بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب از عاشورا تا غدیر, محمد عسکرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     A_GH0001 -
     A_GH0002 -
     A_GH0003 -
     A_GH0004 -
     A_GH0005 -
     A_GH0006 -
     A_GH0007 -
     A_GH0008 -
     A_GH0009 -
     A_GH0010 -
     A_GH0011 -
     A_GH0012 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

غدير خم

امروز احمد را به لب رازى مگو بود
رازى كه بهر خلق مجد ابرو بود
فرمان ابلاغ از خدا گرديد صادر
اسرار پنهانى باطن گشت ظاهر
در وادى خم غدير آن راست قامت
بر طبق فرمان خدا كردى اقامت
قدرى تحمل كرد آن مير سر افراز
تا رفتگان آيند و خيل ماندگان باز
شد از جهاز اشتران آماده منبر
شد بر فراز آن پيمبر ز امر داور
احمد كه بودى ملك هستى پاى بستش
فرمان به لب دست على بودى به دستش
لعل لبش را همچو گل بگشود احمد
رو كرد بر جمعيت و فرمود احمد
من بر شما پيغمبر گفتند آرى
منصوب حى داورم گفتند آرى
از من خطايى سر زده گفتند هرگز
ظلم و جفايى سر زده گفتند هرگز
گفتا كه از من بر شما حجت تمام است
حجت تمام و بر شما از حق پيام است
هر كس مرا مولا و آقايش بخواند
بايد على را رهبر و مولا بداند
جز او كس ملك ولايت را ولى نيست
از بعد من مولا كسى غير از على نيست
از پيش خود هرگز نكردم انتصابش
بر خلق كرده ذات خالق انتخابش
هر كس كه در حق على حرمت گذارد
او را بدون شك خدايش دوست دارد
هر كس كه دشمن با امير المومنين است
فردا حسابش با كرام الكاتبين است
من شهر علم بر شما او هست بابش
اسرار خلقت جوهر است و او كتابش
حجاج را چون حكم خالق ضامن آمد
از دومى گلبانگ بخ بخ آمد
افروز كردى با على آن پست بيعت
روزى دگر شد غاصب غصب خلافت
هر چند عيد عروه الوثقاى دين است
هنگامه شور و نشاط مسلمين است
اما چه سازم چون كنم دل بى قرار است
از بى قرار ديده من اشكبار است
بعد از نبى آن پست مى دانى چه ها كرد
در را شكست و غنچه را زا گل جدا كرد
آن بى حيا با عده اى پيمان ببستند
پهلوى زهرا را به ضرب در شكستند
دادند از اين راه حق مرتضى را
مزد سفارشهاى ختم الانبياء را
ژوليده ام كز داغ زهرا داغدارم
هستم گنهكار و على را دوست دارم
سرود گروهى بمناسبت عيد سعيد غدير
سيدنا سلام عليك يا محمد
بلغ ما انزل اليك يا محمد
عيد غدير است ، على امير است
على على جان (2)
على كه شمع دلهاست نور هدايت او
نقل دهان احمد، نقل حكايت او
تمام نعمت حق بود ولايت او
به باغ دين ز مهرش داده صفا محمد
عيد غدير است . على امير است
على على جان (2)
عيد غدير گرفته صفاى ديگر امشب
نبى زبان گشوده به مدح حيدر امشب
على شده وصى پاك پيمبر امشب
به دوستان مولا كند دعا محمد
عيد غدير است ، على امير است
على على جان (2)
ولى ذات سرمدى كسى به جز على نيست
چشم و چراغ احمد كسى به على نيست
برادر محمد كسى به جز على نيست
على قسم به قرآن يكيست با محمد
عيد غدير است . على امير است
على على جان (2)
كسى كه از ازل بود عبد خدا على بود
كسى كه با نبى بود از ابتدا على بود
كسى كه از پيمبر نشد جدا على بود
كسى كه در رخش ديد نور خدا محمد
عيد غدير است . على امير است
على على جان (2)

fehrest page

back page