بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب آفریدگار جهان, آیت الله ناصر مکارم شیرازى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     a01 - آفريدگار جهان / ص 3 ـ ص 22
     a02 - آفريدگار جهان / ص 23 ـ ص 37
     a03 - آفريدگار جهان / ص 38 ـ ص 55
     a04 - آفريدگار جهان / ص 56 ـ ص 69
     a05 - آفريدگار جهان / ص 70 ـ ص 85
     a06 - آفريدگار جهان / ص 86 ـ ص 101
     a07 - آفريدگار جهان / ص 102 ـ ص 114
     a08 - آفريدگار جهان / ص 115 ـ ص 130
     a09 - آفريدگار جهان / ص 131 ـ ص 145
     a10 - آفريدگار جهان / ص 146 ـ ص 161
     a11 - آفريدگار جهان / ص 162 ـ ص 178
     a12 - آفريدگار جهان / ص 179 ـ ص 190
     a13 - آفريدگار جهان / ص 191 ـ ص 207
     a14 - آفريدگار جهان / ص 208 ـ ص 223
     a15 - آفريدگار جهان / ص 224 ـ ص 238
     a16 - آفريدگار جهان / ص 239 ـ ص 254
     a17 - آفريدگار جهان / ص 255 ـ ص 268
     a18 - آفريدگار جهان / ص 269 ـ ص 283
     a19 - آفريدگار جهان / ص 284 ـ ص 295
     FEHREST - فهرست
 

 

 
 
back pagefehrest pagenext page

جنايات بى رحمانه كليسا به آخرين درجه خود رسيده بود كه نهضت هاى علمى، ظهور كردند و روشنفكرانى كه از عقايد خرافى زمان خود، خسته شده بودند، به دنبال آنها به راه افتادند. از طرف ديگر، آزاديخواهان از موقعيّت استفاده كرده و عليه حكومت ظالمانه زمان خود وارد ميدان نبرد شدند.
اين سه نيرو، با پشتكار عجيبى با دين به مبارزه پرداختند و در اين راه، به وسايل و ابزار گوناگونى، متوسل شدند و براى آنكه به آرزوهاى خود، جامه عمل بپوشانند و قدرت را به دست آورند; از هيچ گونه جسارتى نسبت به خداپرستان عالِم، خوددارى نكردند. كم كم اين مبارزه، شكل گرفت و پاپ و كليسا، مجبور به عقب نشينى گشتند و در نتيجه، تبليغات ضد دينى «ماترياليست ها» سراسر دنياى غرب را فراگرفت و طولى نكشيد كه به عنوان يك ارمغان ارزنده علمى; از دروازه هاى اروپا وارد مشرق زمين شد و در تمام تاروپود زندگى آنها نفوذ كرد.
بزرگ ترين اشتباه دانشمندان علوم طبيعى اين بود كه مخالفت با آيين خرافى پاپ را گسترش داده و به منظور انتقام جويى و كينه توزى

[23]

و جبران صدماتى كه در زمان نفوذ كليسا به آنها رسيده بود; به طور كلى منكر خدا شدند! و شايد هم مخالفت بسيارى از آنها تنها براى گسترش و انتشار علوم و جلوگيرى از خرافات پاپ ها و اسقف ها بوده; اما وقتى اين مبارزه به دست گروهى از ماترياليست هاى متعصّب و جاه طلب افتاد; به مبارزه خود، آب و رنگ علمى داده و همه اديان آسمانى و معتقدات و مقدّسات را مورد حمله شديد قرار دادند.3
بنابراين نبايد مبارزه و مخالفت مادّيون با دين و خداشناسى را دليل بر مشكل بودنِ، اثبات مطلب، گرفت; زيرا همانطور كه گفتيم: گروهى از آنها به منظور كسب قدرت و گروه ديگر به خاطر گسترش علوم طبيعى و جلوگيرى از انتشار خرافات كليسا، دست به مخالفت زده بودند.
اين نكته را هم اضافه كنيم كه اكنون در ميان دانشمندان
علوم طبيعى، افراد زيادى وجود دارند كه جدّاً از خداپرستى، طرفدارى مى كنند4
و اين خود سند زنده اى است كه «مبارزه با دين كشيش غير از مبارزه با دين فطرى است.»

فطرت (راهنماى خداپرستى)

هر انسانى، اعمّ از فقير و غنى، عالم و جاهل و داراى هر نوع مقام، شخصيّت، محيط اجتماعى رسوم و عادات و فرهنگ و تمدنى كه باشد; زمانى كه او را به حال خود واگذارند و فطرت او از همه مسايل

[24]

فلسفى، علمى، گفتار خداپرستان و مادى گرايان، عريان شود و تحت تأثير هيچ گونه عاملى از عوامل خارجى قرار نگيرد; خود به خود، متوجه نيرويى توانا و مقتدر مى شود كه بر مافوق دنياى محسوس، حكومت مى كند. انسان در اين زمان، خود را جزئى از اجزا جهان هستى و عالَم را به يك نيروى جاودان و هميشگى، متصّل مى يابد كه خالق او و جهان هستى است.
چنين انسانى با تمام وجود، احساس مى كند كه ندايى لطيف و سرشار از مهر و محبّت و در عين حال، محكم و منطقى، او را به طرف موجودى مى خواند كه ما آن را «خدا» مى ناميم. اين ندا، همان نداى فطرت پاك و بى آلايش بشر است كه مانند حاكمى نيرومند و مقتدر، فرمان اعتقاد به خدا را صادر مى كند.
البته اين حقيقت، گفتنى و لازم به ذكر است كه شدّت و ضعف تأثير فطرت، بستگى به شرائط گوناگون محيط، تربيت و تبليغات دارد. مثلا: فرمان فطرت در زمانى كه افكار گوناگون مانند سربازانى مهاجم، سراسر مملكت وجود او را محاصره كرده اند با زمانى كه ذهن او خالى از هرگونه فكر و انديشه اى است، تفاوت بسيارى پيدا مى كند.
خلاصه آنكه ممكن است در بعضى از شرائط، حكم فطرت مانند فرمان حاكم بركنار شده، هيچ گونه اى اثرى نبخشد.
بر همين اساس، زمانى كه بشر خود را در برابر مشكلات و گرفتارى ها مى بيند و هنگامى كه حوادث و جريانات طبيعى و غير طبيعى (سيل، زلزله، طوفانى شدن دريا و سقوط هواپيما) به او روى

[25]

مى آورد و دست او از تمام ابزارهاى مادى كوتاه مى ماند، پناهگاهى نمى يابد، در ميان امواج خروشان اقيانوس حوادث، غوطه مى خورد و يا در ميان آسمان در حالى كه هواپيما آتش گرفته، معلّق زنان پايين مى آيد; خود را ضعيف و ناتوان مى يابد و دست به دامن كسى مى زند كه قدرت او مافوق قدرتهاست; به پيشگاه او اظهار عجز مى كند; از او مى خواهد كه با نيروى فوق العاده خود، دست او را بگيرد و از اين مهلكه نجات بخشد.
اين نقطه خاص و اين نيروى مرموزى كه در اين زمان توجّه بشر را به خود جلب مى كند، همان «خدا» است، همان نيروى بى پايانى كه بر جان جهان، مسلط است و همان موجودى كه جهان وجود از سرچشمه وجود او جوشيده است...
در طول زندگانى، اين چنين اشخاص را به چشم خود ديده و يا در صفحات تاريخ به نام آنها برخورد كرده ايم. اشخاصى كه در هنگام قدرت و شوكت، هيچ گونه توجّهى به خدا نداشتند، اما همين كه در تنگناى شكست و ناتوانى قرار گرفتند با رغبت هر چه تمام تر به اين مبدا مقدّس متوجه مى شوند و از جان و دل، او را مى پرستند.
در اينجا ممكن است اين اشكال پيش آيد كه: اين نداى درونى را كه شما ادّعا مى كنيد نداى فطرت است و در همه مردم وجود دارد، احتمال دارد كه نتيجه تبليغات محيط و معلول عادات و رسوم اجتماع باشد و از كجا معلوم است جمعيّتى كه تحت اين شرائط قرار نگرفته اند، چنين ندائى را احساس كنند؟

[26]

فرق عادت و فطرت

عادات و رسوم، امور متغيّر و ناپايدارى هستند كه داراى اسباب و عوامل مختلفى مانند: اوضاع اقتصادى; وضع جغرافيايى و... مى باشند. روشن است كه نه تنها اين عوامل و مانند آن در تمام مناطق يكسان نمى باشند بلكه گاهى اختلافات بسيار مهمى در آنها ديده مى شود. مثلا: در مناطق شمالى كره زمين، براى محفوظ ماندن از سرما، لباس هاى ضخيم مى پوشند كه اگر كسى همان لباس را در مناطق استوائى بپوشد، مورد تمسخر قرار خواهد گرفت. مثال ديگر اين كه: غذايى در بين يك ملّت معمول و رايج است در حالى كه ممكن است در جاى ديگر معمول نباشد. مثال سوم اين كه: اختلاف تشكيلات سياسى و سازمانهاى اقتصادى، سبب مى شود كه آداب و رسومى، مورد قبول و پسند قومى، واقع گردد كه همان عادت در نظر ملت ديگر، ناپسند و زشت آيد.
اما امور فطرى و غريزى كه از سرچشمه پايدار و تغييرناپذير الهامات روحى و فطرى جوشيده و ساختمان جسمى و روانى در آن تأثير كامل داشته; گذشت زمان، طول تاريخ، اختلاف ملل و جوامع عالم، كمتر مى تواند آن را تغيير دهد. مثلا علاقه مادر به فرزند، يك امر فطرى است. همچنين دختر بچه اى كه يك فرزند خيالى و مصنوعى به نام «عروسك» براى خود درست مى كند، به او عشق و علاقه مىورزد، بسان يك فرزند حقيقى او را دوست مى دارد، او را مى بوسد و نوازش مى كند و اگر روزى از نظرش دور گردد، در فراقش مى گريد، چيزى جز «فطرت» نيست.

[27]

آيا اكنون گذشت تاريخ و يا عوامل ديگر، مى توانند اين حس (فطرت) را در بشر از بين ببرند و آن را دستخوش بازيچه هاى خود قرار دهند؟! احتمال دارد كه كسى بگويد: تاريخ به ما نشان مى دهد كه مردم زمان جاهليت ـ كه در مملكت حجاز زندگى مى كردند ـ، دخترهاى بى گناه خود را با فجيع ترين شكل به قتل مى رساندند و اين مسئله با«فطرت» منافات دارد.
ولى قبلا متذكر شديم كه: مسائلى از قبيل محيط، تربيت و تبليغات فاسد در پاره اى از مواقع باعث مى شود كه اثر فطرت براى مدتى كم رنگ شده و يا به طور موّقت از بين برود; ولى با تغيير عوامل ذكر شده، به زودى آن افكار انحرافى تغيير مى كند و سرانجام، «فطرت» اثر خود را مى بخشد و حكومت اوليه خود را از ابتدا شروع مى كند. به همين جهت اين وضع براى مدت كوتاهى در سرزمين حجاز باقى بود، و امّا ديرى نپاييد و با ظهور اسلام از بين رفت.
نهايت اين كه: هميشه، انحراف از فطرت، جنبه استثنائى و ناپايدار خواهد داشت.

نظرى به تاريخ

اگر تاريخ زندگانى بشر را تا اوايل دوران تاريخ مكتوب، با دقت مورد مطالعه قرار دهيم ـ متوجه مى شويم كه تمام افراد بشر به يك نقطه مرموز و يك حقيقت بزرگ (مبدأ مقتدر و تواناى سازمان هستى و جهان خلقت) اعتقاد داشته، منتها اين اعتقاد هر زمانى متناسب با رشد

[28]

فكرى و معلومات افراد، به گونه اى خاص جلوه گر شده است.(1) يك روز در قالب بت پرستى و روز ديگر به صورت ماه و خورشيدپرستى و روز سوم به شكل آتش پرستى و سرانجام، زمانى هم ظرفيت و استعداد بشر زياد شده و در مقابل معبودى بزرگ، يگانه و ناديده سر تسليم فرود آورده است.(2)
چيزى كه هست «اعتقاد به مبدأ» در همه زمان ها و ملت ها، به صورت مشترك، زنده و ثابت بوده و هست. اكنون هم در كليه جوامع و ملل بشرى ـ غير از آن مردمى كه تحت فشار تبليغات شديد ماديگرى قرار گرفته اند(3) اين اعتقاد وجود دارد.

يك نكته حسّاس تاريخى

فرويد(4)، دانشمند و روانشناس معروف، بعد از آنكه بوميان «جزيره استراليا» را جزء ملل كاملا وحشى و آدم خوار معرفى مى كند، پيرامون عقيده آنها درباره موجودى به نام «توتم»(5) كه شكل ديگرى
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- وجدى، فريد; دائرة المعارف، رجوع شود به ماده «اله» و «وشن».
2- مسعودى; مروّج الذّهب، ص 287 و 293، چاپ قديم.
3- مى توان گفت كه: اگر قلب فرد فرد همان جمعيت را بشكافيم و در زواياى دل آنها به جست و جو بپردازيم، در مى يابيم كه آنها هم به موجودى كه ماوراى جهان ماده است، اعتقاد دارند; زيرا فطرت (آن سازمان بى آلايش و آن دستگاه تواناى ادراكات) در نهاد همه افراد وجود دارد; ولى زنجيرهاى محكم القائات و تبليغات گمراه كننده، فطرت اين افراد را مقيد كرده و اجازه نمى دهد تا طبق مسير طبيعى خود، حق و حقيقت را درك كند.
4- فرويد (freud) (1939 ـ 1856) در مدتها پيش از اين، پايه فرضيه و تئورى خود را (آزادى اميال جنسى) ـ كه بعدها به صورت مكتبى درآمد ـ بنا نهاد.
5- توتميسم .totemism

[29]

از اعتقاد به مبدأ است، در كتاب «روانكاوى (psychanalyse)صفحه 19» مى نويسد:
«توتم بدواً جدّ اصلى و نخستين قبيله و بعداً روح محافظ و كمك كار آن به شمار مى رود كه به آنها حكمت، حل معماها و مشكلات را الهام مى كند و در موقع خطر، كودكان خود (اهل قبيله) را مى شناسد و آنها را پناه مى دهد; از اين رو، فرزندان يك «توتم» در تحت وظيفه مقدسى ـ كه در صورت عدم انجام و سرپيچى از آن، سخت از جانب «توتم»(1) كيفر خواهند ديد قرار دارند.»

دوران ماقبل تاريخ

هنگامى كه در مطالعه تاريخ، آن قدر به عقب برگرديم تا به اولين صفحات آن برسيم; در واقع به آخرين دوران ماقبل تاريخ نزديك شده ايم. در اين مرحله ديگر از تاريخ نمى توان استفاده كرد; بايد در اين دوران به جاى ورق زدن صفحات تاريخ، صفحات ضخيم و ناهموار زمين را با انگشتان قوى و نيرومند دانش ورق زد و هر صفحه آن را به دقت مطالعه نمود. آثار و بقاياى گذشتگان و پيشينيان در طبقات زمين، ما را متوجه مى كند كه همواره كرنش و تعظيم در مقابل نيرويى مدبّر و مقتدر، در ميان اقوام بشر وجود داشته است.
دانشمند معروف مصرى، محمد فريد وجدى مى گويد:
«هر چه بيشتر (به وسيله حفّارى) در بقاياى پيشينيان جستوجو مى كنيم، درمى يابيم كه بت پرستى، آشكارترين محسوسات و معقولات آنهاست.»
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- در سال 1791 واژه توتم totem را يك محقق انگليسى به نام «جى ـ لونگ j.long» از زبان سرخ بوستان شمال آمريكا به صورت «توتام totam» اقتباس كرده بود.

[30]

همين دانشمند مى گويد:
«اعتقاد به مبدأ، همراه به وجود آمدن انسان، متولد شد.»(1)
آيا اكنون عاقلانه است براى اين حس شگفت انگيزى كه از دوران ماقبل تاريخ تا به حال، پايدار مانده است، اساسى غير از فطرت و غرايز روحى، تصور كرد و آن را حمل بر عادت نمود؟!

تاريخ انبيا

تاريخ انبيا را كه مطالعه مى كنيم به اين نكته مى رسيم كه دعوت آنها داراى دو جنبه نفى و اثبات بوده است:
1. قابليت عبادت را از بت، ماه، خورشيد، ستاره و... نفى مى كردند.
2. ربوبيّت آن ذات مقدّس و مبدأ حقيقى را اثبات مى نمودند.
پايه و اساس تبليغات آنها، يگانه پرستى بود نه اثبات صانع. آنها مى گفتند: فقط خداى واحد را پرستش كنيد، خدا و معبودى جز آن ذات يگانه وجود ندارد.
خلاصه، وظيفه پيغمبران اين بود كه معبود و مبدأ حقيقى را به اجتماع معرفى كنند و اجازه ندهند تا نيروى درونى و فطرى (روح خداپرستى) كه با روح و روان آنها ارتباط مستقيم دارد با مصاديق غلطى مانند: بت، ماه، ستاره، خورشيد، آتش، حيوانات و... اشباع شود.
از اين مطالب چنين نتيجه مى گيريم كه: خدا پرستى از ابتداء خلقت بشر، وجود داشته و اكنون هم اكثريت مردم جهان
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- دائرة المعارف; ص 639، ماده «وشن».

[31]

خداپرست اند و اين حس خداپرستى كه در وجود تمام انسانها است از مسأله رسم و عادت، فرسنگ ها فاصله دارد.

تاريخچه ماديگرى

يافتن ريشه مكتب ماترياليسم كار آسانى نيست زيرا در هر زمان تعدادى عنوان وجود داشته اند.
بعيد نيست كه ماديگرى از دوران ماقبل تاريخ شروع شده باشد، اما آنچه مسلّم است و از بيشتر تواريخ برمى آيد اين است كه: اساس اين مكتب در دو قرن 6 و 7 (قـ .م) پى ريزى شده و فلاسفه طرفدار اين مكتب طالس ملطى5، هرقليطوس6، ذيمقراطيس (دموكريت)7 و اپيكور (ابيقور)8بودند ولى به طور يقين نمى توان همه آنها را مادى دانست.
«بانگون» در كتاب تاريخ فلسفه، كلماتى را از آنها نقل مى كند و به اين وسيله آنها را از خداپرستان عالم معرفى مى كند. درباره«طالس» مى گويد: او معتقد بود كه: « هر تحول مادى، تحت تأثير عوامل روحانى است.»(1)و از قول «هراكليت» چنين اظهار نظر مى كند كه: «و مافوق اين كائنات (موجودات) متحول، يك عقل الهى ثابت لايتحول (تغييرناپذير) وجود دارد.»(2) عقيده اش درباره «ذيمقراطيس» اين گونه است: «ذيمقراطيس»، مادى نيست بلكه او اعتقاد به وجود روح دارد.»(3)
فريد وجدى در كتاب خود «على اطلال المذهب المادى» بعد از آنكه
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- فريد وجدى; على اطلال المذهب المادى، جزء اول، ص 13.
2- فريد وجدى; على اطلال المذهب المادى، جزء اول، ص 15.
3- فريد وجدى; على اطلال المذهب المادى، جزء اول، ص 15.

[32]

بعضى از فلاسفه پيشين و گروه ديگرى از قبيل «اناكزيماندرو»، اناكزيمين، امبيدوكل، لوسيب(1) و... را نام مى برد; چنين اظهار عقيده مى كند كه:
«اين فلاسفه را مادى پنداشتند در صورتى كه همه خداپرست بودند.»9
در قرن 18 و 19 مكتب ماديگرى پيشرفت كرد و طرفداران بيشترى پيدا كرد. جمعى از آنان در زمره دانشمندان علوم طبيعى بودند و افرادى مانند شوپنهاور10 و ژان ژاك روسو11 جزء پيروان اين مسلك (راه و روش) محسوب شدند، ولى از اواخر قرن 19 عقب نشينى شروع شد و به تدريج از تعداد طرفداران آن كاسته شد. (علت اين امر را در بحث اشكالات ماديها خواهيد خواند.)

اساس عقايد ماترياليست ها

اساس عقايد مادى ها در چهار اصل زير خلاصه مى شود:
1. چيزى غير از ماده و آثار آن در عالم وجود ندارد.12
2. جهان مجموعه اى از علت و معلول مادى است و هرچيز و هر حادثه اى، قابل توجيه به علل مادى است.
3. همه موجودات به طور دائم علت و معلول يكديگر هستند. يعنى هر معلولى به نوبه خود، علت و هر علتى به نوبه خود معلول علت ديگرى است و همه پديده ها و حوادث در تغيير و تحول مى باشند; اما وجه مشترك موجودات جهان، ماده «ازلى»است
4. خورشيد، ماه، ستارگان، زمين، آسمان، جهان هستى و
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- فريد وجدى; على اطلال المذهب المادى، جزء اول، ص 16.

[33]

سرانجام، عالم و اجزا آن، معلول تصادف و اتفاق است و هيچ نقشه و فكرى در ساختمان سازمان هستى به كار نرفته است.(1)
بنابراين تمام ايده ها، عقايد و افكار ماديون از اين چهار اصل و فروع آن سرچشمه مى گيرد و انشاءالله در مباحث آينده با استدلال هايى روشن، سستى تمام آنها را اثبات خواهيم كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- البته منظور از تصادف اين نيست كه هيچ گونه عللى در ساختمان وجود به كار نرفته، بلكه مادّيون مى گويند: جهان از پيوستن يك سلسله علل غير متفكر و بى شعور به وجود آمده است.

[34]

توضيحات و پاورقى ها

1. از سال 1233 ميلادى تا قرن نوزدهم كه محكمه اى به نام محكمه تفتيش عقايد «انگيزيسيون» به وسيله «گريگوار نهم» و با هدف كنترل عقايد ضد مذهبى تشكيل شد; فجايع و جنايات بسيارى از طرف پاپ ها و كشيش ها سرزد به گونه اى كه قلم از عهده شرح آن برنمى آيد.
آية الله العظمى مكارم شيرازى (مدظلّه العالى) در مقدمه كتاب «وحى يا شعور مرموز» چنين نقل مى فرمايند: «تعداد كسانى را كه در دوران تفتيش عقايد، زنده زنده سوزانيده و يا در سياه چال خفه كردند، پنج ميليون نفر تخمين زده اند! و به قول بعضى از مورخين: «و همين محكمه ها بودند كه تا چندين قرن سيل هاى خون را در اروپا جارى كردند;»
اين محاكم براى پاپ هاى نادان مسيحى، بهترين وسيله اى بود كه بتوانند (دشمنان خود را از بين ببرند و از تراوشات فكرى دانشمندان علوم

[2]

طبيعى، شديداً جلوگيرى به عمل آورند.) به عنوان مثال: پيشوايان كاتوليك (شعبه اى از مذهب مسيح) به خاطر اين كه عقايد گاليله (در باب حركت زمين و گردش سيارات) با اصول مذهبى آنها اختلاف داشت; او را به زندان انداختند. گاليله بيچاره در سال 1632 از رفاقتش با كاردينال باربرينى (اوربن هفتم) كه پاپ شده بود استفاده كرد و كتابى به نام «ايتاليايى» منتشر نمود كه در آن سه نفر مشغول گفت و گو هستند. يكى از آنها بطليموس مى باشد و دو نفر ديگر كه از «كپرنيك» دفاع مى كنند.
در اين زمان خشم و غضب پاپ به اوج خود رسيد و گاليله را به رم احضار كرد و در منزل يكى از اعضا عالى رتبه ديوان تفتيش عقايد، زندانى اش كردند. البته گاليله اين مقدار از آزادى برخوردار بود كه در قصر رفت و آمد كند و با دوستان كاردينال خود معاشرت نمايد.

[35]

درست در همين زمان، دفتر پدر مقدّس، مشغول تهيه ادّعانامه، عليه او بود. گاليله در 20 ژوئن 1633 مجبور به امضاء توبه نامه زير شد. «من، گاليله، در هفتادمين سال زندگى در مقابل حضرات شما به زانو درآمده ام، در حالى كه كتاب مقدّس را در پيش رو دارم و با دست هاى خود آن را لمس مى كنم، توبه مى كنم و ادعاى خالى از حقيقت حركت زمين را انكار مى نمايم و آن را منفورو مطرود مى دانم.»
اين توبه نامه خجالت آور به او تحميل شد و بعد از آن در منزل پيكسولومينى (piccolomini) ـ اسقف شهرسين ـ زندانى گرديد.(1)
]پروتستان ها كه از ديگر شعبه هاى مذهب حضرت مسيح (عليه السلام)هستند، با دانش و دانشمندان، دشمنى آشتى ناپذيرى داشتند و دست كمى از كاتوليك ها نداشتند و دانش پژوهان را با شديدترين وضعى سركوب مى كردند. همين پروتستان ها بودند كه «جيوردانوبرولو»، «انى نى» و «ميشل سرده» را به جرم انتشار نظريات علمى خود، زنده زنده سوزاندند.(2)
اين بود مقدارى از جنايات روحانى نمايان مسيحى قرون وسطى كه سبب شد دانشمندان علوم طبيعى مانند مارگزيده از خدا، دين، مذهب و
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- پى ير روسو
«pierre rousseau» تاريخ
علوم، چاپ 42، ترجمه حسن صفارى.
2- فيلسوف نماها، چاپ سوم.
طرفدار مذهب، فرار كنند.
2. ادوارد اول، پادشاه انگليسى، بيكن «bacon» فيلسوف معروف را از بحث كردن در علم شيمى منع كرد و نگذاشت درباره اين علم در دانشگاه اكسفورد سخنرانى كند. سرانجام او را به پاريس تبعيد كرد تا زير نظر كليسا قرار گيرد. در آن زمان، آن قدر افكار، منجمد و محدود بود كه توجه بيكن به علم را، كوته فكرى مى دانستند.(1)
3. كمونيست ها دين و اعتقاد به دين را نقطه مقابل علم و فلسفه قرار داده و شديداً طرفداران خود را از آن برحذر مى داشتند. به عنوان مثال، نشريه جوانان كمونيست شوروى در 18 اكتبر 1947 مى نويسد: حزب نمى تواند راجع به امور دينى بى طرف بماند و تبليغات ضد دينى را، عليه تمايلات مذهبى اداره و حمايت مى كند زيرا حزب طرفدار علم است و عقايد دينى مخالف آن.(2)
ــــــــــــــــــــــــــــ
1- ماك كاپ، ژوزف; عظمت مسلمين در اسپانيا.
2- فيلسوف نماها، چاپ سوم.

[36]

4. در اينجا دو نظريه دانشمندان قرن اخير را متذكر مى شويم
الف) شارلز روبرت داروين (1809 ـ 1892 م) دانشمند معروف انگليسى و صاحب فرضيه مشهور «تبدّل انواع» در بعضى از نامه هايى كه به دانشمندان آلمان نوشته بود، گفته بود: «محال است بر عقل رشيد با ديدن اين نظام و هماهنگى عجيب، بگويد كه دنيا مبدأ ندارد...»(1)
ب) آلبرت اينشتين (1879 ـ 1954 م) رياضى دان مشهور قرن اخير چنين مى گويد: «حس دينى جهان، قوى ترين و شريف ترين سرچشمه تحقيقات علمى است. ديانت من عبارت از يك ستايش نارساى ناقابل، نسبت به روح برترى است كه خود را ظاهر مى سازد تا ما بتوانيم با مشاعر ضعيف خود آن را درك كنيم. آن ايمان عميق درونى و وجود يك چنين قدرت شاعر فايق (آگاه برتر) كه خود را در جهان غيرقابل درك ظاهر كرده، اعتقادات من را نسبت به خدا تشكيل مى دهد.»(2)
5. طالس «talis» از فلاسفه معروف يونان بود. (624 ـ 567). تمام تواريخ فلسفى كه عقايد طالس را نقل كرده اند، اين عبارت را در رأس اعتقادات او يادآور شدند: «ماده و يا اساس تمامى اشيا، آب است.»
ــــــــــــــــــــــــــــ
1-بخنر «bochner»; اصل الانواع، ص 16. ارتباط انسان و جهان، ج1، ص 126 و ج3، ص 201.
2- جهان و دكتر اينشيتن. ـ ارتباط انسان و جهان، ج3.
دكتر آرانى در كتاب «عرفان و اصول مادى» صفحه 7 درباره طالس چنين مى گويد: «طالس اولين كسوف را پيش بينى كرد. او اساس هر چيز را در آب مى دانست. چون طالس، فكر مادى و منطقى داشت، موفق شد به وحدت اساسى تمام موجودات پى ببرد و امروزه اين فكر، اساس علوم طبيعى دقيق را (فيزيك و شيمى) تشكيل مى دهد.»
علتى كه باعث شده بود طالس، آب را اساس طبيعت بداند، يكى، بندرى بودن محل اقامتش و ديگر مجاورت دائمى وى با آب و مشاهده حيوانات آبى بود.
تمام تواريخ فلسفه، طالس را خداپرست مى نامند و كسانى كه وى را مادى معرفى مى كنند يا از تاريخ آگاهى ندارند و يا غرضورزى مى كنند. البته قفطى، وى را مادى مى داند و به خاطر همين از طرف تواريخ معتبر، مورد اعتراض قرار گرفته است.
قانون «تبعيت از محيط» درباره نظريه طالس، پيرامون نخستين ماده،

[37]

فقط شامل خود طالس مى شود; زيرا شاگرد معروف او «انكسيمندروس» كه در همان بندر «سلطه» و مجاور آب، زندگى مى كرد; ماده نخستين را چيزى به نام «بى پايان» تصور مى كرد و شاگرد ديگرش «انكسيمانوس» عقيده داشت كه اولين ماده موجودات عالم «هوا» مى باشد. بنابراين مى توان چنين نتيجه گرفت كه يا طالس كم رشد بوده و يا فلاسفه ديگر قانون تبعيت از محيط را اجرا نكردند.
back pagefehrest pagenext page
 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation