بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب رفتار علوی در کلام رهبر معظم انقلاب, ستاد کل نیروهاى مسلح ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     RAFTAR01 -
     RAFTAR02 -
     RAFTAR03 -
     RAFTAR04 -
     RAFTAR05 -
     RAFTAR06 -
     RAFTAR07 -
     RAFTAR08 -
 

 

 
 

 

fehrest page

back page

ما بايد به سمت زهد حركت كنيم 
برادران ! اميرالمؤ منين مى گويد زندگى به سمت زهد بايد برود. امروز در جمهورىاسلامى ، اگر ما احساس بكنيم كه زندگى به سمت اشرافيگرى مى رود، بلاشك اينانحراف است ؛ بروبرگرد ندارد. ما بايد به سمت زهد حركت بكنيم . نمى گوييم همزهدهاى آن چنانى ، كه متعلق به اولياءاللّه است ؛ نه ، مسؤ ولان درجه ى يك ، مسؤ ولاندرجه ى دو، تا آن مسؤ ولان درجات بعد هم بايد در حد خود زهد داشته باشند؛ بعد هم بهعامه ى مردم مى رسد. عامه ى مردم هم نبايد اسراف وتجمل گرايى بكنند. اين طور نيست كه زهد فقط مخصوص مسؤ ولان باشد. اين مهريه هاىگران قيمت كه براى عقدهاى دخترهايشان مى گذارند، خطاست . نمى گويم حرام است ، اماپديده ى بد و زشتى در جامعه است ؛ زيرا ارزشهاى انسانى را تحت الشعاع ارزش طلا وپول قرار مى دهد. در محيط و جامعه ى اسلامى ، قضيه اين نيست . همين كارحلال را پيامبر نكرد. بعضى مى گويند پيامبرحلال كرده ، اما شما حرام مى كنيد؟! نه ، ما هم حرام نمى كنيم . پيامبر نخواسته كه محدودكند؛ محدود هم نكرده است . شما برو، هرچه مى خواهى بكن . اصلا همه ى زندگيت را روىهم بگذار و جهيزيه ى دخترت بكن ، يا مهر عروست بكن . بحث سر اين است كه اين كار،صحيح و عاقلانه و منطبق بر خواست و مصلحت اسلامى نيست .
پيامبر، دختر خودش را؛ اميرالمؤ منين ، دختران خودش را؛ و خانواده ى پيامبر، با همان بيستوپنج اوقيه مثقال نقره يى كه در آن زمان بوده به خانه ى بخت فرستادند. دو، سهسال قبل كه حساب كرديم ، اين ميزان نقره ، تقريبا در حد دوازده هزار تومان فعلى مىشود.
اين وضع زندگيهاى تجمل آميز، اين روزبه روز افزودن بر ظواهر تجملاتى ، درزندگيهاى شخصى غلط است . گاهى اوقات ممكن است لازم باشد مظاهر عمومى مثل يك خيابان يا يك ميدان را خيلى هم قشنگ و زيبا درست بكنند؛ آنمحل بحث نيست ؛ بحث سر شخص من و شماست .
اميرالمؤ منين به فرمانداران خود درس زهد مى داد 
اين ، زندگى اميرالمؤ منين (ع ) است ؛ ياد هم مى داد. حضرت يك وقت كسى را كه مى خواستاحتمالا به عنوان فرماندار به شهرى بفرستد، به او گفت : فردا بعد از نماز ظهر پيشمن بيا. حالا هم تقريبا معمول است كه اگر مى خواهند فرماندار يا استاندارى را به جايىبفرستند، آن حاكم يا آن مسؤ ول ، او را مى خواهد و اگر سفارشاتى دارد، به او توصيهمى كند. آن شخص نقل مى كند كه فردا بعد از نماز ظهر، به همان جايى رفتم كه اميرالمؤمنين مى نشستند؛ يعنى دكه يى كه حضرت براى اين كار در كوفه معين كرده بودند. ديدمكه در مقابل اميرالمؤ منين ، يك كاسه ى خالى و يك كوزه ى آب هست . يك خرده كه گذشت ،به خدمتكارش اشاره كرد و فرمود كه آن بسته ى من را بياور. گفت ديدم بسته ى سربهمهرى را آوردند. اين كيسه مهر و موم شده بود، تا كسى نتواند آن را باز كند. اين شخصمى گويد با خودم فكر كردم كه حضرت من را امين دانسته و مى خواهد گوهر گرانبهايىرا به من نشان بدهد، يا به من امانتى را بسپرد، يا چيزى درباره ى آن بگويد. مى گويدحضرت مهر را شكست و درِ كيسه را باز كرد. ديدم در اين كيسه ، سويق آرد الك نكرده ونخاله دار وجود دارد. بعد حضرت دست كرد، يك مشت از اين آردها را درآورد،داخل كاسه ريخت ، يك خرده هم آب از كوزه روى آن ريخت ، اينها را به هم زد و به عنواننهار خورد؛ يك مقدارش را هم به من داد و گفت بخور. مى گفت من حيرت زده شدم ، گفتم : يااميرالمؤ منين ! شما اين كار را مى كنيد؟! اين عراق با اين همه نعمت در اختيار شماست ، اينهمه گندم و جو وجود دارد؛ اين كارها براى چيست ؟! شما چرا اين طورى درِ اين كيسه را مىبنديد؟! حضرت فرمود: ((واللّه ما اختم عليه بخلا به ))(45)؛ سوگند به خدا، من كهدرِ اين كيسه را مهر كردم ، به خاطر بخل نيست كه حيفم مى آيد از اين آرد الك نكرده كسىبخورد. ((ولكنّى ابتاع قدر ما يكفينى ))(46)؛ من به قدر حاجت شخصى خودم ، از اينآردها كه پست ترين آرد است ؛ آرد الك نكرده مى خرم . ((فاخاف ان ينقص فيوضع فيهمن غيره ))(47)؛ مى ترسم كه اين كيسه را كسى باز كند و از غير از آن آردى كه خود منخريده ام ، چيزى داخل اين كيسه بريزد. ((وانا اكره انادخل بطنى الاّ طيبا))(48)؛ و من خوش ندارم كه در شكم خود غذايى وارد كنم كه طيب وپاكيزه نباشد. مى خواهم غذاى پاكيزه بخورم ؛ غذايى كه ازپول خودم و مال خودم است و مال كسى در آن نيست .
اميرالمؤ منين با كار خود مى خواهد به اين فرماندار درس بدهد. ببينيد، اين فرماندار رابه اين جا كشانده ، براى اين كه همين منظره را به او نشان بدهد، براى اين كه همين حرفرا به او بزند؛ والاّ مى شد در مسجد هم به فرماندار توصيه كند و بگويد برو؛ اماكشانده او را به اين جا آورده ، براى اين كه به او بفهماند تو كه دارى مى روى و برشهرى مسلط خواهى شد و يك عده مردم در اختيار تو قرار دارند ماليات آنها،پول آنها، جان آنها، مال آنها، عرض آنها مواظب باش كه اين قدرت ، قدرت مطلقه نيست وتو به عنوان حاكم ، مطلق العنان و افسارگسيخته نيستى ؛ حواست جمع باشد، بفهم كهچه كار دارى مى كنى . بعد فرمودند: ((فايّاك وتناول ما لم تعلم حلّة ))(49)؛ مبادا چيزى كهحلال بودن آن را نمى دانى ، تناول كنى ؛ بخورى يا بگيرى .تناول ، فقط خوردن نيست ؛ او را در اختيار نگير، مگر يقين كنى كهحلال است . اين ، وضع زندگى اميرالمؤ منين و زهد و درس اوست .
اميرالمؤ منين در قله قرار دارد و ما بايد در جهت او حركت كنيم 
يك نفر مى گويد، ديدم در جايى در يكى از جنگها يا يكى از مسافرتها حضرتخوابيده ، و چون هوا هم سرد بوده ، زير قطيفه ى نازكى مى لرزد؛ ((يرعد)). آمدم گفتميا اميرالمؤ منين ! چرا شما مى لرزيد؟ هواى به اين سردى ، چيزى رويتان بيندازيد.فرمود كه من دوست نمى دارم از اموال شما چيزى بردارم ؛ همين قطيفه را با خودم از مدينهآورده ام و مايل نيستم كه چيزى از اموال شما را استفاده كنم . اين ، وضع اميرالمؤ منين است .او سر قله قرار دارد و حال آن كه ما چهار، پنج هزار پا از آن قله پايينتر هستيم . ما بايدبالاخره در جهت او حركت كنيم ؛ اين درس اميرالمؤ منين به ماست . خلاصه اين كه هرچه مابخواهيم ابعاد زندگى اين بزرگوار را دنبال بكنيم ، همين طور آموزنده و درس دهنده است.

سخنرانى در جمع مردم ، 26/11/1370

مجموعه ى دستگاه مديريت كشور بايد علوى باشد 
البته آقايان و بخصوص مسؤ ولان ، اين نكته را توجه داشته باشند كه اگر ما بر نقشمديريت و سرپرستى در جامعه ى اسلامى تكيه مى كنيم و آن را تعيين كننده معرفى مىنماييم ، با يك گزينش ، قضيه تمام نمى شود. اين طور نيست كه يك شخص ، در راءسبرگزيده بشود و شرايط لازم را داشته باشد، بعد ديگر همه چيز به خودى خود،حل خواهد شد. تاءثير مديران بالا در سرنوشت جامعه هم تا حدود زيادى از اين جهت استكه مدير برتر و بالاتر، اين قدرت را دارد كه دستها و ايادى چرخاننده ى چرخهاى كشوررا سالم انتخاب بكند. يعنى سلامت آنها، جزو سلامت دستگاه حكومت است .
وقتى اميرالمؤ منين علىّبن ابى طالب (عليه الصّلاة والسّلام ) در راءس ‍ حكومت قرار مىگيرد، تمام شاخه هاى مديريت در جامعه ، به طرف صلاح حركت مى كند؛ به طورى كهاگر يك گوشه از مجموعه ى اين دستگاه مديريت ، ناسالم و ناپاك و غيرمنطبق با معيارهاباشد، براى قطع و قلع و قمع آن ، اميرالمؤ منين (ع ) جنگِ چندين ماهه را بر خودش هموارمى كند. يعنى مجموعه ى دستگاه مديريت كشور، بايد علوى باشد.

ديدار با مسؤ ولان نظام ، عيد سعيد فطر، 20/4/1369

اگر در جاهاى ديگر شعار مى دهند، ما بايدعمل كنيم
اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) در آن نامه ى معروف خود به ((عثمان بن حنيف ))،بعد از آن كه مى فرمايند تو سر چنين سفره يى بودى و چنين و چنان ، زندگى خودشانرا مى فرمايند: ((الا و انّ امامكم قد اكتفى من دنياه بطمريه و من طعمه بقرصيه ))(50).بعد مى فرمايند: ((الاّ وانّكم لا تقدرون على ذلك ))(51)؛ يعنى من از شماها توقع اينطور زندگى را ندارم .
من و شما كجا مى توانيم به خاطرمان خطور بدهيم كه قادريم در آن حد اوج پرواز كنيم ؟مگر شوخى است ؟ بحث اين نيست كه ما از خودمان مسؤ وليت را دفع كنيم . نه ، اگر كسىمى تواند، بايد بكند. بحث اين نيست كه براىعمل خودمان ، توجيهى درست كنيم . نه ، آن طور زندگى كردن ، يكعمل تصنعى نيست ؛ بلكه به يك روح پولادين متكى است ، كه آن روح در اميرالمؤ منين وجودداشت .
در دنبال آن مى فرمايند: ((وليكن اعينونى بورع و اجتهاد))(52)؛ ورع پيشه كنيد و هرچهمى توانيد، در اين راه سعى و كوشش نماييد. اگر آن طورى نمى توانيد، تا هرجا كه مىتوانيد، اين را دنبال كنيد. ما اگر مى خواهيم و شعار مى دهيم و مى گوييم كه جامعه ى مابايد روحيه ى مصرف گرايى را كنار بگذارد و خودش را از آن چيزهايى كه درفرهنگهاى غربى ترويج مى شود، رها كند، عمل به آن ، متوقف بهعمل ماست . ما هستيم كه بايد اين را به مردم ياد بدهيم . مگر مى شود خود ما دچار انواع واقسام تشريفات و تجملاتِ ممكن باشيم ، اما درعينحال از مردم توقع داشته باشيم كه تجملاتى نباشند؟! اگر در جاهاى ديگر شعارش رامى دهند، ما بايد عمل كنيم .

ديدار با مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران ، 14/9/1369

بايد كارى كنيم كه جامعه ما، جامعه علوى باشد 
ما مى خواهيم دنيا و زندگى و نظام ما به گونه يى بشود كه اميرالمؤ منين (ع ) در راه آن، مبارزه و زندگى و جهاد و حكومت كرد. ما مى خواهيم در نظام ما،عدل اسلامىِ كامل حكمفرما بشود. هركسى كه در اين نظام زندگى مى كند، بايد مجاهدتنمايد، تا اگر در راءس جامعه اميرالمؤ منين (ع ) قرار مى داشت ، جامعه و نظام ما لايق او مىبود. ما بايد اين طور حركت كنيم .
بايد كارى كنيم كه نظام و كشور و جامعه ى ما، يك جامعه ى علوى باشد. اسم اسلام واسم ولايت ، كافى نيست . بخصوص كسانى كه مسؤ وليتى بر دوش دارند و ماءموريتىاز نظام الهى و اسلامى برعهده ى آنهاست چه در دستگاه قضايى ، چه در دستگاه اجرايى، چه در دستگاه قانونگذارى ، چه در دستگاه انتظامى ، و چه در نهادها و دستگاههاى مختلف زبان و بازو و راه و كار، بايد زبان و بازو و راه و سبك كار اميرالمؤ منين (ع ) باشد.
اميرالمؤ منين براى خدا و در راه او كار مى كرد، به درد مردم مى رسيد، مردم را دوست مىداشت و خدمت به آنها را وظيفه ى خود مى دانست . با اين كه حكومت او در جهت خدمت بهمستضعفان بود، به اين اكتفا نمى كرد؛ شبها هم ، تنها و به صورت فردى ، به كمكيكايك مستضعفان مى رفت . اين ، زندگى اميرالمؤ منين (ع ) است .
در نظام ما، هر حركت و سياست و قانون و تلاشى ، بايد در خدمت مردم مستضعف و محرومىباشد كه حكومت طولانى و بلندمدت طاغوتها، آنها را از جهات مختلف ، به استضعاف وضعف دچار كرده است . اين ، راه ماست . اين ، آن راهى است كه اميرالمؤ منين (ع ) پيمود. اين ،آن راهى است كه امام و معلم و رهبر عظيم الشاءن اين انقلاب ، آن را از على (ع ) درسگرفت و پيش پاى ما گذاشت . بايد در آن راه حركت كنيم .

ديدار با اقشار مختلف مردم و مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران ،سالروز ميلاد حضرت على (ع )، 10/11/1369

دستگاه اميرالمؤ منين (ع ) را الگو قرار دهيد 
حقيقتش ، ما به اين حد قوّه ى قضاييه ، راضى نيستيم . قدر شما آقايان را مى دانيم وپيشرفت قوّه ى قضاييه را هم مثل همه ى اولى الابصار مشاهده مى كنيم . تحرك و تلاشقوّه ى قضاييه ، بحمداللّه خوب و محسوس است ؛ اما شما الگو را دستگاه اميرالمؤ منين(عليه الصّلاة والسّلام ) قرار بدهيد. خودمان را با او بسنجيم ، نگوييم هم نمى شود. بله، آن طور نخواهد شد؛ ليكن نزديك و شبيه به او، ممكن است . ما در كشورى زندگى مىكنيم كه ساليان متمادى ، وضع قضايى نابسامانى داشته است . لذا ما اوّليات انسانى رادر امر قضا، بتدريج فراموش كرده بوديم .

ديدار با رئيس و مسؤ ولان قوه قضائيه ، 4/4/1369

توصيه على (ع ) به خياطها (كسبه ) 
روايت دارد كه اميرالمؤ منين (عليه الصّلاة والسّلام ) در بازار راه مى رفت ؛ به خياطها كهمى رسيد، مى گفت : خياطها ! از خدا بترسيد، درزها را نزديك هم بزنيد، كوكها را كوچكبزنيد و نخها را محكم انتخاب بكنيد. حالا خياطى مگر چه قدر اهميت دارد؟ گيرم كه درز اينلباس ، مثلا بعد از چند ماه باز شد؛ دوباره چرخ مى كنيم . اين ، يك نمونه است . از اين جاشروع كنيد و تا خياطت لباس انقلاب بر پيكر اين ملت برويد. اين كار، چه قدر دقت وتقوا لازم دارد و چه قدر امام ، بزرگ و با تقوا بود.

ديدار با فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و روساى دفاتر نمايندگى ولىفقيه در اين نهاد، 29/6/1369

حسن ختام :برخى مولفه هاى مردم سالارى علوى 
سر مردم منّت نگذاريد 
سر ديگر قضيه ى مردم سالارى اين است كه حالا بعد از آن كه من و شما را انتخاب كردند،ما در قبال آنها وظايف جدى و حقيقى داريم . بعضى دوستان اين روايات را از نهج البلاغهو غير نهج البلاغه جمع كردند كه البته مجال نيست كه من همه ى آنها را بخوانم ؛ دو،سه تايش را مى خوانم . ((و ايّاك والمنّ على رعيتك باحسانك او التّزيّد فيما كان من فعلكاو ان تعدهم فتتبع موعودك بخلفك فانّ المنّيبطل الاحسان و التّزيّد يذهب بنور الحقّ والخلف يوجب المقت عنداللّه و عند النّاس )). مىفرمايد نه سر مردم منت بگذاريد كه ما اين كارها را براى شما كرديم يا مى خواهيم بكنيم؛ نه آنچه را كه براى مردم انجام داديد، درباره ى آن مبالغه كنيد؛ كار كوچكى انجامداديد، آن را بزرگ كنيد؛ نه اين كه وعده بدهيد وعمل نكنيد. بعد فرمود: اگر منت بگذاريد، احسانتانباطل خواهد شد. مبالغه ، نور حق را خواهد برد؛ يعنى همان مقدار راستى هم كه وجود دارد،آن را هم در چشم مردم بى فروغ خواهد كرد. اگر خلف وعده بكنيد، ((يوجب المقت عنداللّه وعند النّاس ))؛ در نظر مردم و در نظر خدا اين مقت و گناه است .((قال اللّه تعالى : كبر مقتا عنداللّه ان تقولوا ما لاتفعلون )). هر چند اينها كلام اميرالمؤمنين خطاب به مالك اشتر است ، اما خطاب به ما هم هست .
نبايد امتياز ويژه داده بشود 
نكته ى دوم از همين قبيل وظايف ، مربوط به مردم سالارى دينى است : ((انصف اللّه و انصفالنّاس من نفسك و من خاصة اهلك و من لك فيه هوى من رعيتك ))؛ يعنى درباره ى خودت ،درباره ى دوستان و خويشاوندان و رفقاى خودت رعايت انصاف را درقبال مردم و خدا بكن ؛ يعنى اختصاص ‍ و امتياز به آنها نده ؛ يعنى همين چيزى كه دوستانعزيز فرنگى مآب ما به آن رانت خوارى مى گويند؛ يعنى امتياز ويژه . امكانات استفاده ىاز يك شركت و يك منبع مالى را در اختيار جمع خاصى قرار دادن ، به مناسبت اين كه اينهادوست يا خويشاوند يا رفيق ما هستند؛ اين كار جزو كارهاى ضد مردم سالارى است . هر كسىكه اين كارها را بكند، اين همان فسادى است كه الان آقاى رئيس جمهور به آن اشاره كردند.بله ، بايد با اين فسادها مبارزه بشود. برادران و خواهران عزيز! تا اين فسادها درمجموعه ى كارگزاران كشور وجود داشته باشد، توانايى كار وجود نخواهد داشت وپيشرفت امكان ندارد؛ هر كار هم بكنيد، امكان نخواهد داشت ؛ اينها شكافها و دره ها و حفرههايى است كه وقتى به وجود آمد، هرچه شما دستاورد داشته باشيد و در آن بريزيد؛ آنهارا پُر نمى كند؛ دستاورد هم از بين مى رود؛ لذااول بايد اينها را علاج كرد. اين فرمايش اميرالمؤ منين است : ((من لك فيه هوى من رعيتك ))؛به رفقا و نزديكان و آن آدمهايى كه دوستشان دارى ؛ نبايد امتياز ويژه داده بشود؛ همهبايد يكسان امتياز ببرند. امتيازى كه هست ، در اختيار هم بايد قرار بگيرد. اگر بناستقرعه كشى بشود، اگر بناست سقف باشد، امتياز براى كسى نبايد باشد.
نارضايتى مردم اين گروههاى خشنودشده خواص را مثل سيلابى خواهد برد
سوم : اين هم يك نشانه ى ديگر مردم سالارى است ؛ ((و ليكن احبّ الامور اليك اوسطها فىالحقّ و اعمها فى العدل و اجمعها لرضى الرعيّة ))؛دنبال كارهايى باش كه از افراط و تفريط دور باشد و عدالت را در سطح وسيعترىشامل حال مردم بكند؛ يعنى سطح تماسش با مردم و منافع مردم هرچه وسيعتر باشد ورضايت و خشنودى عامه و توده هاى مردم را بيشتر جمع كند.دنبال اين نباش كه رضايت گروههاى خاص يعنى صاحبان ثروت و قدرت را به دستبياورى . من و شما مخاطب اين خطابيم . الان شما اگر وزيريد، اگر نماينده ايد، اگر ازمسؤ ولان مربوط به نيروهاى مسلحيد، اگر مربوط به رهبرى هستيد، اگر مربوط به قوهى قضاييه هستيد، هرجا هستيد، بايد توجه داشته باشيد كه آن كارى كه انجام مى دهيد، درجهت ميل صاحبان ثروت و قدرت نباشد؛ كه اينها در اين فرمايش اميرالمؤ منين به ((خاصّة)) تعبير شده است . بعد مى فرمايد كه ((فانّ سخط العامة يجحف برضى الخاصة ))؛اگر دل صاحبان ثروت و قدرت را به دست آورديد و مردم را ناراضى كرديد،نارضايتى مردم اين گروههاى خشنودشده ى خواص يعنى صاحبان ثروت و قدرت رامثل سيلابى خواهد برد. ((و انّ سخط الخاصة يغتفر مع رضى العامة ))؛ اما اگر رعايتميل دل صاحبان ثروت و قدرت را نكرديد، از شما ناراضى مى شوند؛ بگذار ناراضىبشوند. وقتى مردم از شما راضى اند و براى آنها كار كرديد، بگذار اينها ناراضىباشند. ((يغتفر))؛ اين نارضايى بخشوده است .
نگو بنده مسوولم و دستور مى دهم ؛ بايد اطاعت كنيم 
مردم سالارى فقط اين نيست كه انسان تبليغات وجنجال بكند و بالاخره عده يى را به پاى صندوق بكشاند و راءيى از مردم بگيرد، بعدهم خداحافظ؛ هيچ كارى به كار مردم نداشته باشد! بعد از آن كه اين نيمه ىاول تحقق پيدا كرد، نوبت نيمه ى دوم است ؛ نوبت پاسخگويى است . درباره ى همينگروههاى خاص ، باز اميرالمؤ منين در اين بيان مطالبى دارند: ((لا تقولنّ انّى مؤ مّر آمرفاطاع ))؛ اين جمله باز در همين نامه ى مالك اشتر است . فرمود: نگو به من ماءموريت دادهشده ، به من مسؤ وليت داده شده و من صاحب فلان مسؤ وليت شده ام ((آمر فاطاع ))؛ بندهمسؤ ولم و دستور مى دهم ؛ بايد اطاعت كنيد؛ اين طور حرف نزن ((فانّ ذلكادغال فى القلب ))؛ اين دلِ تو را خراب و نابود مى كند؛ واقعش هم همين است . بعد چندخصوصيت ديگر را ذكر مى كند: ((و تقرّب من الغير))؛ اين ، برگشت خشم آلودِ مردم را بهتو نزديك مى كند. وقتى اين طور حرف بزنى ، مردم از خودخواهى و مَن مَن گفتن تو وخود را محور همه چيز دانستن و مسؤ وليتى براى خودقائل نبودن ، براى هميشه ناخشنود مى شوند.

ديدار مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران ، 3/9/1379

امروز ما مى توانيم خدا را بر تمسك به ولايت اميرالمؤ منين حمد كنيم 
ما كسانى هستيم كه دنيا ما را به محبت اميرالمؤ منين (ع ) شناخته است : ((و معروفينبتصديقنا ايّاكم ))(53). هم دنياى اسلام ، ما را به عنوان كسانى كه نسبت به على بنابى طالب (ع ) تعصب و محبت و اعتقاد و وابستگى خاصى دارند، و هم بقيه ى مردم دنيا، مارا اين طور شناخته اند. ما بايد خودمان را شايسته ى اين گمان قرار بدهيم .
يك روز بود كه اگر گفته مى شد ((الحمدللّه الّذى جعلنا من المتمسّكين بولاية اميرالمؤمنين و اولاده المعصومين (عليهم السّلام ))(54)، خيليها شك مى كردند كه اين حرف ، راستاست و حق هم داشتند كه شك كنند. مى گفتند ما خدا را حمد كنيم كه متمسك به ولايت اميرالمؤمنين هستيم ؟! آن روزى كه در اين كشور، ولايت ، ولايت امريكا و صهيونيستها و اعداءاللّه بودو نظام اجتماعى ، تحت تاءثير افكار و فرهنگ و رفتار و خواست و اراده و عاطفه ى دشمنانخدا قرار داشت ، ما چه طور حق داشتيم بگوييم ((الحمدللّه الّذى جعلنا من المتمسّكين بولايةاميرالمؤ منين ))(55)؟ بله ، بخش بزرگى از مردم در دلهاى خود، به محبت متمسك بودند وبه ولايت اعتقاد داشتند؛ اما ولايت بيش از اين است .
امروز ملت ما مى تواند خدا را بر تمسك به ولايت اميرالمؤ منين (ع ) حمد كند. راه انقلاب ما،راه ولايت اميرالمؤ منين ، راه حكومت علوى و راه اسلام بوده است . على (عليه السّلام )،برترين و بزرگترين پيشاهنگ و منادى و سردار و مجاهد راه اسلام است . او براى اسلامزندگى كرد، براى اسلام شهيد شد و نور و پرتومشعل وجود او تا امروز، در راه اسلام پرتوافشانى كرده است .

ديدار با اقشار مختلف مردم و مسؤ ولان و كارگزاران نظام جمهورى اسلامى ايران ،سالروز ميلاد حضرت على (ع )، 10/11/1369

fehrest page

back page