|
|
|
|
|
|
پيشگفتار بسم الله الرحمن الرحيم (الحمد الله رب العالمين و صلى الله على محمد و آله الطاهرين و لعنه الله علىاعدائهم و غاصبى حقوقهم و منكرى فضائلهم و مناقبهم من الجن و الانس اجمعين الى قيام يومالدين . قال الله العظيم فى كتابه الكريم : (يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ابتغوا اليهالوسيله ) (1) (اى اهل ايمان از خدا بترسيد و وسيله اى براى تقرب به او بجوييد و در راه او جهاد كنيدباشد كه رستگار شويد) (اولئك الذين يدعون يبتغون الى ربهم الوسيله ) (2) بگو اى پيغمبر صلىالله عليه و آله بخوانيد آنانى را كه گمان كرديد غير از خدا خدايانى هستند. (فاستغفروا و الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما) (3) خواستند از خدا و طلب مغفرت و تقاضاى آمرزش كرد پيغمبر صلى الله عليه و آله براىآنها از گناهكارى ايشان خواهند يافت خدا را كهقبول كننده است توبه آنها و مهربان است . آيات فوق ، اشاره به مسئله توسل دارد. لهذا ما هم در اينجامتوسل مى شويم به بزرگ پرچمدار عاشورا حضرت قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام در مقدمه جلداول كتاب حاضر، اشاره كرديم كه خداوند عالم قسم به قلم خورده و افزوديم كه قلم باهمه عظمتش از معرفى حضرت قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام در مقدمه جلداول كتاب حاضر، اشاره كرديم كه خداوند عالم قسم به قلم خورده و افزوديم كه قلم باهمه عظمتش از معرفى حضرت قمرى بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام عاجز است . نيز خاطر نشان ساختيم كه امامان شيعه عليهم السلام از حضرتابوالفضل العباس عليه السلام اين عبد صالح خدا با عظمت ياد كرده اند. السلام عليك ايها العبد الصالح المطيع لله و لرسوله و لااميرالمومنين و الحسن والحسين صلى الله عليهم و سلم . (4) سلام بر تو اى بنده شايسته خدا، و مطيعامر خدا و رسول او، و مطيع اميرالمومنين و حضرت حسن و حسين صلوات الله و سلامه عليهم . توسل در روايات در روايات نيز بر توسل به پيامبر صلى الله عليه و آله و اولياى دين تاكيد شده استبا توجه به مبانى اعتقادى اماميه ، توسل به معصومين عليهم السلام ملائكه مقرب ، قرآن، شهدا علما و صالحين امت ، در اسلام توصيه شده است . در بسيارى از اخبار و ادعيه آمده است : (خدايا تو را به حق پيامبر صلى الله عليه و آله وائمه معصومين عليه السلام كه تو آنها را شفيع امت قرار داده اى ، حاجات ما را روا بفرما) نيز در برخى روايات آمده كه دعاى هيچ مسلمانى اجابت نخواهد شد، مگر آنكه در آغاز برمحمد صلى الله عليه و آله و آل ايشان درود فرستاده شود. (5) در زيارت نامه منسوب به حضرت بقيه الله الاعظم امام زمانعجل الله تع الى فرجه الشريف نيز بر قمر بنى هاشم عليه السلام با اين كلماتزرين درود فرستاده شده است : (السلام على العباس بن امير المومنين المواسى اخاه بنفسه الاخذ لغده من امسه الفادىله الواقى الساعى اليه بمائه المقطوعه يداه ) سلام بر عباس فرزند امير مومنان كه جانش را در راه مواسات با برادرش تقديم نمود،دنيايش را در راه تحصيل آخرت صرف كرد و جانش را براى حفاظت از برادرش قربانىساخت . آيت الله شاهرودى ، و حرم قمر بنى هاشم عليه السلام آيت الله العظمى سيد محمود حسينى شاهرودى قدس سره هر وقت كه از نجف اشرف براىزيارت به كربلاى معلى مى رفتند اول به حرم مطهرابوالفضل العباس عليه السلام مشرف مى شدند، و بعدا به حرم مطهر حضرت اباعبدالله امام حسين عليه السلام مى رفتند. ايشان درباره علت اين امر نيز مى فرمودند كه ،اول بايد خدمت وزير و سفير رسيد، بعدا به خدمت مولا رفت . همچنين هر وقت كه وارد صحنمطهر حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام مشرف مى شدند، آن شعر معروف - (به ذرهگر نظر لطف بوتراب كند به آسمان رود و كار آفتاب كند) را به اين نحو زمزمه مىكردند:
به ذره گر نظرى شبل بوتراب كند
|
به آسمان رود و كار آفتاب كند
| يعنى اگر پسر على امير المومنين عليه السلام اشاره كند عالمى را دگرگون مى كند.(6) علامه امينى صاحب الغدير، و قمر بنى هاشم عليه السلام مرحوم سيد محمد حسين حسينى داستان زير را از علامه امينى (ره )نقل مى كند: از شخص موثقى شنيدم كه مى گفت : روزى يك شخص معمم براى عيادت مرحوم علامه امينىبه منزل موقت ايشان (كه در تهران پيچ شميران قرار داشت ) رفته بود. صاحب الغديرسخت مريض و به پشت خوابيده بود. شخص مزبور در ضمن سخنان خود به علامه گفتهبود كه ، آقا! مثلا اگر كسى به حضرت عباس عليه السلام علاقه و محبت نداشته باشدبه كجاى ايمان او لطمه مى خورد؟ علامه امينى سخت متغير شده ، با آن حالت كسالتنشسته و گفته بودند: حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام كهسهل است ، اگر به بند كفش من هم كه نوكرى از نوكران حضرت ابوالفضلم علاقهنداشته باشد، از اين جهت كه نوكرم ، و الله به رو در آتش خواهد افتاد؟ (7) عرض ارادت آيه الله العظمى گلپايگانى به قمر بنىهاشم ابوالفضل العباس عليه السلام نويسنده توانا و فاضل ارجمند، جناب حجه الاسلام و المسلمين آقاى شيخ ناصر الدينانصارى قمى ، طى نامه اى مورخ 15 خرداد 1377 شمسى برابر صفر الخير 1419قمرى به مولف كتاب حاضر چنين نوشته اند: حضور محترم صديق معظم حضرت حجه الاسلام و المسلمين جناب آقاى شيخ على ربانىخلخالى زيد عزه العالى به عرض عالى مى رساند: روزى پس از خواندن فريضه صبح ، كتاب وزين و ارزنده (چهره درخشان قمر بنى هاشماباالفضل العباس عليه السلام ) را برداشتم و صفحاتى از آن را به ديده دقتنگريستم و سخت تحت تاثير مطالب آن قرار گرفتم . پس از گذشت زمانى چند، در همانجاى نماز خواب چشمانم را در ربود. در عالم رويا ديدم : نماز جماعت به امامت مرحوم آيت الله العظمى حاج سيد محمد رضا گلپايگانى برپا شدهاست و من هم در صف نخستين آن ، شركت دارم . پس از اتمام نماز، مرجع فقيد رو به صفوفنماز كرد و فرمود: به آقاى انصارى بگوييد به منبر رود و ذكر مصيبت بنمايد. منبرخاستم و پا بر روى پله اول نهادم كه آقا، بار ديگر فرمود: روضه حضرت اباالفضل عليه السلام را بخوانيد. من بر فراز منبر، همان مطالبى را كه از كتاب شما فرا گرفته بودم ، باز گفتم ونماز گزاران گريستند و پس از لحظاتى از خواب بيدار شدم . روز بعد اين خواب را براى فرزندان محترم معظم له باز گفتم . ايشان گفتند: مرحوم آيهالله گلپايگانى به حضرت اباالفضل العباس عليه السلام علاقه عجيبى داشت و درسختيها و گرفتاريها به آن حضرت متوسل مى شد و چاره كار را مى نمود. همچنين بهروضه خوانان ، بسيار سفارش خواندن مصائب ايشان را مى فرمود. خداوند متعال جناب عالى را در راه احياى مفاخر و ماثر خاندان عصمت و طهارت عليهم السلامبيش از پيش توفيق عطا فرمايد. والسلام عليكم و على عبادالله الصالحين . ناصر الدينانصارى ارادت آيه الله حاج شيخ محمد كوهستانى به حضرت عباس عليهالسلام حجه الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ اسماعيل كوهستانى فرزند آيه الله كوهستانىارادت پدرشان را به حضرت قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام براى نگارنده چنين بيان فرمودند: فقيه وارسته وصاحبدل مازندران ، علاقه زيادى به حضرتابوالفضل العباس عليه السلام داشت و حتى گاهى كه روضه مى خواند فقط روضهحضرت ابوالفضل العباس عليه السلام را مى خواند. به گونه اى كه بعضى از افرادمزاح مى كردند و مى گفتند: آيه الله كوهستانىمثل اينكه فقط روضه حضرت اباالفضل العباس عليه السلام را مى داند. مرحوم آيه اللهكوهستانى مى گفت : خداى تعالى يك على عليه السلام داشت ، الحمد لله آن هم امام ما شد.پدرم روز تاسوعا و عاشورا جورابها را از پا در مى آورد و پا برهنه راه مى افتاد و درعزادارى شركت مى كرد. نيز مى فرمود: روضه هفتگى منزل را بعد از من ترك نكنيد و در وفيات هم روضهبگيريد و در جشنها چراغانى كنيد و تولى و تبرى را كاملا رعايت نماييد كتاب حاضر در پنج بخش عظيم تنظيم شده است : بخش اول : آشنايى با جد، جده پدر و مادر قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام بخش دوم : فرزندان حضرت قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام بخش سوم : بيت العباسها و قدمگاهها و نظر گاهها و موسسات مذهبى بخش چهارم : ناگفته ها درباره قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام بخش پنجم : كرامات حضرت قمر بنى هاشمابوالفضل العباس عليه السلام نسبت به شيعيان ،اهل سنت ، مسيحيان ، يهوديان و زردشتيان ، شامل 240 كرامت . براى حفظ وحدت و يكپارچگى نثر كتاب ، مطالبمنقول از ماخذ گوناگون (جز آنچه در گيومه قرار دارد) با حفظكامل معنا و مضمون ، تلخيص يا ويرايش شده است . (ان اريد الا الاصلاح ما استطعت و ما توفيقى الا بالله عليه توكلت و اليه انيب ) (8) اول ذيقعده الحرام 1419 هجرى قمرى مطابق بهمن ماه 1377 شمسى سالروز تولدكريمه اهل بيت حضرت فاطمه معصومه عليه السلام قم - حرم اهل بيت عليهم السلام على ربانى خلخالى فصل اول : سيرى در زندگانى حضرت ابوطالب عليه السلام نياى بزرگوارحضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بخش اول : آشنايى با جد، جده ، پدر و مادر قمر بنىهاشم ابوالفضل العباس عليه السلام حضرت ابوطالب عليه السلام جد قمر بنى هاشم ،نام و نسبابوطالب عليه السلام در نام ابوطالب عليه السلام و نسب او تختلاف كرده اند. در نام ابى طالب بعضىگفته اند نام او عمران است ، و اين روايتى به غايت ضعيف است ، و بعضى گفته اند نام اوكنيت اوست ، و احتجاج بر آن كرده اند، بلكه خط حضرت اميرالمومنين على عليه السلام رايافته اند كه نوشته (على بن ابوطالب عليهاالسلام ) و اين نيزمحل بحث است ، چه و او مشتبه مى شود در خط كوفى به ياء و يا آنكه امير المومنين عليهالسلام چون نمى خواست كه نام او را بنويسند لهذا كنيت او را علم ساخته است . و صحيح آنكه نام او عبد مناف است ، و شعر عبدالمطلب عليه السلام صريح است در اينمعنا، چه در وصيت خود مى گويد: اوصيك يا عبد مناف بعدى بواحد بعد ابيه فرد و ديگر مى گويد: وصيت من كنيته بطالب عبد مناف و هو ذو تجارب و او پسر عبدالمطلب شيبه ، و او را شيبه الحمد مى خوانند، و او را عبدالمطلب گفتند ازبهر آنكه عمش المطلب بن عبد مناف او را از مدينه آورد به مكه ، و چون قريش او را ديدندگفتند: كه اين كيست ؟ المطلب گفت : عبد من است ، او را خريده ام . روز ديگر جامه هاى خوباو را پوشانيده به مجلس پرسور بنى عبد مناف آورده ، گفت : اين برادر زاده من است .پسر هاشم پسر قريش است ، به اين جهت او را عبدالمطلب خواندند، و جلالت قدر اومشهور است . و او پسر هاشم است ، و نام هاشم عمرو است ، و او را عمرو العلى خوانند، و هاشمش خواندنداز بهر آنكه هشم ثريد در سالهاى قحط از بهر قريش و حاجيان مى كرد. و او پسر عبد مناف است ، و نام عبد مناف المغيره بن قصى است . و نام قصى زيد است ، و اورا نيز مجمع مى خوانند از بهر آنكه قبائل قريش را جمع كرد و در مكه فرود آورد، و قصىمى گفتندش از بهر آنكه مادرش بعد از پدرش شوهرى كرد از بنى عدوه ، و همراه او ازمكه برفت ، و چون قصى در آن وقت طفل بود او را همراه خودش برد. و نام پدر قصى كلاب بن مره بن كعب بن لوى بن غالب بن فهد مالك بن النضر است ،كه قريش همه از نسل النضرند. و اقوال بسيار در جهت اين تسميه هست ، اصح اينكه اين قبيله به غايت قوى و مسلط بودندبر قبايل عرب و در دريا جانورى است بغايت قوى و مسلط بر حيوانات دريا، او را قريشمى خوانند، پس اين قبيله را به نام او خواندند به اين جهت . و نام پدر النضر كنانه بن خزيمه بن مدركه - نام او عمرو است - بن الياس بن نضر بننزار بن معدبن عدنان است . در عدنان بحث است كه ازنسل ابراهيم الخليل عليه السلام مى باشد، امام در عدد آباء از ميان عدنان تا ابراهيمعليه السلام خلاف بسيار است و رسول الله صلى الله عليه و آله تا عدنان نسب شريفخود را خوانده و فرمود: كذب النسابون . و ابوطالب عليه السلام را چهار پسر بود: طالب ،عقيل ، جعفر و على عليهم السلام و هر يكى از ايشان دهسال بزرگتر از ديگرى بودند، چنانچه طالب از حضرت على عليه السلام به سىسال بزرگتر بوده است ، و طالب نسل نداشت . در آن وقت كه قريش به جنگ بدر آمدهبودند او را بزور با خود آوردند و چون در راه گم شده لذا بعضى گفتند: خود را در درياغرق كرد. (9) جناب ابوطالب عليه السلام را باحضرت رسول صلى الله عليه و آله محبتى تمام بود،چندانكه هيچگاه از تقويت و نصرت آن حضرت غفلت نداشت و از اشعار آن بزرگوار واخبار ائمه اطهار عليهم السلام فهميده مى شود كه نبوت آن حضرت را تصديق داشته است. (10) مشركين به ابوطالب عليه السلام عرض كردند: برادر زاده ات هرچه بخواهد به او مىدهيم ، بگو از دعوت به توحيد دست بردارد و به خدايان ما بد نگويد. آن جناب سخنانآنان را به حضرت رسانيد، و رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود: اى عم گرامى ،من از دعوت خود به توحيد دست بر نخواهم داشت ، اگر بر جناب شما زحمت شده بفرماييدتا از حمايت شما بيرون آيم . جناب ابوطالب عليه السلام از اين بيان بسيار افسرده گشت و اين اشعار را فرمود:
والله لن يصلوا اليك بجمعهم
|
حتى او سد فى التراب دفينا
|
و لقد صدقت و كنت ثم امينا
| به خدا قسم ، تا من زنده ام هرگز به تو دست نيابند. تو ناصح و صادق و امينى و دينتو بهترين اديان است . فورا آمد و فرمايش پيغمبر صلى الله عليه و آله را به مشركينرسانيد و فداكارى و يارى خود را اظهار داشت . حمايت ابوطالب عليه السلام از پيغمبر صلى الله عليه و آله در شعب جناب ابوطالب عليه السلام ، بنى هاشم و اولاد عبدالمطلب را، تاكيد زياد بر لزوممحافظت از رسول اكرم صلى الله عليه و آله ، همراهعيال و اولاد خويش در ملازمت آن حضرت صلى الله عليه و آله و جناب خديجه عليهاالسلامبه شعب ابى طالب (كه دره اى بود بين دو كوه ) كوچ داد و اطراف شعب را محكم كرد وديده بان گذاشت ، آنگاه به اتفاق خويشان ، شب و روز به پاسدارى از وجود شريفرسول اكرم صلى الله عليه و آله پرداخت . وى فرزند خود حضرت على عليه السلام رادر شبهاى بسيارى به جاى پيغمبر صلى الله عليه و آله مى خوابانيد ومحل پيغمبر صلى الله عليه و آله را مخفى مى كرد. نيز وى و جناب حمزه همه شب باشمشير اطراف سيد عالم پروانه وار مى گشتند. كفار قريش كه اين وضع را ديدنددانستند كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله دست نمى يابند. لذا متفقا با بنى هاشم وآل عبد المطلب قطع رابطه كردند و خريد و فروش با آنها را قدغن نموده ، عهد نامهنوشتند و امضا كرده و در كعبه آويختند. درنتيجه اين پيمان آنها، بنى هاشم محاصره اقتصادى شده ، در ضيق و فشار قرارگرفتند و سختيهاى بيشمار كشيدند. طعامى به آنها نمى رسد و خارج شونده از شعب رانيز آزار و شكنجه مى دادند. تنها، گاه حكيم بن حزام و ابوالعاص بن ربيع به طورمخفيانه گندم و خرما بار شتران كرده ، و آنها را به شعب مى بردند و رها مى كردند.اجمالا همه گونه فشار وارد مى ساختند تا پيغمبر را به آنان تسليم كنند. سه يا چهار سال به اين وضع گذشت ، خداوند موريانه را بر كاغذ عهدنامه مشركينمسلط ساخت و وى همه سطور و كلمات عهد نامه را خورد و تنها نامه خدا را بر جاى گذاشت. جبرئيل امين قضيه را به خاتم النبيين صلى الله عليه و آله خبر داد و حضرت صلى اللهعليه و آله هم به ابوطالب عليه السلام فرمود. جناب عليه السلام با جمعى از بنىهاشم از شعب بيرون آمده ، و به مجمع قريش در مسجد الحرام رفتند كه با آنها مكالمهكنند. قريش در برابر ابوطالب تعظيم و تكريم نمودند، گمان كردند كه آن جناب از رنج ومشقت به ستوه آمده ، مى خواهد پيغمبر را تسليم كند. ولى او به آنان گفت : اى مردمان ،سخنى مى گويم كه خير شما در آن است . برادر زاده ام محمد صلى الله عليه و آله مراخبر داده - و او صادق است - كه : موريانه به امر خداوند مندرجات صحيفه را از بين بردهو تنها نام (خدا) را باقى گذاشته است ، اينك بنگريد اگر محمد صلى الله عليه و آلهراست گفته است از ظلم و كينه خود نسبت به وى دست برداريد، اگر دروغ گفته اكنون اورا به شما تسليم مى كنم . همه تصديق كردند. صحيفه را كه آوردند و گشودند، ديدندتمام آن را موريانه خورده ، جز لفظ (بسمك اللهم ) كه در جاهليت بر سر نامه ها مىنوشتند چيزى باقى نمانده است . مردم شرمسار شدند و ابوطالب فرمود: از خدا بترسيدو دست از اين ظلم و ستم برداريد. چند نفر از بزرگان گفتند ما از اين صحيفه ظالمهقاطعه بيزاريم و پس از آن ابوطالب به شعب مراجعت فرمود. روز ديگر جمعى از بزرگان قريش به شعب رفتند و آنان را از شعب به مكه آورده و درمنازل خود جادادند. اين خبر در بين قبايل منتشر شد و عده كثيرى دين اسلام راقبول كردند، زمانى كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله از شعب خارج شد، باز مشركينبه عقيده نخستين با پيغمبر صلى الله عليه و آله خصومت كردند و به اذيت و آزار آنحضرت كوشيدند و ابوطالب عليه السلام نيز در حمايتش كوتاهى نورزيد. پس از مدتكمى جناب ابوطالب عليه السلام مريض شد. ايمان ابوطالب عليه السلام امام صادق عليه السلام فرمود: اگر ايمان ابوطالب را در يك كفه ترازو و ايمان اين مردم را در كفه ديگر قرار دهندايمان ابوطالب فزونى خواهد داشت . اصحاب كهف ايمان خود را پنهان كردند و كفر را ظاهر ساختند. خداوند به آنان دوبارهپاداش مى دهد. (11) على عليه السلام فرمودند: (و الذى بعث محمدا صلى الله عليه و آله بالحق نبيا لو شفع ابى فىكل مذنب على وجه الارض لشفعه الله ) قسم به كسى كه محمد صلى الله عليه و آله را به حق به پيامبرى برگزيد اگرپدرم در حق تمام گناهكاران روى زمين شفاعت كند، خداوند مى پذيرد. (12) غرض ورزى عناصرى كه خود اصل و نسب پاك نداشته از جمله معاويه بن ابوسفيان ازدلايل عمده طرح شبه در ايمان ابوطالب عليه السلام و اسلام است . ابوطالب عليه السلام به حضرت رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت : به خدا قسماز حمايت تو دست بر نمى دارم و تو ماموريت خود را به پايان برسان . (13) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: لذا تا ابوطالب زنده بود، قريش نتوانست مرا به سختى آزار دهد. بنابراين اگرابوطالب عليه السلام از موضع تغيير بيرون مى آمد مانند ديگر مسلمانان حرمتش نزدقريشيان از بين مى رفت . برخى از اين احاديث عبارتند از پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله فرمود: 1 - يا عم ربيت صغيرا و كفلت يتيما و نصرت كبيرا فجزاك الله عنى خيرا. (14) ابوطالب عليه السلام بعد از چهل و چند سال تلاش در بستر مرگ افتاد و با هشتاد واندى سال درگذشت او را در سال 10 بعثت در كنار قبر پدرش عبدالمطلب در قبرستانحجون به خاك سپردند. (15) ابوطالب عليه السلام در واپسين لحظه هاى عمر خود نيز دست از يارى حضرترسول صلى الله عليه و آله برنداشت بزرگان خانواده را مخاطب ساخته چنين فرمود:چهار تن را به يارى پيامبر صلى الله عليه و آله سفارش مى كن فرزند على عليهالسلام و بزرگ قبيله عباس و شير خدا كه هماره از پيامبر صلى الله عليه و آله حمايتكرده و فرزندم جعفر تا او را ياور باشيد و شما كه عزيزان من به فدايتان باد هميشهبراى رسول خدا صلى الله عليه و آله در برابر دشمنان چون سپرها محافظ باشيد.(16) ابوطالب عليه السلام فرزندش على عليه السلام را بارها در بستر پيامبر صلى اللهعليه و آله مى خواباند تا پيامبر صلى الله عليه و آله از دسيسه قريش در امان بماند وروزى به على عليه السلام گفت : فرزندم بردبارى پيشه كن كه از نشانه هاىخردمندى است . هر زنده اى بسوى مرگ مى رود من بردبارى تو را آزموده ام و بلاها سخت و دشوارند تورا فداى زنده ماندن نجيب فرزند نجيب كرده ام . (17) و آنگاه كه پيامبر صلى الله عليه و آله گروهى را به حبشه فرستاد حضرت ابوطالبعليه السلام سيزده نفر را به سوى نجاشىگسيل داشت تا از وى بخواهند با مسلمانان خوشرفتارى كند مشركان درسال هفتم بعثت از حربه اى ديگر استفاده كردند. آنان با هم پيمان بستند تا هر نوعرابطه با بنى هاشم را قطع كنند. (18) وفات و جلالت جناب ابوطالب عليه السلام در سال دهم بعثت بود كه جناب ابوطالب عليه السلام عم مكرم حضرترسول صلى الله عليه و آله از دنيا رفت . پيش از وفات وصايا و ودايع و كتب ابراهيم واسماعيل و ساير انبيا كه نزد او بود به حضرترسول صلى الله عليه و آله تسليم نمود. وى در احاديث از جمله صديقان محسوب است ، كه ايمان خود را مصلحتا مخفى مى داشت . در تفسير صافى و غيره آمده است اسرالايمان ليكون اقدر على نصره النبى صلى اللهعليه و آله يعنى : ايمان خود را (روى مصلحت اسلام و مسلمين ) پنهان مى داشت تا بتواند ازپيغمبر صلى الله عليه و آله بيشتر حمايت نمايد. دقيقه اى از نصرت و يارى آن حضرتكوتاهى نورزيد، چنانكه از روايت معصومين عليهم السلام و از اشعار خود آنجناب اينمطلب معلوم مى شود، و قبلا اشاره شد. بعضى از مخالفين اهل بيت عليهم السلام ، به جهت بغض و عداوت با امير المومنين عليهالسلام ايمان ابى طالب عليه السلام را انكار مى نمايند. به حضرت امام صادق عليهالسلام عرض شد: بعضى از مخالفين اهل بيت عليهم السلام ، به جهت بغض و عداوت بااميرالمومنين عليه السلام ايمان ابى طالب عليه السلام را انكار مى نمايند. به حضرتامام صادق عليه السلام عرض شد: بعضى از مخالفين گمان دارند كه ابوطالب عليهالسلام مسلمان نبود، حضرت عليه السلام فرمود: دروغ مى گويند. چگونه مسلمان نباشد،در حاليكه گفته است :
الهم تعلموا انا وجدنا محمدا
|
نبيا كموسى خط فى اول الكتب
|
و ابيض يستسقى الغمام لوجهه
|
ثمال اليتامى عصمه للارامل
| وى رسول اكرم صلى الله عليه و آله را مدح نموده ، و به نبوتش اقرا كرده است . درقصيده اى گويد: نقل از كتاب (الفصول المختاره ، ص 80 ط عراق ) سيدجليل ، سيد مرتضى علم الهدى مى نگارد كه و سمعت الشيخ ادام الله عزه (الشيخ المفيد)يقول مما يدل على ايمان ابى طالب رضى الله عنه اخلاصه فى الودلرسول الله و النصره له بقلبه و يده و لسانه و امره ولديه عليا عليه السلام وجعفرا رضى الله باتباعه . يعنى : از شيخ مفيد شنيدم كه مى فرمود: اخلاص ابوطالب عليه السلام در راه محبترسول خدا صلى الله عليه و آله ، كه با دل و دست و زبان خود به او يارى مى كرد وفرزندانش على و جعفر را به يارى و پشتيبانى آن حضرت وامى داشت ،دليل بزرگ بر ايمان آن جناب است . در مجالس المومنين قاضى نورالله قدس سره مسطور است كه امام صادق عليه السلامفرمود: اولين نماز جماعت را كه در اسلام به جا آوردند اميرالمومنين على عليه السلام تنهابه پيغمبر صلى الله عليه و آله اقتدا كرد. جناب ابوطالب عليه السلام با فرزندشجعفر از آنجا عبور مى كردند، به جعفر فرمود(صل على جناح ابن عمك ) جعفر آمد و در سمت چپ پيغمبر صلى الله عليه و آله بايستاد وبا او نماز گذاشت و ابوطالب اين بيتها را فرمود: يعنى : على و جعفر هر دو معتمد منند در بليات و شدايد، و به خدا قسم كه پيغمبر صلىالله عليه و آله را خوار ننمايم . اظخار علاقه به آن حضرت و خدمات آن جناب در دين مبين و جانفشانيهاى آن بزرگوار درحق خاتم النبيين صلى الله عليه و آله به وصف نيايد. چنانكه پس از جناب عبدالمطلب باكمال شفقت و اكرام كفيل آن حضرت بود، و وى را همراه خود به شام برد. پس از بعثتپيغمبر صلى الله عليه و آله نيز كه حضرت قوم و خويشان خود را به اسلام دعوت كرد،همه خويشان پيامبر صلى الله عليه و آله ازاو تبرى كردند، لكن ابوطالب كمر نصرتآن جناب در ميان بست و تا دم مرگ شر كفار را از آن حضرت دفع نمود، حتى در حين وفات، پسران و اقرباى خود را به يارى سيد انام صلى الله عليه و آله وصيت كرد چنانكهسخنان رسول اكرم صلى الله عليه و آله خطاب به جنازه آن جناب اقوى شاهد بر اين معنااست . چون جناب ابى طالب عليه السلام دنيا را وداع نمود، حضرترسول صلى الله عليه و آله در مصيبت آن بزرگوار بسيار متاثر و محزون شد، چندانكهدر تشيع جنازه آن جناب اشك از ديده فرو مى ريخت و مى فرمود: ياعم ، صله رحم نمودى ودر هيچ امرى مرا تنها نگذاشتى . چقدر با وفا بودى و دين خدا را نصرت دادى ؟ مصيبت تودنيا را بر من تاريك ساخته است . چه تو يگانه حامى و پناه من بودى (جزاك الله خيرالجزاء) فضايل و خدمات آن جناب به حضرت رسول صلى الله عليه و آله در اين مختصر نمىگنجد. و لله در الشيخ عزالدين ابن ابى الحديد المعتزلى ، كه در مدح آن جناب و فرزند معظمشعلى بن ابيطالب عليهماالسلام درشرح نهج البلاغه گفته است : يعنى : اگر ابوطالب و فرزند مكرمش على عليه السلام نبودند، دين الهى استوار وقائم نمى شد. ابوطالب عليه السلام در مكه به پيغمبر صلى الله عليه و آله پناه دادو حمايت نمود، و على عليه السلام نيز در مدينه خود را در يارى پيغمبر صلى الله عليهو آله به مهالك انداخت . وفات جناب خديجه عليهماالسلام سى (يا چهل ) و پنج روز بعد از وفات جناب ابوطالب عليه السلام ، در روز دهم رمضانالمبارك مخدره جليله و عالمه عابده زاهده ، اصل العز و المجد، محبوبه خدا و حليلهرسول صلى الله عليه و آله ، جناب خديجه ام المومنين سلام الله عليها دنيا را وداع نمود. در وصف آن مكرمه همين بس كه اول اجابت كننده دعوت توحيد، او بود. لذارسول اكرم صلى الله عليه و آله سبقت ايمان و فضيلت او را هميشه منظور داشته و بهشكر و خير ياد مى فرمود. با ثروت آن مخدره دين الهى محكم شد، چنانكه پيغمبر صلىالله عليه و آله فرمود: دين من با مال خديجه و شمشير على قائم و استوار شد. جبرئيل غالبا اسلام را به محضر پيغمبر صلى الله عليه و آله و خديجه عليهماالسلاممى رساند. در وقت وفات خود به پيغمبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: يارسول الله اگر در خدمت به شما تقصيرى از من سر زده معفوم داريد. حضرترسول صلى الله عليه و آله فرمود: من هميشه از او راضى بودم و غير از نيكويى وهوادارى از تو چيزى نديدم و افزود كه : بهشت مشتاق ديدار توست . پس آن مكرمه اشك ريزان ، فاطمه عليهماالسلام را به پيغمبر صلى الله عليه و آلهتوصيه و تاكيد كرد و براى خود از شفيع محشر، طلب شفاعت نمود. سپس عرض كرد:تقاضايى دارم ولى حيا مانع است ، به توسط فاطمه عليهماالسلام آن را به عرض شمامى رسانم . حضرت با ديده گريان از جاى برخاست . پس آن مجلله به فاطمه عليهالسلام فرمود: به پدر بزرگوارت عرض كن تقاضا دارم عبايى را كه در وقتنزول وحى بر سر مبارك خود مى افكند كفن من قرار دهد كه شايد خداوند عالم به بركتآن بر من رحم كرده و مرا بيامرزد. حضرت گريست ورداى خويش را توسط حضرت زهراعليه السلام نزد آن مكرمه فرستاد تا خوشدل شود. در آن حالجبرئيل امين نازل شد و كفن آن مجلله را از بهشت آورد و عرض كرد: يارسول الله ، ان الله يقرئك السلام و يخصك بالتحيه و الاكرام ويقول : ان كفن خديجه من عندنا فانها بذلت مالها فى سبيلنا. يعنى خداوندمتعال سلام و تحيت رسانده و مى فرمايد: كفن خديجه از طرف ما است ، زيرا او تماماموال خود را در راه ما بذل كرد، پيغمبر او را با آن كفن نمود و با دست خود در (حجون ) بهخاك سپرد. بعد از وفات جناب ابوطالب و خديجه عليهما السلام حضرت رسلو اكرم صلى اللهعليه و آله به اندازه اى محزون و متاثر شد كه مدتى مديد از خلق متحجب گشت ، و آنسال را (عالم الحزن ) يعنى سال اندوه و مصيبت ناميدند. مشركين نيز بعد از وفات جناب ابوطالب عليه السلام بر عناد خود افزوده ، جرئت پيداكردند و روز به روز اذيتشان را زياد كرده و در صددقتل آن حضرت بر آمدند، ولى خدايش خفظ نمود. فاطمه بنت اسد عليهماالسلام جده قمر بنىهاشم ابوالفضل العباس عليه السلام فاطمه عليهاالسلام دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف ، كه پس از ايمان آوردن بهرسول خدا صلى الله عليه و آله همچون قهرمانى نستوه با هر گونه شرك و بتپرستى جنگيد. وى اولين زنى بود كه پس از خديجه كبرى عليهماالسلام با پيامبر صلى الله عليه وآله بيعت كرد، و نخستين بانويى بود كه پياده از مكه راهى مدينه گرديد. با پيامبرصلى الله عليه و آله بسيار مهربان ، بلكه براى وى همانند مادر بود، تا آنجا كه پساز مرگش ، رسول خدا صلى الله عليه و آله دستور داد با پيراهن خود وى ، او را كفن كنند.(19) پاسخ امام زمان عليه السلام به سخنان بيهوده در مورد حضرتابوطالب عليه السلام از مواردى كه صديق ارجمند آيه الله آقاى حاج شيخ علامت آيت اللهى برايمنقل نمودند، جريان زير است : در همان سفر اولى كه بيش از سى سال پيش از اين ، همراه با پدر بزرگوارم ، به حجمشرف شده بودم (حدود سال 1343 هجرى شمسى )، يك روز براى انجام طواف به مسجدالحرام رفته بودم ، عده اى را ديدم كه در گوشه اى از مسجد الحرام نشسته و يكى ازوعاظ اهل سنت براى آنها سخن مى گويد، نزديك آنها رفتم تا ببينم درباره چه موضوعىصحبت مى كند وقتى گوش كردم متوجه شدم كه درباره حضرت ابوطالب عليه السلام سخن مى گويدو چنين ادعا مى كند كه او به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله ايمان نياورده بود و اگرپشتيبانى و حمايتى از پيامبر داشته است بهدليل عدم ايمانش به حال او سود و منفعتى نداشته است . از سخنان بيهوده و گمراه كنند اوبسيار ناراحت شدم و چون نمى توانستم عليه او سخنانش كارى انجام دهم به حضرت حجتعليه السلام متوسل شدم و با چشمانى اشكبار به حضرت عرض كردم : آقا من كه از دستمكارى بر نمى آيد و چاره اى ندارم ، خودت جواب اين نادان و سخنان بيهوده اش را بده پس از انجام اعمال حج براى زيارت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و ائمه بقيععليهم السلام به مدينه منوره رفتيم ، صبح روز سوم ورود به مدينه در مسجدالنبىصلى الله عليه و آله پس از انجام نماز جماعت صبح ، ناگهان ديدم كنار ستونى كهنشسته بودم در جلوى من مردى نورانى به هيئت عربها، در حاليكه لباس و عباى بسيارتميز و سفيدى پوشيده و عمامه سفيدى نيز به سر داشت ، ايستاد و با زبان عربىبسيار فصيح مشغول سخنرانى شد. معمولا هر روز پس از نماز صبح جمعيت نماز گزاران متفرق مى شدند و عده اى نيز مسجد راترك مى كردند، ولى در آن روز همگى ساكت نشستند و به سخنان آن مرد عرب گوشدادند. در ابتداى سخنرانى فكر كردم ايشان نهج البلاغه مى خواند ولى وقتى خوبگوش كردم چون به زبان عربى آشنا بودم متوجه شدم كه انشاى خودش مى باشد. مدتى سخنرانى نمود و مردم را به تقوا و پرهيزگارى و اجتناب از گناه سفارش نمود.پيش خود گفتم : وقتى سخنانش تمام شد نزد او مى روم و با او آشنا مى شودم . پس ازپايان سخنرانى به طرفش حركت كرده ولى موفق نشدم به او دسترسى پيدا نمايم و ازنظرم غايب شد. وقتى به محل اقامت و استراحت كاروانمان برگشتم جريان را براى پدرم تعريف نمودم .پدرم كه با عده اى از اهل كاروان نماز جماعت را در همانمحل اقامتان برگزار مى كردند، شب به افراد اعلام كردند كه فردا صبح در نماز جماعتمسجد النبى صلى الله عليه و آله شركت مى كنيم . فردا صبح به اتفاق پدرم به طرف مسجد النبى صلى الله عليه و آله حركت كرديم .پدرم براى شركت در نماز نزديك قبر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رفتن ولى من درهمان جاى ديروزى و كنار همان ستون نشستم . پس از انجام نماز جماعت صبح مجدد ديدم همانآقا كنار ستون ايستاد و شروع به سخنرانى نمود. جمعيت نيز ساكت نشسته و بدون اينكهكسى از جايش بلند شود مشغول گوش دادن شدند. من آنقدر به ايشان نزديك بودم كهعباى ايشان روى زانوى من قرار مى گرفت . آن روز دربارهاصل ديانت و عظمت اسلام سخن گفت و به سلاطين روى زمين بد گفت و از عملكرد آنها انتقادنمود و همگى آنها را ظالم و جائر خواند. براى نگهدارى و حفظ دين اسلام نيز سفارشهايى نمود. پيش خود گفتم : امروز عباى ايشان را مى گيرم و از اوسوال مى كنم كه كيست ، ولى به محض اينكه سخنرانيش تمام شد ديگر او را نديدم . روز دوم آن چنان تصرفى در من ايجاد شده بود كه اصلا در مورد سخنان اين مرد عرب بهپدرم چيزى نگفتم و ايشان هم در اين مورد با من صحبتى نكردند. فقط از ايشان پرسيدم :فردا چه كنيم ؟ گفتند: حتما به مسجد النبى صلى الله عليه و آله بياييم . روز سوم نيز به مسجد النبى صلى الله عليه و آله آمديم و من مجددا در همان محلى كهروزهاى قبل مى نشستم جا گرفتم ، پس از نماز جماعت صبح مجددا همان آقا كنار ستونايستاد و شروع به سخنرانى نمود. امروز راجع به حضرت ابوطالب عليه السلام وايمان او صحبتهاى زيادى كرد و فرمود: حضرت ابوطالب عليه السلام از اوصياىحضرت عيسى عليه السلام بوده و پيش از ولادت خاتم النبيين صلى الله عليه و آله بهحضرت ايمان داشته است ، فردى پاك و مطهر بوده است . حتى در اين باره عبارتى اززيارت ششم حضرت اميرالمومنين عليه السلام كه در مفاتيخ هم وجود دارد آورد كه عبارتچنين است : (...اشهد انك طهر طاهر مطهر من طهر طاهر مطهر...) (20) يعنى :...شهادت مى دهم كه ذات پاك تو از هر آلايش پاكيزه و از آباى پاك گوهر وپاكيزه جان به وجود آمده اى ... همچنين درباره خلافت حضرت اميرالمومنين على عليه السلام سخن گفت و به طور آشكارشيخين را مورد انتقاد قرار داده و به آنها ايراد گرفت . تعجب كردم كه چگونه او در مياناهل سنت چنين جرئتى پيدا نموده و اين چنين سخن مى گويد! شروع كردم به لرزيدن و پيشخود گفتم نكند كسى آقا را بگيرد و به او آزار و اذيتى برساند. امروز نيز با وجود اينكه خيلى به ايشان نزديك بودم و گاهى حتى دامان قبايشان را مىگرفتم ولى پس از پايان سخنرانى از نظرم ناپديد شد و نتوانستم به ايشاندسترسى پيدا نمايم . پس از اينكه جمعيت متفرق شدند با چند نفر از دوستان كه در اين مورد صحبت كردم ، معلومشد هر كس در هر كجاى مسجد النبى صلى الله عليه و آله نشسته بوده صداى ايشان راطورى مى شنيده كه انگار در كنارش صحبت مى كرده اند. حتى آنها كه بيرون از مسجدالنبى صلى الله عليه و آله بودند صدا را به طور واضح شنيده بودند و مهمتر اينكهعربها به زبان عربى سخنرانى را شنيده بودند و ايرانيها اكثرا به زبان فارسى وظاهرا هر كس به زبان خودش متوجه سخنان ايشان شده بودند. در اينجا بود كه به فكرفرو رفتم و به ياد توسلم در مسجد الحرام به آقا و همچنين اين سخن حضرت افتادم كهدر سرزمين منى به من گفته بودند انشاء الله در مدينه مرا خواهيد ديد. در نتيجه يقينبرايم حاصل شد كه ايشان خود حضرت يعنى امام زمان عليه السلام بوده اند. (21) فصل دوم : اجمالى از فضايل و عظمت حضرت اميرالمومنين على عليه السلامپدر بزرگوار حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام علت مخفى بودن قبر حضرت على عليه السلام در اين بخش از كتاب لازم است از مظلوم تاريخ اجمالى براى دوستاناهل بيت عليهم السلام تيمنا و تبركا براى نمونه از عظمت و فضيلت حضرت امير المومنينعلى بن ابيطالب عليه السلام آورده شود.
كتاب فضل ترا آب بحر كافى نيست
|
كه تركنم سر انگشت و صفحه بشمارم
| آستانه اميرالمومنين على بن ابيطالب عليه السلام (يعنى آستانه حيدريه يعنى آستانهعلويه )، مدفن مطهر حضرت امير المومنين على بن ابيطالب عليه السلام اولين امام شيعيانجهان . مخفى بودن محل قبر مطهر: حضرت امير عليه السلام در مسجد اعظم كوفه به دستعبدالرحمن بن ملجم مرادى هنگام نماز صبح 19 رمضان با شمشير زخمى گشت و در شبجمعه 21 رمضان سال 40 هجرى به شهادت رسيد. بر اساس وصيت آن حضرت قبر او را مخفى نگاه داشتند و به جز ائمه اطهار عليهمالسلام واخص خواص شيعيان اين خاندان هيچكس ازمحل دفن حضرت امير المومنين اطلاعى نداشت . سيد بن طاووس در فرحه الغرى (17 -129) و شيخ جعفر آل محبوبه در ماضى النجف (1/37 - 95)بتفصيل سبب مخفى بودن قبر مطهر را شرح داده اند. سيد بن طاووس مى نويسد: (...پيكرمطهر حضرت امير المومنين عليه السلام را شبانه خارج كرده و امام حسن و امام حسين عليهالسلام و محمد بن حنفيه و عبدالله بن جعفر وعده اى از خاندان وى همراه جسد شريف بودندو آن را پشت كوفه دفن نمودند، موقعى كه سوال شد چرا قبر را مخفى كرديد در پاسخفرمودند جهت ترس از خوارج چون قبر او را نبش مى نمودند) ولى پس از سقوط دولتبنى اميه و متفرق گشتن خوارج در قرن دوم هجرى ، در عصر هارون الرشيد،محل قبر حضرت اميرالمومنين عليه السلام علنى شد.
|
|
|
|
|
|
|
|