بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب تفسیر کوثر جلد 3, یعقوب جعفرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest -
     k02 - تفسير كوثر جلد 4
     k03 - تفسير كوثر جلد 4
     k04 - تفسير كوثر جلد 4
     k05 - تفسير كوثر جلد 4
     k06 - تفسير كوثر جلد 4
     k08 - تفسير كوثر جلد 4
     k09 - تفسير كوثر جلد 4
     k11 - تفسير كوثر جلد 4
     k12 - تفسير كوثر جلد 4
     k13 - تفسير كوثر جلد 4
     k14 - تفسير كوثر جلد 4
     k15 - تفسير كوثر جلد 4
     k16 - تفسير كوثر جلد 4
     k17 - تفسير كوثر جلد 4
     k18 - تفسير كوثر جلد 4
     k19 - تفسير كوثر جلد 4
     k24 - تفسير كوثر جلد 4
     k26 - تفسير كوثر جلد 4
     k27 - تفسير كوثر جلد 4
     k31 - تفسير كوثر جلد 4
     k34 - تفسير كوثر جلد 4
     k35 - تفسير كوثر جلد 4
     k36 - تفسير كوثر جلد 4
     k38 - تفسير كوثر جلد 4
     k39 - تفسير كوثر جلد 4
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

[55]

به احكام قرآن عمل كنند سپس ولىّ مؤمنان را معرفى مى كند كه عبارتند از خدا و رسول و آنها كه در حال ركوع زكات مى دهند كه تفسير به وجود مقدس على بن ابى طالب(ع) شده است.
در ادامه سوره پس از توصيه هايى درباره دوستى با خدا و رسول، حزب الله را به عنوان حزب پيروز معرفى مى كند و مؤمنان را از دوستى با لاابالى ها و كفار برحذر مى دارد. آنگاه خطابى به اهل كتاب دارد و پس از ذكر نكاتى درباره اهل كتاب اين سخن يهود را نقل مى كند كه مى گفتند دستان خدا بسته است و آن را ردّ مى كند و جنگ افروزى و فتنه گرى يهود را گوشزد مى نمايد سپس درباره اهل كتاب از در مهر وارد مى شود و اظهار مى دارد كه اگر آنها براستى ايمان و تقوا داشته باشند گناهان آنها را مى بخشيم و اگر براستى تورات و انجيل را برپا دارند به نعمتهايى مى رسند و بعد، آنها را به دو دسته خوب و بد تقسيم مى كند.
در آيه بعدى پيامبر را مورد خطاب قرار مى دهد و به او فرمان مى دهد كه آنچه بر او نازل شده بر مردم ابلاغ نمايد كه اگر آن را ابلاغ نكند به رسالت خود عمل نكرده است و قول مى دهد كه او را از گزند دشمنان حفظ نمايد (اين همان آيه مربوط به داستان غديرخم و نصب اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع) بر وصايت و خلافت است)
بار ديگر روى سخن با اهل كتاب است و ضمن فراخوانى آنها به اقامه تورات و انجيل، از طغيانگرى و كفرورزى بسيارى از آنها انتقاد مى كند و درباره آن گروه از مؤمنان و يهود و نصارى و صابئين كه براستى ايمان به خدا و روز قيامت داشته باشند و عمل صالح كنند نويد مى دهد كه برآنان بيمى نيست و نه غمگين خواهند شد. سپس مطالبى درباره بنى اسرائيل و پيمان شكنى آنها و نيز نصارى و انحراف فكرى آنها بيان مى كند و آنها را از غلوّ در دين برحذر مى دارد و پس از ذكر مطالبى درباره بنى اسرائيل و يهود، مؤمنان را مورد خطاب قرار مى دهد و به آنها گوشزد مى كند كه آنچه را كه خدا حلال كرده، برخود حرام نكنند و در دين از حدّ نگذرند و

[56]

بعد از آن درباره سوگند خودن سخن مى گويد و كفاره شكستن سوگند را ذكر مى كند. سپس شرابخوارى و قماربازى را تحريم مى كند و آنها را از جمله كارهاى شيطانى برمى شمارد و يادآور مى شود كه شيطان مى خواهد با شرابخوارى و قماربازى ميان شما ايجاد عداوت كند، آنگاه مؤمنان را به اطاعت از خدا و رسول مى خواند و درباره آن گروه كه پيش از تحريم شراب آن را مى خوردند، مى گويد كه بر آنها باكى نيست اگر ايمان و تقوا داشته باشند
در آيات بعدى راجع به صيد در حال احرام و بعضى از احكام آن و سپس راجع به عظمت كعبه سخن مى گويد و با اشاره به وظيفه پيامبر، اعلام مى دارد كه ناپاك و پاك يكسان نيستند اگرچه ناپاك بسيار باشد و از مؤمنان مى خواهد كه از چيزهايى نپرسند كه اگر بدانند باعث دردسر آنها خواهد شد و از گروهى كه برخدا افترا مى بندند و خود را پيرو پدران خود مى دانند ياد مى كند و به مؤمنان تذكر مى دهد كه مواظب خود باشند و گمراهى ديگران آنها را ضرر نمى رساند. پس از اين مطلب، درباره وصيت كردن و شاهد گرفتن بر آن و بعضى از احكام سخن مى گويد.
در آيات بعدى ضمن اظهار مطلبى درباره تمام پيامبران، از عيسى بن مريم ياد مى كند و نعمتهاى بسيارى را كه خداوند به او داده بود يادآور مى شود و داستان مائده را مطرح مى كند كه عيسى از خداوند درخواست كرد كه از آسمان سفره اى و غذايى براى او نازل كند و خدا وعده نزول آن را مى دهد. سپس به گفتگوى خداوند با عيسى در روز قيامت مى پردازد و به همين مناسبت سخنى درباره قيامت مطرح مى كند و اينكه آن روز روزى است كه راستگويان را راستگويى سود خواهد داد و بهشت جايگاه آنهاست و خدا از آنها راضى و آنها از خدا راضى هستند و اين رستگارى بزرگى است و بالاخره سوره را با يادآورى قدرت بى پايان الهى به پايان مى برد.

[57]

تفسير سوره مائده

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ

يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهيمَةُ الْأَنْعامِ اِلاّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّى الصَّيْدِ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ اِنَّ اللّهَ يَحْكُمُ ما يُريدُ (*)يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُحِلُّوا شَعآئِرَ اللّهِ وَ لاَ الشَّهْرَ الْحَرامَ وَ لاَ الْهَدْىَ وَ لاالْقَلائِدَ وَ لا آمّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنْ رَبِّهِمْ وَ رِضْوانًا وَ اِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا وَ لايَجْرِمَنَّكُمْ شَنَانُ قَوْم أَنْ صَدُّوكُمْ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ أَنْ تَعْتَدُوا وَ تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الاْثِْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ اتَّقُوا اللّهَ اِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ(*)
بنام خداوند بخشنده بخشايشگر ، اى كسانى كه ايمان آورده ايد به پيمانها وفا كنيد. براى شما خوردن گوشت چهارپايان حلال شده است مگر آنچه بر شما خوانده مى شود. شما صيد كردن را حلال نشماريد در حالى كه در احرام هستيد. همانا خداوند به آنچه اراده مى كند حكم مى دهد(1) اى كسانى كه ايمان آورده ايد حرمت نشانه هاى خدا را نشكنيد و نه حرمت ماه حرام، و نه حرمت قربانى بدون نشان و نه حرمت قربانى نشان دار، و نه حرمت كسانى كه آهنگ بيت الحرام كرده اند و از پروردگارشان فضل و نيكويى و هم خشنودى طلب مى كنند; و چون از احرام بيرون آمديد مى توانيد شكار كنيد. و دشمنى با قومى كه شما را از مسجدالحرام باز داشتند، شما را وادار نكند براينكه از حد بگذريد. و شما همديگر را بر نيكويى و تقوا يارى دهيد و بر گناه و دشمنى يارى ندهيد و از خدا پروا كنيد كه همانا خداوند سخت كيفر است(2)

[58]

نكات ادبى
1 ـ «اوفوا» وفا كنيد، به طور كامل انجام دهيد. وفا و ايفاء، هر دو به يك معناست.
2 ـ «العقود» جمع عقد، ربط دادن و محكم كردن ميان دو چيز، گره زدن. و در اينجا منظور از آن، عهد و پيمانها و قراردادهاست. عقد ميان دو طرف است ولى عهد گاهى يك نفرى است و انسان با خود عهد مى بندد.
3 ـ «بهيمة» حيوان زبان بسته و نفهم. از ابهام مشتق شده است و هرچند همه حيوانات اين حالت را دارند ولى نوعاً به درندگان و طيور، بهائم يا بهيمه گفته نمى شود.
4 ـ «انعام» حيوانات اهلى حلال گوشت به جز اسب و قاطر و الاغ و معمولا به شتر و گاو و گوسفند و بز گفته مى شود. ضمناً «بهيمة الانعام» اضافه بيانيه است و تقدير آن چنين است: البهيمة من الانعام.
5 ـ «غير محلّى» حال از «لكم» در «احلّت لكم»
6 ـ «محلّى» جمع محلّ به معناى كسى كه چيزى را حلال و جايز مى داند.
7 ـ «حُرُم» يعنى محرم، كسى كه در حال احرام حج يا عمره باشد. اين كلمه صفت مشبهه است مانند جُنُب.
8 ـ «شعائر» جمع شعيره، علامتها و نشانه ها. شعائر خدا همان احكام و مناسك و مراسم الهى است و بيشتر در مناسك حج استعمال مى شود. اين واژه از شعور به معناى فهم مشتق شده چون مراسم و احكام الهى بايد از روى شعور و درك و فهم انجام مى گيرد.
9 ـ «هدى» قربانى كه در مراسم حج به خداوند هديه مى شود.
10ـ «قلائد» جمع قلاده و آن چيزى است كه به گردن حيوان يا انسان مى آويزند و در اينجا منظور از آن، حيوان قربانى در حج است كه گاهى به گردن او چيزى را به عنوان علامت مى آويختند.

[59]

11 ـ «آمّين» آهنگ كنندگان، از «امّ» به معناى قصد كردن مشتق شده است.
12 ـ «يجرمنّكم» شما را وادار نسازد. از «جرم» مشتق شده و دو مفعولى است.
13 ـ «شنئان» عداوت و كينه. مصدر بر وزن فَعَلان است.
14 ـ «برّ» كارهاى نيك، توسع در خير.
تفسير و توضيح
آيه (1) بسم الله الرحمن الرحيم. يا ايها الذين آمنو اوفوا بالعقود... : اين سوره پس از ذكر نام خداوند رحمان و رحيم، با بيان يك اصل كلى در احكام اسلامى آغاز مى شود و آن لزوم و وجوب وفادارى به تعهدات و پيمانها و قرارداهاست و آن شامل انواع تعهدها مى شود كه بعضى از آنها عبارتند از:
1 ـ عهد و پيمانى كه انسان با خداوند دارند و بايد به احكام و معارف و حلالها و حرامهاى دينى پاى بند باشد و از خدا و رسول و امام معصوم اطاعت كند.
2 ـ تعهدى كه انسان با جامعه خود دارد و به حكم زندگى در اجتماع و استفاده از مزاياى آن بايد مقررات گوناگون آن جامعه را به عنوان يك شهروند، احترام بگذارد و به آن عمل كند.
3 ـ قراردادها و مبادله هايى كه انسان با افراد ديگر دارد مانند: عقد معاملات و ازدواج و عقود ديگر كه بايد به آنها ملتزم شود.
4 ـ تعهدهايى كه انسان به خود دارد و كارى را به وسيله عهد برخود لازم مى كند كه بايد به آن نيز ملتزم شود.
اين جمله از آيه، نظير آيه ياد شده در زير است:
واوفوا بالعهد ان العهد كان مسئولا (اسراء/34)
و به عهد وفا كنيد كه از عهد سؤال خواهد شد.
در فقه اسلامى معمولا از جمله (اوفوا بالعقود) در تصحيح عقودى كه مشروعيت آنها جاى بحث است، استفاده مى كنند و با عموم اين آيه به مشروع

[60]

بودن و لازم الاجرا بودن عقدها و معامله هاى جديدى كه عقل آن را مى پذيرد و در عرف مرسوم مى شود، استدلال مى كنند. به اضافه اينكه اصل در هر معامله عرفى صحت آن است مگر اينكه شرع آن را ممنوع كند مانند ربا.
در آيه مورد بحث، پس از ذكر اين قاعده اساسى چند حكم الهى را بيان مى كند:
نخست اينكه خوردن گوشت حيوانات براى شما حلال شده است. البته در آيه حكم روى خود حيوانات رفته ولى معلوم است كه منظور خوردن گوشت آنهاست كه قرائن از آن حكايت مى كند. اين حكم در مقابل كسانى است كه خوردن گوشت حيوانات را به طور كلى و يا حيوان خاصى را ممنوع مى دانند. اين امر در اسلام جايز است منتهى شرايط ويژه اى دارد كه در فقه اسلامى آمده و در همين آيه تذكر مى دهد كه خوردن گوشت بعضى از حيوانات جايز نيست و در مواردى بايد از آن پرهيز كرد و آن موارد بزودى بيان خواهد شد و خواهيم ديد كه در آيه سوم از همين سوره موارد مزبور به تفصيل گفته شده است.
دوم اينكه صيد در حال احرام جايز نيست و كسى كه براى حج يا عمره احرام بسته نمى تواند نه در حرم و نه در خارج حرم صيد كند و اگر چنين كرد بايد كفاره بدهد و البته صيد در حرم، هم در حال احرام و هم پس از بيرون آمدن از احرام جايز نيست. خداوند اين حكم را به گونه اى مربوط بر حكم اول مى كند و چنين تعبير مى آورد كه خوردن گوشت چهارپايان براى شما حلال شده است و اين در حالى است كه شما نبايد صيد در حال احرام را حلال بدانيد.
در پايان آيه، تذكر مى دهد كه خداوند به آنچه اراده مى كند، فرمان مى دهد و حكم و قضاوت خداوند از روى حكمت است ولى كسى را نسزد كه در مقابل فرمان او چون و چرا كند.

احترام به شعائر الهى

آيه (2) يا ايها الذين آمنوا لاتحلّوا شعائر الله... : پس از صحبتى كه از لزوم وفا به پيمانها شد و حكمى از احكام احرام حج بيان گرديد، اينك در اين آيه احكام ديگرى بيان مى شود كه بيشتر مربوط به حج است و عبارتند از:

[61]

1 ـ شعائر خدا را محترم بشماريد و حرمت آنها را نشكنيد منظور از شعائر خدا مراسم و نشانه هاى دين اوست كه شامل احكامى است كه جنبه شعارى پيدا كرده مانند نماز و حج و روزه. ولى شعائر را بيشتر در مناسك حج به كار مى برند و همانگونه كه در آيه ديگر آمده صفا و مروه و قربانى در حج از جمله شعائر خداست.
2 ـ ماه حرام را محترم بشماريد و آن را حلال نكنيد. مى دانيم كه طبق دستور قرآن جنگ در چهارماه از سال حرام است كه عبارتند از: رجب، ذيقعده، ذيحجه و محرم. البته در جاهليت هم اين ماهها محترم شمرده مى شد و اسلام اين رسم را امضا و تنفيذ نمود.
3 ـ «هدى» را محترم بشماريد. منظور از هدى آن قربانى است كه در حج به خدا هديه داده مى شود و در روز عيد قربان خونش را مى ريزند. منظور اين است كه حيوانى كه براى قربانى در حج اختصاص داده شده بايد از سرقت و آزار و اذيت محفوظ باشد.
4 ـ «قلائد» را محترم بشماريد. منظور آن دسته از قربانى ها در حج است كه به گردن آنها قلاده انداخته شده. در ميان عربها رسم بود كه گاهى حيوانى كه به عنوان قربانى در منى تعيين مى كردند براى مشخص شدن آن، قلاده اى به گردنش مى انداختند. هدى و قلائد هر دو قربانى در حج است كه اولى بدون علامت و دومى با علامت است و بايد حرمت هر دو را حفظ كرد. چون آنها براى خدا قربانى مى شوند و چيزى كه به هر نحوى انتساب به خدا پيدا مى كند، محترم است.
5 ـ كسانى را كه آهنگ زيارت خانه خدا را كرده اند محترم بشماريد زائران خانه خدا كه از دور و نزديك قصد زيارت آن كرده اند، احترام خاصى دارند و نبايد كسى متعرض آنها باشند و به آنها آزار و اذيتى بنمايند. آنها در طلب دو چيز به اين سفر آمده اند يكى فضل و بخششى از پروردگارشان و دومى خوشنودى او.
منظور از «فضل» گشايش در امور دنياست كه با تجارت و داد وستد در مكه حاصل مى شود و منظور از «رضوان» رضايت پروردگار است كه مربوط به عالم

[62]

آخرت است و خدا در قيامت پاداشهاى مناسبى را خواهد داد.
منظور از قصدكنندگان بيت الحرام همان مسلمانانى هستند كه از دور و نزديك آهنگ خانه خدا مى كنند و اينكه بعضى ها گفته اند منظور از آنها مشركان هستند و اين آيه با آيات ديگر نسخ شده، سخن درستى نيست چون اين سوره همانگونه كه گفتيم آخرين سوره از قرآن است و نمى توان با آيه هايى كه قبلا نازل شده آيه بعدى را نسخ كرد و هميشه بايد تاريخ منسوخ از تاريخ ناسخ جلوتر باشد. به اضافه اينكه در آيه از اين كسان به عنوان طلب كنندگان فضل و رضوان خدا ياد شده و اين با مشرك بودن آنها سازگار نيست. اساساً همانطور كه بارها گفته ايم نسخ در قرآن بسيار اندك است.
6 ـ چون از حالت احرام بيرون آمديد، مى توانيد صيد كنيد. هرچند در اين جمله (فاذا حللتم فاصطادوا) به صيد كردن امر مى كند ولى اين امر به معناى «اباحه» است و منظور اين است كه شما مجاز به صيدكردن هستيد نه اينكه حتماً بايد صيد كنيد.
7 ـ دشمنى با كسانى كه شما را از ورود به مسجدالحرام منع كردند، سبب نشود كه شما از حدّ تجاوز كنيد. منظور اين است كه اگر در سالهاى قبل از فتح مكه، كسانى از ورود شما به مسجدالحرام مانع شدند، كينه آنها را به دل نداشته باشيد و اكنون كه آنها مسلمان شده اند و مى خواهند وارد مسجدالحرام شوند شما مقابله به مثل كنيد و از ورود آنها جلوگيرى به عمل آورديد. نه اين كار را نكنيد كه اين نوعى تجاوز از حدّ است.
9 ـ در كارهاى نيك و خدا پسندانه با يكديگر همكارى و تعاون داشته باشيد و براى انجام كارهاى پسنديده و اعمالى كه موجب پيدايش تقوا مى شود همديگر را يارى كنيد ولى در ارتكاب گناه و در دشمنى و عداوت با يكديگر همكارى نكنيد.
قرآن كريم مسلمانها را به تعاون و همكارى دعوت مى كند و روح تعاون را در جامعه اسلامى گسترش مى دهد. روشن است كه اگر در ميان افراد يك جامعه روح تعاون حكومت كند، زمينه براى پيشرفت مادى و معنوى آن جامعه فراهم مى شود

[63]

و تعاون و همكارى بستر مناسبى براى ترقى و تعالى و شكوفايى همه جانبه آن جامعه مى گردد.
بدينگونه اسلام كارهاى دسته جمعى را بر كارهاى فردى ترجيح مى دهد چون كارهاى دسته جمعى از اتقان و استحكام بيشترى برخوردار است و از جمع شدن نيروهاى افراد، نيروى عظيمى فراهم مى آيد كه هر كار مشكلى را آسان مى كند.
البته تعاون در اسلام در مورد كارهاى نيك و پسنديده كه همراه با تقوا و حالت خداترسى باشد، مطلوب است ولى در مورد كارهايى كه باعث ترويج فساد و باطل گردد و براساس گناه يا دشمنى باشد نه تنها مطلوب نيست كه از آن نهى هم شده است و در اين آيه مسلمانان را از همكارى درباره گناه و دشمنى برحذر مى دارد و اضافه مى كند كه خدا سخت كيفر است يعنى به كسانى كه در يك كار خلاف و باطل همكارى كنند، كيفر سختى خواهد داد.
حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزيرِ وَ مآ أُهِلَّ لِغَيْرِ اللّهِ بِه وَالْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطيحَةُ وَ مآ أَكَلَ السَّبُعُ اِلاّ ماذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِكُمْ فِسْقُ اَلْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتى وَ رَضيتُ لَكُمُ الاْسِْلامَ دينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فى مَخْمَصَة غَيْرَ مُتَجانِف لاِثِْم فَاِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ(*)

حيواناتى كه خودرن گوشت آنهاحرام است

بر شما حرام شده است مردار و خون و گوشت خوك و آنچه هنگام ذبحش نام غير خدا برده شده است و حيوانى كه خفه شده و حيوانى كه از زدن مرده و حيوانى كه از بلندى افتاده و حيوانى كه با شاخ زدن مرده و آنچه درنده از آن خورده است مگر اينكه شما آن را ذبح شرعى كنيد و نيز آنچه براى بتها ذبح شده است و اينكه به وسيله چوبه هاى تير قرعه كشى، قسمت كنيد. اينها همه فسق است. امروز كسانى كه كافر شدند، از دين شما

[64]

مأيوس گشتند پس، از آنها نترسيد و از من بترسيد. امروز دينتان را كامل كردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دين براى شما پسنديدم. پس هر كس در حال گرسنگى شديد، ناچار (از خوردن آنها) شود، در حالى كه مايل به گناه نباشد، پس خدا آمرزنده بخشايگر است (3)
نكات ادبى
1 ـ «الميتة» حيوانى كه در اصل، خوردن گوشت آن حلال است ولى ذبح شرعى نشده است .
2 ـ «اهلّ» از اهلال به معناى بالا بردن صداست، و به ماه نو «هلال» گفته مى شود چون هنگام رؤيت آن صداها بلند مى شود. تعبير «ما اهلّ لغير الله به» يعنى حيوانى كه هنگام ذبح، نام غير خدا بر آن برده شده است.
3 ـ «منخنقه» حيوانى كه خفه شده، در جاهليت گاهى حيوان را خفه مى كردند و مى خوردند.
4 ـ «موقوذه» حيوانى كه با زدن كشته شده باشد. از وقذ به معناى ضرب شديد
است.
5 ـ «مترديه» حيوانى كه با افتادن از پرتگاه هلاك شده باشد.
6 ـ «نطيحه» حيوانى كه با شاخ زدن حيوان ديگر بر او هلاك شده باشد.
7 ـ «ذكيتم» از تذكيه به معناى ذبح شرعى با شرايط و آداب خاص خود.
8 ـ «نُصُب» يا جمع نصاب و يا مفرد انصاب است و به هر حال به معناى بتهايى است كه از سنگ ساخته مى شد.
9 ـ «تستقسموا» از استقسام به معناى طلب قسمت كردن.
10ـ «ازلام» جمع زُلم، چوبه هاى تيرى كه در جاهليت به هنگام قرعه كشى از آنها استفاده مى كردند.
11ـ «اكملت و اتممت» كمال و تمام معناى نزديك به هم دارند و فرق ميان اين

[65]

دو واژه در اين است كه تمام در جايى به كار مى رود كه اگر تمام اجزاء تشكيل دهنده محقق نشود، از آن سودى برده نمى شود يعنى حتى اگر يك جزء آن حاصل نگردد اجزاء ديگر فايده نمى دهند مانند روزه يا نماز كه با تخلف يك جزء تمام اجزاء بى نتيجه است در چنين مركبى «تمام» به كار مى رود ولى كمال در جايى است كه اگر جزء آخر هم نيايد اجزاء ديگر به نوبه خود قابل استفاده اند مانند ساختمانى كه رنگ نشده است. اين ساختمان قابل استفاده است ولى با رنگ كردن كامل مى شود.
12ـ «مخمصه» از خمص به معناى گرسنگى شديد.
13ـ «متجانف» مايل. از جنف مشتق شده كه به معناى ميل قدم به خارج است.
تفسير و توضيح
آيه (3) حرّمت عليكم الميتة و الدم... : در آيه نخستين از اين سوره گفته شد كه خوردن گوشت حيوانات حلال است مگر آنچه بزودى گفته خواهد شد و اينك در اين آيه آن اجمال را تفصيل مى دهد و حيواناتى را كه خوردن گوشت آنها يا در اصل و يا به سبب عارضى حرام است، برمى شمارد كه عبارتند از:
1 ـ گوشت مردار و آن حيوانى حلال گوشتى است كه ذبح شرعى نشده است و يا با اجل خود مرده و يا شرايط لازم در ذبح شرعى رعايت نشده است.
2 ـ خون حيوان اگرچه حلال گوشت باشد و ذبح شرعى هم شده باشد، حرام است در جاهليت خون حيوان را مى گرفتند و مى پختند و مى خوردند و اسلام اين كار را قدغن كرد شايد بدان جهت كه خونخوارى قساوت مى آورد.
3 ـ گوشت خوك، خوك از حيوانات نجس العين است ولى بسيارى از كفار آن را مى خورند. اينكه گوشت سگ را در رديف اين حيوانات قرار نداد چون كسى گوشت سگ را نمى خورد.
4 ـ حيوانى كه هنگام ذبح آن نام غيرخدا بر آن برده شده است. مشركان به هنگام ذبح نام بتان خود را به زبان مى آوردند ولى اسلام دستور مى دهد كه موقع ذبح، نام

[66]

خدا را بزبان بياورند.
5 ـ حيوانى كه با خفه شدن مرده است.
6 ـ حيوانى كه با زدن كشته شده است.
7 ـ حيوانى كه به سبب افتادن از پرتگاه كشته شده است.
8 ـ حيوانى كه به سبب شاخ زدن حيوان ديگر بر آن كشته شده است.
البته حيواناتى كه با اين سببها كشته شوند داخل در تحت «ميته» هستند و اينكه در آيه شريفه اينها را از ميته جدا كرده، بدانجهت است كه در جاهليت اين گونه كشته شدنها را نوعى تذكيه حيوان مى دانستند ولى اسلام آن را نمى پذيرد و دستور ذبح شرعى مى دهد.
9 ـ حيوانى كه حيوان درنده از آن خورده و باعث هلاك او شده است اين نوع هم حرام است مگر اينكه انسان آن حيوان را در حالى دريابد كه هنوز آثار حيات در آن وجود دارد و فوراً آن را ذبح كند كه در اين صورت حلال مى شود.
10ـ حيوانى كه براى بتان ذبح شده باشد و قربانى بتان باشد گوشت چنين حيوانى اگرچه هنگام ذبح نام خدا هم بر آن برده شود حرام است. و مشركان وبت پرستان خدا را قبول داشتند و بتها را شريك او قرار مى دادند.
11ـ حيوانى كه به وسيله چوبه هاى تير كه در جاهليت با آنها قرعه كشى مى كردند، قسمت شده باشد. در جاهليت گاهى حيوانى را ذبح مى كردند و به وسيله «ازلام» يا همان چوبه هاى تير گوشت آنها را ميان خود تقسيم مى كردند; و اين رسم جاهلى غلطى بود و اسلام از خوردن چنين گوشتهايى كه براساس يك رسم خرافى به دست مى آمد نهى كرد.
پس از برشمارى اين يازده مورد، اضافه مى كند كه خوردن اين گوشتها فسق و گناه است و موجب نافرمانى خداوند مى شود.
در دنباله آيه سخن از خوردن گوشت حيوانات را به طور موقت كنار مى گذارد و به ذكر مطلب بسيار مهمى مى پردازد و مى فرمايد: امروز كافران از دين شما نااميد

[67]

شدند. يعنى برآنان معلوم گشت احتمال اينكه روزى اسلام از بين برود وجود ندارد و اسلام كاملا تثبيت شده است و ديگر هراسى از كافران نداشته باشيد و تنها از من بترسيد و نيز امروز دين را بر شما كامل كردم و نعمت خود را بر شما به پايان رسانيدم و اسلام را به عنوان دين براى شما پسنديدم.

back pagefehrest pagenext page