ريختهخداوند گناهانش را مى آمرزد "  من لايحضره الفقيه3/366  » .
    نويسنده : اولا ازراويان اين حديث صالح بن عقبه و پدرشهستند که هيچ کدام شان توثيقى ندارندو به همين لحاظ روايت غير قابلاستدلال است و ثانيا ثوابى که درروايت بيان شده است براى متعه نيستبلکه براى کسى است که با اين عملرضاى خداوند را اراده ميکند و عملا باکسانى که حلال خدا را حرام نموده اند بهمبارزه بر مى خيزد .

*****
    دکتر  : « پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودن ـ د!: ( من تمتع بإمراة مؤمنة كأنما زار الكعبة سبعينمرة) " كسى كه يك مرتبه با زن مسلمانى صيغهكند گويا هفتاد مرتبه خانه كعبه را زيارت كردهاست! " .
    دقت كنيد ، آيا واقعا يك مرتبه صيغه كردنثواب هفتاد زيارت كعبه را دارد ؟!   .
    پيامبر صلىالله عليه و آله  فرمودند: ( منتمتع مرة أمن من سخط الجبار) " كسى كه يكبارصيغه كند از غضب خداى جبار در امان مىماند" و كسى كه دو بار صيغه كند با ابرارمحشور ميگردد وكسيكه سه بارصيغه كند در بهشتدوشادوش من خواهد بود ،   من لا يحضره الفقيه 3/ 366   » .
    نويسنده : هر دو حديث فوق در کتبمعتبر شيعه وجود ندارد و از جعليات دکتراست  .
    ناگفته نماند که کارل مارکس و پيرواناو براى آنکه به هدف برسند هر وسيلهاى را مباح ميدانند ، و دکتر نيز دراين مطلب کاملا از مارکس پيروى کرده وبه دروغ متوصل شده است تا به هدفش که بدنامکردن مذهب اهل بيت عليهم السلام استنايل آيد .

*****
    دکتر : « {ارتقاى درجه!} آقاى فتح اللهكاشانى در تفسير منهج الصادقين ازپيامبرصلى الله عليه و آله روايت مى كندكه : " فرمودند كسى كه يك مرتبه صيغه كندبه مقام امام حسين عليه السلام ميرسد و كسىكه دو مرتبه صيغه كند به مقام حضرت امام حسنعليه السلام مى رسد، وكسى كه سه مرتبهصيغه كند به درجه مولا على عليه السلاممى رسد وكسى كه چهار مرتبه صيغه كند بهدرجه من مى رسد " » .

    نويسنده : اين حديث نيز در کتبمعتبر شيعه موجود نيست تا اعتبارىپيدا کند وانگهى دکتر آنرا بدون سند ذکرکرده است ، و اگر مى بود هم قابل قبول وتصديق نبود چون رسيدن به مقام پيامبرو امامان عليهم السلام براى عابدترين انسانهاى روى زمين هم ممکننيست .

*****
    دکتر : « دقت كنيد كه طبق اين روايت اگر يكانسان پليدى يك مرتبه صيغه كند ارتقاء درجهميكند و به مقام شامخ امام حسين عليه السلاممى رسد، واگر دو بار سه بار و چهار بار صيغهكند به ترتيب درجات امام حسن و امير المؤمنينو رسول اكرم صلى الله عليه و آله  را كسب مى كند ؟! .
    آيا مقام و منزلت رسول اكرم و ائمه اطهارتا اين حد آسان است كه باچنين فعل پستى !بدست آيد؟! حتى اگر اين صيغه كننده از نظرايمانى به مرتبه بلندى رسيده باشد آيا ممكناست درجه او به امام حسين يا برادر يا پدر ياجد بزرگوارش برسد ؟! .
    منزلت رسول اكرم صلى الله عليه وآله وائمهاطهار   عليهم السلامبسيار بالاتر و ارزشمندتر از آن است كه كسىبتواند به آن دسترسى پيدا كند هر چند كه ازنظر ايمان و عمل ترقى كند » .
    نويسنده : وقتى اصل حديث وجودنداشت ديگر اين حاشيه زدن ها بىمعنى و بى مفهوم خواهد بود .
    وانگهى در کتب معتبر برادران اهل سنترواياتى است که دلالت دارد بر اينکهبعضى از اعمال، انسان را با پيامبرصلى الله عليه و آله و سلم در يک درجهقرار مى دهد .
    ترمذى در باب مناقب على عليهالسلام نقل کرده که پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم فرمود : " کسيکه مرادوست داشته باشد و حسن و حسين را دوست داشتهباشد و پدر و مادر آندو (على و فاطمه) رادوست داشته باشد ، روز قيامت با من و دردرجه من است   .   
    لازمه اين حديث اينست که همهمسلمانها ، روز قيامت هم مرتبه و هم درجهحضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلمباشند ، چون  همهمسلمانها اين پنج نفر را دوست دارند .
    پس اگر فردى پست و رذل باشد ولىاين پنج نور مقدس را دوست داشته باشد ، طبقاين حديث با پيامبر صلى اللهعليه و آله و سلم در يک درجه قرار خواهدداشت !!! .
    آيا ممکن است کسى بخاطر دوست داشتناين پنج نور مقدس به آن مقام بلند و عالىبرسد ؟ .
    آيا ممکن است انسانى که نماز و روزهو ديگر اعمال شرعى را ترک نموده و فقطپيامبر و على و فاطمه و حسن و حسينصلوات الله و سلامه عليهم اجمعين رادوست ميدارد با مقام رسالت کبرى هم درجهباشد ؟.

*****
    دکتر : « حتى صيغه كردن با زنان هاشمىيعنى زنان اهل بيت عليهم السلام را جايزشمرده اند! . تهذيب طوسى ج 2/ 193 .
    خوب دقت كنيد، زنان هاشمى كه سلالهطاهره نبوت و از اهل بيت پيامبر صلى الله عليهوآله هستند از اين هجوم محفوظ نمانده اند، درحالى كه بعيد است اهل بيت اطهار به چنين عمل زشتى تن در دهند»  .  
  نويسنده: اولا چنانکه قبلا تذکر داديم کلمهاهلبيت درفرهنگ دينى معناى خاصبخـود را دارد و تمام ذرارى
ونسل رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلمرا اهل بيت نمى گويند .
    ثانيا اگر در شريعت مقدسه اسلامکارى جايز اعلام شد ديگر فرقىبين هاشمى و غير هاشمى نيست واگر چيزى حرام شد باز فرقى بينهاشمى و غير هاشمى نيست ، چنانکهنکاح دائم هاشميه با غير هاشمىجايز است ،مگر اينکه دليل خاصىاقامه شود که مستفاد از آن حرمت براى عدهاى يا جواز براى عده اى باشد ، مثلحرمت اخذ صدقه براى هاشمى .
    ثالثا اگر صيغه حلال باشد که هستتوصيف آن به کثيف غلط است و اگر نهبايد دکتر و ياران او ملتزم شوند کهصحابه کبارى که با اجازه رسول خدا صلىالله عليه و آله و سلم صيغه کرده اند،عمل کثيفى را انجام داده اند وپيامبر صلى الله عليه و آله و سلمنيز اجازه انجام عمل کثيفى را دادهاست .

*****
    دکتر : « آقاى كلينى صيغه كردن را حتىبراى يك بار مضاجعت! نيز جائز شمرده است . فروعكافى ج5/460 » .
    نويسنده : بايد دانست که کتابکافى کتاب روايت است نه فتوا پس هرچه درآن نقل شده است معنايش اين نيست کهصاحب کتاب هم به آن فتوى داده باشد ولىمجتهد 90 يا 200 ساله که هفتاد سال حد اقل درحوزه علميه نجف اشرف درس فقه خوانده تامجتهد شده است هنوز فرق بين کتاب روايت وکتاب فتوا را نمى داند !! .
    وانگهى متعه عبارت از عقديست کهزمان در آن قيد شده است و مسئله يک بارمضاجعت يا بيشتر هرگز دخالت در تحقق آنندارد ، پس اگر حلال باشد يک بار و دو بار وچند بار ندارد ، و آيا مطابق روايات اهلسنت که رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم صيغه را چندين بار حلال نموده است ،قيد بيش از يک بار مضاجعت در آن مىکرده است  ؟ .

سنازدواج


    دکتر : « {سن صيغه} اين را هم بدانيدكهبراى زن صيغه شونده شرط نيست كه به سن بلوغرسيده باشد، بلكه دختر ده ساله ! را نيز مىتوان صيغه كرد!.
    از امام صادق عليه السلام پرسيده شد : دختركوچك را هم مى توان صيغه كرد ؟ فرمودند : "بله مگر اينكه خيلى كوچك باشد كه فريببخورد، پرسيده شد در چه سنى فريب نمىخورد ، فرمود : در ده سالگي" فروع كافي(5/463) و تهذيب ( 7 / 255) .
    در اين روايت كه به امام صادق عليه السلامنسبت داده شده حد أقل سن صيغه ده سال در نظرگرفته شده ولى بنده مى گويم بعضى هامعتقدند كه دختر شير خوار! را نيز مى توانصيغه كرد! .   » .
    نويسنده : در فقه شيعه نکاح به دو قسمموقت و دائم تقسيم ميشود و فرقى در سنازدواج بين نکاح دائم و موقت نيست ، پسچنانکه عقد دائم با دختر ده ساله يا کمتر ازآن جايز است ،عقد موقت نيز با او جايزخواهد بود  ،  و در فقه اهل سنت نيز سن خاصى براىعقد نمودن قيد نشده است .
    بخارى در صحيح در کتاب نکاح ، بابتزويج الاب ابنته حديث 4739 از امالمؤمنين عائشه روايت مى کند که رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم او را درحاليکه شش ساله بود به عقد خود در آورده ودر نه سالگى با او عروسى نمود .
    آيا نکاح دختر شيرخوار ،به طور دائمدرفقه اهل   سنتجايز نيست که بيايند و در متعهاشکال کنند ؟ .
    سرخسى از علماى بزرگ حنفىميگويد : اگر مردى داراى دو زنيکى بزرگ و ديگرى شيرخوار باشدو زن بزرگ سال از شوهر قبلى اش شيردارباشد و شوهر فعلى هنوز با او همبستر نشدهباشد ،زن اول که بزرگ است زن دوم را شير دهد، هر دو بدون طلاق از شوهر خود جدا مى شوند     .
    اگر نکاح دائم نسبت به شيرخوار جايزباشد ، نکاح متعه هم جايز خواهد بود .
    توضيح اين نکته لازم است که قبل ازبلوغ فقط عقد غير بالغه با اذن ولىجايز است اما همبستر شدن تا زمان بلوغ ، درفقه شيعه ممنوع و حرام است .
    ضمنا اين نکته نيز ناگفته نماند کهاگر ولى ، طفل نابالغ خود را بعقد کسىدرآورد ، طفل بعد از بلوغ حق دارد که آن عقد رابپذيرد يا رد کند .

*****
    دکتر : « {فتواى امام خميني} امامحتى صيغه کردن بادختر شيرخوار را نيز جايزمى دانستند ، لذا فرموده اند: " نزديكىبا زوجه قبل از تمام شدن نُه سال جايز نيست واما ساير لذت ها مانند لمس نمودن با شهوت و بغلگرفتن و تفخيذ حتى در شيرخوار اشكالىندارد!! "      تحريرالوسيله جلد سوم با ترجمه فارسى مسأله12 » .
    نويسنده : اولا دکتر در متن عربى عبارت را تحريفنموده و با وارد آوردن تغييراتى در آنخواسته است که ذهن يک عده را نسبت به مذهبتشيع بدبين بسازد و در ترجمه سابق کتاب ،مترجم نيز عين عبارت عربى دکتر راترجمه نموده است ، اما بعدا چون متوجه دروغشاخدار دکتر شده ، عين ترجمه عبارت کتابتحرير الوسيله را آورده است ، ولىمترجم هم در تدليس دست کمى از دکتر ندارد، زيرا فتواى مرحوم امام خمينى درباب ازدواج دائم است نه ازدواج موقت و اينفتوا هم اختصاصى به امام خمينى يامذهب تشيع ندارد و چنانکه خواهد آمد مورداتفاق همه علماى اسلام است  .
    براى آنکه دغل بازى هاىدکتر و مترجم کاملا روشن شود ، ما ناگزيرعين عبارت دکتر را از متن عربى کتاب نقلو سپس معنى مى کنيم ، همانمعنايى را که مترجم نيز در ترجمهقبلى خود آورده بود .
    دکتر در متن عربى مينويسد : (و کان الامام الخمينى يرى جوازالتمتع بالرضيعة ، فقال : " لابأسبالتمتع بالرضيعة ضما و تفخيذا - اىيضع ذکره بين فخذيها - و تقبيلا "   انظر کتابه تحرير الوسيلة 2/241 مسألةرقم 12 )    "   امامخمينى صيغه با دخترشيرخوار را نيز جايز ميدانستند ولذا فرموده اند : که تمتع با دختر شيرخوارمثل بغل گرفتن و تفخيذ -بين رانهايشگذاشتن – و بوسيدن مانعى ندارد .
    اما وقتى که به تحرير الوسيلهمراجعه کنيـم متوجـه مى شويم که امام خمينى قدس سرههرگز يک چنين فتوائي  در باب عقد موقت و صيغه ندارند و آنچهرا که ايشان در باب نکاح دائم فتوا داده اند، از نظر الفاظ و کلمات کاملا با آنچه که دکترنقل کرده است متفاوت است .
    ايشان در اول بحث نکاح که در رابطه بانکاح دائم و احکام آن مواردى را بيانميکنند ، ازجمله ميفرمايند : " نزديكىبا زوجه قبل از تمام شدن نُه سال جايز نيست واما ساير لذت ها مانند لمس نمودن با شهوت و بغلگرفتن و تفخيذ حتى در شيرخوار اشكالىندارد "
وهمانطور که ملاحظه ميفرماييد اينفتوا در باب نکاح دائم است نه در بخش نکاحمنقطع يا صيغه .
    براى توضيح مطلب و جواب از اعتراض نابجاى دکتر و ديگر همدستانش بايد بهچند نکته اشاره کرد .
    1- مشهور بين همه علماى اسلام اعم ازشيعه و سنى اينست که در صورتى کهزوجه نه ساله باشد همبستر شدن با او مانعىندارد ، اما قبل از تمام شدن نه سال ، همبسترشدن با او حرام است .    

    2- اگر جوانى با دختريکه هنوز نه سالهنشده است و با اجازه پدرش با او نامزد شد وبراى محرم شدن با دختر و مادرش صيغه عقددائم يا موقت جارى شد ،اين جوان طبقبيان قبل نميتواند با او همبستر شود ،اما ساير تمتعات و لذتهايى که بينزن و شوهر است براى او جايز و مباح است  .

    3- مسائل فقهى اکثرا بصورت تئورى وفرضيه بيان ميشود يعنى بر فرضکه چنين موردى اتفاق افتاد حکم آن از نظرشرعى چنين است ، نه اينکه حتمابايد اين کار تحقق پيدا کند .

    چنانکه در ديگر علوم نيز شبيهاين مطلب زياد است مثلا وقتىطبيبى ميگويد : فلان غذا ياخوراکى براى مردها يا زنها خوب ومفيد است يا بر عکس مضر است معناىاين حرف اين نيست که خود او حتمااين غذا را خورده است يا مى خورد ياکسانى حتما بايد بخورند يا خورده اند  .

    4- اگر دکتر و مترجم و يارانشان به فقهاهل سنت مراجعه ميکردند ، متوجه ميشدندکه علماى مذاهب اربعه نيز ، تماماستمتاعات را با زوجه صغيره حتى اگرشيرخوار باشد جايز ميدانند .    
    ابن قدامه حنبلى مى گويد : "دخترخورد سالى که امکان همبستر شدن با اونيست ، از احمد بن حنبل روايت شده کهمباشرت با او به قصد لذت بردن از قبيلبوسيدن و ساير استمتاعات جايز است"    .
    نووى در شرح صحيحمسلم در رابطه با سن زوجه در وقت هم بستر شدنمى گويد : " اگر شوهر و ولى طفل با همدر موردى که بر ضرر طفل نباشد  ، توافق کردند به آن عمل مى شود و احمد و ابوعبيدگفته اند : اگر نهساله بود مجبور به هم بستر شدن با شوهرش مىشود و مالک و ابوحنيفه و شافعى گفته اند :براي            همبستر شدن حد و مرز يا سن خاصى و جود نداردبلکه حد آن توانائى و تحمل است و وقت تحملدر اطفال نيز مختلف بوده در بعضى زودتر ودر بعضى ديرتر است  واين فتوا اشکالى ندارد    .
    بنا به فتواى مالک و شافعى وابوحنيفه پس اگر در طفل شيرخوار نيزتحمل هم بستر شدن بود ، شوهر مى تواند که بااو هم بستر شود تا چه رسد به ديگر لذت ها واستمتاعات .
    ابن نجيم مصرى مى گويد : علمادر وقت دخول بر زوجه که صغيره باشد با هماختلاف کرده اند ،بعضى بر ممنوعيت آن دردوران قبل از بلوغ فتوا داده اما دخول در زماننه سالگى را جايز دانسته اند و گفته شدهکه اگر دختر خورد سال زير نه سال ، چاق وفربه بوده و طاقت هم بستر شدن را داشته باشد ،  دخول و هم بستر شدن با او مانعى ندارد   .
    پس از نقل اين فتاوى از علماىبزرگ اهل سنت و از کتب فقهى آنان ديگرگمان نمى کنم که اشکالى در رابطه بافتواى مرحوم امام خمينى باقىمانده باشد .

*****
    دکتر : « {قسم خوردم} بارى در دفتر آقاىخوئى خدمت ايشان نشسته بودم ،كه دوتا جوانكه گويا باهم اختلافى داشتند و قرار شدهبود آقاى خوئى را داور قرار دهند وارددفتر شدند ، يكى از آنان پرسيد آقا  نظر شما در باره صيغه چيست؟ حلال است ياحرام ؟ ايشان كه گويا احساس كردند كه اين سؤالمنظورى دارد پرسيدند   شماساكن كجا هستيد ؟ جوان گفت بنده ساكن موصلهستم، و اينك حدود دو سه ماهى است كه در نجفسكونت دارم ، آقا فرمودند: پس شما سنىهستى ؟ جوان گفت بله ، آقا فرمودند صيغه ازنظر ما حلال است ولى در نزد شما حرام است   » .
    نويسنده : اين قصه اصل و اساسىندارد زيرا تنها کسى که ناقل قصه است خوددکتر است و او هم با اسم مستعار به ميدانآمده است ، پس از کجا بدانيم که او کى هست، راست ميگويد يا دروغ ؟ .
    از طرف ديگر ملاقات هاى مردم بامرحوم آية الله خوئى در بيرونىمنزل ايشان صورت مى گرفت  و آن مرحوم دفترى نداشت تا از مردم درآنجا استقبال کند .

*****

    دکتر : « جوان گفت : من در اين شهر غريب هستمممكن است از شما خواهش كنم تا مدتى كه اينجاهستم با دختر شما صيغه كنم ؟ آقا نگاهى بهجوان كردند و فرمودند : من سيد هستم ،و اين كاربر سيدها حرام است ، اين چيز فقط براى عمومشيعه حلال است ، جوان نگاهى به آقاىخوئى كرد ولبخند زد نگاهش مى گفت كه گويافهميده بود كه آقا تقيه كرده است ، آنگاه آن دوجوان خدا حافظى كردند و رفتند » .

    نويسنده : اولا دروغ بودن اين قصهبحدى است که براى احدى قابل قبولنيست ، براى آنکه حتى در مورد ازدواجدائم هم کسى جرئت نميکند در اولينديدار و در هرجا که بود به پدر دخترىبگويد که دخترت را بمن عقد کن تا با اوازدواج کنم ،بلکه خواستگارى رسومات خاصخودش را دارد .

    ثانيا اگر اين سؤال از سوى يکنفر از اهل سنت مطرح شود معنايش اينست کهاو به مذهب خود پايبند نيست و الا چطورممکن است که ، مذهبش صيغه را زنا بداند وبعد با اعتقاد به آن مذهب از يک فردشيعى تقاضاى صيغه کند و اگر اينسؤال واقعا از مرحوم آقاى خوئى شده بودايشان با کمال متانت جواب مى داد که چوندر مذهب شما صيغه حرام است و ما هم به همه

مذاهباحترام ميگذاريم پس جواب شما از اولمنفى خواهد بود .

    نه اينکه بگويد من سيد هستم و ......زيرا در توضيح المسائل ايشان وديگر فقهاى شيعه هيچ جا گفته نشدهکه عام نمى تواند با سيده ازدواج دائميا موقت کند بلکه همه قائل به جواز هستند .

    از همه مهمتر ، دختر عاقل بالغ را که پدرنمى تواند بدون اذن و مشورت با او بکسىعقد کند تا آن جوان از مرحوم آقاى خوئىچنين تقاضاى نمايد .

    ثالثا متأسفانه برادران و خواهران اهلسنت ما فکر مى کنند که چون شيعيانصيغه را حلال مى دانند پس بايد انجامبدهند در حاليکه حلال يا مباح بودنبمعناى اختيار داشتن مکلف در ترک و فعلاست و حتى ممکن است که مسلمانى از کارحلالى متنفر باشد و بدش بيايد ،وانگهى در اينکه صيغه مدتى در زمانرسول خدا (طبق نظر اهل سنت) حلال بوده جاى بحثىنيست حال اگر در همان زمان مسلمانىپيش يکى از اصحاب رسول خدا صلىالله عليه و آله و سلم ميرفت و بسيارمؤدبانه از او خواهش مى کرد که يکى ازدخترانش   را به اوصيغه کند چون در آن زمان حلال بود ، او چهجوابى ميداد   ؟ .

    رابعا طلاق امريست که همه مذاهباسلامى آن را مباح ميدانند يعنىشوهر ميتواند زن خود را طلاق دهد حتى اگرآن زن راضى هم نباشد ، حال اگر يک فردشيعه پيش يک نفر از بزرگان اهل سنترفته بگويد : از شما خواهش ميکنم که زنتان را طلاق دهيد تا بعد از اتمام دوران عدهمن با او ازدواج کنم ، جواب آن عالم در اينجا چه خواهد بود ؟ .

    خامسا دکتر ميگويد که مرحوم آقاىخوئى تقيه کرد در حاليکه اينجاتقيه معنى ندارد ، زيرا فقهاىشيعه به شمول ايشان همه فتوا بر جوازمتعه را در کتب فتوايى خود نوشته اند پساز کى و براى چه تقيه کند .

صيغههرگز حرام نشده است


    دکتر : « {تحريم صيغه} واقعيت اين استكه صيغه در عصر جاهليت مباح بوده است وقتىكه اسلام آمد تا مدتى آنرا بر حكم اباحتشباقى گذاشت و آنگاه در غزوه خيبر براىهميشه حرام گرديد ، آما آنچه در نزد ما شيعياناعم از عوام و فقهاء معروف است اين است كه صيغهرا عمر بن خطاب حرام كرده است ، در حالى كهخود حضرت رسول صلى الله عليه وآله   درغزوه خيبر حرام بودن آنرا اعلان فرموده اند » .

    نويسنده : 1- اينکه صيغه يکىاز انواع نکاح در زمان جاهليت بوده ،ادعايى بدون دليل است ، زيرامورخان آنرا جزء نکاحهاى مرسوم در زمانجاهليت درج نکرده اند و دکتر هم دليلىبر اين مدعا اقامه نکرده است .

    2- در اينکه متعه در زمان خلافت خليفهدوم و به دستور او حرام شده است  ، نه تنها شيعيان بلکه بسيارىاز علما و محققان و حفاظ اهل سنت نيز در کتبتاريخى و جوامع حديثى خود بهاين قضيه تصريح کرده اند و ما بهعنوان نمونه به چند مورد به طور گذرا اشارهمى کنيم  .

    اول :فاضل قوشجى از متکلمين اهل سنتدر رابطه با توجيه تحريم متعه ازناحيه عمربن خطاب ميگويد: اين صدورتحريم از خليفه موجب قدح و طعن در اونميشود زيرا مخالفت مجتهدى با مجتهدديگر در مسائل اجتهادى بدعت محسوب نشدهو امرى رايج است  يعنى پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم طبق اجتهاد آنرا حلال و عمربن خطابطبق اجتهاد خودش آنرا حرام اعلام نموده است .

    بيهقي   ،فخر رازي  ، طحاوى ،جصاص  ابن حزم  ،سرخسى ، و غير آنها از خليفه دوم نقل کرده اندکه گفت : " دو متعه در زمان رسول خدا بود کهمن از هردو نهى ميکنم و مرتکب هردو راعقاب مى کنم ، يکى متعة الحج وديگرى متعة النساء "  .

    دوم : مسلم در صحيح ، کتاب النکاح بابنکاح متعه حديث 2496 با سند از عطا نقلميکند که مردم از جابر ابن عبدالله درباره متعه سؤال کردند ، گفت : بلى ما در زمانرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وابوبکر و عمر متعه ميکرديم   .

    سوم : در همان باب حديث 2497 باز از جابربن عبد الله نقل کرده است که گفت : ما با يکقبضه خرما و آرد در زمان رسول خدا صلى اللهعليه و آله و سلم و ابوبکر متعه مىکرديم تا اينکه عمر در رابطه با عمرو بنحريث ، آنرا ممنوع اعلام کرد .

    چهارم : در همان باب حديث 2498 از ابىنضره نقل ميکند که گفت : نزد جابر بنعبدالله بودم ،کسى خبر آورد که ابن عباس وابن زبير ، بر سر متعه حج و متعه نساء با هماختلاف کرده اند ، جابر گفت : ما در زمان رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم متعهميکرديم بعد عمر ما را از آن نهى کرد .

    پنجم : عبدالرزاق ، طبرى ، سيوطى وفخر رازى از على عليه السلام روايتکرده اند که : اگر نهى عمر از متعه نبود ،زنا نمى کرد مگر فرد شقي  براى اينکه ديگر نيازى به زنانبود و مردمى که دچار فشار شهوت بودند ، راهحلال و شرعى در پيش روى خود داشتند .

    ششم : قرطبى در تفسير از ابن عباس نقلميکند که : متعه رحمتى بود از ناحيهخداوند متعال و اگر نهى عمر از آن نبود ،زنا نميکرد جز شقي   . 

    هفتم : بلکـه تحريـم متعه را جزءاوليات عمر حساب کرده اند  يعنى کارهايى که او اول انجام دادهو قبل از او کسى انجام نداده است .
    دکتر هم به احاديثى استدلالميکند تا تحريم متعه را مستند به رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم کند کهيکى يکى دليل هاى او را موردبررسى و نقد قرار ميدهيم .

*****
    دکتر : « {حديث اول :} اميرالمؤمنين عليهالسلام مى فرمايند : ( حرم رسول الله صلى الله عليه وآله يوم خيبرلحوم الحمر الأهلية و نكاح المتعة )     تهذيب2/186   استبصار3/142 وسائلالشيعة 14/441  » .
    نويسنده : از روايان اين حديثحسين بن علوان و عمرو بن خالد است کهتوثيقى ندارند و بنا براين روايتضعيف است و با روايت ضعيف امکان ندارد  قرآن کريم نسخ شود  يا حلال ثابتى بسبب آن حرام گردد .

*****
    دکتر : « {حديث دوم :} از امام صادق عليهالسلام پرسيده شد: " آيا مسلمانان در زمانرسول خدا صلى الله عليه وآله بدون شاهدازدواج ميكردند؟ فرمودند نخير" .   تهذيب 2/189       » .
    نويسنده : اين حديث به هيچ عنوان دلالت برحرمت متعه نمى کند ، بلکه قسمتى را کهدکتر نقل کرده است دلالت دارد ، بـر اينکهمسلمانهـا در زمـان پيـامبـر
صلىالله عليه و آله و سلم بدون شاهد ازدواجنمى کردند ، پس وجوب شاهد گرفتن غير ازحرام بودن متعه است ، و بايد بحث شود کهآيا حضور شاهد در عقد چه دائم و چه موقتواجب است يا خير ؟ ا گر ثابت شد واجب است، فرقى بين دائم و متعه نخواهد بود و اگرهم ثابت شد که واجب نيست باز فرقى بيندائم و متعه نخواهد بود ، و در مذهب ماشيعيان حضور شاهد مستحب است نه واجب چهدر عقد دائم و چه موقت .
    وانگهى دکتر روايت را کامل نقلنکرده و فقط تا آنجا که فکر ميکرده به نفعشاست نقل کرده است و بس بنا براين لازمست کهروايت را کاملا خوانده و معنى کنيم تابراى همگان معلوم شود که در اين روايتهرگز سخنى در رابطه با تحريم متعه گفتهنشده است .
    ( الحسينبن سعيد عن صفوان عن ابن مسكان عن المعلى بنخنيس قال: قلت لابى عبدالله عليه السلام: مايجزى فى المتعة من الشهود؟ فقال: رجل وامرأتانيشهدهما قلت: ارأيت ان لم يجدوا احدا؟ قال: نعمقال: قلت جعلت فداك كان المسلمون على عهد رسولالله صلى الله عليه وآله يتزوجون بغير بينة؟قال: لا.)" معلى بن خنيس مى گويد :از امام صادق عليه السلام پرسيدم ،چندشاهد براى متعه کفايت ميکند فرمود :يک مرد و دو زن عرض کردم ، اگر کسى راپيدا نکردند ،جايز است بدون شاهد عقد رابخوانند ؟ فرمود بلى ، عرض کردم آيا درزمان رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلممسلمانان بدون شاهد ازدواج ميکردند ؟فرمود نه "   . 
    اگر کسى اين روايت را بخواندمتوجه مى شود که شاهد گرفتن مستحب است نهواجب و اگر نه حضرت نمى فرمودند که بدونشاهد هم جايز است و اينکه در زمان رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم ازدواجهابدون شاهد نبوده است ، دلالت بر وجوب آن نداردچون فعل پيامبر يا امضاى او فقط جوازرا مى رساند و وجوب يا حرمت را نمى شوداز فعل و ترک يا تقرير و امضا به دست آوردمگر اينکه قرينه اى براىتعيين جهت خاص وجود داشته باشد ، پس اگربخواهيم طبق اين روايت فتوا صادرکنيم ، ميگوئيم شاهد گرفتن مستحب استو اگر کسى عقد را بدون شاهد اجرا کرد باطلنيست چنانکه دائم بودن يا منقطع بودنعقد نيز دخلى در اين مسئله ندارد .

*****
    دکتر : « طوسىدر توضيح اين روايت مى فرمايد : " منظوراز سؤال نكاح دائم نيست بلكه ازدواج مؤقت است،لذا اين روايت را در باب متعه آورده است » .  
    نويسنده : دکتر بر علاوه آنکه دروغگواست خنگ و احمق هم تشريف دارد ، زيرا درخود روايت خوانديد که سائل در رابطه بانکاح منقطع و متعه سؤال مى کند ديگرتوضيحى لازم نيست وانگهى شيخطوسى قدس سره نيز سخنى را که دکتر بهايشان نسبت داد نگفته است ، نه در کتابتهذيب و نه در استبصار بلکه دکتر اينعبارت را خودش ساخته و به مرحوم شيخالطائفه نسبت داده است .
    شرح و توضيح شيخ طوسى رضوان اللهعليه در هر دو کتاب مربوط به مسئله شاهدگرفتن است ، ما کلام ايشان را از تهذيبنقل ميکنيم .
    شيخ مى فرمايد : " در اين خبر منع از متعه بدون شاهدنيست بلکه در حديث آمده است که مسلماناندر زمان پيامبر صلى الله عليه و آله وسلم بدون شاهد ازدواج نمى کردند و شاهدگرفتن بهتر است اما معناى روايت ايننيست که اگر در اين زمان شاهد گرفته نشود، حرام باشد چنانکه ميدانيمبسيارى از مباحات و غير آن در آن زماناستعمال نمى شد اما عدم استعمال هيچگاهدلالت بر حرمت و منع ندارد و احتمال ميرودکه روايت دلالت بر احتياط کند نه وجوب،تا زن اگر مسئلهرا نمى داند فکر نکند که نکاح بدون شاهدجايز نيست "      . 
    در تمام اين گفتار ، سخنى که دکتر بهمرحوم شيخ نسبت داد ، وجود ندارد .

*****
    دکتر : « بدونشك اين دو روايت براى نسخ حكم متعه وابطالآن حجت قاطع بشمار ميآيد، وامير المؤمنينعليه السلام حكم تحريم آنرا از خود نبىاكرم   صلى اللهعليه و آله نقل فرموده است ، پس امير المؤمنيننيز از روز خيبر حكم حرام بودن صيغه را دانستهوابلاغ فرموده است ، وبقيه ائمه اطهار نيز بعدازايشان اين حكم را دانسته ونقل كرده اند،اينجاست كه ما بين دو امر متضاد قرارمىگيريم از يك سو روايات صريح و روشن كه حرمتمتعه را ثابت ميكند وازسوى ديگر رواياتىكه باز هم به ائمه اطهار منسوب است و عمل وبلكه ترغيب به آنرا ثابت مى كند، پس مسلمانبايد چه كند !؟   » .
    نويسنده : اينجا دکتر بدون آنکه خودشبفهمد ،اقرار به ثبوت حليت براى متعه دراسلام نموده است ، زيرا مى گويد (براىنسخ حکم متعه) پس معلوم است   کـهمتعه بوده تا بايد نسخ شود ، وقتى اصلجواز قطعى و مسلم بود ، نسخ هم بايد بادليل قطعى و مسلم يا حد اقل حديثصحيح السند و بدون معارض ثابت شود درحاليکه حديث مروى از اميرمؤمنانعليه السلام  ازحيث سند ضعيف بود و حديث دوم هم دلالتبر حرمت متعه نميکرد بلکه شاهد گرفتن يانگرفتن را مطرح کرد که گفته شد : مستفاد ازروايت  بهتر بودنشاهد گرفتن است اما بدون شاهد هم عقد درست استو اشکالى ندارد .
    اما مجتهد 90 يا 200 ساله طبق کدام قانونپيش مى رود و براى خودش فتوا مى دهد؟ معلوم نيست .

*****
    دکتر : « حقيقتاين است كه متعه حرام است چنانكه نقل صريحاميرالمؤمنين آنرا حرام ثابت ميكند واماروايات متناقضى كه به أئمه اطهار منسوب استدرست نيست بلكه همه اينها رواياتى است كهبه نام آنان جعل شده است ، چگونه ممكن استچيزى كه رسول خدا صلى الله عليه وآلهآنرا حرام فرموده و اميرالمؤمنين اين حكم رانقل كرده آنها با او مخالفت كنند، در حالى كهأئمه علم خود شان را از همين منبع گرفته اند،نسل در نسل اين علم به آنها منتقل شده است پسممكن نيست أئمه به چيزى امر كنند كه رسولخدا از آن منع فرموده است ، اگر امام صادق  عليه السلام حكم حرام بودن متعه را نمىدانست نمى فرمودند : " نكاح بدون شاهددرست نيست " بويژه اينكه سؤال اختصاصا درباره متعه است ، و ابو جعفر طوسى چنانكه ذكركرديم آنرا درباب متعه آورده است    »  .
نويسنده: دکتر وقتى کتاب خودش را مى نوشته ومترجم هم وقتى آنرا ترجمه ميکرده ، فکرميکرده اند که اين کتاب را آدمهاىاحمقى مثل خود آنها ميخوانند و بعد هم هرچه در آن بود تصديقميکنند ! .
    روايتى که سندش ضعيف است ، چگونهمى شود به آن استدلال کرد يا حلال و حرامرا از آن استخراج نمود هم چنين روايتىکه به اقرار خود دکتر در رابطه با شاهد گرفتناست ، چه ربطى به حرام شدن متعه دارد ، برفرض که مستفاد از آن روايت وجوب شاهد گرفتنباشد مى گويد شاهد داشته باش ، نمىگويد متعه در اسلام حرام شده است .
    از طرف ديگر دکتر يک روايت ازرواياتى را که دلالت بر جواز متعهميکند نقل نکرده و در عين حالميگويد آن روايات متناقض است و مجعول،  در حاليکه خوداو تا اينجا چندين روايت جعل نموده وبه ائمه عليهم السلام نسبت داده است و مابراى عزيزان خواننده همه را يک بهيک روشن نموديم و باز دروغها و جعلياتديگرى از او را نيز در آيندهبراى شما روشن خواهيم ساخت .
    براى توضيح بيشتر بايد گفت : برفرض که روايات منع از هر جهت مساوىروايات جواز ميبود ، باز هم حکم به حرمتمتعه نميشد ، بلکه با هم تعارض مى کردندو طبق قاعده ، يا روايات دال بر جوازبخاطر مطابقت با قرآن کريم ترجيح دادهشده و حکم به جواز ميشد يا اگر از قرآنکريم هم جواز فهميده نميشد هر دو دستهپس از تعارض تساقط مى کردند و قاعده   رجوعبه اصل عملى اباحه و حليت يا استصحاببقاى حليت يا اصل عدم منع بود ،نتيجه اينکه در هر صورت دليلىبراى حرمت وجود ندارد . 

*****
    دکتر : « {بدعت گذار کيست؟} پسناممكن است كه امام صادق عليه السلام و أئمهقبل و بعد از ايشان چيزى را حلال كنند كهرسول صلى الله عليه وآله آنرا حرام كردهاست ، يا نعوذ بالله بدعتى پديد آورند كه درعهد رسول خدا نبوده است  ».
    نويسنده : ما شيعيان معتقديمکه امامان عليهم السلام همان چيزى راگفته اند که پيامبر خدا صلى الله عليهو آله و سلم از جانب خداوند آورده است و چونثابت نشد که پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم متعه را حرام کرده باشد پس ائمهعليهم السلام نيز آن را حرام نگفته اند .
    بلکه تحريم متعه طبق رواياتى کهاز کتب اهل سنت نقل نموديم ،کار خليفهدوم عمر بن خطاب است و اين را ما نمىگوئيم بلکه خود علما و محققان اهل سنت به اونسبت مى دهند  ،  و چون چيزى را رسول خدا صلى اللهعليه و آله و سلم حلال کرده باشد تا روزقيامت حلال است و بهمين لحاظ ،منعى کهبعد از فوت پيامبر توسط ديگران صورتبگيرد ، ارزش شرعى ندارد و الزام آورنيست و مخالفت با آن واجب و لازم است .
    ضمنا براى آنکه ثابت شود متعه درحيات رسول خدا صلى الله عليه و آله وسلم  و توسط آن حضرتحرام نشده است ، توجه خوانندگان محترم را بهآنچه که ابن حزم اندلسى يکى ازفقهاى اهل سنت مى گويد جلب مىنمايم .
    ابن حزم مى گويد : " جماعتى ازسلف ،قائل بودند که متعه حلال است  ،  در ميانصحابه کسانى مثل اسماء بنت ابى بکر وجابر بن عبدالله و ابن مسعود و ابن عباس ومعاوية بن ابى سفيان و عمرو بنحريث و ابو سعيد خدرى ، و سلمه و معبدپسران امية بن خلف مى توان نام برد وجابر حليت متعه را در زمان رسول خدا و خلافتابى بکر و تا آخر خلافت عمر از تمام صحابهروايت کرده است بعد ميگويد و ازتابعين هم کسانى که قائل به جواز متعهبودند عبارت اند از : طاووس و عطا و سعيدبنجبير و سائر فقهاى مکه . 
    قرطبى نيز در تفسير ، عمران بنحصين و بعضى ديگر از صحابه را که ابنحزم نام نبرده است اضافه مى کند و از ابنعبدالبر نقل ميکند که او اصحاب ابن عباس رااز اهل مکه و يمن ، بر قائلين به جوازمتعه اضافه نموده است    . 
    هم چنين ابن خلکان نقل ميکند کهمأمون عباسى در زمان خلافتش گفت متعه حلالاست و مى خواست منع را بردارد ، و محمد بنمنصور و ابو العيناء بر او وارد شدهديدند غضبناک است و اين گفتار عمر را که (دو متعه در زمان رسول خدا بود که من از آن دومنع مى کنم ) زمزمه مى کرد و مى گفت : توکيستى که نهى کنى از چيزى کهپيامبر و ابوبکر از آن نهى نکرده اند ، وبالاخره يحى بن اکثم بر او وارد شده و اورا از برداشتن منع و مخالفت با نهى خليفهدوم بر حذر داشت ، چون او را از خوف فتنه و آشوبترسانيد    . 
    ناگفته نماند که از مشهور ترينفقهاى مکه مکرمه و از اهل سنت که قائل بهحليت متعه بود عبد الملک بن عبد العزيـزمعروف بـه ابن جريـج مکى مى باشد کهدر سال 149 هـ ق فوت نموده است و او از فقهاىبزرگ و از بزرگان تابعين و جزء ثقات ومحدثين و از رجال صحيح بخارى و مسلماست ، در رابطه با او نوشته اند : با 90 زن متعهنمود  .
    و چون حليت متعه تا دوران خلافت عمر بنخطاب جزء مسلمات است  ،  بعضى از علماى اهل سنت در صددتوجيه منع خليفه برآمده اند تا ثابتکنند که منع او بر خلاف حکم خدا و رسول نبودهاست ، و اگر حرمت و منع از متعه در زمان رسولخدا صلى الله عليه و آله و سلم اتفاقمى افتاد ديگر نيازى به اينتوجيهات نبود .
    مثلا فخر رازى در تفسير کبيرذيل آيه مبارکه (  فما استمتعتم به منهن .....) ميگويد: " تنها راه رفع اشکال از عمر اينست کهگفته شود مراد از جمله ( من از آن نهىميکنم ) يعنى تنها نسخ براى من ثابتاست ميباشد .
    مسلما اين توجيه ، توجيه خندهدارى است که براى هيچ يک از اصحابنسخ ثابت نباشد و فقط براى او ثابت باشد ، وبعد از گذشت حدود 10 سال از رحلت پيامبراسلام صلى الله عليه و آله و سلم حکم بهحرام بودن آن نمايد .
    نووى نيز بعد از نقل گفتار خليفهدوم در رابطه با نهى از متعه ميگويد :کسانى که در زمان ابوبکر و عمر متعه مىکردند يا آنرا جايز مى دانستند ، نسخبه آنها نرسيده بود . 
    اين توجيه نيز از عجايب روزگاراست و قطع پيدا کردن به حرمت و نسخ ، بااينکه دليل منع ثابت نيست و خليفهميگويد که من نهى مى کنم  عجيب تر .
   در هر صورت باز ميگوئيم که قائل بودنبه جواز متعه معنايش حتما انجام دادن آننيست ، چنانکه در اسلام عقد دائم جائز است ،اما کسانى پيدا مى شوند که تا آخر عمرازدواج نمى کنند و کسانى هم هستند که دوبار يا بيشتر ازدواج ميکنند ، بلکهاگر انسان از چيزى که حلال است بدشبيايد گناهکار نميشود ،چنانکهبعضى از گوشت مرغ يا ماهى بدميبرند  و هيچکس حکم به گناهکار بودن آنان نکرده است .

*****
    دکتر : « بنابرينمشخص شد كه رواياتى كه به متعه يا صيغهترغيب مى كند يك حرف آن از أئمه اطهار عليهمالسلام ثابت نيست بلكه نيروهاى ستون پنجم ودشمنان قسم خورده اسلام كه منظور شان بد نامكردن اهل بيت عليهم السلام و توهين به آنانبوده است اين گونه روايات را جعل كرده اند، وإلا چگونه بايد توجيه كرد كه هر كس متعه نكندكافر است !، در حالى كه حتى از يكى ازأئمه اطهار و حتى يك مرتبه هم ثابت نيست كهمتعه كرده باشند، يا اينكه به حلال بودن متعهحكم داده باشند، آيا نعوذ بالله آنها دينديگرى غير از دين اسلام داشته اند ؟ .
    پس ديديم كه جعل كنندگان اين روايات جزدشمنان اسلام ودشمنان اهل بيت نمى توانندباشند و إلا نعوذ بالله از اين روايات تكفيراهل بيت ثابت ميشود ! خوب دقت كنيد   ».  
    نويسنده : اولا ثابت شد که متعه مطابقنص خدا و رسول صلى الله عليه و آله و سلمحلال است و منعى از رسول خدا صلى اللهعليه و آله و سلم نيامده است حکم آننيز حکم نکاح دائم است و چنانکه کسى باترک نکاح دائم کافر نميشود با ترک نکاحمتعه هم کافر نخواهد شد  ،  و هيچ فقيهى از فقهاى شيعهحکم به کفر تارک متعه نکرده است ، يکروايت نيز در کتب ما پيدا نمى شودکه دال بر کفر تارک متعه باشد ، بلکه ايننوع تبليغات و دروغ سازى ها کار دکتر ودارو دسته اش هست که به اقرار خودش ازنيروهاى ستون پنجم و دشمنان قسم خوردهاسلام هستند .
    ثانيا روايات دلالت کننده بر جوازمتعه تقريبا متواتر است و روايات دلالتکننده برمنع يا ضعيف السند هستند و يااينکه منع را به خليفه دوم نسبتميدهند که در هر دوصورت نمى توانند دربرابر روايات جواز مقاومت کنند .
    ثالثا با وجود ادله و روايات دلالتکننده بر جواز، ثبوت نقلى تحقق يافته ومسلم است و با ثابت بودن نقلى نيازىبه ثبوت عملى از ناحيه ائمه عليهمالسلام نداريم ،چون ترک يا فعل معصومهيچگاه دليل بر حرمت يا وجوب نمىشود .
    رابعا دکتر از کجا فهميده که امامانعليهم السلام متعه نکرده اند ، آيا او شبو روز با آنها بوده است ؟ و آيا امامانعليهم السلام تمام خصوصيات و کارهاىشخصى و خصوصى خود را به ديگران نقلميکردند ؟ .
    خامسا دکتر و يارانش بايد فتوابدهند که ساعت 10 پيش از ظهر ، هم بستر شدنشوهر با زن دائميش حرام است ، چون ازپيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نقلنشده است که حتى يکبار اين کار را درساعت 10صبح انجام داده باشد . 

*****
    دکتر : « {يک روايت متناقض} آقاىكلينى از امام صادق عليه السلام روايت مىكند كه : " زنى نزد عمر ابن خطاب آمد و گفت( من زنا كرده ام عمر دستور داد سنگسار شود ، بهامير المؤمنين عليه السلام خبر رسيد، پرسيدچگونه زنا كردى ؟ گفت به صحرا رفته بودمخيلى تشنه شدم ، از يك اعرابى آب خواستمگفت تا مرا إرضا نكنى آب نمى دهم،وقتى خيلى تشنه شدم و ترسيدم هلاك شوممجبوراً به خواسته او تن دادم ، امير المؤمنينفرمود ) (تزويجو رب الكعبه ) قسمبه پروردگاركعبه اين ازدواج است !"   فروع الكافى 2/198 » .
    نويسنده : 1- روايت جدا ضعيف است ،زيرا از روايان اين حديثعبدالرحمن بن کثير و على بن حسان و نوحبن شعيب مى باشند که هر سه نفرتوثيقى ندارند .
    2- از نظر متن هم امکان قبول اين حديثنيست چون اولا در نکاح نياز به اجراىصيغه عقد است و در حديث نيامده است کهاعرابى صيغه عقد را جارى کرده باشد وثانيا زن در اين قصه راضى نبوده وروى مجبوريت تن به آن کار داده است ، درحاليکه نکاح متوقف بر رضايت طرفيناست و ثالثا ظاهر روايت مى رساند که آنزن شوهر داشته ،چون عمر حکم به رجم او کرده استو سنگسار حد زناى محصنه يعنى مرد وزنى که با داشتن همسر زنا کرده اندميباشد و رابعا مرحوم کلينى روايترا در باب نوادر آ ورده است و اين به آنمعناست که روايت مورد قبول و عمل شيعهنيست  بلکه يابايد تأويل شود و يا اينکه مردوددانسته شود و خامسا در روايت نامى ازمتعه برده نشده است بلکه کلمه تزويج بکاررفته است .
    3- بر فرض چشم پوشى از ضعف سند ومستقيم نبودن متن و ديگر اشکالات ، ممکناست روايت حمل شود بر اينکه چون آن زنمضطر بوده و چاره اى نداشته پس زانيهحساب نمى شود تا بر او حد زناى محصنه کهرجم و سنگسار است جارى گردد بلکه براى آنزن حکم تزويج را دارد ، اما مردى که ازاين موقعيت سوء استفاده نموده است زناکار محسوب ميگردد .

*****
    دکتر : « همچنانكه روشن است متعه يا صيغهبا رضايت و خشنودى طرفين انجام مى گيرد،اما در اين روايت زن مجبور است ، و براىآنكه جان خودش را نجات دهد به چنين كارى تندر مى دهد ، پس اينكه در حكم زنا نيست كه ازعمر بخواهد او را سنگسار كند! ،عمر هم فورادستور صادركند!   » .
    نويسنده : پس از آنکه سند و متن روايتهردو غير قابل قبول بودند ، فضولى هاىدکتر بى فائده است و چيزى را عوضنخواهد کرد .
    علاوه بر اين اگر زنى در يک همچهحالتى خودش را زانيه فکر کند ، از آن جهتاست که حکم خدا را در اين مورد نمىدانسته است و بسيارند مردمانى که احکامرا در بسيارى از موارد نمى دانند .
    اما اينکه خليفه فورا دستور صادرکرده مشکلى ببار نمى آورد چون به اجماعامت اسلامى ، خليفه دوم معصوم نبوده استو غير معصوم از اشتباه و خطا و حتى گناهخالى نيست . 

*****
    دکتر : « جالب اينجاست كه روايت تحريم متعهرا در خيبر خود امير المؤمنين از رسول خداصلى الله عليه وآله نقل كرده اند باز چگونهاين روايت را به ايشان نسبت داده اند؟! » .
    جالب اينجاست که ما علت ضعف روايتتحريم متعه در خيبر را در همين چندصفحه گذشته بيان کرديم ولى مجتهد 90يا 200 ساله اين علت را در دوران درازمجتهد بودن خود نفهميده است و متوجه نشدهکه استدلال به روايت ضعيف درست نيست .
    جالبتر اينجاست که در اين روايتاسمى از متعه برده نشده و مجتهد 90 يا 200ساله اين روايت را به روايات متعهمتصل ميکند .
    دکتر : « {بعضى مفاسد صيغه} 1-مخالف با نصوص شرعى است، زيرا كه اين بهمثابه حلال كردن چيزى است كه خداوند آنراحرام كرده است   » .
    نويسنده : بر عکس حکم به تحريم ،حرامکردن چيزى است که خداوند آنرا حلالنموده است و جواز آن طبق نص قرآن کريم وروايت صحيحه در کتب فريقين ثابتاست و قبلا به بعضى از آن اشاره کرديم .

*****
    دکتر : « 2- اين ديدگاه باعث شده كه رواياتدروغينى ساخته شود وبه ائمه أطهار عليهمالسلام منسوب گردد درحالى كه در اين رواياتآنقدر توهين نسبت به آنان روا داشته شده كهاگر كسى ذره اى ايمان در دل داشته باشدجرأت چنين اهانت هايى را به آنان ندارد   » .
    نويسنده : اگر مراد دکتر از رواياتدروغين همان دو سه روايتى باشد که خوداو درست کرده وبه شيعه نسبت داده بود کهقبلا جواب داديم و دروغگوئى او را آشکارنموديم و اگر مرادش روايات ديگرىاست ، چرا يکى دوتاى از آنها را نقلنمى کند ، تا با دليل و برهان گفتارش رابه اثبات برساند ، زيرا شعار دادن بىفايده است و حق با کسى است که دليلدارد و اگر مراد او از روايات ساختگى ،رواياتى است که دلالت بر جواز متعهميکند که آن روايات در کتب اهل سنت وحتى در صحيح بخارى و مسلم هم نقل شدهاست ، و آيا دکتر آن روايات را همساختگى و توهين به رسول خدا صلى اللهعليه و آله و سلم ميداند ؟  .

*****
    دکتر : « 3- در اين روايات حتى صيغه با زنشوهردار كه شوهرش زنده و موجود است جايزدانسته شده  كه اينخود براى ريشه كن كردن بنياد خانواده كافىاست ، دراين صورت هيچ مردى نمى تواند بههمسرش اعتماد كند ، چون هر زمانى ممكن استاو با مرد ديگرى صيغه كند ، اين جنايت آنقدربزرگ است كه ابعاد آنرا نمى توان تصور كرد ،اگر مردى بداند كه همسرش با مرد ديگرىصيغه كرده واكنشش چه خواهد بود؟! » .
    نويسنده : اگر دکتر يا مترجم ياهرکس ديگر از مخالفين مذهب اهل بيتعليه السلام يک روايت در کتب شيعهپيدا مى کردند که مفاد آن جواز صيغهبا زن شوهر دار بود ،  حتمااينجا و آنجا مى نوشتند و از آن سندىبر ضد شيعه درست ميکردند .
    اما لاف زدن و گزافه گفتن را عقلاى عالمهرگز يک دليل عقلى و منطقى نمىدانند .
    آخر دروغ هم حدى دارد ،  چطور اين افراد خجالت نمى کشند کهپشت سرهم دروغ ، آنهم شاخدار مى گويند ،آيا ممکن است انسان عاقلى در عالمپيدا شود و اين دروغها را تصديق کند ؟.
    بايد همه با هم و يک صدا بگوئيم :ألا لعنة الله على الکاذبين .

*****
    دکتر : « 4- پدران وديگر اولياى خانوادهنيز نمى توانند بر دختران باكره شان مطمئنباشند، چون ممكن آنان بدون اطلاع و رضايتخانواده باكسى صيغه شوند   وچه بسا ناگهان پدر متوجه ميشود كه دخترش قبلاز ازدواج حامله است چرا و چگونه ؟ نمىداند، آنچه مشخص است اين است كه از يك مردحامله شده    امااوگذاشته و رفته ! چون با چنين وضعى احساسمسئوليت ندارد  » .
    نويسنده : اولا مشهور بين فقهاىشيعه بلکه قول اکثر اينست که : ازدواجدختر باکره ، دائم يا موقت بايد با اذنپدر باشد و شرط صحت عقد را اذن پدر ميدانند .
    ثانيا اشکال دکتر در ازدواج دائم همهست به اين بيان که اگر دخترى بدوناطلاع پدر و ديگر بستگانش با مردىازدواج دائم کرد و بعد از آنکه حامله شد آن مرداو را طلاق داده و رفت ، آنگاه پدر که با شکمبالا آمده دخترش روبرو شده چه کند ؟ زيرافقط ميداند که از يک مرد حامله شده است واو هم گذاشته و رفته ، چون احساسمسئوليتى ندارد ، پس بايد دکتر بخاطراين مفسده ، حکم به حرمت ازدواج دائم همصادر کند .
    خصوصا که در بين مذاهب اهل سنت اقوالمعتبرى وجود دارد که دختر مى تواند بدوناذن ولى ازدواج کند  ابنرشد از ابوحنيفه و زفر و شعبى وزهرىنقل مى کند که اگر دخترى بدون اذن ولىو سرپرست ، خودش را بعقد مردى که کفو اوباشد در آورد ، عقد صحيح است .        
    ثالثا سوء استفاده از قانون يا برخلافشرع و قانون قدم بر داشتن چه ربطى بهتشريع قانون دارد ، ممکن است فردا کسانىپيدا شوند و شراب را به نام نوشابه به مردمبفروشند ، آيا اينجا دکتر و ياران اوفتوا بحرمت هرچه نوشابه است صادر ميکنند ؟ .

*****
    دکتر : « 5- اكثر آقايانى كه صيغه مىكنند براى خودشان اجازه ميدهند با آبروىمردم بازى كنند اما اگر كسى براى صيغهبا دختر يا يكى از نزديكانشان با آنان صحبتكند ، هرگز موافقت نخواهند كرد و راضىنخواهند شد، چونكه اين ازدواج ! را مثل زنامى دانند و آنرا براى خودشان باعث ننگ وعار مى پندارند ، اگر واقعا صيغه حلال و تااين حد باعث اجر و ثواب و بلكه شرط ايمان استپس چرا حاضر نمى شوند بقيه مردم با دخترانآنان صيغه كنند ؟! » .
    نويسنده : 1- اكثر آقايان ى که صيغه مى کنند کى هستند و درچه شرايطى صيغه کرده اند و باآبروى کى بازى کرده اند ؟ چرا دکتريک مورد را بعنوان مثال ذکر نکرد ؟ چون ماشيعيان هرگز بياد نداريم که فرديا افرادى صيغه کرده باشند و باصيغه کردنشان با آبروى ديگرانبازى کرده باشند .
    2- دکتر و يارانش مى پندارند کهشيعيان چون صيغه را مباح ميدانندپس مرتب در حال صيغه کردن هستند درحاليکه معنى مباح دانستن ، انجام دادننيست .
    3- عقد هر زن يا دخترى که بالغه ورشيده باشد منوط به اذن خود اوست و اگرکسى دخترش راضى به عقد دائم يا موقتبا کسى نباشد ، پدر نمى تواند او رامجبور کند و به زور به عقد کسى ديگرىدر بياورد .
    4- مردم بسيارى چيزها را براىخود مى خواهند اما در رابطه با ديگرانمحکوم ميکنند و حتى مانع ميشوند مثلابسيارى از مردانى که دوزن يابيشتر اختيار ميکنند به هيچ عنوانحاضر نيستند که دامادهاى آنها هم زن دومانتخاب کنند و برسر دختر يا خواهر آنها هووبياورند آيا دکتر به خاطر اين جهت ،تعدد زوجات را هم حرام اعلام ميکند ؟ ياافراد مسنى هستند که با دختران جوانىازدواج ميکنند اما اگر فرد با سن و سالىاز دختر جوان خود آنها خواستگارى کند ،ناراحت شده و او را از منزل خود اخراجميکنند ، آيا دکتر و يارانش ازدواجمردان مسن را با دختران جوان هم به خاطر علتفوق تحريم ميکنند ؟ .
    5- حتى در نکاح دائم هم مردمانى هستندکه خود با خانوادهاى ازدواج نموده واز آناندختر ميگيرند اما به هيچ عنوان حاضربه دختر دادن به آنها نيستند ، پس حتما دکترو يارانش ازدواج دائم را نيز حرامخواهند کرد  بخاطرآنکه کسى که دوست ندارد به ديگران دختربدهد چرا خودش از ديگران دختر مى گيردو رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلمنيز خود با دختران ابوبکر و عمر ازدواج کرد، اما وقتى آنها از او دخترش فاطمه سلامالله عليها را خواستگارى کردند به آنهاجواب رد داد . آيا دکتر بر پيامبر هماشکال وارد ميکند ؟ .
    6- چنانکه قبلا گفته شد باز هم تذکر مىدهيم که عقد متعه مثل عقد دائم امريستمباح يعنى حکم اولى آن حليت وجوازاست ، نه مستحب يا واجب که اگر کسى آنراترک کرد گناهکار شده يا مزيتى را ازدست بدهد و هيچ فقيهى فتوا به استحبابيا وجوب آن نداده است ، و در ظروف و شرايطخاص هم مثل عقد دائم ممکن است به ديگر احکامخمسه تکليفيه متصف شود .
    وقتى چيزى مباح شد کسىنميتواند ديگرى را براى انجام آنملزم کند وگرنه بايد دکتر و يارانشلباسهاى خود را از تن در بياورند وبايک شورت که از ناف تا زانوى آنها راپوشانيده باشد در خيابانها راه بروند ،براى آنکه اين کار از نظر آنها جايزاست .
    ضمنا مسلم در صحيح کتاب الرضاع حديث2636 باب رضاعة الکبير از رسول خدا صلىالله عليه و آله و سلم روايت مى کند کهبه سهله بنت سهيل زن ابو حذيفه دستور داد، سالم را که شخص بزرگ سال و در جنگ بدر شرکتکرده بود شير دهد تا با او محرم شده وابوحذيفه از رفت و آمد سالم به خانه اش ،ناراحت نشود .
    طبق اين روايت و بنا بر نظر دکتر کههرکه قائل به حلال بودن کارى شد بايد آنرا انجام دهد  ، چراپيروان مذاهب اربعه اجازه نميدهند کهزنان شان مردان بزرگ سال را شير دهند ؟ و   چراشروع به محرم سازى نمى کنند ؟ آياغير ازاين است که ميگويند ازاين روايت فقط جواز استفاده ميشود وبس .
    البته بايد تذکر داد که در مذهب اهلبيت عليهم السلام شيرخوردنى کهنشر حرمت ميکند و شيرخوار را بهشيردهنده محرم ميسازد ، بايد قبل ازدوسالگى باشد و بعد از آن نشر حرمت نخواهدکرد ، و شير دادن به پسرى که بالغ شده استحرام است .
    7- رواياتى را هم که دکتر دليل برشرط ايمان بودن متعه يا ترتب اجر و ثواببرآن ذکر کرد ، قبلا جواب داديم که آنروايات در کتابهاى ما موجود نيست و ازترشحات ذهن دکتر است .

*****
    دکتر : « 6- صيغهنه گواه دارد و نه اعلان ، و نه رضايت سرپرستزن شرط است ، ونه هم زن از مردى كه او راصيغه كرده ميراث مى برد، بلكه صرفا او يكمتاع كرايه اى است چنانكه اين ديدگاه را بهامام صادق  عليهالسلام منسوب كرده اند » .
    نويسنده : همانطوريکه در نکاح دائمايجاب و قبول و رضايت طرفين وتعيين مهر و اذن پدر اگر دختر باکره باشدو اينکه زن بايد در حباله نکاح مردديگر و در حال عده طلاق يا وفات نباشد ،شرط صحت عقد است ، در نکاح منقطع يا متعهنيز تمام اين شرايط وجود دارد ، اماشاهد گرفتن در مذهب اهلبيت عليهم السلامچنانکه گذشت مستحب است نه واجب و در بينفقهاى اهل سنت نيز وجوب اشهاد يک امراجماعى نيست و مالک عقد نکاح را بدونشاهد صحيح ميداند  از احمد بن حنبل نيز جواز عقد بدون شاهد نقلشده است چنانکه روايت ميکنند که ابن عمرو حسن بن على و ابن زبير و غيراينها بدون شاهد عقد نکاح را جارى کردهاند . 
    اما روايتى که دکتر به آن اشاره کرداز نظر سند ضعيف و غير قابل اعتماد  و استدلال به آن خلاف قواعد علمى است .
    مسئله توارث هم جزء لوازم لاينفکزوجيت نيست که اگر در جاى منتفى شد، اصل زوجيت از بين برود چنانکه بينمرد مسلمان و زن کتابيه اگر ازدواجىواقع شود کتابيه از شوهر مسلمان خود ارثنمى برد علاوه بر اين اگر در حين عقدمتعه ،زوجين شرط توارث و نفقه نمايند ،شرط لازم ميشود و تخلف از آن حرام است . 

*****
    دکتر : « 7- صيغهراه را براى زنان و مردان اوباش باز كرده تااينكه هر فسق و گناهى را به دين بچسبانند كهدر نتيجه آبروى دين و دينداران به تاراجرفته است».
    نويسنده : اولا کسانى که ملتزم بهشريعت نبوده و اهل گناه باشند ، مرتکب گناهميشوند چه صيغه حلال باشد يا حرام .
    ثانيا ممکن است مرد و زن بدکارىببهانه اينکه زن و شوهر دائمى هستندبين مردم به زندگى عادى خود بپردازندو حتى ممکن است زن از نزد شوهر قبلى خودفرار کرده باشد و اسناد و مدارکى هم جعلکرده باشند که ثابت کند آنها زن وشوهرواقعى هستند    پسبايد دکتر و يارانش بخاطر اين مفسده ،نکاح دائم را نيز حرام اعلام کنند .
    ثالثا در فصل حج کسانى که مشرف شده اندديده اند که بسيارى از فسقه و فجره درمشعر ومنى و حتى در حال طواف مرتکب فسقميشوند ، مردانى که خود را به زنان مىچسپانند و غيره ..... و هم چنين در حال طواف، افرادى که از کثرت جمعيت سوء استفادهنموده و پولهاى ديگران را ميدزدند ،پس چرا دکتر و يارانش حکم به حرمت حج رفتنصادر نمى کنند ؟ .  

*****
    دکتر : « از خلالآنچه ذكر كرديم به مضرات و مفاسد دينىواجتماعى واخلاقى صيغه ميتوان پىبرد، به همين دليل صيغه حرام گرديده است ، اگردرآن خير و مصلحتى مى بود حرام نمى شد،علت اينكه رسول اكرم صلى الله عليه وآله وامير المؤمنين عليه السلام آنرا حرام كردهاند همين مفاسد و مضراتى است كه آشكارا درآن بچشم مى خورد » .  
    نويسنده : احکام شرعى تابع دليلاست نه تابع آنچه که در ذهن دکتر و همدستانشخلق مى شود .
    وانگهى دکتر با بيان مطالب فوق بهشخص رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلمتوهين کرده است زيرا شکى در حليتمتعه در مدتى از زمان رسول خدا بين اهلسنت وجود ندارد و بلکه مسلم بابى را درصحيح خود عنوان ميکند که ميرساندچندين بار حلال و حرام شده است و بعضىاوقات مدت حليت آن نيز طولانى بودهاست ،آيا پيامبر صلى الله عليه وآله و سلم چيزى را که اين همه مفاسدداشته است حلال نموده بوده و بمردم اجازه آنراداده است ؟ .
    ضمنا تمام آنچه را که دکتر به عنوان مفاسدمتعه مطرح کرد ، يک يک جواب داديم واميد واريم که براى خوانندگانعزيز مطلب واضح شده باشد .

*****
    دکتر : « {تأويل بى دليل} ازامامخوئى پرسيدم كه در باره فرموده امير المؤمنيندرتحريم متعه در روز خيبر چه مى فرماييد ؟گفتند : " فرمايشامير المؤمنين عليه السلام جنبه اختصاصى دارديعنى تحريم در همان روز مراد است نه تحريمدائم! "   .
    و پرسيدم كه در باره فرمايش امام صادقعليه السلام چه مى فرماييد؟ يعنى ازدواجبدون شاهد آيا در عهد پيامبر صلى الله عليهوآله رائج بوده است ؟ فرمودند : " جوابيكهايشان به سؤال كننده دادند از روى تقيهبوده است همه فقها بر اين امر اتفاق نظر دارند"  »  .
    نويسنده : هر دو مطلبى را که دکتر بهمرحوم آقاى خوئى نسبت ميدهد دروغ استزيرا روايت تحريم متعه در روز خيبرسندش ضعيف است و وقتى ضعيف بودنياز به توجيه و تأويل ندارد ، بلکهفاقد اعتبار است .
    در روايت دوم هم تقيه معنى نداردتا ايشان بفرمايد امام از روى تقيهچنين فرموده اند بلکه امام عليه السلامصريح و روشن به سائل ميگويند که اگرشاهد نبود ، عقد جايز است و هيچفقيهى اينجا احتمال تقيهنميدهد تا چه رسد بر اينکه فقها در آناتفاق نظر داشته باشند .

*****
    دکتر : « متعه همزمان باگوشت الاغ حرام شده، و گوشت الاغ از روز خيبر براى هميشه حرامشد لذا از همان روز شنيده نشده كه كسى گوشتالاغ خورده باشد و تا قيامت هم حرام خواهد بود» .
    نويسنده : يکى از لغزشهاى دکترهمين جاست ، او که خود را شيعه معرفىميکند نميداند که گوشت الاغ در مذهبتشيع خوردنش مکروه است نه اينکه حرامباشد ، و روايتى که دلالت بر حرمت متعه وگوشت الاغ مى کند چنانکه گفتيم از حيثسند ضعيف است و با روايت ضعيف همچيزى ثابت نمى شود .

*****
    دکتر : « {خاطره يک خانم} زنى ازاتقافى كه برايش پيش آمده بود از من نظرخواست ميگفت: آقاى سيد "....... بيست سال پيشبا او صيغه كرده و از او حامله شده است،مدتى بعد از صيغه حاجى آقا با اودخترى متولد مى شود ، قسم خورد كه ايندختر از اوست چون در آن روزها كس ديگرى بااو صيغه نكرده است، سالها بعد كه دختر بزرگمى شود وبالغ ميگردد روزى مادرش احساسمى كند كه دختر حامله است   وقتىعلت را مى پرسد مى گويد آقاى سيد! .......با او صيغه كرده ! و از او حامله شده است ، مادربهت زده شده وحواسش را باخته بود نمى دانستچه كند   داستان رابراى دخترش بازگفت، او بيشتر گيج شده بودكه چگونه پدرش با او صيغه كرده است؟!" » .
    نوييسنده : قصه شبيه قصه هاىهزار و يک شب است و مدرک قصه هم خود دکتر استو دکتر هم دروغگو است ، پس از کجا و چگونه باورکنيم ، وانگهى ده ها سؤال ديگرپيدا ميشود ، چرا اين زن از اول بهدختر خود نگفته بود که پدر دارد ؟ و چرا دختراز مادر خود در باره پدرش چيزىنپرسيده بود ؟ و چرا آن زن قصه خودش رابراى دکتر فقط نقل کرد و هيچ کسديگرى را در جريان نگذاشت ؟ و .......بالاخره ألالعنة الله على الکاذبين .