بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 5, استاد حسین انصاریان ( )
 
 

بخش های کتاب

     1 - عرفان اسلامي جلد5
     10 - عرفان اسلامي جلد5
     11 - عرفان اسلامي جلد 5
     12 - عرفان اسلامي جد5
     13 - عرفان اسلامي جلد5
     14 - عرفان اسلامي جلد 5
     15 - عرفان اسلامي جلد5
     16 - عرفان اسلامي جلد5
     2 - عرفان اسلامي جلد 5
     3 - عرفان اسلامي جلد 5
     4 - عرفان اسلامي جلد 5
     5 - عرفان اسلامي جلد 5
     6 - عرفان اسلامي جلد5
     7 - عرفان اسلامي جلد 5
     8 - عرفان اسلامي جلد 5
     9 - عرفان اسلامي جلد 5
     FEHREST - فهرست
 

 

 
 

نماز در آئينه شريعت

در سطور گذشته مسئله با عظمت نماز ، از نظر تاريخ حيات انسان ، و نماز از نظر قرآن و روايات ، و حرمت سبك شمردن نماز ، و حرمت ضايع كردن نماز ، و اينكه نماز محبوب ترين عمل است ، و نماز مقبول و مردود ، و چهره پليد و كثيف بى نماز ، و موانع نماز ، و اينكه نماز پرسودترين تجارت در راه خداست ، و اينكه نماز حلال بسيارى از مشكلات است ، و آداب ظاهريه و باطنيه نماز ، مسائلى مطرح شد و به موقف و موقعيت با عظمت نماز در ميدان حيات انسان اشاره رفت ، در اين بخش به اين حقيقت توجه داده مى شود ، كه عارفان عاشق و سالكان صادق نماز را بر اساس وضع عقلى و روحى و قلبى اهل نماز به سه مرحله تقسيم كرده اند : نماز اهل شريعت ، نماز اهل طريقت و نماز اهل حقيقت ، و هر يك را به تناسب موضوع شرح داده و به تفصيل و تفسير كشيده اند ، ولى در اين جزو سعى مى شود نماز بر اين سه مرحله بطور مختصر توضيح داده شود .

قبل از بيان مسئله لازم است كه توجه به اين حقيقت مهم كنيد كه سه مرحله شريعت و طريقت و حقيقت به هيچ عنوان از نظر ريشه و تقسيم در ارتباط با دراويش و صوفيه نيست ، بلكه سه واقعيتى است كه قرآن مجيد و فرمايشات معصومين و اعمال و اخلاق آنان ناظر بر آن است .

شرع در لغت به معناى سنت و قانون و بازكردن راه حركت صحيح به وسيله ارائه مقررات است .

طريقت در لغت به معنانى روش و كيفيت و حالت است كه مفهوم واقعى آن بر اساس حقيقت لغوى حركت و عمل بر طبق قانونى خاص يا مقررات معلومى است .

حقيقت در لغت به معناى حق يعنى ثابت كردن يا ثابت بودن و راستى و درستى و پى بردن به كنه يك واقعيت است .

بنابراين حديث بسيار مشهور :

ألشَّريعَةُ اَقْوالي وَالطَّريقَةُ اَفْعالي وَالْحَقيقَةُ اَحْوالي .

كه از قول پيامبر عظيم اسلام در كتب نقل شده معنايش چنين مى شود :

شريعت گفتار و سنت و مقررات الهى من است ، و طريقت مجموع اعمال و حركات و اخلاقيات من ، و حقيقت ، حال و احوال ثابت و درست و استوار و صادقانه من است .

عرفاى بزرگ الهى در ترجمه اين سه موضوع فرموده اند :

شريعت راه خداست كه آن راه عبارت است از مجموعه اصول و فروع ، و حلال و حرام و برنامه هاى حسن و احسن .

طريقت عبارت است از عمل به آن قوانينى در كمال احتياط و اخذ به احسن و اقوم آن .

حقيقت عبارت از پا برجا كردن واقعيات الهى در روح و قلب و در مرحله عمل است با معرفت و تكرار برنامه ها و رياضت هاى شرعيه الهيه تا سر حد كشف وعيان يا سرحد حالتى استوار و دريافت برنامه ها به صورت يقين(1) .

قرآن مجيد در آياتى متعدد به اين سه منزل و اين سه مرحله و اين سه برنامه اين چنين اشاره دارد و در باره شريعت مى فرمايد :

( شَرَعَ لَكُم مِنَ الدِّينِ مَا وَصَّى بِهِ نُوحاً وَالَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ وَمَا وَصَّيْنَا بِهِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى وَعِيسَى أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلاَتَتَفَرَّقُوا فِيهِ )(2) .

ـ1 ـ اسرار الشريعه واطوار الطريقة وانوار الحقيقه ص 8 .

2 ـ سوره شورى (42) : 13 .

قوانين و مقررات و سننى از دين براى شما مقرر فرمود ، همان كه به نوح سفارش كرد و آنچه به تو وحى كرديم ، و آنچه به ابراهيم و موسى و عيسى سفارش نموديم كه دين را برپاى داريد و از آن جدائى نكرده و نسبت به آن دچار تفرقه نشويد .

و در باره طريقت مى گويد :

( وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً * وَأَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَى الطَّرِيقَةِ لاََسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً )(1) .

و اما آنانكه در عمل و اخلاق و شئون زندگى سر از راه حق و قوانين الهى باز زدند ، هر آينه از براى جهنم هيزمند ، و آنان اگر در عمل و اخلاق و عقيده ، حركتشان بر اساس دين خدا بود و بر آن استوار مى بودند ، از نعمت سرشار مادى و معنوى بهره مندشان مى كرديم .

و در باره حقيقت مى فرمايد :

( إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ اللهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً وَعَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ * رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنْفِقُونَ * أُوْلئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ )(2) .

جز اين نيست كه گرويدگان به خداوند آنانى هستند كه چون ياد خدا شود ، مهابت حق دل آنان را لبريز از خوف كند ، خوف از حقارت خويش و بزرگى بى نهايت در بى نهايت حضرت حق ، و زمانى كه آيات خداوند بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد ، آنان در تمام شئون حيات و تمام امور مادى و معنوى

ـ1 ـ سوره جن (72) : 15 ـ 16 .

2 ـ سوره انفال (8) : 2 ـ 4 .

خود بر حضرت او تكيه دارند ، بر پا دارندگان نماز و ادا كننده زكاتند ، اينان به حقيقت مؤمند ، به حقيقت واقعيات را كشفا و شهوداً و عياناً و حالاً و وجداناً يافته اند ، براى آنان در نزد خداوند مراتبى است ، و هم اينان در معرض نسيم جانفزاى مغفرت و رزق كريمانه حضرت حقند ! !

پس از اين مقدمه بيائيد ، به بررسى نماز بر وفق قواعد و نماز بر وفق حركت عقلى و روحى و نماز بر وفق كشف و عيان بپردازيم .

نماز بر مذاق اهل شريعت اولاً عمل بر وفق قواعد است چه اينكه همراه با حركت الهى قلب يا روح باشد چه نباشد ، به قول اينان آنچه مهم است اسقاط تكليف و يا رعايت شرط صحت است .

نماز بر اين مذاق بار سنگينى بر دوش مكلّف است كه هر وقت مى خواند از اينكه از بارى آسوده شده نفسى راحت مى كشد و به زبان هم مى آورد كه واى راحت شدم ! !

و ثانياً نماز برنامه اى است كه از سه جنس تركيب شده :

1 ـ افعال 2 ـ كيفيات 3 ـ تروك .

و هر يك از آن مشتمل بر دو جهت است : واجبات ، مستحبات بطورى كه با توجه به نمازهاى پنجگانه ، اگر همه اين امور را به حساب بياوريم تمام نمازهاى واجب يوميه عبارت از هزار و سيصد و شصت و سه فعل و كيفيت و ترك است .

تحقيق در تمام اين امور بحث بسيار گسترده اى است و لزوم چندانى هم ندارد .

آنچه مهم است بيان تركيب كلى نماز به مذاق اين طايفه است ، اما افعال واجبه نماز در اول ركعت از نماز سيزده فعل است .

1 و 2 ـ قيام در صورت قدرت و قائم مقام آن در صورت عدم قدرت .

3 ـ نيت .

4 ـ تكبيرة الاحرام .

5 ـ قرائت .

6 و 7 ـ ركوع و ذكر آن .

8 و 9 ـ سجود و ذكر آن .

10 ـ سر برداشتن از سجود .

11 و 12 ـ سجود دوم و ذكر آن .

13 ـ سر برداشتن از سجود دوّم .

و اما كيفيات واجبه هيجده مرحله است :

1 ـ مقارنت نيت با تكبيرة الاحرام .

2 ـ استدامه نيت تا پايان برنامه .

3 ـ تلفظ صحيح الله اكبر .

4 ـ قرائت حمد به نحو صحيح .

5 ـ قرائت سوره .

6 ـ جهر در موضع جهر .

7 ـ اخفاف در جاى اخفاف .

8 ـ طمأنينه در ركوع .

9 ـ طمأنينه در ايستادن بعد از ركوع .

10 تا 16 ـ سجده بر هفت موضع .

17 ـ طمأنينه در سجود .

18 ـ طمأنينه در حالت برخاستن از سجود .

جميع افعال و كيفيات بر اساس اين امور سى و يك مرحله است بر اين امور بايد جلوس در تشهد و طمأنينه در آن و شهادتين و صلوات بر محمد و آل او

و ركعت سوم و چهارم و سلام آخر نماز را اضافه كرد ، اين چنين نماز كه در مقررات عالى شرع و در كتب فقهى بطور مفصل بيان شده ظاهرى از اصل نماز و پوستى از مغز نماز است كه گروه كثيرى آن را به عنوان نماز شرعى به جاى مى آورند و همانطور كه در سطور گذشته بيان شد در اينگونه نماز جهتى جز اداى دين يا اسقاط تكليف يا عمل به شرائط صحت چيز ديگرى ديده نمى شود ، البته براى چنين نمازى در صورتى كه ايمان انسان « گرچه در حداقل » صحيح باشد و به ساير واجبات هم عمل شده باشد ، و از محرمات هم پرهيز شده باشد ، در روز قيامت بدون شك اجر و مزد هست و نمازگزار اين چنين نماز به مقدار كيفيت نمازش از بهشت بهره خواهد داشت .

ولى چنين مكلفى بايد بداند ، كه بيش از اين براى او ميدان پرواز هست ، و قدرت و استطاعت دارد راهى مافوق اين راه را برود ، مگر اينكه از نظر فكرى و روحى و قلبى فردى مستضعف باشد ، كه در اين صورت تكليفى جز آنچه در قدرت و وسع اوست ندارد .

نماز در آئينه طريقت

نماز در مذاق اهل طريقت و سالكان راه عشق ، و سائران راه محبت تقربه به سوى حضرت اوست .

از نبى بزرگ اسلام نقل شده :

اَلصَّلوةُ قُرْبانُ كُلِّ مُؤمِن .

و مى دانيد كه مراد از اين قرب ، قرب معنوى است ، و قرب معنوى وقتى حاصل مى شود كه انسان فرائض را با كمال اشتياق به جاى آورد ، و محرمات را به خاطر خشنودى حق ترك كند ، و با تقوا و پرهيزكارى و هر عمل نيكوئى و هر كار

خداپسندانه اى ملازم باشد .

در آثار اسلامى وارد شده :

إنَّ الصَّلاةَ خِدْمَةٌ وَقُرْبَةٌ وَوُصْلَةٌ .

خدمت : همان نماز خواندن بر وفق قواعد و سنن شرعى است و به عبارت ديگر بپا كردن پيكره نماز ، بدون روح و حقيقت آن است :

قربت : نماز بجا آوردن به خاطر بدست آوردن قرب معنوى حضرت دوست است .

وصلت : به جاى آوردن نماز براى فنا شدن در حقيقت حق و بيرون رفتن از هستى خويش و ترك انانيت و مندك شدن در حضرت اوست . و گفته اند : شريعت عبادت است ، طريقت حاضر شدن در محضر حضرت او ، و حقيقت مقام شهود است .

تقرب به حق موقوف بر سجده حقيقى است ، و آن بجا آوردن نمازى است كه از آن تعبير به فنا شده ، فناء در اوصاف كه مخصوص اهل طريقت است ، و فناء در ذرات كه مخصوص به اهل حقيقت است و به همين معنى قرآن مجيد اشاره فرموده است :

( وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ )(1) .

خداوند بزرگ ، نماز را براى رشد و كمال بندگانش به صورتى و سيرتى زيبا تصوير فرموده است .

نيت و اخلاص و حضور قلب روح نماز است ، اعمال بدن نماز ، و اركان اعضاء اصليه آن است ، و بعض ديگر اعضاء عناصر كماليه آن .

اخلاص و نيت در نماز جارى مجراى روح ، قيام و قعود جارى مجراى بدن ،

ـ1 ـ سوره علق (96) : 19 .

ركوع و سجود جارى مجراى دست و سر ، تمام به جاى آوردن ركوع و سجود و مراعات طمأنينه و نيكو انجام دادن برنامه هاى جارى ، مجراى زيبائى اعضا ، و شكل و رنگ ، و اذكار و تسبيحات جارى مجراى گوش و چشم ، و معرفت به مفاهيم بلند اذكار و حضور قلب جارى مجراى مشاعر و احساسات است .

فرض كن ، اگر مى خواستى غلامى را كه هنوز به سن بلوغ نرسيده ، جهت خدمت نسبت به برنامه هاى كريمانه ، به حضور سلطانى بزرگوار ببرى ، چه غلامى را انتخاب مى كردى ؟ آيا غلام گوش بريده و كور و كر و زشت و كريه ، و بى دست و پا و لال را براى هديه به خدمت سلطان مى بردى ؟ هرگز ، مسئله نماز هم كه هديه و تقديمى عبد به سلطان واقعى عالم است به همين گونه حساب كن .

فقد نيت و اخلاص در نماز به منزله فقد روح در غلام است ، مرده را تقديم سلطان كردن ، استهزاء به سلطان و مسخره كردن او نيست ؟ آيا كسى كه جنازه منفعتى را به عنوان هديه خدمت سلطان ببرد مستحق اعدام نيست .

فقد ركوع و سجود واقعى جارى مجراى فقد اعضاء ، و فقد اركان جارى مجراى فقد دو چشم و دو گوش و بينى است .

عدم حضور قلب و غفلت از معانى بلند آسمانى نماز مانند فقد مشاعر و احساسات عالى است ، اگر كسى غلامى را با فقد اين همه اوصاف براى تقديم به حضور سلطان ببرد چه خواهد شد ، نماز را هم با فقد اوصاف واقعى به همين صورت حساب كن ، ما مكلف به نماز زنده ، متحرك ، داراى شرايط و اوصاف هستيم نه مكلف به جنازه نماز ! !

نماز ناقص ، صلاحيت براى اينكه آدمى را به مقام قرب حق و نيل به كرامت الهيه برساند ندارد ! و چه بسا كه چنين نمازى به صاحب بدبختش برگشت داده شود ، و باعث زجر و مشقت و رنج و ناراحتى او گردد .

نماز در حقيقت تعظيم و تكريم به حضرت حق تعالى است ، و سستى كردن در آداب و شرايط ظاهريه و باطنيه آن منافات با احترام و تعظيم نسبت به حضرت او دارد چه رسد به اينكه قبول شود و براى ادا كننده اش تحصيل قرب و كرامت نمايد .

بر تمام مكلفين به نماز واجب است كه روح نماز را كه اخلاص و حضور قلب است تا جائى كه ممكن است حفظ نمايند ، ركوع و سجودشان با قلب خاشع باشد ، تكبيرة الاحرام را نگويند مگر اينكه ، به حقيقت ، خداوند على اعلا در قلبشان از هر چيزى بزرگ تر باشد ، خود را همراه با قسمت به قسمت نماز با حفظ حقايق لازم حركت دهند ، و بدانند كه عاجزى به تما معنى و فقيرى از هر جهت فقير در برابر توانائى مطلق و وجودى مستغنى از همه چيز ايستاده ، و مى خواهند تا جائى كه برايشان ممكن است ، هديه اى مورد پسند مولا به حضور حضرت او تقديم كنند .

در هر صورت ، اهل طريقت پس از قيام به نماز بر وفق تمام قواعد شرع ، و به جاى آوردن افعال و كيفيات و تروك به نحو كامل ، داراى توجهى ديگر ماوراى توجه اهل شريعت هستند ، و آن توجه قلبى به قبله حقيقى و كعبه معنوى است كه عبارت از قلب حقيقى است ، آن قلبى كه در آثار الهيه از آن تعبير به بيت الله الحرام شده آن بيتى كه حضرت حق در باره آن فرموده :

لا يَسَعُني اَرْضي وَلا سَمائي وَلكِنْ يَسَعُني قَلْبُ عَبْدِيَ الْمُؤمِن .

زمين و آسمانم ، گنجايش تجلى حقيقى مرا ندارد ، اما دل بنده مؤمنم داراى چنين گنجايش و وسعتى است .

و پيامبر اسلام فرموده :

قَلْبُ الْمُؤمِنِ بَيْتُ اللهِ ، بِالنِّيَّةِ الْخالِصَةِ وَالاِْخْلاصِ التّامِّ وَالْحُضُورِ الْكامِلِ .

قلب مؤمن خانه خداست ، در صورت نيت خالص و اخلاص تام و حضور كامل .

تأييد اين حقيقت روايتى است كه فرمود :

لا صَلاةَ إلاّ بِحُضُورِ الْقَلْبِ .

نماز جز با حضور قلب نماز نيست .

و خداوند بزرگ فرموده :

( أَلاَ للهِِ الدِّينُ الْخَالِصُ )(1) .

بدانيد كه آنچه از دين براى خدا قرار مى گيرد خالص آن است .

و به قول حضرت حق در يك حقيقت جامع :

( قُلْ إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي للهِِ رَبِّ الْعَالَمِينَ )(2) .

چنين نمازگزارى ، به وقت تكبيرة الاحرام ، آنچه مخالف امر حضرت اوست ، و اقوال و افعالى كه تناسب با رضايت جانان ندارد ، بر خود حرام مى كند .

و با گفتن الحمد لله رب العالمين در مقام شكر نعمت ها و قيام به وظائف عبادت در جهات گوناگونش ، و اقرار به وحدانيت حضرت او در مقام جمع بدون ميل به جانب افراط و تفريط برمى خيزد .

و در اياك نعبد واياك نستعين به توحيد فعلى و وصفى اشاره مى كند ، در جمله اول به توحيد فعلى و در قسمت دوم به توحيد وصفى .

به همين خاطر است كه پس از اين جمله ، آيه شريفه اهدنا الصراط المستقيم قرار گرفته ، آيه اى كه تجلى هدايت را بر انبياء و جميع عالم از او مى داند ،

ـ1 ـ سوره زمر (39) : 3 .

2 ـ سوره انعام (6) : 162 .

و توحيد حقيقى در حقيقت همين است .

معناى اهدنا نزد اهل تحقيق ، در خواست ثبوت و پابرجائى بر صراط مستقيم است ، زيرا اين صراط است ، كه انبياء و رسل رهرو آن بودند ، و از جانب حضرت حق در تمام نعمت هاى معنوى غرق ، و آراسته به حايق بودند .

تأكيد عبد براى ثابت ماندن در صراط مستقيم ، بخاطر اينست ، كه دچار غضب حق و گمراهى نشود ، آن غضب و انحرافى كه باعث خروج بسيارى از مردم از صراط مستقيم شد .

گروهى عقيده دارند ، مغضوبين يهود و ضالين نصارى هستند ، البته همين است ، ولى اين جمله صادق بر هر منحرفى و دور افتاده اى از صراط مستقيم الهى است . صراطى كه در جانب افراط است و نه در جهت تفريط ، بلكه تنها راه حد وسط است .

آنگاه ركوع مى كند ، يعنى در برابر حضرت دوست به تواضع بر مى خيزد ، و با حالت ركوع به مذلت و فقر و شكستگى وجودش كه مقتضاى ذات اوست برمى گردد ، چرا ، كه ركوع برگشت به عدميت خويش و مرحله امكانى ذات است . ركوع حركتى افقى يعنى حركتى حيوانى در برابر حركت مستقيمى كه حركت انسانى است مى باشد .

ركوع در حقيقت رجوع به اصل است ، آن اصلى كه حق در قرآن فرموده :

( وَقَدْ خَلَقْتُكَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَكُ شَيْئاً )(1) .

ترا از قبل خلق كردم در حاليكه چيزى نبودى .

آرى ركوع رجوع به اصل عدميت و لا شىء و دنياى حيوانى است ، تا با ركوع به اين حقايق پى نبرى ركوعت ركوع نيست ، چون با ركوع به اين واقعيات پى

ـ1 ـ مريم (19) : 9 .

ببرى بسيارى از رذائل بوسيله ركوع از صفحه جانت پاك گشته و به قسمتى از حسنات آراسته مى گردى .

و مكلف در سجود به بيش از آنچه در ركوع رسيد ، مى رسد ، زيرا سجود حركتى نكسى است يعنى سر بزيرى حقيقى و رسيدن به ذات نقطه اصلى كه لا شيئيت محض و عدم و فناى حقيقى است .

با مشاهده مقام عدميت و لا شيئيت ، ترك محرمات ولذات شيطانى و شهوات حيوانى آسان مى گردد .

سپس سر از سجده برداشته ، و در مقام فناء ظاهرى و باطنى با تمام وجود به وحدانيت حضرت او و رسالت فرستاده عزيزش شهادت داده ، و پس از آن خود را در پيشگاه او و عباد صالحش حاضر يافته به مسئله سلام اقدام مى كند .

نماز در آئينه حقيقت

نماز در نزد اهل حقيقت ما فوق نماز اهل طريقت است ، چرا كه نماز اهل طريقت براى تقرب به حضرت اوست ، ولى نماز اهل حقيقت وصلت و شهود حقيقى است ، و وصلت و شهود كجا و مقام قرب و تقرب كجا ؟

نماز اينان مشاهده محبوب به چشم خود محبوب است ، مگر نمى دانى رسول عظيم الشأن فرموده :

رَأيْتُ رَبّي بِعَيْنِ رَبّي وَعَرَفْتُ رَبّي بِرَبّي .

او را با چشم او ديدم و حضرتش را بوسيله خودش شناختم .

جمال يار كه پيوسته بى قرار خود است *** چه در قفا و چه در جلوه در قرار خود است
هميشه واله نقش و نگار خويشتن است *** مدام شيفته زلف تابدار خود است
هم اوست آينه هم شاهد است هم مشهود *** بزير زلف و خط و خال پرده دار خود است
هم اوست عاشق و معشوق و طالب و مطلوب *** به راه خويش نشسته در انتظار خود است
براى خود بود و عندليب گلشن خود *** هواى كس نكند سبزى و بهار خود است
به كام كس نشود هرگز آن كه خود كام است *** به حال غير نپردازد آنكه يار خود است
مگوى فيض سخن ها كه كس نمى فهمد *** بقدر دانش خود هر كسى بكار خود است
مدام خون جگر مى خورد زپهلوى خود *** چو لاله اين دل سرگشته داغدار خود است

در روايت از جناب رسول (صلى الله عليه وآله) وارد شده :

حَبَّبَ إلَيَّ مِنْ دُنْياكُمْ ثَلاثٌ : الطّيبُ وَالنّساءُ وَجُعِلْتُ قُرَّةُ عَيْني فِي الصَّلوة .

از دنياى شما سه چيز محبوب من است ، اول قيام به شريعت علما و عملا ، كه نتيجه آن پاكى اخلاق و حسن عمل است ، دوم ، قيام به طريقت ذوقاً و وجداناً كه معناى آن يا محبت به نفس است براى تجلى دادن معانى و حقايق يا محبت به زن معمولى است براى بقاى نسل جهت عبادت رب و سوم قيام به نماز حقيقى است ، كه مشاهده محبوب و نور چشم است .

شنيده اى كه و قتى معنى احسان را از حضرتش سؤال كردند ، فرمود :

الإحْسانُ أنْ تَعْبُدَ اللهَ كَأنَّكَ تَراهُ وَإنْ لَمْ تَراهُ فَإنَّهُ يَراكَ .

اينكه جمله قرة عينى في الصلاة را به مشاهده معنا كرديم ، حقيقتى است كه ديگر آثار اسلامى ناطق به آنست .

در روايت بسيار مهمى آمده : كه نماز بين حق و بين عبد تقسيم شده ، نصف اين حقيقت در رابطه با حق و نصف ديگر در رابطه با عبد است . حضرت حق فرموده :

نماز را بين خود و عبدم بر دو قسمت تقسيم كرده ام : نصف از من و نصف از بنده من است ، بنده ام آنچه را از من مى خواهد بخواهد .

عبد وقتى مى گويد :

بسم الله الرحمن الرحيم .

حق مى فرمايد : عبدم از من ياد آورد .

چون بگويد :

الحمد لله رب العالمين .

حضرت حق مى فرمايد : عبدم مرا ستايش كرد .

چون بگويد :

الرحمن الرحيم .

حضرت حق بگويد : بنده ام مرا ثنا گفت .

چون عبد بگويد : مالك يوم الدين .

حق بفرمايد : بنده ام از من تمجيد كرد .

چون بگويد :

اياك نعبد و اياك نستعين .

حضرت حق بگويد : اينست بين من و بنده من ، بخواهد هرچه از من

مى خواهد .

وقتى عبد بگويد :

اهدنا الصراط المستقيم ، صراط الذين انعمت عليهم ، غيرالمغضوب عليهم ولا الضالين .

حق مى فرمايد : آنچه خواستى براى تو باشد ، و هر چه غير از اين مى خواهى از من بخواه .

از اين روايت وجوب قرائت حمد بطور صريح استفاده مى شود ، و روشن است اگر كسى حمد را نخواند نماز نخوانده .

و از آنجا كه نماز مناجات عبد با حضرت حق است و مناجات در حقيقت ذكر است و هر كس ذكر حق كند جليس حق شده و حق هم جليس او شده ، و هر كس به مقام مجالست با دوست برسد با ديده پر قدرت قلب جليس را مى بيند ، پس نماز او در حقيقت مقام شهود و حضور و مشاهده است .

اينان در نماز خود ، علاوه بر آنچه اهل شريعت و طريقت دارند ، به حقايقى ديگر آراسته اند ، كه انسان از دانستن آن حقايق مبهوت مى شود ، چه رسد به اينكه با توفيق حضرت دوست به آن حقايق برسد .

قيام اين بزرگواران به نماز قيام به استقامت در صراط مستقيم توحيدى است ، و انجام مأموريت جانانه ايست كه در آيه شريفه آمده :

( فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ )(1) .

اين استقامت و پابرجائى ، استقامت كامل در مقام تكميل وجود است ، و استقامت در سير بالله پس از اتمام سير الى الله و سير فى الله است .

و اين قيام عبارت از برداشتن توجه از حضرت فعليت و وصفيت و متوجه

ـ1 ـ هود (11) 112 .

شدن به حضرت احديت ذاتيت است كه قبله عارفين و كعبه محققين است ، به نيت اينكه در وجود جز او را مشاهده نكند .

بقول عاشق سوخته و عارف جان افروخته حضرت حكيم الهى قمشه اى :

روى از خدا مگردان كز غير بى نيازى *** هر گه بياد اوئى پيوسته در نمازى
عقل است و فكر و تدبير در كار و عشق گويد *** يا ترك هر دو عالم يا ترك عشق بازى
عاشق خبر ندارد از حكم جبر و تفويض *** عشق است صرف تسليم بى فكر و برگ و سازى
معشوق هر دو عالم آن شاهد دل آراست *** بگسل علاقه عشق از عالم مجازى
سلطان به عدل و احسان دريافت قرب سبحان *** شايسته بهشت است هر بى نوا نوازى
اى شاه ماهرويان دل را نويد وصلى *** اى شاهد نكويان جان را جفا و نازى
هرگز دلى نيارد كز وصل او شكيبد *** با حكم عشق كس را پنهان نماند رازى
بر ما تفقدى كن اى ترك خو به لطفى *** بر حال مستمندان تا چند ترك تازى
گفتى الهى از يار روزى رسى بديدار *** اى ماه لن ترانى جان مى دهم به نازى

تكبيرة الاحرام در نماز آنان بمعناى بستن تمام درها بروى خود الا در اوست ، و حرمت هر فعلى الا آنچه موجب خوشنودى اوست .

( وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضَ حَنِيفاً وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ )(1) .

حمد در نماز آنان تجلى حضرت او و ملكوت سماوات و ارض در صفحه قلب و جان آنان است ، چنانچه قرآن مجيد فرموده :

( وَكَذلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماوَاتِ وَالاَْرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ )(2) .

ركوع اينان تجلى حقيقت تواضع است ، تواضعى كه همراه آن ملك و ملكوت به خضوع بر خيزند ، چرا كه انسان كامل خليفه حضرت حق در ملك و ملكوت است ، و وقتى خليفه و نايب مناب به ركوع رود ، بدنبال او بايد تمام اشياء به ركوع روند .

آرى انسان خالص بر ملك و ملكوت داراى اشراف است ، و تمام اشياء با حقيقت او در هماهنگى و هم سوئى است .

اقتداء موجودات به نماز اهل حقيقت

گذشته از اين كه در روايات ما آمده ، هرگاه مؤمن به تنهائى به نماز به ايستد ، خداوند بزرگ به صفوفى از ملائكه دستور مى دهد به عبدم اقتدا كنيد ، و اقتداى آنان را به حساب ثواب و اجر و مزد عبد مى گذارد .

در آثار اهل تحقيق بر اساس آيات و روايات وارد شده كه هرگاه مؤمنى خالص به پيشگاه حضرت او به مناجات برخيزد ، بسيارى از موجودات با او هم

ـ1 ـ انعام (6) : 79 .

2 ـ انعام (6) : 75 .

ناله و هم آهنگ در مناجات مى شوند .

فيلسوف بزرگ عارف عاشق مرحوم حاج شيخ محمد حسين غروى كمپانى ، درسى از حكمت الهى و عرفان اشراقى در منزل داشت ، بيش از شش نفر را در اين درس نپسنديده بود ، دو نفر از آنان يكى عارف دل آگاه ، فقيه مجاهد حضرت آيت الله العظمى سيد محمد هادى ميلانى بود كه اين فقير از محضر اخلاق و عرفانش استفاده ها برده و از او داراى اجازه روايتى هستم ، و ديگر مرحوم ايروانى بود كه من كراراً خدمت فرزند عالم و دانشمندش رسيده ام ، فرزند مرحوم ايروانى از پدرش و از پنج شاگرد ديگر كمپانى نقل كرد ، كه شبى براى حضور در درس به خانه استاد رفتيم ، ظاهراً از وقت مقرر زودتر رسيديم ، استاد در جنب اطاق درس مشغول نماز بود ، ناگهان متوجه شديم ، آنچه در حول و حوش ماست ، با استاد بزرگوار ما در نماز هم آهنگ شده و آهنگ نماز از تمام اشياء اطاق و در و ديوار ، بدنبال نماز استاد بگوش ما مى رسد .

از جان گذشته ايم و به جانان رسيده ايم *** از درد رسته ايم و به درمان رسيده ايم
ما را به سر توقع سامان خويش نيست *** از سر گذشته ايم و به سامان رسيده ايم
ناصح مگو ملامت شوريدگان عشق *** ناخوانده ما نه سر اين خوان رسيده ايم
زين رو به بوى طره مشكين دلفريب *** مسكين و دلفكار و پريشان رسيده ايم
از پيشگاه ميكده تا بارگاه يار *** صد بار بيش مست و غزلخوان رسيده ايم
تا تيغ خصم را سپر آرم زجام دوست *** ساقى بيار مى كه به ميدان رسيده ايم
نيروى عشق بين كه در اين دشت بى كران *** گامى نرفته ايم و به پايان رسيده ايم
بر لمعه سراب روانند همرهان *** زين ره كه ما به چشمه حيوان رسيده ايم

يكى از تربيت شدگان علمى و عملى مرحوم آخوند كاشى ، فيلسوف و فقيه و حكيم بزرگ مرحوم آقاى حاج آقا رحيم ارباب بود .

اين فقير دو بار براى زيارت اين مرد بزرگ به اصفهان رفت ، و هر بار از خرمن فيض آن جناب بهره ها گرفت .
اين مرد بزرگ از حالات معنوى و روحى استاد عاليقدرش مرحوم آخوند كاشى مسائلى بس مهم نقل مى كرد .
يكى از طلبه هاى مدرسه صدر ، محل سكونت آخون كاشى ، كه داراى حالات معنوى و عرفانى بود مى گويد :

شبى براى عبادت و مناجات با قاضى الحاجات از خواب برخواستم ، وقتى وضو گرفتم و آماده براى برنامه حال شدم ، ناگهان ديدم تمام در و ديوار مدرسه و سنگ ريزه ها و برگ درختان در پاسخ ناله انسانى دل سوخته كه به نواى سبوح قدوس رب الملائكة والروح مترنم است در ترنمند .

خداوندا اصل ناله و صدا از كيست ، و اين چه صدائى است كه تمام موجودات مدرسه با او هم آهنگند .

مشغول تحقيق شدم نزديك حجره آخوند رسيدم ، ديدم محاسن سپيد روى خاك گذاشته ، در حاليكه چون سيلاب از دو ديده اشك مى بارد اين ذكر شريف را مى گويد :

سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنا وَرَبُّ الْمَلائِكَةِ وَالرُّوحِ .

و در و ديوار مدرسه و درختان و نباتات بدنبال او اين ذكر را مى گويند ، از هيبت ذاكر و ذكر و مذكور نعره اى زدم و غش كردم ، چون به هوش آمدم به حجره خود برگشتم ، وسط روز خدمت استاد رسيدم ، با حالتى پر از اعجاب و بهت و حيرت به حضرت استاد عرضه داشتم داستان ديشب چه بود كه مرا سخت به تعجب انداخت ؟ آخوند كاشى در كمال سادگى به من گفت : تعجب از توست كه به چه علت گوش تو باز شد ، تا چنين برنامه اى را شنيدى ، هان تو چه كرده بودى ، كه در برابر اين برنامه توفيق شنيدن يافتى ؟ !

در عشق تو گم شدم بيك بار *** سر گشته همى شدم فلك وار
گر نقطه دل بجاى بودى *** سرگشته نبودمى ديگر بار
دل رفت زدست و جان بر آبست *** گر مى برود زهى سر و كار
اى ساقى آفتاب پيكر *** بر جانم ريز جام خون خوار
خون جگرم به جام بفروش *** كز جانم جام را خريدار
جامى پر كن نه جام و نى مى *** زيرا كه نه مستم و نه هوشيار
در پاى فتادم از تحير *** در دست تحيرم به مگذار
جائى دارم كه در حقيقت *** انكار مى كنم نه اقرار
نفسى دارم كه از جهالت *** اقرار نمى دهد نه انكار
مى نتوان بود بيش از اين نيز *** در صحبت نفس و جان گرفتار
تا چند خورم زنفس و تن خون *** تا كى باشم از اين و آن زار
درمانده اى از وجود خويشم *** پاكم به عدم رسان بيك بار
چون با عدمم نمى رسانى *** از روى وجود پرده بردار
تا كشف شود در آن وجودم *** اسرار دو كون و علم اسرار
من نعره زنان چو مرغ در دام *** بيرون جهم از مضيق پندار
هرگاه كه اين ميسرم شد *** پر مشك شود جهان زعطار
اين بيدارى اگر بيايد *** عطار شود زخواب بيدار

چون به سجود روند ، سجودشان عبارت از فنا دانستن كل موجودات و فناى وجود خودشان و فناى فناى وجودشان مى باشد ، چون به چنين حالى برسند جز مشاهده محبوب چيزى را مشاهده نكنند چون غير او چيزى نيست كه مشاهده كنند ، در حقيقت اين بزرگواران در حال سجده به مشاهده اين حقيقت كه قرآن مجيد به آن ناطق است نائل مى شوند :

( كُلُّ مَنْ عَلَيْهَا فَان * وَيَبْقَى وَجْهُ رَبِّكَ ذُو الْجَلاَلِ وَالاِْكْرَامِ )(1) .

ركوع و سجود ، با اين كيفيت ، در حقيقت حركت واقعى به سوى آزادى و حريت است .

وقتى انسان از طريق ركوع و سجود حقيقى به اين حقيقت برسد ، كه موجودات در برابر پيشگاه حضرت او فناى محضند ، دلش از همه چيز رسته و تنها پيوسته به عشق و محبت او مى شود ، و تعبير ديگر ، تمام كشش ها و جذبه ها در برابر او باطل و تنها جذبه حضرت او مى ماند و بس ، در اين صورت است كه انسان تبديل به يك موجود الهى صد در صد شده و در هستى و هويت و موجوديت او جز خدا چيزى نمى ماند .

رفت دلم هم چو گوى در خم چوگان دوست *** وه كه زمن برگرفت رفت به قربان دوست
نى متصور مراست خوبتر از صورتش *** ماه بر آرد اگر سر زگريبان دوست

ـ1 ـ سوره رحمن (55) : 26 ـ 27 .

بر سر سوداى دوست گر برود سر زدست *** پاى نخواهم كشيد از سر ميدان دوست
گر همه عالم شوند دشمن آن نور محض *** دوست رها كى كند دست ز دامان دوست
پر شده پيمانه ام گر چه زخون جگر *** بالله اگر بشكنم ساغر پيمان دوست
من نه به خود گشته ام فتنه آن روى و مو *** فتنه جان و دل است نرگس فتان دوست
گر به علاج دلم آمده اى اى طبيب *** درد دلم را به جوى چاره زدرمان دوست

آنگاه به چنين توحيدى با قلب و روح سلام مى دهند ، و سلام به احديت وجوديه صرفه ، كه تمام اعتبارات به كل اعتبارات در پيشگاه حضرت او منفى و عدم محضند ، برابر با قول خودش و قول اكمل عبادتش :

( شَهِدَ اللهُ أَنَّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُولُوا الْعِلْمِ قَائِماً بِالْقِسْطِ لاَ إِله إِلاَّ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ )(1) .

آنگاه به چنين توحيدى با قلب و روح سلام مى دهند ، و سلام به رسول و عباد صالح كه ائمه طاهرين و به قول قرآن مجيد اولوالامرند همان سلام و تسليم به حضرت حق است ، و آيات كتاب بر اين حقيقت ناطق است(2) .

از خداوند مهربان بخواهيم ، توفيق بپا داشتن نماز را همراه با شرايط شريعت و حقايق طريقت و واقعيات حقيقت به ما عنايت كند ، و در اين زمينه به ما ترحم

ـ1 ـ سوره آل عمران (3) : 18 .

2 ـ اسرار الشريعه سيد حيدر آملى : /181 ـ 196 به نحو اختصار .

آورد ، كه بدون عنايت و رحمت او ، دست ما از هر گونه عمل با ارزشى خالى خواهد ماند ، و در بازار برزخ و قيامت دچار افتضاح و رسوائى خواهيم شد ! !

قبله :

اگر به ياد داشته باشيد در ترجمه جملات اول حديث به اين حقيقت اشاره رفت ، كه اين جملات به چهار مسئله بسيار مهم توجه مى دهند :

1 ـ قبله 2 ـ حال قلب 3 ـ قدم خوف و رجا 4 ـ حقيقت تكبيرة الاحرام ، اين همه كه از توضيح اين چهار مرحله دور افتاديم ، به خاطر اين بود كه در مقدمه برنامه ، تا جايى كه توفيق رفيق راه بود چهره معنوى نماز ملاحظه شود ، آنگاه به اصل مسائل پرداخته گردد ، و اينك از شما عزيزان دعوت مى شود ، به قلبى پاك و روحى عاشقانه ، و دلى غرق صفا به ترجمه و توضيح حديث توجه كنيد .

قالَ الصّادِقُ (عليه السلام) : اِذَا اسْتَقْبَلْتَ الْقِبْلَةَ فَايِسْ مِنَ الدُّنْيا وَما فِيها وَالْخَلْقَ وَما هُمْ فيهِ .

امام به حق ناطق ، حضرت جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام) مى فرمايد :

به هنگامى كه براى نماز به جانب قبله ايستادى ، از دنيا و آنچه در آن است مايوس شو ، و نسبت به خلق و آنچه در آنند در كمال نوميدى باش .

چرا كه رو به جانب حضرت او دارى و پشت به دنيا و خلق دنيا و آنچه در دنيا و خلق است .

بدون شك صحيح نيست در پيشگاه حضرت حق داراى دو حالت باشى در يك حال توجه به او و در يك حال توجه به دنيا و خلق دنيا ! !

قبله به منزله نشان دادن جهت است ، و جهت در اين مرحله وجود مقدس محبوب عالم و جمال مطلق است ، وقتى در برابر حضرت او قرار گرفتى بايد به

نحو يقين بدانى كه در برابر رحمت واسعه قرار دارى و دنيا و مافيها و خلق جهان و ما هم فيه در برابر اين رحمت وجودى ندارند ، تا تو بر آنان توجه كرده و دل ببندى .

وقتى اجازه يافتى در محضر مقدس او قرار بگيرى ، قرار داشته باشد و در حالت آرامش كامل باشد ، و جز به عنايت حضرت او توجه مكن ، كه مولاى مهربان تو نمى پسندد در برابر حضرت او كه غناى بى نهايت در بى نهايت است قرار داشته باشى ولى دلت جاى ديگر باشد ! !