بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آشنایی با نهج البلاغه امام علی (ع), سید جعفر حسینى ( )
 
 

بخش های کتاب

     Fehrest -
     88189700 -
     88189701 -
     88189702 -
     88189703 -
     88189704 -
 

 

 
 


next page

fehrest page

back page


پيروان اهل سنت و علماى شيعه و ساير دانشمندان اسلامى و علما و دانشمندان مسيحى و تمام كسانى كه با نهج البلاغه سروكار داشته‏اند و آن را با دقت مطالعه نموده‏اند بدون استثناء از جاذبه نيرومند نهج البلاغه سخن گفته‏اند و خود را تحت تاثير و نفوذ آن ديده‏اند. اين كشش و جاذبه نيرومند كه در خطبه‏ها و نامه‏ها و كلمات قصار امام على عليه‏السلام محسوس است انگيزه اصلى گروهى از دانشمندان براى شرح نهج البلاغه يا نوشتن كتاب و مقاله درباره شخصيت على عليه‏السلام بوده است.
و ما ذيلا به مهمترين دلائل روشن اين جاذبه مى‏پردازيم:
1 - جذبه‏هاى اخلاقى و عرفانى نهج البلاغه به گونه ايست كه ارواح تشنه را با آب زلال معرفت سيراب مى‏كند. در بسيارى از خطبه‏ها از جمله خطبه اول و خطبه (91) خطبه اشباح هنگامى كه سخن از شناسائى خدا و جاذبه صفات جمال و جلال او است گفتارش چنان اوج مى‏گيرد كه خواننده احساس مى‏كند بر بال و پر فرشتگان سوار شده است و به دور دست‏ترين نقاطى كه انديشه انسانى از آن فراتر نتواند رفت عروج مى‏كند. و چهره يك فيلسوف بزرگ الهى در نظرش مجسم مى‏گردد كه ساليان دراز همه وقت سخن از توحيد گفته، و آن چنان خدا را معرفى مى‏كند كه انسان با چشم دل او را همه جا، در آسمانها، در زمين و درون جاى خود حاضر مى‏بيند و روحش سرشار از انوار معرفت الهى مى‏گردد.
2 - در نهج البلاغه همه جا سخن از همدردى با طبقات محروم و ستمديده انسانها است همه سخن از مبارزه با ظلم و بى عدالتى و بيدادگريهاى استثمارگران و طاغوتها است، همه جا سخن از بسط و گسترش عدالت اجتماعى و رفع هرگونه ظلم و تبعيض است، همه جا سخن از قسمت عادلانه و بالسويه بيت المال و برتر نبودن خويشاوندان در آن است، تا آنجا كه در خطبه (224) مى‏خوانيم هنگامى كه عقيل (برادر آن حضرت)- نهج البلاغه، خطبه 224، ص 360، چاپ دارالثقلين - قم. ? تقاضاى يك صاع (= 3 كيلو) از گندم بيت المال بيش از حقش را نمود با آهن گداخته شده پاسخ شنيد!!!
امير المومنين على عليه‏السلام هشدار مى‏دهد كه هر جا نعمتهاى فراوانى روى هم انباشته شده است حقوق از دست رفته‏اى در كنار آن به چشم مى‏خورد
ما رايت نعمه موفوره الا و بجنبها حقا مضيعا . - نهج البلاغه. ?

3 - نهج البلاغه همه جا در مسير آزادى انسان از زنجيرهاى اسارت هوا و هوس كه او را به ذلت و بدبختى مى‏كشاند، و همچنين اسارت ستمگران خودكامه و طبقات مرفه و پر توقع، گام برمى‏دارد و از هر فرصتى براى اين هدف مقدس استفاده مى‏كند و در خطبه شقشقيه (خطبه 3) هشدار مى‏دهد كه در باز گرداندن روح آزادى و مساوات و عدالت كمترين انعطافى نبايد نشان داد بلكه براى همين امر مقام والاى حكومت را پذيرفته است.
4 - ((نهج البلاغه)) و سخنان على عليه‏السلام در اعماق جان سالكان راه حق نفوذ مى‏كند و در آن تاثير وصف ناپذيرى به وجود مى‏آورد، مانند (همام) آن مرد زاهد و عارفى كه از مولاى متقيان تقاضاى بيان اوصاف متقين را نمود - ابتداء حضرت امتناع ورزيد، ولى او اصرار نمود - امام على عليه‏السلام آن خطبه عجيب و بى نظير و بى مانند را بيان فرمود و بيش از يكصد صفت از صفات متقين را براى او برشمرد، او پس از شنيدن آن خطبه صيحه‏اى زد و بر زمين افتاد و از دنيا رفت. - نهج البلاغه، خطبه 193 (خطبه متقين) ص 313 - 317، چاپ دارالثقلين - قم. ?
اينگونه نفوذ سخن چيزى است كه در تاريخ سابقه ندارد.
آنگاه امام على عليه‏السلام فرمود:
اما والله لقد كنت اخافها عليه - ثم قال - اهكذا تصنع المواعظ البالغه باهلها؟

آه به خدا سوگند من از اين حادثه بر او مى‏ترسيدم! آيا موعظه‏هاى رسا و نيكو به كسانى كه اهلبيت دارند اين چنين تاثير مى‏گذارد؟!!!
سيد رضى قدس سره كه خود يكى از ادباى مشهور عرب به شمار مى‏آيد پس از نقل برخى از خطبه‏ها تعبيراتى دارد كه نشان مى‏دهد تا چه حد مردم با شنيدن اين خطبه‏ها مفتون و مجذوب مى‏شدند، و يا خود او تحت تاثير امواج نيرومند جاذبه آن قرار گرفته است.
از جمله: (الف) در ذيل خطبه 83 (خطبه غراء) مى‏گويد:
و فى الخير انه لما خطب يهذه الخطيه اقشعرت له الجلود و بكت العيون و رجفت القلوب‏

در خبر آمده است، هنگامى كه على عليه‏السلام اين خطبه را ايراد فرمود، بدنها به لرزه در آمده، چشمها گريان شدند و دلها به اضطراب و تپش افتادند. - نهج البلاغه، خطبه 83، ص 99 - 111، چاپ دارالثقلين - قم. ?
(ب) در ذيل خطبه (28) مى‏گويد : ((اگر سخنى باشد كه مردم را به سوى زهد بكشاند و به عمل كردن براى آخرت وادار سازد، همين سخن است كه مى‏تواند دلبستگى انسان را از آرزوهاى طولانى قطع كند، و جرقه بيدارى و آگاهى و نفرت از اعمال زشت را در دل او بيفروزد)).
ابن ابى الحديد معتزلى در شرح خطبه (109) مى‏گويد : ((تاثير و جاذبه اين خطبه چنان است كه اگر آن را بر انسان بى دين و ملحدى كه مصمم است رستاخيز و قيامت را با تمام قدرت نفى كند بخوانند قدرتش درهم مى‏شكند و دلش را در وحشت فرو مى‏برد و اراده منفى او را تضعيف مى‏كند و تزلزل در بنياد اعتقاد او ايجاد مى‏نمايد. پس خداوند بزرگ گوينده‏اش را از اين خدمت به اسلام جزاى خير دهد، بهترين جزايى كه به ولى از اوليايش داده است، چه جالب بود ياريش براى اسلام، گاه با دست و شمشير و گاه با زبان و بيان، و گاه با قلب و فكرش آرى او
سيد المجاهدين و ابلغ الواعظين و رئيس الفقهاء و المفسرين و امام اهل العدل و الموحدين

است (آقا و سرور مجاهدان، بهترين واعظان، رئيس فقيهان و مفسران و امام اهل عدل و موحدان مى‏باشد). - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص 302. ?
گرچه سيد رضى قدس سره تمام ((نهج البلاغه)) (خطبه‏ها، نامه‏ها و كلمات قصار) را جهت اختصار به صورت روايت ((مرسل)) گردآورى كرده، يعنى اسنادى كه آنها را به طور متصل به امير المومنين على بن ابى طالب عليه‏السلام برساند ذكر نكرده است، و همين ارسال و حذف اسناد خطبه‏ها سبب شده كه برخى در آن تشكيك كنند مخصوصا آنها كه تصور مى‏كردند وجود ((نهج البلاغه)) به خاطر محتواى مستدل و بسيار عالى آن ممكن است سندى بر حقانيت مذهب شيعه و دليلى بر فضيلت و برترى امام على عليه‏السلام بر تمام صحابه گردد و اين را بهانه و دستاويزى براى منزوى ساختن اين كتاب ارزشمند در افكار عمومى مسلمانان قرار دادند.
ولى از آنجا كه ((نهج البلاغه)) داراى متنى قوى و محتوائى عالى است، خوشبختانه اين وسوسه‏ها تاثيرى در افكار انديشمندان اسلامى نگذاشته و علماى اسلام (اعم از شيعه و سنى) زبان به توصيف و ستايش آن گشوده و اسرار و دقائق آن را تبيين كرده‏اند، و همچنانكه قرآن كريم را مفسران زيادى تفسير كرده و مترجمان بسيارى آن را به زبانهاى گوناگون ترجمه نموده‏اند، ((نهج البلاغه)) را نيز بسيارى از علماى شيعه و اهل سنت شرح داده‏اند و به زبانهاى متعددى ترجمه شده است.
هر كس در خطبه‏ها، نامه‏ها و كلمات قصار نهج البلاغه دقت كند و در مضامين آن بينديشد و به گوشه‏اى از اسرار آن آگاه شود، اعتراف خواهد نمود كه اينها سخن يك انسان معمولى نيستند، اينها سخنانى است شبيه سخنان پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و يا شخصيتى همانند او، و به همين جهت درباره آن گفته شده ((برتر از كلام مخلوق و پائين‏تر از كلام خالق است)). از آنچه گذشت به اين نتيجه مى‏رسيم كه:
* محتواى عالى و قوت مضامين نهج البلاغه دليل روشن بر صدور آن از امير المومنين على بن ابى طالب عليه‏السلام است، و به مقتضاى ((آفتاب آمد دليل آفتاب)) در صحت انتساب آن به آن حضرت هيچگونه شك و ترديد نخواهيم كرد.
* چه كسى احتمال مى‏دهد كه يك فرد عادى يا دانشمندى توانا آنها را جعل كرده و به آن حضرت نسبت داده باشد؟! زيرا اگر آن شخص اهل تقوى باشد اين كار حرام و خلاف شرع را هرگز مرتكب نخواهد شد، و اگر اهل تقوى نباشد، در اين كار چه سودى عائد او مى‏گردد؟!! بلكه اگر كسى توانائى انجام چنين كار مهمى را داشته باشد قطعا آن را به خودش نسبت مى‏دهد كه افتخارى بس بزرگ براى خود و فرزندانش خواهد بود!! و بدين وسيله بر تمام خطبا و فصحاى عالم برترى خواهد جست.
* از آن گذشته با شناختى كه از شخصيت و وثاقت و تقوا و بزرگى مقام سيد رضى قدس سره داريم مى‏دانيم تا او ((خطبه‏ها، نامه‏ها و كلمات قصار)) را در منابع معتبر نديده و يا از اشخاص موثق و مورد اعتماد نشنيده باشد محال است اينگونه قاطعانه آنها را به امير المومنين على بن ابى طالب عليه‏السلام نسبت دهد!!! او در سرتاسر نهج البلاغه به طور قطع و يقين مى‏گويد: و من خطبه له عليه‏السلام از خطبه‏هاى آن حضرت است و من كتاب له عليه‏السلام از نامه‏هاى آن حضرت است و من كلام له عليه‏السلام از سخنان آن حضرت است.
چگونه ممكن است دانشمندى پارسا و متقى و عالمى بزرگوار همچون سيد رضى قدس سره سخنانى را به جد بزرگوارش و امام معصومش نسبت دهد بدون اينكه اسناد معتبر و موثقى براى آن پيدا كرده باشد؟!!!
اسناد نهج البلاغه از ديدگاه ابن ابى الحديد معتزلى

ابن ابى الحديد معتزلى يكى از علماى بزرگ اهل سنت در كتاب شرح نهج البلاغه (جلد 10 صفحه 128) مى‏گويد: بسيارى از سران اهل هوا و هوس ادعا مى‏كنند كه قسمت اعظم خطبه‏هاى نهج البلاغه سخنانى است كه توسط برخى از فصيحان شيعه از جمله سيد رضى قدس سره انشا گرديده و به امام على عليه‏السلام نسبت داده شده و در حقيقت سخن او نمى‏باشد!!!
اينگونه افراد كسانى هستند كه چشمانشان در اثر عصبيت و عناد كور گشته و از صراط مستقيم منحرف شده‏اند و هيچگونه اطلاع و آشنائى با شيوه‏هاى سخن گفتن ندارند و من با مختصر سخنى اشتباه آنان را روشن مى‏نمايم و مى‏گويم:
شما كه در نهج البلاغه تشكيك مى‏كنيد، از دو حال خارج نيست يا اينكه مى‏گوئيد تمام نهج البلاغه ساخته ديگران است، يا برخى از آن:
(صورت اول) قطعا باطل است چونكه صحت اسناد بعضى از آن به امير المومنين عليه‏السلام به تواتر ثابت شده است و ما به آن يقين داريم و تمام يا اكثر محدثان و تاريخ نويسان، غير شيعه بسيارى از خطبه‏هاى نهج البلاغه را نقل كرده‏اند و چونكه شيعه نيستند نمى‏توان به آنها غرض ورزى خاصى را نسبت دهيم.
(و اما صورت دوم) و ادعاى اينكه بخشى از نهج البلاغه گفته‏هاى امام على عليه‏السلام نيست، اين احتمال نيز نادرست است زيرا كسى كه با سخنرانى و خطابه مانوس باشد و ذوق ادبيات عربى داشته و از علم بيان چيزى بداند حتما ميان كلام فصيح و غير آن و همچنين ميان كلام فصيح و فصيح‏تر فرق مى‏گذارد، و اگر كتابى به دستش رسد كه در آن سخنان جمعى از گويندگان مشهور با سخنان فقط دو نفر از آنان نوشته شده باشد حتما ميان آن دو سخن فرق مى‏گذارد و شيوه سخن گفتن هر كدام را مى‏شناسد، مثلا اگر در لابه لاى ديوان شعر ابى تمام كسى ابياتى را از پيش خود اضافه كند، افراد با ذوق و شعر شناس به راحتى آن اشعار دخيل را تشخيص مى‏دهند، و اگر شما در نهج البلاغه دقت كنيد خواهيد ديد تمام آن همچون آب زلال واحد و با يك شيوه و يك نفس گفته شده و همانند جسم بسيطى است كه ماهيت تمام اجزاء آن يكسان است.
نهج البلاغه نظير قرآن عزيز اول آن همانند وسطش و وسط آن همچون آخرش و هر آيه‏اى از آن در فن فصاحت و راه و روش و نظم سخنرانى همچون ديگر آيات و سوره‏ها است، و اگر برخى از خطبه‏هاى نهج البلاغه ساختگى و فقط قسمتى از آن سخنان على عليه‏السلام بود هرگز اينگونه يكنواخت نبود.
بنابراين با اين دليل واضح و روشن ثابت شد كسانى كه گمان مى‏كنند تمام نهج البلاغه يا بخشى از آن ساختگى است، در گمراهى به سر مى‏برند.
از آن گذشته اگر ما اين معنى را بپذيريم و در نهج البلاغه تشكيك كنيم ديگر هيچ اطمينان به هيچ حديثى پيدا نخواهيم كرد و در همه چيز و هر نقلى اين احتمال خواهد آمد كه نادرست باشد و ساخته شخصى يا اشخاص ديگرى بوده و به پيامبر يا يكى از خلفا به دروغ نسبت داده شده است و هر پاسخى را كه اين گوينده نسبت به احاديث پيامبر صلى الله عليه و آله و با يكى از اصحاب مى‏دهد، و ياوران على عليه‏السلام مى‏توانند به همان دليل استدلال كنند در نسبت دادن نهج البلاغه و غير آن به امير المومنين عليه‏السلام و اين مطلب بسيار واضح و آشكار است)).
اسناد نهج البلاغه از ديدگاه شيخ محمد عبده مفتى مصر

شيخ محمد عبده يكى ديگر از علماى بزرگ اهل سنت و مفتى مصر در مقدمه شرحش بر ((نهج البلاغه)) به طور قطع تمام آن را از سخنان امير المومنين عليه‏السلام مى‏شمارد و مى‏گويد : ...
ذلك الكتاب الجليل، هو جمله ما اختاره السيد الشريف الرضى رحمه الله من كلام سيدنا و مولانا امير المومنين على بن ابى طالب كرم الله وجهه جمع متفرقه، و سماء هذا الاسم نهج البلاغه و لا اعلم اسما اليق بالدلاله على معناه منه، و ليس فى وسعى ان اصف هذا الكتاب بازيد ممادل عليه اسمه و لا ان آتى بشى‏ء فى بيان مزيته فوق ما اتى به صاحب الاختيار :

((... آن كتاب ارزشمند برگزيده ايست كه آن را سيد شريف رحمه الله از سخنان آقا و مولايمان امير المومنين على بن ابى طالب - كرم الله وجهه - گزينش و انتخاب نموده و در يكجا جمع كرده و پراكندگى آنها را بر طرف ساخته و آن را ((نهج البلاغه)) ناميده است و هيچ نامى را سزاوارتر از آن سراغ ندارم كه دلالت بر معانى و محتواى آن كند، و من از توصيف اين كتاب و بيان ويژگيهاى آن - بيش از آنچه نامش بر آن دلالت دارد و جز آنچه را كه گرد آورنده آن گفته است - عاجز و ناتوانم!!)).
اسناد نهج البلاغه از ديدگاه ابن خلكان

ابن خلكان در كتاب ((وفيات الاعيان)) جلد 3، صفحه 313، در بيان حالات سيد مرتضى رحمه الله (برادر سيد رضى رحمه الله) مى‏گويد : ((... مردم در اينكه چه كسى مجموعه (خطبه‏ها، نامه‏ها و كلمات قصار) نهج البلاغه را گردآورى كرده اختلاف كرده‏اند آيا سيد مرتضى اين كار رإ؛ كرده و يا برادرش سيد رضى؟ و گفته شده ((نهج البلاغه)) سخنان على عليه‏السلام نيست بلكه ساخته و پرداخته همان كسى است كه آن را جمع آورى كرده و به على نسبت داده است و خدا به حقيقت امر داناتر است (والله اعلم).
و ظاهرا ابن خلكان اولين كسى است كه در اعتراض بر نهج البلاغه را گشوده و بذر تشكيك در انتساب آن به امير المومنين عليه‏السلام را فشانده است، و پس از او صفدى در ((الوافى بالوفيات)) و يافعى در ((مراه الجنان)) جلد 3، صفحه 55، و ذهبى در ((ميزان الاعتدال)) جلد 1، صفحه 101، و ابن حجر در ((لسان الميزان)) جلد 4، صفحه 223، و برخى ديگر از او پيروى كرده‏اند، و شبهاتى بسيار ضعيف و نادرست مطرح كرده‏اند، و علماى شيعه و اهل سنت در گذشته و حال با ادله علمى و براهين منطقى پاسخ آنها را داده‏اند.
و در پاسخ به ابن خلكان مى‏گوئيم: او در حقيقت نسبت به نهج البلاغه دو شبهه را مطرح ساخته است:
(الف) اينكه مردم اختلاف كرده‏اند كه آيا سيد مرتضى نهج البلاغه را جمع آورى كرده يا سيد رضى؟!!!
(ب) آيا اين مجموعه سخنان امير المومنين على بن ابى طالب عليه‏السلام مى‏باشد يا سخنان كسى است كه آنها را جمع آورى كرده؟ خواه سيد مرتضى باشد يا سيد رضى!!!
و هر دو اشكال او نادرست است، زيرا:
اولا: هيچ كس نهج البلاغه را به سيد مرتضى نسبت نداده، و اى كاش ابن خلكان يك نفر از آن كسانى را كه چنين اختلافى كرده‏اند نام مى‏برد!! و بإ؛ اينكه كتابهاى زيادى قبل از ((وفيات الاعيان)) نوشته شده احدى از اين اختلاف نام نبرده است.
و ثانيا: مسلما كتابهاى ((المجازات النبويه)) و ((حقائق التاويل)) و ((خصائص الائمه)) از تاليفات سيد رضى است و او در اين كتابها مكرر يادآور شده است كه خودش ((نهج البلاغه)) را جمع آورى كرده است.- از جمله در ((المجازات النبويه)) ص 40 ذيل حديث اغبظ الناس عندى مومن خفيف الحاذ ذوحظ من صلاه و صفحات 60 و 153 و 188 و 284، و همچنين در ((حقائق التاويل)) صفحه 167 و ... گفته كه خودش ((نهج البلاغه را جمع آورى كرده است. ?
و همچنين سيد شريف رضى رحمه الله بعد از بسيارى از خطبه‏هاى ((نهج البلاغه)) مطالبى را با جمله قال الرضى ... بيان كرده و اگر ابن خلكان حتى يك مرتبه اين كتاب شريف را مطالعه كرده بود ديگر اين شبهه را مطرح نمى‏نمود، بلكه كسى كه كتابى را اصلا نديده و از اهل اطلاع درباره آن چيزى نپرسيد، چگونه مى‏تواند در آن تشكيك كند؟!!!
و ثالثا: كتابهاى بسيارى قبل از سيد رضى رحمه الله تاليف شده كه به طور پراكنده بخشى از خطبه‏ها و نامه‏ها و كلمات قصار را ((نهج البلاغه)) با غالب آنها در آن كتابها موجود است و كلا از امير المومنين عليه‏السلام روايت شده، و اين به خوبى نشان مى‏دهد كه اين كلمات قبل از سيد رضى رحمه الله نيز در ميان مردم بويژه دانشمندان و راويان حديث، مشهور و معروف بوده و به عنوان سخنان آن حضرت نقل مى‏شده. و شايد به‏- برخى از محدثين قبل از سيد رضى رحمه الله خطبه‏هاى امير المومنين عليه‏السلام را گردآورى كرده‏اند از جمله:
(1) ابراهيم بن حكم فزارى ((فهرست طوسى، ص 4)) (2) اسماعيل بن مهران ((الفهرست نجاشى، ص 19 و فهرست طوسى، ص 11)) (3) زيد بن وهب ((فهرست طوسى، ص 83، و المعالم تاليف ابن شهر آشوب، ص 51 و جامع الرواه، ج 1، ص 344))، (4) عبدالعظيم حسنى ((الفهرست نجاشى، ص 173)) (5) سعده بن صدقه ((الفهرست نجاشى، ص 259)) (6) مدائنى ((فهرست ابن النديم، ص 114)) (7) عبدالعزيز جلودى ((الفهرست نجاشى، ص 167)) ولى متاسفانه اين كتابها به دست ما نرسيده است، و ظاهرا حارث اعور همدانى - يكى از ياران خاص امير المومنين عليه‏السلام - اولين كسى بود كه خطبه‏هاى آن حضرت را به رشته تحرير درآورده، مرحوم كلينى در (اصول كافى، ج 1، ص 141) و مرحوم صدوق در (التوحيد، ص 31) به اسناد خود از ابو اسحاق سبيعى و او از حارث اعور روايت كرده كه گفت: امير المومنين عليه‏السلام روزى بعد از نماز عصر خطبه فصيح و بليغى را ايراد فرمود، مردم از آن خطبه تعجب كردند، (ابو اسحاق) گويد به حارث گفتم آيا اين خطبه را حفظ كردى؟ پاسخ داد، آن را نوشتم (ابو اسحاق) گويد: سپس آن خطبه را از كتابش بر ما املا نمود.
?
همين جهت سيد رضى رحمه الله اسناد آن را حذف كرده است، و حتى به نظر برخى از مورخان آنچه از سخنان امير المومنين عليه‏السلام در ميان مردم شهرت داشته خيلى بيش از آن مقدارى است كه سيد رضى رحمه الله آنها را گلچين و انتخاب نموده و در كتاب نهج البلاغه گردآورى كرده است. و لذا در ابتداى كتاب گفته است
المختار من خطب امير المومنين عليه‏السلام

گزيده‏اى از خطبه‏هاى امير المومنين عليه‏السلام.
((جاحظ)) دانشمند معروف اهل سنت در كتاب ((البيان و التبيين)) جلد 1، صفحه 83 مى‏گويد: خطبه‏هاى على - كرم الله وجهه - مدون و محفوظ و مشهور بوده است.
((مسعودى)) كه يكى از مورخين معروف است و حدود يك قرن قبل از سيد رضى مى‏زيسته در ((مروج الذهب)) جلد 2، ص 419 درباره خطبه‏هاى امير المومنين عليه‏السلام مى‏گويد : ...
والذى حفظ الناس عنه من خطبه فى سائر مقاماته اربع ماه و نيف و ثمانون خطبه ...

((آنچه مردم از خطبه‏هاى آن حضرت در موارد مختلف حفظ كرده‏اند چهار صد و هشتاد و اندى خطبه است)).
((سبط ابن جوزى)) كه يكى از علماى معروف اهل سنت است در ((تذكره الخواص)) صفحه 128، از سيد مرتضى رحمه الله نقل مى‏كند كه فرموده است: ((چهارصد خطبه از خطبه‏هاى امير المومنين عليه‏السلام به دست من رسيده است ... )).
سيد عبدالزهراء الحسينى الخطيب قدس سره يكى از علما و محققان نجف اشرف در كتاب ارزشمند خود ((مصادر نهج البلاغه و اسانيده)) يا بررسى دقيق در اين كتاب آنچه در نهج البلاغه آمده است از (114) كتاب ديگر گردآورى كرده كه بيش از بيست كتاب از آنها مربوط به دانشمندانى است كه قبل از سيد رضى مى‏زيستند، و حتى برخى از آنان قبل از آنكه سيد رضى به دنيا آمده باشد آن كتابها را نگاشته‏اند.
ناگفته نماند خود سيد رضى نيز در نهج البلاغه در برخى از موارد مستند خود را ذكر مى‏كند، و جمعا از (15) ماخذ نام مى‏برد. بنابراين اين هر دو- 1 - (1) التاريخ، تاليف ((طبرى)) (2) البيان و التبيين، تاليف ((جاحظ)) (3) الجمل، تاليف ((واقدى)) (4) حكايه ابى جعفر محمد بن على الباقر عليه‏السلام (5) حكايه ثعلب از ابن العرابى (6) خبر ضرار ضيايى (7) روايت ابى جحيفه (8) روايت كميل بن زياد نخعى (9) روايت مسعده بن صدقه ((خطبه اشباح)) از امام صادق جعفر بن محمد عليه‏السلام (10) روايت ذوف بكالى (11) روايت ابو عبيد قاسم بن سلام ((درباره غريب الحديث)) (12) از خط هشام بن كلبى (13) المغازى، تاليف ((سعد بن يحيى اموى)) (14) المقامات تاليف ((ابو جعفر اسكافى)) (15) المقتضب تاليف ((مبرد)). ? اشكال ابن خلكان نادرست و بى ارزش است.
اسناد نهج البلاغه از ديدگاه ذهبى

چنانكه گفتيم بذر تشكيكى را كه ابن خلكان افشاند پس از سالها ثمره‏اش نمايان گشت و برخى از دانشمندان متعصب از اهل سنت تحقيق نكرده همان اشتباه را مرتكب شدند. از آن جمله ذهبى در ((ميزان الاعتدال)) (جلد 1، ص 101 - 102) در شرح حال سيد مرتضى مى‏گويد : ((على بن الحسين موسوى (الشريف المرتضى المعتزلى) صاحب تصانيف بسيار در سال (430 ه) در سن 80 سالگى فوت كرد و او متهم است كه كتاب ((نهج البلاغه)) را وضع كرده، و در بسيارى از علوم به طور جدى شركت داشته، و كسى كه كتاب او ((نهج البلاغه)) را مطالعه كند يقين پيدا خواهد كرد كه آن به دروغ به امير المومنين عليه‏السلام نسبت داده شده است)).
پاسخ

تمام اشكالهايى را كه در پاسخ به ابن خلكان گفتيم، بر ذهبى نيز وارد است و از گفته او نيز معلوم مى‏شود كه كتاب ((نهج البلاغه)) را نديده و مطالعه نكرد و ندانسته آن را به سيد مرتضى نسبت داده است، و با بى شرمى و وقاحت سيد شريف مرتضى را متهم به دروغ و جعل و تزوير ساخته و عجولانه در قضاوت نادرست را انجام داده است:
1 - آنجا كه گفته : ((او (سيد مرتضى) متهم است كه كتاب ((نهج البلاغه)) را وضع كرده)).
و حال آنكه اين كتاب هيچ ارتباطى به سيد مرتضى ندارد و كسى كه آن را جمع آورى كرده است سيد رضى است!!!
2 - آنجا كه گفته : ((كسى كه كتاب او ((نهج البلاغه)) را مطالعه كند يقين پيدا خواهد كرد كه آن به دروغ به امير المومنين عليه‏السلام نسبت داده شده است)).
پاسخ
تمام اشكالهايى را كه در پاسخ به ابن خلكان گفتيم، بر ذهبى نيز وارد است و از گفته او نيز معلوم مى‏شود كه كتاب ((نهج البلاغه)) را نديده و مطالعه نكرده و ندانسته آن را به سيد مرتضى نسبت داده است، و با بى شرمى و وقاحت سيد شريف مرتضى را متهم به دروغ و جعل و تزوير ساخته و عجولانه در قضاوت نادرست را انجام داده است:
1 - آنجا كه گفته : ((او (سيد مرتضى) متهم است كه كتاب ((نهج‏البلاغه)) را وضع كرده)).
و حال آنكه اين كتاب هيچ ارتباطى به سيد مرتضى ندارد و كسى كه آن را جمع آورى كرده است سيد رضى است!!!
2 - آنجا كه گفته : ((كسى كه كتاب او ((نهج البلاغه)) را مطالعه كند يقين پيدا خواهد كرد كه آن به دروغ به امير المومنين عليه‏السلام نسبت داده شده است)).
اين قضاوت نيز نادرست است زيرا هزاران نفر از انديشمندان و بزرگان شيعه و اهل سنت ((نهج البلاغه)) را خوانده‏اند و حتى يك نفر از آنها ادعا نكرده كه چنين يقينى برايش حاصل شده باشد.
بلكه چنانكه گذشت ابن ابى الحديد آن دانشمند بزرگ اهل سنت در شرح خطبه الهاكم التكاثر - 221 مى‏گويد : ((من سوگند مى‏خورم به همان كسى كه تمام امتها به او سوگند ياد مى‏كنند، من اين خطبه را از پنجاه سال قبل تاكنون بيش از هزار بار خوانده‏ام و هر زمان آن را خوانده‏ام، ترس و وحشت و بيدارى عميقى تمام وجود مرا در بر گرفت، و در قلب من اثر عميقى گذاشت، و در اعضاى پيكرم لرزش انداخت ... )). - شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد معتزلى، ج 11، صفحه 153. ?
از ذهبى متعصب بايد سوال شود چگونه ابن ابى الحديد با خواندن نهج البلاغه يقين نكرده كه آن خطبه‏ها به دروغ به امير المومنين عليه‏السلام نسبت داده شده است، بلكه آيا اينگونه تاثير معنوى عميق جز از سخنان شخصيتى همچون على بن ابى طالب عليه‏السلام امكان‏پذير است؟!!!


next page

fehrest page

back page