بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب داستانهای سوره حمد, حجت الاسلام والمسلمین على میرخلف زاده ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     HAMD0001 -
     HAMD0002 -
     HAMD0003 -
     HAMD0004 -
     HAMD0005 -
     HAMD0006 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

مقدمه 
الحمد للّه ربّ العالمين والعاقبة لاهلالتّقوى واليقين ، الصّلوة والسّلام على اءشرف الانبياء والمرسلين ، حبيب اله العالمينابى القاسم محمّد، صلّى اللّه عليه وآله المعصومين ، الذين اذهب اللّه عنهم الرجس وطهرهمتطهيرا، سيّما حجّة بن الحسن العسكرى روحى و ارواح العالمين له الفداء .
از دير زمانى بود كه در انديشه و خاطرم خطور مى نمود كتابى در تفسير قرآن بنگارمتا مورد استفاده عموم بطور سليس و روان و ساده قرار بگيرد و بدين وسيله اكثر مردم رابا تفسير آيات و احاديث دُرربار حضرت حق و پيامبر عزيز الشاءنش ‍ و اهلبيت پيغمبرشصلى الله عليه و آله آشنا نمايم .
بعد از بررسى هايى كه كردم به اين نتيجه رسيدم كه مردم به داستان علاقه دارند وطبق علاقه هايشان بايد آنها را بسوى خدا و پيغمبر و آلش راهنمايى و ارشاد نمود. چونعموم مردم از استفاده تفسير و ترجمه و شرح و خود قرآن بصورت ساده و روان محرومبودند، لذا بر خود لازم دانستم كه از طريق داستان مردم را بسوى قرآن جلب و جذب ، و ازمفاهيم و آثار و بركات آن آگاه و آشنا و بهرمند سازم .
روى همين انديشه در سال هزار و سيصد و هفتاد ه‍ .ش اقدام به نگارش نمودم و در اين زمينهكتابهاى زيادى را مطالعه و مطالب و داستانهاى متفرقه به رشته تحرير درآوردم ، ولىچون در تهران گرفتارى و اشتغالاتم زياد بود، مرا از اقدام به اين امر منع و ماءيوسنمود، تا اينكه در سال هزار و سيصد و هفتاد و پنج ه‍ .ش به آشيانهآل محمد صلى الله عليه و آله ، سرزمين مقدس و پربركت قم مشرف و مقيم گشتم .
از فراغت موقت حال ، استفاده نموده و آغاز به تنظيم آنها كردم ، كتابى را كه هم اكنون درپيش رو داريد، جلد اول از سلسله داستانهاى آيه به آيه قرآن مجيد است كه از ابتداءقرآن (كه سوره حمد است ) طبق هر آيه و سوره ، داستانى مرتبط با آن آورده شده وانشاءاللّه تا آخرين سوره و آيه قرآن (كه سوره ناس است ) ادامه دارد.
وبه يارى حضرت رب الارباب و تاءييدات حضرت ولى عصر عجّ اللّه تعالى فرجهالشريف با تمام كوشش و اهتمام اقدام نمودم و از خداوندمتعال مسئلت مى نمايم كه توفيق اتمام آن را به اين بنده ضعيف عنايت و مرا بيش از پيشدر ترويج دين مبين و نشر احكام حضرت سيد المرسلين صلى الله عليه و آله نصرت ويارى فرمايد.
چون در اين كتاب آيات و داستانها و احاديث و بيانات دُرربار خاندان نبوت و معادن علم وحكمت حضرت احديت استفاده نمودم و حقا كه بيانات ايشان بهترين و پاكيزه ترين بياناتدر تفسير قرآن بوده و اين جامه تنها به قامت اينان راست آمده است ، لذا اين كتاب را كهجلد اول (سلسله داستانهاى آيه به آيه قرآن است ) را بنام (داستانهاى سوره حمد) ناميدمو اين هديه را به ساحت مقدس آقا حضرت امام زمان عجّ اللّه تعالى فرجه الشريف تقديم نموده و ثواب آن به ارواح طيّبه شهداء و علماء و خدمتگذاران به دين و رهبرراحل و برادر شهيدم شيخ احمد مير خلف زاده و ابوالزوجه ام مرحوم حاج اصغر ميرخلف زادهعائد و واصل گردد. ضمنا از همسر گراميم كه بنده را تشويق و يارى و مساعدت فرمودهاند سپاسگزارى و تشكر مى نمايم . ومن اللّه التوفيق .
قم مقدّسه آشيانه آل محمد صلى الله عليه و آله
حقير درگاه اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام
على ميرخلف زاده
1419 ه‍ .ق - 1375 ه‍ .ش
فضيلتهاى قرآن 
(قرآن ) مردم را به استوارترين راه هدايت مى كند، كتابى عزيز و ارجمند است كهباطل در آن مطلقا راهى ندارد، از جانب پروردگارمتعال و حكيم نازل شده .
براى عالم راهنما ونشانه هاى واضح هدايت است ، جداكننده بين حق وباطل است ، رحمت و بشارت براى مسلمين و مؤ منين ومحسنين و متقين و موقنين است .
برهان و روشنايى و نورانيت و موعظه و اندرز و درمان دردهاى درونى و برونى است .
پاكيزه از هر پليدى و تذكر و بيدارى و پند و نصيحت و روشنگر و فريادرس است .
حقايق و امثال آن به صورتهاى گوناگون بيان گرديده تا مردم متذكر و بيدار گردند.كتابى بس عظيم ، مجيد، مبين ، كريم ، كه جن وانس از آوردن نظير آن عاجزاند.(1)

كتاب سعادت كلام خدا

مهين ره گشا و مهين رهنما

بود مطلع روشنى ها كز او

رسد تا قيامت به جانها صفا

نه باطل ز پى آيدش نه زپيش

كه باشد نگهبان او كبريا

بود كوهسارى كزو تا ابد

شود چشمه هاى فضيلت جدا

جدا بهشتى بود جاودان پر زگل

كه از عطر او گشته مشكين فضا

چو دريا عميق و چو گردون بلند

چو خورشيد روشنگرو جانفزا

زقرآن درخشان بود روزگار

زمانه ندارد چُنو افتخار

(محمد حسين بهجتى اردكانى شفق )
اهميّت قرآن 
رسول خدا صلى الله عليه و آله به (قرآن ) بسيار اهميّت مى داد و در تعليم و بهكاربستن آن سعى خاصّى مبذول مى فرمود.
آرزومند بود كه اين كلام دلنشين خدا در دلها بنشيند و قلوب را كه مركز فرماندهىوجودند مُسخّر كند.
مى فرمود: قلبى كه ظرف (قرآن ) باشد از عذاب خدا بدور است .
مى فرمود: وقتى فتنه ها همچون پاره شب تار، شما را در ميان گرفت به (قرآن ) روآوريد.
مى فرمود: خانه هاى خود را با تلاوت (قرآن ) منوّر گردانيد.
مى فرمود: فرزندانتان را بر سه چيز پرورش دهيد: (دوستى پيغمبرتان ، دوستىاهل بيت او، تلاوت قرآن ).
مى فرمود: اشرف امّت من كسانى هستند كه ، حاملان (قرآن اند) و كسانيكه شب زنده دارندو با پروردگار خود راز و نياز دارند.
مى فرمود: خواندن (قرآن ) افضل از ذكر است . و ذكر،افضل از صدقه است . و صدقه افضل از روزه است و روزه سپر آتش دوزخ است .
هر آنكس كه قرآن بود رهبرش

بود سايه ايزدى بر سرش

نپويد جز راه احسان و داد

هر آنكس كه قرآن بود باورش

بدين كشتى حق زند هر كه دست

نباشد غم از موج شور شگرش

نترسد ز ظلمت مسلمان پاك

كه خورشيد روشن بود رهبرش

(محمد حسين اردكانى شفق )
ثوابهاى قرآن 
آقا رئيس اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: خداوندمتعال خواننده (قرآن ) را به هر حرفيكه در نماز ايستاده قرائت كند، صد حسنه و اگرنشسته بخواند پنجاه حسنه و اگر در غير نماز با طهارت (وضو) باشد، بيست و پنجحسنه و بى طهارت ده حسنه عطا مى فرمايد.
مى فرمود: هر كس در شب ، ده آيه از (قرآن ) را تلاوت كند، او را از غافلان ننويسند، وهر كس پنجاه آيه تلاوت كند، او را از ذاكران نويسند. و هر كس صد آيه تلاوت كند او رادر كتاب مطيعان و داعيان ثبت كنند.
و هر كس دويست آيه قرائت كند او را از زمره خاشعان شمرند. و هركس سيصد آيه بخوانداو را از فايزان و (رستگاران ) نويسند. و هركس پانصد آيه تلاوت كند از جمله مجتهداننگارند.
مى فرمود: هر كس (قرآن ) تلاوت كند گوئيا نبوت در ميان هر دو پهلوى او مندرج شده وبه رتبه پيغمبران رسيده ، ولى به او وحى نمى رسد.
مى فرمود: همانا اهل (قرآن ) در بلندترين درجات آدميان هستند، بجز پيغمبران و مرسلين. پس حقوق اهل قرآن را اندك و كم مشماريد، زيرا براى ايشان از طرف خداى عزيزِ جبارمقام بلندى است .(2)
در نيمه هاى شب انيس عاشقان است (قرآن )

روح شهامت هاى مردان است قرآن

اى اهل عرفان غافل از قرآن نباشيد

بر جان و دلهاتان نگهبان است قرآن

قرآن بخوان اى دانش آموز فضيلت

زيرا كمال روح انسان است قرآن

قرآن كتاب زندگى باشد برادر

مسطوره اى از عرش رحمان است قرآن

بر جان اهل دين و ايمان نور هستى است

بر اهل باطل خشم نيران است قرآن

حجة الاسلام صديق عربانى
پرتوهاى قرآن 
آقا خاتم الانبياء صلى الله عليه و آله فرمود: حاملين (قرآن ) نمايندگان وسرپرستان و مجتهدان و جلوداران و پيامبران و آقاياناهل بهشتند.
مى فرمود: (قرآن ) نور روشن و ريسمان محكم و فضيلت بزرگ و مرتبه بلنديست ومايه شفا و سعادت است . هركس از (قرآن ) روشنايى طلب نمايد، خداوند، او را منوّرفرمايد. و هركه از غير (قرآن ) هدايت طلبد، خداوند او را به حالت گمراهى واگذارد.
مى فرمود: بهترين مردم كسانى هستند كه (قرآن ) را ياد گرفته و به مردم ياد دهند.
مى فرمود: از قرائت (قرآن ) در صبح و شب غفلت نكنيد، زيرا زنده كننده دلهاى مُرده استو انسان را از عمل زشت و منكر باز مى دارد.(3)
گر كلام حق بخواهى هر زمان قرآن بخوان

تعليمش بنما ز بهر خانمان قرآن بخوان

گر بخواهى مال يابى ، روزيت گردد وسيع

رو كن از اخلاص بر ربّ جهان قرآن بخوان

گربخواهى توشه بهر سفر آرى بدست

همرهت آن زاد را بينى عيان قرآن بخوان

تا صراط تار را روشن نمايد نور او

روشناگر خواه بينى آن اوان قرآن بخوان

طول عمر است و فرحناكى هم اندر روزگار

سر فرازى خواهى گر در دو جهان قرآن بخوان

مونست مى باشد اندر قبر در روز حساب

شوق مندگردى تو در باغ جنان قرآن بخوان

اين زمان فيّاضى گر چه شغلها دارد زياد

بهتر و مرغوب گر خواهى ازآن قرآن بخوان

(سيد ميرزا حسين فياضى بلخى حسينى )
سفارش به قرآن و اهلبيت 
نبى مكرم دين صلى الله عليه و آله ، هميشه دو چيز را بيشتر سفارش مى كرد و آن دو رابس مهم مى خواند: (قرآن و اهلبيت ).
مى فرمود: دو چيزِ وزين و پرارزش در ميان شما به امانت مى گذارم (كتاب خدا واهل بيت من )، اگر به آن دو چنگ بزنيد و از آن دو پيروى كنيد، اصلاً گمراه نخواهيد شد،آن دو تا مادميكه در حوض كوثر پيش من آيند از هم جدا نمى شوند.
اين همه سفارش و توصيه و آن همه اهميّت و تلاش براى آن بود كه (قرآن ) ضامنسعادت و رفاه هر دو جهان است ، مضامين (قرآن ) و جهش مسلمين در صدراوّل شاهد گوياى اين مطلب است . ولى مع الاسف ما مسلمانان از (قرآن مجيد) كههُدىًلِلنّاس است ، بطور كامل استقبال نكرديم و با آن قلوب خويش را منوّر ننموديم و از انتم الاعلون ان كنتم مؤ منين (4) بى بهره مانديم و از جهان بينىآن فاصله گرفتيم .
نمى دانم كدام عامل سبب شده كه اكثر ما از دانستن (قرآن ) دور مانده و اقليتى هم فقط بهفرا گرفتن تلاوت آن اكتفا كرده . بى آنكه از معانيش مطلع گرديم ؟!
يكى از بزرگترين وظايف مسلمين در حال حاضر ترويج (قرآن ) و تعليم و تعلّم(قرآن ) و رو آوردن (بقرآن ) است .
در اين باره وظيفه فقهاء و علماء و مسلمانان بيدار از ديگران سنگين تر است ، بايد كارىكرد و وضعى پيش آورد كه مسلمانان بيدار و هوشيار گردند و به (كتاب عزيز خدا)روآورند.
بايد در مساجد و محافل و غيره درس (قرآن ) بيشتر گفته شود. بايد در مدارس مسلمانهاتدريس (قرآن ) اجبارى شود.
بايد در همه ممالك اسلامى دانستن (قرآن ) يكى از اساسى ترين شرايط هر استخدامباشد.
بايد در اين راه از تلاش و صرف پول و ايجاد وضع مناسب دريغ نشود. آرى در راه احياءاين امر يك بيدارى و تحول همه جانبه ضرورى است .
زيرا (قرآن ) محبوب دلرسول اللّه صلى الله عليه و آله است ، از قرائت و استماع و تلقين آن لذّت مى برد وسير نمى شد.
زيرا خداى سبحان به او دستور داده بود كه (قرآن ) را به تاءنّى و دقّت بخواند للّهللّه وَرَتِّل القرآن ترتيلا
. هر شب پيش از خواب مُسبّحات را مى خواند و مىفرمود: در آنها آيه اى هست كه از هزار آيه بهتر است .(5)
پيغام ذات حىّ سبحان است قرآن

اسلام را آيين و اركان است قرآن

ثقل عظيم خاتم پيغمبران است

بر عترت و آلش ثنا خوان است قرآن

مست از تلاوت هاى آياتش محمد ( صلى الله عليه و آله )

پيمانه شب زنده داران است قرآن

بوى اميرالمؤ منين همراه دارد

روح است و رحمان است و ريحان است قرآن

آيات آن ، سرچشمه آب حيات است

اميد قلب دردمندان است قرآن

بر مؤ منان باشد شفا و رحمت حق

بر ظالمان خلق خسران است قرآن

درياى مواجى است پر از حكمت علم

بر تشنگان عشق ،باران است قرآن

سوز درون انبياء در سينه دارد

حصن حصين ، اهل ايمان است قرآن

از سورة الحمد آن تا سوره ناس

وحى است و تنزيل است و برهان است قرآن

خون حسين بن على عليه السلام در ريشه اوست

برنامه كار مسلمان است قرآن

(حجة الاسلام صديق عربانى )
قوانين قرآن 
(قرآن مجيد) در عين اينكه مشتمل بر معارف الهى واصول ديانت حقه است ، حاوى قوانين جامع و عادلانه است كه براى تاءمين سعادت دنيا وآخرت و تنظيم امور معاش و معاد و تكميل مدارج ترقى و تعالى فرد و اجتماع و تضمينحقوقِ جميع طبقات و حفظ مساواتِ حقوقى بين افراد تشريع شده است .
و با اينكه شامل قوانين كشورى ، لشكرى ، سياسى ، قضائى ، جنائى ، جزائى ،اقتصادى ، بازرگانى ، امور معاشرتى ، زناشوئى ، خانه دارى ، تربيت اولاد، و غيراينهاست ، متضمن مصالح فرد و اجتماع و موافق فطرت وعقل سليم است و هرچه سطح افكار بشر بالا رود ومراحل علمى بيشترى را طى كند، حكم و مصالح قوانين (قرآن ) روشن تر و احتياج بشربه اجراء آنها فزونتر مى گردد.
بشر عادى هرچند مراحل دانش را بپيمايد و مكتبها و استادان حقوق را ديده و كتب ورسائل آنها را مطالعه و بررسى كرده باشد نمى تواند قوانينى وضع كند كه اولاً:براى رفع احتياجات جامعه بشر در هر دوره و زمانى صلاحيت داشته باشد. و ثانيا:معارض با قوانين ديگر نبوده باشد.
و ثالثا: نقص و ايرادى به آنها وارد نشود.
(اين موضوع امروز در نوع ممالك متمدن متداول است ، دوره به دوره مجالسىتشكيل و نمايندگانى انتخاب و درباره موضوعات مختلفه قوانينى وضع مى نمايند.
دوره ديگر به مفاسد و مضار آن قانون يا نقص آن و يا تعارض آن با قوانين ديگربرخورد نموده ، آن را نقض و قانون ديگرى وضع مى كنند و چه بسا قانونى را چندمرتبه وضع و نقض و جرح و تعديل مى نمايند). تا چه رسد به فردى كه مكتبى نرفتهو مدرسى ومعلمى نديده ، و درس حقوق نخوانده باشد.
و اين خود دليل قاطعى است بر اينكه (قرآن ) از جانب خداوند منان بر قلب پيغمبر اسلامصلى الله عليه و آله القاء شده و گرنه چگونه مى تواند، بشرى كه درس نخوانده ومدرس نديده و ميان جامعه اى كه بهره اى از علم و دانش نداشته اند مى زيسته و در مدتبيست و سه سال دعوت خود، همه اش گرفتار شكنجه و آزار و جنگ وجدال و هزاران گرفتارى هاى ديگر بوده ، چنين قوانينى وضع و تشريع نمايد كهعقول دانشمندان دنيا را متحير سازد و همه سر تعظيم درمقابل آن فرود بياورند.
حقيقتا اگر روزى جامعه بشر عناد و عصبيّت و تقليد و هوا پرستى را كنار گذارند وقوانين (قرآن ) را مورد اجرا، نهند آن مدينه فاضله اى كه آرزوى ديرينه فلاسفه ودانشمندان ، بلكه عموم طبقات بشر بوده در خارج تحقق خواهد يافت ،
همه بدبختيها و گرفتارى ها و بيچارگى ها و جنگها و خون ريزى ها، و اضطراب ووحشتها و هزاران مفاسد ديگر از ميان جامعه رخت بر بسته و سعادت و صميميّت و اتحاد ويگانگى و اخوت و برادرى وبرابرى و مودّت و رحم و عاطفه و بالجمله همه خوبيها ومحاسن جايگزين آنها خواهند شد.
هدف (قرآن ) و علّت بعثت پيغمبر اسلام صلى الله عليه و آله تتميم مكارم اخلاق وتاءسيس كارخانه آدم سازى و افتتاح مكتب اخلاق بوده كه مى فرمايد:
انى بُعِثْتُ لاُِتَمِّمَ مَكارِم الاَْخْلاق . و مكتبى را كه (قرآن ) تاءسيسفرموده مانند: بعض مكاتب فلاسفه ، مكتب تئورى و فرضى نبود.
بلكه مكتب عمل و تحقق دادن به اخلاق حسنه و ملكات فاضله و صفات شايسته در خارجبوده . و از همين جهت در مدّت كمى توانست مردانى را تربيت كند كه از لحاظ اخلاق وبرادرى و برابرى ، گذشت و صميميّت و ساير صفات برجسته ، موجب حيرت جهانيان وواقعا در خور ستايش و ثنا باشند و در خود (قرآن ) در توصيف آنان سُخن بسيارفرموده .
بالجمله اگر كسى به دقّت در دستورات اخلاقى (قرآن ) بنگرد و سپس تاءثير شگفتآورى را كه اين دستورات به مسلمين صدر اسلام بخشيد، بررسى و مطالعه نمايد، اذعانو اعتراف مى كند كه اين كتاب از جانب خداوند حكيم و مربّى و پروردگار جهانيان است كهتربيت تكوينى و تشريعى آنان لايق بشاءن اوست .(6)
نور دانش تابش انوار قرآن است و بس

مظهر آثار حق آثار قرآن است وبس

گفته پيغمبران انديشه هاى رهبران

متّكى برپايه گفتار قرآن است وبس

اين شگفتيهاكه آرد خامه خلقت پديد

رشحه اى از كلك گوهر بار قرآن است وبس

بحر رحمت موجى از امواج بى پايان اوست

راز خلقت سرّى از اسرار قرآن است وبس

پيروافكار قرآن باش كاندر راه دين

رهنماى گمرهان افكار قرآن است وبس

ديده از ديدار قرآن (رسا) هرگز مپوش

زآنكه روشن ديده از ديدار قرآن است وبس

(دكتر قاسم رسا)
قرآن و ناپلئون 
(ناپلئون ) بزرگ نابغه سياسيون عالم ، راجع به مسلمين فكر كرد.
پرسيد: (مركز مسلمين كجاست ).
(مصر) را به او معرفى كردند. با يك مترجم عرب به طرف شهر مصر حركت كرد. پساز ورود با مترجمش ، به (كتابخانه ) آن شهر وارد شد.
به مترجمش گفت : يكى از اين (كتابها) را برايم بخوان .
مترجم دست برد بين اين همه (كتب ) يكى را برداشت و گشود، ديد (قرآن ) است .اول صفحه چشمش را اين آيه جذب نمود:
انّ هذا القرآن يهدى للّتى هى اقوم (7)
(قرآن مردم را به استوارترين راه هدايت مى كند) آيه را براى ناپلئون خواند و ترجمهكرد.
ناپلئون ، از كتابخانه بيرون آمد. (شب را تا صبح بفكر اين آيه بود).
صبح بيدار شده و دو مرتبه بكتابخانه آمد. از مترجم خواست از همان كتاب ديروزىبرايش بخواند.
(قرآن ) را باز كرد، آياتى چند از (قرآن ) تلاوت كرد و معنى نمود، و دوباره بخانهبرگشت ، (شب را باز غرق فكر بود).
روز سوم ، بكتابخانه برگشت ، بخواست ناپلئون ، چند آيه از (قرآن ) را مترجمبرايش خواند و ترجمه كرد، از كتابخانه بيرون آمدند. ناپلئون پرسيد: (اين كتابمربوط به كدام ملّت است ؟)
مترجم گفت : (مربوط به مسلمانان است ، و اينان معتقدند: كه اين قرآن است و از آسمان بهپيامبر عظيم الشاءن آنها نازل گرديده ).
ناپلئون دو جمله گفت : يكى بنفع مسلمين ، ويكى بضرر مسلمانان .
آنكه بنفع مسلمانان از دهان اين مرد سياسى بيرون آمد، اين بود كه گفت : من از اين كتاباستفاده كردم ، واين طور احساس نمودم كه : (اگر مسلمين از دستورات جامع اين كتاباستفاده كنند ذلّت نخواهند ديد.)
آن كلمه اى را كه به ضرر اسلام گفت ، اين بود:
(تازمانيكه اين قرآن در بين مسلمين حكومت كند، ودر پرتو تعاليم عاليه اين برنامهجامع ، زندگى كنند، مسلمين تسليم ما نخواهند شد، مگر ما بين آنها و قرآن جدايى بيفكنيم.)(8)
مستضعفان را تاابد بانك رهائى است (قرآن )

بر فرق ظالم تيغ بران است قرآن

درتيره شبهاى فساد و فتنه وظلم

نور درخشان است وفرقان است قرآن

در نيمه هاى شب انيس عاشقان است

روح شهامت هاى مردان است قرآن

تا اى برادر مهر قرآن دردل ماست

تابرمن وماوتوسلطانست قرآن

دشمن ظفر برما نخواهد يافت هرگز

فتح ظفر را اصل وبنيان است قرآن

گرعاشق ديدار گلهاى بهشتيد

صدها بهشت وباغ رضوان است قرآن

صدّيق رابا عشق قرآن پروريدند

آرى مسلمان را دل وجان است قرآن

(حجة الاسلام صديق عربانى )
تحقيقات و قرآن 
(دكتر بنواست ) محقق دانشمند فرانسوى كه پس از تحقيقات دقيق مسلمان شده و نام جديداسلامى ايشان (على سلمان ) است . پيرامون تحقيقات خود مى نويسد:
پايه اساسى و نهائى فكرى من در پذيرفتن اسلام (قرآن ) بوده است ،قبل از مسلمان شدن ، شروع بتحقيقات و مو شكافى در (قرآن ) نمودم و در اين تحقيق بافكر يكنفر محقق دانشمند غربى همراه شدم ، كتابى به نام (پديده قرآن ) به من كمككرد كه اصل الهى قرآن را درك كنم .
در قرآن آياتى ديده مى شود كه با وجود گذشت سيزده قرن با آخرين اكتشافات علمىامروز تطبيق مى كند.
اين موضوع مرا قانع ساخت و موجب آن شد كه بر يگانگى خدا ايمان آورده وبه نبوّتحضرت محمّد صلى الله عليه و آله و حقيقت اسلام اقرار نمايم ...
من يك دكتر در طبّ هستم و خانواده ام كاتوليك است و اختيار اينشغل سبب گرديد كه تربيت و روش فكرى من كاملا علمى باشد... درباره زندگى مادّىبشر، اسلام هيچ فرو گذار نكرده و به نظر من يگانه دينى است كه با طبيعت بشرسازگار است .(9)
آنها كه در حقيقت اسرار مى روند

سرگشته همچو نقطه پرگار مى روند

هم در كتاب عرش سر افراز مى شوند

هم در ميان بحر نگونسار مى روند

هم در سلوك ، گام به تدريج مى نهند

هم در طريق عشق به هنجار مى روند

راهى كه آفتاب به صد قرن آن برفت

ايشان به حكم وقت به يكبار مى روند

گر مى رسند سخت سزاوار مى رسند

ور مى روند سخت سزاوار مى روند

در جوش و در خروش از آنند روز و شب

كز تنگناى پرده پندار مى روند

(عطّار نيشابورى )
آداب قرائت قرآن 
آداب قرائت بر دو قسم است :
1 آداب (ظاهريه ).
2 آداب (باطنيه ).
(آداب ظاهريه قرائت قرآن ):
1 با طهارت بودن . (يعنى با وضو بودن )
2 با كمال ادب خواندن .
3 با طماءنينه در حال ايستاده يا نشسته ، بدون اينكه تكيه دهد يا چهار زانو بنشيند.
4 شمرده ، شمرده بخواند، چنانچه در قرآن مى فرمايد: ورتّل القرآن ترتيلا .
5 جهر متوسط (يعنى معمولى بخواند) اگر ايمن از ريا باشد و الاّ آهسته بخواند.
6 با حال حُزن و گريه و بكاء باشد.
7 با تحسين و تجويد قرائت ، يعنى با در نظر گرفتن قواعد تجويد.
8 اداء حقوق قرائت ، با اينكه اگر به آيه سجده رسيده سجده كند، و اگر به آيهعذاب رسيد به خدا پناه ببرد و استعاذه كند. و اگر به آيه رحمت و مغفرت برخورد كرداسترحام و استغفار و شكرگزارى نمايد و به آيات بهشت مسئلت و درخواست كند. و بهآيه دعاء، دعا نمايد، وبه آيه تكبير، تكبير گويد. و به آيه تسبيح ، تسبيح كند.
9 قبل از شروع به قرائت استعاذه كند (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم گويد).
10 پس از فراغ از قرائت هر سوره بگويد: صدق اللّه العلى العظيم و بلّغ رسولهالكريم اللّهم انفعنا به وبارك لنا فيه و الحمد للّه رب العالمين .(10)
بيا گفتار ارزنده بياموز

ز دانشگاه بى همتاى قرآن

شود فرق سعادت آدميت

اگر اجرا شود معناى قرآن

نمى گردد عمل دستور نغزش

بجا مانده همين انشاى قرآن

بيايد قائم آل محمد

نمايد مو به مو اجراى قرآن

شود عالم گلستان از وجودش

به زير پرچم يكتاى قرآن

توسل بر حسين بن على كن

بود خون حسين امضاى قرآن

بيايد (منتظر) آماده باشى

به حفظ مكتب اعلاى قرآن

(محمد آخوندى منتظر)
آداب باطنيه 
1 فهميدن و پى بردن به عظمت كلام ، به اين معنى كه بداند (قرآن ) كلام الهى استكه از عرش عظمت حق نزول نموده تا به مرتبه افهام خلق رسيده براى اينكه بشر را ازتيهِ ضلالت و سرگردانى به سرمنزل سعادت جاودانى هدايت كند.
و كليد خزائن گوهرهاى گرانبهائى است كه هر كه بچنگ آورد، بغناى حقيقىنائل گردد و آب حياتى است كه هركه بياشامد از زندگانى جاويد بهرمند شود و داروىشفابخشى است كه هركه بنوشد از دردهاى نهانى و آشكار شفا يابد.
2 دانستن و پى بردن به عظمت گوينده كلام ، يعنى بداند كه گوينده آن خداوندبزرگ و آفريدگار و پروردگار جهانيان است كه ذات مقدسش جامع جميع كمالات و منزّهاز همه عيوب و نواقص . و مبرّا از احتياج است .
و نهايتى براى صفات كمالى و عظمت و كبريائى و علوّ او نيست و او حكيم على الاطلاق وعالم به جميع سرائر و نهان ها و ضمائر و قادر بر هر چيز وسيع و بصير و مُدرِك ولطيف و خبير است .
3 از طهارت ظاهر به طهارت باطن التفات نمودن ، به اين معنى كه بداند، چنانچهظاهر (قرآن ) را بدون طهارت نمى توان مسّ نمود تا زمانى انسان از سخنان زشت وناروا پاك نگردد و دل انسان از اخلاق ناپسند و صفات نكوهيده پيراسته نشود، حقيقت كلامحق را در نمى يابد و لذّت شيرينى آن را درك نمى نمايد.
4 با خضوع و خشوع و رقّت قلب و خوف خدا قرائت كردن ، چنانچه از (حضرت صادقعليه السلام ) روايت مى كند:
من قرء القرآن يخضع ولم يرقّ قلبه ولم ينشاء حزنا و وجلا فى سرّه فقداستهان بعظيم شاءن اللّه و خسر خسرانا مبينا
كسى كه (قرآن ) بخواند و خاضع نشود و رقت قلب نداشته باشد و در باطنش حزن وترس پيدا نشود، به تحقيق به امر بزرگ خدا توهين كرده و زيان آشكارائى نموده.(11)
5 با حضور قلب و ترك حديث نفس كه روح هر عباداتى است ، (قرآن ) خواندن .
6 در معانى آيات (قرآن ) تدبّر نمودن ، چنانچه در (قرآن ) مى فرمايد افلايتدبرون القرآن ام على قلوب اقفالها (12) پس آيا در قرآن تدبرنمى كنند بلكه بر دلهاى آنان قفل زده شده .
و آقا اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: در عبادت بدون علم ، و در قرائتِ بدون تدبير وفكر خيرى نيست .(13)
7 متحقق شده به حقايق (قرآن ) از اعتقادات واخلاق فاضله واعمال صالحه چون قرآن مشتمل بر توحيد و بيان صفات وافعال صانع عالم و اوصاف و احوال روز قيامت و بهشت و دوزخ و علّت بعثت انبياء وصفات و رفتار آنها و تمجيد از گروندگان به پيغمبران و تقبيح مخالفين آنان .
و بيان صفات حسنه و اخلاق پسنديده وهمچنين صفات سيّئهواعمال نكوهيده و ذكر فوائد اطاعت و ايمان و عمل صالح وزيانهاى معصيت و كفر واعمال زشت ، وبيان قصص و حكايات امم گذشته ، و غير اينها از امور ديگر مى باشد كهخواننده (قرآن ) بايد از هر قسمت از اين امور كاملاً بهره بردارى كند.
به امور اعتقاديه آن معتقد، و به اخلاق فاضله اش متخلّق ، و بهاعمال شايسته اش عامل گردد. از قصص آن عبرت گرفته ، به وعده هاى (قرآن ) اميدوارو از وعيد آن بهراسد.
8 تخصيص : يعنى متوجه باشد كه خداوند او را مخاطب قرار داده با وى تكلم مى كند وگويا در محضر پيغمبر صلى الله عليه و آله بوده و از زبان آنحضرت كلام الهى را مىشنود.
9 تاءثير قلبى : يعنى از مواعظ (قرآن ) متعظ و متذكر شود، (پند بگيرد) اوامر آن راامتثال ، و از نواهى آن اجتناب كند، به ذكر نِعَم الهى كه مى رسد شكرگزار و از بليّاتونعماتش استعاذه نمايد وبه حول و قوّه الهى متمسّك و از هرحول و قوّه اى بيزارى جويد وتوفيق امتثال اوامر و اجتناب از نواهى (قرآن ) را از خداطلب نمايد.
10 ترقّى به درجات و مراتب كلام حق به اين معنى كه :
در مرتبه اول : خود را مقابل حق ببيند كه با خدا تكلم مى كند.
و در مرتبه دوم : كلام حق را بشنود كه بنده اش را مخاطب قرار داده با او سخن مى گويد.
در مرتبه سوم : خدا را به چشم دل ببيند، چنانچه از (حضرت سيّد الشهداء عليه السلام) و از (حضرت صادق عليه السلام ) روايت شده است كه :(14) خداوند بر بندگانشدر كتاب خود و كلام خود تجلّى مى نمايد.(15)
تلاوت كن تو قرآن مبين را

كه يابى كيش و آيين يقين را

كليد باب جنّات ونعيم است

مكان منكرش اندر حجيم است

بلوح دل نگار آيات ياسين

بگوش جان سپر طاها و طاسين

بود قرآن كلام كبريايى

دل غافل مكن از آن جدايى

تو بر خوان سوره الناس و فلق را

كه دور آيى زيان ما خلق را

دو دنيا گر كه خواهى رستگارى

اطاعت كن تو امر حىّ بارى

يكى از شاكيان روز محشر

بود قرآن به نزد حىّ داور

بگويد حبس بودم در منازل

ز احكامم نكردند هيچ حاصل

حسين در راه قرآن كشته گرديد

تنش در خاك و خون آغشته گرديد

سرش گاهى به طشت و گه به پيكان

تلاوت مى نمود آيات قرآن

(ناصر انصارى اصفهانى )
اهميت استعاذه 
(اَعُوذُ بِاللّهِِمنَ الشّيطانِ الرَّجيم )
(به خداوند متعال پناه مى برم ، از شرّ شيطان رانده شده )
يكى از چيزهائى كه در (قرآن مجيد) و اخبار (اهلبيت عصمت و طهارت صلوات اللّه عليهم) عنايت زيادى به آن شده موضوع (استعاذه ) است ، يعنى : پناهنده شدن به خدا، از شرشيطان . (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم ) البتّه بايدحال (استعاذه ) يعنى : پناه بردن به حق پيدا شود، تا استعاذه حقيقى باشد. يعنى : ازصدق دل زير چتر خدا برود و لقلقه زبان نباشد.
براى اثبات اهميّتش ، در (قرآن مجيد) مى فرمايد: (هنگاميكه مى خواهى قرآن بخوانىاول به خدا پناه ببر از شيطان رانده شده ). فَاِذا قَرَاءْتَ القرآن فاستعذباللّه من الشيطان الرجيم (16)
در نماز هم ، پس از تكبيرة الاحرام امر شده كه (استعاذه ) كنند (لكن در نماز بايد آهستهخواند. چون بعضى از مفسرين راز آهسته خواندنش را چنين گفته اند:
مثل كسى كه از دشمن سر سختى دارد فرار مى كند، خودش را چطور درحال فرار پنهان مى كند، اشاره به اين است كه تو درحال فرار از دشمن سرسخت خودت هستى كه در كمين و مراقب توست ).
در تمام عبادتها هم : اول (استعاذه ) كن ، مثلاً مى خواهى وضو بگيرىاول به خدا پناه ببر، بعد وضو بگير، (مكرر ديده ايد كه همين وضو گرفتن ملعبهشيطان يا وسوسه هاى او قرار گرفته شده است ). حتى در امور مباحمثل خوردن و لباس ‍ پوشيدن و دستشويى رفتن ، و در همه جا (اعوذ باللّه من الشيطانالرجيم ) بگو: به خدا پناه ببر، وقتى كه از خانه هم بيرون مى آيى بگو: (اعوذباللّه من الشيطان الرجيم ) در امور مستحب نيز بايد به خدا پناه برد حتى رفتن بهمسجد بگويد (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم ).
يكى از اهل ايمان و تقوى نقل مى كرد:
در حال مكاشفه ديدم ، شيطانى درب مسجد ايستاده . گفتم : اى ملعون اينجا چه مى كنى ؟
گفت : رفقا فرار كرده اند و منتظرشان هستم . فهميدم مردان رشيدى بوده اند كه استعاذهحقيقى و قلبى كرده اند و شيطان نتوانسته با آنها به مسجد برود.
البتّه اينها هم نوبرند كه لااقل درب مسجد براستى استعاذه حقيقى كرده اند.(17)
در اول هر كارت بگو اعوذ باللّه

تا كارهاى تو درست گردد به عون اللّه

استعاذه دستور خداست اى آدم

در هر آن همى بگو اعوذ باللّه

سعى كن بدل حقيقت جويى

صادق آن است كه بگويد يااللّه

هر گاه كه خواهى قرآن بخوانى

(فاستعذ من الشيطان باللّه )

استعاذه حقيقت قلبى خواهد

تاگردى زير چتر و سايه اللّه

تاءكيد قرآن 
(قرآن مجيد) همه اش تاءكيد مى كند و مى فرمايد: اى انسان ها مراقب باشيد او دشمنسرسخت شماست (18). نمى گذارد به من تقرب پيدا كنيد، تنها چيزى كه او را از شمادور مى كند، (استعاذه ) و پناه بردن به خالق يكتا است .
شيطان مانند سگ درنده اى است ، مثلاً: يك كسى مى خواهد به خيمه شخص بزرگى برود،مى بيند سگ درنده اى دور خيمه پرسه مى زند، تا مى خواهد طرف خيمه برود آن سگدرنده نمى گذارد او وارد خيمه گردد.
آن شخص (استعاذه ) مى كند و مى گويد: اى صاحب خيمه مى خواهم به محضر مقدستشرف ياب شوم ، اين سگ نمى گذارد، تو خودت اين مزاحم را دفع كن . (البته اين براىمثال است ). پس اى انسان تو هم اگر مى خواهى به اين درگاه وارد شوى و شيطان هم نمىگذارد به آسانى رد شوى ، اينقدر وسوسه ات مى كند، تا كارت خراب شود و بهمقصود و مرادت نرسى . پس بگو (خدايا به تو پناه مى برم از شرّ شيطان )(19)
شاد آندلى كه تابع شيطان نمى شود

مست از غرور و شهوت و عصيان نمى شود

نازم بفكر و طبع بلندى كه بهر نان

اغفال خوان نعمت دو نان نمى شود

صد آفرين به همت مرادنه كسى

كز فرط آزبنده سلطان نمى شود

مور ضعيف تا كه قناعت كند بدهر

منت كش جناب سليمان نمى شود

سرخم مكن بنزد لئيمان براى زر

چون سيم و زر براى تو ايمان نمى شود

(ژوليده )
بنده شيطان 
پس من و شما هم نبايد آرام باشيم وقتى كه دشمن اين قدر قوى است بايد دست و پايىجمع كنيم و مواظب باشيم و از صدق دل و نيّت خالص و از روى عجز و نياز به خدا پناهببريم ، و الاّ يك وقت مى بينيد از جائى سر در آورديد كه خدا و رب و معبود ومطاع و همهچيز و همه كارهِتان شيطان است ، و خودتان هم خبر نداريد، با زبانتان مى گوييد: (يااللّه ) لكن حالتان حال اطاعت از شيطان است و زير پرده يا شيطان مى گوييد و نمىفهميد.
عالم بزرگوار صاحب منتخب التواريخ مرحوم حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخمحمد هاشم خراسانى رضوان اللّه تعالى عليه فرمود: استادم مرحوم سيد على حائرىسر درس فرمود: در قريه اى از قراء اصفهان يك نفر مريض بهحال احتضار افتاد، از عالم و زاهد روستا خواستند، بر سر بالينش حاضر شود و به اوتلقين گويد.
وقتى كه سر بالين محتضر آمد، به او شهادت به وحدانيت خدا را تلقين نمود. و گفت :بگو (لا اله الاّ اللّه ).
تا محتضر مى گفت : (لا اله الا اللّه ) (نيست خدائى جز خداى يگانه ).
از گوشه حجره صدايى بلند مى شد كه مى گفت : صدق عبدى (بنده من راست مى گويد).
تا محتضر مى گفت : (يا اللّه ) از گوشه حجره صدايى مى آمد، لبيك عبدى .
آن عالم متغير شد و گفت : تو كيستى كه او (يا اللّه ) مى گويد وتو لَبَيك مى گوئى؟
گفت : من خداى او هستم و او بنده خالص منست . وسالهاست كه مرا اطاعت مى كند و يك عمراست كه مرا مى پرستد، و اوامر مرا امتثال مى كرده .
آن عالم گفت : مگر تو كيستى ؟
گفت : من شيطان هستم .(20)
آرى حقيقت اين است كه رب اين شخص شيطان بوده ، لذا او لبيك مى گفته ، يك عمر ازصبح تا شب به امر و ميل ابليس اين زبانش اين چشمش مى چرخيده و اين نَفَسِ آخر پردهعقب رفته و ناله واحسرتا در دم مرگ و ساعت جان دادن بلند شده .
اى اهل ايمان سعى كنيد دست از (استعاذه ) برنداريد، دشمن را كوچك نشماريد و كار راآسان نپنداريد، (حقيقت استعاذه ) را در وجود خودتان رشد دهيد و درست كنيد، و بعد از روىاخلاص بگوئيد: (اعوذ باللّه من الشيطان الرجيم ).(21)
عائذا باللّه من شرّ الرجيم

او بود شيطان و نفس را بُد لئيم

استعانت جو از حى و قديم

هادى و منجى و رحمن و رحيم

از خدا خواهيم توفيق و ادب

دورى شيطان و نفس و نارِ حميم

دشمن انسان ابليس است و نفس

او سگ پنهان و او پست و رجيم

طاعتى نبود آنها را سزا

جز خدا و رب و رحمن و حليم

استعاذه مقام قرب 
(استعاذه سبب رستگارى دنيا و آخرت است ). وقرب منزلت پروردگارمتعال مى آورد، وانسان را به خدا نزديك مى كند، به همين سبب است كه تمام انبياء بوسيله(استعاذه ) به مقام قرب الهى رسيده اند و بر همه كفّار غالب گشته اند، چنانچه وقتىكه (حضرت نوح على نبينا وآله و عليه السلام ) فرمود:
رَبِّ انى اعوذ بك ...
(22) پروردگارا به تو پناه مى برم ...خداوند متعال خلعت سلامت و بركت و كرامت بر او پوشانيد و فرمود: يا نوح اهبطبسلام منا وبركات عليك . (23)
وقتيكه (حضرت ابراهيم خليل على نبيّنا وآله و عليه السلام ) را، نمرود در آتش مىانداخت فرمود: اعوذ باللّه الذى خلقنى فهدانى من شر ما عصاه واذانى ...(24)
حق تعالى به آتش امر كرد يا نار كونى بردا و سلاما على ابراهيم (25) اى آتش خنك و سلامت باش براى ابراهيم ... او راخليل و دوست خود قرار داد.
(حضرت يوسف صديق على نبينا و آله و عليه السلام ) با پروردگار خود مناجات كرد:پروردگارا بتو پناه مى برم ... حق تعالى او را از مكر زنان نگاه داشت چنانچه كهفرمود: كذلك انصرف عنه السوء والفحشاء (26)
(حضرت موسى على نبينا وآله و عليه السلام ) در مناجات با حق تعالى فرمود: انى عذت بربّى و ربّكم اءن ترحمون ... (27) حقا كه پناهندهپروردگارم ... حق تعالى او را كليم نام نمود و فرمود: وكلم اللّه موسىتكليما
و (مادر مريم ) فرمود: انى اعيذها بك و ذريتها من الشيطان الرجيم (28) بدرستيكه من به تو اى خدا پناه مى برم از ذريه و طائفه شيطان رانده شده . حقتعالى (مريم عليها السلام ) را كه مادر پيغمبر بود به او عنايت فرمود. وقتيكه(حضرت مريم عليها السلام ) فرمود: انى اعوذ بالرحمن منك ان كنت تقياللّه(29) من به خدا پناه مى برم ... حق تعالى (حضرت عيسى عليه السلام ) رابه او عطاء فرمود.
در اين مورد آيه بسيار است كه انشاء اللّه در جاى خودش بحث خواهد شد، خلاصه (استعاذه) توصيه و دستور (خداوند متعال به پيغمبرش صلى الله عليه و آله ) است : كهبگو: پروردگارا به تو پناهنده مى شوم از شر وسواس شيطان (سوره 23، آيه 97 و98 و همچنين در سوره معوذتين ) مى فرمايد: من شر الوسواس الخناس للّه .(30)
اِسْتَعيذُاللّه من شيطانِهِ

قَدْ هَلَكْنا آه مِنْ طُغْيانِهِ

يك سگ است و در هزاران مى رود

هر كه در وى رفت او او مى شود

هر كه سردت كرد مى دان كو دروست

ديو پنهان گشته اندر زير پوست

چون نيابد صورت آيد در خيال

تاكشاند آن خيالت در وبال

گه خيال فرجه و گاهى دكان

گه خيال علم و گاهى خان و مان

هان بگو لاحَوْلها اندر زمان

اززبان تنها نه بلك از عين جان

(مثنوى مولوى )
سئوال 
دو موضوع كم و بيش سئوال مى شود:
اوّل : اينكه شيطان كيست ؟ و چيست ؟ و حكمت در خلقتش چيست ؟ و براى چه آفريده شده ؟!
دوّم : راه چاره و گريز از دست شيطان و وساوس آن كدام است ؟
هركدام از اين دو بحث دامنه دار است و پاسخ ‌هاى علمى مى خواهد و به طورتفصيل هم اَلا ن لازم نيست ، چون اطاله كلام مى شود، امّا بطوراجمال پاسخ هر يك داده مى شود.
به قول يكى از محققين كه مى فرمود: اگر مُخبر صادقى به شما خبر دهد كه امشب يك عدهدزد مُسَلّح در كمين هستند كه به خانه ات بريزند و اموالت را ببرند و خود و عائله ات رابكشند چه مى كنى ؟
اگر شخص عاقلى باشى مى روى ياورانى پيدا مى كنى درها را محكم مى بندى ، راههائى را كه ممكن آمدنشان باشد مسدود مى كنى ، سنگربندى مى نمائى .
اگر عقل نداشته باشى مى پرسى اين دزدها اهل كجايند؟ لباسهايشان چه شكلى است ؟پيرند يا جوان ، لر هستند يا فارس ...؟ تا از اين موضوع سر در بياورى وقت گذشته وآنها كار خودشان را كرده اند. آنچه كه بر تو لازم است راه فرار از شيطان است .
حالا خلقتش را بدانى ، يا بفهمى چگونه وسوسه مى كند، يا از راز آفرينش او سردرآورى ، يا سر در نياورى ، به اين چيزها چه كار دارى . مخبر صادق خبر مى دهد كه(ابليس در كمين است و دشمن سرسختى است ، راه نجات را از دست مده و وقت را تلف نكن ).
بطور اجمالعرض مى شود:
1 بشر اگرچه از عناصر اربعه : آب ، آتش ، هوا و خاك است ، لكن جنبه خاكيش قوى وبيش از سه تاى ديگر است ، لذا ثقل (31) و وزن دارد و به اعتبار همان جنبه خاكيشادراكاتش و كارهايش بسيار محدود است .
بر عكس شياطين جنبه آتش و هواى آنها غالب است ساختمان بدنشان طورى است كه در نهايتلطافت هستند، وكاملا قوى مى باشند.
بشر خيال مى كند قدرت دارد لكن قدرتى كه شياطين دارند به نوعى است كه مثلاً مىتوانند بدنشان را اينقدر كوچك كنند كه از سوراخى رد شوند، يا اينقدر بزرگ كنند كهمكان وسيعى را اشغال نمايند.
مسافتى را كه بشر بايد ظرف يك ماه طى كند در لحظه اى مى پيمايند و چيزهاى سنگينىرا كه انسان قادر بحمل آن نيست مى توانند حمل كنند.
پس اشكال از اين كه اگر شيطان هستند پس چرا ما او را نمى بينيم بى جاست ، چشم توجسم كثيف را مى تواند ببيند نه لطيف را.
هوا را نمى بينى ، امواج در هوا را نمى بينى چون لطيف است ، چشم تو خاكى است و بايدكثيف را ببيند، (مگر خودت را از نظر معنا لطيف كنى ) كه بعدا بحث آن خواهد آمد، لذا(قرآن مجيد) مى فرمايد: (شيطان شما را مى بيند از جائى كه شما او رانبينيد.).(32)
2 و اما حكمت خلقت شيطان : حكيم على الاطلاق هرچه را اراده بفرمايد عين ثواب است ، همانحكمتى كه در خلقت بنى آدم و جانوران است ، ما چه بدانيم يا ندانيم ، در عينحال حكمتش بسيار است لكن چون مفصّل است آنچه مى توان گفت ، آنستكه در (حكمت خلقتشياطين سعادت و شقاوت بشر ظاهر مى شود) در ايمان و كفر و استحقاق بهشت و جهنّمرفتن افراد روشن گردد.
خداوند مى فرمايد: صدقه بده . شيطان مى گويد: نده ، اگر بدهى از مالت كم مىشود، در صورتيكه رشد عقلى داشته باشى ، صاحب ايمان و اراده قوى باشى ، به دهانشيطان مشت مى زنى ، و مى گوئى كه خدا مى فرمايد: بده كم نمى شود، ما جايش را پرمى كنيم .
اگر مثل كوه محكم باشى ، اينجا رشد تو ظاهر مى شود، امّا اگر كمعقل و كم اراده و كم وزن ، مثل كاهى باشى به يك نفير و وسوسه فريب مى خورى و مىايستى .
(همه مى گويند: خدا و آخرت امّا راست مى گويند، يا نه ؟ اين شياطين اند كه به وسيلهآنها راستگو از دروغگو تميز داده مى شود) اگر مى گوئى خدا، پس چرا وعده اش را نمىپذيرى )؟! اگر وسوسه شيطان را پذيرفتى معلوم مى شود ايمانت به زبانت است ،اگر راستى ايمان به بهشت دارى ، پس چرا خريدارى نمى كنى ؟! چرا از جهنم دورى نمىكنى ؟!
(فلان خانم كه ادعاى دينداريش مى شود تا يك نفر شيطان انسى به او مى رسد و به اومى گويد: شما هم خرافاتى و قديمى شدى چادر سر مى كنى ؟! ديگر دوره عوض شدهمرد و زن ندارد، به همين القاء شبهه و وسوسه شيطان و استهزاء رفقايششُل مى شود و فريب مى خورد.)
بلى شياطين براى اين هستند كه معلوم شود چه كسى استقامت دارد چه كسى ندارد.بزرگترين حكمتش (تميز مؤ من از فاجر است )
چطور وعده شيطان را مهم مى گيرى ؟! امّا وعده هاى خدا را نديد، براى خدا از يك توماننمى گذرى ، ولى براى شيطان به يك مدح و ثناء در روزنامه ها نوشتن و در راديوگفتن هزارها تومان حاضرى بدهى .
در معامله با خدا كه مى فرمايد: به همسايه ات رحم و به فقير كمك كن ، فقيرى كهآبرومند است ، براى نان شبش مانده ، دخترش دم بخت است ، يا مريض است ، كمك كن . چندينبرابر پاداش خواهى داشت . مى گوئى تمكن ندارم .
امّا اگر معامله دنيوى شيطانى بود، چطور روى دست ديگران بلند مى شوى . (شيطانبراى امتحان خلق است ) بايد باشد و سينمائى هم باز كند، شياطين انسى هم تربيت كند،آن وقت اين طور حيوانات دوپا را به دام بيندازد. در برابرتاول مغرب صداى حى على الصلوة ، وعده الهى به آمرزش بلند است و از طرف ديگرمشترى و رفقاى بى بند و بارت مى آيند، خدا ترا امتحان مى كند، آيا نمازاول وقت و نداى حق را لبيك مى گويى يا جواب مشترى و رفقارا؟! پس هر دو بايد باشدتا نيكوكار از بدكار تميز داده شود.
فردا دار جزا است ، اينجا زمينه ثواب و عقاب بايد درست شود استحقاقات فراهم گردد،البته كسى را به زور وادار به حرام نمى كند، اختيار كسى را نمى گيرد.
خلاصه مواظب باش فريب وسوسه هايش را نخورى چون فرداى قيامت كه مى شود، همهاطراف شيطان مى ريزند و با او مخاصمه مى كنند كه تو ما راگول زدى ، جواب منطقى و عقلى مى دهد، مى گويد: تقصير خودت است ، مگر من شما را بهدوزخ دعوت كردم كار من فقط دعوت پوچ و وسوسه بود، مى خواستى اجابت نكنى ، مراملامت نكنيد خودتان را ملامت كنيد.
خداوند صد و بيست و چهار هزار پيغمبر و چهارده معصوم و اولياء و علما را فرستاد، آنهاهر چه گفتند: گوش به حرف نداديد، معجزه ها را ديديد ولى متنبه نشديد، لكن تا من وعدهپوچ دادم دور مرا گرفتيد.
خُبْ، حالا گول شيطان را خورديد، بيائيد مانند جدّتان حضرت آدم عليه السلامبرگرديد، و توبه كنيد، به درگاه الهى تضرّع كنيد، تامثل آدم كه بعد از توبه مقامش بالاتر رفت و به درجه اصطفاء، رسيد شما هم به درجهتوابين برسيد كه محبوب خدا گرديد.
(ان اللّه يحب التوابين ، خدا توبه كنندگان را دوست دارد).(33)
عمرى براى هيچ سراپا دويده ام

از غير آشنا چه سخن ها شنيده ام

دانى چه بود حاصل رنج و تلاش من

خونى بدل نشسته و اشكى بديده ام

شيطان و نفس حوصله بندگى نداد

اكنون به حرف عارفان طريقت رسيده ام

دارم به سر خيال رسيدن به كوى دوست

بر نام غير او خط بطلان كشيده ام

با عشق بر رسيدن سر منزل مراد

راه خدا دين محمّد و آل محمّد صلى الله عليه و آله گزيده ام

(اكبر محامديان (حامد))
دلال باز 
(حضرت سليمان على نبينا و آله و عليه السلام ) عرض كرد: خدايا تو مرا بر جن و انسو وحوش و طيور وملائكه و ديوها مسلّط كردى ، ولى يك خواهشى از تو دارم و آن اينكهاجازه دهى بر شيطان هم مسلّط شوم و او را زندانى و حبس كنم و بهغل و زنجيرش بكشم كه اين قدر مردم را به گناه و معصيت نيندازد.
خطاب رسيد: اى سليمان مصلحت نيست .
عرض كرد: خدايا وجود اين معلون براى چه خوبست ؟!

next page

fehrest page