بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب کشکول جبهه, مؤ سسه فرهنگى نور ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     19770001 -
     19770002 -
     19770003 -
     19770004 -
     19770005 -
     19770006 -
     19770007 -
     19770008 -
     19770009 -
     19770010 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

تقديم به :
آنانكه به نداى حضرت امام خمينى قدس سره لبيك گفتند و به سوى جبهه هاى نورعليه ظلمت ، و حق عليه باطل شتافتند و بهترين ايام زندگى خود را در سنگرها بسربردند.
آنانكه سالها است عاشقانه در مقابل دشمنان اسلام و انقلاب ، و توطئه هاى همه جانبهاستكبار جهانى بسركردگى آمريكا ايستاده اند.
آنانكه بار ديگر پيروزى خون بر شمشير را در تاريخ تحقق بخشيدند.
آنانكه در زندانهاى عراق قلبشان براى پيروزى حق و نابودىباطل مى طپد.
آنانكه در دل شب بپا مى خيزند و دست به دعا برداشته و از خدا نصرت حق و تداومانقلاب اسلامى را تا ظهور مهدى موعود (روحى له الفداء) مسئلت مى كنند.
آنانكه جز به اسلام ، به چيز ديگرى نمى انديشند.
آنانكه جان خود را خالصانه در راه خدا فدا نمودند.
آنانكه معلول شدند، اما علت مبقيه انقلاب اسلامى هستند.
آنانكه با توحيد كلمه در راه اعتلاء كلمه توحيد در سراسر جهان بپا خاسته اند وايثارگرانه در راه تحقق اهداف مقدس انقلاب جهانى اسلام گام بر مى دارند.
آنانكه با تمام وجود در راه سازندگى كشور تلاش مى كنند.
انگيزه تحرير:
در چند نوبتى كه توفيق يافتم با حضور در جبهه ، از سنگرنشينان و رزمندگان جانبر كف ، درس عشق و ايثار بياموزم و بر اساس ‍ برنامه هاى تنظيم شده قبلى ، اينافتخار را پيدا كردم كه در مناطق جنگى ، پادگانها و قرارگاههاى نظامى ، و گاهى درخطوط مقدم ، به بهانه تبليغ ، و در واقع براى كسب نورانيت و معنويت در كنار اينعزيزان باشم . در اين انديشه بودم كه اين زاهدان شب و شيران روز، اوقات فراغتشان راچگونه مى گذرانند. مخصوصاً در بعضى خطوط مقدم حتى خروج از سنگر بسيار سخت ودشوار است و اين عزيزان تنها در مواقع ضرورى ازداخل سنگر بيرون مى آيند و بيشترين ساعات خود را در سنگرها بسر مى برند.
اين مطلب را با بعضى از رزمندگان و مسئولين عقيدتى سياسى در ميان گذاشتم و نظرآنان را در اين رابطه جويا شدم . در مجموع احساس شد كتب متناسب با شرائط حاكم درجبهه ها در جهت تقويت بنيه فرهنگى و معنوى آنان مى تواند در اين مهم نقش مؤ ثرىداشته باشد.
بر اين اساس تصميم گرفتم اين مجموعه را كهمشتمل بر مطالب متنوع سودمند در ابعاد سياسى فرهنگى ، اخلاقى عرفانى ، تاريخىاجتماعى است ، در قالب داستان و حكايت ، مواعظ كوتاه و كلمات قصار ائمه هدى ، سخنانحكيمان و عارفان ، و اشعار شعراء تدوين نمايم ، و براى جلوگيرى از كسالت و خستگىخوانندگان ، دهها فكاهى و معما در ضمن مطالب مطرح سازم . و آن را در آستانه دهه فجر،و نهمين سالگرد پيروزى انقلاب شكوهمند اسلامى و نودمين ماه جنگ تحميلى بهحضورتان تقديم دارم .
شايان ذكر است اين كتاب در دوران دفاع مقدس تنظيم و تدوين يافت ومشتمل بر حدود چهارصد موضوع بود، و با توجه به هدف تحرير و تنوع مطالبكشكول جبهه ناميده شد.
پس از اينكه به لطف پروردگار، و با درايت امام مسلمين ، و پايمردى امت اسلام ، جنگتحميلى با پذيرش قطعنامه 598 سازمان ملل متحد خاتمه يافت ، بنظر رسيد ديگرموضوع منتفى است و كتاب مذكور چندان مفيد واقع نشود. به همين خاطر بيش از هفتسال به همان صورت باقى ماند و در جهت چاپ و نشر آن اقدام نشد.
اخيراً پس از تاءمل و مشورت با بعضى دوستان ، به اين نتيجه رسيديم كه هنوز هماننياز زمان تحرير در سطوح مختلف احساس ‍ مى شود.
علاوه مى توان با تغييرات متناسب ، آن را به صورتى تنظيم نمود كه مورد استفاده تماماقشار جامعه قرار گيرد.
سرانجام تصميم گرفته شد با تغييرات لازم ، حذف بعضى موارد و افزودن مطالبمتنوع ديگر، اين كتاب تحت عنوان هزار و يك لطيفه در دو جلد تدوين و تنظيم، و به حضور علاقمندان تقديم شود.
اللهم وفقنا لماتحب و ترضى
مؤ سسه فرهنگى نور
1) عنايت حق

امام عسگرى از آباء و اجداد طاهرينش ، از اميرمؤ منان امام على عليه و عليهم الصلاة والسلام از پيامبر اكرم نقل مى كند:
خداى تبارك و تعالى فرمود: من سوره فاتحه الكتاب را بين خود و بنده ام تقسيمكرده ام .
پس نيمى از آن براى من ، و نيم ديگر براى بنده من مى باشد. و براى بنده من است هر چهاز من طلب كند، يعنى آنچه از من بخواهد به او عطا مى كنم .
هنگامى كه عبد گويد: بسم اللّه الرحمن الرحيم
خداوند جل جلاله فرمايد: بنده من ، به نام من آغاز كرد. بر من لازم است كارهايش را بهنفع او تمام كنم و نواقص امور او را تكميل نمايم واحوال او را مبارك سازم .
وقتى عبد مى گويد: الحمد لله رب العالمين
خداوند مى فرمايد: بنده ام مرا ستايش كرد و دانست كه نعمتهاى او از جانب من است ، وبلاهائى كه از او دفع مى گردد بواسطه فضل و لطف من است ، پس شما گواه باشيدكه من نعمتهاى اخروى را به نعمتهاى دنيوى او خواهم افزود، و عذاب آخرت را از او دفعمى كنم چنانچه بلاى دنيا را از او برطرف ساختم .
آنگاه كه عبد مى گويد: الرحمن الرحيم
خداوند مى فرمايد: بنده ام گواهى داد كه من رحمن ورحيم هستم . شما را گواه مىگيرم كه حظ وافر و بهره كامل از رحمت و عطاى خويش به او عنايت كنم .
زمانى كه مى گويد: مالك يوم الدين
خداوند مى فرمايد: همانطور كه بنده ام اعتراف كرد من مالك روز جزاء هستم ، من نيز حساباو را در قيامت آسان مى كنم . حسنات او را مى پذيرم و از سيئات او مى گذرم .
وقتى عبد مى گويد:اياك نعبد
خداوند مى فرمايد: بنده من راست گفت . او فقط مرا مى پرستد. شما را گواه مى گيرم كهثوابى به عبادت او بدهم كه همه مخالفان پرستش من بر او غبطه خورند(1).
هنگامى كه بنده مى گويد: اياك نستعين
خداى عزوجل مى فرمايد: بنده ام از من يارى طلبيد و به من پناهنده شد. پس شما را گواهمى گيرم كه او را در كارهايش يارى كنم و در سختيها دستگيرى نمايم .
عبد مى گويد: اهدنا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم
خداوند فرمايد :اين بخش از سوره براى بنده من است و براى اوست هر چه بخواهد. دعا يشرا اجابت كنم و آرزويش را بر آورم ، و از آنچه ترسيد او را ايمن سازم .


2) عابد ريا كار

عابدى گفت : سى سال نمازم را در صف اول جماعت بجا آوردم ، ولى ناگزير همه را اعادهكردم . زيرا روزى دير به جماعت رسيدم و در صفاول جائى نيافتم . چون در صف دوم به نماز ايستادم ، احساس كردم از اينكه در صفاول نيستم ناراحت و شرمسارم . در نتيجه هر طورى بود خود را در صفاول جاى دادم و نمازم را با آرامش خاطر خواندم .
آن روز دانستم همه نمازهاى سى ساله ام به ريا آلوده بوده ، چون مى خواستم خود رابهمردم بنمايانم كه پيوسته از نماز گزاران صفاول جماعت بوده ام و در اين امر از ديگران پيشى گرفته ام .


4) فوت وقت

عارفى گويد: فوت وقت نزد اصحاب حقيقت از فوت روح شديدتر است .زيرا فوت روح ، انقطاع از خلق است ، و فوت وقت ، غفلت و انقطاع از خالق .


5) مجلس شعر و ادب

روزى در مجلسى ، حكيم خاقانى را زير دست فرد بىفضل و كمالى نشاندند. وى ناراحت شد و اين رباعى را خطاب به آن شخص ‍ سرود:

اگر فروتر نشست خاقانى
نه او را عيب و نه ترا ادب است
قل هو الله نيز در قرآن
زير تبت يدا ابى لهب است


6) فراريان قيامت

از اميرمؤ منان على عليه السلام پرسيدند: مراد از آيه شريفه (2):
يَومَ يَفِرُّ المَرءُ مِن اَخيهِ وَ اُمِّهِ وَ اَبيهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنيهِ چه كسانىهستند؟
حضرت فرمود: كسى كه در فرداى قيامت از برادرش فرار مىكندقابيل است كه از هابيل مى گريزد.
كسى كه از مادرش مى گريزد موسى است .(3)
كسى كه از پدرش (4) مى گريزد ابراهيم است .
كسى كه از همسرش فرار مى كند لوط است .
كسى كه از پسرش مى گريزد نوح (5) است .
البته اين به عنوان بيان يكى از مصاديق است و مفهوم آيه اختصاص به اين مورد ندارد.


7) وصيت سگ

گويند: سگ گله اى بمرد . چون صاحبش خيلى آن را دوست داشت ، او را در يكى از مقابرمسلمين دفن كرد. خبر به قاضى شهر رسيد. دستور داد او را احضار كنند و بسوزانند.زيرا او سگ خود را در قبرستان مسلمانان بخاك سپرده است . وقتى او را دستگير كردند، ونزد قاضى آوردند، گفت : اى قاضى ، اين سگ وصيتى كرده كه مى خواهم به شما عرضكنم تا بر ذمه من چيزى باقى نماند.
قاضى پرسيد: وصيت چيست ؟
آن مرد گفت : هنگامى كه سگ در حال موت بود به او اشاره كردم كه همه اين گوسفندان ازآن تو است . پس وصيت كن كه آنها را به چه كسى بدهم .
سگ به خانه شما كه قاضى شهر هستيد اشاره كرد. اينك گله گوسفندان حاضر و آماده ،و در اختيار شما است .
قاضى با تاءثر و تاءسف گفت : علت فوت مرحوم سگ چه بود؟ آيا به چيز ديگرىوصيت نكرد؟ خداوند به نعمات اخروى بر او منت نهد و تو نيز به سلامت برو. چنانچه آنمرحوم وصاياى ديگرى داشت ما را آگاه گردان تابه آنعمل كنيم .
به اين ترتيب چوپان از مرگ نجات يافت (6).


8) گريه محتضر

جوان عابدى هنگام مرگ ، خانواده خود را ديد كه گرد او حلقه زده اند و گريه مى كنند.
پس رو به پدرش كرد و گفت :اى پدر، چرا گريه مى كنى ؟
گفت : پسرم فراق تو و تنهائى خود را بياد مى آورم اشك از ديدگانم جارى مى شود.
خطاب به مادرش گفت : مادرم ،تو چرا گريه مى كنى ؟
گفت : گريه من به خاطر غم فقدان تو است . عمرى من و پدرت زحمت كشيديم كه عصاىدوران پيرى ما باشى ، اكنون از ميان ما مى روى و ما را تنها مى گذارى .
پس به همسرش گفت : چه چيزى ترا به گريه وا داشته است ؟
گفت : اينكه نيكى ترا از دست مى دهم و به غير تو نيازمند مى شوم .
آنگاه از فرزندانش پرسيد: شما چرا مى گرييد؟
گفتند: به خاطر يتيمى و خوارى پس از تو.
پس جوان عابد به آنان نگريست و گريست .
خانواده اش پرسيدند: تو چرا گريه مى كنى ؟
پاسخ داد: شما براى خودتان مى گرييد، من هم بر خود مى گريم .
آيا چه كسى براى سفر طولانى كه در پيش دارم مى گريد؟
چه كسى به خاطر كمى زاد و توشه من اشك مى ريزد؟
چه كسى براى من در آن خانه خاكى و تنگ و تاريك قبر گريان است ؟
چه كسى براى بدى اعمال و سوءحساب من مى نالد.؟
آيا در ميان شما كه عزيزترين افراد نسبت به من هستيد، و من نيز عزيزترين افراد نسبتبه شما هستم ، كسى هست كه براى وقوف من درمقابل پروردگار براى رسيدگى اعمال بگريد؟
اين بگفت ، و آهى جانكاه كشيد و بمرد.(7)


9) خانه حق

خانه حق را بيا آباد كن
تا توانى قلب مؤ من شاد كن
قلب مؤ من خلوت خاص خداست
قلب مؤ من قبلهاهل صفاست
قلب مؤ من مخزن اسرار حق
منظر و آئينه ديدار حق
با نبى فرمود خلاق جهان
من نگنجم در زمين و آسمان
قلب مؤ من منزل و جاى من است
در دل بشكسته ماءواى من است


10) معماى زن سه شوهره

سؤ ال : آن كدام زنى است كه در يك روز از سه شوهر سه مهريه گرفته ، و درپايان روز بى شوهر است ؟
جواب : زنى باردار كه از شوهرش طلاق گرفته و پس از ساعتى وضعحمل كند، مهرش را به طور كامل دريافت نمايد، و عده اش با وضعحمل تمام است . پس به نكاح شوهر دوم در آيد وقبل از عروسى طلاق بگيرد و نصف مهرش را اخذ كند، و غيرمدخول بها عده ندارد. آنگاه شوهر سوم پس از عروسى بميرد و زن مهرش را بگيرد(8).


11) نام محمد و على

پيامبر اكرم فرمود:
هر كس چهار فرزند پسر داشته باشد و نام مرا بر يكى از آنان نگذارد در حق من جفا كردهاست (9).
همچنين حضرت اباعبداللّه الحسين عليه السلام فرمود: اگر صد پسر مى داشتم نام همهرا على مى گذاشتم (10).


12) حروف قرآن

قرآن مجيد 114 سوره ، 6234 آيه ، 76440 كلمه ، و 332322 حرف دارد.
شيخ بهائى تعداد حروف تهجى قرآن را به اين ترتيب ذكر مى كند(11).
الف -> 40792   ________   باء -> 1140
تاء -> 1299   ________   ثاء -> 1291
جيم -> 3293   ________   حاء -> 1179
خاء -> 2419   ________   دال -> 4398
ذال -> 4840   ________   راء -> 10903
زاء -> 9583   ________   سين -> 4591
شين -> 25133   ________   صاد -> 1282
ضاد -> 1200   ________   طاء -> 840
ظاء -> 9320   ________   عين -> 1020
غين -> 7499   ________   فاء -> 2500
قاف -> 5240   ________   كاف -> 22000
لام -> 14591   ________   ميم -> 20560
نون -> 2036   ________   واو -> 13700
هاء -> 700   ________   ياء -> 502


13) موعظه عابد

عابد زاهدى در ميان بنى اسرئيل 180 سال به پرستش خداوند يكتامشغول بود و لحظه اى او را معصيت نكرد. خبر عبادت آن عابد به ملائكه رسيد.
يكى ازفرشتگان از خداوند سبحان اجازه خواست تا اين عابد را زيارت كند.
خداوند اجازه داد. ملك از آسمان فرود آمد. شش روز درمقابل عابد ايستاد و عابد با او سخنى نگفت و توجه ننمود.
پس ملك به عابد گفت : مرا مى شناسى ؟
عابد پاسخ داد: معرفت پروردگارم مرا از شناخت تو باز داشت .
ملك : آيا نمى خواهى بدانى من كيستم ؟ من فرشته اى هستم كه مشتاق ديدار تو بودم . پسبه خدمت تو آمدم و تقاضا دارم مرا موعظه كنى .
عابد گفت : ترا به ده چيز توصيه مى كنم . پس خوب توجه كن تا آنها را بفهمى .
هم عالم باش و هم جاهل ، هم مبغض و هم محب ، هم راغب و هم زاهد، هم سخى و همبخيل ، هم شجاع و هم عاجز.
ملك : چگونه ممكن است هم عالم باشم هم جاهل ، هم سخى باشم و همبخيل ؟
عابد پاسخ داد: عالم به خدا باش و به غير اوجاهل .
دوستان خدا را دوست ، و دشمنان او را دشمن بدار
نسبت به دنيا زاهد باش ، و نسبت به آخرت راغب .
نسبت به دنيا و ما فيها سخى باش و نسبت به دين خودبخيل .
در طاعت خدا شجاع باش و از معصيت او عاجز(12).


14) مجادله بهلول

روزى بهلول از در خانه ابوحنيفه مى گذشت . شنيد با شاگردان خود مى گويد: امامصادق عليه السلام سه مطلب مى گويد كه من آنرا نمى پسندم .
اول آنكه شيطان به آتش دوزخ عذاب خواهد شد، در حالى كه خداوند شيطان را از آتشآفريد. چگونه ممكن است آتش بوسيله آتش بسوزد و عذاب شود.
دوم اينكه خدا را نمى توان ديد. چگونه ممكن است چيزى موجود باشد و ديده نشود.
سوم : انسان فاعلفعل خويش است و حال آنكه نصوص بر خلاف آنست .
هنگامى كه بهلول اين سخنان را شنيد، كلوخى برداشت و به سوى او پرتاب كرد.
شاگردانش بهلول را گرفتند و نزد خليفه بردند.
بهلول گفت : از من چه شكايتى دارى ؟ من كه كارى انجام نداده ام .
گفت : تو كلوخى بر پيشانى من زدى و سر مرا به درد آوردى .
بهلول : درد كجاست ؟ آن را به من نشان بده .
گفت : درد را نمى توان ديد.
بهلول : اولاً تو خود گفتى آنچه را نتوان ديد موجود نيست .
ثانياً اينكه گفتى سرت بر اثر اصابت كلوخ درد آمده ، دروغ مى گوئى . زيرا تومعتقدى شيطان به آتش نمى سوزد. زيرا او از جنس آتش ‍ است . پس تو نيز كه از جنسخاكى و از خاك آفريده شده اى ، نبايد از خاك و كلوخ معذب شوى .
ثالثا تو گفتى انسان فاعلفعل خود نيست ، پس تو چه شكايتى از من دارى ؟ و چرا ادعاء قصاص مى كنى ؟(13)


15) چشمه بقاء

اى عين بقا در چه بقائى كه نه اى
در جاى نه اى ،كدام جائى كه نه اى
اى ذات تو از جا و جهت مستغنى
آخر تو كجائى و كجائى كه نه اى


16) زبان عاقل

زبان عاقل در وراى دل او، و دل احمق در وراى زبان اوست .


17) پيروزى مظلوم

روز پيروزى مظلوم بر ظالم سختتر از روز غلبه بيدادگر بر ستمديده است .


18) ره عشق

دل جز ره عشق تو نپويد هرگز
جز محنت و درد تو نجويد هرگز!
صحراى دلم عشق تو شورستان كرد
تا مهر كسى دگر نرويد هرگز !


19) طبق رطب

عارفى را گفتند: فلانى از تو غيبت كرد.
وى طبقى رطب برايش فرستاد و گفت : شنيدم حسناتت را به من هديه كرده اى ، خواستمتلافى كرده باشم .
در روايت است كه غيبت باعث مى شود كارهاى نيك غيبت كننده از پروندهعمل او به پرونده غيبت شونده ، و كارهاى زشت غيبت شونده به پرونده غيبت كنندهمنتقل شود.


20) كيد شيطان و مكر زنان

رندى گويد: من بيش از آنچه از شيطان مى ترسم ، از زنان بيم دارم .
زيرا خداوند مى فرمايد: اَنَّ كَيدَ الشَّيطانِ كانَ ضَعيفا.(14)
و درباره زنان مى فرمايد: اَنَّ كَيدَكُنَّ عَظيمٌ.(15)


21) يكصد فرق بين احكام مردان و زنان

جابربن يزيد جعفى مى گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود:(16).
1 و 2 - بلند اذان و اقامه گفتن بر زنان در حضور اجنبى جايز نيست .
3 و 4 - رفتن زنان به نماز جمعه و جماعت مكروه است .
5 و 6 - عيادت مريض و تشييع جنازه بر زنان استحباب ندارد، ولى بر مردان مستحب مؤكداست .
7 و 8 - بلند گفتن تلبيه در حين محرم شدن ، و هروله و دويدن در سعى بين صفا و مروهبر زنان لازم نيست .
9 و 10 - بوسيدن حجرالاسود يا دست كشيدن بر آن ، وداخل خانه كعبه شدن براى زنان استحباب ندارد.
11 - حلق و سر تراشيدن براى محل شدن زنان لازم نيست ، بلكه بايد مقدارى از موى سررا بچينند.(17)
12 - زن نبايد عهده دار منصب قضا باشد.
13 - زن نمى تواند متصدى امرى از امور حكومتى شود كه نياز بهاعمال قدرت دارد.
14 - زن در امور نظامى نبايد طرف مشورت قرار بگيرد.
15 - مباشرت در قربانى حج بر زن لازم نيست مگر درحال اضطرار.
16 - زن در وضوء از باطن ذراع آغاز به شستن مى كند و مرد از ظاهر ذراع .
17 - مسح سر از زير چادر، مقنعه يا روسرى جايز است .
18 - زن مستحب است در حال قيام نماز ، دو پا را به هم بچسباند، در حالى كه براى مرداستحباب دارد پاها را از سه انگشت تا يك وجب فاصله دهد.
19 - مستحب است مرد در حال قيام نماز دستهايش را پايئن بياورد، و زن بازوانش را بهسينه بچسباند.
20 - مستحب است زن در حال ركوع دستش را روى ران خود قرار دهد، و مرد بايد دستش راروى زانويش قرار دهد.
21 - مستحب است زن هنگام سجده رفتن ابتداء بنشيند و بعد سجده كند.
22 - همچنين هنگام سر بر داشتن از سجده ابتدا بنشيند، و سپس برخيزد.
23 - مستحب است در حال سجده زنها آرنجها و شكم را بر زمين بگذارند و اعضاء بدن رابه يكديگر بچسبانند. ولى در مردها مستحب است آرنجها و شكم را به زمين نچسبانند وبازوها را از پهلو جدا نگاه دارند.
24 - هنگام تشهد مستحب است زنان دو پاى خود را بلند كنند و رانهاى خود را بهمبچسبانند.
25 - هنگام گفتن تسبيحات اربعه مستحب است انگشتان را بهم بچسبانند.
26 - هر گاه زن بخواهد با خداى خويش راز و نياز كند، بهتر است دو ركعت نماز بجاىآورد. سپس با سر برهنه دعا كند. البته در صورتى كه مشرف نباشد. خداوند دعاى او رااجابت ، و حاجت او را بر طرف فرمايد، و او را ماءيوس و نا اميد نگرداند.
27 - غسل جمعه براى زن در سفر مكروه ، و براى مرد مستحب است .
28 - گواهى زنان در مورد اجراء حدود پذيرفته نمى شود.
29 - گواهى زنان در طلاق مسموع نيست .
30 - گواهى زنان در آنچه نگاه كردن مرد به آن جايز نيست پذيرفته مى شود.
31 - شهادت زن در رؤ يت هلال و اثبات اول ماهقابل قبول نمى باشد.
32 - زنان نبايد از وسط معابر عمومى و اماكن شلوغ و پررفت وآمد حركت كنند، بلكهبايد آهسته از مسيرهائى كه نه خيلى خلوت باشد و نه خيلى شلوغ عبور نمايند.
33 - شايسته نيست زنان در اطاقهاى فوقانى و مكانهائى كه در منظر اجنبى باشدبنشينند و سكونت كنند.
34 - آموختن علوم و فنون كه مستلزم اختلاط با مردان اجنبى بدون رعايت حدود شرعى باشدجايز نيست .
35 - فراگرفتن ريسندگى و بافندگى براى زنان مستحب است .
36 - آموختن سوره نور براى زنان ثواب فراوان دارد.
37 - آموختن سوره يوسف براى زنان كراهت ، و براى مردان استحباب دارد.
38 - اگر زنى مرتد شود و از اسلام برگردد، حاكم او را توبه مى دهد. اگر توبهكرد، او را رها مى كنند. و اگر توبه نكرد، محكوم به حبس ابد بااعمال شاقه مى شود و او را در زندان به كارهاى سخت وامى دارند و از خوردن و آشاميدنمنع مى كنند جز مقدارى كه جان او حفظ شود. و بايد خوراك نا مطبوع و بد مزه به اوبخورانند و لباس زبر و خشن به او بپوشانند. وقت صلوة او را بزنند تا نمازبخواند، و هنگام روزه او را بزنند تا روزه بگيرد.ولى حكم مرد مرتدقتل است .
39 - از زنان كافر جزيه گرفته نمى شود، ولى از مردانشان جزيه مى گيرند.
40 - هر گاه زمان زاييدن فرا رسد، لازم است هر كس در اطاق زايمان باشد بيرون رود تاكسى ناظر عورت زن و كيفيت زاييدن نباشد.
41 - حضور حائض و زن جنب هنگام تلقين ميت شايسته نيست .
42 - بر حائض يا جنب جايز نيست ميت را داخل قبر قرار دهد.
43 - هر گاه زنى از جائى برخاست ، براى مرد جايز نيست بلافاصله در آنجا بنشيند، ونشستن مرد درآنجا مادامى كه سرد نشده كراهت دارد.
44 - جهاد بر زنان واجب نيست و جهاد زنان خوب شوهردارى است .
45 - حق شوهر بر زن از بزرگترين حقوق است .
46 - هر گاه زنى بميرد سزاوارتر از همه براى خواندن نماز ميت ، شوهر اوست .
47 - زن مسلمان نبايد در حضور زنان يهودى و نصرانى برهنه شود، زيرا آنانزيبائيهاى او را براى شوهران خود توصيف مى كنند و موجب مفسده مى شود.
48 - استعمال بوى خوش براى زن هنگام خروج ازمنزل جايز نيست .
49 - جايز نيست زنان خود را از حيث آرايش سر و صورت و پوشاك و غيره ، شبيه مردانبسازند. زيرا رسول خدا مردانى را كه خود را به زنان ، و زنانى را كه خود را بهمردان شبيه سازند، لعن فرموده است .
50 - مكروه است زن خود را معطل كند و بدون شوهر باقى بماند.
51 - شايسته نيست ناخنهاى زن سفيد ديده شود، هرچند با كمى حنا آن را رنگين سازد.
52 - روا نيست دستانش را در حال حيض خضاب كند، زيرا بيم تسلط شيطان بر او مى رودبه طورى كه او را به سوى ارتكاب گناه سوق دهد.
53 - هر گاه زن در حال نماز نيازى داشته باشد بايد دستهاى خود را بهم زند، ولى مردبايد با سر و دست اشاره كند و بلند تسبيح بگويد.
54 - براى زن جايز نيست بدون چادر و پوششكامل نماز بخواند، مگر كنيز باشد. يعنى زن بايد تمام بدن جزگردى صورت ، و دستو پا، تا مچ را بپوشاند، ولى در مرد ستر عورتين كافى است .
55 - پوشيدن لباس ابريشمى و حرير و زربافت براى زن در نماز و غير نماز و احرامجايز، ولى بر مردان حرام است .
56 - بدست كردن انگشترى طلا و آويختن زيورآلات حتى در نماز براى زن جايز است ،ولى بر مردان حرام و موجب بطلان نماز مى باشد.
57 - زن بدون جلب رضايت شوهر نمى تواند مالش را به مصرف برساند.
58 - زن بدون اجازه شوهر حق ندارد روزه مستحبى بگيرد.
59 - دست دادن زن با مرد اجنبى حرام است ، مگر از پشت پارچه و جامه .
60 - بيعت زنان از پشت لباس آنان است .
61 - زن بدون اذن شوهر جايز نيست به حج مستحبى برود.
62 - استحمام زنان در بيرون منزل كراهت دارد.
63 - سوار شدن زنان بر زين اسب ، دوچرخه و موتور سيكلت كراهت دارد.
64 - ارث زن نصف ارث مرد است .
65 - ديه نفس زن نصف ديه مرد است .
66 - ديه زن در جراحات باديه مرد مساوى است تا اينكه به يك سوم ديهكامل برسد و بيش از آن ديه جراحت در مرد بالامى رود و در زن پائين مى آيد.
67 - هر گاه زنى بخواهد به تنهائى به امام جماعت اقتدا كند بايد پشت سر امامبايستد، ولى اگر ماءموم مرد باشد بايد قدرى عقب تر در طرف راست امام بايستد.
68 - اگر زنى فوت كند كسى كه بر او نماز ميت مى خواند بايد درمقابل سينه او بايستد و اگر متوفى مرد باشد مصلى بايدمقابل وسط بدن او بايستد.
69 - در هنگام به خاك سپردن ميت ، زن را از پهنا، و مرد را از طرف سر بايد درقبرگذاشت .
70 - هيچ شفاعتى براى زن نزد پروردگار بهتر از رضايت شوهر نيست .
تذكر: غير از آنچه در خصال صدوق آمده ، وجوه افتراق ديگرى را نيز مى توانذكر نمود.
71 - در نماز جماعت ، اقتداء زن به مرد جايز، ولى اقتداء مرد به زن جايز نيست .
72 - شرط صحت جماعت در مرد عدم حائل بين او و ماءمومين يا امام است ، در حالى كه وجودحائل بين ماءمومين زن يا بين زن با امام مانع صحت نيست .
73 - هر گاه پس از عقد و عروسى ، شوهر ديوانه شود، همسر حق فسخ نكاح دارد، ولىاگر زن ديوانه شد، شوهر حق فسخ ندارد.
74 - تكميل تعداد لازم براى نماز جمعه بايد مرد باشد و نمازگزار زن در تحقق شرائطكافى نيست .
75 - مرد نمى تواند خمس و زكات خود را به همسر خود بدهد، ولى زن مى تواند خمس وزكات خود را به شوهرش بدهد.
76 - قضاءنماز و روزه واجب فوت شده پدر بر ولى ميت و پسر ارشد خانواده واجب استبخلاف مادر.
77 - زنان بايد هميشه از منتهى اليه طرف راست ، و مردان از وسط معابر عبور نمايند.
78 - پوشيدن لباس دوخته در حال احرام براى زن جايز، و براى مرد حرام است .
79 - پوشاندن سر در حال احرام بر مرد حرام ، و بر زن لازم است .
80 - پوشاندن صورت در حال احرام بر مرد جايز، و بر زن حرام است .
81 - كوچ زن از مشعر به منى پيش از طلوع آفتاب جايز است ، ولى براى مرد جايز نيست.
82 - انعقاد نذر زن متوقف بر اذن شوهر است .
83 - ربا ميان پدر و فرزند جايز است ، ولى بين مادر و فرزند جايز نيست .
84 - بلوغ پسر اِتمام پانزده سال قمرى ، و بلوغ دختراكمال نه سال قمرى است .
85 - در ازدواج دختر، اذن ولى (پدر يا جد پدرى ) شرط است به خلاف پسر، و اذن مادركافى نيست .
86 - ازدواج مرد مسلمان با اهل كتاب به صورت موقت جايز است ، ولى ازدواج زن مسلمان باآنها جايز نمى باشد.
87 - حق حضانت در پسر تا دو سالگى ، و در دختر تا هفت سالگى ، با مادر است .
88 - اختيار طلاق بالا صالة بامرد است و زن حقى در امر طلاق ندارد مگر تحت شرائطخاص كه ضمن عقد لازم ذكر شود.
89 - اگر مرد زنش را طلاق دهد بلافاصله مى تواند همسر ديگر اختيار كند. به خلاف زنكه بايد عده نگاه دارد.
90 - هرگاه مردى در مرض موت با زنى ازدواج كند وقبل از عروسى بميرد، عقد نكاح باطل مى شود، بر خلاف زن كه اگر در مرض ‍ موت ،شوهر اختيار كرد و از دنيا رفت ، نكاح به قوت خود باقى است .
91 - اگر مرد در حال مرض ، همسرش را طلاق دهد و با همان بيمارى پيش از گذشتيكسال بميرد، زن از او ارث مى برد، ولى اگر زن پس از عده بميرد، مرد از او ارث نمىبرد.
92 - شوهر از تمام اموال زوجه ارث مى برد، ولى زن از زمين ارث ندارد.
93 - سه خصلت : كبر، بخل و ترس در مرد مذموم ، و در زن ممدوح است .
94 - صحت طلاق متوقف است بر استماع دو مردعادل ، و استماع زن در صحت آن اعتبار ندارد.
95 - پدر مى تواند فرزند صغير خود را در صورت مصلحت به نكاح ديگرى در آورد،ولى مادر بر نكاح فرزند ولايت ندارد.
96 - نفقه زوجه و اولاد بر عهده شوهر است . و زن در تاءمين هزينه زندگى از نظر شرعمسئوليتى ندارد.
97 - براى اثبات دعاوى مالى شهادت دو زن به جاى يك مرد بشمار مى آيد.
98 - كندن مو و خراشيدن صورت در مصيبت براى مرد كفاره ندارد، ولى در زن كفاره دارد.
99 - مرد مى تواند بيش از يك زن داشته باشد، ولى زن بيش از يك شوهر نمى توانداختيار كند.
100 - اگر زن بميرد شوهر در صورت وجود اولاد، ربعمال ، و در صورت عدم اولاد، نصف مال زن را ارث مى برد. ولى اگر مرد بميرد همسرش درصورت وجود اولاد يك هشتم ، و در صورت عدم اولاد يك چهارممال شوهر را ارث مى برد.


22) پر ادعا

شخصى پرادعا پرسيد: آن دو دختر كه نامشان سكينه و رقيه بود و پشت دروازه كوفه ،شير آنها را خورد، دختران كدام امام بودند؟
پاسخ شنيد:
اولا يك نفر بود، نه دو نفر.
ثانيا پسر بود، نه دختر.
ثالثا در بيابان كنعان بود، نه پشت دروازه كوفه .
رابعا پسر پيغمبر بود، نه دختر امام .
خامسا نامش يوسف بود، نه سكينه و رقيه .
سادسا گرگ او را خورد، نه شير.
سابعاً آن هم دورغ بود.


23) سبب خلود در بهشت و دوزخ

امام صادق عليه السلام فرمود:
اهل جهنم در آن مخلدند زيرا نيت آنها اين بود كه اگر در دنيا حيات جاويد داشته باشند تاابد خدا را نافرمانى كنند.و اهل بهشت در آن مخلدند زيرا نيت آنان اين بود كه اگر در دنياباقى بمانند پيوسته خدا را اطاعت كنند. پس بسبب نيتهايشان آنان تا ابد دوزخى شدندواينان در بهشت جاويد خواهد ماند.
سپس اين آيه را تلاوت فرمود: قُل كُلُّ يَعمَلُ عَلى شاكِلَتِهِ(18)
شاكلة را به نيت تفسير نمود(19). يعنى هر كس بر اساس نيت خودعمل مى كند. البته نيت تابع آن حالت نفسانى است .
پس اگر براى انسان بواسطه انتخاب عقايد صحيحه و انجاماعمال صالحه و اكتساب اخلاق حسنه يك حالت و هيئت نفسانى ايجاد شود كه اگر تا ابددر دنيا باشد به اقتضاى شاكله و حالت نفس همواره مرتكباعمال صالحه شود مستحق خلود در بهشت مى باشد. و اگر بر خلاف اين باشد استحقاقخلود در جهنم را دارد.


24) انتظار بيجا

گرگى پاره استخوانى بلعيد و در گلويش خزيد. مرغى سر در حلق وى برد تااستخوان را بيرون آورد.سپس از گرگ مطالبه حق الزحمه نمود.
گرگ گفت : چقدر بى حيا هستى ، سرت را در دهان من فرو بردى ، و سالم بيرون آوردى، اجرت هم مى خواهى !؟


25) انسان مسافر

انسان ، مسافرى است كه در سفر خود شش منزل دارد: سهمنزل را پيموده ، و سه منزل ديگر بايد بپيمايد.
اما آن سه منزلى كه پيموده است :
1 صلب پدر: چنانكه خداوند مى فرمايد:
فَليَنظُرِ الاِْنْسانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ * يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِوَالتَّرائِبِ(20)
انسان بايد بنگرد از چه چيزى خلق شده ، او از آبى جهنده آفريده شد كه از ميان كمر مردو استخوان سينه زن خارج گرديده است .
2 رحم مادر: هُوَ الَّذى يُصَوِّرُكُم فِى الاَْرْحامِ كَيْفَ يَشاءُ(21).
اوست خدائى كه شما را در رحمهاى مادران به هر كيفيتى كه بخواهد صورت مى بخشد.
3 دنيا : وَ نُقِرُّ فِى الارحامِ ما نَشاءُ اِلى اَجَلٍ مُسَمىً ثُمَّ نُخرِجُكُم طِفلاً(22).
ما آنچه را بخواهيم تا مدتى معين در رحمها قرار مى دهيم . سپس شما را به صورتنوزادى از رحم خارج مى كنيم و وارد مرحله نوينى از حيات مى شويد.
و اما منازلى كه بايد طى شود:
1 قبر: ثُمَّ اِنَّكُم بَعدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ(23).
پس از مدتى همه شما خواهيد مرد وقبر اولين منزل ازمنازل آخرت و آخرين منزل از منازل دنيا است .
2 محشر: وَ حَشَرناهُم فَلَم نُغادِرُ مِنهُم اَحَدا وَ عَرَضُوا عَلى رَبِّكَ صَفّا لَقَدجِئتُمُونا كَما خَلَقناكُم اَوَّلَ مَرَّةٍ.(24)
ما همه مردم را در محشر گرد مى آوريم ، و احدى از ايشان را بجاى نگذاريم و مردم برپروردگار به صورت صفى عرضه مى شوند و به آنان گفته مى شود: همانا شما نزدما آمديد چنانكه نخستين بار شما را آفريديم .
3 بهشت يا جهنم :
فَريقٌ فِى الجَنَّةِ وَ فَريقٌ فِى السَّعيرِ.(25)
بايد توجه داشت اكنون ما در حال پيمودن مسيرى هستيم كه بهمنزل چهارم منتهى مى شود، و زمان طى اين مسافت ، عمر ما است . روزها به منزله فرسخها،و ساعتها به منزله كيلومترها، و نفسهاى ما به منزله قدمها است .
پس بعضى از مردم با منزل مرگ چند فرسخ فاصله دارند. و براى بعضى ديگر از اينمسير تنها چند كيلومتر بيشتر باقى نمانده ، و بعضى در چند قدمى مرگ هستند.
لذا بايد هوشيار بود و خود را براى اين سفر پر خطر آماده ساخت .

يك امروز است ما را نقد ايام
بر آنهم اعتمادى نيست تا شام


26) دنياى بى ارزش

همى بشنو كه گويد هاتفى دنيا به يك ارزن نمى ارزد
به يكدم عمر اين چندين ،به بر چيدن نمى ارزد

به گل چينان اين گلشن همى گويد چنين هاتف
كه اين گلزار و اين گلشن ، بهگل چيدن نمى ارزد

بگو اى باغبان بلبل ننالد زين سپس ديگر
كه كوتاه است عمرگل ، به ناليدن نمى ارزد

مخند اى ترا تا هست فرصت ، فكر خود مى كن
اجل در پى عمر است ، به خنديدن نمى ارزد

مگردان ديده را در سير اين دنياى بى حاصل
بحال خود دمى بنگر كه اين دنيا بيك ديدن نمى ارزد.

لباس دنيوى بيرون كن و پشمينه مى پوش
لباسى را كه بايد كَند، بهپوشيدن نمى ارزد

همه شب تابكى اى ديده در خوابى و در غفلت
دمى بيدار شو كاين شب ، بهخوابيدن نمى ارزد

نيك و بد هر چه كنى بهر تو خوانى سازند
جز تو بر خوان بد ونيك تومهمانى نيست

گنه از نفس تو مى آيد وشيطان بد نام
جز تو برنفس بد انديش تو شيطانىنيست


27) اجابت دعاى مورچه

امام كاظم عليه السلام : در عصر سليمان بن داود قحطى سختى شد. مردم از وضع بد خودبه سليمان شكايت كردند، و از او تقاضا كردند براى آنان از درگاه الهى بارانبخواهد.
سليمان گفت : فردا چون نماز صبح بجاى آورم ، بيرون مى روم و دعا مى كنم . فرداصبح سليمان پس از اداء نماز از شهر بيرون رفت ، و مردم نيز او را براى دعا همراهىكردند.
سليمان در ميان راه مورچه اى را ديد كه دستها را بسوى آسمان بلند كرده و پاها را برزمين قرار داده و مى گويد: بارخدايا، ما مخلوقى ضعيف از مخلوقات تو هستيم ، و از روزىو رزق تو بى نياز نيستيم . اى خداوند بزرگ ، ما را بواسطه گناهان بنى آدم هلاك مفرما.
چون حضرت سليمان اين دعا را بشنيد، فرمان داد مردم به شهر بر گردند. زيرابوسيله دعاى مورچه اى باران رحمت حق بر شمانازل خواهد شد. پس برگشتند و در آن سال بقدرى باران آمد كه مانند آن را هرگز نديدهبودند.(26)


28) معناى حروف الفباء

شيخ صدوق نقل مى كند: (27) شخصى خدمت پيامبر آمد در حالى كه اميرالمؤ منين در محضرپيامبر بود. از پيامبر پرسيد: حروف تهجى را چه فايده اى است ؟
پيامبر به اميرالمؤ منين فرمودند جواب او را بدهد.
امام على عليه السلام پاسخ داد: هيچ حرفى نيست مگر اينكه نشانه اى از اسماء الهى است. آنگاه به بيان هر يك از حروف الفباء پرداخت كه بر كداميك از اسماء الهى دلالت دارد.
ا - اللّه الذى لااله الا هو الحى القيوم .
ب - باق بعد فناء خلقه .
ت - تواب يقبل التوبة عن عباده .
ث - الثابت الكائن يثبت اللّه الذين آمنوا بالقول الثابت .
ج - جل ثناؤ ه و تقدست اسماؤ ه .
ح - حق حى حليم .
خ - خبير بمايفعله العباد.
د - ديان يوم الدين .
ذ - ذوالجلال والاكرام .
ر - رؤ ف بالعباد.
ز - زين المعبودين .
س - سميع بصير.
ش - شاكر لعباده المؤ منين .
ص - صادق فى وعده و وعيده .
ض - ضار نافع .
ط - طاهر مطهر.
ظ - ظاهر مظهر لا ياته.
ع - عالم بعباده .
غ - غياث المستغيثين .
ف - فالق الحب و النوى .
ق - قادر على جميع خلقه .
ك - الكافى الذى لم يكن له كفوا احد، لم يلد و لم يولد.
ل - لطيف لعباده .
م - مالك الملك .
ن - نور السموات و الارض من نور عرشه .
و - واحد صمد، لم يلد و لم يولد.
ه - هاد لخلقه .
ى - يداللّه باسطة على خلقه .
اميرالمومنين حروف تهجى را به گونه اى ديگر نيز تفسير نموده است .(28)


29) تفسير حروف ابجد

عثمان بن عفان از پيامبر اكرم پرسيد: تفسير حروف ابجد چيست ؟
پيامبر فرمود: (29) تفسير ابجد را بياموزيد، زيرا در آن نكات عجيبى است . واى برعالمى كه پيوسته با اين حروف سر و كار دارد، و تفسير آنها را نداند. سپس آنها را بهاين ترتيب تفسير نمود:
الف - آلاء اللّه ، حرف من اسمائه الف نشانه نعمتهاى الهى و حرفى از نامهاىالهى است .
ب - بهجة اللّه باء اشاره به بهجت خداوند دارد.
ج - جنة اللّه و جمال اللّه و جلال اللّه جيم نشانه جنان وجمال و جلال است .
د - دين اللّه ، دال اشاره به دين خدا يا جزاء الهى است .
ه - ‍ هاوية فويل لمن هوى فى النار هاء نشانه جهنم است ، واى بر كسى كه درآتش دوزخ بيفتد.
و - ويل لاهل النار، واى بر حال اهل دوزخ .
ز - زاوية اللّه فى النار يعنى زواياى جهنم .
ح - حطوط الخطايا عن المستغفرين فى ليلة القدر ومانزل به جبرئيل مع الملئكة الى مطلع الفجر
حاء نشانه ريزش گناهان توبه كنندكان در شب قدر است ، همان شبى كهجبرئيل با فرشتگان تا سپيده دم بر زمين فرود مى آيند.
ط - طوبى لهم و حسن مآب
درخت طوبى از آن استغفار كنندگان است و سر انجام خوشى دارند. طوبى درختى است دربهشت كه شاخه هاى آن از پشت ديوار باغ بهشت پيدا است و ميوه فراوان دارد.
ى - يداللّه فوق خلقه سبحانه و تعالى عما يشركون يا اشاره به قدرت برترخداوند است .
ك - كلام اللّه لا تبديل لكلمات اللّه و لن تجد من دونه ملتحدا
كاف اشاره به كلام خدا است . كه در كلمات اوتبديل و تغييرى نيست ، و پناهى ، جز او نمى يابى .
ل - المام اهل الجنة بينهم فى الزيارة و التحية و السلام و تلاوماهل النار فيما بينهم
لام اشاره است به ديد و بازديدهاى اهل بهشت از يكديگر و سرزنش دوزخيان برهمديگر.
م - ملك اللّه الذى لا يزول و دوام اللّه الذى لايفنى
ميم نشانه بقاء و دوام سلطنت الهى است .
ن - والنون و القلم و ما يسطرون ، فالقلم قلم من نور و كتاب من نور فى لوح محفوظيشهده المقربون و كفى بالله شهيدا
نون اشاره است به نون و قلم و آنچه مى نگارند، قلم قلمى از نور است و كتاب نيزكتاب نور است كه در لوحى محفوظ است و فرشتگان مقرب درگاه الهى نزد آن شاهد وحاضرند، و گواهى و شهادت خداوند به تنهائى كافى است .
سعفص وقرشت مانند ابجد، هوز، حطى ، كلمن تمام حروف آن بيان نشده است .
حضرت طبق روايت فرمود:
اماسعفص فالصاد صاع بصاع يعنى الجزاء بالجزاء كماتدين تدان ، ان اللّه لايريد ظلما للعباد.
صاد - اشاره به اينستكه پاداش در مقابل پاداش است . هر طور تو با ديگران معاملهكنى و پاداش آنان را بدهى ، خداوند هم همانطور با تو معامله مى كند و پاداش مى دهد.خداوند به بندگان ستم نخواهد كرد.
و اما قرشت يعنى قرشهم فحشرهم و نشرهم الى يوم القيامة فقضى بينهم بالحق وهم لايظلمون .
قرشت اشاره به آنست كه خداوند مردم را پس از مرگ زنده ، و همه را جمع مى كند وبه حساب آنان رسيدگى ، و به حق و عدالت بين آنها قضاوت مى شود، و آنان مورد ظلم وستم واقع نخواهند شد.


30) فضيلت قم

امام صادق عليه السلام :
بدان مكه حرم خدا، و مدينه حرم رسول خدا محمد مصطفى صلى الله عليه و آله ، و كوفهحرم اميرالمؤ منين على مرتضى عليه السلام است .
بدان كه حرم من و حرم امام زمان قم است .
آگاه باش كه بهشت هشت در دارد كه سه در آن به قم باز مى شود.
در آنجا زنى از فرزندان من مدفون خواهد شد.نام اوفاطمه معصومه دختر موسى بنجعفر است و شيعيان من بواسطه شفاعت او داخل بهشت مى شوند.(30)
قم همواره دارالمؤ منين ، و جايگاه بسيارى از اعلام و اكابر محدثين و علماء نامدار شيعهبوده است . اهل قم از دير باز از شيعيان واقعىاهل بيت عصمت و طهارت بشمار مى آمده اند.
گويند: زمانى حاكمى سنى مذهب به ولايت قم منصوب شد. روزى بزرگان شهر رااحضار كرد و خطاب به آنان گفت : شنيده ام شما خلفاء ثلاثه را دشمن مى داريد، و نامايشان را بر اولاد خود نمى گذاريد. بخدا سوگند، اگر كسى را نزد من نياوريد كه نامشيكى از آنان باشد شما را عقوبت مى كنم .
مردم قم سه روز مهلت خواستند، وسعى وافر بريافتن چنين شخصى نمودند. لكن كسى رانيافتند. ناچار مردى غريب و قبيح و مبتلا به همه امراض را نزد حاكم آوردند. حاكم چون اورا بديد، دشنام داد، و با ناراحتى گفت : پس از چند روز چنين شخص زشت و بيمار ومعيوبى را آورده ايد !؟
زيركى گفت : اى امير، هر چه مى خواهى بكن . ولى بدان كه در آب و هواى قم ، ابوبكرنامى بهتر از اين پرورش نمى يابد.
اين حكايت در باره شيعيان سبزوار نيز مشهور است (31).


31) عصمت امام

بدان منشاء همه گناهان چهار چيز است كه پنجمى ندارد.
و اين چهار چيز از امام منتفى است . پس امام معصوم مى باشد.
و آن ها عبارتند از:
1 - حرص : امام حريص بر دنيا و ما فيها نيست ، زيرا دنيا زير نگين انگشتر اوست . اوخزانه دار و صاحب اختيار مسلمين مى باشد. پس بر چه چيزى حرص ورزد.
2 - حسد: امام حسود نيز نباشد، زيرا انسان نسبت به برتر از خود حسد مى ورزد. درحالى كه امام افضل همه مردم مى باشد. و مافوق نسبت به مادون چگونه حسد برد.
3 - غضب : امام نسبت به هيچيك از امور دنيوى غضبناك نگردد، مگر اينكه غضب او براىخداوند باشد. زيرا خداوند اقامه حدود و اجراء احكام را بر او واجب كرده ، بطورى كه ملامتو محبت كسى او را از اين كار باز ندارد.
4 - شهوت : امام از هواى نفس پيروى نكند و لذات دنيا را بر آخرت ترجيح ندهد، زيراخداوند آخرت را محبوب امام ساخته ، همانگونه كه دنيا را براى ما محبوب نموده ، يعنىاگر حب دنيا در دل ما جاى گرفته ، در دل امام حب آخرت قرار دارد.
پس امام به آخرت مى نگرد و اشتياق دارد، و ما به دنيا مى نگريم و سرگرم هستيم . آياتو هرگز كسى را ديده اى كه به خاطر صورت زشتى از سيمائى زيبا بگذرد؟ و طعاملذيدى را به خاطر خوراك تلخى ترك كند؟ و جامه نرمى را به واسطه لباس خشنى دوراندازد؟ و نعمت جاويد پايدار را براى لذت موقت زود گذر از دست بدهد؟ بنابراين امامانگيزه گناه ندارد(32).


32) اصناف مردم در قيامت

شيخ طبرسى (33) در ذيل آيه : يَومَ يُنفَخُ فِى الصُّورِ فَتَاءتُونَاَفواجا(34) اين حديث را ذكر مى كند. معاذ بنجبل در منزل ابو ايوب انصارى نزديك رسول خدا نشسته بود و گفت : يارسول اللّه تفسير اين آيه چيست ؟
پيامبر فرمود: معاذ از امر بزرگى پرسيدى ؟ سپس فرمود: خداوند ده صنف از امت مرا بهطور جداگانه محشور مى كند و ايشان را از مسلمانان جدا مى كند، و صورتهايشان راتبديل مى نمايد. ماهيت اصلى آنان را آشكار مى سازد.
بعضى از آنها به صورت ميمون ، بعضى به صورت خوك و بعضى به صورتوارونه محشور مى شوند. در حالى كه پاهايشان از بالا و صورتهايشان از پائين است وبر روى صورت كشيده مى شوند. بعضى از ايشان كور، وبرخى كر ولال و لايعقل هستند. جمعى زبانهايشان را مى جوند و از دهانشان خونابه و چركى جارى استكه اهل محشر از ايشان معذب و متنفرند.
بعضى از ايشان دستها و پاهايشان بريده شده است . گروهى بر شاخه هائى از آتشآويزانند. و عده اى بوئى متعفن تر از مردار مى دهند. و بعضى لباسهاى آتشين پوشانيدهشده اند.
اما دسته اول كه صورت ميمون دارند، سخن چينان هستند.
دسته دوم كه به شكل خوك در آمده اند، حرام خواران هستند.
دسته سوم كه با صورت بر روى زمين بطور وارونه كشيده مى شوند، ربا خواران مىباشند.
دسته چهارم كه كورند، سلاطين جور و بيداد گران هستند.
دسته پنجم كه كرو لالند كسانى هستند كه بهاعمال خود مغرور گشته اند.
دسته ششم كه زبانشان را مى جوند(35) علمائى هستند كه كردارشان با گفتارشانمخالف است .
دسته هفتم كه دست و پا بريده اند، آزاردهندگان همسايه اند.
دسه هشتم كه به شاخه آتش آويخته شده اند، جاسوسان سلاطين جور هستند.
دسته نهم كه بوى تعفن مى دهند كسانى هستند كه از راه غير مشروع شهوترانى كرده اندو خمس و زكات نپرداخته اند.
دسته دهم كه لباسهائى از آتش بر تن دارند،اهل فخر و كبر هستند.


33) نسب پيامبر خاتم تا حضرت آدم

محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلب بنهاشم بن عبد مناف بن قصى بن كلاب بن مرة بن كعب بن لوى بن غالب بن فهر بن مالك بننضر بن كنانه بن خزيمة بن مدركه بن الياس بن مضر بننزار بن معد بن عدنان بن اود بن يسع بن سلامان بننبت بن حمل بن قيدار بن اسمعيل بن ابراهيم بن تارخ بنتاحور بن شاروح بن اورغو (هود نبى ) بن فالغ بن عامر بن شالح بن ارفحشد بن سام بن نوح بن مالك بن متوشلح بن اخنوخ (ادريس نبى ) بن بارض بن مهلائيل بن قينان بن انوش بن شيث بنآدم صلوات اللّه عليهم اجمعين .(36)
ابن عباس روايت مى كند رسول خدا فرمود: هر گاه نسب من به عدنان رسيد توقف كنيدو بالاتر نرويد. شايد اين فرمايش بدان جهت باشد كه تا جد بيستم قطعى و مورداتفاق مورخين است ، ولى از آن به بعد مورد اختلاف مى باشد. روى عن النبى صلىالله عليه و آله : قال اذا بلغ نسبى الى عدنان فاءمسكوا(37)


34) عاقبت انديشى

زين دار فنا پاى كشيدن خوشتر
پيوند ز اين و آن بريدن خوشتر
دل كردن از انديشه دنيا خالى
در عاقبت كار رسيدن خوشتتر
از صحبت خلق سخت دلتنگ شدم
وز دم چون آينه در زنگ شدم
بس نام نكوى بى مسمى ديدم
از نام نكوى خويش در ننگ شدم
هشدار كه هر ذره حساب است در اينجا
ديوان حساب است و كتاب است در اينجا
حشر است و نشور است و صراط است و قيامت
ميزان ثواب است و عقاب است دراينجا


35) اظهار نياز

مرا هر چند رانى ، ديگر آيم
اگر از پا درآيم ، از سر آيم
گرم از در برانى ، آيم از بام
ورم از بام رانى ، از در آيم
به بهانه گدائى ، به در سرايت آيم
به در سرايت آيم ، به بهانه گدائى
به جز از در گدائى ، بر تو رهى ندارم
بر تو رهى ندارم ، به جز از درگدائى

36) اهدنا الصراط

اى رهنماى گم شدگان ، اهدنا الصراط
وى نور چشم راهروان ، اهدنا الصراط

در دوزخ هوا و هوس مانده ايم زار
گم كرده ايم راه جنان ، اهدنا الصراط

بگذشت عمر در لعب و لهو و بى خودى
شايد تداركى بتوان ، اهدنا الصراط

ره دور و وقت دير و شب تار و صد خطر
مركب ضعيف و جاده نهان ، اهدناالصراط

غولى زهر طرف ره وا مانده اى زند
آه از صفير راهزنان ، اهدنا الصراط

نى ره به سوى سود و، نه سوى زيان بريم
اى از تو سود و از تو زيان ،اهدنا الصراط

از شارع هوا و هوس ، در نمى رويم
گاهى در اين و گاه در آن ، اهدنا الصراط

رفتند اهلدل همه باكاروان جان
مامانده ايم بىدل و جان ، اهدنا الصراط


37) انعطاف پذيرى

نه آنقدر نرم باش كه بفشارندت ، و نه آنقدر سخت باش كه بشكنندت .


38 معماى رياضى

س : مخرج مشترك كسرهاى نه گانه چيست ؟ يعنى كوچكترين عددى كه بر اعداد يك تادهقابل قسمت باشد و خارج قسمت عدد صحيح باشد كدام است ؟
ج : حاصل ضرب تعداد ماههاى سال در روزهاى ماه ، در روزهاى هفته .
2520= 12*30*7
نصف 1260، ثلث 840، ربع = 630، خمس = 504، سدس = 420
سبع 360، ثمن = 315، تسع = 280 و عشر = 252 مى شود.


39) تقسيم هفده شتر

سه نفر در تقسيم هفده شتر با هم مخاصمه نمودند. سهم يكى نصف ، سهم ديگرى ثلث ،و سهم سومى يك نهم شترها بود و هيچيك راضى به كشتن شتر، يا فروش سهم خود بهديگرى نبود. براى حل مشكل خدمت اميرالمؤ منين آمدند.
حضرت فرمود: آيا راضى مى شويد يك شتر از خودم به آنها اضافه نمايم تا سهام هركدام متعادل شود؟
گفتند: آرى .
حضرت هيجده شتر را بين آنها تقسيم كرد. به يكى 9 شتر، و به ديگرى 6 شتر، و بهسومى 2 شتر داد. و شتر خود را هم بر گردانيد.


next page

fehrest page