بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 3, استاد حسین انصاریان ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد3
     02 - عرفان اسلامي جلد3
     03 - عرفان اسلامي جلد3
     04 - عرفان اسلامي جلد3
     05 - عرفان اسلامي جلد3
     06 - عرفان اسلامي جلد3
     07 - عرفان اسلامي جلد3
     08 - عرفان اسلامي جلد3
     09 - عرفان اسلامي جلد3
     10 - عرفان اسلامي جلد3
     11 - عرفان اسلامي جلد3
     12 - عرفان اسلامي جلد3
     13 - عرفان اسلامي جلد3
     14 - عرفان اسلامي جلد3
     15 - عرفان اسلامي جلد3
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد3
 

 

 
 

عظمت ذكر و مجالس آن

در صفحات گذشته در حد لازم به مسئله ذكر و اين كه براى چه بايد ذكر گفت ، و چگونه بايد گفت و براى كه بايد گفت ، و از ذكر چه برداشتى و محصولى بايد داشت ، و ثوابهائى كه در روايات براى ذاكر آمده ، براى چه ذاكرى آمده ، مسائلى مطرح شد ، اگر آن مسائل را نخوانده ايد ، رواياتى كه در اين فصل آمده نخوانيد ، زيرا خواندنش آن نفعى كه بايد به شما برساند نمى رساند ، من از شما مى خواهم ابتدا چند بخش گذشته را بخوانيد و سپس اين روايات را مطالعه كنيد .

اين روايات را بزرگانى هم چون شيخ بزرگ حضرت صدوق ، محدث ثقه حضرت كلينى در كافه ، علاّمه خبير ، فيلسوف كبير ، عارف بصير ، حضرت ملا محسن فيض كاشانى در كتب پر قيمت خود نقل كرده اند ، و جاى ترديد در اين مسائل براى آگاه با انصاف نيست ، اكثر اين روايات در آن كتب همراه اسناد و مدارك است ، كه به خاطر عدم لزوم ذكر اسناد ، فقط به اصل روايت اكتفا مى شود ، اگر خواستيد اسناد و مدارك آن روايات را ببينيد به كتب فوق الذكر مراجعه كنيد .

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : ذَاكِرُ اللهِ في الْغافِلينَ كَالشَّجَرَةِ الْخَضْراءِ في وَسَطِ الْهَشيمِ .

پيامبر عزيز اسلام فرمود : متذكر خدا در بين اهل غفلت همانند درخت سبز در ميان گياه و درخت خشك است .

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : ذَاكِرُ اللهِ في الْغافِلينَ كَالْمُقاتِلِ فِي الْفارّينَ .

پيامبر اسلام فرمود : ياد كننده خدا در ميان مردم غافل مانند جنگجوى شجاع در بين فراريان و كم طاقتان است .

قالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : ذَاكِرُ اللهِ في الْغافِلينَ كَالْحَىِّ بَيْنَ الاَْمْوَاتِ .

پيامبر اسلام فرمود : كسى كه ياد خداست در بين مردم غافل مانند زنده اى در ميان مردگان است .

قَالَ (صلى الله عليه وآله) يَقُولُ اللهُ : أَنَا مَعَ عَبْدي مَا ذَكَرَني وَتَحَرَّكَ بي شَفَتَاهُ .

پيامبر فرمود ، خدا مى فرمايد : من همراه بنده ام هستم زمانى كه به ياد من است و دو لبش براى ياد من در حركت است .

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود : عملى از اعمال انسان نجات بخش تر از عذاب خدا به مانند ذكر نيست ، گفتند يا رسول الله جهاد در راه خدا هم به اين عظمت نيست فرمود : نه مگر اين كه با شمشيرت بزنى تا شر دشمن قطع شود ، مگر اين كه با شمشيرت بزنى تا ريشه دشمن كنده شود ، مگر اين كه با شمشيرت بزنى تا دشمن خاموش گردد !!

قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : مَنْ أَحَبَّ أَنْ يَرْتَعَ في رِياضِ الْجَنَّةِ فَلْيَكْثُرْ ذِكْرَ اللهِ .

نبى اكرم فرمود : هركس عاشق گشت و گذار در باغ بهشت است ، زياد ياد خدا كنيد .

سُئِلَ (صلى الله عليه وآله) : أَيُّ الاَْعْمَالِ أَفْضَلُ ؟ فَقَالَ أَنْ تَمُوتَ وَلِسَانُكَ رَطْبٌ بِذِكْرِ اللهِ .

از نبى اكرم پرسيدند برترين عمل كدام است ؟ فرمود : بميرى در حالى كه زبانت به ذكر خدا تر باشد .

پيامبر فرمود : خداوند فرمود : هنگامى كه بنده من در درونش ياد من بود من هم به همان صورت ياد اويم ، و هرگاه در آشكار ياد من كرد ، او را در آشكار ياد مى كنم ، و زمانى كه يك وجب (با عقيده صحيح و عمل صالح) به من نزديك شد يك ذرع به او نزديك مى شوم و وقتى يك ذرع به من نزديك شد يك باع به او نزديك مى شوم ، و زمانى به سوى من قدم برداشت هروله كنان به سوى او مى آيم ، كنايه از اين كه سريع خواسته هاى او را اجابت مى كنم .

عَنْ أَبي عَبْدِاللهِ (عليه السلام) قَالَ : إِنَّ اللهَ تَعَالى يَقُولُ : مَنْ شَغَلَ بِذِكْري عَنْ مَسْأَلَتي أَعْطَيْتُهُ أَفْضَلَ مَا أُعْطِيَ مَنْ سَأَلَني .

امام ششم فرمود : خداى تعالى مى فرمايد : كسى كه ذكر من او را از دعا و سئوال باز داد ، به او بيش از آنچه به سئوال كنندگان عطا مى كنم مرحمت مى نمايم .

وَقَالَ (عليه السلام) : قَالَ اللهُ تَعَالى : مَنْ ذَكَرَني سِرّاً ذَكَرْتُهُ عَلانِيَةً .

و نيز حضرت صادق (عليه السلام) فرمود ، خداوند فرموده : كسى كه مرا در پنهان ياد كند ، من او را در آشكار ياد مى كنم .

امام ششم فرمود : خداوند به عيسى فرمود : اى عيسى در ذاتت مرا ياد كن تا در ذاتم تو را ياد كنم ، در آشكارت مرا ياد كن تا در آشكارى بهتر از آشكار آدميان تو را ياد كنم ، عيسى قلبت را براى من نرم كن ، در خلوت ها زياد مرا ياد كن ، خوشحالى من به اين است كه تملق كنان بسويم آئى در اين زمينه زنده باش و از مردگى و پژمردگى بپرهيز .

وَعَنْهُ (عليه السلام) : مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ اللهِ أَظَلَّهُ اللهُ في جَنَّتِهِ .

امام ششم فرمود : كسى كه زياد ياد خدا كند ، خداوند در بهشتش بر او سايه مى كند .

وَعَنْهُ (عليه السلام) : قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : مَنْ أَكْثَرَ ذِكْرَ اللهِ أَحَبَّهُ اللهُ وَمَنْ ذَكَرَ اللهَ كَثيراً كُتِبَتْ لَهُ بَرَاءَتَانِ : بَرَاءَةٌ مِنَ النَّارِ وَبَرَاءَةٌ مِنَ النِّفاقِ .

حضرت صادق (عليه السلام) از پيامبر نقل مى كند : كسى كه زياد ياد خدا كند خداوند او را دوست خواهد داشت و كسى كه داراى كثرت ذكر باشد دو برائت براى او نوشته مى شود ، براءتى از آتش جهنم و براءتى از نفاق و دوروئى .

وَعَنْهُ (عليه السلام) : شِيعَتُنَا الَّذينَ إِذا خَلَوْا ذَكَرُوا اللهَ كَثيراً ;

امام ششم (عليه السلام) فرمودند : شيعيان ما كسانى هستند ، كه هر وقت خلوت كنند ، زياد ياد خدا كنند .

اى خوشا مستانه سر در پاى دلبر داشتن *** دل تهى از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
نزد شاهين محبت بى پر و بال آمدن *** پيش باز عشق آئين كبوتر داشتن
سوختن بگذاختن چون شمع و بزم افروختن *** تن بياد روى جانان اندر آذر داشتن
اشك را چون لعل پروردن بخوناب جگر *** ديده را سوداگر ياقوت احمر داشتن
هركجا نور است چون پروانه خود را باختن *** هركجا نار است خود را چون سمندر داشتن
آب حيوان يافتن بى رنج در ظلمات دل *** زان همى نوشيدن و ياد سكندر داشتن
از براى سود در درياى بى پايان علم *** عقل را مانند غواصان شناور داشتن
گوشوار حكمت اندر گوش جان آويختن *** چشم دل را با چراغ جان منور داشتن
در گلستان هنر چون نخل بودن بارور *** عار از ناچيزى سرو و صنوبر داشتن
از مس دل ساختن با دست دانش زر ناب *** علم و جان را كيميا و كيمياگر داشتن

به روايت زير دقت كنيد كه روايت بسيار با ارزش و پر قيمتى است :

امام ششم فرمود : چيزى نيست . مگر اين كه براى آن حدى است كه انتهاى آن همان حد است مگر ذكر خدا كه براى آن حد و مرزى نيست .

خداوند فرائض را بر مردم فرض كرد و عبادات را واجب دانست ، كسى كه واجبات را ادا كند ، اداى واجبات همان حد واجبات است .

اين ماه رمضان است ، كه هركس روزه بگيرد حدش را ادا كرده ، اين حج است كه به جاى آوردن آن حد آن است .

اما ذكر حقيقتى است كه خداوند به قليل آن رضايت نداده ، و براى آن حدى معين نكرده است ، سپس حضرت اين آيه را خواند :

( يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً * وَسَبِّحُوهُ بُكْرَةً وَأَصِيلاً )(1) .

و فرمود : با توجه به اين آيه ببينيد كه خداوند براى ذكر حدى معين نفرموده است ، سپس فرمود : پدرم حضرت باقر كثير الذكر بود ، من با او در راه رفتن همراه مى شدم در حالى كه او ذكر مى گفت ، و با او طعام مى خوردم در حالى كه او در ذكر بود ، هرگاه مردم در حضور آن جناب گفتگو مى كردند ، گفتار مردم آن حضرت را از ياد خدا باز نمى داشت .

مى ديدم كه زبان مباركش به سقف دهانش متصل بود و مى گفت : لا اله الا الله ، آن حضرت پس از نماز صبح همه ما را جمع مى كرد و تا بيرون آمدن آفتاب ما را امر به ذكر خدا مى فرمود ، و هريك از ما مى توانست قرآن بخواند مى فرمود قرآن بخوان ، و هركس نمى توانست به او مى فرمود ذكر خدا بگو .

خانه اى كه در آن قرائت قرآن است و در آن ذكر خدا گفته مى شود ، بركتش زياد مى شود ، و ملائكه در آن حاضر مى شوند ، و شياطين از آن خانه دور مى گردند ، و آن خانه براى اهل آسمان همانند كوكب درخشان مى درخشد .

و خانه اى كه در آن قرائت قرآن و ذكر نيست ، كم بركت است و از ملائكه خالى و از شياطين پر است !!

سپس حضرت صادق فرمود : به بهترين اعمال شما را خبر دهم ، كه درجات شما را بالا ببرد ، و شما را نزد پروردگارتان پاكيزه نشان دهد و براى شما از طلا و نقره بهتر است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ احزاب (33) : 41 ـ 42 .

و از اين كه به دشمن برخورد كنيد و آنان را بكشيد و آنها شما را بكشند براى شما بهتر است ؟ گفتند آرى فرمود : زياد ذكر خدا گفتن(1) .

سپس فرمود ، مردى به محضر پيامبر آمد عرضه داشت بهترين اهل مسجد كيست ؟ فرمود : آن كسى كه زياد ذكر خدا كند .

پيامبر فرمود : به كسى كه زبان ذاكر عطا شده ، خير دنيا و آخرت داده شده و فرمود در قرآن در آيه ششم سوره مدثر آمده : بر عمل خيرت منت مگذار تا آن را زياد بينى ، واقعاً آنچه براى خدا انجام داده اى آن را زياد مبين .

وَعَنْهُ (عليه السلام) قَالَ : أَوْحَى اللهُ تَعَالى إِلى مُوسى (عليه السلام) : لا تَفْرَحْ بِكَثْرَةِ الْمَالِ ، وَلا تَدَعْ ذِكْري عَلى كُلِّ حَال ، فَإِنَّ كَثْرَةَ الْمَالِ تُنْسِى الذُّنُوبَ وَأَنَّ تَرْكَ ذِكْري يُقْسِى الْقُلُوبَ .

از امام صادق (عليه السلام) است كه فرمود : كه خداوند به موسى وحى كرد : به زيادى مال خوشحال مباش ، و يادم را در هيچ حال از دست مده ، به حق كه زيادى مال گناهان را از يادت مى برد ، و تو را غفلت مى دهد ، و ترك ياد من براى تو سخت دلى مى آورد .

قَالَ رَسُولُ اللهِ : مَا جَلَسَ قَوْمٌ مَجْلِساً يَذْكُرُونَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ إِلاّ حُفَّتْ بِهِمُ الْمَلائِكَةُ وَغَشِيَهُمُ الرَّحْمَةُ وَذَكَرَهُمُ اللهُ فِيمَنْ عَنْدَهُ .

پيامبر فرمود : مجلسى نيست كه گروهى در آن بنشينند و مشغول ذكر خدا باشند ، مگر اين كه آن مجلس در محاصره ملائكه نباشد ، و اهلش غرق در رحمت خدا نگردند ، و خدا از آنان در بين ارواح انبيا و شهدا و اوليا و ملائكه ياد نكند .

قَالَ (صلى الله عليه وآله) : مَا مِنْ قَوْم اجْتَمَعُوا يَذْكُرُونَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ لا يُريدُونَ بِذلِكَ إلاّ وَجْهَهُ إلاّ نَادَاهُمْ مُنَاد مِنَ السَّمَاءِ قُومُوا مَغْفُوراً لَكُمْ قَدْ بَدَّلَتْ سَيِّئَاتِكُمْ حَسَنَات .

پيامبر فرمودند : قومى نيستند كه براى ياد خدا جمع شوند و نيّت آنان خدا باشد مگر اين كه يك منادى از آسمان ندا مى كند ، بر خيزيزد كه آمرزيده ايد و بديهاى شما تبديل به خوبى ها شد .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ به همان معنائى كه به طور مفصل در فصول گذشته توضيح داده شد .

قَالَ (صلى الله عليه وآله) : مَا قَعَدَ قَوْمٌ مَقْعَداً لَمْ يَذْكُرُوا اللهَ فِيهِ وَلَمْ يُصَلُّوا عَلَى النَّبِيِّ إلاّ كَانَ عَلَيْهِمْ حَسْرَةُ يَوْمِ الْقِيامَةِ .

و نيز آن حضرت فرمود : گروهى جائى ننشستند ، در حالى كه ذكر خدا نگفتند و درود بر پيامبر نفرستادند ، مگر اين كه آن مجلس براى آنان در قيامت حسرت خواهد بود .

قَالَ دَاوُدُ (عليه السلام) : إِلهي إذَا رَأَيْتَني أُجَاوِزُ مَجَالِسَ الذَّاكِرينَ إلى مَجَالِسِ الْغَافِلِينَ فَاكْسُرْ رِجْلي دُونَهُمْ فَإنَّها نِعْمَةٌ تَنْعُمُ بِها عَلَيَّ .

داود به پروردگار عرضه داشت ، هرگاه مرا ديدى روى از مجالس ذاكرين گردانده ، و به سوى مجالس اهل غفلت در حركتم پايم را بشكن ، كه اين شكسته شدن پا نعمتى است كه به من مرحمت مى فرمائى .

قَالَ (صلى الله عليه وآله) : اَلْمَجْلِسُ الصَّالِحِ يُكَفِّرُ عَنِ الْمُؤْمِنِ أَلْفَيْ أَلْفِ مَجْلِس مِنْ مَجَالِسِ السُّوءِ .

پيامبر بزرگ فرمود : يك مجلس شايسته كفاره مؤمن است در برابر دو هزار مجلس بد .

قَالَ أَبُو جَعْفَر : إنَّ ذِكْرَنَا مِنْ ذِكْرِ اللهِ وَذِكْرُ عَدُوِّنَا مِنْ ذِكْرِ الشَّيْطَانِ .

امام باقر فرمودند : مجلسى كه در آن ياد ما هست ، و در آن مجلس از زندگى ما و آداب ما و فرهنگ ما و حلال و حرام ما و مسائلى كه براى رشد شما ما گفته ايم صحبت است ذكر خداست و ذكر دشمنان ما ذكر شيطان است .

امام باقر (عليه السلام) فرمودند : در تورات واقعى كه به موسى نازل شده آمده ، موسى از خداوند پرسيد : اى پروردگار من ، به من نزديكى تا با تو مناجات كنم ، يا دورى تا صدايت بزنم . وحى شد : من همنشين كسى هستم كه در ذكر من است ، موسى گفت : روزى كه پوششى نيست كدام بنده در پوشش تو است فرمود : آنان كه ياد من هستند و من ياد آنانم و به خاطر من با هم در محبت اند و من عاشق آنهايم اينان كسانى هستند كه هرگاه اراده كنم عذابى به اهل زمين بدهم از آنان ياد مى كنم تا عذاب از آنان دفع شود .

اى خوشا خاطر ز نور علم مشحون داشتن *** تيرگيها را از اين اقليم بيرون داشتن
هم چو موسى بودن از نور تجلى تابناك *** گفتگوها با خدا در كوه و هامون داشتن
پاك كردن خويش را ز آلودگيهاى زمين *** خانه چون خورشيد در اقطار گردون داشتن
عقل را بازارگان كردن ببازار وجود *** نفس را بردن بدين بازار مغبون داشتن
بى حضور كيميا از هر مسى زر ساختن *** بى وجود گوهر و زر گنج قارون داشتن
گشتن اندر كان معنى گوهرى عالم فروز *** هر زمانى پرتو و تابى دگرگون داشتن
عقل و علم و هوش را با يك دگر آميختن *** جان و دل را زنده زين جان بخش معجون داشتن
چون نهالى تازه در پاداش رنج باغبان *** شاخه هاى خرد خويش را بار وارون داشتن
هر كجا ديو است آنجا نور يزدانى شدن *** هركجا مار است آنجا حكم افسون داشتن

ابو سعيد خدرى از نبى اكرم نقل مى كند : براى خداوند ملائكه اى است غير از نويسندگان عمل ، كه در سطح زمين در گردش اند ، چون قومى را بيابند كه در حال ذكر خدايند ، فرياد مى كنند : براى يافتن آرزوى خود بشتابيد ، پس به نزد اهل ذكر آيند ، و آنان را تا به آسمان دنيا محاصره كنند ، پس خداوند به آنان

مى فرمايد : بر چه حال بندگانم را ترك كرديد ؟ جواب مى دهند : در حالى كه حمد و مجد تو را بجا مى آوردند و تو را تسبيح مى گفتند ، خداوند مى فرمايد : آيا مرا ديدند ؟ «رؤيت به قلب» عرضه مى دارند : نه مى فرمايد : اگر مى ديدند ؟ عرض مى كنند : تسبيح و تحميد و تمجيد آنان فوق العاده شديد مى شد ، به ملائكه مى فرمايد : از چه پناه مى بردند ؟ عرض مى كنند : از آتش ، خطاب مى رسد : آتش را ديده بودند ؟ عرض مى كنند : نه ، مى فرمايد : اگر مى ديدند ؟ عرضه مى دارند : هر آينه با شدت هرچه تمام تر از آن فرارى و متنفر مى شدند ! سپس مى فرمايد : چه مى خواستند ؟ عرض مى كنند : بهشت ، مى فرمايد : بهشت را ديده اند ؟ عرض مى كنند : نه ، مى فرمايد : اگر مى ديدند ؟ مى گويند : به شدت به آن حرص مىورزيدند ، خطاب مى رسد : من شما را شاهد مى گيرم كه همه آنها را آمرزيدم ، ملائكه مى گويند : فلان كس اهل مجلس آنها نبود ، بلكه به خاطر حاجتى نزد آنها آمده بود او هم آمرزيده شده ؟ خطاب مى رسد : اهل ذكر به آن درجه هستند ، كه همنشين آنها هم از سعادت آنان فيض مى برد ، و از شقاوت دور است .

ثواب با عظمت ذكر

عَنِ النَّبِيِّ قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ لِمُوسَى بْنِ عِمْرَانَ يَا مُوسى لَوْ أَنَّ السَّمَاوَاتِ وَعَامِريهِنَّ عِنْدي وَالاَْرَضينَ السَّبْعَ في كَفَّة وَلا إلهَ إلاّ اللهُ في كَفَّة مَالَتْ بِهِنَّ لا إلهَ إلاّ الله .

پيامبر فرمود : خداوند عز و جل به موسى بن عمران فرمود : اى موسى اگر هفت طبقه آسمانها و تمام ساكنينش و مجموع زمين هاى هفت گانه را در پيشگاه من به يك طرف ترازو و لا اله الا الله را در طرف ديگر بگذارند ، به راستى كه كفه لا اله الا الله بر آن كفه ترجيح خواهد داشت .

آرى مجموع آسمانها و زمين در مقابل مسئله توحيد كه تجلى در قلب داشته باشد ، چه ارزشى دارد ؟

مگر همه عالم با تجلى توحيد در قلب قابل مقايسه است ، سماوات و ارضين و سكان آنها ماده اى جز خاك يا آتش يا نور ندارند ، خاك و آتش و نور كجا و حقيقت توحيد !!

كسى كه به حقيقت مى گويد لا اله الا الله ، كسى كه به واقعيت قائل به اين شعار والاى همه انبيا و امامان و عاشقان است ، از قيمتى برخوردار است ، كه همه عالم از آن قيمت برخوردار نيست .

عزيزتر و والاتر و پر ارزش تر و با مقام تر از اهل توحيد در همه عالم نيست ، اهل توحيد ولى توحيد به حقيقت ، توحيدى كه از آلودگى شرك ولو به اندازه كوچك ترين ذره باشد ، خالص گرديده پر قيمت ترين موجود خدايند !!

كسى كه به حقيقت مى گويد لا اله الا الله ، كسى است كه به قول حضرت زهرا و حضرت سجاد (عليهما السلام) گوشت و پوست و خون و رگ و پى او لا اله الا الله مى گويد .

او انسانى است كه با تمام قدرت تمام معبودهاى باطل درون و برون را از مملكت هستى خود زدوده و جز حضرت دوست معبودى و محبوبى و معشوقى ندارد ، و هرچه را در زندگى بخواهد فقط و فقط براى او مى خواهد و بس ، اين توحيد و اين معرفت و اين كفر زدائى و شرك و نفاق زدائى البته قيمتش از آسمانها و سكان آنها و زمين سنگين تر است .

در كتب اهل سنت و شيعه از رسول بزرگ اسلام نقل شده ، كه فرموده اند : اگر ايمان على را در كفه اى و ثقلين را در كفه ديگر بگذارند ايمان على بر ثقلين سنگينى خواهد كرد ، چرا ؟ براى اين كه ايمان على (عليه السلام) ايمان خالص و معرفت آن حضرت معرفت كامل بود ، و اعمال و اخلاق و رفتار تمام عمر آن حضرت انعكاس همان ايمان و معرفت بود ، به همين خاطر بود كه حتى درباره يك عمل على كه شمشير زدن در جبهه احزاب بود پيامبر فرمود :

ضَرْبَةُ عَلِىٍّ يَوْمَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ .

يك ضربت على در روز خندق از عبادت ثقلين برتر بود .

چرا كه سرچشمه آن عمل توحيد و معرفت و اخلاص بود .

لا اله الا الله يعنى پايان دادن حكومت هواى نفس در وجود ، يعنى پاك كردن تمام رذائل اخلاقى از صفحه نفس ، يعنى آراسته شدن به حسنات اخلاقى ، يعنى خلوص و پاكى ، يعنى بصيرت و بينائى ، يعنى هم چون انبيا با تمام طاغوت ها تا ريشه كن كردن آنان مبارزه كردن ، يعنى ريشه تمام گناهان را از سرزمين وجود خويش در آوردن و به جاى آن نهال عمل صالح كاشتن .

لا اله الا الله يعنى از تمام مكتب ها بريدن و به مكتب انبيا و امامان پيوستن ، يعنى فهم قرآن و عمل به تمام دستورات و قوانين الهى ، يعنى آراسته شدن به صلاح و سداد و عفت و تقوا .

لا اله الا الله يعنى همه روز خود را به پاكى به سر بردن و شب خود را به پاكى و طهارت و عبادت به روز آوردن ، يعنى حل مشكلات عباد خدا براى رضاى خدا .

اين همه ثواب فقط به گفتار تنهاى زبان نيست ، و ارجحيت آن بر آسمانهاى هفتگانه و زمين در گفتن تنهاى آن خلاصه نمى شود ، بلكه اين ارجحيت در تجلى حقيقت لا اله الا الله در هستى و عمل و اخلاق انسان است .

رابطه ما با حقيقت لا اله الا الله در حد قدرت و امكان و تكليف خودمان بايد همانند رابطه انبيا و امامان وعاشقان با آن باشد .

آيات و رواياتى كه درباره اهل توحيد و اهل ايمان آمده بخوانيد و در آن دقت كنيد تا به ارزش آنان كه در رابطه با توحيد به معناى حقيقى آن هستند پى ببريد .

عَنِ النَّبِىِّ (صلى الله عليه وآله) قَالَ : اَلْمُوْجِبَتَانِ : مَنْ مَاتَ يَشْهَدْ أَنْ لا اِلهَ إلاّ اللهُ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَمَنْ مَاتَ يُشْرِكْ بِاللهِ دَخَلَ النَّارَ .

پيامبر اسلام فرمود : دو چيز موجب دو چيز است : يكى مرگ با شهادت به لا اله الا الله كه سبب ورود در بهشت است ، و ديگر شرك كه مردن با آن باعث دخول به جهنم است .

از مصاديق بارز شرك ، قبول حكومت هوا و هوس و اميال و غرائز ، و قبول حكومت و دخالت طاغوت ها در زندگى است ، پيروان بنى اميه و بنى عباس ، پيروان فرعون و نمرود ، پيوران آمريكا و روس در هر لباسى كه بودند و هستند بنابر صريح آيات الهى مشركند و به وقول قرآن مجيد دچار ظلم عظيم و جايگاهى در قيامت بجز آتش جهنم ندارند .

شرك مبارزه با خدا و حقايق است ، شرك مبارزه با انبيا و امامان است ، شرك مبارزه با حسنات و آشتى با سيئات است ، گناهى بزرگ تر و پليدتر از گناه شرك وجود ندارد ، شرك ريشه كفر و نفاق و علت آلوده شدن انسان به تمام معاصى و گناهان است ، امام ششم در روايات بسيارى اعمال حسنه وعبادات بنى اميه و بنى عباس و پيروان آنها را به حكم صريح قرآن در بسيارى از آيات باطل اعلام كردند و به اصحاب خود فرمودند گول اين گريه ها و طول ركوع ها و سجودها و روزه و حج و زكات را مخوريد كه اينان به خاطر قبول حكومت بنى اميه و بنى عباس مشركند ، و عملى از آنان در روز قيامت پذيرفته نيست !!(1)

جابر جعفى از امام باقر (عليه السلام) روايت مى كند ، كه پيامبر فرمود : به مردگان خود كلمه لا اله الا الله را تلقين نمائيد ، زيرا باعث آمرزش گناهان آنهاست ، عرض كردند : گفتن آن در حال صحت و سلامت چگونه است ، سه مرتبه فرمود : بيشتر گناهان را منهدم مى كند ، براى اين كه كلمه طيبه لا اله الا الله در زندگى و مرگ و حشر مايه انس است . پيامبر مى فرمايد : جبرئيل گفت : كاش انسانها را كه در محشر دو گروهند مى ديدى : يك گويندگان و معتقدان به لا اله الا الله كه با رويهاى درخشان محشور مى شوند و ذكرشان كلمه طيبه و الله اكبر است ، و ديگر مشركين كه با صورتهاى سياه به محشر آمده و شيون كنان مى گويند اى واى بر ما ، تباه شديم و هلاك گشتيم !!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ نوع اين روايات در كافى باب حجت و بحار فراوان است .

قَالَ النَّبِىُّ (صلى الله عليه وآله) : ثَمَنُ الْجَنَّةِ لا إِلهَ إلاّ اللهُ .

نبى اسلام فرمود : بها و قيمت بهشت لا اله الا الله است .

بنابر اساس آيات و روايات ، بهشت در برابر تقوا و عمل صالح به عباد الهى عنايت مى شود ، و اتصال به حقيقت كلمه طيبه مورث تقوا و عمل صالح است ، كسى كه تمام وجودش را نور توحيد گرفته ، نمى تواند آلوده دامن زندگى كند ، و نمى تواند از اجراى واجبات الهى ، و انجام خيرات دور بماند .

انسان تا د رمقام يقين جاى نگيرد ، و تا دل او با سير در آيات آفاقى و انفسى و سير در واقعيات شرع مطهر به نور معرفت روشن نشود ، و تا از تمام محرمات با كمال اراده و سرسختى كناره نگيرد ، و تا به واجبات و انجام اعمال صالحه آراسته نشود ، لا اله الا الله گفتن او بها و قيمت بهشت نيست .

ارزش توحيد به معرفت است

در روايات بسيارى آمده ، كه از رسول اكرم و ائمه طاهرين كراراً سئوال شده افضل اعمال كدام است ؟ پاسخ داده اند : معرفت .

اين معرفتى كه در پاسخ سئوال كنندگان داده شده ، داراى يك معناى جامع و مطلقى است ، خودشناسى ، خداشناسى ، جهان شناسى ، انسان شناسى ، زمان شناسى ، همه و همه در مفهوم معرفت مندرج است ، معرفت سبب عشق است ، و عشق سبب حركت ، و حركت بر اساس عشق و معرفت كليد سعادت دو جهان و بهاى بهشت الهى است .

اگر بنا باشد به طور ساده و عادى ، گفتن لا اله الا الله بهاى بهشت باشد ، اكثريت مردم اهل بهشت اند ، در حالى كه اكثريت از تقوا و عمل عارى اند ، و وجودشان جداً ننگ عالم و آدم است ، و زندگى و حيات آنان جز مزاحمت و خوردن حق ديگران سود ديگرى ندارد !!

به عقيده بيداران راه ، و به خصوص انبيا و ائمه و اوليا و شامخين وعرفاى كاملين ، شرف و فضيلت و كرامت ، انسان بر سائر موجودات عالم به خاطر استعداد او به معرفت و بخصوص معرفت و عرفان به خداست .

موضوع معرفت يا عرفان يكى از مهم ترين مسائل دوره حيات انسان در كره زمين ، و بلكه در رأس تمام مسائل بوده و هدف و غرض اصلى خلقت و آفرينش انسان است . اين حقيقت يعنى معرفت بالله با چهار ناحيه اساسى وجود انسان ، كه انسانيّت انسان به آن است و بقيه نواحى وجود تابع و شعاعى از آن چهار ناحيه است بستگى دارد ، آن چهار ناحيه عبارت از : قلب ، روح ، نفس و عقل مى باشد .

1 ـ قلب به دو معنى استعمال شده : يكى عضو صنوبرى شكل مهمى كه در طرف چپ سينه قرار گرفته ، با خصوصياتى كه در علم تشريح و وظائف اعضا و ساير مباحث طبى براى آن شرح داده شده است ، و عارف با اين قلب كه حيوانات هم آن را دارند ، كارى ندارد ، بلكه عارف متوجه معناى دوم اين لفظ است كه مقصود از آن لطيفه روحانى است كه عبارت است از حقيقت انسان و اين حقيقت است كه عالم و مدرك و عارف و مخاطب و معاقب است .

اين قلب ، با قلب جسمانى علاقه و ارتباط اسرارآميزى دارد ، كه چگونگى آن علاقه و ارتباط بنحو روشنى به وصف در نمى آيد ، قدر مسلم اينست كه سنخ اين علاقه و ارتباط مادى نيست و كارى به گوشت و خون قلب ندارد ، بلكه از قبيل علاقه وصف به موصوف است ، كه فقط اهل كشف به خصوصيات آن واقفند .

قلب به اين معنى تقريباً همان است كه حكما از قديم آن را نفس ناطقه ناميده اند ، و وظيفه و عمل آن بيشتر عمل ادراك است تا احساس ، در حالى كه مغز به معرفت حقيقى خدا نمى تواند برسد ، قلب قادر به ادراك باطن و ملكوت و حقيقت و ذات اشياء است .

از مسائل اساسى عارفان ، و لكه مهم ترين آنها همين موضوع عرفان است ، كه به عقيده عرفا وصول به معرفت كامل و تام ممكن است ، به اين معنى كه چون قلب به نور ايمان و معرفت روشن شود ، آدمى از رذائل پيراسته و به حسنات و بخصوص تقوا آراسته گردد ، آئينه تجلى همه معارف الهى خواهد شد و به همين خاطر است كه پيامبر فرمود :

لا يَسَعُني أَرْضي وَسَمائي بَلْ يَسَعُني قَلْبُ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنِ .

ولى اين صفا و كمال به ندرت حاصل مى شود ، زيرا قلب غالباً به واسطه غفلت محجوب و در نتيجه معصيت تاريك است ، يعنى صور و نقوش مادى و شهوانى آن را آلوده مى سازد .

قلب بين عقل و هوا در كشمكش است ، به اين معنى كه قلب انسان معركه جدائى است بين جنود خدا و شيطان و هر دسته از راهى در تسخير آن مى كوشند ، از يك دريچه معرفت خدا به قلب مى رسد ، و از دريچه ديگر وساوس حس ، و اين معنى در روايات زياد آمده و توضيح فراوانى نسبت به اين دو مرحله داده شده ، روى اين ملاك گفته اند :

آدمى زاده طرفه معجونى است *** كز فرشته سرشته و ز حيوان
گر كند ميل اين شود پس از اين *** ور كند ميل آن شود به از آن

از يك طرف ممكن است پست تر از حيوان شود ، زيرا حيوان فاقد معرفت است و قهراً نمى تواند ترقى كند و كمال يابد ، و از طرف ديگر ممكن است از فرشته بگذرد زيرا فرشته فاقد شهوت است و نمى تواند تنزل كند .

جلال الدين در تفسير حديثى كه از پيامبر و در بعضى كتب از اميرالمؤمنين (عليه السلام)نقل شده كه يكى از اين دو بزرگوار (عليهما السلام) فرموده اند :

«خداوند ملائكه را آفريد و عقل را حقيقت آنان ساخت ، و چهارپايان را آفريد و شهوت را در بافت آنان بكار برد ، و آدميان را آفريد و عقل و شهوت را در آنان تركيب كرد ، كسى كه عقلش بر شهوتش غلبه كند از ملائكه برتر است ، و كسى كه عقلش مغلوب شهوت گردد از حيوان پست تر است» ، تفسير جالبى به مضمون زير دارد :

در حديث آمد كه يزدان مجيد *** خلق عالم را سه گونه آفريد
يك گره را جمله عقل و علم وجود *** آن فرشته است و نداند جز سجود
نيست اندر عنصرش حرص و هوا *** نور مطلق زنده از عشق خدا
يك گروه ديگر از دانش تهى *** هم چو حيوان از علف در فربهى
او نبيند جز كه اصطبل و علف *** از شقاوت غافل است و از شرف
زان سيم هست آدميزاد و بشر *** از فرشته نيمى و نيمش ز خر
نيم خر خود مائل سفلى بود *** نيم ديگر مايل علوى شود
تا كدامين غ غالب آيد در نبرد *** زين دو گانه تا كدامين برد نرد
عقل اگر غالب شود پس شد فزون *** از ملايك اين بشر در آزمون
شهوت ار غالب شود پس كمتر است *** از بهائم اين بشر زان كابتر است
آن دو قوم آسوده از جنگ و حراب *** وين بشر با دو مخالف در عذاب
وين بشر هم زامتحان قسمت شدند *** آدمى شكل اند و سه امت شدند
يك گره مستغرق مطلق شده *** هم چو عيسى با ملك ملحق شده
نقش آدم ، ليك معنى جبرئيل *** رسته از خشم و هوا و قال و قيل
از رياضت رسته و ز زهد و جهاد *** گوئيا كز آدمى او خود نزاد
قسم ديگر با خران ملحق شدند *** خشم محض و شهوت مطلقشدند
وصف جبريلى در ايشان بود رفت *** تنگ بود آن خانه و آن وصف رفت
مرده گردد شخص چون بيجان شود *** خر شود چون جان او بى آن شود
زاغ گردد چون پى زاغان رود *** جسم گردد جان چو او بى آن شود
زان كه جانى كان ندارد هست پست *** اين سخن حق است و عارف گفته است
او ز حيوانها فزون تر جان كند *** در جهان باريك كارى ها كند
مكر و تلبيسى كه او تاند تنيد *** آن ز حيوان دگر نايد پديد
جامه هاى زركشى را بافتن *** درها از قعر دريا يافتن
خرده كاريهاى علم هندسه *** با نجوم و علم و طب و فلسفه
كان تعلق با همين دنيى استش *** ره بهفتم آسمان بر نيستش
اينهمه علم بناى آخر است *** كه عماد بود گاو و اشتر است
بهر استبقاى حيوان چند روز *** نام آن كردند اين گيجان رموز
علم راه حق و علم منزلش *** صاحب دل داند آن را با دلش

2 ـ روح نيز به دو معنى استعمال مى شود ، يكى به معناى بخار لطيفى است كه منبع آن تجويف قلب جسمانى است و بواسطه حرارت قلب پيدا شده و به واسطه عروق در همه بدن پراكنده شده و سبب حيات جسمانى مى شود ، روح به اين معنا همان روح حيوانى است و بحث در آن متعلق به علم طب است .

جرجانى كه از دانشمندان بزرگ اسلامى است در تعريف اين روح مى گويد :

اَلرُّوحُ الْحَيَواني جِسْمٌ لَطيفٌ مَنْبَعُهُ تَجْويفُ الْقَلْبِ الْجِسْمانِيِّ وَيَنْتَشِرُ بِوَاسِطَةِ الْعُرُوقِ الضَّوارِبِ إلى سائِرِ أَجْزاءِ الْبَدَنِ .

معناى ديگر روح كه منظور انبيا و امامان و عرفاى پيرو آنان است ، عبارت است از لطيفه مدركه انسان كه مصداق ( قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي )(1) است و از عالم امر نازل شده ، و ابن سينا در آن قصيده معروفش به شرح و بسط آن پرداخته .

روح به اين معنى از اسرار قلب است و عده اى همان معنائى كه از كلمه قلب استفاده مى كنند از كلمه روح استفاده مى كنند ، جرجانى در تعريف اين روح مى فرمايد :

الرُّوحُ الاِْنْسَانيّ هُوَ اللَّطيفَةُ الْعَالِمَةُ الْمُدْرِكَةُ مِنَ الاِْنْسَانِ الرَّاكِبَةُ عَلَى الرُّوح الْحَيَوانيِّ نازِلٌ مِنْ عَالمِ الاَْمْرِ تَعْجُزُ الْعُقُولُ عَنْ إِدْرَاكِ كُنْهِهِ وَتِلْكَ الرُّوحُ قَدْ تَكُونُ مُجَرَّدَةً وَقَدْ تَكُونُ مُنْطَبِقَةً فِى الْبَدَنِ .

3 ـ نفس نيز به دو معنا اطلاق مى شود ، يكى به معناى جامع قوه غضب و شهوت ، يعنى منبع و اصل صفات مذمومه ، به طورى كه جهاد با آن را اسلام واجب دانسته و پيامبر آن را دشمن ترين دشمنان خوانده .

و به معناى ديگر عبارت است لطيفه الهى و عنايت خداوندى و به اين معنا حقيقت و ذات انسان است ، و به عبارت ديگر به معناى اول شيطانى و مذموم و به معناى دوم رحمانى و پسنديده .

4 ـ عقل كه به معناى مختلف استعمال مى شود ، اهل دل غالباً آن را به معناى مدرك علوم ، يعنى مترادف با معناى دوم قلب به كار مى برند ، و به طورى كه ملاحظه مى شود ، در بين همه اين اصطلاحات به قلب توجه بيشترى مى شود ، و قرآن مجيد هم همين واقعيت را تأييد مى كند ، زيرا سلامت قلب علت سلامت سه ناحيه ديگر و مرض آن علت مرض آن سه ناحيه است .

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ اسراء (17) : 85 .

قلب به معناى لطيفه روحانى و آسمانى و به نحو اجمال آلت مهم ارتباط روحانى ، قلب است ، يعنى قلب به معرفت خدا واصل مى شود ، و روح كه يكى از اسرار قلب است عاشق و مجذوب خدا مى گردد و سرّ كه باطن روح است به مشاهده معنوى حضرت او نايل مى شود .

عارف در پى شناختن خداست ، و مى خواهد از راه اين شناخت خود را هماهنگ با اوامر او و صفات حضرتش كند ، و ماحصل گفتار او اينست ، كه انسان بوسيله حواس خود نمى تواند به معرفت الهى برسد ، زيرا وجود مقدس او خارج از زمان و مكان و ماده است ، او وجوديست نامحدود و به فهم و تصور در نمى آيد ، و منطق و عقل بشرى هيچ وقت ، از محدود نمى تواند تجاوز كند ، فلسفه احول است ، و قيل و قال وجدان را قانع نمى كند ، و قكر حقيقت جو ، با كلمات ميان تهى و تكرارى تاريك مى شود ، و خلاصه انسان مقيد به اسم شده از مسمى دور مى گردد .

به قول عارف رومى :

خلق اطفالند جز مست خدا *** نيست بالغ جز رهيده از هوا
گفت دنيا لعب و لهو است و شما *** كودكيد و راست فرمايد خدا
جنگ خلقان هم چو جنگ كودكان *** جمله بى معنى و بى مغز و مهان
جمله با شمشير چوبين جنگشان *** جمله در لا ينبغى آهنگشان
جمله شان گشته سواره بر نئى *** كاين براق ماست يا دلدل پيئى
جاعلند و خود ز جهل افراشته *** راكب و محمول ره پنداشته
باش تا روزى كه محمولان حق *** اسب تازان بگذرند از نه طبق
يعرج والروح اليه والملك *** من عروج الروح يهتز الفلك
هم چو طفلان جمله تان دامن سوار *** گوشه دامن گرفته اسب وار
از حق ان الظن لا يغنى رسيد *** مركب ظن بر فلك هاكى رويد
علم هاى اهل دل حمالشان *** علم هاى اهل تن احمالشان
علم چون بر دل زند يارى شود *** علم چون بر تن زند بارى شود
گفت ايزد يحمل اسفاره *** بار باشد علم كان نبود ز هو
علم ان نبود ز هو بيواسطه *** آن نپايد هم چو رنگ ماشطه
ليك تو اين بار را نيكو كشى *** بار برگيرند و بخشندت خوشى
هين مكش بهر خدا اين بار عم *** تا ببينى در درون انبار علم
تا كه بر رهوار علم آيى سوار *** آنگهان افتد تو را از دوش بار
از هواها كى رهى بى جام هو *** اى ز هو قانع شده با نام هو
از صفت و از نام چه زايد ، خيال *** وان خيالش هست دلال وصال
ديده دلال بى مدلول هيچ *** تا نباشد جاده نبود غول هيچ
هيچ نامى بى حقيقت ديده اى *** يا ز گاف و لام گل گل چيده اى
اسم خواندى رو مسما را بجو *** مه ببالا دان نه اندر آب جو
گر ز نام و حرف خواى بگذرى *** پاك كن خود را زخود هان يك سرى
هم چو آهن ز آهنى بيرنگ شو *** در رياضت آينه بى زنگ شو
خويش را صافى كن ازاوصاف خويش *** تا ببينى ذات پاك صاف خويش
بينى اندر دل علوم انبيا *** بى كتاب و بى معيد و اوستا
گفت پيغمبر كه هست از امتم *** كه بود هم گوهر و هم همتم
مر مرا زان نور بيند جانشان *** كه من ايشان را همى بينم بدان

مدار عرفانى كه ناشى از مكتب اصيل انبيا و امامان است سه چيز است :

1 ـ خداشناسى ، كه اصل و ريشه همه حقايق و واقعيات است .

2 ـ خودشناسى ، يعنى بحث در هويت و شخصيت و نفس انسانى و موضع او در عالم خلقت ، و ويژگى هاى او و بحث در مصالح و مفاسد انسانى .

3 ـ انتخاب راه صحيح به سوى كمالات ، يعنى شناخت تكاليف عبادى و وظائف اخلاقى و تشخيص زندگى سالم و رفتار معتدلانه و تصفيه نفس و تزكيه آن براى وصول به سعادت و خوشى كه به ناچار در اين زمينه همه جويندگان راه به اسلام واقعى رسيده و با قدرت آن به كمالات و حقايق رسيده اند .

عارف معتقد است كه با آراسته شدن به علوم الهى ، و بكارگيرى آن ، و بخصوص تصفيه باطن از تمام آلودگى ها ، انسان به مقام كشف نائل شده و از اين راه مستقيماً به معرفت خدا واصل خواهد شد ، اين علم نتيجه قيل و قال غرور زا نيست بلكه پس از جهاد انسان بسته به اراده و فضل و توفيق حضرت اوست ، كه اين معرفت را به آنهائى كه خود مستعد اخذ معرفت و وصول به حقيقت كرده است عطا مى فرمايد .

معرفت نور رحمت الهى است كه به قلب سالك مستعد و قابل مى تابد ، و جميع تعينات و قواى او را در اشعه نورانى خود محو و مضمحل ساخته و از كار غير او باز مى دارد .

به اعتقاد بيداران راه طالبان خدا بر سه دسته اند :

اول : اهل زهد و عبادت كه به اميد بهشت و پاداش اخروى يا پاداش روحانى ديگرى از قبيل كرامات خدا را پرستش مى كنند و خداوند از راه فضل و عنايتش خودش را به آنها در حد جهاد آنان مى شناساند .

دوم : حكماى حكمت الهى ، كه خداوند از راه جلال و جبروت خود ، خود را به آنها مى شناساند ، ولى اينان با استدلال و منطق نمى توانند جلال و جبروت الهى را درك كنند ، و در ادراك صفات و آثار خداوندى سرگردان ، و از ادراك حقيقت توحيد به كلى عاجز و ماحصل گفتارشان اين است كه ذات الوهيت و حضرت احديت لا يدرك است و نتيجه علم ما اين است كه : مى دانيم كه از ادراك او عاجزيم .

سوم : عرفا كه خداوند به وسيله اشراق ، خود را به آنان مى شناساند ، يعنى عارف به حالى مى رسد كه از ما سوى الله منقطع گشته ، از حدود تعينات شخصى خارج مى شود ، و فانى محض گشته به خدا باقى مى شود .

عارف رومى گويد :

دفتر عارف سواد و حرف نيست *** جز دل اسپيد هم چون برف نيست
زاد دانشمند آثار قلم *** زاد عارف چيست انوار قدم
هم چو صيادى سوى آشكار شد *** گام آهو ديد بر آثار شد
چندگاهش گام آهو در خور است *** بعد از آن خود ناف آهو رهبر است
چون كه شكر گام كرد و ره بريد *** لاجرم زان گام در كامى رسيد
رفتن يك منزلى بر بروى ناف *** بهتر از صد منزل گام و طواف
آن دلى كه مطلع مهتابهاست *** بهر عارف فتحت ابواب هاست
سير زاهد هر مهى تا پيشگاه *** سير عارف هر دمى تا تخت شاه
با تو ديوار است و با ايشان در است *** با تو سنگ و با عزيزان گوهر است
آنچه تو در آينه بينى عيان *** پير اندر خشت بيند بيش از آن
پير ايشانند كين عالم نبود *** جان ايشان بود در درياى جود
پيش از اين تن عمرها بگذاشتند *** پيشتر از كشت بر برداشتند
پيشتر از نقش جان پذرفته اند *** پيشتر از بحر درها سفته اند

به عقيده عرفاى شامخين كه ماحصل نبوت انبيا و امامت امامان است ، انسان علت غائى آفرينش و نتيجه خلقت و تاج جهان است ، انسان اگرچه بر حسب ترتيب ظهور آخر است ولى در نظر خداوند و بر حسب مقام شرفى اول است .

در ازل پرتو حسنت ز تجلى دم زد *** عشق پيدا شد و آتش بهمه عالم زد
جلوه اى كرد رخت ديد ملك عشق نداشت *** عين آتش شد از اين غيرت و بر آدم زد
عقل مى خواست كز آن شعله چراغ افروزد *** برق غيرت بدرخشيد و جهان بر هم زد
مدعى خواست كه آيد بتماشاگه راز *** دست غيب آمد و بر سينه نامحرم زد
ديگران قرعه قسمت همه بر عيش زدند *** دل غم ديده ما بود كه هم بر غم زد
جان علوى هوس چاه ز نخدان تو داشت *** دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طرب نامه عشق تو نوشت *** كه قلم بر سر اسباب دل خرم زد

تا انسان اسير شهوت و هوس است از خدا دور است ، ولى چون كشش حبيب در او زياد شود و پشت پا به عالم حس و محسوس بزند و از باطن خود به نور معرفت روشن گردد ، شوق و وجد اتصال به محبوب بر هر چيز فايق آيد ، به اين معنى كه چون ميراندن نفس و از ميان بردن تعينات انجام يابد ، حلاوت مشاهده جمال الوهيت قلب او را به اهتزاز در آورد .

آرى در كنار اين معرفت ، قول لا اله الا الله انسان كه قول همه وجود او به خصوص قلبش مى باشد بها و قيمت بهشت است و گفتار نبى اكرم بر چنين كسان صادق است كه :

ثَمَنُ الْجَنَّةِ لا إلهَ إلاّ اللهُ .

پيامبر عزيز اسلام (صلى الله عليه وآله) فرمود : هركس بگويد لا اله الا الله در بهشت از براى او درختى كاشته مى شود از ياقوت سرخ ، و در زمينى روئيده مى شود كه مشك سفيد است ، در حالى كه شيرين تر از عسل و سپيدتر از برف و خوشبوتر از مشك است ، در آن روئيده ميوه هائى است مانند پستان دختران بكر كه از پس هفتاد حله نمايان است .

جابر جعفى از امام باقر (عليه السلام) روايت كرده كه پيغمبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : هر چيزى در جهان همتا و نظيرى دارد مگر سه چيز :

اول ذات مقدس احديت كه نظير ندارد ، دوم كلمه شريفه لا اله الا الله كه هم

وزن و شبيه ندارد ، سوم اشكى كه از خوف خدا از چشم خارج شود كه براى آن وزنى نمى توان قائل شد ، و چنانچه بر صورت جارى گردد ، هيچ خوارى و ناراحتى پس از آن به آن صورت نخواهد رسيد .

ابو طفيل از اميرالمؤمنين (عليه السلام) روايت كند كه فرمود : هيچ بنده مسلمانى نيست كه بگويد لا اله الا الله مگر اين كه اين گفتار بالا رود و به هر سقفى (گناهان) كه برسد مى شكافد ، و به هر گناهى از گناهانش برخورد كند نابودش سازد تا آن كه پس از محو گناهان در صف حسنات و كارهاى نيك او قرار مى گيرد .

عَنْ أَبي حَمْزَةِ الثِّمالي قَالَ : سَمِعْتُ أَبا جَعْفَرَ (عليه السلام) يَقُولُ : مَا مِنْ شَيْئي أَعْظَمُ ثَواباً مِنْ شَهَادَةِ أَنْ لا إلهَ إلاّ اللهُ لاَِنَّ تَعَالى لا يَعْدِلُهُ شَيْئيٌ وَلا يَشْرَكُهُ فِى الاَْمْرِ أَحَدٌ .

ابو حمزه ثمالى مى گويد از حضرت باقر (عليه السلام) شنيدم فرمود : هيچ عبادتى از نظر ثواب و اجر بالاتر از شهادت به كلمه لا اله الا الله نيست ، چون كه نه چيزى نظير و عديل حق است ، و نه كسى با خدا شريك است .

قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : مَا قُلْتُ وَلا قَالَ الْقَائِلُونَ قَبْلي مِثْلَ لا إله إلاّ اللهُ .

پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : نه من و نه گويندگان قبل از من ، كلمه اى مانند لا اله الا الله نگفتيم .

قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : خَيْرُ الْعِبادَةِ قَوْلُ لا إِلهَ إلاّ اللهُ .

پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : بهترين گفتار لا اله الا الله است .

قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلى الله عليه وآله) : مَا مِنْ مُؤْمِن يَقُولُ لا إلهَ إلاّ اللهُ إلاّ مُحِيَتْ مشا في صَحيفَتِهِ مِنْ سَيِّئات حَتّى تَنْتَهي إلى مِثْلِهَا مِنْ حَسَنات .

پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود : هيچ مؤمنى نمى گويد لا اله الا الله مگر اين كه گناهان از نامه اعمالش محو مى شود تا آن كلمه كنار بقيه حسناتش قرار گيرد .

عَنْ فُضَيْل قَالَ : سَمَعْتُهُ يَقُولُ : أُكْثِرُوا مِنَ التَّهْليلِ وَالتَّكْبيرِ فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْئيٌ أَحَبَّ إلَى اللهِ مِنَ التَّكْبيرِ وَالتَّهْليلِ .

فضيل بن يسار مى گويد : از امام ششم شنيدم فرمود : لا اله الا الله و الله اكبر را زياد بگوئيد چون در نزد پروردگار چيزى از اين دو ذكر محبوب تر نيست .