بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگی شناسی جلد 7, استاد جلال الدین فارسی   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ENSAN001 -
     ENSAN002 -
     ENSAN003 -
     ENSAN004 -
     ENSAN005 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page




48

آزادى در محيط اجتماعى



محيط و تربيت
از عواملى كه در شكل و كيفيت دادن به فرد موثرند يا در مورد افراد متعالى در تكوينشخصيت دخالت دارند يكى ساختار تعالى شناختى او و ديگرى لايه خودمختارى اينساختار است . هر چند اراده جزيى از ساختار تعالى شناختى فرد به شمار مى آيد ولى درواقع (خود) اصلى اوست همان چيز كه مى تواند بعضى از استعدادهاى فطرى ياساختارى را شكوفا كند و برخى را عاطل گذارد يا از راه كارهاى ممكن در ارضاى سائقهيكى را برگزيند و يا محركى چون آز را در اختيار گيرد يا آن را عقيم نهد، هم چنينحقگرايى را بپرورد يا عاطل رها كند. اراده فرد جزيى از ساختار موروثى تعالى شناختىاست ؛ اما جزو بسيار مهمى كه در استعدادها و توانايى هاى فطرى و در ساختار طبيعىزيستى و در امكانات محيطى دخل و تصرف مى كند. از چگونگى هميندخل و تصرف هاست كه انواعى از زندگى و تنوعى از مردمان ، منش ها و رفتارها به وجودآمده است .
اينك هنگام آن است كه از عامل مهم ديگرى در (شدن ) آدمى و در تكوين شخصيت او سخنبگوييم و آن محيط اجتماعى است .
شدن آدمى و تكوين شخصيتش همواره در بستر دو محيط طبيعى و اجتماعى صورت مىپذيرد. چنان كه امر زيستن هم چنين است . در رشد و نمو اندامها و تغييراتى كه شخص ازكودگى تا پيرى و مرگ پيدا مى كند هم ساختار زيست شناختى او موثر است و هم محيططبيعى و هم محيط اجتماعى اش ، اما اين كه هر كدام به چه ميزان تاثير مى گذارند مسالهاى است كه از قديم مورد بحث و محل خلاف بوده است .
از ديدگاه دينى و تعالى شناختى ، كردار آدمىمعلول علايقى است كه خود در تكوين آنها نقش داشته و تصميم به آن گرفته است و درعين حال تابع راه كارها و امكانات موروثى و محيطى او همان چيزى است كه حدود آزادىگزينش وى را تعيين مى كنند. هرگاه محيط طبيعى يا اجتماعى ، يا هر دو، چنان باشند كهآزادى گزينش و انتخاب راه كارى را كه به صلاح خويش ميداند از او سلب كنند راه رشد وتعالى به رويش سد خواهد گشت . چه ، آزادى آدمى در امكان گزينش وى از ميان امكاناتراستين موجود نهفته است . اين آزادى نه به معنىعمل كردن با آگاهى از ضرورت و موجبيت ، بلكه به معنى تصميم گيرى و اقدام مبتنىبر آگاهى از اختياهاى مختلف و عواقب هر يك از آن هاست . اقدام و رفتار مامثل هر رويدادى معلول علتى است . اما در مجموعه رويدادهاى پيش از اقدام و رفتارمان چهبسا چندين انگيزش ناشى از تفاعل ساختار ما با محيط وجود داشته باشد كه بتوانندعلت رويداد بعدى شوند يا اگر علت هم نمى شوند اقتضاى آن رويداد را داشته باشند.اين كه كدام يك از آن علل ممكن علت موثر يا موثرتر خواهد شد به هشيارى ما و بهتصميم و اراده ما بستگى دارد. به ديگر بيان ، اقدام و رفتار ما مانند ساير رويدادها بىعلت نيست ، اما همه چيز هم مقدر نيست .
مساله اى كه در دين و تعالى شناسى مطرح است روابط فرد با جامعه اى است كه در آنبه سر مى برد و حدود تاثيرى كه هر يك بر ديگرى به جا مى گذارند. عده اى ازافراد با محيطى كه در آن زندگى مى كنند تا حدودى هماهنگ و سازگارند اما بسيارى همبا آن سر ناسازگارى دارند و حتى به براندازى آن كمر مى بندند. از طرفى جامعه هايا محيطهاى اجتماعى مختلف و متضادى داريم و به همين سبب سازگارى يا مخالفت فرد باجامعه و محيطش معانى مختلفى مى تواند داشته باشد.
اين مساله به شكلى كه در دين و تعالى شناسى مطرح است در تاريخ انديشه روانى -اجتماعى با مسله مشابهى كه در روان شناسى اجتماعى و در جامعه شناسى مورد بحث وجدال است و با مساله وراثت و تربيت كه در زيست شناسى و رشته هاى ديگر مورد مطالعهقرار دارد و با مسله وراثت و محيط كه در ميان انگليسى زبانان به رابطه طبيعت و تربيت(1) تحويل گشته و در بحث از آن مى كوشند تا سهم جنبه زيستى و جنبه اجتماعى درسرمايه روانى هر فرد را تعيين كنند در تماس دائم و گاه در اختلاط بوده است . به همينجهت لازم مى بينم با مشخص كردن آن مباحث زمينه جداسازى بحث خود رااز آن ها فراهم آورم .اين جداسازى ، مكمل جداسازى اى است كه براى متمايز ساختن ساختار تعالى شناختى فرداز ساير ساختارهايش ك ساخته و پرداخته رشته هاى مختلف علوم است انجام داده ام .(2)در زيست شناسى بحث بر سر اين است كه هر فرد دو منشا دارد: يكى ساختمان تخمى كهاز آن پديد آمده است و ديگرى چگونگى رشد و پرورش يعنى تاريخچه تكاملش .خصايص موروثى در تخم به صورت زمينه و استعداد بالقوه موجودند و برحسب محيط ياشرايطى كه تخم ، جنين ، نوزاد و فرد بالغ از آن برخوردار باشند آن استعدادهاىبالقوه به فعاليت مى افتند يا عاطل و به حال خمود مى مانند. تاريخچه پرورش هرفرد مانند ساختار موروثى او و طرز تنظيم ژن هاى تخمى كه از او پيدا شده ،اختصاصى است . ولى از ميزان سهمى كه هر يك از اين دوعامل - وراثت و محيط - بر ساختمان ما ميگيرند اطلاعى نداريم و نمى دانيم اثر وراثتمهمتر است يا محيط و تربيت (3) اما نتيجه مشاهدات و تجارب نشان ميدهد كه سهم وراثتو تربيت - يامحيط - بر حسب افراد مختلف فرق مى كند. مثلا نقصعقل و ديوانگى و هموفيلى و گنگى از معايب ارثى است . برخى بيمارى ها مانند سرطان وسل به شكل زمينه از پدر و مادر به كودكان منتقل مى شود و از آن پس شرايط محيط وچگوگى زندگى ممكن است از پيدايش آنها ممانعت كند يا پيدايش آنها راتسهيل نمايد. در مورد فعاليت بدنى و تصميم گيرى هوش و قضاوت نيز وضع به همينمنوال است . عوامل شيميايى ، فيزيولوژيك و روانى ، محيط نمود و رشد زمينه ها واستعدادهاى سرشتى را مساعد ميكند و يامانع ميشوند.
در اين محيط، احتمال وقوع پنج اسارت ، و بالضروره امكان رخداد پنج آزادى و پنج حركتاعتلا از اسارت به آزادى هست كه آن حركت همانا سير تقرب يا ديندارى و رهايى يا نجاتاست :
1. آزادى از سلطه سياسى ، يا سلطه گر سياسى طاغوت
2. آزادى از سلطه اقتصادى ، يا مالكان دنياداروسائل توليد مترفين
3. آزادى از وابستگى به اشياء
4. آزادى فرهنگى يا رهايى و گسستن از سنت الحادى - طاغوتباطل
5. آزادى از سلطه فرهنگى كاهنان ، فلاسفه زندگى هاى پست ، و سلاطين رسانه اى
1. آزادى از سلطه سياسى
ما همواره در معرض اسارت سياسى قرار داريم ، اسارت در قيد و بند الزامات قانونى .سياسى طاغوت ، كه فشارى بر ما وارد مى سازد وتحميل مى كند كه خداوند از آن با واژه ى (اءصر) ياد كرده يكى از رسالتهاىپيامبران را الغاى آن الزامات و قوانين شمرده است ؟تحميل (اءصر) يا الزامات قانونى - سياسى به اتكاى سلطه گرى يا ادعاى حققانون گذارى بدون قيد شرط امكان پذير است كه مى توان از آن به عنوان سلطهحاكمانه يا سياسى ياد كرد طاغوت عنوان چنين سلطه گرى است خواه يك تن باشد يامانند جمهورى رم باستان و بسيار از دولتشهرهاى يونان و روم قديم شورايى از روساىقبائل يا گروه اجتماعى (مدنيون ) كه طبقه حاكمهراتشكيل مى داد يا مجلس سنا كه (انجمن ملوك ) شهرت يافته بود. مجالس دولتهاىغربى مدرنيته و حتى اكثريت راءى دهندگان به آن مجالس نيز عارى از اين ماهيت نبودهعنوان طاغوت دارند و دنياداران و مستكبران متشكلى بيش نيستند.
اين اسارت ، هم يك واقعيت فردى است و هم يك واقعيت اجتماعى و در سطح يك ملت . بهعبارت ديگر، الزامات ناشى از سلطه حاكمانه بر فرد است و بر عموم مردم و اتباع حتىساكنان خارج يك كشور.
رهايى از اين سلطه و فروگذاشتن بند و تحميلات جابرانه اش آزادى فرد و ملت است ازقيد و بند آن الزامات و از سلطه سياسى طاغوتى و قوه مقننه الحادى و سكولار. با تحققاين آزادى ، انقلاب سياسى تكاملى در كشور رخ مى دهد همان گونه كه در ايران بيست ودوم بهمن 57 روى داد. در انقلابهاى غير تكاملى و غير توحيدى فقط سلطه و تشريعطاغوتى ميان طبقه حاكمه سابق و طبقه حاكمه جديد دست به دست مى شود. يك جابهجايى اتفاق مى افتد.
دوام اسارت - ذلت سياسى بستگى به دوام (تبعيت ) و اطاعت مردم يا اكثريت آنها يااقليتى مقتدر و توانگر و رزم آور از امر طاغوت دارد و عدم روى آورى آنان به پيامبران ورهبران آزاديبخش . از اين حالتشان خداوند چنين حكايت مى فرمايد: و عصوا رسله واتبعوا امر كل جبار عنيد(4) و اتبعوا امر فرعون و ما امر فرعون برشيد(5)انهم عصونى و اتبعوا من لم يزده ماله و ولده الا خسارا(6) آنان در برابر مننافرمانى كردند و كسى را تبعيت و اطاعت كردند كه ثروتش و كثرت نفراتش برايش جززيان بردن (پستى و بعد از خدا و فرجام دردناك ) نيافزود.
سبب اين كه تبعيت و اطاعت و دنباله روى مردم از چنين حكامى و رهبران احزاب و اتحاديه هاحتى سياسى و انقلاب هايى براى آنان جز ذلت و پستى و بعد از خدا و سقوط به جهانپست و اسارتگاه جهنم نتيجه اى ندارد آن است كه اوامر و نواهى آن حكام و سياستمداران جزاز علائق پست استكبارى و دنياداريشان نشاءت نمى گيردمثل هر كار و رفتار و سياست آگاهانه و ارادى ديگرى رفتار و سياست يا از علائق عاليه، و از محرك فطرى حقگرايى سرميزند يا از آز و علائق پست دنيادارى و يا از علائق پستاستكبارى . حالت چهارمى در جهان انسانى رخ نمى دهد. وقوعشمحال است براى جلب توجه به اين حقيقت خداوند بيان نهى از تبعيت از سلطه گران رابه اين صورت تغيير داده مى فرمايد ولا تتبع اهوائهم (علائق پستشان را) واحذرهم انيفتنوك از علائق پست آنان تبعيت مكن و از اين كه ترا بلغزانند و فاسد كنند بر حذرباش .(7) ولا تتبع اهواء الذين كذبوا بآيتنا(8) و يريد الذين يتبعونالشهوات ان تميلو ميلا عظيما(9)
براى تشخيص اين كه مجلس قانونگذارى معينى صالح است يا فاسد و نامشروع ، وقوانيش اگر اطاعت و بكار بسته و اجرا شود چه آثارى در مردم و هر انسانى مى گذارد:پستش مى كند يا رشد معنوى ميدهد؟ به جان و مال و حيثيت او آسيب و ضرر ميزند يا نفع مىرساند و مفيد مى افتد؟ بايستى علائق اكثريت اعضايش را در هر راءى گيرى شناخت كهعاليه و حقگرايانه است يا استكبارى و دنيادارى ؟ آن مجلس ، عصارهفضائل ملت و راءى دهندگان است يا عصاره رذائل ملت ؟ راءى دهنده با آن با چه انگيزه وقصد و هدفى راى داده و راءيش درست به كسى داده شده است كه همان قصد و خواست رابرآورده مى سازد يا نه ؟ قوانين مصوبه آن در راستاى اوامر و نواهى الهى و احكام عقلىمبتنى بر تجارب تاريخى و اجتماعى است يا نه ؟
2. آزادى اقتصادى
اسارت ديگرى كه بشر در زندگى اجتماعى همواره گرفتارش بوده ناشى از حق مالكيتمطلقه بر وسائل توليد و منابع آن است . سلطه گران اقتصادى ، مالكان يا سرمايهدارى ليبرال يا خودخواه خودكامه است كه با خوشگذرانى يا عياشى مشخص شده طبقه ى(مترفين ) خوانده شده است . بردگان در تاريخ باستان و در اروپاى قرون وسطى ازجمله اين اسيران اند. كارگران صنعتى - يا پرولتاريا به نظر صائب مكتبسوسياليسم و نيز كارل ماركس در كشورهاى صنعتى مقهور مالكيت مطلقه و بدون قيد وشرط سرمايه داران و مالكان اند. اتحاديه هاى كارگرى و جنبش هاى سوسياليستى همگىبر اين نظرند و براى گسستن اين بند و الغاى چنين مالكيتى مجاهدات بيدريغ و خستگىناپذير كرده اند. سوسياليسم ، انديشه ، طرح و تلاش در راستاى اين رهايى و آزادىاست .
پيش از همه ى اينها، سنت فرهنگى - سياسى توحيدى و وحيانى در صدد الغاى چنين حقمالكيتى است تا مالكيت مشروطه اى را برقرار كند كه هم راه كسب آن شرايطى دارد وهماراده آن و هم چگونگى مصرف و موارد مصرفش . چنانكه مالكيت مطلقه را به خداونداختصاص داده و حق مالكيت مشروع را تواءم با وظيفه و مسؤ وليت ساخته است و راهكارهاىجلوگيرى از تبديل آن به سلطه مالكانه رانشان داده و مسؤ وليت همگانى و مسؤ وليتحكومتى ساخته است . چنانكه سفيه را از تصرف دراموالش ممنوع گردانيده اجازه نابودىاموال يا بهدر رفتن و اسراف را به صاحبش نداده اسراف را عملى شيطانى شمرده و دراموال توانگران براى گدا و محروم (حقى معلوم )مقرر فرموده است .
بالاتر از اينها، با معرفى دسته ها و اصناف آنان ، مجازاتهاى متعدد و متنوعى براىآنان وضع كرده و حكومت اسلامى را مكلف به تعقيب و دستگيرى و دفع و حذف آنها كردهاست . چنانكه در جامعه - دولت توحيدى جنگى دائمى عليه اينعوامل مخل و مفسد جريان دارد.
3. آزادى از وابستگى به اشياء
اين اسارت نبايد با اسارت علائق پست كه در محيط درونى روى مى دهد اشتباه شود. چهعلائق پست را ما خود در خويشتن ايجاد مى كنيم كه البته متعلقاتش در محيط اجتماعى ، محيططبيعى ، و محيط بين المللى واقع است . حال آنكه (اشياء) در محيط بيرونى اند نه درمحيط درونى ما.
آيات زير به اين اسارت اشاره دارند:
ان يتبعون الا الظن و ما تهوى الانفس (10) جز اسير گمان و آنچه خودشان به آنعلاقه دارند نيستند. و اتبع الذين ظلموا ما اترفوا فيه و كانوا مجرمين (11) وكسانى كه ستم كردند (بر خود و بر خلق - يا شرك ورزيدند) اسير آن چيزهايى شدندكه مايه خوشگذرانيشان بود و خود تبهكار بودند. تركضوا و ارجعوا الى ما اترفتمفيه و مساكنكم لعلكم تسالون . قالوا يا ويلنا انا كنا ظالمين . فازالت تلك دعواهم حتىجعلنا هم حصيدا خامدين (12)
چگونگى جان كندن و مواجهه اسيران (اشياء) با عذاب هولناك جهنم برزخى را بهتصوير مى كشد: فلما احسوا باسنا اذاهم منها يركضوين . هنوز نمرده اند وحواسشان كار ميكند. در نتيجه با احساس عذاب هولناك جان كندن خاص چنين موجودات پستى، در صدد رويگردانى و گريز از معبودهاشان : اشياء، برمى آيند. ولى توان گريزندارند و آواى هستى را مى شنوند كه (نگريزيد و ندويد و برگرديد پيش همانچيزهايى كه مايه عيشتان بود و جايگاه عيشتان ): الى ما... و مساكنكم ؟ يعنىوجودشان در طول زندگى زشتكارانه و عشق ورزى و پرستش آن اشياء و در آنمحل ، شده است همان چيزها و همان محل : عشرتكده ، ميكده ، كارخانه ، گاودارى ، مزرعه ،تجارتخانه ، بانك ، موزه ... صندلى مجلس طاغوتى ، مسند رياست جمهورى ، تخت سلطنت.(13) (برگرديد براى پاسخگويى !) و پاسخشان اين است : (ما بر خود و برخلق ستم كرديم و به خدا شرك ورزيديم .) اين اقرار در لحظات جان كندن و سقوط بهيكى از دركات جهنم برزخى تكرار مى شود تا از حركت باز ايستند در حاليكه (درويدهجامدى ) شده اند! هيمه اى سوختنى ، هيمه دوزخ برزخى ...(14)
هزار و سيصد سال پس از نزول اين آيات ، بسيارى از متفكران مغرب زمين و روانكاوانى ازجمله اريك فروم از مسلح شدن آدم در همين زندگى و در جامعه هاى صنعتى و تبديلش بهشى ء و كالا سخن به ميان مى آوردند.(15)
4. آزادى از سنت فرهنگى - سياسى الحادى و طاغوت
براى زندگى كردن به دانش آن و درسى كه چگونه زندگى كردن و مردن را به مابياموزد نياز داريم . براى زيستن ، درس بهداشت و راهنمايى پزشكان بكار ميآيد. براىزندگى انسانى و براى حيات طيبه كه فراتر از آن است درس دين بكار مى آيد كهچگونگى سير تقرب يا رشد معنوى و بسط شخصيت را مى آموزد. كتابش قرآن ، معلمشخدا، پيامبران ، و دينشناسان اند - برحسب مرتبه علميشان - و بصورت سنت فرهنگى- سياسى توحيدى در هر اقليم و جامعه بزرگى جارى است . ميراثى فرهنگى است وادبياتى دارد كه از نسل گذشته به نسل حاضرانتقال يافته به نسلهاى آينده سرازير مى شود.
در كنار آن ، سنت الحادى - طاغوتى جريان دارد كه دانش ، فلسفه ، و درس زندگىاستكبارى است يا زندگى دنيادارى يا جانورى محض و دون جانورى . اينها فلسفه هاىزندگى پست ، آداب و رسوم آن ، قواعد و هنجارهايش ، سرمشقهاى آن ، جهان - انسانشناسى ها هر يك از آنها و قوانين و دستورهاى مربوط به آنهاست .
ما در مقام فرد انسان امكان بيش از چند تحول كلى پست و اعلى را نداريم . تنها ميتوانيم درعين جانور بودن يكى از دو زندگى پست استكبارى و دنيادارى يا يكى از دو زندگىعالى انسانى و طيبه را برگزينيم و داشته باشيم . چنانكه قادريم جانور محض باشيمو حتى دون جانور شى ء، كالا، بشويم . جمع يك زندگى پست با يك زندگى عالى بربنياد زيستن - يا زندگ جانورى - در ما نيزمحال است . براى مثال ، با حفظ زيستن و بقاى جانورى كه بنياد هر گونهتحول كيفى در ماست نمى توانيم هم مستكبر و هم ديندار باشيم يا هم انسان راستين و همدنيادار.
اين همان حقيقتى بزرگ است كه عيسى عليه السلام بدين عبارت بيان مى فرمايد: (هيچكس دو آقا را خدمت نميتواند كرد زيرا يا از يكى نفرت دارد و با ديگرى محبت ، و يا بهيكى وفادار مى ماند و از ديگرى رو مى گرداند.محال است كه هم خدا را بپرستيد و اطاعت كنيد و هم قمونا - نماد ثروت و سرمايه دارىرا.)(16)
لكن گزينش يك زندگى پست يا عالى هر چند يك توانايى و امكان ساختارى است بازچندين عامل محيطى در اين انتخاب اثر گذارند. امكان آگاهيش از آنها و مقايسه آنها بايكديگر كه بستگى دارد به زمان و مكان تولدش در يك خانواده توحيدى بدنيا آمده باشديا در يك خانواده الحادى ، از پدر و مادرى صالح بياموزد و تقليد كند يا ناصالح ؟ درجامعه اش حاكميت با كدام سنت باشد؟ گسستن از يك سنت و پيوستن به ديگرى و تغييرنوع زندگى برايش به چه بهايى تمام شود؟ توان خر ورزيش ، فراغتش براىانديشيدن ، جستجو، پرستش و دانايى درباره معناى زندگى چه باشد؟
مشاهدات اجتماعى ثابت كرده سنت جارى وسيله اى است كه از طريق آن هر كودك چيزى ازرسوم اخلاقى و ذخيره ى دانش ‍ متراكم و عقايد نياكانش و خلاصه راه و رسم زندگى آنانرا فراميگيرد. تاثيرات تقليد نيرومندتر از مهارت بزرگسالان براى بهره گيرى ازآنهاست نيروى گيرندگى كودك از محيطش مهم تر از همه روشهاى انگيزش بيرونى است. در عين حال كودك نمى تواند از بزرگسالى كه در محيط خانه ، مدرسه ، دولتحامل سنت خاصى است تاثير نپذيرد يا از آن بگريزد.
شرايط در بلوغ و جوانى فرق ميكند. تعامل اجتماعى متنوع تر و گسترده تر است بويژهبراى كسى كه سواد خواندن و نوشتن داشته واهل مطالعه و انديشه باشد.
در هر حال و شرايطى ، شك نيست كه اين دو سنتحامل و ناقل آموزه هايى درباره نوع زندگى و راه و رسم آن اند. سنت توحيدىحامل و ناقل زندگى انسانى و حيات طيبه است و سنت الحادى - طاغوتىحامل و ناقل چهار زندگى پست و نظام سياسى سلطه گرى ، و زمينه ساز اسارت سياسىو اسارت اقتصادى توده مردم به نفع مستكبران و دنياداران .
به همين دليل انسان براى تاءمين زيستن و رشد معنوى خويش بايستى نسبت به رسوم وعادات و تمامى ميراث فرهنگى نياكانش ‍ حساس باشد، و از تقليد كوركورانه آنها امتناعبورزد، درباره آنها و آثارشان بر زندگى خود و ديگران بينديشد و تحقيق و مطالعهكند تا بتواند رسوم و عادات و انديشه ها و اوامر و نواهى پسنديده اى را كه در خدمت دوامر زيستن و رشد معنوى است بپذيرد و بكار بندد و از غير آن دورى نمايد و در صورتامكان به افشا و رد و ابطالش همت گمارد.
در سرتاسر تاريخ ، ميراث فرهنگى الحاد و شرك و سلطه گرى و برده پرورى بسانمانعى در برابر هدايت الهى و رسالت آزاديبخش ‍ پيامبران قد علم كرده است : (واقعيت ايناست كه (كفار مكه ) گفتند ما نياكانمان را بر طريقه و راه و رسمى يافته ايم و ما قدمجاى قدمشان مى گذاريم .
و همينگونه پيش از تو به هر مدينه اى كه پيامبر بيم دهنده اى فرستاديم دنيادارانخوشگذران آن گفتند ما نياكانمان را بر طريقه و راه و رسمى يافته ايم و همان راه ورسم را پيش گرفته ايم . پيامبرشان مى گفت : آيا حتى اگر راه و رسمى عرضه كنمبهتر از آنچه نيكانتان را بر آن يافته ايد باز بر همين راه ميرويد؟ گفتند: قطعا بهپيام و راه و رسمى كه آورده ايد كافريم . و در نتيجه از آنان انتقام گرفتيم . اينك بنگرتا عاقبت تكذيت كنندگان چگونه بود. و آنگاه كه ابراهيم به پدرش و قومش گفت : من ازآنچه شما مى پرستيد بيزارم باستثناى آنكه مرا بسرشت پس آنگاه مرا راه مى نمايد. واين گفتار را بگونه انديشه و اعتقادى جاودان براى نسلهاى پس از خويش بگذاشت تا مگراز راه و رسم باطلشان باز گردند).(17)
(و چه كسى از دين ابراهيم روى مى گرداند جز آنكس كه خود را ابله كرده باشد؟ واقعيتاين است كه ما او را در دنيا بعنوان سرمشق پاكى گرايى برگزيديم و او در آخرت هم ازصالحان است .)(18) رويگردانندگان از دين توحيدى كسانى هستند كه در نهايتابلهى قادر به تشخيص سود و زيان معنودى و فرهنگى نيستند.
آن سنت فرهنگى سياسى كه خداوند سنت ابراهيمى ميخواند و در جاى ديگر از ابراهيم بهاسحاق و يعقوب امتدادش ميدهد(19) در آيه 13 شورى آن را به نوح ميرساند(20) وتا وحيش به آدم كشيده شده است . سنت فرهنگى - سياسى الحادى و طاغوتى را در دههاآيه سنت واحدى جارى در تاريخ و اقاليم و جامعه هاى مختلف مى شمارد.(21) نوعزندگى استكبارى و نوع زندگى دنيادارى را كه زندگى (مترفين ) باشد و حتىزندگى جانورى محض و زندگى دون جانورى را در سراسر تاريخ و اقاليم گيتى دراصل و اساس ‍ واحد و ثابت ميداند و با تعابيرى مانند (تشابهت قلوبهم ) آن حقيقت راگوشزد مى فرمايد.
حاملان اين دو سنت متضاد در سراسر تاريخ با هم درگير و در كشمكش اند. تهاجمفرهنگى مستكبران ، دنياداران ، و كاهنان قديم و جديدشان و سلاطين رسانه اى آنها بهتوده هاى بشر و به دين و پيروان سنت توحيدى ادامه دارد: وقال الذين كفروا للذين آمنوا اتبعوا سبيلنا ولتحمل خطاياكم و ما هم بحاملين من خطاياهم من شى ء انهم لكاذبون (22)
مردم در برابر اين تهاجم فرهنگى - سياسى بايستى مقاومت كنند تا از انحطاط، اسارت، ذلت ، و پستى مصون بمانند يا به آزادى - عزت و رشد معنوىنائل آيند. اولين شرط و نخستين گام اين مقاومت آن است كه نسبت به آن حساس باشند و ازماهيت و آثار پذيرش القائات و تلقينات عمال فرهنگى - سياسى طاغوت و سلطهگران شوند اين آگاهى جز با خردورزى و انديشه و يادگيرى از صاحبنظران و اسلامشناسان امكان پذير نيست . تقواى فرهنگى - سياسى ايجاب مى كند انسان هيچ چيزى ازسنت جارى در محيط را بدون انديشه و آگاهى از ماهيت آن و آثارش بر خويشتن و بر سايرمردمان نپذيرد و بكار نبندد، و اگر بخطا پذيرفته يا در كودكى و نوجوانى تحتتاءثيرش قرار گرفته اينك كه به بلوغ رسيده خردش را كه لايه هستى برينى درساختار موروثى اوست بكار اندازد تا راه رشد را از راه انحطاط و پستى بازشناسد: ولا تقف ما ليس لك به علم . ان السمع و البصر و الفؤ ادكل اولئك كان عنه مسؤ ولا(23) پيروى از هر راه و رسم ، هر امر و نهى ، قانونى ،سنتى ، و شخصى بايد از روى علم و با آگاهى باشد نه كوركورانه و بى انديشه وخردورزى و پرس وجو، و تحقيق . (آنچه را كه نميدانى چيست پيروى مكن . چون بزودىاز گوش و چشم و خرد (كه ابزارهاى دانستن و نعمتهاى رحمانى خدا هستند و به تو دادهشده تا بكارگيرى ) پرسيده خواهد شد (كه آيا بكار بسته شدند و بهحاصل كار آنها عمل شد يا نشد، به هر شنيده و ديده شده اى بدون ارزيابى صحت و سقمآن و بدون تحليل و سنجش ‍ خردمندانه مورد عمل قرار گرفت يا نه پس ازتحليل و ارزيابى و نتييجه گيرى منطقى و معقول ؟)
آيه كريمه نهى از پيروى هر راه و رسم زندگى ، آداب و رسوم ، قانون ، امر و نهى ،مصوبه ى مجلس ، سنت جارى در جامعه ، آيى نامه ادارى ، مرامنامه حزبى ، و حتى از هرشخصى را بدون علم به آن و علم به صحت و حقانيت و آثار رشددهنده بكارگيرى آن واجراى آن دربرمى گيرد. گزارشى را كه نمى دانى راست است يا دروغ باور ونقل نكن و به آن ترتيب اثر ندهد. انسانى را كه نمى دانى حيات طيبه دارد و فوقانسانهاى راستين است پيروى نكن ، چون در اجراى فرمانهايش كه يا حكم تكليفى است ياحكم وضعى ، يا امر به راه و رسم و كارى است يا نهى از آن ، نمى دانى كه چه اثرىبر خودت و از طريق تو به ديگران مى گذارد. پس ايناحتمال هست كه بد، زيانبار، پست كننده ، ذلت آور، و ستمگرانه باشد. از اين كه كارىكنى يا راه و رسمى در زندگى پيش گيرى كه علم به آثار فرخنده و عواقب نيكش ندارىبر حذر باش . تازه اين حداقل كار، و منحصر به تقوى است . سپس بايد علم به نوعزندگى و كارهايى و انديشه ها و جهان - انسان شناسى پيدا كنى كه در خور ايمانآوردن باشد و بعد بكار بستن در خودت و در جامعه و نسبت به مردمان .
بايد از راه انديشه ، مطالعه ، جستجو و خردورزى به سنت توحيدى - وحيانى دستيابى ، سنت رشد معنوى ، رهايى و آزادى - عزت ، و قرب حق .
در غير اين صورت ، و اگر اين دستورالعمل را در زندگى بكار نبندى اسيرباطل سنت فرهنگى الحادى و سنت سياسى طاغوتى - خواهى شد. پيرو كاهنان فلاسفهزندگى هاى پست مستكبران و دنياداران سلطه گر، طاغوت ، و سلاطين رسانه اى آن خواهىبود: ستمديده ، محروم ، ذليل ، توسرى خور، ناآگاه ، كور، ناشنوا، بيخرد؛ و در ظلمات. و پس از مردن با همين احوال كه براى خود ايجاد كردى و تن به آن سپردى در محيطىمشابه آن - اصلاً خود آن با همان همدمان - كه در اينجا براى خودت پسنديدى وبرگزيدى و در ايجادش مشاركت جستى بسر خواهى برد. در دوزخ برزخى : و انللطاغين لشر مآب : جهنم يصلونها فبئس ‍ المهاد... و بى شك براى سر پيچندگان ازفرمان خدا البته گزنده ترين فرجام است : دوزخ (برزخى و سپس قيامت ) به آن درآيندو بستر بدى است . اين بسترش ، بعد: بچشيد آب جوشان و چرك زخم ها را (زخم زبانىكه ميزيد و لجن پراكنى هايى كه مى كرديد و تهمت و افترا وباطل رسانيها و ياوه گويى هاى خودتان را) و چيز ديگرى را بچشيد كه بهشكل همان است با اين تفاوت كه ماهيت هاى متنوعى دارد. اين هم لشكرى كه همراه شماطاغوتها و سران وارد مى شود به آتش . (طاغوتها و سران مى گويند:) بى خوشامد!اينها هم كه به آتش در آمدند! (پيروان ) مى گويند: بى خوشامد لايق خودتان است ! اينشما بوديد كه سبب شديد اين سرنوشت شوم را براى ما. پس بدقرارگاهى است (همدمىبا طاغوتها و سرانى كه هيمه دوزخ ‌اند)، (پيروان مى گويند: پروردگارا! عذاب كسىرا كه ما را به اين سرنوشت گرفتار كرد در اين آتش چند برابر كن . و نيز از سرحيرت و شگفتى مى گويند: پس آنان كه ما از اشرار مى شمرديمشان كجايند؟! (و چرانيستند در اينجا؟) ما آنان را مسخره مى كرديم . نكند چشم ما درست نمى بيند! بيگمان ، اينكه دوزخيان با هم كشمكش و درگيرى دارند واقعيتى است (كه هم اكنون در جهنم برزخىتحقق دارد)(24)
5. آزادى از سلطه فلاسفه زندگى هاى پست
كاهنان قديم و مدرنيته ، و سلاطين رسانه اى
اسارت باطل از طريق يادگيرى آن اتفاق مى افتد و يادگيرى هماشكال مختلفى دارد مانند حضور در انجمن وراجىاهل باطل - الخراصون - معاشرت با تبهكاران فرهنگى و رفتن به درس آنها، واستماع از رسانه هاى طاغوتى ، استعمارى ، و استكبارى . به همين سبب اسارتباطل مقارن و تواءم است با اسارت كاهنان ، فلاسفه زندگى هاى پست ، سلاطين رسانهاى ، و مدعيان دانش اجتماعى و انسانى مدرنيته . بنابراين همانطور كه محتواى درس حق ودرس باطل فرق مى كند معلمانش هم مختلف اند گرچه ابزارها و روشهاى فنى آموزش وپرورش آندو ممكن است مشابهت هايى داشته باشند. اگر دين وحيانى فلسفه حيات طيبه ودرس آزادى - عزت ، درس كرامت ، و درس تقرب الى الله استباطل درس فلسفه زندگى پست يعنى درس اسارت - ذلت و مهانت است كه سلطهپذيرى را هم تمهيد مى نمايد يا درس سلطه گرى ، سرمايه دارى و استكبار است . در هردو صورتش انحطاط يا بعد از خدا را ببار مى آورد.
اگر معلم دين وحيانى يا فلسفه حيات طيبه آفريدگار و پروردگار بشر است وپيامبرانش و دينشناسانى كه مخالف هواى نفس - يا علائق پست - اند و مطيع امر مولاىحقيقى خويش ، معلم باطل و فلسفه هاى زندگى پست كاهنان اند كه در تاريخ نامهاىمتعددى دارند و شغل اجتماعى واحدى . در اورپاى باستان در دوره ژنس و جامعه خانواده -قبيله و پيش از دوره مدنى ، در ايتاليا (پاتريسيوس ) و در دوره مدنى (شاه ) -پروتانيس كاهن معبد نياكان ؛ و در يونان در دوره تريبوس و گنوس (اپاتريد) و دردوره مدنى اول (آرخن ) و در دوره مدنى دوم (آرخن ) و (شاه - وستاليس ) يا كاهنمعبد نياكان نام دارند و در دوره مدرنيته جامعه شناس ، دانشمند علوم اجتماعى ، فيلسوفسياسى و فيلسوف حقوق .
نبايد گمان برد كه در قديم يا قرون جديد تنها بيسوادان تحت تاءثير كاهنان ، معلمانسنت الحادى ، و مدعيان جامعه شناس و علوم انسانى قرار گرفته به اسارتباطل درمى آمده اند آريستوفان (25) مى نويسد: (آتنيان به كهانت ، تطير، و علاماتنجومى و آثار روده و شكنبه قربانى هايى كه در پاى مجسمه نياكان سلطه گرشان مىگذرانند باورى استوار دارند) و گزنفون (26) مينويسد كه (سقراط به كاهناناعتقاد كامل داشت و به خرافات و اوهام نيز سخت معتقد بود و در امور خويش به روده وشكنبه حيوانات مراجعه مى كرد و هميشه با كاهنان مدعى غيبگويى بسر مى برد)پيندار(27) - بزرگترين شاعر غزلسراى يونان - را نسبت به الوهيت سلطه گرانجامعه حتى پس از مرگ و پوسيدن استخوانهايشان اعتقادى راسخ است چنانكه دربارهكاهنانى كه براى تكريم آن نياكان تبهكار در آتشگاهى كه بيادبودشان برپاستقربانى مى گذرانند مى نويسد: (قربانيهاى ايشان بر سر آتشگاه موجب حفظ سعادتدولت مدنى است ) بر دموكراسى هاى قديم اروپا نيز كسى جز كاهنان فرمانروا نيست .هيات دولت آن دموكراسيها فقط مجرى قوانين اند و مجلس سنا در مقام برتر قرار دارد كهاز پنجاه پروتانيس تريبوس ها تشكيل مى شود و انتخابشان با قرعه كشى صورت مىگيرد. رفراندوم را نيز همين گروه مشرك خرافى باهمدستى فرماندهان لشكرى -استراتگوس ها - برگزار مى كنند تا لوايحى را كه ازقبل توسط همين مجلس تهيه شده است رد يا قبول كنند. آريستوفان در نمايشنامه (سرانلشكر) مردم را چنين وصف مى كند كه بر روى نيمكت هاى سنگى بيحركت نشسته با دقتتمام گوش به سخنرانان سپرده اند و از شدت اعجاب دهانشان بازمانده است . سايرمورخان و خطيبان يونان باستان هم غالبا اين اجتماعات توده اى و ملى را در آثارشانمعرفى كرده اند و از سخنرانان بزرگى چون پريكلس ، كله ئون ، اسخنيس ، و دموستننام مى برند. مدرنيته امتداد همين وضع است و به جاى خطيبان ، رسانه ها و مصاحبه گرانو دانشمندان باصطلاح جامعه شناس و علوم انسانى نشسته اند.
اگر كاهنان عهد قريم تميز مصلحت و مفسده جامعه را از روى نشانه هاى نجومى ، پروازپرندگان - يا تطير - يا از روده و شكنبه قربانى هايى صورت مى دادند كه درمعبد و آتشگاه نياكان و سران سلطه گر سابق گذرانده مى شد كاهنان مدرنيته آن را ازروى (زمينه اجتماعى ) كشف و بيان مى دارند و ساختمان فكرى و اعتقادى و روانى ، حتىاخلاق ، رفتار و منش افراد را معلول و مخلوق زمينه اجتماعى مى پندارند و قلمداد مى كنند.(زمينه اجتماعى ) از قرن هيجدهم به بعد بدستور سلطه گران سياسى و اقتصادىجديد و توسط كاهنان مدرنيته در ايدئولوژىليبرال به جاى (آفريدگار بشر) و (اراده انسان ) نشسته است .
كاهنان قديم و مدرنيته كه حافظان سنت اجتماعى شرك و طاغوت و الحادند تكيه بر جايىزده اند كه پيامبران الهى در سنت توحيدى دارند نامشان در سنت توحيدى ، (شيطان )است : (و از آدميان كسانى هستند كه بدون اين كه دانشى داشته باشند درباره خدا مجادلهمى كنند و هر شيطان عارى از خيرى را تبعيت مى نمايند)(28) يعنى اسارتش را كهاسارتى فرهنگى باشد مى پذيرند و يوغش ‍ را به گردن مى گيرند. علائم ديگر(شيطان ) بدين قرار است : در برابر خداى رحمان و بخشنده نافرمان و عاصى است : ان الشيطان كان للرحمان عصيا(29) آنچه درباره نتايج اعمالى كه به آن ها برمى انگيزد مى گويد دروغ و باطل و غيرواقعى و فريبكارانه است . روابط برادرانه وصميمانه اى را كه ميان مردم خوب و نيكوكار برقرار است مى گسلد و ميانشان دشمنى وكشمكش ‍ ايجاد مى كند با مردم ديندار و صالح دشمنى دارد: ( و به بندگانم بگو آنچهرا كه بهترين باشد بينديشند و بگويند و باور داشته باشند زيرا شيطان درروابطشان اخلال و افساد مى كند، چه شيطان نسبت به انسان دشمنى علنى و آشكار است...(30) ابليس گفت آيا اين (آدم و نوع بشر) است آنكه بر من برتريش دادى ! اگر بهمن تا دوران قيامت مهلت بدهى قطعاً بر نسل هاى پديد آمده از وى دهانه خواهم زد مگراقليتى ...(31) و شيطان به مردم وعده نمى دهد مگر دروغ و از ره فريب (32))كاركردش در آوردن بشر به انواع اسارت است . امر به آنچه خدا نهى فرموده و نهى ازآنچه خدا به آن امر فرموده ، همانچه منافقان از زن و مرد، و كفار از مرد و زن مى كنند و(طاغوت ) مى شوند: و من يتبع خطوات الشيطان فانه يامر بالفحشاء والمنكر(33) كاركرد ديگرش توليد و ساختن شراب ، عشرتكده ، ميكده ، و قمارخانه، بتكده ، و انتخابات جاهلانه و طاغوتى است : انما الخمر و الميسر و الانصاب والاءزلام رجس من عمل الشيطان (34) و بدست آوردن اين نتيجه كه دشمنى و كينه توزىو خونريزى و بازماندن از پند و آموزه ها و ياد خدا و از نماز و رشد معنوى ، ببار آيد: انما يريد الشيطان اءن يوقع بينكم العداوه و البغضاء فى الخمر و الميسر و يصدكمعن ذكر الله و عن الصلوة (35)
همين عواقب ناگوار و وخيم در وجود كسانى كه به اسارتباطل و كاهنان درآيند تحقق پيدا مى كند: (و از ايشان كسانى هستند كه به تو (پيامبراكرم ) گوش مى سپارند اما به محض آنكه از حضورت برفتند به دانشمندان تاريخاديان مى گويند: اين ، همين چند لحظه پيش ‍ چه مى گفت ؟! اينها هستند كسانى كه علائقپستشان را پيروى كردند و خدا ذهنشان را از كار انداخت ،حال آنكه كسانى را كه پذيراى هدايت شدند هدايت افزود و تقوايشان عطا فرمود... وكسانى كه ايمان آوردند ميگويند: چرا سوره اى نيامد؟! اما همين كه سوره اى سراسرمحكمات نازل گشت و در آن سوره سخن از جنگيدن رفت مى بينى كسانى كه در اندرونشانبيماريى هست نگاهى به تو مى كنند نگاه كسى كه مرگ گريبانگيرش شده باشد. لكنسزاوار براى آنان اين است كه اطاعتى (از دستور الهى جنگيدن ) نشان بدهند و گفتارىخردپسند داشته باشند بطورى كه چون كار جنگ جدى شد اگر با خدا راستى نمودندقطعا خيرى برايشان خواهد بود. بنابراين طمع بسته ايد اگر روى (از جهاد مسلحانه دروقتش ) بگردانيد در كشور (در غياب مجاهدان ) كمر به افساد ببنديد و پيوند خويشاوندىو برادرى دينيتان را بگسليد. اينها هستند كسانى كه خدا طردشان كرده است تا كرشانساخته و ديدگانشان را كور كرده است . پس آيا در قرآن به ژرفى نمى انديشند يا برذهنهايى قفلهاى مخصوص آن هست ؟ شك نيست كه كسانى كه پس از روشن شدن راه هدايتبراى آنان به وضع پيشين (يا جاهليت ) خود بر مى گردند شيطان توجيهاتى براىعلائق پستشان تعبير و به آن القا كرده تا خوب را بد و بد را خوب پندارند و به تحققآن علائق پست اميدوارشان ساخته است . آن بدين ترتيب روى داده است كه به كسانى كهاز محتواى وحى الهى نفرت دارند گفته اند: در پاره اى امور (جنگ و سياست خارجى كشور)از شما اطاعت مى كنيم . حال آنكه خدا گفتگو و ارتباطات پنهانى آنان را ميداند. بنابراينآنگاه كه فرشتگان جانشان را بگيرند و بر صورتشان و بر پشتشان بزنند چه حالىخواهند داشت (زندگى برزخيشان چگونه خواهد بود)؟! آن (زندگى برزخى و پس ازمرگشان ) به اين سبب است كه خود را به اسارت چيزى (36) درآوردند كه خدا آن راناروا دانسته است و از مايه خشنودى او نفرت نموده اند تا خدا اعمالشان را به هدر دادهاست . آيا كسانى كه در دلهايشان مرضى هست پندارند كه خدا كينه هاى آنان (نسبت به دينو مردم ديندار صالح نيكوكار) را بيرون نمى ريزد و آشكار نمى گرداند؟! و اگربخواهيم قطعاً اين افراد بيماردل را به تو نشان مى دهيم تا آنان را با نشانه شانبشناسى . و اينك هم تو آنان را از روى ادبيات و طرز انديشه و سخن گفتنشان ميشناسىو خدا كارهايتان را ميداند. و البته شما را مى آزماييم تا معلوم باشد از ميان شما، مجاهدانچه كسانى هستند و مقاومت كنندگان در برابرعوامل مخل و مفسد محيط) و اعمالتان را كه خبر از نيت و باطنان مى دهد مى آزماييم . بيگمانكسانى كه كافر شدند و راه خدا (ديندارى ، رشد معنوى و سير تقرب الى الله ) را مانعگشتند و پس ‍ از روشن شدن هدايت به مخالفت با پيامبر برخاستند ذره اى ضرر به خدانمى توانند زد و خدا كارهايشان را بهدر داده به شكست مى كشاند.
يك كشمكش فرهنگى - يا آموزشى و پرورشى - دائمى در درون هر جامعه ، اقليم ، وتمدنى جريان دارد كه تا عمق خانواده هم گاهى نفوذ مى كند بطورى كهقابيل را به كشتن عدوانى برادرش هابيل مى كشاند و ابراهيمخليل را در برابر پدر - يا رئيس قبيله اش - قرار مى دهد و ابولهب و زنش درمقابل پيامبر اكرام بر مى خيزند. و كذلك جعلنالكل نبى عدوا شياطين الانس و الجن (37) و بدينسان براى هر پيامبرى دشمنى قرارداديم : موجودات شرير آدمى و نامرئى
بخشى از آدميان شرير - يا شياطين الانس - و موجودات شرير نامرئى به آموزشباطل و القائات گمراهگرانه و پرورش تبهكار و مستكبر و دنيادار وامثال آن مى پردازند و چنين كاركردى دارند يا بخش ها يا گروههاى ديگرشان كاركردهاىديگرى دارند كه تحت عنوان عوامل مخل و مفسد و ضمن ساير مباحث روشن خواهيم كرد.
ويژگى آدميان و نامرئيان شريرى كه كار فرهنگى و كشمكش فرهنگى عليه دين و وحىو پيامبر و دينداران و مستضعفان دارنداين است كه عمدتاً بر روى ذهن آنان اثر سوء مىگذارند. ويژگى ديگرشان اثرگذارى بر عواطف - هيجانات است . الوسواس ‍الخناس الذى يوسوس فى صدور الناس من الجنة و الناس آن وسوسه گر پيدا وپنهان شونده اى از نامرئيان و آدميان كه در اندرون - يا ذهن و قلب - آدميان وسوسه مىكند(38) (پيد شونده و پنهان شونده ) خاصيتى است كمه عمومعوامل مخل و مفسد از آدميان گرفته تا نامرئيان را دربرمى گيرد. آدميانمخل و مفسد گرچه غالباً مرئى اند باز در داخل جامعه هاى توحيدى (نامرئى ) شده بهشكل (منافق ) عمل مى كنند. نامرئيان گرچه برخلاف آدميان غالبا و بيشتر اوقات(ناپيدا) و (نامرئى )اند باز گاهى بوجود آنها هر چند از راه دقت وتامل و كاوش علمى پى مى بريم و براى ما (مرئى ) ميشوند (آز) گرچه نامرئىيا(پنهان شونده ) باشد باز از ديده بصيرت وعقل مخفى نمى ماند. سائقه هاى عضوى چون متناوبا ظهور و كار دارند (پيداشونده وپنهان شونده اند). كاركرد عوامل مخل و مفسد محيط اجتماعى چنانكه به موقع بيان خواهدشد بسته به احوال ماست و به همين علت كاركرد آنها مانند كاركرد سائقه هاى عضوىمتناوب است . وقتى بر ما اثر بگذارند توجه ما را جلب كرده (پيداشونده )اند و چوناز اثرگذارى باز ايستند از توجه ما پنهان گشته (پنهان شونده ) مى باشند.
تحركات شياطين فرهنگى آدمى صورت در محيط اجتماعى هم پنهانى است و هم علنى .گاهى اين و گاهى آن چنانكه ارتباط منافقان در محيط اسلامى مدينه با نظريه پردازان وكاگردانان سياسى - نظامى خودشان پنهانى صورت مى گيرد: و من الناس منيقول آمنا بالله و باليوم الاخر و ما هم بمومنين . يخادغون الله و الذين آمنوا و ما يخدعونالا انفسهم و ما يشعرون ... الا انهم هم المفسدون ولكن لا يشعرون ... و اذا لقوا الذين آمنواقالوا آمنا و اذا خلوا الى شياطنهم قالوا انا معكم انما نحن مستهزئون (39)... (وقتىبا كسانى كه ايمان آوردند ملاقات كنند گويند: ايمان آورديم ). اينحال (پنهان شوندگى ) آنهاست (و وقتى با شياطنيشان خلوت كنند گوين : راستش مابا شماييم راستش ما مسخره مى كنيم (مؤ منان را)). اينحال (پيداشوندگى ) آنهاست .
خود آن شياطين فرهنگى - سياسى هم دو حالت پيدايى و پنهانى را دارند به لحاظ آدمبودن و زنده بودن ، پيدا و از (آدميان )اند. ولى چون گاهى كاركردشان پنهانى و درچهارچوب يك سازمان سياسى مخفى است از (نامرئيان ) محسوب اند. و چون دوحال به خود مى گيرند (خناس )اند به معنى (پيدا و پنهان شونده ). و ان تطعاكثر من فى الارض يضلوك عن سبيل الله ان يتبعون الا الظن و ان هم الا يخرصون ... و انكثيرا ليظلون باهوائهم بغير علم ان ربك هو اعلم بالمعتدين ... و ان الشياطين ليوحونالى اوليائهم ليجادلوكم و ان اطعتموهم انكم لمشركون (40) مى بينيم شياطين آدمىصورت به طرق پنهانى و رازگونه آموزش ‍ و دستور و پرورش ميدهند (و بدينسانبراى هر پيامبرى دشمنى قرار داديم : شياطين انسانى و نامرئى كه يكى به ديگرى بهطرق پنهانى انديشه ، عقيده ، و سخن (41) بزك كرده ى خوشنما(42) را القا ميكندبه قصد فريب دادن و گمراهى . و اگر پروردگارت مى خواست چنان نمى كردند.بنابراين (چون مشيت پروردگارت بر آن تعلق گرفته و خيرى نهايى در كاركرد آنهاهست ) بگذارشان با آنچه بدروغ و بفريب مى بافند، و براى اين كه دلها و ذهنهاىكسانى كه به آخرت ايمان نمى آورند آنها را بنيوشند و جذب كنند و آنها را بپسندند وآنچه را كه اكنون مرتكبش مى شوند باز هم مرتكب شوند)(43)
شياطين الانسى كه در برابر هر پيامبرى به مخالفت و ضديت برمى خيزند همان كفارانداما نه هر كافرى بلكه دو گروه اجتماعى و بين المللى مستكبران و دنياداران . كفار مستكبربا كاركرد (افساد فى الارض ) و لقب (مفسد فى الارض ) تعريف شده اند كه باتوجه به كاركرد (اصلاح ) براى هر پيامبرىتقابل آن گروه اجتماعى و بين المللى با پيامبران و رسالتشان روشن مى شود. دنيادارانهم با لفظ (مترفين ) و عبارت الذى جمع مالا و عدده والذين يكنزون الذهب والفضة و لا ينفقونها فى سبيل الله و اما منبخل و استغنى و نظايرش تعريف شده اند و درباره شان چنين مى آيد: (و نشد كهپيامبر بيم دهنداى به مدينه اى بفرستيم و مترفانش نگويند: راستش ما به رسالت وپيامى كه آوره ايد كافريم ).
مستكبران و دنياداران - يا (مترفين ) چند وجه مشترك دارند كه آنها را از جانورسانان ودون جانواران متمايز مى گرداند. يكى اين است كه مانع گرويدن مردم به خدا، پيامبر، وآخرت و راه ديندارى و سير تقرب الى الله را سد مكنند و در صددند و همت بر اين بستهاند كه دين خدا و راه ديندارى را تحريف كرده آن را به كجراهه اىتبديل كنند در حاليكه كفار زير سلطه يا مستضعفان چنين كاركردى ندارند. ديگر اين كهدر ضلالت و پستى يا بعد از خدا خيلى پيش رفته اند. به هميندليل خداوند متعال آنها را با شدت بيشترى تهديد مى فرمايد: وويل للكافرين من عذاب شديد الذين يستحبون الحياة الدنيا على الاخرة و يصدون عنسبيل الله و يبغونها عوجا اولئك فى ضلال بعيد.(44) يريدون ان يطفئوا نورالله بافواههم و ياءبى الله الا اءن يتم نوره ولو كره الكافرون (45)
در اينجا سه پرسش پيش مى آيد: اول ، كفار مستكبر و كفار دنيادار چرا مى خواهند مردم را ازتوجه به (سبيل الله ) و پيمودن آن يعنى مسير ديندارى توحيدى - وحيانى كه همانرشد معنوى و سير تقرب الى الله باشد بازدارند و از آن راه منحرف كرده به بيراههيا (غى ) بكشانند. دوم چگونه مى توانند نور خدا را خاموش كنند؟ و سوم ، چگونهامكان دارد يا از بدو تاريخ تاكنون توانسته اند كجراهه اى را جايگزين(سبيل الله ) يا سير تقرب الى الله و ديندارى توحيدى كنند؟
مستكبران به علت منشى كه دارند نه از مال اندوزى ، كشورگشايى ، مقام و شهرت بلكهاز دگرآزارى و دگرتباهگرى - يا به تعبير وحيانى از نابودى و افساد (حرث ونسل ) و سياست استضعاف ارضا مى شوند. استالين ، هيتلر، بوش ، شارون و صدامنمونه هايى از اين گروه اجتماعى اند. وجودشانطفيل مستضعفان است . اما دين كه فلسفه حيات طيبه باشد مردم مستضعف را از زندگى هاىپست جانورسانى و دون جانورى ارتقا داده به زندگى انسانى - زندگى خردورزانه وآزادانه - نائل آورده از آن به حيات طيبه فرامى كشد كه راه و رسمى است كه وجب بهوجب آن با جهاد عليه مستكبران و دنياداران و سايرعوامل مخل و مفسد محيط فرش ‍ شده است . در مسير اين اعتلا، بندهاى انواع اسارت از جملهاسارت باطل و اسارت سياسى را مى گسلند و از پيكرشان فرو مى نهند تا آزادى -عزت و به اقتدار سياسى و مالكيت بر زمين و نعمات الهىنائل آيند. مستكران كه به طفيل مستضعفان زندگى پليد و ننگين خود را مى گذرانند درغياب مستضعفان از صحنه جامعه و محيط بين المللى قادر به ارضاى منش استكبارى خويشنيستند، چون بى طعمه مى مانند. اين است كه تا جان در بدن دارند نمى گذارند مستضعفانبه راه ديندارى كه راه رهايى و آزادى و عزت و پيروزى است قدم گذارند.
دنياداران سلطه گر هم جز با بقاى دوگونه مردم جانورسان و دون جانورى قادر بهاستثمار، جمع مال و شمارش آن ، كنز ثروت و التذاذ از دلدايى و (داشتن ) نخواهندبود. آنان نيز براى ارضاى اميال پست خويش همان راهى را درقبال دين و دينداران و مستضعفان و آزادى خواهان پيش مى گيرند كه سلطه گران مستكبر درپيش دارند.
پاسخ پرسش دوم را خداوند مى دهد: (با دهان هايشان )(46)! با زخم زبان (47)؛سرزنش (48)؛ مسخره كردن آموزه ها و احكام دين ، و ديندارى مردم پاك و صالح (49)؛بازى شمردن ديندارى ، مجاهدات ، سياست و سايراعمال صالحه همين مردم ؛(50) بازى شمردن دعوت به نماز و اقامه آن ، و مسخره كردنآن (51)؛ خوب و زيبا و روا و پسنديده جلوه دادن تبهكاران دنيادار و مستكبر و سلطه گرو مهاجم و استعمارگر، و اعمال و انديشه ها و سياستهاى آنان و هر انديشه ، باور، وعمل بد و ظالمانه اى كه از كفار و منافقان سر مى زند.(52)
خوب و پسنديده جلوه دادن علائق پست دنيادارى (53) توجيه كردن زندگى هاى پست(54) توجيه سياست هاى طاغوتى و استكبارى (55) و توجيه كارهاى زشت و انديشهها و باورهاى باطل هر فردى كه گمراه و زشتكار است .(56)
پاسخ پرسش سوم اين است : در برابر دين كه آموزه ها، احكام - قوانين و توصيه هايىاست براى رشد معنوى يا تحول تكاملى در انسان به دست و با اراده خودش كه مستلزمانقلاب و تغيير سازمان اجتماعى به منظور ايجاد محيط مساعد براى رشدكمال است و طرحى از انسان رشديافته متعالى و طرحى از سازماندهى اجتماعى رادربردارد مدعيان گمراهگر و كاهنان قديم و جديد راه رسم هاى ديگر از زندگى و رفتارو سازماندهى اجتماعى را به مردم القا كرده ياتحميل نموده اند كه در نتيجه آن چندين نحله معروف و جهانگير و چندين نظريه يا مكتبحقوقى - سياسى در ميان بشر پيدا شده و رواج يافته است . در زمينه رفتار تعالىبخش و رشد معنوى و شيوه زندگى اين نحله هاى پيدا شده است :
1. نحله قربانى و آيين وودايى كه ابتدا در آسياى مركزى و سپس با هجوم نظامى اقوامآريايى در شبه قاره هند و اروپاى جنوبى رواج مى يابد و در هند تا به امروز باقىاست .(57)
2. نحله انديشه در چهار شكل : الف . انديشه عاميانه ب . انديشه علمى ج . انديشهفلسفى د. انديشه بارور(58)
3. نحله زهد يا بى ميلى نسبت به دنيا و نعمت هاى زندگى آن .(59)

next page

fehrest page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation