29 - شكارچى گرى يزيد يزيد بن معاويه از پرشورترين مردم نسبت به شكار بود و پيوسته با آن سر و كارداشت و دست برنجنهاى طلا به دست و پاى سگهاى شكارى مى آويخت و جلّهاى زربنت بهآنها مى پوشانيد و براى هر سگى يك غلام گماشته بود كه آن را خدمت كند. يزيد بنا به قول صحيح سه سال و شش ماه فرمانروايى كرد. وى درسال اول حسين بن على عليه السلام را به قتل رساند و درسال دوم مدينه را سه روز تمام چپاول كرده ، به دست يغما سپرده و درسال سوم كعبه را مورد تاخت و تاز قرار داد. از آن پس يزيد به جنايت دوم يعنى جنگ با مردم مدينه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمكه آن وقعه حره مى نامند اقدام كرد. ابتداى اين كار از آنجا بود كه مردم مدينه با خلافتيزيد مخالفت بودند. از اين رو روى را خلع كردند و افرادى از بنى اميه را كه در مدينهبودند محاصره كرده به تهديد ايشان پرداختند. بنى اميه نيز شخصى را نزد يزيدفرستاده ، وى را از چگونگى امر با خبر ساخت . چون فرستاده ايشان نزد يزيد آمد وجريان امر را بدو خبر داد، يزيد بدين شعر تمثل جست : پس از وقعه حره يزيد به كار سوم يعنى تاخت و تاز كعبه پرداخت و پس از فراغت ازكار مدينه مسلم به عقبه را فرمان داد به قصد گشودن كعبه رهسپار شود. مسلم نيزبدانجا روان شد. در اين وقت عبدالله بن زبير در مكه سكونت داشت و مردم را به سوى خودمى خواند. مردم نيز از وى پيروى مى كردند. ليكن مسلم بن عقبه در راه در گذشت وشخصى را - كه يزيد بدو دستور داده بود اگر مرگش فرا رسيد او را جانشين خود كند -بر سپاه خود گماشت . محمد بن على بن طباطبا در كتاب خود مى نويسد: مسعودى مى گويد: مسعودى گويد: عيسى بن ابى دلف نقل مى كند كه برادرش دلف كه پدرش كنيه از نام او گرفته بودوهن على بن ابى طالب مى گفت و شيعه او را تحقير مى كرد و آن ها را به نادانى منسوبمى داشت . يك روز كه در مجلس پدر خود نشسته بود، پدرش حضور نداشت گفت : اصحاب تواريخ در سبب بر افتادن اختلاف كرده اند. بعضى گويند كه رشيد تابدورى خواهرش عباسيه و همچنين جعفر بن يحيى را نداشت . از اين رو به جعفر گفت : زبيد مادر امين در راءى و انديشه از امين استوارتر بود. زيرا هنگامى كه ايمن على بنعيسى را با لشكر به خراسان فرستاد و على بن عيسى به خانه زبيده رفت تا با اووداع كند. زبيده به على بن عيسى گفت : وقتى درباره ابوالحسن على بن محمد ((امام على نقى عليه السلام )) پيش متوكل سعايت كرده و گفته بودند كه در منزل او سلاح و نامه ها و چيزهاى ديگر از شيعهاو هست ، متوكل گروهى از تركان و ديگران را بفرستاد كه شبانه و ناگهانى برمنزل او هجوم بردند و او را در اطاقى در بسته يافتند كه پيراهن موئين داشت . اطاق فرشجز ريگ نداشت و او پوشش پشمين به سرداشت . متوجه سوى خدا بود و آيه هايى از قرآندرباره وعده و وعيد مى خواند وى را به همان حال گرفتند و شبانه پيشمتوكل بردند. وقتى پيش متوكل رسيد وى به شراب خوارىمشغول بود و جامى به دست داشت . وقتى ابوالحسن را بديد احترام كرد و پهلوى خودنشانيد و در منزل او آنچه گفته بودند چيزى نبود كه دستاويز كند.متوكل خواست جامى را كه در دست داشت به او دهد. امام فرمود: جائى كه متوكل كشته شد، همان جا بود كه شيرويه ، پدرش خسرو پرويز را كشته بودو به نام ماءخوره معروف بود. منتصر هفت روز بعد از مرگ پدر در ماخوره بماند. سپس ازآنجا نقل مكان كرد و دستور داد تا آنجا را خراب كردند. مستعين به دلايل زير به شدت نسبت به امام حسن عسكرى عليه السلام ، كينه و حسادت مىورزيد. در زندان همراه امام حسن عسكرى عليه السلام ، عيسى بن فتح بود. پس امام به او فرمود: زبير بن جعفر متوكل ملقب به ((معتز)) دشمنى و عداوت بااهل بيت عليهم السلام را از پدرانش به ارث برده بود و سينه اش سرشار از بغض وكينه نسبت به خاندان عصمت و طهارت بود. صاحل بن وصيف به دنبال ((قبيحه )) مادر متعتز رفت و بر او دست يافت و اموالش را دراختيار گرفت كه پانصد هزار دينار بود. در اتفاى كه زيرزمين براى خود ساخته بوديك ميليون و سيصد هزار دينار و صندقچه هاى مملو از زمرد و مرواريد و ياقوت كه مانندآنها را كسى نديده بود، يافتند. مقر خلافت ، پيش از آن ، سامراى بغداد بود. و پايتخت پس از منصور نيز همان جا بهشمار مى آمد. ليكن هارون الرشيد به سبب آنكه رقه را دوست مى داشت در آنجا اقامتگزيد. با اين وصف رقه به منزله تفرجگاه وى محسوب مى شد و كاخها و خزاين و زنان وفرزندانش در بغداد كاخ خلد بودند.
|