بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آفریدگار جهان, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     a01 - آفريدگار جهان / ص 3 ـ ص 22
     a02 - آفريدگار جهان / ص 23 ـ ص 37
     a03 - آفريدگار جهان / ص 38 ـ ص 55
     a04 - آفريدگار جهان / ص 56 ـ ص 69
     a05 - آفريدگار جهان / ص 70 ـ ص 85
     a06 - آفريدگار جهان / ص 86 ـ ص 101
     a07 - آفريدگار جهان / ص 102 ـ ص 114
     a08 - آفريدگار جهان / ص 115 ـ ص 130
     a09 - آفريدگار جهان / ص 131 ـ ص 145
     a10 - آفريدگار جهان / ص 146 ـ ص 161
     a11 - آفريدگار جهان / ص 162 ـ ص 178
     a12 - آفريدگار جهان / ص 179 ـ ص 190
     a13 - آفريدگار جهان / ص 191 ـ ص 207
     a14 - آفريدگار جهان / ص 208 ـ ص 223
     a15 - آفريدگار جهان / ص 224 ـ ص 238
     a16 - آفريدگار جهان / ص 239 ـ ص 254
     a17 - آفريدگار جهان / ص 255 ـ ص 268
     a18 - آفريدگار جهان / ص 269 ـ ص 283
     a19 - آفريدگار جهان / ص 284 ـ ص 295
     FEHREST - فهرست
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

6. هراكليت «hraclidus» (535 ـ 475 ق.م) نظريات مختلفى پيرامون ماده اصلى موجودات دارد.
اكثر تواريخ فلسفه درباره نظريه او چنين گفته اند: «او اساس موجودات و ماده نخستين را آتش مى داند.» تاريخ الفلسفة اليونانيه، صفحه 299 و ربيع الفكر اليونانى در صفحه 87 مى نويسند: «هراكليت اساس موجودات را (لوگوس) ]عقل منبسط[ معرفى كرده است.» ارسطو در كتاب نفس در صفحه 14 مى گويد: «هراكليت ماده اوليه را بخار قرار مى دهد.»
از مجموع اين نظريات اين گونه استفاده مى شود كه هراكليت در مسئله ماده از نظر فلسفى، شبيه طالس است، يعنى همان پايه و اصلى كه در نظر طالس «آب» است، در نظر
هراكليت «آتش» بوده و از نظر اعتقاد به نيرويى مافوق ماده، هر دو نيرويى مقتدر و متفكر را در سازمان وجود دخالت مى دهند. طالس از آن به «روح» تعبير مى كند و هراكليت آن را به عنوان «عقل منبسط» در تمامى عالم (لوگوس)مى شناسد.
هراكليت در تاريخ فلسفه يونان، فيلسوف گريه ناميده شده است «زيرا» به اندازه اى به اجتماع بدبين بوده كه بيشتر اوقات خود را در دامان گريه و سكوت مى گذراند و سرانجام از معاشرت با مردم كناره گرفت و سر به كوه و بيابان گذاشت.
7. ذيمقراطيس (460 ق.م) پايه گذار مكتب اتميسم بود. زمان پيرى سقراط و جوانى افلاطون را درك كرده و معاشرت هاى متعدد با مصريان، كلدانيان و ايرانيان داشته است. او عقيده داشت كه تمام موجودات عالم از ذراتى به نام اتم تشكيل شده و اتم قابل تفكيك و تجزيه نيست. اما پس از گذشت زمان، دانشمندان معتقد شدند كه همه چيز قابل تفكيك است. اين نظريه كم كم وارد علم طبيعى شد و در سال 1919 «روتر فورت» ثابت كرد كه اتم قابل شكستن و تفكيك شدن مى باشد.
8. اپيكور (346 ق . م) سالوس

[38]

يونان. بايد اولا او را ماترياليست (معتقد به اصول مادى) ثانياً اوولوسيونيست (معتقد به اصول تكامل) ثالثاً فيلانتروپيست (انسان دوست و خوش بين به نوع بشر) و رابعاً آتئيست (ملحد و منكر وجود خداوند) دانست.
فلاسفه اين مكتب به نام «فلاسفه باغ» معروف اند و اين باغ متعلق به اپيكور بود كه در هنگام مرگ نيز وقف فلاسفه نمود.(1)
9. سير مادّيّت از زمان ظهور شكاكين «سوفسطائين» است كه بعد از ديموكريت به وجود آمدند. يكى از آنها بروتاغوراس است كه در سال 440 (ق . م) متولد شد و اول كسى بود كه صريحاً خداى جهان را منكر شد. بعد از او كريتياس مى گفت: «خدايان غير از مخترعات خياليه چيزى نيستند!» در قرن 16 فيلسوف ايتاليائى پطراس بومباتيوس از پيروان جدى ماديگرى محسوب مى شد. وى در سال 1516 كتابى منتشر كرد و در آن كتاب عليه نظريه ارسطو راجع به جاودانگى نفس چنين مى نويسد:
«قول به خلود (جاودانگى) نفس، اقتضاء مى كند كه آن نفس زنده باشد بدون جسد و اين محال است.»
10. آرتور شوپنهاور در سال
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- دكتر پازارگاد; فلسفه سياسى ـ علاّمه جعفرى تبريزى; ارتباط انسان و جهان.
1788 در دانتزيك آلمان متولّد و در سال 1860 وفات يافت. ويل دورانت، مؤلف تاريخ فلسفه در صفحه 254 مى نويسد: «او ظاهراً در سال 1850 خودكشى كرد»، اما همين شخص در صفحه 258 همان كتاب مى نويسد: «در 21 سپتامبر 1860 تنها به خوردن صبحانه مشغول شد و ظاهراً سالم به نظر مى رسيد. ساعتى بعد زنى كه مهماندار و پرستار وى بود، او را پشت ميز غذاخورى مرده يافت.»
آنچه بنظر مى رسد اين است كه جمله اخير ويل دورانت به واقعيت نزديكتر است، زيرا همه تواريخ فلسفه، سال فوت شوپنهاور را 1860 نوشته اند
همچنين ويل دورانت در كتاب تاريخ فلسفه، فصل هفتم، صفحه 252 تحت عنوان «شوپنهاور و عصر او» مطالبى را از انحطاط اروپا در عصر شوپنهاور متذكر مى شود. سپس در صفحه 254 اين گونه ادامه مى دهد: «آيا بلاياى جهان، انتقامى بود كه خداى عادلى از قرن عقل و الحاد مى گرفت؟ آيا اين يك ندائى بود كه عقل هاى نادم و

[39]

پشيمان را دوباره به تعظيم در برابر فضائل دين سابق و اميد و احسان دعوت مى كرد؟»
«شله گل» و «نوواليس» و... اين گونه فكر مى كردند: «آنها همچون كودكانى كه پس از تمام كردن پول خود، از برگشتن به خانه خوشحال مى شوند; از برگشت به ايمان قديم خوشحال بودند» ولى گروه ديگرى جواب تلخ ترى دادند و گفتند: «هرج و مرج و اضطراب اروپا ناشى از اضطراب و بى ثباتى عالم است; و يك نظم الهى و اميد به بهشتى وجود ندارد.»
«بايرون» ، «هاينه»، و «شوپنهاور» اين گونه فكر مى كردند.
در عين حال ما به طور دقيق نمى توانيم شوپنهاور را به ماديگرى محكوم كنيم زيرا وى مى گويد: «چگونه ماديون، عقل را با ماده معرفى مى كنند؟ در حالى كه خود ماده را با عقل خواهيم فهميد(1)عقيده «پسى ميسم» (بدبينى) بود. مهم ترين كتاب او «جهان همچون اراده و تصور» نام دارد كه در سال 1818 منتشر شد.
فردريك نيچه «f.nitchee» فيلسوف معروف، كتاب «شوپنهاور» را مطالعه كرده و فوق العاده مجذوب افكار صاحب كتاب شد و وى را پدر
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- قصه الفلسفة الحديثه، ص 402
اين فلسفه معرفى كرد.(1)
11.ژان ژاك روسو
«geam tacques rossau» (1712- 1778) از دانشمندان و فلاسفه فرانسه كه در ژنو سويس به دنيا آمد.
فريد وجدى در كتاب دائرة المعارف، ژان ژاك روسو را از خداپرستان عالم معرفى مى كند و مى گويد: «ژان ژاك روسو اعتراف به عقيده توحيد را اينچنين شروع كرد كه ماده محسوسه گاهى متحرك و زمانى ساكن است و... چيزى كه محقق است اين است كه ما در حالى كه جزئى از همين وجوديم به شعور كلى آن، شاعر (آگاه) نيستيم. وجود در اين حركات منظم ـ كه در برابر يك سلسله قوانين خاضع است ـ پابرجاست و ثابت بوده و آن حريّت و آزادى كه در حركات ارادى انسان و حيوان مى باشد در اينجا ديده نمى شود... (نيوتن) قانون جاذبه عمومى را كشف كرد ولى جذب تنها، وجود را به يك جاى درهم فشرده بى حركت، روانه مى كند و در نتيجه بر نيوتن لازم شد كه به اين قانون،
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- قصة الفلسفة الحديثه، ص 686. ـ فلسفه سياسى، ج3، ص 1171. ـ پير دو كاسه; «pierre»، فلسفه هاى بزرگ، ص 124.

[40]

قوه ديگرى به نام «قوه دفع» اضافه نمايد...
«دكارت» بايد به ما بگويد كه چه چيزى ناموس طبيعى (اين هواى پرهيجان) را كه او درباره آنها سخن گفته به گردش انداخته است؟» بايد «نيوتن» آن دستى را كه كواكب را چنان دفع مى كند كه بر طبق مدارهاى خود به گردش در مى آيند، به ما نشان بدهد... هر قدر در حوادثى كه قواى طبيعت آن را پديد مى آورد و آنچه كه در برابر آن پديده ها قرار مى گيرد و در كيفيّت تأثير بعضى بر بعض ديگر، دقّت نمايم; از رهگذر انتقال از نتيجه اى به نتيجه ديگر; برايم ثابت مى شود كه ناچار، بايد سبب اولى از اراده اى بهره مند باشد... بنابراين من معتقدم كه اراده او (خدا) وجود را به حركت در مى آورد و مردگان را زنده مى گرداند... ليكن شما به من مى گوييد كه (او) كجاست؟ موجودى است در آسمان هايى كه آنها را به حركت آورده، در كواكبى كه به ما نورافشانى مى كند و نه فقط در من است بلكه در آن گوسفندى كه مى چرد، مرغى كه مى پرد، سنگى كه به زمين مى افتد و برگ درختى كه باد آن را به اين طرف و آن طرف مى برد، وجود دارد!... اينها هركارى كه
مى خواهند بكنند ولى محال است كه من، نظام مستمرى را براى موجودات درك كنم ولى حكمتى را كه به اين نظام بخشيده اند، درك ننمايم! من كسى نيستم كه معتقد شوم به اين كه: ماده مرده مى تواند موجودات زنده اى نتيجه دهد; ضرورت كور بتواند موجودات عاقلى بيافريند; چيزى كه عقل ندارد، بتواند موجودات عاقلى ايجاد كند... راه خداشناسى، منحصر به عقل و شك و توهّم نيست بلكه شعور فطرى بهترين راهى است براى اثبات اين موضوع.
از مجموع اين مطالب اين گونه استفاده مى شود كه نه تنها«ژان ژاك روسو» مادى نبود بلكه از طرفداران جدّى مكتب «متافيزيك»است. شايد علت مادى معرفى كردن وى، همان مخالفت هاى سرسختانه او با ارباب كليسا و اولياى مسيحيت است.
مرحوم «فروغى» در كتاب «سير حكمت در اروپا»، جلد دوم، فصل ششم، ص 119 چنين مى نويسد: «عقايد روسو، مخصوصاً آنچه را كه در كتاب اميل emileبيان كرده بود باعث شده ميان ارباب سياست و اولياى مسيحيت، غوغا به پا شود و منجر به اين شد تا كتاب را سوزاندند و نويسنده را تعقيب كردند و او همچنان فرارى بود تا

[41]

اين كه در 1778 در 66 سالگى به عالم طبيعت بازگشت و زندگانى پر ارزشش به پايان رسيد. مدتى از وفاتش نگذشته بود كه معتقدانش بسيار شدند و به جبران سختيها و رنج هايى كه در زندگى كشيده بود از او قدردانى و تجليل كردند تا آنجا كه جسدش را به پانتئون pantheon كه از محترم ترين قبرستان هاى فرانسه است انتقال دادند.»
تأليفات «ژان ژاك روسو» فراون است اما معروف ترين آنها «قراردادهاى اجتماعى» يا «پيمان اجتماعى»است كه در فروردين 1325 توسط مرحوم غلامحسين زيرك زاده، استاد فقيد دانشگاه تهران ترجمه شد. اين كتاب هموزن كتاب «روح القوانين» اثر «منتسكيو montesquies» (1689ـ 1755) در نظر اهل سياست و دانشجويان علم حقوق، ارزش دارد.
با توجه به اين كه آثار قلمى وى يكى از عوامل بزرگ انقلاب فرانسه شمرده مى شد او را پيغمبر انقلاب فرانسه خواندند.
12. ماده: عبارت است از چيزى كه زمان و مكان داشته و قابل تقسيم و تجزيه باشد. در طول تاريخ، تجديدنظرهايى در مورد ماده شد. متأخرين مى گويند: «ماده عبارت است از توده فشرده ماده و قوه.»
دكتر آرانى در مورد حقيقت ماده مى گويند: «ماده دائماً در تغيير است، عامل بوجود آورنده اين تغييرات را «قوه» مى نامند. هر دستگاه كه كارى انجام دهد، مى گويند كه داراى انرژى است، ولو اينكه انواع انرژى (كار، مكانيك، حرارت، نور، الكتريسيته و انرژى شيميايى) با هم اختلاف دارند اما اساس آنها يكى است كه همان وجود قوا در آحاد ماده (تك تك مواد) است.»

[42]

[43]

بخش دوم: روشن ترين دليل توحيد

[44]

[45]

دليل اوّل: برهان نظم

انسان هاى خداپرست براى اثبات وجود آفريدگار جهان، دلايل فراوانى را آورده اند. روشن ترين و قانع كننده ترين دليل آنها«برهان نظم» مى باشد. چرا كه«برهان نظم»، عقل و وجدان را قانع و راضى مى سازد. به همين دليل، اين برهان، هميشه مورد توجه دانشمندان و فلاسفه الهى قرار گرفته است.

محورهاى اساسى برهان نظم

«برهان نظم» بر دو محور عمده قرار گرفته است:
1. در سرتاسر جهان، آثار و نشانه هاى نظم، حساب، قانون و هدف به چشم مى خورد.
2.هر دستگاه و مجموعه اى كه در آن، آثار نظم، حساب، قانون و هدف باشد، نشان دهنده آن است كه سازنده آن از علم و عقل برخوردار است.
اينك به توضيح دو محور فوق توجه فرماييد:
محور اوّل
در تمام نقاط اين دنياى وسيع، دستگاه ها و سازمان هاى منظم و مرتبى به چشم مى خورد در حاليكه برنامه، حساب و قانون، حتى بر

[46]

كوچك ترين اجزا آنها حكومت مى كند. موجودات گوناگون جهان، مانند لشكرى بزرگ كه به گروهاى مختلفى تقسيم شده اند، با صف هاى منظم و هماهنگى شگرف و عجيبى، زير نظر فرمانده واحدى و به سمت هدف مشخصى، حركت مى كنند.
«به عبارت ديگر:» جهان آفرينش، آشفته و مشوّش نيست بلكه مى بايست موجودات و حوادث در مسير مشخصى حركت كنند تا سرانجام به آن هدف نهايى برسند كه دست تقدير براى آنها رقم زده است.
«به عبارت سوم»: يك نوع ارتباط و هماهنگى خاصى در بين تمام اجزا و موجودات عالَم هستى ديده مى شود كه با اوّلين نگاه متوجه آن مى شويم. براى بيشتر روشن شدن اين حقيقت به نكات زير توجه فرمايد
1. همواره بايد در اين جهان يك سرى علت و معلول (قوانين و شرائط خاص) دست به دست هم دهند تا موجود زنده اى پديد آيد، سپس بقا پيدا كند و تا آخرين لحظه زندگى از پرتو هدايت آن قوانين بهره مند گردد. مثلا: براى آنكه دانه اى سر از خاك در آورد سپس به صورت درخت سرسبزى در آيد و سرانجام ميوه دهد، بايستى آب، هوا، زمين و حرارت مناسب و مشخصى داشته باشد و همچنين مى بايست مسائلى از قبيل: تنفس، تغذيه، توليد مثل و تمام فعاليت هاى حياتى آن، مطابق با شرائط و قوانين خاصى انجام پذيرد و سرانجام مى بايست از انتهاى ريشه ها تا سَرِ شاخه ها، زير نظر يك سلسله قوانين منظم تكوينى و طبيعى اداره شود تا به كمال برسد.

[47]

بدين ترتيب روشن و واضح است كه عدم يكى از شرائط موجود، آن را به نابودى و تباهى مى كشاند. از اين جريان به خوبى متوجه مى شويم كه موجودات در هر نوع شرايطى، امكان رشد ندارند.
2. هر موجودى داراى اثر و خاصيّتى مخصوص به خود مى باشد و وجود هر موجود، مشروط بر اين است كه آن اثر و خاصيت، وجود داشته باشد. مثلا اثر و خاصيت آتش، سوزاندن و سم، كشتن است. سوزاندن و كشتن آتش و سم در شرائط مناسب از لوازم اين اشيا است. مگر اين كه قدرتى مافوق قوانين طبيعى در اثر و خاصيت آنها دخل و تصرف كند و آنها را كم اثر و يا بى اثر سازد. بدين ترتيب، ثبات اثر و خاصيت مخصوص موجودات، يكى ديگر از نشانه هاى نظم جهان به شمار مى رود.
3. موجوداتى كه در راهى معين و به سوى هدفى مشخص در حركت اند، تمام اعضا و جوارح وجودى آنان در اين هدف مشترك با همديگر همكارى و هماهنگى دارند. مثلا يكى از موجودات اين جهان، بدن انسان است. اگر خراشى در دست ايجاد شود، سربازان بدن هجوم آورده و براى جلوگيرى از ورود عفونت و ميكروب در محل زخم تجمّع مى كنند.
عمل دستگاه گوارش، فعاليت هاى معده براى هضم غذا، ترشحات غده هاى هفت ميليونى معده به منظور آسان شدن هضم، باز و بسته شدن دريچه معده، تصفيه و توزيع خون به وسيله قلب به تمام سلول هاى بدن و... از ديگر نمونه هاى هماهنگى اعضا بدن در راه رسيدن به يك هدف عالى و مشترك است.

[48]

4. علاوه بر هماهنگى خصوصى در ميان اعضا و جوارح يك موجود، در بين تمامى موجودات عالم، يك نوع اتحاد و هماهنگى عمومى، برقرار مى باشد. گويى همه آنان با هم متحد شده اند و در مسير مشخصى، هدف واحد و معينى را تعقيب مى كنند. در حاليكه كار هر كدام از آن موجودات، لازم و ملزوم يكديگر است و در واقع يكى، مكمّل فعاليت ديگرى. مثلا: براى رشد يك گياه مى بايست «آب و باد و مه و خورشيد و فلك» دست در كارى داشته باشند.خورشيد بتابد، آب دريا بخار شود، باد آن را به هر طرف ببرد. برف و باران به گونه جالب، زيبا، طرب انگيز و فرح بخش، فرو بارند و گياهان را با نشاط و طرب انگيز سازند. از سوى ديگر، زمين به وظيفه خود (تأمين مواد غذايى) عمل نمايد تا در نهايت گياه رشد كند و براى مدتى به زندگى ادامه دهد.
شعاع اين همكارى ها به اندازه اى گسترده است كه حتى كرات مختلف منظومه شمسى و فراتر از آن را هم در بر مى گيرد و تنها منحصر به يك گوشه از اين عالم خلقت نمى باشد.
محور دوم
نمى توان باور داشت كه دقت و نظم چنين سازمانى، نتيجه اتفاق و تصادف باشد. يعنى، تعدادى عوامل بدون درك و شعور، آن را به وجود آورده باشند. از اين دو مقدمه(1.نظم عالم 2.ممكن نبودن آن نظم، بدون فاعل عاقل حكيم) مى توان چنين نتيجه گرفت كه جهان داراى آفريدگارى دانا و تواناست و اين آفريدگار دانا و توانا، سازمان عظيمى را طبق نقشه و هدف خاصى ايجاد كرده و رهبرى و هدايت مى كند.

[49]

حال كه اساس اين استدلال به طور اختصار روشن شد، به توضيح كامل هر يك از آن دو مقدمه مى پردازيم و چون مطالب مقدمه دوم ساده تر و از طرفى در هنگام مطالعه از مقدمه اول جلوتر و به حضور ذهن نزديك تر است (1)، ابتدا به اثبات مقدمه دوم و سپس به بحث پيرامون مقدمه اوّل مى پردازيم.

چگونه نظم مى تواند نشانه عقل و فكر باشد؟

از دو راه مى توان به اين حقيقت رسيد كه: نظم همواره حكايت از يك مبدأ عاقل و متفكّر مى كند. اين دو راه عبارتند از:
1. همه مى دانيم كه بايد براى ساختن يك خانه معمولى از «مصالح» خاصّى (سنگ، چوب، آهن و...)، با«كميّت» (مقدار متناسب مصالح) و «كيفيّت» خاصى (مثلا: آهن به صورت بُراده نباشد.) استفاده شود.
بنابراين بايد براى رسيدن به مقصود، از ميان تمام مصالح و مواد گوناگون موجود، مواد مورد نظر را انتخاب نماييم. همچنين بايد به مقدار و اندازه آن نيز توجه داشته باشيم كه كم و زياد نشود و نيز كيفيّت و چگونگى هر يك از مصالح را از ميان تمام كيفيات موجود، انتخاب كنيم و گر نه هرگز به هدف خود نخواهيم رسيد.
تازه از اين سه مرحله كه گذشتيم، صحبت از «طرز تركيب» اين مصالح مختلف پيش مى آيد كه چگونه آنها را به صورت خاصى بهم پيوسته و تركيب كنيم تا ساختمان موردنظر به دست آيد؟
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- به خلاف آنچه كه در منطق رايج است. زيرا كه در منطق، در ترتيب صناعى،«صغرى» مقدم بر« كبرى» است!

[50]

بديهى است كه هر يك از اين مراحل چهارگانه (انتخاب نوع مصالح، كميت لازم، كيفيّت مورد نظر و طرز تركيب آنها با يكديگر)نيازمند به يك مبدأ عقل و شعور است كه آن را انجام دهد و بدون آن هيچ يك از اين مراحل، عملى نيست.
تصادف كور و كر نمى تواند مصالح لازم و كيفيّت و كميّت آن را انتخاب كرده و به گونه اى خاص با هم تركيب كند. اين گونه است كه ما با مشاهده يك ساختمان فوراً متوجه مبدأ عقل و شعورى مى شويم كه در ساختن آن به كار رفته است.
2. راه دوم، حساب احتمالات است.(1)
فرض كنيد كتابى علمى كه مطالب آن طبق شماره صفحه مرتب شده و داراى 100 برگ مى باشد، در اختيار داريد. اوراق آن را درهم ريخته و پس و پيش سازيد، به طورى كه شماره ها و مطالب به صورت نامنظم قرار گيرند. اكنون كتاب را به دست شخص بى سواد و يا نابينايى بدهيد و خواهش كنيد كه آن را به صورت اول باز گرداند. به منظور برداشتن برگه اول، يك برگه برمى دارد. ناگفته پيداست كه احتمال رسيدن او به اين مقصود، يك احتمال از صد احتمال است. اين برگه را هر چه كه هست، كنار مى گذارد; برگه ديگرى را به احتمال برگه دوم برمى دارد، احتمال درست از آب در آمدن آن، يك احتمال در نودونه احتمال است. بنابراين موفقيت او در قرار گرفتن برگه هاى
ــــــــــــــــــــــــــــ
1-اين حساب «حساب احتمالات» در سال 1654 توسط بلز پاسكال
blais pascal دانشمند معروف فرانسه به وجود آمد و امروز در بسيارى از رشته هاى علوم، مخصوصاً فيزيك از آن استفاده مى شود.

[51]

شماره 1و2 در پشت سر هم، تقريباً يك احتمال در مقابل ده هزار احتمال است.
000,101 = 1001 × 1001
ميان اين ده هزار احتمال، تنها يك احتمال وجود دارد كه در دفعه اول، برگه اول و در دفعه دوم، برگه دوّم را بتواند بردارد.
همچنين اگر برگه ديگرى را به منظور برگه سوم بردارد، احتمال موفقيت آن، يك احتمال در نودوهشت احتمال است. يعنى احتمال منظم شدن برگه اول و دوم و سوم، تقريباً يك احتمال در مقابل يك ميليون احتمال است.
000,000,11=1001×1001×1001
بنابراين احتمال موفقيت اين شخص نابينا يا بى سواد در جمع آورى اين كتاب و مرتب كردن آن يك احتمال از عدد يك با بيش از 150 صفر در مقابل آن است. به عبارت ديگر: احتمال موفقيت اين شخص نابينا يا بى سواد از روى تصادف، مساوى با صفر است.
چند مثال ديگر
1. فرض كنيد شعرى در كمال فصاحت و بلاغت و داراى مضمونى اخلاقى و بسيار موزون، و خوش قافيه در روى كاغذى نوشته شده است. آيا كسى، احتمال مى دهد كه بچه خردسالى به قصد بازى، قلمى در دست گرفته و از روى اتفاق، اين شعر زيبا را به وجود آورده باشد!؟
2. فرض كنيد تابلوى بسيار زيبا و نقاشى شده اى كه مربوط به دو هزار سال پيش بوده است. در يكى از حفّارى ها به دست آمده است.

[52]

آيا مى توان احتمال داد كه اين تابلوى هنرمندانه بر اثر چرخش ناهماهنگ دست كسى كه هيچ گونه اطلاعى از اصول نقاشى نداشته، به وجود آمده است!؟
3. بدن انسانى را در نظر بگيريد. فرض كنيد اين بدن داراى صد جزء است كه با صد كيفيّت، تشكيل يافته است. هر كدام از اين اجزا با يك حساب دقيق، تنظيم و هر كدام به طور منظم، كار خود را انجام مى دهند. آيا اكنون احتمال به وجود آمدن اين بدن با اين كيفيّت از روى تصادف و اتّفاق، بر طبق حساب احتمالات، با صفر، مساوى نيست!؟ و آيا مى توان اين موجود منظم و هزاران موجود ديگر را كه در سازمان خلقت به چشم مى خورند، به علل بدون شعور و اراده نسبت داد!؟
اساساً موضوع حكايت نظم، از وجود يك مبدأ عاقل به اندازه اى روشن است كه بعضى آن را از بديهيّات شمرده اند تا آنجا كه فريد وجدى دانشمند معروف مصرى آن را از فطريات، مى داند.
از مباحث بالا چهار نتيجه گرفته مى شود كه چهار اصل مادى گرايان را كه اساس اعتقادات آنها را تشكيل مى دهد متزلزل مى سازد:
1. نيروى مقتدر و دانا در ماوراء جهان ماده وجود دارد كه سازمان هستى را بنا كرده و اداره مى كند.
2. همه حوادث و موجودات را نمى توان به علل طبيعى تفسير كرد.
3. در ساختمان جهان، نقشه صحيح به كار رفته است. بنابراين علت اوّليه داراى هدف است.

[53]

4. اين دستگاه شگفت انگيز با آن همه ريزه كارى هاى دقيق از روى تصادف به وجود نيامده است و احتمال تصادفى بودن آن مساوى با صفر است

نظم در سراسر جهان

براى پى بردن به چگونگى نظم جهان طبيعت، تنها راهى كه به نظر مى رسد، همان مطالعه و تفكر در موجودات مختلف عالم است. البته ناگفته پيداست كه براى اين منظور، نمى توان با نظر سطحى و بدون تفكّر، به موجودات عالم نگريست; بلكه بايد براى درك و فهم هر گوشه اى از جهان خلقت، تجربه ها، ابزارهاى علمى، فكرها و عمرها مصرف شود. بنابراين ما تنها با حواس ظاهر، نمى توانيم به مطالعه ظواهر اين عالم، اكتفا كرده و با ادراكات و حواس محدود خود، نظم عالم را دريابيم و به اسرار خلقت، آگاه گرديم.
خوشبختانه پيش از ما دانشمندانى عمر خود را در اين راه صرف كرده اند. ميليون ها دانشمند در طى صدها سال، هر كدام در گوشه اى از جهان، مشغول مطالعه و دقت بوده اند و فرآورده هاى فكرى و نتيجه هاى علمى خود را تحويل جامعه بشريت داده اند و در نتيجه اسرار پاره اى از موجودات عالم براى بشر معلوم گرديده است.
البته مسلّم است كه مقصود همه آنها از اين همه رنج و مشقت، رسيدن به هدف ما نبوده و همه آنها از نقطه نظر توحيد و خداپرستى به موجودات عالم نگاه نمى كردند، بلكه اگر خوشبين باشيم بايد بگوييم كه: مقصود آنها از اين همه تفكر و كوشش، تنها پيشرفت علم

[54]

بوده و بس! ولى در هر حال ما از زير ذرّه بين خداپرستى، فرآورده هاى علمى آنها را مورد مطالعه و بررسى قرار مى دهيم. به راستى نهايت بى انصافى است كه اگر از اين ميراث هاى علمى، نتايج توحيدى نگيريم و از دانشمندان تقدير و سپاسگزارى ننماييم.

چرا بايد درباره نظم عالم فكر كرد؟

ما مى توانيم پاسخ اين سئوال را در دو قسمت خلاصه كنيم:
1. بديهى است هر چه معلومات بشر زيادتر شود، معرفت او نسبت به خالق جهان، زيادتر خواهد گرديد و هر اندازه به اسرار و رموز جهان خلقت، آشناتر گردد، ايمان او نسبت به پديد آورنده آن، راسخ تر و محكم تر مى گردد و از همين جاست كه زمينه مناسبى براى اين سئوال پيش مى آيد كه: آيا دانشمندان علم نجوم در گذشته كه جهان را بسيار كوچك و محدود و آن را در كره اى به نام فلك الافلاك گنجانيده بودند و فاصله زمين را تا سطح مقعّر (فرو رفته) آن با محاسبات رياضى تعيين كرده بودند معرفتشان نسبت به مبدأ اين جهان بيشتر بوده است يا دانشمندان امروز كه با وسايل و تجهيزات بسيار پيشرفته، جهان را مطالعه مى كنند!؟ آيا بطلميوس دانشمند قرن دوم ميلادى كه قائل بود ستارگان مانند ميخ بر صفحه آسمان كوبيده شده اند! بهتر مى توانست به عظمت پروردگار پى برد يا نيوتن دانشمند فلك شناس قرن اخير كه مى گويد: «كواكب داراى مدار و فاصله معين هستند كه اگر هر كدام از آنها از مدار خود خارج شوند، جهان هستى از هم مى پاشد!»

[55]

كاملا روشن است آن كس كه جهان را جهانى عظيم و به همان نسبت، منظم و دقيق مى داند، ايمانش بيشتر است از آن كسى كه جهان را در قالبى كوچك ريخته و به همان نسبت محدود به نظم و ترتيب عالم پى برده است.
back pagefehrest pagenext page
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation