|
|
|
|
|
|
| | |
بهائيت در ايرانپيشگفتاربهائى گرى به عنوان يك جنبش اجتماعى در قرن سيزده هجري(نوزده ميلادى)در ايران پابه عرصه وجود گذاشت و به عنوان حركتى عليه سنتهاى دينى و اجتماعى حاكم بر جامعه بهحيات خويش ادامه داد.اين جنبش در كنار حكومتهاى استعمارى و در مقابل فرهنگ اصيلملي- اسلامى قرار گرفت و به عنوان ابزار استعمارگران به كار رفت.از نظر اجتماعى،بروز اين جنبش در ايران زمانى بود كه پس از جنگهاى ايران و روس به علت افزايش تماسبا فرهنگ اروپايئ ، نو گرايى افكار بسيارى از متفكرين و نيز عوام را به خود مشغولكرده بود و در نتيجه مخالفت با سنتهاى غلطى نظير استبداد شاهان، زمينه براى ظهورحركتهاى اجتماعى فراهم شده بود. در چنين شرايطى جنبشهاى اصلاحى چندى در ايران شكلگرفتند و در اين فضا برخى به فكر تغيير فرهنگ ملى حاكم و ايجاد نوآوريهاى مذهبىافتادند.در نتيجه اين طرز تفكربود كه فرقه هايى چون شيخيه و بهائيه در كنار مكاتبسكولار در ايران ظاهر شدند و همواره در مقابل حركتهاى احياگر سنتهاى ملي- دينىايستادند و حركتهاى سنت شكن را تأييد كردند. با اين طرز فكر كلى، اين فرقه ها، حتىاگر به قول بعضى به وسيله همان استعمارگران به وجود نيامده باشند، آلت دستاستعمارگران قرار گرفتند.براى بيان ضرورت مطالعه جنبشهاى مذهبى ايران از جمله بهائيت ، بايد گفت كهايدئولوژى نقشى اساسى در ايجاد تشكل هاى سياسى دارد. يكى از مهمترين وجوه تمايزبين گروهها، دسته ها و احزاب سياسى، توجه به مرام يا ايدئولوژى آنان است.هر ايدئولوژى براى خود جنبشى ايجاد مى كند و پهنه اى از جغرافياى سياسى را به خوداختصاص مى دهد.نظرى به جنبش هاى اجتماعى ايران در صد سال اخير نشان مى دهد كه همهآنان از نوعى ايدئولوژى مذهبى بهره مند بوده اند، چرا كه اززمان روى كار آمدن دولتصفويه به بعد، سياست كشور ما با دين عجين شد. از سوى ديگر نگاهى به ايدئولوژى هاىغير مذهبى وطرز تلقى مردم ايران نسبت به آنان از عدم موفقيت اين گونه مرامها دراين سرزمين حكايت مى كند. شدت دورى جستن مردم جامعه ما از ايدولوژى هاىسكولار(غيردينى ) به اندازه اى است كه در تاريخ پنجاه سال اخير ايران، قدرتمندانسياسى به راحتى توانسته اند آنان را از صحنه سياست حذف كنند و حتى براى مشروع جلوهدادن سركوب مخالفان خود آنان را به وابستگى به اين دسته از انديشه ها متهم نمايند.از آن جمله مى توان به سركوب سريع وابستگان و هواداران حزب توده بعد از نهضت ملىشدن صنعت نفت و متهم كردن مخالفين به انتساب به اين حزب در سالهاى بعد، و نيزاستفاده از عبارت ماركسيست هاى اسلامى توسط محمدرضا شاه براى سركوب مخالفين مذهبىخويش در دهه 40 و 50 اشاره كرد.اين امر نشان مى دهد كه در جغرافياى سياسى ايران زمين، براى ايجاد حركتهاى پايدارسياسى استفاده از ايدئولوژى هاى مذهبى به مراتب كارسازتر از ايدئولوژى هاى سكولاراست. نگاهى به تاريخ ايران از دوره باستان تا به امروز اين امر را واضح تر مى كند.دولت مقتدر كورش كبير با اتكا به ايدئولوژى مذهبى زرتشت قوام گرفت و دولت ساسانيانبراى تجديد آن شكوه به وجهى از همان ايدئولوژى تمسك جست. دولتهاى بنى اميه و بنىعباس چند قرن به اسم خلفاى اسلامى بر اين سرزمين حكومت كردند و پس از حكومت سلسلههايى كه تقريباً همگى خطبه هاى نمازجمعه را به نام خليفه بغداد مى خواندند ، اوليندولت پايدار ملى با تشكيل حكومت صفويه و با ايدئولوژى مذهب شيعه به وجود آمد وحدود دويست سال دوام يافت. بعداز نادرشاه كه دولت مستعجلى داشت، شاه بعدى به اينمناسبت كه اعقاب صفويه مشروعيت دارند، خود را وكيل الرعايا خواند وسلسله نسبتاًپردوام بعدى يعنى قاجاريه با استعانت ازدين و شاهانش با استفاده از لقب ظل اللهپذيرش حكومت خود را بر مردم هموار نمودند. دو انقلاب صدسال اخير كشور نيز با ناماسلام و با ايدئولوژى مذهبى اتفاق افتاد و نظامهاى سياسى زمان خويش را دگرگون كرد.اين واقعيت اهميت ايدئولوژى مذهبى و به تبع آن جنبش هاى مذهبى در ايران را نشان مىدهد و نيز توجه ما را به اين نكته جلب مى كند كه در انجام حركتهاى پايدار و درنتيجه تغييرات با ثبات دراين سرزمين ، همواره جنبش هاى مذهبى دخيل بوده اند.اين واقعيت تيغى دو دم است ، چرا كه اصلاحگران مى توانند در بهبود اوضاع از اينقاعده سود جويند و ناصالحان در به بند كشيدن اين ملت و غارت ثروت هاى او از آنبهره مند شوند.از اين رو شناخت ابعاد اين واقعيت ضرورى است تا بتوان مصلحان حقيقىرا از مدعيان دروغين اصلاحگرى بازشناخت. براى دريافت بهتر اين امر، لازم است بهمطالعه جنبش هاى مذهبى ايران زمين، علل بروز و سازوكار انجام و سرانجام آنان بپردازيم.بررسى «چرايي» و «چگونگي» ظهور و دوام و رشد و يا انحطاط اين جنبش ها ما را نسبتبه قواعد حاكم بر آنان آگاه مى نمايد و از اين طريق به سياستمداران و دلسوزان ملكو ملت رهنمود دقيقترى ارائه مى نمايد. در تاريخ دويست ساله اخير ايران جنبشهاىمذهبى فراوانى پا گرفته اند كه برخى از آنان مانند انقلاب مشروطه و انقلاب اسلامىموجب تحولات ملى شده اند و برخى ديگر مانند جنبش تنگستان و نهضت جنگل در قالبمنطقه اى و با بخشى از مردم محدود مانده اند.در اين تحقيق حركت بهائيت مورد نظر ماست.براى شناسايى اين حركت لازم است همه عواملو زمينه هاى ابعاد دخيل در ايجاد و بقاى اين جنبش مورد بررسى قرار گيرد. برخى ازمحققين جنبش بهائيت را در رديف جنبشهاى اصلاحى قرار داده و ارزيابى نموده اند. آيابه واقع اين جنبش يك جنبش اصلاحى بوده است؟ما به دنبال تعريفى جامع و مانع از جنبشهاى اجتماعى هستيم.با توجه به تعاريف و بحثفوق از نظرما:يك جنبشاجتماع عبارت است از حركت مجموعه اى از انسانها، در زمينه اى از امكانات ومحدوديتها، به صورت سازمان يافته، به دنبال يك رهبر يا مجموعه اى از رهبران ، بايك ايدئولوژى مشخص.اين حركت مى تواند يك حركت انقلابى براى ايجاد تغييرى بنيادىباشد و يا يك حركت آرام براى ايجاد تغييرى تدريجي.ما نيز مانند تيلى معتقديم كه ايدئولوژى نشانه هر جنبش است.بنابراين از نظر ايننويسنده اگر ايدئولوژى جنبشى مذهبى باشد آن جنبش نيز مذهبى تلقى مى شود.هدف از تحقيقهدف از اين تحقيق بررسى چند و چون جنبش بهائيت به عنوان يك جنبش مذهبى از آغاز تاامروز است. سؤال اصلى ما اين است:فرقه هاى شيخيه، بابيه،ازليه و بهائيه( كه همه راتحت عنوان بهائى گرى در ايران خلاصه نموده ايم )كى، چرا،چگونه و توسط چه كسانى بهوجود آمده اند؟ ديدگاهها و اعتقاداتشان چيست و در مقابل حوادث مختلف در ايران، ازآغاز پيداش تا كنون، چگونه موضع گيرى نموده اند؟در اين تحقيق مى خواهيم به جنبش بهائيت از زاويه جامعه شناسى سياسى بنگريم و نحوهتعامل آن را با اقتدارملى مورد توجه قرار دهيم. كيان و اقتدار ملى ايران بعد ازدوران صفويه حول محور ايدئولوژى تشيع شكل گرفته است. به گمان ما قدرتهاى استعمارىاز اين فرقه ها براى شكستن كيان يا اقتدار ملى ايران استفاده نموده اند.به عبارتديگر فرضيه ما دراين تحقيق اين است كه از اين جنبش يا سلسله جنبش ها در ايران براىشكستن كيان يا اقتدار ملى، كه از زمان صفويه حول محور تشيع سامان يافته استاستفاده شده و همواره در اين راستا ايفاى نقش نموده اند.ايدئولوژى بهائيت مذهب شيعه ،مذهب حاكم بر كشور و مراجع تقليد،رهبران حقيقى مردم ايران در دورهقاجاريه بود.دولتهاى روس و انگليس كه سلطه خود را بر دولت ايران مستقر كرده بودندبراى شكستن اقتدار ملت ايران كه در مقابل آنان حاضر به تسليم نبود به فكر شكستناقتدار مذهب شيعه افتادند و زمينه اين تفرقه را در مكتب شيعه يافتند و بر اساس آنبه تحريم و ايجاد فرقه بابيه پرداختند.ايدئولوژى بهائيت طى چند دهه تغييراتى مى يابد كليه مراحل تحول اساس ايدئولوژيكاين جنبش در دوره قاجاريه طى مى شود براى روشن شدن مرام اين فرقه بهتر است بهمعرفى ايدئولوژى شيخيه و بابيه و ازليه و بهائيت بپردازيم.ايدئولوژى شيخيهاين ايدئولوژىبا دست گذاشتن روى مفهوم« نايب امام زمان» از مكتب شيعه فاصله مى گيرد و نهايتاًبا تدوين اصول و فروع دين جديد كاملاً از دين اسلام جدا مى شود.1-تاريخچهشيخيه؛در دورهآقامحمدخان و فتحعلى شاه قاجار با رشد دانش دين در نزد ايران و عتبات عاليات،مخالفت با تصوف و اخبارى گرى فزونى مى يابد و در همين اوان است كه رشد شيخيه و بعداز دوران بابيگرى و بهائى گرى از سوئى و مخالفت با آنان از سوى ديگر اتفاق مىافتد.اصولى ها واخبارى ها به نبوغ علمى رسيده بودند ، اصولى ها با نوشتن كتاب«جواهر» به نقطه اىاز تكامل در كاربرد عقل به عنوان ابزارى براى استخراج احكام دين از متون مذهبى دستمى يابند و برخى از اخبارين (شيخيه) براى اجتناب از بكارگيرى عقل در پاسخ بهانتقاد كسانيكه روش آنان را موجب تهجر وكهنه شدن دين مى دانستند با ابداع«ركنرابع» ادعاى ارتباط مستقيم با معصوم را طرح مى كنند بدين وسيله ادعا مى كنند كه ازطريق مكاشفه و خواب و نظاير اينها فرامين در هر زمان را از خود امام معصوم مىگيرند تا نيازى به بكارگيرى عقل در تفسير دين نداشته باشند.از طرفىفتحعلى شاه در دوره خود به تجديد بقاع متبركه امامان معصوم و امامزادگان همت گماشتتا بر مشروعيت خود از طريق جلب پشتيبانى نهاد دين بيفزايد.رهبران و مبدعان اصلى فرقه شيخيه كه خود مستقلاً از بهائيت تا به امروز به حيات خويش ادامه دادهاست، سيدكاظم دشتى و شيخ احمد احسايى مى باشد. شيخ احمد احسايى همانند ديگردانشمندان شيعــه اعتقـاد بــه خاتميــت حضــرت رسول و امــامت و حيـات حضرت حجةابن الحسن المهدى (عج) دارد. اين موضوع را در همه نوشته هاى خويش مانند شرحالزياره و جوامع الكلام بارها بيان كرده است.او در كتاب جوامع الكلام مى نويسد:«حضرت محمدبن عبد الله(ص) خاتم الانبيا است و پس از او پيغمبرى نخواهد آمد زيرا كهخداوند فرموده: ولكن رسول الله و خاتم النبيين… و پيامبر فرموده است:لانبى بعدي.پس فرمايش آنحضرت حق است و بايد بپذيريم.بنابراينعقيده ما اين است كه پس ازآن حضرت پيغمبرى نيست و او خاتم رسل مى باشد.»و در رسالهحيوه النفس همين كتاب چنين مى نگارد:«والعله الموجب لنصـــب ابنــه الحســن ثم… ثماحســن بـن على ثم الخلف الصالح الحجه القائم محمد بن الحسن صلوات الله عليهماجمعين.»(و همان علتى كه سبب نصب على بن ابيطالب به جانشينى او شود سپس…سپس حسن بن على العسكرى منصوب گردد و پس از او خلف صالح و حجت قائم محمدبن الحسنجانشين شود كه درود خدا بر همه ايشان باد»يكى از نقاط افتراق شيخ احمد احسايى با علماى شيعه نوع عقيده او در مورد نواب امامزمان (عج) مى باشد. به نظر او ميان امام غايب و مردم بايد رجال الهى باشند كهايشان واسطه فيض و رابط بين خلق و حجت خدا گردند و ايشان را به تقليد از قرانكريم« قريه ظاهره» بين امام و رعيت مى ناميد.او صفات بسيارى ازجمله آشنايى به علومائمه و مذاق ايشان را براى قراء ظاهره قائل مى شد و اين صفات را به گونه اى عنوانمى نمود كه نهايتاً به شنونده القا شود كه خود او داراى آن صفات است و همان قريهظاهره است درحقيقت با توجه به انديشه علماى شيعه باب نيابت خاصه امام غايب را كهاز سال 329 (با شروع غيبت كبرى مسدود شده بود بار ديگر شيخ احمد باز نمود و خود رابه تلويح همان نايب خاص يا باب امام و يا قريه ظاهره بين امام و مردم خواند. تنهاتفاوتى كه او ميان قراء ظاهره و نواب اربعه قائل مى شد اين بود كه آنان از جانبخود امام به طور رسمى تعيين شده بودند و حال آن كه اينان به سبب بزرگى مرتبت خودحائز چنين مقامى مى گشتند.شيخ داراى استادانى مبرز و نحوه سلوكى ساده و عارفانه بود. اما در لابلاى نوشتههاى شيخ مواردى يافت مى شود كه به سختى مى توان او را داراى چنين مرتبه اى دانست والبته اغلب آنان امروز به گفته كسروى بى دليل مورد انكار مريدان او مى باشد.اوبراى نشان دادن درجه بالاى علمى خويش هيچ سوالى را بدون پاسخ نمى گذاشت و شايدهمين موجب شده باشد كه نقطه ضعف هايى را از خود به جا گذاشته باشد. نمونه اى ازاين گونه پاسخها در رساله قطيفيه كه جزء كتاب جوامع الكلام مى باشد وجود دارد كهعلاقه مندان مى توانند به آن مراجعه كنند. مثلاً در اين رساله مواردى در مورد شهرزنان آمده است كه به نوشته هاى خيالى يك اديب خيال پرداز بيشتر شبيه است تا يكرهبر موجه مذهبي.شيخ احمد در كتاب جوامع الكلام و كتاب شرح رساله عرشيه گفتار تازه اى مطرح مى كندكه در كتب علماى شيعه يافت نمى شود.مثلاً او در مورد محل اقامت امام زمان (عج) مىگويد:«در اقليم هشتم(او زمين را داراى هفــت اقليــم مى داند و اقليم هشتم از ديدگاهاو هور قلياء است كه بيرون از كره زمين است.) عالمى است به نام عالم هور قلياء كهدر اين عالم دو شهر به نامهاى جابلقا و جابلسا در مشرق و مغرب ديده مى شود. چهارنفر در اين عالم هستند كه به حوضى مى ريزند براى شنيدن صداى ريزش آبها در حوضبايستى با دو انگشت خود گوشهايت را محكم بگيرى تا صداهاى خارجى به گوش تو نرسد آنگاه صداى مخصوصى خواهى شنيد كه همان صداى ريزش آبها است. مردم اين دو شهر بهزبانهاى گوناگون سخن مى گويند و چون در آسمانها به هم مى رسند با هم صحبت مى دارندو اگر نيمه هاى شب در مكان خلوت و بدون سروصدايى بايستى و گوش فرا دهى صداى وزوزىمى شنوى كه همان طنين گفتگوى مردمان جابلقا و جابلسا است!.شيخ احمد در رساله رشتيه كه در كتاب جوامع الكلام مندرج است، حضرت حجت را ساكنهمين عالم هور قلياء و سرزمين جابلقا و جابلسا مى داند. در حالى كه عموم دانشمندانشيعه حضرتش را در روى زمين و ميان مـردم بـــاور مى دارند.اغلب بيانات شيخ توسط او به خوابهايى نسبت داده مى شد كه از امامان معصوم مى ديد.از اين رو در بسيارى از موارد روش او از نظر استناد با روش علماى اصولى كه مطالبخويش را به قرآن كريم و روايات ارجاع مى دهند متفاوت است و مرجع مكتوبى ندارد.همانطور كه گفته شد مشرب فقهى او مشرب اخبارى است. شيخ احمد احسايى عقايد خويش راصريح و روشن بيان نمى كرد. شايد اگر نظرات او روشن بيان مى شد با توجه به مباحثاتعلمى مرسوم در آن زمان كه بين صوفيه و اخباريين و اصوليين در جريان بود، علماى وقتدر همان آغاز به تك تك گفته ها و نوشته هاى او پاسخ مى دادند. اما به هر صورت درتاريخ نشانه هايى از برخورد علماى شيعه با او به چشم مى خورد.بـــراى مثال شهيدثالث به علت رد معاد جسمانى توسط شيخ او را تكفير نمود. شيخ محمدحسن نجفى يكى ازعلماى بسيار معتبر در نزد شيعيان و صاحب كتاب مشهور جواهر نيز كه همزمان با او مىزيسته است، پيرو ادعاى شيخ در مورد شنـاسـايــى و تشخيص بيانات و احاديث معصومين ،بر روى پاره كاغذ چركينى از خودش جمله اى را به عربى نوشت و به شيخ داد تابازشناسد. شيخ احسايى فريب حالت نوشته را خورده بى غور و درنگ گفت كه اين يكى ازاحاديث ائمه است. بعد از آن هرقدر صاحب جواهر اصرارورزيد كه اين بيان از خود مناست شيخ نپذيرفت و زير بار نرفت.سيد كاظم رشتى نيز مانند شيخ احمد خود را مسلمان و شيعه دوازده امامى مى داند ومعرفى مى كند. او اعتقادات خود را در وصيت نامه اش كه در ابتداى كتاب مجموعهالرسائل آمده چنين مى نگارد:«وصيت من آن است كه شهادت مى دهم… كه محمدبن عبدالله بنده خدا و فرستاده اوست.تمام شرايع منسوخ شده اند جز اسلام كه تا روز قيام باقى خواهد بود…شهادت مى دهم به دوازده نفركه بنص پيامبراسلام به جانشينى معرفى گشته اند وعبارتند از ابوالحسن على بن ابيطالب سپس… سپس ابوالقاسم حجه ابن الحسن كه عدل و دادگرىرا روى زمين بگستراند. او نمى ميرد تا آن گاه كه بت پرستى را از جهانبراندازد.خدايا اينان پيشوايان من اند… آنچه پيغمبر اسلام فرمود حق است و شكى در آننيست و شريعت او تا پايان روزگار پا بر جا خواهد بود.»سيد كاظم رشتى، به موضوع قريه ظاهره اهميت زياد مى داد و پياپى مردم را به يافتناين رجل الهى دعوت مى نمود و در واقع به طور غيرمستقيم آنان را به سوى خويشتن مىخواند. وى مدعى بود كه اساس دين بر شناسايى چهار ركن استواراست: خدا، پيغمبر،امامو باب امام يا قريه ظاهره.اما مردم نمى توانند به معرفت خدا و پيامبر و امام وشناخت آنان نائل گردند زيرا كه از دسترسشان بدورند. پس بناچار بايد به دنبال ركنچهارم و يا شيعه خالص باشند و با شناخت او به معرفت اركان بعد نائل آيند. بر اينپايه وى مريدان بسيارى را گرد آورد.سيد كاظم همانند شيخ احمد به هر پرسشى پاسخ مى داد. او به سنت استادش به دنبال هرگفته اى آن را از معارف و اسرار و رموز ناگفتنى الهى به شمار مى آورد.براى نمونهدر رساله اى بنام شرح خطبه طنتجيه كه به حضرت علي(ع) نسبت داده مى شود، اما ايناستناد سند درستى از ديدگاه علماى شيعه ندارد، درباره ملائكه آسمانها مى گويد:«رؤساى ملائكه در هر آسمانى معلومند. فلك اول ملائكه كلى آن اسماعيل است، فلك دومسيخائيل و سيمون و زيتون و شمعون و عطيائيل،فلك سوم سيديائيلو زهريائيل، چهارمصاصائيل و كليائيل و شمائيل، پنجم كاكائيل و فشائيل، ششم سمحائيل و مشوائيل، هفتمقرثائيل و رقيائيل، هشتم ملائكه آن زيادند مانند نهفائيل و صرصرائيل و… »و به همين سياق و قافيه 67 اسم ديگر به اين اسامى مى افزايد.او در كتاب مجموعه الرسائيل در رساله هيأت مى نويسد:«علت برودت و رطوبت زمين ماهاست! و جزر و مد درياها به سبب او است و شنيده ايم كه در مغرب زمين شيشه اى ساختهاند كه چون آن را مقابل ماه بگيرند پر از آب مى شود! و يا در كتاب شرح القصيدهراجع به كلمه قبه (گنبد) چنين سخن مى گويد كه قبه اى را به ارتفاع هفده فرسنگ ازدود مى داند و قبه اى را از مس و مسكن طوايف جن به شمار مى آورد و از قبه اى بهنام گورستان اهل عالم ياد مى نمايد و قبه اى را هم متعدد بيان مى كند و قبه اى را… ودر آخر مى نويسد:«هشيار باش و حواست را به من متوجه نما كه اين مطالب را كسى جزصاحبان خرد و انديشه درك نمى كنند و بسيارى از رموز عجيبه و غريبه را من پنهان مىكنم زيرا كه براى شنيدن آن كسى را نمى يابم و در دلم مطالب زيادى است كه هرگاهسينه ام از آن تنگى مى كند زمين را با دستهايم حفر مى نمايم و اسرار دلم را بهزمين مى گويم» سيد كاظم براى شيخ احمد مقامات علمى و روحانى بسيار قائل مى شد و خودرا شاگرد يگانه و وارث و بهره مند از دانش ها و دين جويى هاى او عنوان مى نمود. !!پيرامون اصول عقايد شيخيه:غير از اختلاف در مورد نواب امام زمان برخى اصول عقايد شيخيه با عقايد متشرعه متفاوتاست در مـورد معــاد، مى گويد: عقيده شيعيان و ديگر پيروان مذاهب اسلام معادجسمانى است ولى شيخ احمد معاد را روحانى مى دانست البته پس از آن كه معاد راروحانى از نوع جسم هور قليايى دانست.اصل معاد را مانند اصل عدالت از رديف اصول دينو مذهب كنار گذاشت و حذف كرد. او مى گفت كسى كه به آيات قرآن معتقد است الزاماً بهمعاد هم معتقد خواهد بود.اصل عدالت: شيخيان اين اصل را از اصول دين حذف كرده و گفتند لزومى ندارد كه صفتعدالت خدا را از ميان صفت هاى ديگر او جدا كنيم و اصل دين قرار دهيم. ولى شيعيانعدالت را جزء اصول دين قبول دارند .البته از نظر شيعيان عدالت چنين نيست و يكى ازصفات خداست ولى چون عده اى از مسلمانان بنام اشاعره اعتقاد به عدالت خداوندنداشتند براى اعلام موضع شيعه در مقابل اشاعره اين صفت جزء اصول مذهب شيعه قرارگرفت.اصل امامت:شيعيان اصولى وجود امام زمان را به عنوان حجت حق بر روى زمين مى دانند ورهبران دينى خود را نايب امام زمان مى خوانند و شرط اين فقاهت و عدالت و رهبرى امتمى شمارند در شيخيه امام عنوان مقتدا و پيشوا است و بر شيعه كامل و ركن رابع هماطلاق مى شود .از نظر آنان ركن رابع يا امام زمان يا شيعه كامل بايد از نجبا باشدكه دين را حفظ كند و هر بدعت گذارى را دفع نمايد. از نظر شيخيه:زندگى امام زمان درجسم هور قليايى است و زندگى روحانى دارد و آزادى او مانند زندگانى ما نيست و بلكهبه اراده خداست و داراى زندگى برزخى است به اين ترتيب در هنگام ظهور ممكن است درقالب خود نباشد.معراج: معتقد به معراج روحانى پيامبر هستند چون معتقدند آسمانها و افلاك پاره شدنىنيست و محال است تا انسان با جسم عنصرى خود آسمانها را پاره كرده بالا برود. درمورد فقهى روش استنباط احكامشان شبيه روش اخباريون است و معتقدند كه عقل حجيتندارد و بايد از ظاهر روايات پيروى نمود وتفسير قرآن را جايز نمى دانند.ايدئولوژى بابيهعمده فعاليت هاى آنان نيز حول محور مهدويت دور مى زند. ابتدا به پيروى از شيخيهعلى محمد باب خود را ركن چهارم يا قريه ظاهره و سپس خود را امام زمان معرفى مىنمايد. و اين درحالى بود كه پيروانش گردهم نشسته و اسلام و اساس آنرا منسوخ اعلامنمودند. البته على محمد باب در شعبان سال 1264 يك هفته بعد از ادعاى مهدويت درحضور ناصرالدين ميرزا وليعهد زمان توبه كرد. اما در اواخر سال 1264 دوباره ادعاىمهدويت نمود وبه نسخ احكام اسلام پرداخت و خويشتن را پيامبر خواند و سرانجام خودرا به مقام الوهيت رسانيد! البته به دليل دور بودن پيروانى از على محمد (درزندان بود) ادعاى آخرين او كمتر به گوش پيروانش رسيده است.پيرامون اصول عقايد بابيان 1-اصول تعاليم باب:على محمدباب با توجه به شماره ابجد على محمد باحروف رب خود را رب اعــلى ناميــده است. 2-على محمد باب خاتميت پيامبر اكرم را نفى مى كند و پيامبرى خود رااعلام مى كند و نويد آمدن پيامبرهاى بعدى را مى دهد و معتقد است كه مقام او ازمقام پيامبر بالاتر است و پيامبران بعدى از او بالاتر خواهند بود. وى در هر صورتتا در قيد حيات است او رب اعلى است.3-در مورد قيامت، على محمد موت و قبر و سؤال ملائكه در قبر و ميزان وصراط و حساب و كتاب و امثالها را تعبيـر مى كند قيامت از نظر او در همين دنيااتفاق مى افتد و قيامت بعد از مرگ را جز خدا كسى نمى داند .على محمد باب منكر توحيد و نبوت و معاد و امامت بوده است و در 6مرحلهادعاى خويش را تغيير داده است:1-ابتدا سيد ذكر بوده ادعاى ذكريت كرده است.2-ادعاى بابيّت (نايب خاص امام زمان).3-ادعاى مهدويت.4-ادعاى نبوت.5-ادعاى ربوبيت.6-ادعاى الوهيت. فروع دين با بيان:1- از فروع تعاليم باب محو كردن تمام كتب دينى و علمى و ادبى و اخلاقىبوده است.2- على محمد باب منهدم كردن ابنيه و بقاع روى زمين از كعبه تا قبورانبياء و ائمه و تمام مساجد و كنسيه ها و كليساها و بت خانه را و هر بنايى كه بهاسم ديانت باشد را واجب كرده است.3- چون على محمد باب متولد شيراز بوده است به هر شخصى كه به او روى مىآورد واجب نموده كه خانه شيـراز خود را به طور مخصوص بنا كنند.4- هر چيز گرانبها كه صاحبى ندارد متعلق به باب است.5- حج بيت شيراز بر تمام مردان بابى دنيا واجب است.6- ازدواج به رضاى زوجين است.7- لباس ابريشم و طلا و نقره براى مرد حلال است.8- بر معلم حرام است شاگرد را بزند و در صورت ضرورت بايد پنج ضربه بهاطراف لباس او بزند هـر گاه از 5 مـرتبــه زيادتر شد يا چوب به بدن او خورده نوزدهروز زنش بر وى حرام مى شود.9- سال بابيان نوزده ماه و ماه نوزده روز- روزه نوزده روز و روز عيدفطر اول نوروزاست .بحثى درباره من يظهره الله: باب به مردم مژده ظهورش را داده و گفته هركس در هر زمانى من يظهره الله را درك كرد هر چه او گفت بپذيرد و حتى اگر يك نفرادعا كرد كه من يظهره الله است حتى اگر او نبود باز هم بپذيرد. به عقيده باب منيظهره الله محمد بن الحسن العسكرى است و محل ظهورش را مسجد الحرام مى داند.لقب اوقائم است.گفتار سوم: ايدئولوژى ازليه و بهائيه مرامازليان همان مرام بابى گرفته شده از على محمد باب است. فقط وجه تمايزشان اين استكه صبح ازل را جانشين باب مى دانند. آثار صبح ازل عمدتاً توضيح و تفسير آثار باباست. درمورد ايدئولوژى بهائيه بايد گفت كه بهاءالله همچون على محمد دين اسلام رامنسوخ اعلام نمود و دين جديدى را آغاز نمود. ميرزا حسينعلى دعاوى چندى داشت كه هرجا به تناسب موقع و مقام و شخص طرف خطاب يكى از آنها را مدعى مى شد گاهى خود رامصداق "من هيچم و كم زهيچ" و گاهى خود را "آفريننده پروردگاران"پيرامون اصولعقايد بهائيان احكام بهائيّت :احكام اعلام شده از جانب حسينعلى بهاء بر اساس احكامى است كه از جانبعلى محمد باب در كتاب بيان آمده است. البته در فلسفه و فروع تفاوتهايى بين اين دومى باشد.1- نماز و روزه: به عقيده بهائيان از اول بلوغ واجب مى شود- نماز ميتاز نظر آنان 7ركعتى است.2- قبله: به نظر بهائيان جهت قبله همان جايگاه جسد بهاءالله در عكااست.3- محارم: ازدواج با محارم در اين آيين مگربا زن پدر منع نشده است.4- عيد: روز ولادت ميرزا حسينعلى و روز بعثت باب اعياد واجب است.5- ازدواج با بيش از دو زن حرام است ولى خود ميرزا به دو سه زن همقناعت نكرده است.6- معاملات ربوى آزاد است، حجاب زنان و ترك تراشيدن ريش مردان ملغىشده است.-يكى از ابداعات بهاءالله نفى روحانيت و نهى نمودن اين نهاد است.-بعد از على محمدباب 8 نفر ادعاى من يظهره الله كردند كه هيچكدام به موفقيت ميرزاحسينعلى نورى نبوده اند.-در كتابهاى مذهبى بهائيان از دخالت درسياست منع شده اند.ميرزا حسينعلى نورى مى گويد: اين حزب بهائيان در مملكت هر دولتى ساكنشود بايد به امامت و صدق و صفا با آن دولت رفتار نمايد.بحث در خصوص من يظهرالله بهائيان من يظهرالله بهائيان لقبش بهاءالله است.امروزه از هر بهائى كه بپرسيد حسينعلى داراى چه مقامى است مى گويند منيظهرالله ، ولى باب مى گفت كه بايد اسمش محمد باشد كه با توجه به عقايد بهائياناسمش حسينعلى است به گفته باب بايد محل ظهورش مسجد الحرام باشدكـه بـا نظر بهائيانبغداد است.مى توان نتيجه گرفت كه من يظهرالله به عقيده على محمد باب همان حضرتحجت(عج) است و نه بهاء .نتيجه گيرىبا توجه به آنچه گفته شد جهت گيرى كلى ايدئولوژى اين فرق جداسازى ملت ايران ازمراجع تقليد و مشغول كردن آنان به مكتبى ساخته بشر است ، مكتبى كه جنبه هاىغيرعقلانى آن به عقلانيتش مى چربد و به تدريج از صحنه عملى زندگى اجتماعى و سياسىخارج مى گردد.در نهايت گرايش به اين ايدئولوژى موجب جداشدن مردم از دين و ديندارىگرديده پيوستن به مكاتب غيردينى را تسهيل مى نمايد. نمونه هاى اين جداشدن از دين وديندارى و گرايش به مكاتب سكولار را در كنشگران بهائيت در دوران مشروطه و پهلوىخواهيم ديد.در اين فصل روند جدايى ايدئولوژى بهائيت از ايدئولوژى شيعى مشخص گرديد. ابتدا درمسئله نيابت امام زمان (عج) تغيير ايجاد شد و پيروان آيين شيخيه از مرجعيت شيعه كهآنان را نايب امام زمان مى دانستند جدا گرديدند و به ركن رابع پيوستند. با توجه بهاختيارات انحصارى ركن رابع در تفسير دين در شيخيه و تفسير و تدوين اصول جديد دربابيه، با ارائه تعبيرات تازه از اصول توحيد، نبوت، معاد،عدل و امامت توسط علىمحمدباب دين تازه اى بنا نهاده شد و آيين اسلام منسوخ اعلام گرديد. ايجاد آيين ومناسك تازه در فروع دين پيروان على محمد را از ديگر شيعيان در زندگى عملى واجتماعى نيز جدا نمود. با ادعاى بعثت بهاءالله و افاضات او،بابيه از حالت سنتىخارج شد و به آداب و رسوم متناسب با ذائقه روز نزديكتر گرديد. اين نزديكى با سهلتر كردن احكام مربوط به روابط جنسى و وجهه هاى ظاهراً انسان دوستانه در مجازاتدزدان و حكم به عدم سوزاندن كتب قابل مشاهده است.به اين ترتيب آيين جديد نامبهائيت گرفت.اگر از زاويهجامعه شناسى سياسى به اين تحولات بنگريم، روند مقابله با اقتدار سياسى مذهب شيعهكه در دوره قاجار درايران و در بين عموم مردم حاكم بود به خوبى مشاهده مى شود.مقام نيابت امام زمان (عج) كه شيعيان براى مراجع خويش و فقها قائل هستند نقطهكليدى در انديشه سياسى شيعه است. پيروى از نايب امام زمان به شيعيان اين امكان رامى دهد كه در هر عصرى به تشكيل حكومت مورد نظر و اعتقاد خويـش بپردازنــد. معصومنـدانستـن ايــن نــواب امام عصر(عج) و پيروى از اعلم و اعدل فقها قائل هستند نقطهكليدى در انديشه سياسى شيعه است. پيروى از نايب امام زمان به شيعيان اين امكان رامى دهد كه درهر عصرى به تشكيل حكومت مورد نظر و اعتقاد خويش بپردازند. معصومندانستن اين نواب امام عصر(عج) و پيروى از اعلم و اعدل فقها ضمن انتخابى بودن وامكان تغيير مرجع در هر زمان، ضمانت اجرايى خوبى براى منزه ماندن اسلام و مديريتجامعه اسلامى از سوء برداشت ها و سوءمديريت هاست. انتخابى بودن مرجع و ولى فقيهضامن مردمى بودن آن و امكان تغيير آن با سلب عدالت و يا اعلميت از او ضمانت كنندهحفظ دين و مديريت آن از كج انديشى و ناتوانى هاست.اگراين نيابت عام مبدل به نيابتخاص شود، ديگر امكان انتخاب،تغيير و سرپيچى از آراء خودسرانه فردى كه نايب خاصتلقى شده و فرامين خود را منتسب به امام معصوم مى نمايد از بين مى رود. به اينترتيب هرگونه تعبير و تفسير از دين از جانب نايب خاص امكان پذير مى شود و بر ايناساس هم محتواى دين و هم حاكميت آن با بحران مواجه مى گردد. اين وضع دربلند مدتنتيجه اى جز سرخوردگى از دين و جدايى آن از سياست نخواهد داشت.به اين ترتيب در آيين شيخيه از لحاظ سياسى تشكيل حكومت دينى با مشكل بزرگى مواجهخواهد شد. اين فرقه بر حساس ترين نقطه سياسى مكتب شيعه درزمان غيبت كبرى انگشت مىگذارد كه سرمنشأ اقتدار روحانيت شيعه مى باشد. بعد از مشوه شدن اصل نيابت امامعصر(عج) با ملغى نمودن دين اسلام از جانب باب و بهاءالله اين حركت به سوى محو كاملدين اسلام از صحنه اجتماع پيش مى رود. مخالفت با وجود قشرى به نام فقها كه طبققرآن كريم در مكتب اسلام براى تفسير متشابهات و نگهبانى از دين و در انديشه شيعيانو هم اهل سنت در صورت تشكيل حكومت اسلامى براى مديريت جامعه در نظر گرفته شده استدر انديشه هاى باب و حسينعلى نورى به حدى است كه وجود چنين قشرى را در آيين بهائيتممنوع اعلام مى كنند.جدا شدگان از اقتدار روحانيت به علت پيروى از مكتب شيخيه به راحتى در دامن آيينجديد يعنى بابيت مى افتند. اين كه معانى جديد اعتقادى و رفتارى از طرف على محمدباب با قصد بهره بردارى سياسى بيان شده باشد، مورد بحث ما نيست. هر چند رد پاىدولت روسيه در ايجاد اين نوگرايى دينى و يا حداقل كمك به ايجاد آن كاملاً مشهوداست، اما چنان كه در فصل گذشته گفته شد در عمل شكسته شدن اقتدار مذهب شيعه درايران به معناى شكسته شدن اقتدار ملى در اين كشور است و به نظر مى رسد حمايت روسيهوسپس انگلستان و بعد از آن اسرائيل و ايالات متحده آمريكا از اين فرقه، انگيزه اىجز شكستن اقتدار ملت ايران نداشته باشد. البته بايد خاطر نشان سازيم كه شواهد چنيننشان مى دهد كه هيچ مكتبى نمى تواند جايگزين مكتب ريشه دار و عميق شيعه در كشورىكه به كشور امام زمان (عج) مشهور است شود. به ويژه در مكتب بهائيت تشتت به گونه اىاست كه همواره مانند يك بمب خوشه اى فرهنگى رهبر تازه اى ظهور مى كند، مكتب جديدىاحداث مى شود و فكر نوى مطرح مى گردد. وعده اين نوبه نو شدن ها در گفتار سيد بابنيز داده شده است در آن جا كه او از آمدن پيامبران آينده و من يظهره الله سخن مىگويد.كنشگران بهائيتمقدمه شيخ احمد احسايى اولين فرد مؤثر در ايجاد اين جريان بود و وى با ايجاد يك نوآورىدر دين موجب شد تا نزد پيروان خود مرجعيت شيعه از اعتبار دينى و به تبع آن سياسىساقط شود و كسانى به عنوان رابطين خاص با امام زمان مطرح کردند كه طبيعتاً قدرتپاسخگويى به همه نيازهاى دينى جامعه و افراد را نداشتند زيرا اين امر از عهده يكفرد آن هم بدون مراجعه روشمند به قرآن كريم و روايات صحيح معصومين خارج است وبهمين دليل ديرى نمى پايد كه ضعف اين افراد به پاى دين نوشته شده و ديرى نمى پايدكه دين با روش اخباريين كه هر نوع تفسير عقــلى از قرآن كريم را منـع مى نمود بهشيئى قديمى ،كهنه و بى اثر تبديل مى شد.نوآورى بعدى توسط سيد على محمد باب شكاف بين روحانيت اصيل و پيروان او را بيشترنمود و بطوركلى مردم را در برابر دولت قرار داد و دين جديد كه ساخته شد با ايجادشورش ها و ناآرامى ها به تبعيد بابيان از ايران منجر شد. آنان در تبعيد به فرقهسازى خود ادامه دادند و به ابزارى سياسى در دست دول استعمارگر مبدل گرديدند. گفتاراول: كنشگران شيخيه:رهبران اصلىاين گروه عمدتاً در دوره فتحعلى شاه زندگى مى كردند و بابيه به رهبرى يكى ازشاگردان دومين رهبر اين فرقه در دوره محمدشاه ظهور نمود. الف:شيخ احمد احسايى ( م1242 ه.ق)اوايل قرن سيزدهم هجرى در عراق شهرت يافت و مريدانى كه به دورشجمع شدند شيخيه نام گرفتند.شيخ احمد از اهالى احساء فرزند زين الدين بن ابراهيم بن قصر بنابراهيم بن داغر مى باشد كه در ماه رجب سال 1366 ه. ق به دنيا آمد.ايشان در دودمان پيرو مذهب تسنن زاده شده است. پس از مدتى از مذهبپدران خود برگشت و مذهب شيعه اماميه را قبول كرد.او در 20سالگى مقدمات علوم دينى(ادبيات عربى) را خواند و توجه خود را به اخبار و احاديث شيعه معطوف ساخت و درنتيجه پيرومذهب شيعه 12 امامى گشت.كنشگران بابيان:سيدعلى محمد باب (شيرازى) از لحاظ سياسى در مقابل دو اقتدار اصلىموجود در نظام اجتماعى زمانش مواضع مختلف گرفته است.ايستادگى در مقابل دولت از سويى و اقتدار روحانيت از سوى ديگر:او درمقابل دولت با تبليغ ظلم ستيزى و درمقابل روحانيت با معرفى كردنخود به عنوان باب امام زمان و سپس در دين سازى موضع گرفته است.درزمانى كه فشار ازجانب هر يك از اين دو اقتدار زياد مى شد عقب نشينى هايى از باب مشاهده مى شد.ادعاهاى سيد باب هر يك دليل خروج او از دين مبين اسلام است و حكم آناعدام مى باشد.آنچه علما را از دادن قتل او بازمى داشت احتمال جنون او بود. اينموضوع خود نشان مى دهد كه تا چه حد با توجه به جو حاكم بر زمان ادعاهاى على محمدباب به دور از منطق و خارج از شرايط ذهنى زمان خود بوده است.نهايتاً علت دادنفتواى قتل او بلواهايى بود كه به خاطر او توسط توزيع كنندگان افكار و پيروانشايجاد شد. به عبارت ديگر حكومت را بر اعدام او وام داركرد تا فتنه فروكش كند.علل گرايش پيروان به بهائيگرىعلتاصلى گرايش به بهائيگرى در ابتداى ظهور آنرانميتوان در اوضاع اقتصادى و سياسى آنزمان جستجو کرد.آقاى عبد الله شهبازى در کتابى مفصل کليهفاميلهاى بهائى ابتداى ظهور اين دين را باذکر نام و سند معرفى مينمايد که بيش از نود درصد آنانيهوديانى بودند که همان اواخر مسلمان شده بودند. گويادستورى به آنها داده شده بود تا خود را مسلمان معرفى کنند و با آغازادعاى ظهور به آدين جديد بپيوندند تا با اينگرايش برد تبليغاتى اين فرقه جديد بالاتر رود.اين کتاب را ميتوانيد در همين سايت مطالعهنمائيد. علت گرايش از بعد اقتصادىدكتر يوسف فضايى در كتاب (تحقيق در تاريخ و عقايد شيخيگرى و بابيگرى و…)از ديد جامعه شناسى اديان به ريشه يابى اين جنبش ها و علت بروزشان مبادرت ورزيده ومى گويد:
| | |
|
|
|
|
|
|
|