ميلاد تقى عليه السلام نهم امام است امروز
|
در كشور جود، با رعام است امروز
|
تبريك فرشتگان به درگاه رضا
|
هر دم صلوات است و سلام است امروز
|
جواد الائمه عليه السلام چراغ عالم افروز تقوى و احسان
هر عشقى از بطن عشقى زاده مى شود، هر نورى از بطن نورى ، و جلوه نور هرگز ره بهخاموشى نميبرد، نور هماره ، دليل راه است و چه دليلى زيباتر از نورانيت نور وجودش ، ونور در بطن خود وجودى عظيم دارد كه بر عالميان رحمت افاضه ميكند و عاشقان را بهسراى دوست رهنمود ميشود.
با آمدن هر امامى ، امت را رحمتى از خداوند فرا ميرسد و امروز جواد الائمه عليه السلام چراغ عالم افروز تقوى و احسان ، بر عرصه جهان قدم مينهد، گوئى كه تمامكائنات به وجود او حسرت ميبرند، ملائك صف بسته اند، آسمان نظاره گر حادثه اى عظيماست . نسيم صبح جمعه دهم رجب سال 195 هجرى ميوزد و شطى دوباره ، در راهبرى عاشقانولايت گشوده ميشود، حياتى سراسر بخشش و كرامت ، جهان را در بر ميگيرد.
امامت اقيانوس مواج نور است در بستر حيات ، امتداد انوار هدايت الهى است بر گستره وجودو جواد الائمه عليه السلام اين جوانترين امام هادى امت محمد(ص )، اكنون پا به عرصهوجود مينهد تا آسمان شريفش پناهى باشد براى عاشقان ولايت .
انديشه ولايى شيعى و قرب و احسان اهل بيت معظمرسول (ص ) خود جلوه اى از اشراق انوار هدايت بر طالبانكمال است . چه اينكه نور از درون نور آمده است و بديشانمنازل معرفت الهى ، گشوده ميشود و به وجود جود عظيم ايشان است كه بركاتنازل ميشود، ايشان سراسر علم الهى اند.
حضرت رضا عليه السلام در سخنان كوتاهى خطاب به شيعيان پس از ولادتفرزندشان مى فرمايند: خداوند فرزندى نصيم كرد كه همچون موسى ابن عمرانشكافنده درياهاست و مادرش بسان مادر عيسى پاك و مقدس است ولى او به ظلم كشته ميشودبطوريكه فرشتگان آسمان بر او ميگريند و خداوند بر دشمن او و هر كس كه به او ستمنمايد، غضب ، مى كند و عذابى دردناك گرفتار ميسازد.
ارى ان خورشيد درخشان امامت كه سايه جودش بر وجود عيان بود، با اينكه در هفتسالگى پس از شهادت پدرش به امامت مى رسد اما تمام خصوصيات امام را داراست و اوجوانترين امام اهل بيت معظم رسول الله است كه در عرصه هاى مختلف اجتماعى ظاهر ميشود ودر صحنه علم و عمل و مبارزه با دشمنان رسول الله بر همه پيشى ميگيرد و انآنكه درصددند بر وى تهمت صغر سن بزنند هماره ناكام از ميدان مبارزات علمى بيرونمى ايند.
زمينه سازى براى امامت حضرت جواد عليه السلام ظاهرا از زمان امام صادق عليه السلامآغاز شده بود.
ابو بصير از اصحاب امام صادق عليه السلام ميگويد: بر ان حضرت وارد شدم درحالى كه پسر پنج ساله اى دست مرا گرفته بود، پس امام فرمود: چگونه خواهيد بودزمانى كه همانند اين پسر حجت خدا بر شما گردد.
امام رضا عليه السلام نيزگاه ، شيعيان را به اين مساله مهم توجه داده است : از ابونصر نزنطى نقل شده است كه : من و صفوان ابن يمينى بر امام رضا عليه السلام واردشديم در حالى كه ابو جعفر امام جواد عليه السلام سهسال سن داشت ، ايستاده بود، ما عرض كرديم : فدايت گرديم ، اگر پناه بر خدا، همينپسرم و با دست به ابو جعفر عليه السلام اشاره كرد ما عرض كرديم : يا اينكه او دراين سن و سال است ؟ حضرت فرمود: ارى در همين سن خداى تبارك و تعالى به حضرتعيسى با اين كه دو ساله بود احتجاج فرمود.
با اين همه ، ظهور فرقه هاى شيعه و اعتقاد به توقف امامت بر حضرت كاظم عليه السلاميا امامت احمد بن موسى ، نشانه و نمونه اشوب فكرى و عقيدتى است امام حضور پرصلابت امام عليه السلام در عرصه هاى فكرى و دينى و حقيقت وجود نورانى ان حضرت ،برترديد و توطئه استيلا يافت وشيعيان در سايه سار قامت ملكوتى ان حضرت بهارامش دوباره دست يافتند.
و بدينگونه است كه حجتهاى الهى در زمين هر يك ايتى از آيات عظيم الهى و هر يك اسمىاز اسماى خداوندى اند و امام جواد الائمه عليه السلام با ميلاد مبارك خويش ، طلوع جودىاست بر پهنه وجود.
ميلاد مبارك ان امام همام بر عاشقان ولايت مبارك باد.
كوثر دوم
امشب بهشت ارزو را باز كردند
|
سرى زاسرار مگو را باز كردند
|
خم خانه توحيد را در برگشودند
|
از چهارده خم يك خم ديگر گشودند
|
مستان صافى دل كه قدسى نام دارند
|
كوثر به جاى مى درون جام دارند
|
درجام مى رخسار جانانه بينند
|
خورشيد را در حجره ريحانه بينند
|
در خانه شمس الضحى امشب قمر زاد
|
و ز چهارده خورشيد خورشيدى دگر زاد
|
طاها رخى از دوده ياسين بر آمد
|
نخلى كهن را ميوه شيرين بر آمد
|
امشب رضا، روح رضا در دست دارد
|
تصويرى از حسن خدا در دست دارد
|
يزدان رضا را ثانى موسى عطا كرد
|
بر پور موسى تالى عيسى عطا كرد
|
ماهى كه شرم از چهر دارد آفتابش
|
گويد رضا بر مهد نازش ذكر خوابش
|
گهواره او شهپر روح الامين است
|
گهواره جنباش امام هشتمين است
|
دارد رضا در پيش رو تمثال احمد
|
سوم على بر دامنش سوم محمد
|
ميلاد او اميد اسلام است و انسان
|
ميلاد او ميلاد اسلام است و قرآن
|
نظم زمان بعد از رضا در پنجه اوست
|
مشكل گشاى كارها سرپنجه اوست
|
از روى او نور ولايت مى درخشيد
|
در سايه اش مهر هدايت مى درخشيد
|
در كودكى بر مسند عصمت بر آمد
|
انسان كه از غار حرا پيغمبر آمد
|
يحيى بن اكثم مفتضح در بحث با او
|
جاى سخن بر كس نماند هست تا او
|
درياى جودش تشنه بر ساحل بجويد
|
درگاه احسانش كف سائل بجويد
|
وقتى بر آيد دست جود از استينش
|
گوهر فشاند در يسار و در يمينش
|
تنها نه او بر دوستان گوهر ببخشد
|
بر دشمن سر سخت خود هم زر ببخشد
|
خير كثير است و كرامت پيشه دارد
|
نخلى كه در ژرفاى كوثر ريشه دارد
|
اى آفرينش را چراغ رهنمايى
|
سر تا بپار رحمت جود ابن الرضايى
|
اى كوثر دوم كه مشهور است جودت
|
ظاهر تمام خير و خوبى از وجودت
|
در اين جهان و اينهمه لطف و كرامت
|
جودت قيامت مى كند روز قيامت
|
تفسير جودت را توان در هل اتى يافت
|
تصوير مهرت را درون سينه ها يافت
|
چشم امامت روشن از رخسارت ماهت
|
عرش خدا روشنتر از تو اميد است
|
اى آنكه نامت قفل غمها را كليد است
|
اين ملت ازاده را بر تو اميد است
|
لطفى كه در عيد تو كام دل بگيرند
|
لطفى كه تا در كوى تو منزل بگيرند
|
اميد احسان از شما دارد مويد
|
بر دامنت دست دعا دارد مويد
|
سرودى در ميلاد جواد الائمه عليه السلام
چشم و دل تو روشن فاطمه يا فاطمه ، داده خدا دستهگل به ثامن الائمه
بر لب قدوسيان اين سخن جانفز است
|
بيت ولايت پر از جلوه ابن الرضاست
|
خنده وجد و شعف بر دو لب مرتضاست
|
امين وحى خدا سر دهد اين زمزمه
|
چشم و دل تو روشن فاطمه يا فاطمه ، داده خدا دستهگل به ثامن الائمه
آينه و دل شده از نور خدا منجلى
|
دامن ريحانه شد مهبط نور ولى
|
بود تقى الجواد، محمد ابن على
|
روح روان رسول چشم و چراغ همه
|
چشم و دل تو روشن فاطمه يا فاطمه ، داده خدا دستهگل به ثامن الائمه
گل وجود جواد، شكفته شد در زمين
|
به رنگ و بوى خدا چو خاتم المرسلين
|
آينه طلعتش طاهاست و يا و سين
|
ابرو و خال و خطش آيات محكمه
|
چشم و دل تو روشن فاطمه يا فاطمه ، داده خدا دستهگل به ثامن الائمه
ذكر خدا خيزد از لعل درر بار او
|
جهان سراسر شده غرق در انوار او
|
امام هشتم زند بوسه به رخسار او
|
سزد كه مريم شود به كوى او خادمه
|
چشم و دل تو روشن فاطمه يا فاطمه ، داده خدا دستهگل به ثامن الائمه
سيزدهم رجب ميلاد مسعود مولاى متقيان ، امير مومنان حضرت على ابن ابيطالب عليهالسلام
از كعبه حق بانك جلى مى آيد
|
بشنو كه سروش وحى حق مى گويد
|
آغوش گشائيد على عليه السلام مى آيد
|
شكفتن يك گل
لحظه ها لحظه هاى غروب بود و روشنى روز كم كم داشت جاى خودش را به شب مى داد.كعبه خانه خدا و خانه مردم با شكوه ويژه خود و با گيرايى خاص ، مردم را به سوىخود مى خواند. روز جمعه بود و سيزدهم ماه رجب .
گروهى در اطراف كعبه بودند، و در جمع آنان زنى بى تابانه دست در پرده كعبهانداخته بود. اشك بر چهره اش راه مى كشيد و با خدايش راز و نياز مى كرد.
زن حامله بود و از خدا مى خواست كه وضع حملش را اسان و كودكش را تندرست بگرداند.
مردم ، اندك اندك مى رفتند. اما از مشتاقان كعبه ، هنوز هم گروهى در طواف بودند. همه ،در خود بودند و با خدايشان راز و نياز داشتند، كه به ناگاه تنى چند از مردم ، فريادىاز وحشت و حيرت براورند، و برجاى خود، خشكشان زد!
مگر آنها چه ديده بودند كه چنان سراسيمه و وحشتزده به زمين ميخكوب شدند؟
آنان از خود مى پرسيدند: آيا به راستى ما بيداريم ، يا اينكه خواب مى بينيم ؟
ولى ، نه ! آنها واقعا بيدار بودند. گروهى از همديگر مى پرسيدند. تو هم به چشمخودت ديدى ؟!
ماجرا چه بود؟ چند لحظه قبل ، ناگهان ديواره سنگى و سخت كعبه شكافته و از هم بازشده بود، و انگاه زنى به درون كعبه ، پاى گذاشته بود. آيا كسى هم او را مى شناخت ؟چرا نه ؟ كه او پاك زنى بود با شخصيت وقابل احترام . او فاطمه بنت اسد بود. شير زنى كه شير مردى چون شير خدا - را به دنياهديه داد.
و او كنون ميهمان خداوند خويش است ، در خانه او!
به زودى اين خبر در شهر پيچيد:
زنى حامله ، به هنگام طواف كعبه ، به درون خانه رفته است . ديوار سنگى و عظيم كعبهشكافته شده و خداوند او را به خانه خويش خوانده است ! و بهدنبال اين پيشامد، گروهى به سوى بنى عبدالدار كه ان موقع كليد دار كعبهبودند، دويده و تقاضا كردند كه بيايند و در كعبه را بگشايند. بنى عبدالدار از بازكردن در، امتناع ورزيد، زيرا كه اين در، مى بايستى تنها در روز ويژه اى درسال گشوده مى شد. اما مردم ، از اصرار خود دست بر نمى داشتند، تا اينكه سرانجامبنى عبدالدار را قانع كردند كه بيايند و در را بگشايند. اما هر چه كوشيدند تا بلكهقفل در را باز كنند، نتوانستند و تلاششان به ثمر نرسيد!
و مردم كه براى ديدن اين رويداد، اجتماع كرده بودند، ناباور و حيرت زده چشم به دردوختند، تا مگر از درون خانه خبرى شود...
سه روز گذشت و باز گروه زيادى كه آنجا بودند به چشم خويش ديدند كه همان ديوار،همان خاره سنگ سخت ، آغوش بر گشود، و همان شكاف ديگر باره گشوده گشت و فاطمهقدم به بيرون گذاشت ! اما اين بار نه تنها كه با نوزادى بر دامن ، هاله اى از نور برچهره ، و اشكى از شوق بر گونه !
پسر فاطمه دست به دست مى گشت . صداى شادى و هلهله ، و موج غريو خنده و نشاط، درسر تا سر مكه مى پيچيد و عطر خوشبوى اشتياق ، مشام جانها را نوازش مى داد.
فرياد شور گستر، نه از همه دلها كه از تمامى ذرات هستى ، بلند بود و نوزاد - اينفرزند مبارك هستى - كه از همان آغاز، از وجودش نور و روشنى ساطع بود و چشمها راخيره مى كرد، سرانجام دنيا را خيره كرد و تا پآيان آخرين لحظه حيات شكوهمندش ، برهمه وجود، نور و روشنى و بيدارى و زندگى نثار كرد.
ابوطالب ، چهره سرشناس و هميشه ياور پيامبر اكرم (ص ) با شتاب ، خود را بهفاطمه رسانيد و مادر على نوزاد را به او داد و گفت : او را بگير.
شنيدم هاتفى گفت : نامش را على بگذاريد.
بدينگونه ، امام على عليه السلام اين خانه زاد خداى بى فرزند، چشم به جهان گشود واز همان آغاز، نگران سرنوشت جامعه و جامعه ها بود، و در راه اعتلاى كلمه توحيد وتوحيد كلمه گامها بر داشت بس بلند، و تلاشها كرد بس سازنده و شكوهمند.
ميلاد پر بركتش بر تمامى شيعيان جهان مبارك باد.
خانه زاد حق
آن شب فضاى كعبه اذينى دگر داشت
|
گوئى خم گيسوى شب چينى دگر داشت
|
استاره ها بر گرد مه پروانه بودند
|
چشم انتظار جلوه جانانه بودند
|
ان شب غم از مرز ولايت دور شد دور
|
ام القمرى را سينه همچون طور شد طور
|
با يورشى ظلمت اسير نور گرديد
|
چشم كج انديشان عالم كور گرديد
|
آن شب زنى را، راز دلها با احد بود
|
بيت احد خلوتگه بنت اسد بود
|
بنت اسد در زير لب رازى مگو داشت
|
در نيمه شب با احد اين گفتگو داشت
|
ائينه دار راز او، اسرار شب بود
|
وز شدت دردى نهان در تاب و تب بود
|
غرق عرق گرديده بود از بار دارى
|
صبر و قرارش رفته بود از بى قرارى
|
در كارگاه شب در اسرار مى سفت
|
اسرار دل را با خداى خويش ميگفت :
|
در خلوت دل جز تو دلدارى ندارم
|
با كس به غير از تو سروكارى ندارم
|
دستم بگير از مرحمت ، كز پا فتادم
|
وز ناتوانى خسته در اينجا فتادم
|
درد مرا درمان دواى توست يا رب
|
خوان مرا نعمت عطاى توست يا رب .
|
ناگه جدار خانه حق باز گرديد
|
وز اين شكفتن ، رازها ابراز گرديد
|
در دل فتاد از جنب و جوش ، جوش و خروشش
|
آمد نداى ادخلى از حق بگوشش
|
شد فاطمه مهمان و حق شد و خروشش
|
بنت اسد گل گشت و ايزد باغبانش
|
بعد از سه شب مهمانى و مهمان نوازى
|
آمد برون از بيت حق با سرفرازى
|
تنها اگر وارد به بيت دادگر شد
|
خارج زبيت دادگر، با يك پسر شد
|
از نور حق آغوش گرمش منجلى بود
|
زيرا تجليگاه قنداق على عليه السلام بود
|
اى نام تو ائينه دار ملك هستى
|
اى مهر تو قانون گذار حق پرستى
|
اى جاودانه مرد ميدان شجاعت
|
اى رهنمورد سنگر و محراب طاعت
|
اى خانه زاد حق ، درون خانه حق
|
وز نام حق نام دلاراى تو مشتق
|
ميلاد تو ياد اور حكم جليل است
|
يا اور حكم عنايت بر خليل است
|
راز بناى كعبه شد ابراز از تو
|
شد باب رحمت بر رخ ما، باز از تو
|
يعنى خدا را مظهر كل صفاتى
|
از ذات بگذشته حق را عين ذاتى
|
با نام تو ديوان هستى را نوشتند
|
با مهر تو، اب و گل ما را سرشتند
|
اينك فضاى كشور ما منجلى كن
|
اكنده از اواى گرم يا على كن
|
ما عاشق و مشتاق فتح كاظمينيم
|
ديوانه كوى دل اراى حسينيم
|
بر اين اميد، راه نجف در پيش داريم
|
تا در جوار تو ماوا بگيريم
|
ما جشن ميلاد تو را آنجا بگيريم
|
سرود گروهى در ولادت حضرت على عليه السلام
مژده به اهل ولا ميلاد حيدر رسيد
|
مخزن اسرار حق ساقى كوثر رسيد
|
منبع جود و سخا ولى داور رسيد
|
مظهر لطف خدا، شافع محشر رسيد
|
على على يا على ، على على يا على (2)
جهان منور شده زنور روى على
|
زپرتو نور او شمس و قمر منجلى
|
سيزده ماه رجب زپرده آمد ولى
|
قبله اهل صفا، ايت اكبر رسيد.
|
على على يا على ، على على يا على (2)
نام شريفش على ز نام پروردگار
|
علم و كمال و ادب همه به او واگذار
|
حامى و يار نبى ستوده كردگار
|
خديو ملك بقا صاحب منبر رسيد
|
على على يا على ، على على يا على (2)
فرشتگان را دبير، به مومنين پيشوا
|
پيمبران را امير به اولياء مقتدا
|
جهانيان را دلير به متقين رهنما
|
به گمرهان جهان دليل و رهبر رسيد
|
على على يا على ، على على يا على (2)