بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب از عاشورا تا غدیر, محمد عسکرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     A_GH0001 -
     A_GH0002 -
     A_GH0003 -
     A_GH0004 -
     A_GH0005 -
     A_GH0006 -
     A_GH0007 -
     A_GH0008 -
     A_GH0009 -
     A_GH0010 -
     A_GH0011 -
     A_GH0012 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

قبله هفتمين

هشتمين حجت خدا اينجاست
قبله هفتمين رضا اينجاست
هر چه خواهى بخواه از اين درگاه
منبع رحمت خدا اينجاست
بنگرى گر به ديده تحقيق
مظهر ذات كبريا اينجاست
به كجا ميروى تو اى سائل
صاحب بخشش و عطا اينجاست
روى كن جانب امام رئوف
كه ملاذ شه و گدا اينجاست
آنكه بودى حريم اقدس او
عطر اگين كند فضا اينجاست
بهتر از روضه بهشت برين
روضه شاه دين رضا اينجاست
نور چشمان موسى جعفر
گل گلزار مرتضى اينجاست
گره افتاده ، اى كه در كارت
باش اگه گره گشا اينجاست
آنكه گيرد ز راه لطف و كرم
دست ما را در ان سرا اينجاست
كيمياى سعادت ار طلبى
با خبرباش كيميا اينجاست
آنكه در شدت مصائب بود
به رضاى خدا رضاى خدا رضا اينجاست
آنكه هر سائلى بدرگاهش
مينهد روى التجا اينجاست
آنكه گردون به خاك درگه او
قامتش ميشود دو تا اينجاست
آنكه در هر بلا و غم گيرد
دست افتاده اى ز پا اينجاست
آنكه هر شيعه بهر غربت او
هست با چشم پر بكا اينجاست
آنكه هر روز اشك غم ميريخت
بهر سلطان كربلا اينجاست
سرود در مدح امام على بن موسى الرضا عليه السلام
اى پور شاه لافتى
مولا على موسى الرضا
فرزند بيت هل اتى
مولا على موسى الرضا
اى كعبه دلهاى ما
مولا على موسى الرضا
ذكر لب ارض و سما
مولا على موسى الرضا
دل بر تو بستم از ازل
از اين و ان ببريده ام
اندر ميان لبرآن عشق تو را بگزيده ام
زيرا به درگاه تو من
درياى رافت ديده ام
اى هشتمين مولاى
مولا على موسى الرضا
بسپرده ام دل را به تو
من عاشق دلداده ام
اسب دلم را با شعف
تا استانت را نده ام
اندر شدائد بى ريا
مولاى خود را خوانده ام
شاهنشهى و من گدا
مولا على موسى الرضا
عاقل ندانم دلبرا
هر كس نشد ديوانه ات
عارف ندانم سرورا
هر كس نشد پروانه ات
خواهم نشينم سالها
چون گرد بر كاشانه ات
كن گوشه چشمى به ما
مولا على موسى الرضا
هر دم به باغ ارزو
شوق وصالت سرزند
هر لحظه اين شيدا دلم
همچون كبوتر پر زند
شايد كه يك بوسه لبم
بر پاى ان دلبر زند
اى نور چشم مصطفى
مولا على موسى الرضا
محراب جانم ساختم
آن حلقه ابروى تو
باغى ز جنت يافتم
شهر و ديار و كوى تو
سوى مشامم ميرسد
عطر گل خوشبوى تو
اى مظهر نور خدا
مولا على موسى الرضا
عشق جمال بو الحسن
تابد ز بام سينه ام
من اين پسر را چون پدر
باب الحوائج ديده ام
بنگر دل آشفته را
چون واله ديرينه ام
اى قبله حاجات ما
مولا على موسى الرضا
آخر ذى لقعده شهادت حضرت امام محمد تقى ، جواد الائمه عليه السلام
زسوز غم ، پر پروانه ميسوخت
ز داغ لاله اى ، گلخانه ميسوخت
ز اواى جواد، عليه السلام ان جا زهرا عليها السلام
نهال گلشن جانانه ميسوخت
شهادت امام جواد عليه السلام
امامت شط جارى نور است در بستر حيات . امتداد هدايت الهى است در زمين . چراغىكه از فراز آسمان اويخته است و ادميان در پرتو تابش ان به سمت سراپرده قدس گاممى سپرند. تاريخ حيات عقلى و عملى شيعه اكنده از حضور خردمندانه و آسمانىامت در ساحت نورانى امامت است . امام ، صراطى است كه ادميان را از هوتخشك زندگى ، به وادى سبز بندگى مى كشاند.تكامل در گرو اقتدا به نور است . بشريت اگر به امام ايمان بياورد از قفس خسارت رهامى شود و در هوايى بيكران عبادت بال مى گشايد.
انديشه امامت در تاريخ شيعه ، در زمينه هاى گوناگون عرفانى ، فكرى ، فلسفى وسياسى تجلى يافته است .
و بررسى تاريخ زندگى پيشوايان و امامان كتابى است گشاده فراروى مشتاق هدايت .اگر تكرار وقايع و رويدادهاى تاريخى ممكن نباشد، اموختن از تاريخ ممكن است . تاريخزندگى امامان معصوم پنجره اى است كه به سمت حقيقت و نور باز مى شود. باشد كه اينمختصر از ملالت بكاهد و بر درايت بيفزايد.
حضرت امام محمد تقى عليه السلام در ماه مبارك رمضانسال 195 هزاده شد و در ماه ذيقعده سال 220، در بيست و پنج سالگى به شهادت رسيد.زندگى حضرتش اگر چه بر اثر شقاوت ظالمان روزگار، ديرى نپائيد. اما در ان مقطعزمان ، روشنى بخش روح و جان شيعيان بود.
قرن دوم و سوم هجرى ، برهه اى حساس و پر تلاطم در تاريخ شيعه است . شيعيان ، پساز روزگارى دشوار در مسير پر تلاطم جريانهاى فكرى و عقيدتى قرار داشتند و دربرابر هجوم ظالمانه دشمنان پايدارى مى كردند از آنجا كه اراده الهى بر آن بود كهرشته امامت نگسلد، حضرت امام جواد پس از شهادت پدر بزرگوارش حضرت امام رضاعليه السلام در خردسالى به تقريب در هشت سالگى زمام قافله امت را به دست گرفت وبه امامت رسيد. حضرت امام جواد ع نخستين امام شيعه است كه در خردسالى بهامامت رسيد. اين مساله - بر اثر طعن مخالفان و توطئه ظالمان - مايه حيرت و سرگردانىبرخى از شيعيان بود. آنان كه از دسترسى به ساحت حضور امام محروم بودند، با تنشو اضطراب فكرى مواجه شدند. اما بر اثر خردگرايى شيعه و ايمان ژرف به مفهومسترك امامت اندك اندك از حجم ابرهاى تيره ترديد وتزلزل كاسته شد.
ماءمون خليفه عباسى با زيركى و جسارت تمام ، بر آن شد تا از مساءله خردسالىحضرت ، بهانه اى براى درهم ريختن نظام تفكر شيعه بيابد و شكست خويش را در مبارزهبا حضرت امام رضا عليه السلام جبران سازد. او كه براى تيره ساختن چهره روشن امامرضا عليه السلام در ابعاد علمى ، سياسى و... توفيقى نيافته بود، اينك در پى يافتنراه براى محو كرامت و قداست مقام حضرت امام جواد عليه السلام به نيرنك هاى تازه اىدست مى يازيد.
ماءمون براى آگاهى يافتن از حركتها و تلاش هاى حضرت در رهبرى امت ، دخترش را بهاجبار به همسرى حضرت در آورد، تا شايد از اين راه خدشه اى در كيان امامت بيفكند و برمراقبت و اطلاع خود از روابط و فعاليت هاى حضرت بيفزايد. البته اين ازدواج تحميلى -كه بنابر تاءئيد برخى نصوص تاريخى ، در زمان حيات حضرت امام رضا عليهالسلام نيز از آن سخن رفته بود، گونه اى نيرنگ براى پوشاندن جنايت مامون نسبتبه امام رضا عليه السلام و اظهار ارادت منافقانه به مقام رفيع امامت محسوب مى گرديد.
توطئه ديگرى كه مامون به زعم باطلخود براى اهانت به حريم عصمت امام بكار گرفت ، تشويق و ترغيب عالمان و دانشمندانروزگار به بحث و جدل علمى با حضرت بود، تا خرد سالى امام مانع پاسخ درست وجامع شود و در كار روش ‍ اعتقاد شيعيان به امام شكستى وارد شود.
ماءمون كه بارها، علم و معرفت ربانى حضرت امام رضا عليه السلام را در مجالس ‍ بحثو مناظره دريافته بود اينبار گمان مى برد كه شايد امام جواد عليه السلام در پاسخمسائل علمى فرومانده و مردم از گرد وجود آسمانى آن حضرت پراكنده شوند. اما تمامىبحث ها و مناظره هاى علمى عاقبت به برترى و درخشش مقام سترك امام عليه السلام پايانمى گرفت . در روايت هاى تاريخى برخى از اين مناظره ها بهتفصيل نقل شده است يحيى بن اكثم كه در آن روزگار از بزرگان و متفكران بود درمجلسى خواست تا پرسشى طرح كند كه امام از پاسخ گفتن به آن درماند. از امام پرسيد:فدايت گردم آيا رخصت مى دهى سؤ الى كنم ؟ حضرت فرمود: آنچه مى خواهىبپرس يحيى گفت : درباره كسى كه در احرام باشد و شكارى را بكشد چه نظرىداريد؟ امام فرمود: آيا شكار كننده هنگام شكارداخل حرم بود يا خارج حرم ؟ آگاه بود يا جاهل ؟ به عمد آن را كشت يا به سهو؟ آزاد بوديا بنده ؟ صغير بود يا كبير؟ آغازكننده بهقتل بود يا در مقام دفاع ، شكار از پرندگان بود؟ يا غير پرنده يحيى بن اكثم شگفتزده شد، و چندان در چهره اش ناتوانى ديده مى شد كهاهل مجلس همه بدان پى بردند. به هر حال ، دسيسه دشمنان كارگر نيفتاده و بيش از پيشبر جلالت ، حضرت افزوده گشت .
بديهى است كه مساله اعجازآميز خردسالى امام ، مبتنى بر بنيادهاى پوشيده و غيبى جهاناست . آن كس كه بتواند در چنين سن و سالى رهبرى قومى را - كه در سرزمين هاى دور ونزديك گسترده بودند - عهده دار شود و در برابر تهاجم انبوه دشمنان از جاى نلغزد وپايدار بماند، هاله اى از الهام غيبى را بر گرد وجود خويش دارد اين بود كه شيعيان بهوجود حضرتش دلگرم مى شدند و در طريق حق جويى و عدالت طلبى گام مى زدند.
آخرين سال زندگى حضرت ، مصادف با حكومت معتصم عباسى برادر مامون بود . معتصمبر خلاف برادرش به آزار آشكار حضرت پرداخت و سعى در خاموش كردن فروغزندگى امام عليه السلام نمود.
درباره شهادت حضرت امام جواد عليه السلام روايت هاى گوناگونى وجود دارد. اما آنچهاز تفحص متون روايى برمى آيد اين است كه آن حضرت بدست همسرش امافضل دختر مامون و به نيرنگ و فرمان معتصم عباسى مسموم گشت و به شهادترسيد.
مرحوم علامه محمد حسين مظفر آورده كه ، خليفه ، علما را گرد مى آورد تا با آن حضرتبحث و مناظره نمايند، به اين گمان كه در او لغزشى بيابد و از مقام و منزلت او بكاهد.يك بار نامه هايى را جعل كرد كه مردم را به بيعت آن حضرت فرامى خواند، تا بهانهاى براى هتك حريم امامت باشد، اما اين توطئه ها عاقبتى جز افزونى مرتبت امام عليهالسلام در پى نداشت . از اين رو كينه و خشم معتصم افزونى گرفت . يك بار او را بهزندان افكند و زمانى كه تصميم به قتل آن حضرت گرفت او را از زندان آزاد كرد و همسرآن حضرت - دختر مامون - را وادار كرد تا حضرت را با زهر به شهادت برساند. پس ازشهادت حضرت ، شيعيان اطراف خانه او اجتماع كردند و چون معتصم در صدد بود كه آنانرا از تشييع پيكر آن حضرت باز دارد با شمشيرهاى آخته ، براى پايدارى تا پاى مرگهم پيمان شدند.

نكته اى كه ذكر آن شايسته است ، اين است كه دوران زندگى حضرت امام جواد عليهالسلام و نيز دوران حيات امام هادى عليه السلام و مام عسكرى عليه السلام ، دوره حفظ وحراست از كيان رفيع و منبع امامت و استمرار بخشيدن به خط سرخ ولايت بود. مرحله اىبسيار حساس در تاريخ شيعه ، كه خود زمينه اى براى امامت حضرت مهدى (عج ) و تداومانديشه شيعى در تفكر مهدويت و غيبت ، بشمار ميرود.
برخى نا اگاهان ، گمان مى برند كه اگر در متون روايى ، روايت هاى فقهى و... از، امامجواد عليه السلام كمتر يافت مى شود، نشانه تفاوت شان و مرتبت ان حضرت با امامصادق عليه السلام است .
بى خبر از اينكه ، رسالت دشوار امام جواد عليه السلام و دو امام پس از او حافظ تداومانديشه شيعى است .
اينك انچه از وارى دوازده قرن پس از شهادت امام عليه السلام ، به دست ما رسيده ، خونملتهبى است كه در رگهاى پيكر پر صلابت انديشه شيعى مى جوشد و اخگرى فروزاناست كه در جان مشتاقان حقيقت دين نشسته است . آيا كدام كس است كه امروز - در تلاطمژرفناى انديشه و عمل - خود را از فيض جارى حضور امام بى نياز بداند و اگر هست ، ذهنو جانش ، اواره كوچه هاى تشويق و ملالت نباشد.
بر خيز تا بر شكوه پر فروغ سوگ امام عليه السلام نماز بياوريم ...
جواد اهل بيت
زاده موسى امام راستان
آن بلند انديششه عرش استان
كان تقى خصلت جواد اهل بيت
آنكه در وصفش فرو ماند كميت
از هجوم رنجها خون شد دلش
همسر نامهربان شد قاتلش
همچو شمعى كشته محراب شد
سوخت كم كم تا وجودش اب شد
سوختند از غم ولى الله را
با كه گويم اين غم جانكاه را
كز گل زهرا گلابى مانده است
پرتوى از آفتابى مانده است
و آنكه با اسرار حق محرمتر است
عمر او از عمر گل هم كمتر است
دشمنى چون خار راهش مى شود
خانه او قتلگاهش مى شود
بسته بر رويش همه درها كنند
سايه بر جسمش كبوترها كنند
اين جواد است آنكه محبوب خداست
لطف عامش دستگير ماسوى است
اين تقى مهر سپهر ارتضاست
نور چشم فاطمه ابن الرضاست
مرثيه اى در شهادت امام جواد عليه السلام
گلهاى زهرا شد همه پرپر ز بيدار
در كربلا و سامرا، در طوس و بغداد
نالد هميشه بلبل ، از داغ اين همه گل
بقيه الله ، اجرك الله
بغداد يكبار ديگر در غم نشسته
با ناله هاى دجله در ماتم نشسته
شراره در نهاد است غمزده جواد است
بقيه الله ، اجرك الله
با آنكه همچون غنچه بر خون شد دل او
شريك زندگانيش شد قاتل او
شكوفه ولايت ، پرپر شد از جنايت
بقيه الله ، اجرك الله
در حجره در بسته مى سوزد تمامى
جانش ز زهر و پيكرش از تشنه كامى
رمق به جان ندارد، لب تشنه جان سپارد
بقيه الله ، اجرك الله
فصل دوازدهم در مناسبتهاى ماه ذى الحجه الحرام هفتم ذى الحجه شهادت حضرت اماممحمد باقر عليه السلام
زمين و آسمان اى شيعه در حزن و غم است امشب
همه اوضاع عالم زين مصيبت در هم است امشب
امام پنجمين شد كشته از زهر هشام دون
مدينه غمسرا از اين غم و زين ماتم است امشب
آخرين يادگار كربلا
امام شكوهمندترين پيوند آسمانى ميان خالق و مخلوق است ، طرحى آسمانى و تجلى استيلاو هيمنه درخشان حقيقت ربوبى بر جسم و جان زمين خاكى است ، امام ، مائده مملكت جبروتحضرت حق است كه تاريخ و گستره ابدى حيات بشرى را به خويش فرا مى خواند و خردخاموش ادمى جز با استمداد و بهره ورى از نسيم نقره اى عنايت در اقيانوس بيكران قداستو طهارت او چشم نخواهد شست . تصوير تابنده امامت چونان خورشيدى درخشان فرا راهمردمان است و ذهن سيال عبوديت در درياى جارى كلام طراوت شفاف حضور و نگاه امام بهسمت حقيقت جارى مى شود.
حقيقت اين است كه هرگاه از بلنداى قرون و عصرها به تاريخ توفنده تفكر شيعى نظرمى كنيم با حقايقى بزرگ و درخشنده و بر خاسته از عمق ميراث امامت بر خوريم كهتاريخ را به چرخه اى شگرف در آورده است انگاه به صلابت و استوارى ميراث جاودانهامامت خيره مى شويم و عقل و خرد را در چشمه حيرت و شرم تطهير مى كنيم ، مسير زندگىامامان شيعه و تاريخ حركت و پويش الهى آنان در جاده هاى روشن يقين و عبوديت آنچنانشگفت و دشوار است كه ابديت بلند قامت فكر را مبهوت خويش مى گرداند.
امامان بزرگ شيعه در عصر و روزگار خويش هر يك به اقتضاى اوضاع و شرايط وگنجايش ادميان به گونه اى نگاهبان حريم حرمت و شكوهمندىعقل و وحى بوده اند، انچه در آغاز از تفاوت و گونه گونى عرصه هاىعمل و كلام و گفتار و رفتار امامان شيعه به چشم مى آيد اگر چه شايد از منظر تاريخىو بيرونى نا پيوسته و مختلف باشد او در باطن از سرانجام يكسان و محاسبه عقلانى وروحانى شگفت اورى برخوردار است ، چشمى كه مبانى و بنيادهاى توحيد و روشنگرىامامان را به درستى ببيند از تيزبينى و آينده نگرى و ژرف كاوى آسمانى آنان بهحيرت فرو خواهد رفت . تصوير آينهسان امامت گاه در خود، صلح سرخ امام حسن ، اينپرشكوهترين نرمش قهرمانانه تاريخ را دارد و گاه قيام خونين حسين را نشان مى دهد،گاهى امام باقر و امام صادق در عرصه هاى علم و دانش و فقاهت و كلام به چشم مى خورندو گاهى امام جواد عليه السلام در حفظ و تداوم بخشيدن به رود جارى ولايت .
اينها همه جلوه هاى است ، امام در نهايت يكرنگ تاريخ حيات و زندگانى امامان شيعه است ،روشن است ان كسى كه به زندگانى ان بزرگان نظر مى كند اگر به اينتحول بالنده اگاه نباشد جز حيرت هيچ چيز فرا چنگ نخواهد آورد. اينك در اين سطورنمى از اقيانوس كران ناپيداى حيات پنجمين خورشيد فروزان آسمان امامت ولايت وجودمقدس امام محمد باقر عليه السلام را پيشكش ارباب معرفت و دلسوختگان وادى ولايت مىاوريم شايد كه روح خويشتن را در شط اگاهىزلال امامت تطهير كنيم .
حضرت امام محمد باقر عليه السلام در دوران كودكى با بزرگترين مصيبت تاريخ اسلاميعنى واقعه كربلا روبرو شد، او با چشمان معصوم خود مشاهده كرد كه شجره خبيثه بنىاميه چگونه فرزند فاطمه زهرا و يادگار مصطفى يعنى حسين عليه السلام را همراه باعده اى از بنى هاشم و بهترين اصحاب اباعبدالله باكمال قساوت شهيد كردند و بازماندگان از خاندان رسالت را به اسارت بردند.
امام پنجم عليه السلام ، همگام با اسيران پيروز كربلا غمها و محنتها را مى چشيد و شاهداهانتها، جسارتها، قتل و غارتها و... بود. ايشان حمله دژخيمان و اصحاب شيطان را بهمدينه الرسول ديد و شاهد بود كه چگونه كينه توزان بدر و احد به حرمرسول خدا حمله كردند و كشتند و سوزاندند و بيحرمتيها نمودند، امام پنجم مى ديد كهبنى اميه در پى محو اثار وحى و نبوتند و با هر چه كه وابسته به خاندان رسالت استبه مبارزه اى بى امان برخاسته اند مى فرمودند:
ناخوشايندى اين مردم از ما تنها به خاطر ان است كه ما اهلبيت رحمت و شجره نبوت و معدنحكمت و محل نزول وحى هستيم . امام باقر عليه السلام در چنين اوضاعى پس از شهادت امامزين العابدين عهده دار مقام امامت مى شوند سن مباركشان در آغاز مقام امامتچهل سال بود حضرت به دنبال سيره پدر ارجمندش حضرت سجاد عليه السلام به سرپرستى ايتام و تفقد از ضعفاء و محرومين شيعه پرداخته و حتى الا مكان به وضعاقتصادى آنان سرو سامان مى دهند حضرت به موازات فعاليتهاى ديگر خويش به مبارزهبا احياى جاهليت و انحرافات فرهنگى جامعه مى پردازد.
و آنچنان در اين قسمت فعاليت مى كنند كه به اندك مدتى شعله هاى فتنه فرهنگى دشمنرا مهار كرده و سعى در خاموش كردن ان مى نمايند خود حضرت مى فرمايند:
ما خزانه دار گنجينه هاى علم الهى و عهده دار مقام ولايت هستيم .
محصلين مدرسه اى كه انروز امام باقر و امام صادق بنيان نهادند تا به امروز وبزرگوار توانستند بيش از سى هزار حديث پيرامون معارف اسلام به خصوص ‍ فقه واردفرهنگ جامعه نمايند و با هجوم ويرانگر احاديث جعلى كه زا زاويه متعفن ظلمتكدهاهل غضب نشات مى گرفت ، مبارزه اى جدى و قاطع نمايند و از طرفى شاگردانىامثال زر اره ، محمد بن مسلم ، ابو بصير، ابان ابن تغلب و... تربيت نمودند كه هر كدامدر قلمرو خويش چراغ هدايتى شدند كه هنوز نور ان از لابلاى كتب حديث و اخبار مى درخشدحال در پايان اين مقاله به فراز سخنى از سخنان گوهر بار ان امام گرامى مى پردازيمتا با زلال سخنش كوير جانمان را طراوت و حيات مجدد ببخشيم .
هنگامى كه جابر به خدمت اما باقر عليه السلام ، مشرف شد حضرت فرمود: اى جابر درچه حالى هستى ؟ جابر كه به ضعف پيرى مبتلا شده بود، گفت : حالى دارم كه پيرى رابر جوانى ، بيمارى را بر تندرستى ، مردن را بر زيستن ترجيح يم دهم امام عليهالسلام در مقام اگاه كردن او بر آمد و فرمود: جابر، ما اهلبيت چنين نيستيم اگر حق تعالىپيرى دهد، پيرى را، اگر جوانى دهد، جوانى را، اگر بيمارى دهد بيمارى را، اگر شفادهد شفا را، اگر حيات بخشد، حيات را و اگر موت دهد، موت را ترجيح مى دهيم (يعنىجابر در مقام صبر بود و حضرت در مقام رضا كه بالاترين مراتب است ) پس جابر دستان حضرت را بوسيد و اراده پابوس نيز نمود كه ان حضرت مانع شد جابر گفت : صدقرسول الله راست گفت پيامبر كه فرمود: بزودى تو فرزندى از فرزندان مرا دريابىكه نام او نام من باشد و مسائل علمى را مى شكافد و به عمق ان مى رسد.
در اين حديث نكاتى به چشم مى خورد كه مى توان براى ارباب بصيرت موثر افتد،انسان هر چقدر هم كه بزرگ و پر تجربه و استاد ديده باشد باز هم بى نياز از استادنيست جابر از معدود كسانى است كه عمر طولانى و پر بركت خويش را در محضر چند ازمعصومين عليه السلام سپرى كرده است . رسول خدا را درك كرده و از ان حضرت دانشهااموخته ، به خدمت حضرت على رسيده و كسب فيض كرده ، از محضر امام حسن درسها اموخته ،از مجالست با سالار شهيدان بهره ها برده است و اولين زائر قبر حسين محسوب مى شود،با امام سجاد عليه السلام همنشين بوده و علم اموخته ، اما با اينهمه در يك برخورد كوتاهو ساده برايش معلوم شد كه هنوز نا اموخته هاى فراوانى دارد و اين درسى است به همهپويندگان راه علم و فضيلت كه هيچگاه از تعلم و تربيت فارغالتحصيل نخواهند شد.
شهادت آن امام همام بر پويندگان راهش تسليت باد
شرار غم
اى فروزان گهر پاك بقيع
گل پرپر شده در خاك بقيع
با سلامت كنم آغاز كلام
اى ترا ختم رسل گفته سلام
پنجمين حجت و هفتم معصوم
بابى انت ، كه گشتى مسموم
اى فداى حق قربانى دين
كرده يك عمر نگهبانى دين
تنت از درد و الم كاسته شد
تا كه دين قامتش اراسته شد
اى ز آغاز طفوليت خويش
بوده از رنج و غم و درد پريش
از عدو ظلم و شرارت ديده
چون پدر رنج اسارت ديده
خار در پا و رسن بر بازو
رفته اى با اسرا در هر سو
كرده خون خاطرت اى شمع ولا
محنت واقعه كرب و بلا
كربلا ديده اى و كوفه و شام
اى شهيد از اثر ظلم هشام
آتش غم پر و بالت را سوخت
زهر كين شعله بجانت افروخت
اثر زهر به زين الوده
كرده اعضاى ترا فرسوده
خود تو مظلومى و قبر تو خراب
ديده هر از اين غصه پر اب
شيعه را دل ز عزايت شده داغ
كه بود قبر تو بى شمع و چراغ
نزد ان طايفه زشت مرام
بوسه بر قبر شما هست حرام
با چنين ظلم و ستم از اعدا
بهتر اينست كه قبر زهرا
مخفى از ديده دشمن گرديد
تا زهر حادثه ايمن گرديد
مرثيه گروهى ، در شهادت اما باقر عليه السلام
امام باقر به شهادت رسيد
ارث شهادتش به امت رسيد
سلام ما بر قبرش
به جلوه هاى صبرش
امام باقر - امام باقر عليه السلام
نور دل فاطمه بيتاب شد
پيكرش از زهر جفا اب شد
آتش گرفته جانش
از ظلم دشمنانش
اما باقر - امام باقر عليه السلام
ظلمى كه بر امام باقر رسيد
ديده تاريخ به عالم نديد
با زين زهر الوده
راه حسين پيموده
امام باقر - اما باقر عليه السلام
سلام ما به حال التهابش
سلام ما به مرقد خرابش
كعبه دلها تربت بقيع است
دل غرقه خون از محنت بقيع است
يا رب به اشك زهرا
رسان مهدى ما را
امام باقر - امام باقر عليه السلام
هشتم ذى الحجه يوم الترويه حركت امام حسين عليه السلام از مكه معظمه به سوىكربلا
اى يكه تار عرصه صبر و رضا حسين
وى رهنماى قافله كربلا حسين
تو كعبه اميدى و در وقت حج شدى
نا كرده حج ، ز بيت الهى جدا حسين
بر فراز حماسه
هنوز پنجاه سال از غروب خورشيد رسالت نگذشته است كه غاصبان ، سلطنت رابه جاى نبوت ، و يزيد را به جاى محمد (ص ) مى نشانند.
بلايى بزرگ دامن گير جامعه اسلامى شده و كار به جايى رسيده است كه سرنوشتجهان اسلام در دست يزيد هوسبار قرار گرفته است . همان يزيدى كه زشت ترين واژه هااز توصيف چهره كريه او ناتوانند.
درد ناكترين از همه انكه ، از حسين (ص ) مى خواهند تا ان جز ثومه فساد و طغيانرا به عنوان جانشين پيامبر به رسميت بشناسد. از عصاره عصمت ، لنگرگاه افلاك ،نقطه پرگار زمين و زمان ، مركز دايره امكان ، از همو كه قلبش ‍ فرودگاه ملائك است ،براى ننگين ترين لكه تاريخ و زشت ترين كلمه قاموس ‍ بشريت ، بيعت مى خواهند. ازحسين (ص ) مى خواهند تا با دست عصمت ، الوده ترين دست روزگار را به نشانه تاييدبفشارد.
فرماندار وقت مدينه ماموريت يافته است تا از زاده زهرا براى فرزند لاابالىمعاويه راى اعتماد بگيرد. دست بيعت حسين يا سر بريده او، همان دو ارمغانى است كه يزيديكى از آنها را از مدينه خواسته است .
اكنون ديگر براى حسين (ص ) مدينه جاى ماندن نيست ، بايد كاروان وقافله شهادت محملها را بر بندد و صاحبان اصلى مدينهالرسول از مدينه و رسول خدا حافظى كنند.
امير قافله ، با ياران وفادار خويش از شهر بيرون مى آيد و در حاليكه خطر هرلحظه او را تهديد مى كند. اهنگ مكه دارد. گويى موسى بن عمران است كه با تعقيبفرعونيان و قبطيان از مصر بيرون آمده است لذا ايه اى از قرآن را زمزمه مى كندكه روايتگر هجرت موسى (ص ) است :
و خرج منها خائفا يترقب قال رب نجنى من القوم الظالمين
كاروانيان در طى شش شبانه روز، بيابانهاى سوزان بين مدينه و مكه را پشت سر نهاده وبه حريم كعبه پناهنده مى شوند تا ان وادى ايمن را پايگاه امر به معروف ونهى از منكر، و جايگاه اعلام برائت از ستم و بى عدالتى قرار دهند، ولى حراميانروزگار كه با خدا نيز اعلام جنگ كرده اند نه احترام خون خدا و نه حريم خانهخدا هيچيك را نمى فهمند و عزم شكستن حريم حرم نموده و در خانه امن خدا قصد ريختنخون خدا كرده اند.
مردم از چهار گوشه كشور اسلام به حج و طواف كعبه مى ايند ولى معصومزمانه كعبه را به سوى كعبه جانان ، حج را به سوى جهاد وزيارت را به سوى شهادت ترك مى كند، لباس احرام را بركنده و كفنشهادت پوشيده و به سوى حج اكبر مى شتابد. و در زمانه اى كه هنگامه زيارت روىخدا ست پشت به خانه خدا مى كند و مسير بين مكه و كربلا را جايگاه باصفاترين سعى خويش قرار مى دهد، چه در ان وادى سعى و صفاى خونينصفاى ديگرى دارد.
در اين مسير، پرتو عشق ، شعاع خطر را كمرنگ بلكه ناپديد كرده است و در اين سعى عرفانى علاوه بر قصد قربت كه شرط هر عبادتى است ، عنصر عشق ميداندار اصلى ميدان كربلا است عشق چاووش خوش اواز سفر كربلا است وتنها عاشقانند كه در اين كاروان نام نوشته اند و در يك رديف و به ستون يك پشت سر امام عشق و معناى عشق ، به اقتداى شهادت ايستاده اند.
همه جنب و جوشهاى آنها بوى پرستش و رنگ عبادت به خود گرفته است عبادتىعارفانه و عاشقانه كه در ان جاى پاى كوچكترين كراهت ، بى ميلى و احساس درد و رنجبه چشم نمى خورد.
ستارگان كهكشان شهادت ، آسمان بين مكه تا كربلا را نور افشان كرده اند، اين كهكشان، نه كهكشان راه مكه را بنمايد، بلكه راه خونينى است كه از مدينه و مكه آغاز مى شود وبه ميدان سرخ نينوا منتهى مى گردد و راه قبله كربلا را مى نمايد. اين كهكشان راه حاجياننيست كه راه مجاهدان و شهيدان عاشق است .
از نگاه دو چشم ، شمار ستارگان اين كهكشان بسيار كمتر از كهكشان عظيم منظومه شمسىاست ولى در حساب عشق كهكشان كربلا بسى پر رنگ تر و درخشان تر از تمامىكهكشانها است و جلوه هستى و فروغ كيهان از درخشش پر نورترين اختر اين كهكشان تامينمى شود.
اين كاروانيان ، راهيان پر شكوهترين راهند و سيارگان زيباترين منظومه كيهانند و جاذبهخورشيد امامت است كه اين مجموعه را در مدار حق به گرد خود مى گرداند و همه را با خودبه سوى يك هدف متعالى مى كشاند.
حج نا تمام خون خدا توطئه شومى را كه مى خواست نهضت را در نطفهخفه كند، خنثى كرد. افزون بر آن زايران و مجاوران خانه خدا را نيز در برابر يكچرا قرار داد. چرا بزرگى كه مردم ديرفهم روزگار پاسخ ان را درحيات حسين درنيافتند ولى نقش اين علامت سئوال را در قيامهاى بعد از عاشورا بخوبى مىتوان ديد.
كاروان عشق پيش مى رود و منزل به منزل ياران تازه اى را با خود همراه مى سازد. صداىاذان و نواى قرآن كه از اين كاروانيان در فضاى بيابان مى پيچد دلهاى عاشق را بهطواف وجود نازنين ابى عبد الله مى كشاند. سالار قافله هر از چندى ندا در مىدهد: هر كه مى خواهد خونش را در درياى خون ما بياميزد و ان را در راه خدا نثار كند، بهكاروان بپيوندد و با ما به راه افتد

من كان باذ لا فينا مهجته فلير حل معنا
در اين اعزام پر شكوه و استثنايى از غنيمت گرفتن و بر تخت قدرت وسرير رياست تكيه زدن ، خبرى نيست سالار از آغاز راه نمى خواهد نورانيت لشگرو خلوص سپاه را فداى تعداد كند، نمى خواهد حتى يك حلقه ، ناخالص در ميان اينزنجيره قيمتى قرار گيرد و سلسله شهادت را كم اعتبار سازد. امام جانباز و جانبر كف مى طلبد سپاهى ، داوطلب مى جويد او سياهى لشگر لازم ندارد، نمى خواهدكيفيت را قربانى كميت كند زيرا به ميدانى مى رود كه در ان عشق حرف اول و آخر را خواهد زد و خون بر شمشير و نيزه چيره خواهد شد و بدانجهت تمام نيروهاى امام نيروى كيفى اند، و امام شهيدان ، كيفى ترين نيروهاى خودرا در خطرناكترين جبهه به كار مى گيرد و خود، كه محور عالم خلقت است در نوك تيزپيكان حمله قرار مى گيرد.
مردان ، هفتاد و دو نفرند از ميانه هفتاد و دو فرقه و در ميانه درياى توفانى فتنه بهكشتى نجات نشسته اند و مى روند تا حلق تشنه خود را به خنجر بسپارند و اب نجات وشهد رستگارى را از لب شمشير بنوشند.
هفتاد و دو پروانه مى روند تا با آخرين توانهاى خود بر گرد شمع وجود حسين عليهالسلام خاموش و بى اواز بسوزند و با اين خاموشى ، ماندگارترين سرود سبزماندن و سرخ رفتن را بر بلندترين گلدسته قبه ازادگى بسرايند،شمع نيز مى رود و شعله عشق اوست كه پروانه هاى بى ارام را هم با خود مى برد تاجملگى در شام سرد ستم بسوزند و ذوب شوند و يلداى تاريك امت را به سپيده دم پگاهعدالت برسانند.
فداكارترين سپاه تاريخ سازماندهى مى شود و مى رود تا خونين ترين و شگفتاورترين اسوه را در عرصه حقيقت به نمايش بگذارد، اين سپاه مجهزترين سپاهتاريخ است چون ايمان پربارترين ره توشه اين اعزاميان است . اين خدا باورانو امام شناسان ، تمام پل هاى وابستگى را اعم ازمال ، خانواده ، آينده زندگى و موقعيت اجتماعى را خراب كرده و خود را براى گذشتن ازپل صراط و براى رسيدن به آيندهاى پايدار و زندگى و موقعيت ماندگار مهيا كرده اند.
كودكان و زنان ، زبان گوياى نهضت و ستون تبليغات انقلاب كربلايند كه پس ازفرو نشستن گرد و غبار جنگ ، رسالت خويش را آغاز خواهند كرد و خطبه زينب عليهاالسلام و زين العابدين عليه السلام با اثار خون هفتاد و دو شهيد در خواهد اميخت و كاخستم را واژگون خواهد ساخت .
كاروان به دشت تفديده طف قدم مى گذارد حر با هزار مسلح در برابرسپاه كوچك حسين عليه السلام صف مى كشد. و سالار كم سپاه را خوب مى شناسد و موجدوستى را در رخسار امام مى بيند و با انبوه سپاه خود به كسى اقتدا مى كند و موج دوستىرا در رخسار امام مى بيند و با انبوه سپاه خود به كسى اقتدا مى كند و نماز مى گزارد كهبه جنگش آمده است .
حر نميخواهد باور كند كه اين قافله دار، هم حسين باشد و هم خارجى و طغيانگر. پس !كنارى مى رود و سخنان امام ، ديو غفلت را در اندرون حر مى ميراند وزلال نصيحت امام ، حر را مى شويد و حر مى كند و اين خبرمثل صاعقه اى وحشتناك بر سر عاج نشينان كوفه و شام فرود مى آيد.
فرماندهان تازه ، با فرمانهاى تازه تر، با لشگريانى تازه نفس و بى شمار خود رابه منطقه مى رسانند. دو سپاه نا برابر در دو پادگان ، آماده نبرد شده اند، تابرابرند. هم از جهت تعداد و هم از جهت فكر و انديشه . در يك سپاه ، عشق به شهادت ولقاى حق موج مى زند و تپش قلب مجاهدان لحظه ها را براى رسيدن لحظهوصل مى شمارد و در ديگر سپاه هوس ، شهوت و علاقه به وعده هاى پوچ رياست حكومتمى كند.
خورشيد روز گرم و ماه پاره محرم به دامن صحراى گرم كربلا چشم دوخته اند تاساعاتى ديگر تماشاگر عظيم ترين حماسهنسل بشر باشند. اب فرات ابستن بزرگترين طغيان است و مى ايستد تا بر كرانهخويش كه لحظاتى بعد صحنه اجراى موزون ترين سرود زندگى خواهد شد نظاره كند.
اب ايستاده است ، چين و شكنها ارام ، موجها اسوده و صداى ان نرمتر اى هميشه است كه اينهمه، روايتگر ارامش قبل از توفانند.
اريش سپاه كوچك لحظاتى ديگر به هم خواهد خورد تا با اين به هم خوردن در هميشهتاريخ ، اسايش هر چه ستمگر است ، بر هم زند و فرونى سپاه سياه خصم را بى آبروسازد و اثبات كند كه تعداد نفرات ، ملاك حقانيت نيست و اكثريت هميشه نمى توانددر نقش يكى از مطهرات نا پاك را پاك كند وباطل را به حق استحاله نمايد.
سرانجام توفان مى توفد و جنگ و كارزار در مى گيرد و بزرگترين حادثه ها،سريعتر از زمان ، وسيعتر از جهان و بلندتر از تاريخ رخ مى دهد، عاشورا رخمى نمايد و سالار شهيدان ، كلمه عدالت و ازادگى را به رنگ خون بر پيشانى تاريخمى نگارد و قرآن را با صحيحترين روايت ، بر رواق بلند آسمان تلاوت مى كند و بتهاى جهالت جديد بنى اميه را درهم مى شكند و بدين سان كربلا و عاشورا بر تاريكتاريخ مى درخشند.
حج نا تمام
از كعبه رو بكر ببلا ميكند حسين
و آنجا دوباره كعبه بنا ميكند حسين
گر ساخته است خانه اى از سنگ و گل خليل
آنجا بناز خون خدا ميكند حسين
روزى كه حاجيان به حرم روى مينهند
پشت از حريم كعبه چرا؟ ميكند حسين
آن حج نا تمام كه بر عمره شد بدل
اتمام ان بدشت بلا ميكند حسين
آنجا وقوف در عرفات ار نكرده است
فرياد معرفت همه جا ميكند حسين
آنجا اگر كه فرصت قربانيش نبود
اينجا هر انچه هست فدا ميكند حسين
آنجا كه سعى بين صفا در دويدن است
اينجا به قتلگاه صفا ميكند حسين
آنجا حنا حرام بود بهرا حاجيان
اينجا ز خون خويش حنا ميكند حسين
وقتى به خيمه گاه رود از پى وداع
اينجا دوباره حج نساء ميكند حسين
بعد از هزار سال به همراه حاجيان
هر سال رو بسوى منا ميكند حسين
از چار سوى كعبه ، ز گلدسته ها هنوز
هر صبح و ظهر و شام ندا ميكند حسين
بشنو دعاى در عرفاتش كه بنگرى
با سوز دل هنوزه دعا ميكند حسين
سر داده است و حكم شفاعت گرفته است
بر وعده اى كه داده وفا ميكند حسين

next page

fehrest page

back page