بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 3, استاد حسین انصاریان ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد3
     02 - عرفان اسلامي جلد3
     03 - عرفان اسلامي جلد3
     04 - عرفان اسلامي جلد3
     05 - عرفان اسلامي جلد3
     06 - عرفان اسلامي جلد3
     07 - عرفان اسلامي جلد3
     08 - عرفان اسلامي جلد3
     09 - عرفان اسلامي جلد3
     10 - عرفان اسلامي جلد3
     11 - عرفان اسلامي جلد3
     12 - عرفان اسلامي جلد3
     13 - عرفان اسلامي جلد3
     14 - عرفان اسلامي جلد3
     15 - عرفان اسلامي جلد3
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد3
 

 

 
 

دستگاه تنفس و عوامل نَفَس

امام ششم (عليه السلام) در ابتداى روايت باب شكر مى فرمايد : در هر نفسى از نفس  هايت شكرى لازم ، بلكه هزار شكر يا بيشتر لازم است ، اين مسئله جداً احتياج به توضيح و تشريح دارد ، و در اين زمينه لازم است عزيزانى كه كه دنبال معرفت نسبت به حقايقند ، اطلاعات مهمى در زمينه هاى مربوط به شكر كسب كنند .

شكر چون در ارتباط با نعمت هاى معنوى و ماديست ، نعمت هائى كه بىواسطه و به واسطه انسان با آن سر و كار دارد ، اگر بخواهد به نحو مفصل مورد بحث قرار بگيرد از چند جلد كتاب و شايد از مجلدات غير قابل شمارشى تجاوز كند ، و براى يك انسان با اين عمر كوتاه و گرفتاريهاى گوناگون ميسر نيست ، بنابراين بايد از حد امكان خود و كمى دقت و مطالعه اهل دل استفاده كرد ، و تا جائى كه امكان دارد به مطلب چهره كلى و دور نمائى داد ، در قسمت اول لازم است دور نماى دستگاه تنفس كه عامل نفس كشيدن انسان است و حضرت صادق در مرحله اول روايت به مسئله نفس و شكر آن اشاره فرموده توضيح داده شود ، سپس در شرح بقيه حديث شريف با كمك گيرى از آيات قرآن و روايات با خواست حضرت دوست اقدام گردد .

در كتاب پر قيمت «فيزيولوژى انسان» ، كه كتابى است تحقيقى و علمى و بر اساس تحقيقات و تجربيات علمى و عملى هزاران فيزيولوژيست به رشته تحرير كشيده شده ، درباره دستگاه تنفس در بخش نهم آن در صفحه دويست و نود و يك مى خوانيم :

ساده ترين تعريف تنفس عبارت است ، از روشى كه توسط آن مبادلات گازى بين يك سلول زنده و محيط آن به انجام مى رسد .

بنابراين تنفس شامل كيفيت هاى ديگر به غير از عمل مكانيكى نفس كشيدن است ، دستگاه گردش خون با همه اهميتى كه دارد ، نمى تواند اكسيژن و انيدريد كربنيك را به سوى سلول و يا بالعكس حمل كند . مگر اين كه دستگاه تنفس عمل خود يعنى قرار دادن اكسيژن در اختيار خون ، و گرفتن انيدريد كربنيك از آن را انجام دهد ، پس تنفس مجموعه اى از چندين عمل بوده ، همكارى و شركت تعداد از اعضاى اندام را در بر مى گيرد .

ابتدا ما تنفس را به دو مرحله متمايز تقسيم مى كنيم :

1 ـ تنفس خارجى

2 ـ تنفس داخلى

تنفس خارجى شامل حركت هوا به داخل ريه ها و بالعكس است ، انتقال اكسيژن از ريه ها به خون و انتقال انيدريد كربنيك از خون به ريه ، وسائلى كه اكسيژن توسط آن به سلول ها ميرسد ، و وسايلى كه توسط آنها انيدريد كربنيك از سلول ها به طرف ريه برگردانده مى شود .

تنفس داخلى با استفاده از اكسيژن و توليد انيدريد كربنيك توسط سلول ها سر و كار دارد ، و غالباً تنفس سلولى ناميده مى شود ، تنفس داخلى در كتابهاى شيمى شرح داده مى شود و ما از ذكر آن در اينجا خوددارى مى كنيم .

تنفس خارجى تحت عناوين زير مورد بحث قرار مى گيرد :

1 ـ حركات تنفسى

2 ـ كنترل تنفس

3 ـ شيمى تنفس

حركات تنفسى : دو حركت اصلى در تنفس وجود دارد ، كه عبارتند از عمل دم كه در جريان آن هوا به داخل ريه ها آورده مى شود ، و عمل بازدم كه در جريان آن هوا از ريه ها بيرون رانده مى شود .

عمل دم توسط انقباض ديافراگم و عضلات بين دنده اى خارجى شروع مى شود ، اين انقباض توسط امواج عصبى دستگاه عصبى مركزى كه توسط اعصاب فرنيك به ديافراگم ، و توسط اعصاب بين دنده اى به عضلات دنده اى برده مى شود برقرار مى گردد .

انقباض ديافراگم سبب مى شود كه اين عضله به طرف پائين حركت كند و اين امر قفسه سينه را از بالا به پائين بزرگ مى كند .

عضلات شكمى به تدريج كه ديافراگم پائين مى آيد شل مى شوند ، انقباض عضلات بين دنده اى دنده ها را بالا كشيده و در همان زمان آنها را كمى چرخش مى دهد ، و به اين ترتيب استخوان جناغ را به جلو ميراند ، اين عمل قفسه سينه را از طرفين و همچنين از جلو به عقب بزرگ مى كند .

بزرگ شدن حجم قفسه سينه توليد يك كاهش فشار در اين محفظه مى كند ، به طورى كه فشار در ريه ها كمتر زا فشار جو مى شود و در نتيجه هوا به داخل ريه هاهجوم مى برد ، جريان هوا به داخل ريه ها آنقدر ادامه مى يابد تا فشار در ريه ها برابر با فشار جو گردد .

جريان هوا به داخل ريه ها بستگى به اختلاف بين فشار جو و فشار هواى داخل حبابچه ها داشته و همچنين به مقاومت مجارى هوايى در برابر جريان هوا نيز بستگى دارد ، بيشترين مقاومت در برابر جريان هوا در بينى وجود دارد !!

عمل بازدم در تنفس آرام يك عمل غير فعال يا پاسيو است به اين معنى كه در نتيجه رفع انقباض عضلات دمى و بازگشت ارتجاعى ريه ها كشيده شده حادث مى شود و حجم قفسه سينه به تدريج كه به حجم استراحت باز مى گردد كاهش مى يابد . يك انقباض همزمان عضلات شكمى احشاء را به طرف بالا رانده و به اين ترتيب به بالا رفتن ديافراگم كه در هنگام رفع انقباض انجام مى شود كمك مى كند .

فشار هوا در ريه ها بر اثر اين اعمال از فشار جو بيشتر مى شود ، چون ريه ها به طور آزاد با محيط خارج ارتباط دارند لذا هوا آنقدر از ريه ها خارج مى شود ، تا فشار دوباره با فشار جو برابر گردد و به اين ترتيب عمل بازدم كامل مى شود ، بازدم عميق احتياج به انقباض پر قدرت عضلات تنفسى دارد .

بر اثر حركات عادى تنفسى قسمتى از هواى موجود در ريه ها با هر عمل دم تجديد شده و هواى مانده در هر عمل بازدم خارج مى گردد ، به اين ترتيب هوا در داخل حبابچه ها به طور نسبى تازه نگاه داشته مى شود !!

«خوانندگان عزيز ، ملاحظه كنيد براى يك نفس كه به نظر ما چيزى نيست چه اعمال عجيب و غريب ، و مراحل شگفت انگيز انجام مى گيرد ؟ راستى كدام انسان است كه بتواند از عهده شكر يك نفس برآيد ؟!!

انقباض عضلات تنفسى در هنگام دم موفق به بزرگ كردن حفره سينه مى شود ، و اين امر سبب جريان هوا به داخل ريه ها مى گردد .

هنگامى كه عضلات دمى شل شده ، و قفسه سينه حجم استراحت خود را باز مى يابد هوا به طرف خارج جريان پيدا مى كند ، جريان هوا بستگى به اختلاف فشار بين جو و سينه دارد .

دو ناحيه در سينه وجود دارد كه در آنها تغييرات فشار حادث مى شود ، يكى در فضاى داخل جنبى و ديگرى در ريه ها ، شرح بيشتر اين تغييرات فشار به درك چگونگى حركت هوا به داخل ريه ها و بالعكس كمك خواهد كرد .

فشار داخل جنبى فشارى است ، كه بين دو لايه جنب يا بين جدارهاى قفسه سينه و ريه ها وجود دارد ، فشار داخل جنبى در تنفس عادى هميشه كمتر از فشار جو است ، زيرا قفسه سينه از ريه ها كه هميشه به علت خاصيت ارتجاعى شان تمايل به روى هم خوابيدن دارند بزرگ تر است . اين عمل بازگشت ارتجاعى ريه به طور دايم كششى بر روى جدارهاى سينه اعمال مى كند ، به تدريج كه قفسه سينه در هنگام دم بزرگ مى شود ، فشار داخل جنبى بيشتر منفى مى گردد ، زيرا جدار سينه از ريه ها بيشتر دور مى گردد ، اما ريه ها بايد از حركت رو به خارج جدارهاى سينه تبعيت كند ، و در نتيجه متسع مى شوند ، فشار داخل جنبى به تدريج كه ريه ها از هوا پر مى شوند كمتر منفى مى گردد .

ناحيه دومى كه در آن تغييرات فشار حادث مى شود مجارى هوائى و حبابچه هاى ريه ها هستند ، اين فشار موسوم به فشار داخل ريوى است ، هنگامى كه هيچ گونه جريان هوا به داخل ريه يا بالعكس وجود ندارد ، فشار در حبابچه ها برابر با فشار جو است .

در هنگام عمل دم فشار داخل ريوى در نتيجه اتساع ريه ها به تبعيت از بزرگ شدن حجم قفسه سينه از فشار جو كمتر مى شود ، و هو آن قدر به درون ريه ها جريان مى يابد تا فشار داخل ريوى مجدداً با فشار جو برابر گردد ، به تدريج كه حجم قفسه سينه بر اثر انقباض عضلات دمى كاهش مى يابد و ريه هاى ارتجاعى روى هم مى خوابند فشار داخل ريوى از فشار جو بيشتر مى شود و هو آنقدر به خارج جريان مى يابد تا فشار داخل ريوى مجدداً با فشار جو برابر گردد و در اينجا دوره تنفسى تكميل مى شود .

عاملى كه اهميت زيادى در پر كردن ريه ها از هوا دارد ، كشش سطحى است ، هر دو سطح مرطوب به علت كشش سطحى به طور محكم به يك ديگر مى چسبند ، كشش سطحى سبب مى شود كه دو لايه جنب (لايه اى كه ريه را مى پوشاند و لايه اى كه قفسه سينه را مفروش مى كند) هنگام بزرگ شدن قفسه سينه از يك ديگر جدا نشوند و بنابراين ريه ها را وادار به اتساع مى كند ، يعنى ريه ها بايد از حركات قفسه سينه پيروى كنند .

كشش سطحى همچنين در سطوح مرطوب داخلى ريه ها اعمال مى شود و در نتيجه اين سطوح تمايل پيدا مى كنند كه به يكديگر چسبيده و اتساع حبابچه ها را محدود كنند .

از اثر اين چسبندگى توسط وجود يك ماده ليپوپروتئينى موسوم به ماده كاهش دهنده فشار سطحى يا سرفكتنت كه كشش سطحى بين سطوح مرطوب بافت ريه را كاهش داده و به اين ترتيب اجازه مى دهد حبابچه ها با سهولت نسبى متسع شوند جلوگير مى شود .

هدف نهائى دستگاه تنفس رساندن هواى تازه به حبابچه ها براى انتقال اكسيژن آن به خون از يك طرف ، و خارج كردن هواى مصرف شده از طرف ديگر است .

مبادله هوا در سطح حبابچه اى تهويه آلوئولى ناميده مى شود ، البته تمام هوائى كه وارد مجارى تنفسى مى شود به حبابچه ها نمى رسد و قسمت بزرگى از آن فقط مجارى تنفسى را كه براى انتقال هوا و نه براى مبادله گازها بين هوا و خون بوجود آمده اند پر مى كند .

يك همگامى زياد براى انجام انقباض عضلات تنفسى در زمان مناسب و به ميزان متناسب براى برآوردن احتياجات متغير بدن به اكسيژن مورد لزوم است . يك مركز تنفسى لازم است تا فعاليت عضلات تنفسى را با يك ديگر مربوط سازد و چنين مركزى شامل قسمت هاى دمى و بازدمى در پياز مغز تيره قرار گرفته است .

مركز تنفسى مى تواند تحت تأثير امواج عصبى قسمت هاى مختلف دستگاه عصبى و امواج عصبى صادره از هر نقطه بدن و همچنين توسط تركيب شيميائى و درجه حرارت خونى كه از آن مى گذرد قرار گيرد ، به عبارت ديگر تنفس ، هم توسط عوامل عصبى ، و هم توسط عوامل شيميائى كنترل مى شود .

مى توان كنترل عصبى تنفس را به عنوان يك عامل تنظيم كننده در نظر گرفت زيرا دستگاه تنفس را قادر مى سازد كه احتياجات متغير بدن را برآورده سازد ، از طرف ديگر مى توان كنترل شيميائى را به عنوان يك پايه اصلى در نظر گرفت زيرا شخص را مجبور مى سازد كه با وجود كوششى كه براى كنترل تنفس به طور ارادى به عمل مى آورد ، به تنفس ادامه دهد و اين عامل حتى هنگامى كه كنترل عصبى مثلا در هنگام خواب به حداقل مى رسد تنفس را ادامه دهد .

مدت زيادى فيزيولوژيست ها تصور مى كردند ، يك مركز تنفسى در پياز مغز تيره وجود دارد كه مسئول ارسال ريتميك امواج عصبى از راه اعصاب حركتى عضلات تنفسى است و بنابراين مركز كنترل تنفس است .

امروزه ما مى دانيم كه مراكز مهم ديگرى كه با مركز تنفسى پياز مغز تيره مربوط هستند نيز براى تنفس طبيعى ضرورى اند .

امروزه اين موضوع مورد قبول عموم است كه سه مركز عمده وجود دارند كه مى بايستى براى همگام كردن انقباض و انبساط عضلات تنفسى با يك ديگر همكارى كنند و به اين ترتيب تجديد هواى تازه و دفع هواى مانده از ريه ها را تأمين كنند .

اين سه مركز عمده عبارتند از :

1 ـ مركز پياز مغز تيره كه مى تواند حركات دمى و بازدمى را به طور ريتميك با توالى مناسب پيش ببرد ، اگرچه اين حركات نمودار آنچه ما حركات طبيعى مى ناميم نيستند .

2 ـ مركز آپنوستيك كه در پل مغزى قرار داشته و در صورتى كه تحت تأثير ساير مراكز قرار نگيرد سبب اسپاسم دمى مداوم يا آپنوز مى گردد .

3 ـ مركز پنوموتاكسيك كه آن نيز در پل مغزى قرار گرفته و با همراهى اعصاب واگ براى قطع دوره اى امواج عصبى صادره از مركز آپنوستيك عمل مى كند .

اعصاب واگ نقش زيادى در عمل تنفس دارند ، به اين ترتيب كه امواج عصبى مركز بر توليد شده در ريه ها توسط اعصاب واگ به مركز تنفسى پياز مغز تيره انتقال مى يابند .

غشاء مخاطى كه مجارى تنفسى را مفروش مى كند ، محتوى گيرنده هائى است كه به مواد محرك حساس هستند ، يك ماده محرك از قبيل فلفل در بينى توليد يك عطسه مى كند ، وجود يك تكه كوچك نان در حنجره يا ناى سبب يك حمله سرفه مى شود ، رفلكس هائى كه توسط تحريك گيرنده هاى مخاط مجارى تنفسى ايجاد مى شوند از نوع حفاظتى بوده ، و تمايل دارند جسم محرك را از بدن خارج كنند .

اعمال مكانيكى تنفس را كه چگونگى حركت هوا را به داخل ريه ها و بالعكس تعيين مى كنند ، و نيز كنترل حركت عضلات تنفسى توسط دستگاه عصبى مركزى از راه رفلكس هائى كه توسط گيرنده هاى فشارى و گيرنده هاى شيميائى شروع مى شوند مى توان به طريق زير خلاصه كرد :

مركز تنفس پياز مغز تيره امواج عصبى را از راه اعصاب حركتى به عضلات بين دنده اى و ديافراگم مى فرستند ، ميزان تخليه مركز پياز مغز تيره تحت تأثير مراكز مجاور در پل مغزى موسوم به مركز آپنوستيك و مركز پنوموتاكسيك و همچنين تحت تأثير گيرنده هاى حسى موجود در ريه ها و سينوس هاى سباتى و آئورتى و نيز گيرنده هاى شيميائى موجود در پياز مغز تيره و اجسام سباتى و آئورتى قرار مى گيرد .

امواج عصبى مركز بر اين گيرنده ها كه تعداد و دامنه تنفس را تعيين مى كنند توسط احتياجات دائماً متغير بدن ، به اكسيژن و نيز دفع انيدريدكربنيك تغيير مى كند .

كنترل كننده هاى متعدد ميزان اكسيژن و انيدريدكربنيك در خون و بافت ها براى نگاهدارى مقادير مناسب از اين گازها در بدن با يك ديگر همكارى مى كنند .

خوانندگان عزيز ، اين گوشه بسيار بسيار مختصرى از دستگاه با عظمت تنفس بود ، كه خداوند مهربان از باب لطف و محبت به انسان عطا كرده ، و كمترين اختلالى در اين دستگاه باعث زحمت فوق العاده بشر و رنج و مرارت او خواهد شد ، آيا براى هر نفسى شكرى واجب نيست ، يا به قول امام ششم براى هر نفسى هزار شكر يا بيشتر واجب و ضرورى است ، اما مسئله نعمت هوا كه مورد نياز دستگاه تنفس است ، حقيقتى است كه انسان با معرفت به آن غرق در اعجاب گشته و اگر اهل انصاف باشد با كمال عشق حاضر مى گردد ، با تمام هستى در برابر عظمت خالق عالم صورت ذلت به خاك عبادت بگذارد .

نعمت باعظمت هوا

مسئله هوا كه در حيات انسان و موجودات داراى نقش ضرورى است از نعمت هاى بسيار بزرگ خدا است .

قدر دادن اين نعمت بزرگ و ساير نعمت ها آنهائى هستند ، كه هماهنگ با خواسته هاى محبوب زندگى مى كنند .

طاغيان و عاصيان ، غاصبانى هستند كه به حكم قرآن بايد دچار خزى دنيا و عذاب آخرت گردند .

براى شناساندن هوا و ارتباط آن با اقيانوس ها و وضع كره زمين و موقعيتى كه در حيات موجودات زنده دارد ، دانشمندان بزرگ مسائلى بسيار مهم مطح كرده اند كه دانستن آن مسائل به عنوان معرفت به نعم الهى و در نتيجه شكر آن لازم و واجب است .

نويسنده كتاب «راز آفرينش انسان» كه اكثر تحقيقات و مسائل كتابش مطابق با آيات قرآن و بعضى از خطبه هاى «نهج البلاغه» است ، و انسان با خواندن كتاب او تصور مى كند اين دانشمند خارجى با قرآن و نهج البلاغه و پاره اى از روايات آشنائى كامل داشته(1) درباره هوا مى گويد :اگر قبول كنيم كه حرارت زمين در موقع جدائى از خورشيد معادل حرارت خود آفتاب يعنى دوازده هزار درجه بوده است ، در اين صورت كليه عناصر به حالت خالص در آن وجود داشته و هيچ گونه تركيبات شيميائى قابل ملاحظه اى در آن يافت نمى شده است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ واقعياتى كه در طبيعت و آفرينش انسان ، با زحمات بسيار مهم دانشمندان كشف شده به صورت كلى يا تفصيلى در قرآن و روايات اسلامى موجود است و اين مسئله دليل بر معجزه بودن و حقانيّت دين مبين اسلام است .

به تدريج كه زمين يا قطعات پراكنده آن شروع به سرد شدن كرد ، اختلاط عناصر شروع گرديد و هسته مركزى زمينى كه ما امروز آن را مى شناسيم آغاز شد .

اكسيژن و هيدروژن نمى توانستند با هم مخلوط شوند ، تا آنكه حرارت زمين به چهار هزار درجه فارنهايت رسيد و آن وقت اين دو عنصر به سرعت با يكديگر مخلوط شده و از تركيب خود آب را بوجود آوردند .

آنچه ما امروز به تحقيق مى دانيم اين است كه در اين دوره از تكوين زمين ، هواى محيط آن بايستى فوق العاده غليظ و سنگين بوده باشد .

همه درياها در آسمان بودند و كليه عناصرى كه با يكديگر تركيب شده بودند ، در جو هوا پراكنده بودند .

آب كه در هواى خارج زمين تشكيل شده بود به سمت زمين روانه شد ، اما چون هواى محيط زمين به مراتب گرم تر و سوزان تر از هواى چند هزار كيلومتر خارج از زمين بود ناچار آب تا به مجاورت آن مى رسيد تبخير مى شد و چيزى از آن به سطح كره زمين نمى رسيد ، به تدريج كه هواى زمين سردتر مى شد ، دريائى كه در هوا معلق بود به طرق زمين سرازير مى شد(1) ، و آن وقت سيلاب هاى مهيبى كه جارى مى گرديد از قوه تصور و تخمين ما خارج بود ، تا مدت چند ميليون سال انقلابات جوّى و طوفان هاى عظيم بر سطح كره زمين غوغا مى كرد و در گير و دار اين رستاخيز عجيب گاز اكسيژن با مواد ديگرى كه قشر خارجى زمين را تشكيل مى داد تركيب مى شد و از آن جمله با گاز هيدروژن زمين مخلوط شد و تشكيل درياها را داد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به آيات 14 تا 16 سوره عمّ و خطبه اول نهج البلاغه مراجعه كنيد .

يقيناً مقادير هنگفتى از گاز هيدروژن تا قبل از سرد شدن زمين از تحت تأثير جاذبه زمين فرار كرده و از محيط آن در رفته است و گرنه حجم آب در كره ما به قدرى زياد مى شد كه تمام سطح زمين را تا ارتفاع چندين كيلومتر فرا مى گرفت .

محتمل است كه در حدود يك ميليارد سال پيش انقلابات و طوفانهاى كره ما آرام شده و در نتيجه وضع فعلى سطح كره زمين سخت و درياها و هوا به صورتى كه امروز ديده مى شود پديد آمده است .

تركيب و اختلاط عناصر به قدرى كامل انجام گرفته است كه باقيمانده آنها يعنى هوا ـ شامل اكسيژن و نيتروژن ـ فقط يك قسمت از يك ميليون و نيم كليه وزن زمين را تشكيل مى دهد .

اما چرا همه اين گازها جذب نشده و از محيط زمين بيرون نرفته است ؟ يا چرا تناسب مقدار آنها خيلى بيش از ميزان فعلى نشده است ؟ زيرا در هريك از آن دو صورت حيات انسانى غير مقدور مى شد ، و به فرض آن هم كه در زير چنان فشار سهمگينى حيات بوجود مى آمد تازه انسان به شكل و هيئت كنونى تكوين نمى شد ، در اين باره ما بيشتر بسط مقال نمى دهيم ، فقط متذكر اين نكته مى شويم كه در اين جابجا شدن عوامل طبيعى منتهاى دقت و ريزه كارى به كار رفته است .

مثلا اگر قشر خارجى كره زمين ده پا كلفت تر از آنچه هست مى بود ، اكسيژن يعنى ماده اصلى حيات وجود پيدا نمى كرد ، يا هرگاه عمق درياها چند پا بيشتر از عمق فعلى بود آن وقت كليه اكسيژن و كربن زمين جذب مى شد و ديگر امكان هيچ گونه زندگى نباتى يا حيوانى در سطح خاك باقى نمى ماند .

به احتمال قوى كليه اكسيژن موجود را قشر زمين و آب درياها جذب كرده ، و انسان براى نشو و نماى خود بايد منتظر بنشيند تا نباتات برويند و از پرتو وجود آنها اكسيژن لازم به انسان برسد .

با حسابهاى دقيقى كه به عمل آمده معلوم شده است ، اكسيژن براى تنفس انسانى از منابع مختلف ممكن است بيايد ، اما نكته مهم آن است كه مقدار اين اكسيژن درست به اندازه اى كه براى تنفس ما لازم است در هوا پخش شده . اگر هواى محيط زمين اندكى از آنچه هست رقيق تر مى بود اجرام سماوى و شهابهاى ثاقب كه هر روز به مقدار چند ميليون عدد به آن اصابت مى كنند ، و در همان فضاى خارج منفجر و نابود مى شوند ، دائماً به سطح زمين مى رسيدند ، و هو گوشه آن را مورد اصابت قرار مى دادند .

اين اجرام فلكى به سرعت هر ثانيه از شش تا چهل ميل حركت مى كنند و به هر كجا برخورد كنند ايجاد انفجار و حريق مى نمايند .

اگر سرعت حركت اين اجرام كمتر از آنچه هست مى بود ، مثلا به اندازه سرعت يك گلوله بود همه آنها به سطح زمين مى ريختند و نتيجه خرابكارى آنها معلوم بود ، از جمله اگر خود انسان در مسير كوچك ترين قطعه اين اجرام سماوى واقع مى شد ، شدت حرارت آنها كه به سرعتى معادل نود برابر سرعت گلوله حركت مى كنند او را تكه پاره و متلاشى مى ساخت .

غلظت هواى محيط زمين به اندازه اى است كه اشعه كونيه را تا ميزانى كه براى رشد و نمو نباتات لازم است به طرف زمين عبور مى دهد و كليه جرثومه هاى مضر را در همان فضا معدوم مى سازد ، و ويتامين هاى مفيده را ايجاد مى نمايد .

با وجود ابخره مختلفى كه در طى قرون متمادى از اعماق زمين برآمده و در هوا منتشر شده است و غالب آنها هم گاز سمى هستند ، ولى هواى محيط زمين آلودگى پيدا نكرده و هميشه به همان حالت متعادل كه براى ادامه حيات انسانى مناسب باشد باقى مانده است .

دستگاه عظيمى كه اين موازنه عجيب را ايجاد مى نمايد ، و تعادل را حفظ مى كند همان دريا و اقيانوس است كه مواد حياتى و غذائى و باران و اعتدال هوا و نباتات و بالاخره وجود انسان از منبع فيض آن سرچشمه مى گيرد(1) .

خوانندگان عزيز مسئله تشكيل هوا ، تعادل هوا ، سود هوا ، و عظمت اين نعمت و موقعيتش را در حيات موجودات زنده و غير زنده ملاحظه كرديد ، و دانستيد چه عوامل گوناگونى در طول ميلياردها سال به اراده حضرت حق باعث بوجود آمدن هوا شده ، و به اين حقيقت رسيديد كه براى يك نفس ما چند ميليارد نعمت مشغول فعاليت است ، پس از اين همه واقعيت به حرف امام صادق (عليه السلام) مى رسيم كه فرمود : در هر نفسى شكرى لازم بلكه هزار شكر يا بيشتر لازم است ، اما كو آن انسانى كه بتواند شكر يك نفس را به جاى آورد ، ما كه نمى توانيم شكر يك نفس را به جا آوريم بيائيد لااقل از خرج كردن نفس در راه مخالفت با حضرت دوست پرهيز كنيم و از گناهان گذشته خود در كمال خجالت و شرمسارى توبه كنيم .

اين فقير پريشان ، و عذر خواه پيشگاه جانان در مقام انابه به حضرت دوست گفته ام :

بفريادم برس من رفتم از دست *** گنه پشت مرا اى دوست بشكست
متاب از من تو روى رحمتت را *** مخواه اين بنده ات را بيش از اين پست
به كام من شراب از عشق خود ريز *** كه گردم تا ابد از گرميش مست
دل هركس به كويت گشت مايل *** زقيد عالم و از بند خود رست
جهان بى تو بود زندان رندان *** خوشا عبدى كه در كوى تو بنشست
چه خوش باشد بريدن از دو عالم *** از آن خوشتر دلى كو با تو پيوست
هر آن باشد جدا از رحمت تو *** بود بيچاره و زار و تهى دست
اميد قلب مسكين مقصد من *** مرا از عشق خود بنماى سرمست

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به آيه 30 سوره انبيا و 14 و 61 سوره نحل مراجعه كنيد .

قرآن و مسئله شكر

قرآن مجيد به مسئله شكر در آيات با عظمتش اشاره مى كند ، و در مسائل گوناگونى به چهره شكر تصريح مى نمايد .

در قسمتى از آيات وجوب شكر را گوشزد مى نمايد ، و اين كه دارنده نعمت بايد از دهنده نعمت تشكر كند ، البته اسلام شكر نعمت را به گفتن الحمد لله نمى داند ، الحمد لله لفظ شكر است ، بلكه مهم ترين مرحله شكر عملى است و آن نعمت را در همان راهى كه حضرت حق معين فرموده مصرف كردن است .

در پاره اى از آيات به اين معنى اشاره مى كند ، كه يكى از خواسته هاى مهم انبيا و اوليا اين بوده كه خداوند به آنان توفيق شكر عنايت كند .

در برخى از آيات به اين حقيقت اشاره رفته كه شكر سود بسيارى براى شاكر دارد ، و باعث رضايت حق از عبد ، و ازدياد نعمت است .

و در قسمتى از آيات به نعمت ها اشاره شده و از اكثريت به خاطر غفلتى كه از شكر نعمت دارند سخت گلايه شده ، در اينجا لازم است براى هريك از اين موارد نمونه اى از آيات ذكر شود :

( وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ وَمَن يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ )(1) .

به حق كه ما به لقمان مقام حكمت عنايت كرديم ، و امر كرديم خدا را در

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ لقمان (31) : 12 .

برابر نعمت هاى بى نهايتى كه به تو داده شكر كن ، به حقيقت كه هركس شكر حق كند به نفع خود اوست ، و هركه ناسپاسى ورزد ، خدا بى نياز و ستوده صفات است .

( فَاذْكُرُونِي أَذْكُرْكُمْ وَاشْكُرُوا لِي وَلاَ تَكْفُرُونِ )(1) .

پس مرا ياد كنيد ، تا شما را ياد كنم ، و حتماً شكر مرا به جاى آوريد و در برابر نعمت هاى من ناسپاسى نكنيد .

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُلُوا مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلّهِ إِن كُنْتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ )(2) .

اى اهل ايمان از روزى حلالى كه نصيب شما كرده ايم بخوريد و شكر خداى را به جاى آوريد و تنها سپاس به پيشگاه او بريد اگر به طور خالص خدا را مى پرستيد .

( فَكُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلاَلاً طَيِّباً وَاشْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ إِن كُنتُم إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ )(3) .

پس شما مؤمنان از آنچه خدا روزى حلال و پاكيزه قرار داده بخوريد ، و اگر حقيقتاً خدا را مى پرستيد شكر نعمت او را به جاى آوريد .

( فَابْتَغُوا عِندَ اللَّهِ الرِّزْقَ وَاعْبُدُوهُ وَاشْكُرُوا لَهُ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ )(4) .

پس از خداوند روزى بطلبيد و او را پرستيده ، شكر نعمت وى را به جا آريد ، بدانيد كه بازگشت شما به سوى اوست .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ بقره (2) : 152 .

2 ـ همان : 172 .

3 ـ نحل (16) : 114 .

4 ـ عنكبوت (29) : 17 .

( كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ )(1) .

از رزق خداى بخوريد و شكر وى را به جا آوريد ، كه مسكنتان شهرى نيكو و خداى شما غفور و مهربان است .

( اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُكْراً وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ )(2) .

اينك اى آل داود شكر و سپاس خدا را به جا آوريد ، هرچند از بندگان من عده كمى اهل شكرند .

( وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ )(3) .

سليمان از حضرت حق در خواست كرد : مرا توفيق شكر نعمتى كه به من و پدرم عنايت كردى مرحمت كن و مرا به عمل صالح و كردار پسنديده اى كه مورد رضاى تو است موفق بدار ، و مرا در بندگان شايسته ات داخل كن .

( قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحاً تَرْضَاهُ وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ )(4) .

گفت خدايا مرا بر نعمتى كه به من و پدرم و مادرم عطا كردى شكر بياموز ، و به كار شايسته اى كه رضا و خوشنودى تو در آن است مرا موفق بدار و فرزندان مرا صالح گردان ، بارالها من به درگاه تو به دعا باز آمده و از تسليمان فرمان توام .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ سبا (34) : 15 .

2 ـ همان : 13 .

3 ـ نمل (27) : 19 .

4 ـ احقاف (46) : 15 .

( وَمَن شَكَرَ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ وَمَن كَفَرَ فَإِنَّ رَبِّي غَنِيٌّ كَرِيمٌ )(1) .

سليمان گفت : و كسى كه در برابر نعمت هاى الهى شكر كند به نفع خودش كرده و هركس ناسپاسى ورزد به تحقيق خداى من بى نياز و مهربان است .

( نِعْمَةً مِنْ عِندِنَا كَذلِكَ نَجْزِي مَن شَكَرَ )(2) .

نجات اهل بيت لوط به نعمت و لطف ما بود ، آرى ما شكرگزاران را چنين پاداش مى دهيم .

( مَا يَفْعَلُ اللّهُ بِعَذَابِكُمْ إِن شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ وَكَانَ اللّهُ شَاكِراً عَلِيماً )(3) .

اگر شما از لطف خدا شكر گزار باشيد و به او ايمان آوريد ، چه غرضى دارد كه شما را عذاب كند ، كه خدا در برابر نعمتى كه شكر مى كنيد شكر شما را مى پذيرد و عملش به صلاح خلق محيط است .

( وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّكُمْ لَئِن شَكَرْتُمْ لاََزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ )(4) .

و به خاطر آوريد وقتى كه خداوند اعلام كرد ، كه شما بندگان اگر شكر نعمت به جاى آريد ، بر نعمت شما مى افزايم و اگر كفران كنيد به عذاب شديد گرفتارتان مى كنم .

( ... وَلكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ )(5) .

اوست كه مى خواهد شما را پاكيزه كند ، و نعمتش را بر شما تمام نمايد باشد كه او را شكر كنيد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نمل (27) : 40 .

2 ـ قمر (54) : 35 .

3 ـ نساء (4) : 147 .

4 ـ ابراهيم (14) : 7 .

5 ـ مائدة (5) : 6 .

( وَلَقَدْ مَكَّنّاكُمْ فِي الأَرْضِ وَجَعَلْنَا لَكُمْ فِيهَا مَعَايِشَ قَلِيلاً مَاتَشْكُرُونَ )(1) .

ما شما را در زمين تمكين و اقتدار بخشيديم و از هرگونه نعمت براى معاش شما در آن مقرر كرديم اما اندكى از شما شكر نعمت حق را به جاى مى آوريد .

( وَهُوَ الَّذِي سَخَّرَ الْبَحْرَ لِتَأْكُلُوا مِنْهُ لَحْماً طَرِيّاً وَتَسْتَخْرِجوا مِنْهُ حِلْيَةً تَلْبَسُونَهَا وَتَرَى الْفُلْكَ مَوَاخِرَ فِيهِ وَلِتَبْتَغُوا مِن فَضْلِهِ وَلَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ )(2) .

و هم او خدائى است كه دريا را براى شما مسخر كرد تا از گوشت ماهيان حلال آن تغذيه كنيد و از زيورهاى آن استخراج كرده و تن را بيارائيد و كشتى ها در آن برانيد تا از فضل خدا روزى طبيد ، باشد كه شكر خدا به جاى آريد .

( وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ )(3) .

خدا شما را از بطن مادران بيرون آورد ، در حالى كه هيچ نمى دانستيد و به شما چشم و گوش و قلب عنايت كرد تا مگر شكر اين نعمت ها را به جا آريد .

( إِنَّ اللّهَ لَذُو فَضْل عَلَى النَّاسِ وَلكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ )(4) .

خدا را در حق بندگان فضل و كرم بسيار است اما بيشتر مردم سپاس گزار حق نيستند .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اعراف (7) : 10 .

2 ـ نحل (16) : 14 .

3 ـ همان : 78 .

4 ـ بقره (2) : 243 .

قرآن مجيد به انواع نعمت هاى مادى و معنوى حق كه از باب فضل و رحمت به انسان عنايت شده اشاره مى كند ، و راه مصرف آن نعمت ها را به انسان مى آموزد ، و در اين زمينه حجت خدا را بر مردم تمام مى كند .

حكم عالى عقل اقتضا مى كند كه انسان در برابر منعم به شكر نعمت هايش اقدام كند ، و نعمت را برابر با خواسته منعم مصرف نمايد ، و از هرگونه تخلف و عصيانى نسبت به نعمت حضرت حق بپرهيزيد ، و برابر با آيات قرآن بداند ، كه اگر شكر نعمت هاى الهى را به جا آرد ، نعمت بر او افزون شده و ثابت و پايدار خواهد ماند ، و اگر ناسپاسى ورزد ، هم نعمت از دست او مى رود ، و هم به مجازات سنگينى دچار خواهد گشت .

وَأَدْنَى الشُّكْرِ رُؤيَةُ النِّعْمَةِ مِنَ اللهِ مِنْ غَيْرِ عِلَّة يَتَعَلَّقُ الْقَلْبُ بِها دُونَ اللهِ عَزَّ  وَجَلَّ .

عادى ترين و پست ترين مرحله شكر اين است كه تمام نعمت ها را اعم از مادى و معنوى مستقيماً از حضرت حق بدانى ، و قلبت به جز به اين حقيقت به مسئله ديگر تعلق و توجه نداشته باشد .

قرآن مجيد درباره تمام بودن و كامل بودن نعمت هاى حق بر انسان در سوره لقمان مى فرمايد :

( أَلَمْ تَرَوْا أَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُم مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً ... )(1) .

آيا شما مردم به حس و وجدان مشاهده نمى كنيد ، كه خداوند انواع موجوداتى را كه در آسمانها و زمين است براى شما مسخر كرده و نعمت هاى ظاهر و باطن خود را براى شما تمام و فراوان فرمود .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ لقمان (31) : 20 .

قرآن مجيد علاوه بر اين كه نعمت مادى و معنوى را بر انسان كامل و تمام مى داند ، در بسيارى از آيات متذكر اين معنى مى شود كه تمام اين نعمت ها از جانت خداست ، و احدى غير او در ساختن نعمت و ارائه و مرحمت آن به انسان دخالت ندارد .

قرآن براى شخص انسان و نعمت هائى كه در اختيار اوست ، در عالم آفرينش جايگاه بلندى قائل است ، و او را از بسيارى از موجودات غيبى و شهودى از نظر استعداد و قوه برتر مى داند .

انسان در خانه خلقت ميهمان عزيز خداست ، و ساير موجودات عالم بنا به فرموده قرآن خدمنگزار او در كنار سفره جهانند .

انسان بين خدا و تمام نعمت ها قرار گرفته ، و چيزى بر او مقدم نيست ، و وظيفه و تكليف و مسئوليت سنگين او در اين است ، كه نعمت را طبق دستور به خود منتقل كند ، و خويش را با آراسته كردن به نعمت ها كه در وجود او تبديل به قدرت مى شود ، به مقام قرب حضرت دوست برساند .

تمام نعمت هاى الهى در راه كمالند ، ولى براى رسيدن به كمال بايد از كانال وجود انسان بگذرند ، بنابراين تمام نعمت ها به انتظار اين هستند كه انسان آنها را به خود منتقل كند و خدا به انتظار اين است كه انسان پس از صرف نعمت ها خويش را به خدا برساند .

در حقيقت نعمت ها بايد به حضرت حق برگردند ، و راهى به جز اين ندارند ، كه دست به دامن انسان بزنند و از طريق او به حق برسند .

واى به حال كسى كه از اين معنى غافل گردد ، نعمت را از خدا نبيند ، و آن را مصرف كرده ، پس از مصرف در گردونه گناه قرار دهد ، آن زمان است كه از رسيدن نعمت ها به كمال جلوگيرى كرده ، و در حقيقت به تمام نعمتهائى كه مصرف كرده است خيانت ورزيده آن هم خيانت در سطحى كه حسابش از عهده انسان خارج است .

اگر كارگاه وجود انسان به نور معرفت روشن باشد ، و به حقيقت تربيت آراستگى داشته و از هدايت الهى بهره مند باشد ، نعمتى كه مصرف مى كند ، نتيجه آن نعمت نتيجه مثبت خواهد بود .

نعمت در حقيقت نور و روشنائى است ، اگر انسان با تربيت و متوجه حضرت حق از راه شرعى نعمت را كسب كند ، چون راه شرعى هم در حقيقت نور است پس نور را از طريق نور بدست آورده ، چون بدينگونه كسب نعمت كند ، و در راه مصرف كردن نعمت راه نور را بپيمايد ، يعنى برابر با خواسته حضرت حق مصرف كند ، اين گونه مصرف در حقيقت عبادت و در ذات نور است ، البته يك چنين انسانى آنچه از او صادر مى شود چون برابر با فرمان الهى است ، صادر از او داراى مقام علو است و عمل او كه عبارت از عبادات او نسبت به حق و خدمات او نسبت به خلق است ميل برترى و حركت به سوى منبع نور را دارد ، و در نتيجه عمل او خود را به قبولى و رضايت حق مى رساند ، و اين رضايت در قيامت به صورت بهشت الهى كه داراى نعمت هاى جاويد است به او عنايت مى شود ، شخص تا وارد بهشت مى شود و چشمش به آن نعمت ها مى افتد ناگهان فرياد مى زند ، اين نعمت همانها هستند كه در زمان قبل يعنى در دنيا هم روزى من شده بود !! آرى وقتى نعمت تبديل به عبادت شود ، عبادت تبديل به قبولى مى گردد ، و قبولى تبديل به بهشت و اين همان است كه قرآن مجيد در سوره بقره آيه 25 مى فرمايد :

( وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّات تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَة رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِيْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ) .

مژده ده آنان را كه ايمان آوردند و نيكوكار شدند به يقين براى آنهاست

باغهائى كه جاريست در آنها نهرهاى آب و چون روزى دهند آنها را از ميوه هاى بهشت روزى آماده ، مؤمنين مى گويند اين مانند همان ميوه هائى است كه پيش از اين در دنيا به ما دادند و هر ميوه و خوردنى براى آنان بياورند به يكديگر شبيه است و ايشان را در بهشت جفت هاى پاك و پاكيزه است و در آن بهشت هميشه جاويد خواهند زيست .

مسأله شگفت انگيز نعمت ها

مسئله نعمت ها ، و به خصوص آنچه انسان با آن در ارتباط است ، از بهت آورترين مسائل و شگفت انگيزترين برنامه هاست .

نه كسى قدرت بر شمردن نعمت ها را دارد ، و نه كسى قادر به درك حقيقت يك نعمت از نعمت هاى الهى است ، و نه كسى توان اداى شكر يك نعمت را هرچند به اندازه يك ارزن باشد دارد !!

در تمام نعمت ها وقتى دقت شود ، واضح و آشكار با چشم قلب خدا را در آن نعمت مى توان ديد ، و منظور قرآن هم از بيان نعمت ها ، كسب معرفت و اداى شكر نسبت به آن جناب است ، زيرا هرچه هست از اوست و سرائى خالى از دلبر نيست ، به قول فيض آن مست جام عشق :

اى فداى عشق تو ايمان ما *** وى هلاك عفو تو عصيان ما
گر كنى ايمان ما را تربيت *** عشق گردد عاقبت ايمان ما
آتش خوف تو آب ديده ها *** زآب حكمت آتش طغيان ما
اى به ما آثار صنع تو پديد *** وى تو پنهان در درون جان ما
اى تو هم آغاز و هم انجام خلق *** وى تو هم پيدا و هم پنهان ما
گوش ها را سمع و چشمان را بصر *** در دل و در جان ما ايمان ما
اى جمالت كعبه ارباب شوق *** وى كمالت قبله نقصان ما
عاجزيم از شكر نعمت هاى تو *** عجز ما بين بگذر از كفران ما
اى بدى از ما و نيكوئى زتو *** آن خود كن پرده پوش آن ما
فيض را از فيض خود سيراب كن *** اى بهشت و كوثر و رضوان ما