بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب عرفان اسلامی جلد 3, استاد حسین انصاریان ( )
 
 

بخش های کتاب

     01 - عرفان اسلامي جلد3
     02 - عرفان اسلامي جلد3
     03 - عرفان اسلامي جلد3
     04 - عرفان اسلامي جلد3
     05 - عرفان اسلامي جلد3
     06 - عرفان اسلامي جلد3
     07 - عرفان اسلامي جلد3
     08 - عرفان اسلامي جلد3
     09 - عرفان اسلامي جلد3
     10 - عرفان اسلامي جلد3
     11 - عرفان اسلامي جلد3
     12 - عرفان اسلامي جلد3
     13 - عرفان اسلامي جلد3
     14 - عرفان اسلامي جلد3
     15 - عرفان اسلامي جلد3
     FEHREST - عرفان اسلامي جلد3
 

 

 
 

برترين عبادت ذكر است

از آيات كتاب حق ، و گفتار روح بخش انبيا و امامان ، و سخنان اولياء و عاشقان ، و كلمات عارفان و بيداران ، چنين استفاده مى شود كه افضل عبادات و اشرف معاملات و پر ارزش ترين اعمال ذكر است .

ذكر عبارتست از به زبان آوردن اسماء حق و تفكر و انديشه در مفهوم آن ، و آراستن حقيقت خويش به نور آن ذكر ، و به عبارت ديگر ذكر عبارت است از جبران كردن فقر و خلاء جان و عقل و نفس و قلب با ياد خدا و آن سير و سفرى است الهى كه از حركت زبان شروع شده به منور شدن همه موجوديت انسان ختم مى شود .

غزالى بر اساس آيات قرآن مى گويد : همه عبادات براى حصول همين نتيجه است كه ذكر خداوند باشد ، در كتاب «كيمياى سعادت» در اصل نهم مى گويد : بدان كه لباب و مقصود همه عبادات ياد كردن حق تعالى است كه عماد مسلمانى نماز است و مقصود وى ذكر حق تعالى است چنان كه گفت :

( إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَى عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ وَلَذِكْرُ اللَّهِ أَكْبَرُ )(6) .

و قرآن خواندن فاضل ترين عبادات است به سبب آن كه سخن حق تعالى است كه مذكر است و هرچه در آن است همه سبب تازه گردانيدن ذكر حق تعالى است .

و مقصود از روزه كسر شهوات است ، تا چون دل از زحمت شهوات خلاصى يابد صاف گردد و قرارگاه ذكر شود ، كه چون دل به شهوات آكنده بود ذكر از وى ممكن نشود و در وى اثر نكند .

و مقصود از حج كه زيارت خانه خداست ذكر خداوند خانه است و تهييج شوق به لقاى وى .

پس سر و لباب همه عبادات ذكر است ، بلكه اصل مسلمانى كلمه لا اله الا الله است و اين عين ذكر است و همه عبادات ديگر تأكيد اين ذكر است ، و ياد كردن حق تعالى تو را ، ثمره ذكر تست و چه ثمره بود بزرگ تر از اين و براى اين گفت فاذكرونى اذكركم مرا ياد كنيد تا من شما را ياد كنم ، و اين ياد كرد بر دوام مى يابد و اگر بر دوام نبود در بيشتر احوال بايد كه فلاح در اين بسته است و براى اين گفت :

( وَاذْكُرُوا اللَّهَ كَثِيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ )(7) .

خدا را زياد ياد كنيد تا رستگار شويد .

( الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَى جُنُوبِهِمْ )(8) .

اين قوم را ستود زيرا ، ايشان ايستاده و نشسته و در حال خفتن ياد حقند و در هيچ حال غافل نباشند .

( وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ )(9) .

خدا را در نفست از روى زارى و ترس و بدون فرياد در بامداد و شبانگاه ياد كن و از بى خبران مباش .

آگاهان راه به مسئله ذكر اهميت بسيار داده اند ، و شروط بسيارى بر آن قائل شده اند ، و دليل اهميت دادن به اين موضوع آن است ، كه از بهترين راههاى تأثير در قواى فكرى و عقلى و تلقين به نفس و ذهنى ساختن و ايجاد ملكه توجه كامل و جمع قواى نفسى در آن چه مقصود از سير مفامات و احوال است ذكر است .

ذكر به سالك اطمينان مى دهد و يقين بوجود مى آورد و او را براى حال مشاهده كه نهايت احوال و مقصود و مطلوب نهائى سالك است آماده و مستعد مى سازد .

براى ذكر مراتب و مراحلى گفته اند ، و براى هر مرتبه از ذكر خصوصياتى وصف كرده اند .

اول مرتبه ذكر مرحله عام است و آن ذكرى است كه فائده آن دور ساختن غفلت است ، و همين كه سالك غفلت را ا زخود دور سازد ولو به زبان ساكت باشد ذاكر است .

مرتبه دوم ذكر خاص است كه ذاكر در اين مقام حجاب عقل و تميز را دريده ، و با تمام قلب متوجه خداست .

مرتبه سوم ذكر اخص است كه مرحله فناى ذاكر است ، كه ذاكر از خود فانى و به دوست باقى است .

البته دفعتاً نمى توان وارد ذكر اخص شد ، بلكه بايد از ذكر عام شروع كرد تا به توفيق الهى به مرتبه ذكر اخص رسيد ، و بايد دانست كه ذكر گفتن ذاكر عين توفيق الهى و عين جواب حق به ذاكر است و در حقيقت هر بار الله گفتن ذاكر عين لبيت مذكور است .

جلال الدين در اين زمينه چه زيبا بيان مى كند :

آن يكى الله مى گفتى شبى *** تا كه شيرين گردد از ذكرش لبى
گفت شيطانش خمش اى سخت رو *** چند گوئى آخر اى بسيار گو
اين همه الله گفتى از عتو *** خود يكى الله را لبيك گو
مى نيايد يك جواب از پيش تخت *** چند الله مى زنى با روى سخت
او شكسته دل شد و بنهاد سر *** ديد در خواب او خضر را در حضر
گفت هين از ذكر چون وامانده اى *** چون پشيمانى از آن كش خوانده اى
گفت لبيكم نمى آيد جواب *** زان همى ترسم كه باشم رد باب
گفت خضرش كه خداگفت اين به من *** كه برو با او بگو اى ممتحن
نى كه آن الله تو لبيك ماست *** آن نياز و سوز و دردت پيك ماست
نى تو را در كار من آورده ام *** نه كه من مشغول ذكرت كرده ام
حيله ها و چاره جوئى ها تو *** جذب ما بود و گشاد آن پاى تو
ترس و عشق تو كمند لطف ماست *** زير هر يا رب تو لبيك ماست
جان جاهل زين دعا جز دور نيست *** زان كه يا رب گفتنش دستور نيست
بر دهان و بر دلش قفل است و بند *** تا ننالد با خدا وقت گزند

ذكر در درجه اول براى اين است ، كه زبان را از هرچه غير ضرورى است حفظ نمايد ، و در درجه بعد براى اينست كه قلب به نور ذكر منور گشته و از تمام كدورت ها ، و تاريكى ها و آنچه به عنوان مرض قلب شناخته شده پاك گردد و د رمرحله بعد براى اين است كه انسان با تمام هويت و هستى اش در دريائى از نور كه همان تجلى صفات بر صفحه وجود است غرق گشته و در تمام مراحل و ابعاد حيات جز خدا نبيند و غير خدا نگويد ، و جز كلام خدا نشنود .

ذكر براى اين است كه انسان به مسماى ذكر كه حضرت حق تعالى است متوجه شود و به حقيقت خويش را در محضر قدس او ببيند ، تا اين كه جز عبادت و اطاعت و خدمت به خلق از او صادر نشود !!

سالك وقتى از ذكر زبان به ذكر قلب و از ذكر قلب به ذكر عمق هستى رسيد ، شيرينى عجيبى از حقيقت ذكر خواهد چشيد ، و در اين مرحله است كه وجود ذاكر منبعى از شرف و خير گشته ، و اگر همه عالم از خدا برگردند ، توجه او به حضرت حق بيشتر شده ، و اگر او را قطعه قطعه كنند تا لحظه اى غافل گردد ، قطعه قطعه مى شود ولى محال است لحظه اى غفلت به او دست دهد .

جامى در اين زمينه در توجه حضرت مولى الموحدين به هنگام نماز به حضرت دوست چه نيكو سروده :

شير خدا شاه ولايت على *** صيقلى شرك خفى و جلى
روز احد چون صف هيجا گرفت *** تير مخالف به تنش جا گرفت
غنچه پيكان به گل او نهفت *** صد گل محنت ز گل او شكفت
روى عبادت سوى محراب كرد *** پشت به درد سر اصحاب كرد
خنجر الماس چو بنداختند *** چاك بتن چون گلش انداختند
گل گل خونش به مصلا چكيد *** گشت چو فارغ ز نماز آن بديد
اين همه گل چيست ته پاى من *** ساخته گلزار مصلاى من
صورت حالش چو نمودند باز *** گفت كه سوگند به داناى راز
كز الم تيغ ندارم خبر *** گرچه ز من نيست خبردارتر
طاير من سدره نشين شد چه باك *** گر شودم تن چو قفس چاك چاك
جامى از آلايش تن پاك شو *** در قدم پاك روان خاك شو
شايد از اين خاك به گردى رسى *** گرد شكافى و به مردى رسى
وَالطَّاعَةُ عَلامَةُ الْهِدايَةِ وَالْمَعْصِيَةُ عَلامَةُ الضَّلالَةِ وَأَصْلُهُما مِنَ الذِّكْرِ وَالْغَفْلَةِ .

هدايت

طاعت و عبادت عبد نسبت به حضرت حق علامت اين است كه نور هدايت الهى اتصال به عبد پيدا كرده ، و معصيت و تخلف و گناه انسان علامت دورى از حق و گمراهى و ضلالت است ، و ريشه هدايت و ضلالت را بايد در ذكر و غفلت جستجو كرد .

مسئله هدايت از مهم ترين و ريشه دارترين مسائلى است كه در كتب آسمانى به خصوئص در قرآن مجيد و روايات و اخبار اسلامى مرود توجه قرار گرفته ، و موضوع هدايت به حدى در خور اهميت و ارزش است كه با هستى تمام موجودات عالم اعم از غيبى و شهودى بستگى دارد .

هدايت بر تمام هستى و در كل عالم اشراف دارد ، و موجودى از موجودات نيست مگر اين كه منور به نور هدايت است .

اگر هدايت نبود موجودى بوجود نمى آمد ، و بر فرض بوجود آمدن قدرت ادامه هستى نداشت .

در خانه با عظمت آفرينش اگر عنصرى از عناصر از گردونه پر قيمت هدايت بر فرض محال بتواند بگريزد ، هم فاسد مى شود هم مفسد .

نظام متين و محكم هستى بر اصل هدايت استوار است ، و هدايت براى موجودات عالم به منزله ريشه زنده و فعال درخت براى تنه و شاخ و برگ و رشد درخت است .

موجودى از موجودات و عنصرى از عناصر خلق نمى شوند مگر اين كه در راه نورانى هدايت قرار گيرند .

اگر هدايت نبود ، هيچ موجودى قدرت حركت به طرف مقصدى كه برايش قرار داده شده نداشت .

آثار پر منفعتى كه از موجودات جهان ظهور مى كند همه و همه از بركت هدايت است .

هدايت پر ارزش ترين نعمتى است كه خالق موجودات به تمام موجودات عنايت فرموده ، و بر تمام انسان ها به خاطر اين نعمت گرانمايه در قرآن مجيد منت گذارده .

اگر هدايت نبود ، چيزى در عالم نبود ، اگر نور هدايت به وجود موجودات نمى درخشيد اثر مثبتى از موجودات پديد نمى آمد .

هدايت براى تمام موجودات عالم امريست ضرورى ، و جنبه حياتى دارد ، و هيچ موجودى در صفحه هستى بى نياز از هدايت نيست .

هدايت بنابر آيات قرآن و روايات بر دو نوع است ، هدايت تكوين كه شامل تمام موجودات هستى حتى انسان است ، و هدايت تشريع كه مجموعه مقررات الهى در چهره قرآن و كلمات معصومين است و فقط مخصوص به انسان است .

تمام منافعى كه از موجودات بروز مى كند ، و كليه آثار خير و اعمال صالحه و برنامه هاى مثبتى كه از انسان پديد مى گردد ، به علت هدايت است ، و اگر عالميان و آدميان از هدايت محروم شوند ، از آثار مثبت وجود خود محروم و از فيوضات ربانى ممنوع مى شوند .

ملائكه ، موجودات سماوى يعنى تمام ستارگان ، خورشيدها ، قمرها ، سحابيها ، كهكشانها ، نباتات ، حيوانات ، انسانها ، هر كدام مشمول فيض هدايت اند هر دسته و نوعى از هدايتى مخصوص به خود برخوردارند .

ملائكه و هدايت

ملائكه حق بنابر آيات قرآن و روايات اصناف متعدده اى هستند ، و هر دسته در عالم وجود داراى وظيفه و تكليفى مى باشند ، كه قسمت اعظمى از نظام هستى بر اساس كارگردانى آنهاست ، و خداوند مهربان هريك را به وسيله نور هدايت به وظائف خود آگاه كرده و ميدان فعاليت و عمل را در هر زمينه اى كه مخصوص به آنان است براى آنان باز گذاشته ، و هيچ يك تخلف و تمرد از فرمان مولاى خود ندارند .

قرآن مجيد مى فرمايد :

( لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ )(10) .

ملائكه خدا را نافرمانى نمى كنند و به آنه به آنان امر شود عمل مى نمايند .

اميرالمؤمنين (عليه السلام) درباره عبادت و وظايف ملائكه كه پرتو هدايت آنان است در خطبه اول نهج البلاغه مى فرمايد :

آنگاه ميان آسمانهاى بلند را باز نمود و به انواع مختلفه فرشتگان خود پر كرد بعضى از ايشان در حال سجودند ، ركوع نمى كنند ، گروهى در ركوعند بر پا نمى ايستند و گروهى در صف اند از جاى خود بيرون نمى روند ، و بعضى در حال تسبيح اند و خسته نمى شوند خواب به چشمشان نميرود و سهو در عقلشان نمى آيد ، سستى و غفلت و فراموشى نمى گيرند ، دسته اى از آنان امين بر وحى خداوندند و براى رسولان الهى زبان و ترجمه وحيند ، و براى رساندن حكم حضرت حق در رفت و آمدند .

جماعتى از ملائكه نگهبان بندگان و دربان بهشتهاى اويند ، و عده اى از آنها قدمهاشان در طبقات زيرين زمين ثابت و گردنهاشان از آسمانهاى زبرين درگذشته ، و اعضاء ايشان از اطراف جهان بيرون رفته و دوشهاى آنان موافق با پايه هاى عرش مى باشد ، در برابر عرش چشم هايشان بزير افتاده و در زير آن خود را به بال هايشان پيچيده اند .

ميان آن فرشتگان و كسانى كه فروترند از ايشان ، حجابهاى عزت و پرده هاى قدرت زده شده ، پروردگارشان را در وهم و خيال به صورتى در نياورند و اوصاف خلائق را بر او جارى نكنند و او را به مكانها محدود ننمايند و به نظائر و امثال به جنابش اشاره نياورند .

آرى ملائكه الهى هم اهل معرفت و هم اهل طاعت و عبادتند ، و هرگز تخلفى از مسير هدايت پروردگار عالم ندارند .

سماوات و هدايت

هدايت بر تمام آسمانها حكومت دارد ، و نظام شگفت انگيز سماوات محصول وحى و هدايت است .

مگر بدون هدايت اين رفت و آمد منظم ستارگان و خورشيد و قمر و شب و روز امكان داشت ؟

اندازه و حجم و وزن و حركات منظم اين عوالم نورانى كه از مجموع آن تعبير به سماوات شده مولود هدايت خداست .

قرآن مجيد در نزديك به هفتصد آيه به اوضاع منظم جهان آفرينش اشاره مى كند ، و در بسيارى از آن آيات انسان را دعوت به تدبر و تفكر مى نمايد ، تا از راه انديشه به اين نتيجه برسد كه بناى عالم و اوضاع محير العقول آن نتيجه وحى و هدايت پروردگار بزرگ است .

( وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاء أَمْرَهَا )(11) .

پس از خلقت آسمانها و زمين ، و اين كه سماوات را در هفت قسمت قرار داد ، در هر آسمانى كار آن آن را وحى كرد .

( وَآيَةٌ لَّهُمُ الَّيْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهَارَ فَإِذَا هُم مُّظْلِمُونَ * وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ * وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ حَتَّى عَادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَدِيمِ * لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلاَ اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ وَكُلٌّ فِي فَلَك يَسْبَحُونَ )(12) .

براى انسان مسئله شب كه روز را از آن بيرون مى كشيم پس در آن زمان در تاريكى اند آيه و نشانه اى است از ما .

و آفتاب سير مى كند در جائى كه برايش مقرر شده و اين سير قرار داد خداى غالب و آگاه است .

براى ماه منزلهائى مقرر كرده ايم تا وقتى كه بازگشت كند چون چوب خوشه خرماى كهنه .

آفتاب را نمى سزد كه در يابد ماه را و نه شب پيش از روز است ، همه اينها در گردونه مربوط به خود به حكم خدا و وحى حق و هدايت او در رفت و آمدند .

بررسى مسئله هدايت در عالم بالا نياز به مطالعه كتب گرانبهائى دارد كه دانشمندان شرق و غرب با زحمات طاقت فرسا نوشته اند ، و نيز نياز دارد به مراجعه به آيات شريفه قرآن و روايات گرانبهائى كه در اين زمينه از ائمه بزرگوار رسيده ، و مرحوم علاّمه مجلسى آن عالم كم نظير در باب سماء و عالم بحار گرد آورده است و اين مختصر چاره اى جز اشاره به اصل مسئله ندارد .

نباتات و هدايت

با كدام وقت و با كدام زمان ، و با كدام فكر و عقل ، مى توان مسئله هدايت را در جهان بررسى كرد ؟!

سطح كره زمين را اعم از خشكى و دريا در نظر بگيريد ، در بسيارى از مناطق زمين و در قعر درياها گياهان گوناگونى وجود دارد ، كه هريك در اين جهان حيات داراى آثارى هستند ، و اين آثار معلول مسائل بسيار زيادى است كه گياه را چون جان شيرين در آغوش گرفته و پيوستگى و نظام اين مسائل محصول مسئله با عظمت وحى و هدايت است قرآن مى فرمايد :

( أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ * ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ * لَوْ نَشَاءُ لَجَعَلْنَاهُ حُطَاماً فَظَلْتُمْ تَفَكَّهُونَ * إِنَّا لَمُغْرَمُونَ * بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ )(13) .

آنچه را مى كاريد آيا ديديد ، شما آن را مى رويانيديا ما روياننده هستيم ، اگر بخواهيم آن را خشك مى كنيم پس تأسف خورده شويد كه ما تاوان زدگانيم بلكه بى بهره گانيم .

آرى هر گياهى باذن حق و به هدايت حضرت او از زمين مى رويد ، و تمام برنامه هاى آن از دانه و شكافته شدن و ريشه كردن و ساق و برگ بيرون دادن و به شكوفه و گل نشستن و به ثمر آمدنش به هدايت حضرت حق است .

مسئله ريشه و فعاليت چشم گير او براى جذب آب و املاح و رساندن آن به آخرين نقطه درخت يا گياه ، اندازه و وزن تنه و تناسب آن با ريشه ، مقدار شاخه ها و برگ ها ، مسئله گل و شكوفه و عناصر آن اعم از كاسبرگ و گلبرگ و بساك و گرده در آن و كلاله و خامه و تخمدان و تخمك و حركات و فعاليت هاى منظم تمام عناصر گياه همه و همه از بركت هدايت الهى است ، و راستى اندكى تأمل در وضع گياهان و حتى يك گياه بهترين وسيله براى رسيدن به حقيقت توحيد است .

يكى از دانشمندان در مقاله كوتاهى كه به عنوان يك مقدمه بر يك كتاب علمى نوشته مى گويد :

يك برگ ناچيز و يك بزگ خشكيده اى كه از درخت افتاده آن را با دقت نظر ننگريد و آن را بشكافيد و به آثار حيات آن تفكر نمائيد ، ممكن است در وهله اول پيشنهاد من بر شما خوش نيايد ، ولى افرادى كه با نظر دقيق سالها به پشت و روى آن خيره شده و عمرى را به مطالععه و پژوهش شگفتى هاى طبيعت و آزمايش گياهان گذرانده اند و از بى اطلاعى و كوتاهى فكر بشر رنج مى برند ، براى وقوف به اسرار حياتى آن برگ كوشش دارند .

آن برگ كه هزاران مانند آن ، زير لگدهاى ما خورد مى شود و خروارها از آن پراكنده و در زير خاك مستور مى گردد ، همين برگ بى مقدار را خداوند زندگى و حيات و هدايت داده ، و چه فوائد و خواصى د رآن موجود است كه گشايش رموز آن با عقل كوتاه ما مقدور نيست .

سالها و قرنهاست كه گياه شناسان و دانشمندان زمان ، راجع به آزمايش نباتات كتابها نوشته اند ، با وسايل ممكنه و روش هاى علمى براى كشف و درك آثار حياتى آن كوشيده اند .

با ميكروسكوپ ها ياخته هاى آن ، با آزمايش ها تركيبات آن ، با اعمال شيميائى محتويات آن ، با برق و حرارت خواص آن را سنجيده و در تحقيق آن رنج ها برده اند .

با اين وضع و با تمام كتابهائى كه راجع به اين موضوع نوشته اند ، آيا چه فهميده اند ، چه حقايقى را براى ما عيان ساخته اند ، كدام رمزى از اسرار زندگى نهفته نباتات را فاش نموده اند ؟

هنوز هيچ ، زيرا آنچه بشر فهميده و بدست آورده سطحى ظاهرى است ، از حقيقت گياه ، از كيفيت ، از علت رشد و نمو آن ، و بالاخره از جريان مبهمى كه روزانه و هر لحظه در درون آن انجام مى گيرد اطلاعى نيست ، خبرى و نشانى نداده اند .

مى دانيم كه گياه مى رويد ، سبز مى شود ، رشد مى كند ، شكوفه مى دهد ، ميوه مى سازد ، در حد معينى از رشد كه رسيد مى ايستد ، ولى چه كسى مى تواند حقيقت اين مسئله و تغيير و تحولات آن را به خوبى درك كرده و بيان كند ، تنها چيزى كه مى توان گفت اين است كه سراسر دنياى با عظمت گياهان را نور هدايت روشن كرده ، و اين همه آثار اعجاب انگيز وجود گياهان اشعه اى از نور بى نهايت هدايت الهى است .

حيوانات و هدايت

بررسى در وضع حيات اسرارآميز حيوانات جوى ، دريائى ، زمينى ، ذره بينى ، ميكروسكبى ، و حيوانات عظيم الجثه مانند فيل در خشكى و نهنگ در دريا در عهده كسى نيست .

اگر تمام انسانها عمر خود را صرف تحقيق در حيات حيوانات كنند به گوشه اى از حيات حيرت انگيز آنان خواهند رسيد .

بررسى وجود يك حيوان از نطفه تا پايان حيات طبيعى عمرى دراز و دستگاه هاى علمى سنگين و حوصله اى به وسعت عالم لازم است .

قرآن مجيد خلقت حيوانات و به خصوص سير حيات آنان و اسرار وجودى آفرينش اين موجودات پر فائده را از آيات و نشانه هاى بارز الهى قرار داده ، و از مردم دعوت مى كند در آفرينش حيوانات و منافع وجودى آنان براى شناخت حق انديشه نمايند .

قرآن مجيد تمام حيوانات عالم را مسخر هدايت مى داند ، و مى گويد راهى را كه حيوانات طى مى كنند به هدايت خداست .

( مَا مِن دَابَّة إِلاَّ هُوَ آخِذُ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاط مُسْتَقِيم )(14) .

اگر مسئله هدايت در حيوانات نبود ، مى دانيد چه هرچ و مرجى در هوا و دريا و در خشكى پديد مى آمد ؟

اين هدايت خداست كه نمى گذارد در عالم حيوانات كمترين بى نظمى رخ بدهد ، و حيوانى باعث افساد در عالم حيات شود .

قرآن مجيد بطور صريح مسئله وحى را كه عبارت از ارائه هدايت است نسبت به حيوانات مطرح مى كند ، چنانچه در آيه 69 ـ 68 سوره نحل به اين معنى اشاره دارد :

( وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتاً وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ* ثُمَّ كُلِي مِن كُلِّ الثَّـمَرَاتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاًَ يَخْرُجُ مِن بُطُونِهَا شَرَابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوَانُهُ فِيهِ شِفَاءٌ لِلنَّاسِ إِنَّ فِي ذلِكَ لاَيَةً لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ ) .

خداوند به سوى زنبور وحى فرستاد ، كه براى خود از كوهها و درخت و آنچه از چوب مى سازند خانه بگير .

سپس از همه ثمرات بخور و راههاى پروردگارت را چون رام شدگان برو از شكم زنبور آشاميدنى بيرون مى آيد با رنگ هاى گوناگون ، در آن آشاميدنى شفاى مردم است ، در داستان زنبور نشانه اى است براى گروهى كه انديشه كنند .

( أَفَلاَ يَنظُرُونَ إِلَى الإِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ )(15) .

آيا در آفرينش شتر دقت نمى كنند كه چگونه به انواع حكمت و منفعت براى بشر آفريده شده .

سنگين ترين بار را در حاليكه خوابيده ، بر او بار مى كنند ، و او به راحتى به خاطر اين كه ساختمان وجودش از نظر فيزيكى هماهنگ با قواعد جراثقاى آفريده شده از جاى بر مى خيزد .

وضع ساختمان پايش به نحوى است كه در سخت ترين جاده ها و به روى سنگلاخ ها و خارها به راحت ترين وجه راه پيمائى مى كند .

در بيابانهاى خشك و بى آب و علف ، و سوزنده در حالى كه اثرى از جاده در آن بيابان نيست به سوى مقصد حركت مى كند و بدون اين كه منحرف شود و گيج و سرگردان گردد به مقصد مى رسد ، آيا اين به مقصد رسيدن جز هدايت حضرت الهى چيز ديگر هست ؟

به اندازه يك هفته ذخيره آب با خود بر مى دارد ، و آن آب را به تدريج در مسير راه مصرف مى كند .

شير و پشم و گوشت و استخوان او براى صاحبانش انواع منافع و حكمت ها را در بر دارد و روى هم رفته اين حيوان كه با اين جثه بزرگش رام انسان است يكى از پر منفعت ترين جانوران روى زمين براى اهل زمين است !!

داستان شگفت انگيز زندگى حيوانات ، چيزى نيست كه بتوان در اين صفحات منعكس كرد ، مسئله اين نوشتار مسئله معارف الهى است ، شرح اوضاع طبيعت نيست .

تاكنون در شرق و غرب از قديمى ترين زمان با زحمات طاقت فرساى دانشمندان ، درباره زندگى اعجاب انگيز انواع حيواناتى كه تاكنون بشر شناخته كتابها نوشته شده ، آمار اين كتب گرانبها از هزاران هزار متجاوز است ، مطالعه اين كتابها انسان را جداً به اين حقيقت آشنا مى سازد ، كه كوچك ترين و كمترين حركت حيوانات در سايه هدايت الهى است و جز اين حقيقت چيزى را نمى توان باور كرد .

حيوانات عالم چه بحرى چه برى چه جوى ، در محدوده زندگى خويش به منافع و مضارى كه در راه حيات آنان است به تمام معنى آگاهند ، و بر اساس همان آگاهى به حيات خود ادامه مى دهند ، در اين قسمت لازم است به چند نمونه از آشنائى و هدايت حيوانات نسبت به حيات خويش اشاره شود ، تا بدانيد كه تمام حركات اين موجودات چنان كه قرآن مجيد مى فرمايد متصل به هدايت است .

يكى از دانشمندان مى نويسد ، موش نر و ماده و عقرب نر و ماده اى را گرفتم و هريك را در جائى مجزاى از يك ديگر قرار دادم .

پس از مدتى كه هر نوع حيوان جفت گيرى كردم ، و مولود هريك پا به عرصه وجود گذاشت بلافاصله نر و ماده موش و عقرب را از آن محل بردم .

بچه هر دو د رآن محل جداى از يك ديگر رشد كردند ، در حالى كه جائى و چيزى جز همان جائى كه رشد كرده بودند بر خود نديدند .

سپس شيشه اى تهيه كردم بچه موش را در آن انداختم و شيشه را با پارچه اى پوشاندم ، تا موش جائى را نبيند ، آنگاه بچه عقرب را گرفته و در آن شيشه كردم ، سپس به تماشاى اوضاع درون شيشه نشستم ، در چند لحظه بسيار كوتاه موش كه چيزى در عالم نديده بود ، و اولين بار بود چشمش به موجود ديگرى افتاد به عقرب خيره شد ، و قبل از اين كه عقرب به خود بجنبد ناگهان موش با عجله و سرعت به سوى او دويد و دندان تيزش بند آخر دم عقرب را چيد و سپس به كنارى نشست !!

اين مسئله چيست ؟ چرا موش عقرب را نبلعيد ، چرا او را از وسط نصف نكرد ، چرا دم عقرب را از بيخ دم دندان نگرفت ، چرا سر عقرب را جدا نكرد آيا جز هدايت حضرت حق چيز ديگرى در اين داستان حكم فرماست ، مگر هوش حيوانات چقدر است و تازه اين هوش را از كجا آورده اند ؟!!

جا دارد كه در برابر پيشگاه با عظمت حضرت دوست با كمال تواضع و خشوع سر عبادت به خاك ذلت نهاده و عرضه بداريم :

دعوى عشق جانان در هر دهان نگنجد *** وصف جمال رويش در هر زبان نگنجد
نور كمال حسنش در هر نظر نيايد *** شرح صفات ذاتش در هر بيان نگنجد
عز جلال وصلش جبريل در نيابد *** منجوق كبريايش در لامكان نگنجد
عكسى ز تاب نورش آفاق بر ندارد *** فيضى زفضل جودش در بحر و كان نگنجد
سيمرغ قاف عشقش از بيضه چون برآيد *** مرغى است كآشيانش در جسم و جان نگنجد
يك ذره بار حكمش كونين بر نتابد *** يكنكته راز عشقش در دو جهان نگنجد
يك شعله نار قهرش هفتم سقر بسوزد *** يك لمعه نور لطفش در هشت جنان نگنجد
خوناب عاشقانش روى زمين بگيرد *** افغان بى دلانش در آسمان نگنجد
آن را كه بار يابد در بارگاه وصلش *** در هر مكان نيابى در هر زمان نگنجد
شكرانه چون گذارم كامروز يار با من *** زان سان شده كه مويى اندر ميان نگنجد
گويند راز وصلش پنهان چرا ندارى *** پنهان چگونه دارم كاندر نهان نگنجد
گفتى ز وصل رويش با ما بده نشانى *** اين خود محال باشد كاندر نشان نگنجد
نجما حديث وصلش زنهار تا نگوئى *** كان عقل در نيابد و اندر دهان نگنجد
از گفت و گو نيابد وصلش كسى محالست *** بحر محيط هرگز در ناودان نگنجد

بدن برخى از حيوانات داراى قوه برق است ، آن هم در حدى كه اگر به دشمن بزند او را خشك مى كند ، ولى اين حيوانات در تمام برخوردها از اين قوه مصرف نمى كنند ، تنها وقتى به دشمن خود برخورد مى كنند ، آن هم وقتى كه حس كنند دشمن قصد سوئى دارد ، به مقدار لازم از بدن خويش برق بيرون مى دهند و از چند قدمى با فرستادن الكتريسته به سوى دشمن ، كار دشمن را ساخته و او را از پاى در مى آورند .

اينان چرا همه را دشمن خود نمى دانند ، دشمن را از كجا مى شناسند ، از قصد دشمن چگونه خبر مى شوند ، به چه صورت به اندازه اى كه دشمن نابود شود برق از بدن خود بيرون مى فرستند ، مولد و كارخانه اين برق در كجاى بدون آنهاست ، بدن آنها كه همانند ساير حيوانات گوشت و پوست و خون و استخوان و رگ و پى است ، شما از وضع اين نوع از حيوانات جز كارگردانى عالمى مدبر ، حكيمى آگاه ، قادرى توانا ، چيز ديگرى مى فهميد ، آيا اسم اين برنامه و حركت را جز هدايت الهى چيز ديگرى مى گذاريد ؟!!

بعضى از حيوانات كه در دريا زندگى مى كنند در مقابله با دشمن از خود رنگ پخش مى كنند ، در حالت عادى در آب مى گردند ، همين كه از دور چشمشان به دشمن مى افتد ، و حس مى كنند دشمن به سوى آنها هدف گيرى كرده ، در اطراف خود رنگ سياه پخش مى كنند و خويش را در لابلاى رنگ از دسترس دشمن دور نگاه داشته و از منطقه دور مى شوند !

اينان از كجا دشمن را مى شناسند در حالى كه در اطراف آنان هزاران هزار جانور زندگى مى كنند و براى هيچ يك رنگ پخش نمى كنند .

كارخانه رنگ سازى در كجاى بدن آنهاست ، اين همه معلومات را از كجا آموخته اند آيا مسئله اى جز هدايت الهى در اين نوع از حيوانات و ماهيان دريا چيز ديگرى هست .

برخى از ماهيان دريا كه در اعماق آب در آنجائى كه نور خورشيد نمى رسد زندگى مى كنند ، اينان براى يافتن طعمه از پس گردن خود توليد روشنائى مى كنند ، به اين معنى كه وقتى نيازمند به غذا مى شوند ، به اندازه كمى گردن خود را پائين مى اندازند ، اطراف آنان از نورى كه از پس گردنشان مى درخشد روشن مى شود ، در سايه اين روشنائى شروع به صيد طعمه مى كنند ، چون دشمن را ببينند سر خود را به سرعت بالا برده و اطراف خود را تاريك كرده و در تاريكى فرار مى كنند .

كارخانه مولد نور در كجاى بدن آنهاست ، از كجا به اين نور پى برده اند ، و از كجا فهميده اند كه وقتى سر خود را به طرف بالا ببرند اتصالى حاصل شده و نور مى درخشد ، و از كجا دانسته اند با بالا بردن سر اتصالى قطع مى شود و چراغ خاموش مى گردد ، دوست و دشمن را از كجا به اين خوبى تشخيص مى دهند ، آيا جز هدايت الهى منبع ديگرى براى فهم اين همه مسائل براى آنها هست ؟!!

يكى از كوهنوردان مى گويد در تمام مدت سال از منزلم تا بالاترين نقطه تپه اى كه در محيط زندگيم بود راهپيمائى مى كردم .

زمستان بسيار سردى بود ، برف سنگينى زمين را پوشانده بود ، از محلى كه رفته بودم بر مى گشتم ، در مسير راهم در بالاى تپه حوضچه اى بود كه در آن پر از آب بود ، گنجشك هاى زيادى هر روز پس از خوردن دانه به كنار آن حوضچه براى آب خوردن مى آمدند آن روز سطح حوضچه را يخ ضخيمى پوشانده بود ، گنجشك ها به عادت هر روز كنار حوضچه آمدند نوك زدند ، سطح محل را يخ زده يافتند ، ايستادم ببينم اين حيوانات كوچك ولى با حوصله چه مى كنند .

ناگهان يكى از آنها روى يخ آمد و به پشت بر سطح يخ خوابيد ، پس از چند ثانيه به كنارى رفت ، ديگرى به جاى او خوابيد ، و پس از چند لحظه دومى برخاست ، سومى بجاى او قرار گرفت ، همين طور مسئله تكرار شد تا با حرارت بدن خود آن قسمت را آب كردند وقتى نازك شد با نوك خود شكستند آب بيرون زد ، همه خود را سيراب كردند و رفتند ، راستى اين عمل اعجاب انگيز چيست ، از كجا فهميدند يخ با حرارت آب مى شود ، و سپس از كجا فهميدند كه بدن خود آنها حرارت مناسب را دارد ، و از كجا دانستند كه بايد اين حرارت با خوابيدن روى يخ به يخ برسد و از كجا فهميدند كه با خوابيدن يك نفر مشكل حل نمى شود ، بلكه بايد به نوبت اين برنامه را دنبال كرد ، آيا جز هدايت حضرت حق اسم ديگرى بر اين داستان مى توان گذاشت ؟!!

در كتابى كه درباره اسرار حيات حيوانات برى و بحرى و جوى نگاشته شده بود خواندم : يكى از كشاورزان مى گفت يك روز صبح زود در منزلم كه در نزديكى مزارع قريه بود نشسته بودم ، صداى گربه اى توجهم را جلب كرد ، در خانه را باز كردم ديدم گربه پشت در خانه من در حال فرياد كردن است ، به تصور اين كه گرسنه است براى او غذا آوردم ولى نخورد ، گوشت و شير آوردم لب نزد ، دنبال او حركت كردم آرام شد ، او را تعقيب كردم به كلبه اى گلى در وسط مزرعه كه پر از كاه بود رسيدم ، گربه وارد كلبه شد من هم دنبال او رفتم ناگهان چشمم به چند بچه گربه افتاد كه هنوز چشم باز نكرده بودند اطراف مادر را گرفتند و در آغوش او رفتند ، چيزى از اين مسئله دستگيرم نشد ، به خانه برگشتم تا فردا صبح شد ، به ياد داستان ديروز افتادم ، به خود گفتم به كلبه سرى بزنم و احوال مادر و بچه هاى او را بگيرم ، شايد احتياجى به غذا داشته باشند ، مقدارى غذا با خود بردم وقتى به كلبه رسيدم ديدم بچه ها به سينه مادر چسبيده اند و سينه خشك مادر را مى مكند در حالى كه مادر آنها مرده ، بلافاصله سرپرستى بچه ها را به عهده گرفتم و عهد كردم آنان را بزرگ كنم . گربه مادر يك روز قبل از مرگ از كجا از تمام شدن عمرش خبردار شد ، و چگونه براى ادامه حيات فرزندانش به اين فكر افتاد كه به دنبال سرپرستى گشته و بچه هاى خود را به او بسپارد ، و سپس راه خانه كشاورز را از كجا پيدا كرد ، و چگونه او را به كلبه آورد ، اين عمليات حيرت انگيز واقعاً جوشش وجودى خود حيوان است ، اين را مى توان باور كرد ، اين برنامه هاى اعجاب آور به قول قرآن مجيد جز هدايت حضرت حق چيز ديگرى هست ؟!!

اين قدر گفتيم باقى فكر كن *** فكر اگر جامد بود رو ذكر كن
ذكر آرد فكر را در اهتزاز *** ذكر را خورشيد اين افسرده ساز
ذكر گو تا فكر تو بالا كند *** ذكر گفتن فكر را والا كند