پيروان اهل سنت و علماى شيعه و ساير دانشمندان اسلامى و علما و دانشمندان مسيحى و تمام كسانى كه با نهج البلاغه سروكار داشتهاند و آن را با دقت مطالعه نمودهاند بدون استثناء از جاذبه نيرومند نهج البلاغه سخن گفتهاند و خود را تحت تاثير و نفوذ آن ديدهاند. اين كشش و جاذبه نيرومند كه در خطبهها و نامهها و كلمات قصار امام على عليهالسلام محسوس است انگيزه اصلى گروهى از دانشمندان براى شرح نهج البلاغه يا نوشتن كتاب و مقاله درباره شخصيت على عليهالسلام بوده است.
و ما ذيلا به مهمترين دلائل روشن اين جاذبه مىپردازيم:
1 - جذبههاى اخلاقى و عرفانى نهج البلاغه به گونه ايست كه ارواح تشنه را با آب زلال معرفت سيراب مىكند. در بسيارى از خطبهها از جمله خطبه اول و خطبه (91) خطبه اشباح هنگامى كه سخن از شناسائى خدا و جاذبه صفات جمال و جلال او است گفتارش چنان اوج مىگيرد كه خواننده احساس مىكند بر بال و پر فرشتگان سوار شده است و به دور دستترين نقاطى كه انديشه انسانى از آن فراتر نتواند رفت عروج مىكند. و چهره يك فيلسوف بزرگ الهى در نظرش مجسم مىگردد كه ساليان دراز همه وقت سخن از توحيد گفته، و آن چنان خدا را معرفى مىكند كه انسان با چشم دل او را همه جا، در آسمانها، در زمين و درون جاى خود حاضر مىبيند و روحش سرشار از انوار معرفت الهى مىگردد.
2 - در نهج البلاغه همه جا سخن از همدردى با طبقات محروم و ستمديده انسانها است همه سخن از مبارزه با ظلم و بى عدالتى و بيدادگريهاى استثمارگران و طاغوتها است، همه جا سخن از بسط و گسترش عدالت اجتماعى و رفع هرگونه ظلم و تبعيض است، همه جا سخن از قسمت عادلانه و بالسويه بيت المال و برتر نبودن خويشاوندان در آن است، تا آنجا كه در خطبه (224) مىخوانيم هنگامى كه عقيل (برادر آن حضرت) تقاضاى يك صاع (= 3 كيلو) از گندم بيت المال بيش از حقش را نمود با آهن گداخته شده پاسخ شنيد!!!
امير المومنين على عليهالسلام هشدار مىدهد كه هر جا نعمتهاى فراوانى روى هم انباشته شده است حقوق از دست رفتهاى در كنار آن به چشم مىخورد
ما رايت نعمه موفوره الا و بجنبها حقا مضيعا .
3 - نهج البلاغه همه جا در مسير آزادى انسان از زنجيرهاى اسارت هوا و هوس كه او را به ذلت و بدبختى مىكشاند، و همچنين اسارت ستمگران خودكامه و طبقات مرفه و پر توقع، گام برمىدارد و از هر فرصتى براى اين هدف مقدس استفاده مىكند و در خطبه شقشقيه (خطبه 3) هشدار مىدهد كه در باز گرداندن روح آزادى و مساوات و عدالت كمترين انعطافى نبايد نشان داد بلكه براى همين امر مقام والاى حكومت را پذيرفته است.
4 - ((نهج البلاغه)) و سخنان على عليهالسلام در اعماق جان سالكان راه حق نفوذ مىكند و در آن تاثير وصف ناپذيرى به وجود مىآورد، مانند (همام) آن مرد زاهد و عارفى كه از مولاى متقيان تقاضاى بيان اوصاف متقين را نمود - ابتداء حضرت امتناع ورزيد، ولى او اصرار نمود - امام على عليهالسلام آن خطبه عجيب و بى نظير و بى مانند را بيان فرمود و بيش از يكصد صفت از صفات متقين را براى او برشمرد، او پس از شنيدن آن خطبه صيحهاى زد و بر زمين افتاد و از دنيا رفت.
اينگونه نفوذ سخن چيزى است كه در تاريخ سابقه ندارد.
آنگاه امام على عليهالسلام فرمود:
اما والله لقد كنت اخافها عليه - ثم قال - اهكذا تصنع المواعظ البالغه باهلها؟
آه به خدا سوگند من از اين حادثه بر او مىترسيدم! آيا موعظههاى رسا و نيكو به كسانى كه اهلبيت دارند اين چنين تاثير مىگذارد؟!!!
سيد رضى قدس سره كه خود يكى از ادباى مشهور عرب به شمار مىآيد پس از نقل برخى از خطبهها تعبيراتى دارد كه نشان مىدهد تا چه حد مردم با شنيدن اين خطبهها مفتون و مجذوب مىشدند، و يا خود او تحت تاثير امواج نيرومند جاذبه آن قرار گرفته است.
از جمله: (الف) در ذيل خطبه 83 (خطبه غراء) مىگويد:
و فى الخير انه لما خطب يهذه الخطيه اقشعرت له الجلود و بكت العيون و رجفت القلوب
در خبر آمده است، هنگامى كه على عليهالسلام اين خطبه را ايراد فرمود، بدنها به لرزه در آمده، چشمها گريان شدند و دلها به اضطراب و تپش افتادند.
(ب) در ذيل خطبه (28) مىگويد : ((اگر سخنى باشد كه مردم را به سوى زهد بكشاند و به عمل كردن براى آخرت وادار سازد، همين سخن است كه مىتواند دلبستگى انسان را از آرزوهاى طولانى قطع كند، و جرقه بيدارى و آگاهى و نفرت از اعمال زشت را در دل او بيفروزد)).
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح خطبه (109) مىگويد : ((تاثير و جاذبه اين خطبه چنان است كه اگر آن را بر انسان بى دين و ملحدى كه مصمم است رستاخيز و قيامت را با تمام قدرت نفى كند بخوانند قدرتش درهم مىشكند و دلش را در وحشت فرو مىبرد و اراده منفى او را تضعيف مىكند و تزلزل در بنياد اعتقاد او ايجاد مىنمايد. پس خداوند بزرگ گويندهاش را از اين خدمت به اسلام جزاى خير دهد، بهترين جزايى كه به ولى از اوليايش داده است، چه جالب بود ياريش براى اسلام، گاه با دست و شمشير و گاه با زبان و بيان، و گاه با قلب و فكرش آرى او
سيد المجاهدين و ابلغ الواعظين و رئيس الفقهاء و المفسرين و امام اهل العدل و الموحدين
است (آقا و سرور مجاهدان، بهترين واعظان، رئيس فقيهان و مفسران و امام اهل عدل و موحدان مىباشد).
گرچه سيد رضى قدس سره تمام ((نهج البلاغه)) (خطبهها، نامهها و كلمات قصار) را جهت اختصار به صورت روايت ((مرسل)) گردآورى كرده، يعنى اسنادى كه آنها را به طور متصل به امير المومنين على بن ابى طالب عليهالسلام برساند ذكر نكرده است، و همين ارسال و حذف اسناد خطبهها سبب شده كه برخى در آن تشكيك كنند مخصوصا آنها كه تصور مىكردند وجود ((نهج البلاغه)) به خاطر محتواى مستدل و بسيار عالى آن ممكن است سندى بر حقانيت مذهب شيعه و دليلى بر فضيلت و برترى امام على عليهالسلام بر تمام صحابه گردد و اين را بهانه و دستاويزى براى منزوى ساختن اين كتاب ارزشمند در افكار عمومى مسلمانان قرار دادند.
ولى از آنجا كه ((نهج البلاغه)) داراى متنى قوى و محتوائى عالى است، خوشبختانه اين وسوسهها تاثيرى در افكار انديشمندان اسلامى نگذاشته و علماى اسلام (اعم از شيعه و سنى) زبان به توصيف و ستايش آن گشوده و اسرار و دقائق آن را تبيين كردهاند، و همچنانكه قرآن كريم را مفسران زيادى تفسير كرده و مترجمان بسيارى آن را به زبانهاى گوناگون ترجمه نمودهاند، ((نهج البلاغه)) را نيز بسيارى از علماى شيعه و اهل سنت شرح دادهاند و به زبانهاى متعددى ترجمه شده است.
هر كس در خطبهها، نامهها و كلمات قصار نهج البلاغه دقت كند و در مضامين آن بينديشد و به گوشهاى از اسرار آن آگاه شود، اعتراف خواهد نمود كه اينها سخن يك انسان معمولى نيستند، اينها سخنانى است شبيه سخنان پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و يا شخصيتى همانند او، و به همين جهت درباره آن گفته شده ((برتر از كلام مخلوق و پائينتر از كلام خالق است)). از آنچه گذشت به اين نتيجه مىرسيم كه:
* محتواى عالى و قوت مضامين نهج البلاغه دليل روشن بر صدور آن از امير المومنين على بن ابى طالب عليهالسلام است، و به مقتضاى ((آفتاب آمد دليل آفتاب)) در صحت انتساب آن به آن حضرت هيچگونه شك و ترديد نخواهيم كرد.
* چه كسى احتمال مىدهد كه يك فرد عادى يا دانشمندى توانا آنها را جعل كرده و به آن حضرت نسبت داده باشد؟! زيرا اگر آن شخص اهل تقوى باشد اين كار حرام و خلاف شرع را هرگز مرتكب نخواهد شد، و اگر اهل تقوى نباشد، در اين كار چه سودى عائد او مىگردد؟!! بلكه اگر كسى توانائى انجام چنين كار مهمى را داشته باشد قطعا آن را به خودش نسبت مىدهد كه افتخارى بس بزرگ براى خود و فرزندانش خواهد بود!! و بدين وسيله بر تمام خطبا و فصحاى عالم برترى خواهد جست.
* از آن گذشته با شناختى كه از شخصيت و وثاقت و تقوا و بزرگى مقام سيد رضى قدس سره داريم مىدانيم تا او ((خطبهها، نامهها و كلمات قصار)) را در منابع معتبر نديده و يا از اشخاص موثق و مورد اعتماد نشنيده باشد محال است اينگونه قاطعانه آنها را به امير المومنين على بن ابى طالب عليهالسلام نسبت دهد!!! او در سرتاسر نهج البلاغه به طور قطع و يقين مىگويد: و من خطبه له عليهالسلام از خطبههاى آن حضرت است و من كتاب له عليهالسلام از نامههاى آن حضرت است و من كلام له عليهالسلام از سخنان آن حضرت است.
چگونه ممكن است دانشمندى پارسا و متقى و عالمى بزرگوار همچون سيد رضى قدس سره سخنانى را به جد بزرگوارش و امام معصومش نسبت دهد بدون اينكه اسناد معتبر و موثقى براى آن پيدا كرده باشد؟!!!
اسناد نهج البلاغه از ديدگاه ابن ابى الحديد معتزلى
ابن ابى الحديد معتزلى يكى از علماى بزرگ اهل سنت در كتاب شرح نهج البلاغه (جلد 10 صفحه 128) مىگويد: بسيارى از سران اهل هوا و هوس ادعا مىكنند كه قسمت اعظم خطبههاى نهج البلاغه سخنانى است كه توسط برخى از فصيحان شيعه از جمله سيد رضى قدس سره انشا گرديده و به امام على عليهالسلام نسبت داده شده و در حقيقت سخن او نمىباشد!!!
اينگونه افراد كسانى هستند كه چشمانشان در اثر عصبيت و عناد كور گشته و از صراط مستقيم منحرف شدهاند و هيچگونه اطلاع و آشنائى با شيوههاى سخن گفتن ندارند و من با مختصر سخنى اشتباه آنان را روشن مىنمايم و مىگويم:
شما كه در نهج البلاغه تشكيك مىكنيد، از دو حال خارج نيست يا اينكه مىگوئيد تمام نهج البلاغه ساخته ديگران است، يا برخى از آن:
(صورت اول) قطعا باطل است چونكه صحت اسناد بعضى از آن به امير المومنين عليهالسلام به تواتر ثابت شده است و ما به آن يقين داريم و تمام يا اكثر محدثان و تاريخ نويسان، غير شيعه بسيارى از خطبههاى نهج البلاغه را نقل كردهاند و چونكه شيعه نيستند نمىتوان به آنها غرض ورزى خاصى را نسبت دهيم.
(و اما صورت دوم) و ادعاى اينكه بخشى از نهج البلاغه گفتههاى امام على عليهالسلام نيست، اين احتمال نيز نادرست است زيرا كسى كه با سخنرانى و خطابه مانوس باشد و ذوق ادبيات عربى داشته و از علم بيان چيزى بداند حتما ميان كلام فصيح و غير آن و همچنين ميان كلام فصيح و فصيحتر فرق مىگذارد، و اگر كتابى به دستش رسد كه در آن سخنان جمعى از گويندگان مشهور با سخنان فقط دو نفر از آنان نوشته شده باشد حتما ميان آن دو سخن فرق مىگذارد و شيوه سخن گفتن هر كدام را مىشناسد، مثلا اگر در لابه لاى ديوان شعر ابى تمام كسى ابياتى را از پيش خود اضافه كند، افراد با ذوق و شعر شناس به راحتى آن اشعار دخيل را تشخيص مىدهند، و اگر شما در نهج البلاغه دقت كنيد خواهيد ديد تمام آن همچون آب زلال واحد و با يك شيوه و يك نفس گفته شده و همانند جسم بسيطى است كه ماهيت تمام اجزاء آن يكسان است.
نهج البلاغه نظير قرآن عزيز اول آن همانند وسطش و وسط آن همچون آخرش و هر آيهاى از آن در فن فصاحت و راه و روش و نظم سخنرانى همچون ديگر آيات و سورهها است، و اگر برخى از خطبههاى نهج البلاغه ساختگى و فقط قسمتى از آن سخنان على عليهالسلام بود هرگز اينگونه يكنواخت نبود.
بنابراين با اين دليل واضح و روشن ثابت شد كسانى كه گمان مىكنند تمام نهج البلاغه يا بخشى از آن ساختگى است، در گمراهى به سر مىبرند.
از آن گذشته اگر ما اين معنى را بپذيريم و در نهج البلاغه تشكيك كنيم ديگر هيچ اطمينان به هيچ حديثى پيدا نخواهيم كرد و در همه چيز و هر نقلى اين احتمال خواهد آمد كه نادرست باشد و ساخته شخصى يا اشخاص ديگرى بوده و به پيامبر يا يكى از خلفا به دروغ نسبت داده شده است و هر پاسخى را كه اين گوينده نسبت به احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و با يكى از اصحاب مىدهد، و ياوران على عليهالسلام مىتوانند به همان دليل استدلال كنند در نسبت دادن نهج البلاغه و غير آن به امير المومنين عليهالسلام و اين مطلب بسيار واضح و آشكار است)).
اسناد نهج البلاغه از ديدگاه شيخ محمد عبده مفتى مصر
شيخ محمد عبده يكى ديگر از علماى بزرگ اهل سنت و مفتى مصر در مقدمه شرحش بر ((نهج البلاغه)) به طور قطع تمام آن را از سخنان امير المومنين عليهالسلام مىشمارد و مىگويد : ...
ذلك الكتاب الجليل، هو جمله ما اختاره السيد الشريف الرضى رحمه الله من كلام سيدنا و مولانا امير المومنين على بن ابى طالب كرم الله وجهه جمع متفرقه، و سماء هذا الاسم نهج البلاغه و لا اعلم اسما اليق بالدلاله على معناه منه، و ليس فى وسعى ان اصف هذا الكتاب بازيد ممادل عليه اسمه و لا ان آتى بشىء فى بيان مزيته فوق ما اتى به صاحب الاختيار :
((... آن كتاب ارزشمند برگزيده ايست كه آن را سيد شريف رحمه الله از سخنان آقا و مولايمان امير المومنين على بن ابى طالب - كرم الله وجهه - گزينش و انتخاب نموده و در يكجا جمع كرده و پراكندگى آنها را بر طرف ساخته و آن را ((نهج البلاغه)) ناميده است و هيچ نامى را سزاوارتر از آن سراغ ندارم كه دلالت بر معانى و محتواى آن كند، و من از توصيف اين كتاب و بيان ويژگيهاى آن - بيش از آنچه نامش بر آن دلالت دارد و جز آنچه را كه گرد آورنده آن گفته است - عاجز و ناتوانم!!)).
اسناد نهج البلاغه از ديدگاه ابن خلكان
ابن خلكان در كتاب ((وفيات الاعيان)) جلد 3، صفحه 313، در بيان حالات سيد مرتضى رحمه الله (برادر سيد رضى رحمه الله) مىگويد : ((... مردم در اينكه چه كسى مجموعه (خطبهها، نامهها و كلمات قصار) نهج البلاغه را گردآورى كرده اختلاف كردهاند آيا سيد مرتضى اين كار رإ؛ كرده و يا برادرش سيد رضى؟ و گفته شده ((نهج البلاغه)) سخنان على عليهالسلام نيست بلكه ساخته و پرداخته همان كسى است كه آن را جمع آورى كرده و به على نسبت داده است و خدا به حقيقت امر داناتر است (والله اعلم).
و ظاهرا ابن خلكان اولين كسى است كه در اعتراض بر نهج البلاغه را گشوده و بذر تشكيك در انتساب آن به امير المومنين عليهالسلام را فشانده است، و پس از او صفدى در ((الوافى بالوفيات)) و يافعى در ((مراه الجنان)) جلد 3، صفحه 55، و ذهبى در ((ميزان الاعتدال)) جلد 1، صفحه 101، و ابن حجر در ((لسان الميزان)) جلد 4، صفحه 223، و برخى ديگر از او پيروى كردهاند، و شبهاتى بسيار ضعيف و نادرست مطرح كردهاند، و علماى شيعه و اهل سنت در گذشته و حال با ادله علمى و براهين منطقى پاسخ آنها را دادهاند.
و در پاسخ به ابن خلكان مىگوئيم: او در حقيقت نسبت به نهج البلاغه دو شبهه را مطرح ساخته است:
(الف) اينكه مردم اختلاف كردهاند كه آيا سيد مرتضى نهج البلاغه را جمع آورى كرده يا سيد رضى؟!!!
(ب) آيا اين مجموعه سخنان امير المومنين على بن ابى طالب عليهالسلام مىباشد يا سخنان كسى است كه آنها را جمع آورى كرده؟ خواه سيد مرتضى باشد يا سيد رضى!!!
و هر دو اشكال او نادرست است، زيرا:
اولا: هيچ كس نهج البلاغه را به سيد مرتضى نسبت نداده، و اى كاش ابن خلكان يك نفر از آن كسانى را كه چنين اختلافى كردهاند نام مىبرد!! و بإ؛ اينكه كتابهاى زيادى قبل از ((وفيات الاعيان)) نوشته شده احدى از اين اختلاف نام نبرده است.
و ثانيا: مسلما كتابهاى ((المجازات النبويه)) و ((حقائق التاويل)) و ((خصائص الائمه)) از تاليفات سيد رضى است و او در اين كتابها مكرر يادآور شده است كه خودش ((نهج البلاغه)) را جمع آورى كرده است.
و همچنين سيد شريف رضى رحمه الله بعد از بسيارى از خطبههاى ((نهج البلاغه)) مطالبى را با جمله قال الرضى ... بيان كرده و اگر ابن خلكان حتى يك مرتبه اين كتاب شريف را مطالعه كرده بود ديگر اين شبهه را مطرح نمىنمود، بلكه كسى كه كتابى را اصلا نديده و از اهل اطلاع درباره آن چيزى نپرسيد، چگونه مىتواند در آن تشكيك كند؟!!!
و ثالثا: كتابهاى بسيارى قبل از سيد رضى رحمه الله تاليف شده كه به طور پراكنده بخشى از خطبهها و نامهها و كلمات قصار را ((نهج البلاغه)) با غالب آنها در آن كتابها موجود است و كلا از امير المومنين عليهالسلام روايت شده، و اين به خوبى نشان مىدهد كه اين كلمات قبل از سيد رضى رحمه الله نيز در ميان مردم بويژه دانشمندان و راويان حديث، مشهور و معروف بوده و به عنوان سخنان آن حضرت نقل مىشده. و شايد به همين جهت سيد رضى رحمه الله اسناد آن را حذف كرده است، و حتى به نظر برخى از مورخان آنچه از سخنان امير المومنين عليهالسلام در ميان مردم شهرت داشته خيلى بيش از آن مقدارى است كه سيد رضى رحمه الله آنها را گلچين و انتخاب نموده و در كتاب نهج البلاغه گردآورى كرده است. و لذا در ابتداى كتاب گفته است
المختار من خطب امير المومنين عليهالسلام
گزيدهاى از خطبههاى امير المومنين عليهالسلام.
((جاحظ)) دانشمند معروف اهل سنت در كتاب ((البيان و التبيين)) جلد 1، صفحه 83 مىگويد: خطبههاى على - كرم الله وجهه - مدون و محفوظ و مشهور بوده است.
((مسعودى)) كه يكى از مورخين معروف است و حدود يك قرن قبل از سيد رضى مىزيسته در ((مروج الذهب)) جلد 2، ص 419 درباره خطبههاى امير المومنين عليهالسلام مىگويد : ...
والذى حفظ الناس عنه من خطبه فى سائر مقاماته اربع ماه و نيف و ثمانون خطبه ...
((آنچه مردم از خطبههاى آن حضرت در موارد مختلف حفظ كردهاند چهار صد و هشتاد و اندى خطبه است)).
((سبط ابن جوزى)) كه يكى از علماى معروف اهل سنت است در ((تذكره الخواص)) صفحه 128، از سيد مرتضى رحمه الله نقل مىكند كه فرموده است: ((چهارصد خطبه از خطبههاى امير المومنين عليهالسلام به دست من رسيده است ... )).
سيد عبدالزهراء الحسينى الخطيب قدس سره يكى از علما و محققان نجف اشرف در كتاب ارزشمند خود ((مصادر نهج البلاغه و اسانيده)) يا بررسى دقيق در اين كتاب آنچه در نهج البلاغه آمده است از (114) كتاب ديگر گردآورى كرده كه بيش از بيست كتاب از آنها مربوط به دانشمندانى است كه قبل از سيد رضى مىزيستند، و حتى برخى از آنان قبل از آنكه سيد رضى به دنيا آمده باشد آن كتابها را نگاشتهاند.
ناگفته نماند خود سيد رضى نيز در نهج البلاغه در برخى از موارد مستند خود را ذكر مىكند، و جمعا از (15) ماخذ نام مىبرد. بنابراين اين هر دو اشكال ابن خلكان نادرست و بى ارزش است.
اسناد نهج البلاغه از ديدگاه ذهبى
چنانكه گفتيم بذر تشكيكى را كه ابن خلكان افشاند پس از سالها ثمرهاش نمايان گشت و برخى از دانشمندان متعصب از اهل سنت تحقيق نكرده همان اشتباه را مرتكب شدند. از آن جمله ذهبى در ((ميزان الاعتدال)) (جلد 1، ص 101 - 102) در شرح حال سيد مرتضى مىگويد : ((على بن الحسين موسوى (الشريف المرتضى المعتزلى) صاحب تصانيف بسيار در سال (430 ه) در سن 80 سالگى فوت كرد و او متهم است كه كتاب ((نهج البلاغه)) را وضع كرده، و در بسيارى از علوم به طور جدى شركت داشته، و كسى كه كتاب او ((نهج البلاغه)) را مطالعه كند يقين پيدا خواهد كرد كه آن به دروغ به امير المومنين عليهالسلام نسبت داده شده است)).
پاسخ
تمام اشكالهايى را كه در پاسخ به ابن خلكان گفتيم، بر ذهبى نيز وارد است و از گفته او نيز معلوم مىشود كه كتاب ((نهج البلاغه)) را نديده و مطالعه نكرد و ندانسته آن را به سيد مرتضى نسبت داده است، و با بى شرمى و وقاحت سيد شريف مرتضى را متهم به دروغ و جعل و تزوير ساخته و عجولانه در قضاوت نادرست را انجام داده است:
1 - آنجا كه گفته : ((او (سيد مرتضى) متهم است كه كتاب ((نهج البلاغه)) را وضع كرده)).
و حال آنكه اين كتاب هيچ ارتباطى به سيد مرتضى ندارد و كسى كه آن را جمع آورى كرده است سيد رضى است!!!
2 - آنجا كه گفته : ((كسى كه كتاب او ((نهج البلاغه)) را مطالعه كند يقين پيدا خواهد كرد كه آن به دروغ به امير المومنين عليهالسلام نسبت داده شده است)).
پاسخ
تمام اشكالهايى را كه در پاسخ به ابن خلكان گفتيم، بر ذهبى نيز وارد است و از گفته او نيز معلوم مىشود كه كتاب ((نهج البلاغه)) را نديده و مطالعه نكرده و ندانسته آن را به سيد مرتضى نسبت داده است، و با بى شرمى و وقاحت سيد شريف مرتضى را متهم به دروغ و جعل و تزوير ساخته و عجولانه در قضاوت نادرست را انجام داده است:
1 - آنجا كه گفته : ((او (سيد مرتضى) متهم است كه كتاب ((نهجالبلاغه)) را وضع كرده)).
و حال آنكه اين كتاب هيچ ارتباطى به سيد مرتضى ندارد و كسى كه آن را جمع آورى كرده است سيد رضى است!!!
2 - آنجا كه گفته : ((كسى كه كتاب او ((نهج البلاغه)) را مطالعه كند يقين پيدا خواهد كرد كه آن به دروغ به امير المومنين عليهالسلام نسبت داده شده است)).
اين قضاوت نيز نادرست است زيرا هزاران نفر از انديشمندان و بزرگان شيعه و اهل سنت ((نهج البلاغه)) را خواندهاند و حتى يك نفر از آنها ادعا نكرده كه چنين يقينى برايش حاصل شده باشد.
بلكه چنانكه گذشت ابن ابى الحديد آن دانشمند بزرگ اهل سنت در شرح خطبه الهاكم التكاثر - 221 مىگويد : ((من سوگند مىخورم به همان كسى كه تمام امتها به او سوگند ياد مىكنند، من اين خطبه را از پنجاه سال قبل تاكنون بيش از هزار بار خواندهام و هر زمان آن را خواندهام، ترس و وحشت و بيدارى عميقى تمام وجود مرا در بر گرفت، و در قلب من اثر عميقى گذاشت، و در اعضاى پيكرم لرزش انداخت ... )).
از ذهبى متعصب بايد سوال شود چگونه ابن ابى الحديد با خواندن نهج البلاغه يقين نكرده كه آن خطبهها به دروغ به امير المومنين عليهالسلام نسبت داده شده است، بلكه آيا اينگونه تاثير معنوى عميق جز از سخنان شخصيتى همچون على بن ابى طالب عليهالسلام امكانپذير است؟!!!