|
|
|
|
|
|
در نـجـف اشـرف شخصى به نام قاسم بود كه به فسق و فجور شهرت داشت .وى با تمام اين اوصاف ، ارادت و محبت خاصى نسبت به مرحوم قاضى داشت . او همواره دركـمـيـن مرحوم قاضى مى نشست تا وقتى آقا آمد، به وى سلام كند، مرحوم قاضى هم هموارهقـاسـم را مـشـتـاقـانـه نـصـيـحـت مـى كـرد و بـه وى مـى فـرمـود كـه حـتما نماز بخواند واعـمـال شرعى را به جا آورد؛ ولى متاسفانه قاسم به اين حرفها عنايت نشان نمى داد؛ امااز درون بـه مـرحـوم قـاضـى مـحـبـت احـسـاس مـى كـرد. چـنـديـنسـال بـديـن مـنـوال گـذشـت و چـون مـرحـوم قـاضـى مـشـاهـده نـمـود كـه در قـاسـم زمـيـنـهتحول وجود دارد، به وى فرمود: قاسم ! تو اين همه نسبت به من ابراز محبت مى كنى ؛مـردانه به من قول بده كه به يك دستور من عمل كنى ! مرحوم قاضى وقتى از قاسمقـول گرفت ، به وى فرمود: امشب حتما براى خواندن نماز شب بيدار شو. قاسمبـه وى گفت : سيدى ! اولا من معمولا تا ديروقت در قهوه خانه به سر مى برم و ديگرنـمـى تـوانـم نـيـمـه هـاى شـب بـلنـد شـوم . ثانيا من اصلا نماز نمى خوانم و شما به منسفارش نماز شب مى كنيد! مرحوم قاضى به وى فرمود: نگران نباش ، هر ساعتى كهنيت بكنى ، تو را از خواب بيدار خواهم كرد. اين فرمايش مرحوم قاضى حاكى از اين نيستكه نيمه هاى شب بيايم در خانه ، بلكه تصرف ولايى در كار است . قاسم در همان ساعتمـعـهـود بـا حـالتـى عـجـيـب از خـواب بـيـدار مـى شود و به قصد وضو گرفتن به حياطمـنـزل مـى رود؛ امـا بـه مـحـض ايـنـكـه چـشـم قـاسـم بـه آب مـى افـتـد، انـقـلاب وتـحـول عـجـيبى در سايه تصرفات مرحوم قاضى در وجود قاسم به وجود مى آيد و همينقاسم كه به فسق و فجور مشهور بود، از اوتاد و زهاد نجف مى گردد و كار به جايى مىرسد كه مردم باقيمانده چاى وى را به عنوان تبرك و شفا مى خوردند.(87) جـنـاب حـجـت الاسـلام والمـسـلمين قوچانى ، فرزند مرحوم آيت الله حاج شيخ عباس قوچانى(وصـى مـرحـوم قـاضـى ) در مـورد آن عـارف فـرزانـه از پـدر خـويـش چـنـيـننقل مى فرمايند: خاطره ديگرى كه درباره قدرت روحى مرحوم قاضى از ايشان (مرحوم آيت الله قوچانى )بـه يـاد دارم ايـن اسـت كه مى فرمودند بين ايران و عراق مسائلى پيش آمده بود و ارتباطبـيـن دو كشور قطع شده بود و پولى كه از طرف پدر ايشان به نجف مى رسيد، مدت دوسال گذشته و يك فلس هم از ايران نيامد. آن موقع شهريه اى هم به طلاب داده نمى شدو تـنـها سه عدد نان در روز توسط مرحوم آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى بهطلاب داده مى شد. كسبه نجف معمولا به مردم و بويژه طلاب به طور نسيه جنس مى دادند وحـتـى بـه مدت چند سال هم مطالبه نمى كردند و از اين بابت حق بزرگى بر حوزه نجفدارنـد. مـرحـوم والد مـا هـم هـر دو سالى يك بار مسافرتى به ايران مى كردند و يكى اززمـينهاى خود را فروخته و بابت بدهكارى خود مى پرداختند (و مى فرمودند:) در اين دوسـال ، خـوراك مـا در شـبـانـه روز سـه عـدد نان و سكنجبين بود و يك بار هم به خاطرمانخطور نكرد كه اين چه زندگى اى است . اين همه نه به خاطر قدرت روحى ما بود؛ بلكهحكايت از قدرت روحى مرحوم قاضى مى كرد كه چنان ما را تحت تاءثير قرار داده بود كهبه اين گونه مسائل فكر نمى كرديم .(88) از نـكـات بـسـيـار مـهمى كه يك مربى موفق بايد رعايت نمايد، توجه به استعداد سالكطـريـق خـدا و مـيـزان فـراگـيرى وى و ظرفيتهاى روحى اوست . روش پيامبران الهى عليهالسـلام هـمـواره اين بود كه هر سخنى را به هر كسى نمى گفتند و هر حكمتى را در اختيارهـر شخصى قرار نمى دادند؛ چرا كه حكمت ، همچون گوهرى تابناك كه گيرنده آن بايدارزش آن را درك كند و در فهم آن موفق و نسبت به حفظش كوشا بوده ، آن را درست به كاربـنـدد. چـه بـسـا كـلام آمـوزنـده اى كـه راه گـشـاى جـويـنـدگـان اسـت ، ولى بـهدليـل نـاتـوانـى سـالك و رهـرو از فـهـم دقـيـق آن ، مـوجـب گمراهى او خواهد شد. به هميندليـل رسـول گـرامـى اسـلام صـلى الله عـليـه و آله فـرمودند: انا معاشر الانبياء نكلمالناس على قدر عقولهم ؛ ما پيامبران ، با مردم به اندازه خردشان سخن مى گوييم.(89) مرحوم آيت الله قاضى در اين مورد بسيار دقيق بودند و با هر يك از شاگردان خويش برطـبـق اسـتعداد او رفتار مى نمودند. دستورات اخلاقى و عملى ايشان مناسب با حالات سالكبـود و همين امر نيز موجب مى شد كه همگان به عمق تعاليم ايشان پى نبرند و هر كس بهقـدر ظـرفـيـت خـويـش از آن خـرمـن عـلم و دانـش خوشه چيند. يكى از شاگردان آن مرحوم مىگويد: مـرحـوم آقـا شـبـهـا مـجـلس اخـلاق داشـتـنـد و چراغ روشن نمى كردند و به همان تاريكى ،بعضى از علماى نجف كه اهل باطن بودند به آن مجلس حاضر مى شدند و غالبا صحبت درمـعـرفة النفس بود و تهذيب اخلاق و صحبت عرفان هم مى فرمودند؛ و لكن بيشتر در همانمـعـرفـت ذات انـسان و خودشناسى بود و اگر ناشناسى وارد مى شد، صحبت را تغيير مىدادنـد و در اطـراف زيارت سيدالشهدا عليه السلام صحبت مى فرمودند كه استعداد مختلفاست و هر حرفى را به هر كسى نمى شود گفت . قدس الله سره العزيز!(90) حـجـت الاسلام و المسلمين قوچانى ، فرزند مرحوم آيت الله قوچانى مى فرمايند: ... هر وقتكـسـى خـدمـت ايـشـان (مـرحـوم قاضى ) مى رسيد و درخواستى مى كرد، يك سرى دستوراتعـمـومـى داشـتـنـد، يـكـى خـوانـدن نـمـازهـاى نـافـله در شـبـانـه روز، نـمـازاول وقـت ، سـجـده بـيـن الطـلوعـيـن و اربـعـيـنـيـات كـه اذكـار خـاصـى را در هـرچهل روز توصيه مى كردند و سپس طبق ظرفيت افراد، دستورات متفاوتى مى دادند. هر روزدو جـلسـه صبح و بعد از ظهر داشتند كه جلسه بعد از ظهر افراد خاص مورد نظر ايشانشركت مى كردند. مرحوم والد در هر دو جلسه شركت مى كردند و مى فرمودند: جـلسـه بـعـد از ظهرها آن قدر قوى بود كه ما مدت 24 ساعت در اختيار ايشان و گويىمسخر ايشان بوديم .(91) و نيز حكايت زير در مورد برخى از دستورات ايشان گوياى همين مطلب است : يـكـى از شـاگردان مرحوم على آقاى قاضى كه قدرى جوان هم بود، روزى مرحوم قاضىمى بيند كه او روز به روز رنگش زرد و خودش لاغر مى شود. از ايشان مى پرسد: چهكار مى كنى كه اين طور مى شوى ؟ جواب مى دهد: هر شب غير از مقررات عادى ، يكقرآن ختم مى كنم و تقريبا خواب ندارم . ايشان مى فرمايد: از امشب فكر كن كه مندر مـقـابـلت نـشـسـتـه ام و بـخـوان ! آن شخص فردا آمد و گفت : بيشتر از يك جزءنـتـوانـسـتـم بـخـوانـم . بـعـد از چـنـد روز دسـتـور مـى دهـد كـهخـيـال كـن به امام زمان عليه السلام مى خوانى و يا پيامبر و يا على عليه السلام . فرداآمـد و گـفـت : هـر چـه كـردم نتوانستم بيشتر از يك حزب بخوانم . بعد از چند روزفـرمـود: خـيـال كـن بـه خـدا مـى خـوانـى ! مـى گـويـنـد آن جـوان ازاول قـرآن شروع نموده بود و در اياك نعبد و اياك نستعين مانده بود و صبح همانشب از دنيا رفت .(92) بـه دليـل رعـايت همين اصل مهم ، يعنى تفاوت استعدادها و عدم فهم نكات عرفانى توسطهـر قـلبـى ، عـرفـا هـمـواره شـاگـردان خـويش را به مخفى نگه داشتن اسرار سفارش مىنـمـودنـد و از بـيـان سـخنانى كه براى همگان قابل فهم نيست ، پرهيز مى كردند. مرحومحاج سيد هاشم حداد مى فرمايند: مـرحـوم آقا (آيت الله قاضى ) به من گفتند: سيد هاشم ! سر را فاش مكن كه گرفتارمـى شـوى ! روزى مـى رسد كه از اطراف و اكناف بيايند و عتبه درت را ببوسند. مىفـرمـودنـد: مـن در تـمام مدت عمر، يك بار، آن هم در حقيقت به واسطه محذور و حيا سرى رافاش كردم و تا به حال كه دهها سال است از آن مى گذرد گرفتار آنم . رهنمودهاى اخلاقى استادى كه خود از آبشخور قرآن و اهل بيت عليه السلام سيراب شده باشد و حكيم عارفىكـه حـكـمـتـش از چـشـمـه اخـلاق جـوشـيـده و عـرفـانـش را از مـنـبـعزلال وحى الهى برگرفته باشد، براى هدايت و ارشاد سالكان طريقت ، دست مايه اى جزثـقـليـن نخواهد داشت و پيامش تنها كلام الهى و بيان شيواى امامان بزرگوار شيعه عليهالسلام خواهد بود و آيت الله سيد على قاضى طباطبايى از اين جمله است . او هر چه داشت ،از مـكـتـب جـان پـرور اسـلام داشت و هر چه مى گفت ، شاخ و برگى از درخت تناور قرآن وحـديث بود. ايشان جز به آنچه معصومان عليه السلام بيان فرموده بودند سفارش نمىكرد و تنها راه رسيدن به معبود و مقصود واقعى را حركت در مسير آن بزرگواران مى دانست. يكى از امورى كه مرحوم قاضى بسيار بر آن تاكيد مى نمود، برپا داشتن نماز شب بود.نماز شب يكى از مستحبات مورد تاكيد شرع مقدس اسلام است و معصومين عليه السلام و بهپـيـروى از ايشان ، اولياى الهى ، همگى در انجام اين امر مهم اهتمام داشتند. در اهميت اين امرهـمـين بس كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله ضمن سفارش على عليه السلام به نمازشـب ، مـوفـقـيـت آن حـضرت را در انجام اين سنت نيكو از درگاه خداوند تعالى درخواست مىكردند.(93) علامه فقيد، آيت الله سيد محمد حسين طباطبايى مى فرمايند: چـون بـه نـجـف اشـرف بـراى تحصيل مشرف شدم ، از نقطه نظر قرابت و خويشاوندى ورحـمـيت ، گاه گاهى به محضر مرحوم قاضى شرفياب مى شدم تا يك روز در مدرسه اىايـسـتـاده بودم كه مرحوم قاضى از آنجا عبور مى كردند. چون به من رسيدند، دست خود راروى شـانـه من گذاردند و گفتند: آخرت مى خواهى ، نماز شب بخوان ! اين سخن آن قدر درمـن اثـر كـرد كـه از آن بـه بـعـد، تـا زمـانـى كـه بـه ايـران مـراجـعـت كـردم ، پـنـجسال تمام در محضر قاضى روز و شب به سر مى بردم و آنى از ادراك فيض ايشان دريغنـمى كردم و از آن وقتى كه به وطن ماءلوف بازگشتم تا وفات استاد، پيوسته روابطمـا بـرقـرار بـود و مـرحـوم قـاضـى طبق روابط استاد و شاگردى دستوراتى مى دادند ومكاتبات از طرفين برقرار بود.(94) يكى ديگر از سنتهاى نيكوى شرع مقدس اسلام ، بيتوته در مساجد و اعتكاف است . بر طبقمـدارك تـاريـخى و روايات اسلامى ، رسول خدا و ائمه هدى عليه السلام در انجام اين امراسـتـحبابى مقيد بودند و شيعيان را نيز به اهتمام در خلوت با خداوند كه تمرينى براىبريدن از مخلوق و پيوستن به خالق است تشويق مى نمودند.(95) در اين راستا، يكىاز رهـنـمـودهـاى مـرحـوم قـاضـى ، عـبادت و بيتوته در مساجد و مكانهاى متبركى مانند مسجدكوفه و سهله بود: مـرحـوم قـاضـى شـاگـردان خـود را طـبـق مـوازيـن شـرعـيـه ، بـا رعـايـت آداب بـاطـنـيـهاعمال و حضور قلب در نمازها و اخلاص در افعال ، به طريق خاصى دستورات اخلاقى مىدادند و دلهاى آنان را آماده براى پذيرش الهامات عالم غيب مى نمودند. خود ايشان در مسجدكـوفـه و سـهـله حـجره داشتند و بعضى از شبها را به تنهايى در آن حجرات بيتوته مىكـردنـد و شاگردان خود را نيز توصيه مى كردند بعضى از شبها را به عبادت در مسجدكـوفـه و يا سهله بيتوته كنند و دستور داده بودند كه چنان چه در بين نماز و يا قرائتقـرآن و يـا در حـال ذكر و فكر براى شما پيشامدى كرد و صورت زيبايى را ديديد و يابـعـضـى از جـهـات ديـگـر عـالم غـيـب را مـشـاهـده كـرديـد، تـوجـه نـنـمـايـيـد ودنـبـال عـمـل خـود بـاشـيـد اسـتـاد علامه (96) مى فرمودند: روزى من در مسجد كوفهنشسته بودم و مشغول ذكر بودم . در آن بين ، يك حوريه بهشتى از طرف راست من آمد و يكجـام شـراب بهشتى در دست داشت و براى من آورده بود و خود را به من ارائه مى نمود. همينكـه خـواسـتـم بـه او تـوجـهى كنم ، ناگهان ياد حرف استادم افتادم و لذا چشم پوشيده وتـوجـهى نكردم . آن حوريه برخاست و از طرف چپ من آمد و آن جام را به من تعارف كرد. مننـيز توجهى ننمودم و روى خود را برگرداندم . آن حوريه رنجيده شد و رفت و من تا بهحال ، هر وقت آن منظره به يادم مى افتد، از رنجش آن حور متاثر مى شوم .(97) از ديـگـر رهـنـمـودهاى اخلاقى آن عارف واصل ، رعايت ميانه روى در خوراك بود. پرخورىيـكـى از صـفـات زشـتـى است كه افزون بر زيانهاى جسمى ، روح را خسته و اشتياق بهعبادت و توان تفكر را از انسان سلب مى نمايد. علامه طباطبايى مى فرمايند: مـرحـوم اسـتـاد قـاضـى - رضـوان الله عليه - روايتى غريب درباره فوايد جوع بيان مىفـرمـود و مـحـصـلش آنـكـه در زمان انبياى سلف ، سه نفر رفيق گذرشان به ديار غربتافـتـاد. شـب فـرا رسـيـد؛ هـر يـك بـراى تـحـصـيل غذا به نقطه اى متفرق شدند؛ ليكن بايـكديگر ميعاد نهادند كه فردا در وقت معين در آن ميعادگاه يكديگر را ملاقات كنند. يكى ازآنها ميهمان بود و ديگرى به ميهمانى شخصى در آمد و چون سومى جايى نداشت ، با خودگـفـت : بـه مسجد مى روم و ميهمان خدا مى شوم و تا صبح در آن جا به سر برد و هم چنانگرسنه باقى بود. صبحدم ، در ميعاد خود، هر سه نفر حضور يافتند و هر يك سرگذشتخود را بيان كردند. از جانب خداى تعالى ، به نبى آن زمان وحى رسيد كه به آن ميهمان مابگو: ما ميهمانى اين ميهمان عزيز را قبول كرديم و خود ميزبان او شديم و براى او درصـدد تـهـيـه بـهـتـريـن غـذاهـا بـرآمديم ، لكن در خزانه غيب خود تفحص كرديم ، بهتر ازگرسنگى غذايى براى او نيافتيم .(98) فوايد آيات قرآن و دعا از زبان آيت الله قاضى دعـا، سـپـر مـؤ مـن ، اسـلحـه پيامبران عليه السلام ، ستون دين ، نور آسمان و زمين ، كليدنـجـات و گـنـجـيـنـه رسـتـگـارى اسـت .(99) قرآن كريم مؤ منان را به دعا كه عبادتىبزرگ ، بلكه روح همه عبادتهاست دستور داده ، مى فرمايد: ادعـونـى اسـتـجب لكم ؛ ان الذين يستكبرون عن عبادتى سيدخلون جهنم داخرين (غافر:60)؛ مرا بخوانيد كه شما را اجابت مى كنم ؛ همانا به زودى كسانى كه با تكبر از عبادتمن سرباز مى زدند، با خوارى داخل جهنم خواهند شد. در روايات ، افزون بر بيان اهميت اين امر، آثار و فوايدى نيز براى بعضى از ذكرها ودعـاهـا و نيز خواصى براى برخى از آيات قرآن كريم ذكر شده است تا مؤ منان را هر چهبيشتر تشويق نمايد و نيز به آنان بياموزد كه هيچ جنبشى و هيچ اثرى از هيچ موجودى درجـهـان هـسـتـى صـادر نـمـى شـود، مـگـر آنـكـه تـحـت اراده و نـفـوذ خـداونـد قـادرمتعال است و مؤ من بايد در هر حال ، در سختى و آسايش و فقر و ثروت ، همواره اراده او رانافذ بداند و خود را تحت سلطه آن موجود برتر و عالى بداند. در مـيـان تـعليمات مرحوم آيت الله العظمى قاضى نيز به چنين مواردى برمى خوريم كهگـويـاى احـاطـه بـسـيـار ايشان بر آيات و روايات و نيز تعبد آن حكيم فرزانه و تمسكشـديـد آن عارف يگانه به ريسمان محكم قرآن و عترت مى باشد. استاد سيد حسن قاضىطباطبايى ، فرزند مرحوم قاضى ، در يادداشتهاى خود به نمونه هايى اشاره فرموده اندكه جا دارد با بيان آنها اين اوراق را متبرك و نورانى سازيم : 1. آن مرحوم براى تقويت حافظه ، خواندن آيت الكرسى و معوذتين (دو سوره مباركه ناسو فلق ) را سفارش مى فرمودند. 2. مرحوم قاضى براى طلب وسعت رزق اين آيات را قرائت مى نمودند: اسـتـغـفـروا ربـكـم انـه كـان غـفـارا # يـرسـل السـمـاء عـليـكـم مـدرارا # و يـمـددكـمبـامـوال و بـنـيـن و يـجـعـل لكـم جـنـات و يـجـعـل لكـم انـهـارا(نـوح : 12 - 10) و ازپـروردگـارتـان طـلب بـخـشش كنيد كه او بسيار آمرزنده است تا از آسمان ، فراوان برشـمـا فـرو فـرسـتـد و شما را با دارايى و فرزندان نيرو بخشد و براى شما نهرهايىقرار دهد. 3. به همه سفارش مى كردند اين ذكر را قرائت كنند: اسـتـغـفـر الله الذى لا اله الا هـو مـن جـميع ظلمى و جرمى و اسرافى على نفسى و اتوباليه از خداوندى كه هيچ معبودى جز او نيست ، به خاطر تمامى ظلمها و گناهانم و ستمىكه بر خود روا داشته ام طلب بخشش مى كنم و به سوى او باز مى گردم . 4. آن مـرحـوم در هـنـگـام اضطراب و ناراحتى هاى روحى ، خواندن اين كلمات را سفارش مىكردند: لا اله الا الله وحـده لا شـريـك له و له الحـمـد و له المـلك و هـو عـلىكـل شى ء قدير. اعوذ بالله من همزات الشياطين و اعوذ بك ربى من ان يحضرون ، ان اللههـو السـمـيع العليم ،؛ هيچ معبودى جز خداوند يكتاى بى شريك وجود ندارد و ستايش وحكومت مخصوص اوست و او بر هر كارى تواناست . از وسوسه هاى شياطين به خدا پناه مىبـرم و بـه تـو پـنـاه مـى بـرم - اى پـروردگـارم - از ايـنكه نزد من حاضر شوند، هماناخداوند شنوا و داناست . 5. بـراى حـفـظ امـنـيت خانه دستور مى دادند كه اين دعا بر روى كاغذى نوشته و بر دربمنزل آويخته شود: يـا حـافـظـا لا يـنـسـى ؛ يـانعمة لا تحصى ؛ انت قلت و قولك الحق : انا نحن نزلناالذكر و انا له لحافظون (حجر:9) اى نگهبانى كه فراموش نمى كنى و اى نعمتىكـه هـرگز به شماره در نمى آيى ، تو فرمودى ، و سخن تو حق است ، همانا قرآن راما نازل كرديم و خود آن را حفظ خواهيم كرد. 6. در صـورت تـرس از زيـان خـوراكـى يـا نوشيدنى به خواندن اين كلمات سفارش مىنمودند: بسم الله الرحمن الرحيم خير الاسماء اله الارض و السماء الرحمن الرحيم الذى لا يضرمـع اسـمـه سـم و لا داء؛ بـه نـام خـداونـد بـخشنده مهربان ، بهترين نامها، معبود زمين وآسمانها، خداوند رحمان و رحيمى كه با نام او هيچ سم و بيمارى اى زيان نمى رساند. 7. آن مـرحـوم سفارش مى فرمودند در صورت روبرو شدن با شخص ستمگرى كه از اومـى تـرسـيـد، دسـتـهـا را باز كنيد و اين حروف را بر دست راست بشماريد: بسم اللهالرحمن الرحيم ؛ ك - ه - ى - ع - ص و بر دست چپ نيز بسم الله الرحمن الرحيم ؛ح - م - ع - س - ق خـوانـده شـود؛ سـپـس انـگـشـتـان دو دسـت راداخل يكديگر نماييد. 8. براى ايمنى از نيش زدن حيوانات موذى ، اين دعا را سفارش مى فرمودند: اعوذ بكلماتالله التـامـات التـى لا يـجـاوزهـن بر و لا فاجر من شر ما ذراء و من شر ما براء و من شركـل دابـة ؛ هـو آخـذ بـنـاصـيـتـها، ان ربى على صراط مستقيم ، به كلمات تامه خداوند،كـلمـاتـى كـه هـيـچ نـيـكـوكـار و بدكارى از آن تجاوز نمى كند پناه مى برم از شر آنچهآفريده است ، او بر همه آنان تسلط دارد، همانا پروردگارم بر صراط مستقيم است . 9. زمـانـى كـه در نـجـف اشـرف بيمارى مالاريا شيوع پيدا كرد، مرحوم قاضى به افرادمبتلا توصيه مى نمودند آياتى از قرآن را كه در مورد حضرت ابراهيم عليه السلام است، تـلاوت نـمـايـنـد؛ مـانـنـد اين آيه : قلنا يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم # واردادوا بـه كـيـدا فـجـعـلنـاهم الاخسرين (انبياء 69 70-) گفتيم : اى آتش ! بر ابراهيمسرد و سلامت شو! و آنان خواستند با او مكر كنند، پس آنان را خوار كرديم . 10. مـرحـوم آيـت الله شـيـخ عـلى قـسـام ، يـكـى از شـاگـردان ايـشـان چـنـيـننقل فرمودند: مـن از جـهـت فـرامـوشـكـارى و كـمـى حـافـظـه ، بـراى آقا سيد على قاضى شكايت كردم ومـخـصوصا متذكر شدم از اينكه چيزى را در جايى مى گذارم ، بعد به ذهنم مراجعه كرده وچـيـزى بـه ياد نمى آورم . مرحوم قاضى فرمودند: زمانى كه چيزى را در جايى قرارمـى دهـى ، بـخـوان : بـسـم الله الرحـمـن الرحـيـم ، فانك سوف لن تنساه ان شاء اللهتعالى .(100) 11. مـرحـوم قـاضـى قـرائت دعـاى زيـر را بـه مـدتچهل شب ، هر شب يك بار تا صد بار براى برآورده شدن حاجت سالكان درگاه الهى مفيدمى دانستند: الهى كيف ادعوك و انا انا و كيف اقطع رجائى منك و انت انت ؟ الهى اذا لم اسالك فتعطينى، فـمـن ذا الذى ادعوه فيعطينى ؟ الهى اذا لم ادعك فتستجيب لى ، فمن ذا الذى ادعوه فيستجيبلى ؟ الهـى اذا لم اتـضـرع اليك فترحمنى ؟ فمن ذا الذى اتضرع اليه فيرحمنى ؟ الهىفـكـمـا فـلقـت البـحـر لمـوسـى عـليـه السـلام و نـجـيـتـه اسـالك ان تـصلى على محمد وآل مـحـمـد و ان تـنـجـيـنـى مـمـا انـا فـيـه و تـفـرج عـنـى فـرجـا عـاجـلا غـيـراجل بفضلك و رحمتك يا ارحم الراحمين . 12. مـرحـوم سـيـد هـاشـم حـداد از اسـتـاد خـويـش ، مـرحـوم قـاضـىنقل فرموده اند كه قرائت كهيعص (مريم : 1) و حمعسق (شورى : 1) و آيهو عنت الوجوه للحى القيوم و قد خاب من حمل ظلما (طه 111) براى دفع شر دشمنمفيد است . آنـچـه ذكـر شـد، بـرخـى از دعاهايى است كه آن مرحوم به شاگردان خويش مى آموختند ودعـاهـاى ويـژه اى نـيـز وجـود داشـت كـه ايـشـان جـز بـراى افـراد خـاصـىنقل نمى كردند. روايت عنوان بصرى عـنـوان بـصـرى يـكى از ياران و شاگردان مالك بن انس (101) بود و براى كسب علمنزد او رفت و آمد مى كرد. وى پس از ورود امام جعفر صادق عليه السلام به مدينه ، براىفـراگـيـرى دانـش نـزد آن حضرت مى رود؛ اما ابتدا با بى مهرى امام صادق عليه السلاممـواجـه مـى شـود و سـرانـجـام ايـشان وى را مى پذيرند و در ضمن روايتى بسيار ژرف وپرمحتوا، راه سير و سلوك را به او مى آموزند. بـنـا به گفته مرحوم حاج سيد هاشم حداد رضى الله عنه ، آيت الله قاضى (قدس سره )بـه شـاگـردان خـويـش و مريدان و طالبان سير و سلوك سفارش مى كردند روايت عنوانبـصـرى را نـوشته ، همراه خود داشته باشند و هفته اى يك دو بار آن را مطالعه نمايند وبـه دستورات آن عمل كنند.(102) با توجه به اهميت اين روايت شريف و مطالب پرارجآن در مـورد كـيـفـيـت مـعـاشـرت و خـلوت ، كـيـفـيـت و مـقـدار خـوراك ، كـيـفـيـتتـحـصـيـل عـلم و بـيان صفاتى پسنديده از قبيل حلم و صبر و شكيبايى در برابر گفتارهـرزه گـويـان و نيز مقام عبوديت و تقوا و تسليم و رضا و مراتب توحيد الهى ، آن را بهطور كامل نقل مى كنيم تا به لطف پروردگار، همگان را سودمند افتد.(103) علامه بزرگوار، مرحوم شيخ محمد باقر مجلسى (قدس سره ) مى فرمايد: وجـدت بـخـط شـيـخنا البهائى ما لفظه : من روايتى را به خط شيخمان بهاءالدين عاملى(شيخ بهائى ) يافتم كه عبارت آن چنين است : قـال الشـيـخ شـمـس الديـن مـحـمـد بـن مـكـى : شـيـخ شـمس الدين محمد بن مكى (شهيداول ) فرمود: نقلت من خط الشيخ احمد الفراهانى - رحمة الله - عن عنوان البصرى و كان شيخا كبيراقـد اتـى عـليـه اربـع و تـسعون سنة قال : من از دست خط شيخ احمد فراهانى (ره ) ازعـنـوان بـصـرى كـه پـيـرمـردى نـود و چـهـار سـاله بـود،نقل مى كنم كه وى گفت : كـنت اختلف الى مالك بن انس سنين ؛ فلما قدم جعفر الصادق عليه السلام المدينة اختلفاليـه و حـبـبـت ان اخـذ عـنه كما اخذت عن مالك . من سالها نزد مالك بن انس رفت و آمد مىكردم . هنگامى كه امام جعفر صادق عليه السلام به مدينه تشريف آوردند، نزد ايشان رفتو آمد كردم و دوست داشتم همان طور كه از مالك كسب علم مى كردم ، از ايشان نيز فرا گيرم. فـقـال لى يـومـا: انـى رجـل مـطـلوب و مـع ذلك لى اوراد فـىكـل سـاعـة مـن آنـاء الليل و النهار؛ فلا تشغلنى عن وردى و خذ عن مالك و اختلف اليه كماكـنـت تـخـتـلف اليـه ! روزى حـضـرت بـه مـن فـرمودند: من مردى هستم كه (از طرفدستگاه حكومتى ) تحت نظر مى باشم و افزون بر آن ، در هر ساعتى از ساعات شب و روزاذكارى دارم ، بنابراين مرا از خواندن دعاهايم باز مدار و همان طور كه قبلا نزد مالك رفتو آمد مى كردى ، اكنون نيز از او كسب علم كن ! فـاغـتـمـمت من ذلك و خرجت من عنده و قلت فى نفسى : لو تفرس فى خيرا لما زجرنى عنالاخـتـلاف اليـه و الاخـذ عنه ! من از اين سخن غمگين شدم و از نزد ايشان خارج شده ، باخـود گـفـتـم : اگـر در من خيرى مى يافت ، از رفت و آمد نزد خودش و كسب علم باز نمىداشت ! فدخلت مسجد الرسول و سلمت عليه ثم رجعت من الغد الى الروضة و صليت فيها ركعتينو قـلت : اسـالك يا الله و يا الله ان تعطف على قلب جعفر و ترزقنى من علمه ما اهتدىبـه الى صـراطـك المـسـتقيم ! پس داخل مسجد پيامبر شدم و بر آن حضرت سلام كردم ،سپس فردا به روضه رسول خدا بازگشتم و در آنجا دو ركعت نماز خواندم و عرض كردم :خـدايـا! خداوندا! از تو درخواست مى كنم كه قلب جعفر را نسبت به من مهربان كنى و ازدانش او چيزى به من ارزانى فرمايى كه با آن به راه مستقيمت هدايت شوم ! و رجـعـت الى دارى مـغتما و لم اختلف الى مالك بن انس لما اشرب قلبى من حب جعفر. فماخـرجـت مـن دارى الا لصـلوة مـكـتـوبة حتى عيل صبرى . و با اندوه به خانه بازگشتم وديـگـر نـزد مالك بن انس نرفتم ، زيرا قلبم از محبت جعفر لبريز شده بود و جز براىاداى نماز واجب از خانه خارج نمى شدم تا آنكه صبرم تمام شد. فـلمـا ضـاق صـدرى تـنعلت و ترديت و قصدت جعفرا و كان بعد ما صليت العصر.چـون سـيـنـه ام تـنـگ شـد، كـفشهايم را پوشيده ، ردا به دوش انداختم و پس از اقامه نمازعصر، براى ملاقات با جعفر بن محمد حركت كردم . فـلمـا حـضـرت بـاب داره اسـتـاذنـت عـليـه ؛ فـخـرج خـادم ،فـقـال : مـا حـاجـتـك ؟ فـقـلت : السـلام عـلى الشـريـف .فـقال : هو قائم فى مصلاه . فجلست بحذاء بابه . چون به در منزلش رسيدم ، اجازهورود خواستم . خادمى بيرون آمد و پرسيد: چه كارى دارى ؟ گفتم : مى خواهم به آقا سلامعـرض كـنـم . خـادم گـفـت : ايـشـان در مـصـلاى خـويـش بـه نـمـاز ايـسـتـاده انـد. از ايـن رومقابل در خانه نشستم . فـمـا لبـثـت الا يسيرا اذ خرج خادم فقال : ادخل على بركة الله ! فدخلت و سلمت عليه ؛فـرد السـلام و قال : اجلس ، غفرالله لك ! پس از اين كه مدت كوتاهى نشستم ، خادمىآمـد و گـفـت : بـر بـركـت خـداونـد داخـل شـو! پـس داخـل شـدم و سـلام كـردم . حـضـرت جـواب سـلام داده ، فـرمـودنـد: بـنـشـين ، خداوند تو رابيامرزد! فـجـلسـت فـاطـرق مـليـا ثم رفع راسه و قال : ابو من ؟ قلت ابو عبدالله ! نشستمآنـگـاه حضرت سر به زير انداختند و پس از مدتى سر را بلند كردند و فرمودند: كنيهات چيست ؟ عرض كردم : ابو عبدالله . قال : ثبت الله كنيتك و وفقك يا ابا عبدالله ! ما مسالتك ؟ فرمود: خداوند تو را بركنيه ات ثابت قدم بدارد (همواره بنده خدا باشى ) و تو را موفق كند اى ابا عبدالله ! چهدرخواستى دارى ؟ فقلت فى نفسى : لو لم يكن لى من زيارته و التسليم غير هذا الدعاء لكان كثيرا!من پيش خود گفتم : اگر جز اين دعا چيزى از زيارت و سلام نصيب من نشود، خيلى زياد است!
|
|
|
|
|
|
|
|