بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب زندگی شناسی جلد 2, استاد جلال الدین فارسی   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     ENSAN001 -
     ENSAN002 -
     ENSAN003 -
     ENSAN004 -
     ENSAN005 -
     ENSAN006 -
     FOOTNT01 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

عشق و محبت كه جوهرش لطف و احساس مسؤ وليت باشد. رفتارى است كه از انسان واقعىسر مى زند. عشق مادرى ، معمولى ترين و شناخته شده ترين نمونه اين رفتار است . مادرتا لحظه تولد، براى بچه اش ‍ زحمت مى كشد و از آن دم نيز براى پرورش و تندرستىاو كوشش بيدريغ و مهرآميز مى كند. تلاش ‍ مهرورزانه اش بلا شرط و بدون چشمداشتمزد و ثمر است . عشق پدرى نيز همين گونه است هر چند شدت مهرورزى در آن باندازه محبتمادرى نيست .
2. زندگى جانورى محض  
ساختمان طبيعى بدن انسان به پستانداران عالى ، و در نتيجه ، كار اعضاى بدنش بهكار اعضاى بدن آن ها شبيه است . انسان از اين جهت كه موجودى زنده است صفاتى نظيرتغذيه ، احساس ، حركت ، و توليد مثل را داراست . به طورمثال ، وظايف تغذيه عبارت است از تنفس ، گردش خون ، هضم غذا، جذب غذا، و دفع زوائد.
اگر انسان حقگرايى را - كه محرك فطرى و شريف تاريخ است -عاطل بگذارد و اراده خود را در انديشه و عاطفه وعمل به آن نسپارد و همواره اراده اش را به سائقه هاى عضوى بسپارد رفته رفته از حياتانسانيت به زندگى جانورى محض سقوط خواهد كرد ومثل جانوران خواهد شد: ان هم الا كالانعام آنان جز مانند چارپايان نيستند.(79) براثر چنين رفتارى ، وضع نفسانى كفر و وضع نفسانى كبر و تكبر در او پيدا خواهد شدكفر و كبرى كه هنوز تشديد نشده و وخامت نيافته است : والذين كفروا يتمتعون وياءكلون كما تاءكل الانعام و النار مثوى لهم (80) بيگمان ، كسانى كه كافر شدندبهره مى برند و چنان مى خورند كه چارپايان مى خورند، و آتش جايگاهى براى آن هاست.
اين گونه از مردم ، منحصرا به نيازهاى زيستى و به زنده ماندن و سلامتشان توجه دارندو فقط به ارضاى سائقه هاى عضوى همت مى گمارند، و در نتيجه ،مثل گاو و گوسفند يا مانند شمپانزه و گوريل زندگى مى كنند. چنان كه توده هاى هرجامعه غربى و شرقى مطلقا جوياى چيزهاى مادى اند و به انسانيت ، به معناى زندگى ،به نيك و بد، به ارزش هاى معنوى ، و به ديندارى نمى انديشند. حتى عده اى از مردمجوامع دينى به چنين زندگى پستى سقوط مى كنند. خداوند اشاره به آنان مى فرمايد: و طائفة قد اهمتهم انفسهم يظنون بالله غير الحق ظن الجاهلية و دسته اى جانشان آنانرا به فكر انداخته بود و درباره خدا به ناروا گمان مى زدند گمانى از آن جاهليت.(81)
مدار انديشه و اهتمام و توجهشان جانشان - جان جانوريشان - است . آرى ، برخلافساير جانوران ، انديشه دارند. ولى اين انديشه ، انديشه اى سطحى و منحصر به هوشاست . در اينجا بايستى فرق ميان هوش ‍ و خرد را با دقت تمام درك كرد. اين مردمجانورسان فقط هوش دارند و از خرد بى بهره اند.
هوش ، وسيله اى است براى رسيدن به هدف هاى عملى به منظور كشف آن جنبه هاى اشياءكه گاهى بر آن جهت بكار بردن اشياء مذكور لازم است . خود هدف و يا هر قضيه اى كهپايه تفكر هوش است محل پرسش ‍ نيست بلكه فرض مسلمى گرفته مى شود كه ممكن استمنطقى يا غيرمنطقى باشد. بيشتر تفكرهاى مردم جانورسان لزوما در راهنيل به نتايج عملى است كه با جنبه كمى و سطحى پديده ها بدون تحقيق درباره ارزشنتايج متصور و بدون كوشش در فهم ماهيت و كيفيت پديده همراه است .
خرد، تعقلى در عمق و در كيفيت و جوهر اشياء و امور است و نه تنها به راه كارهاى زندگىو وسائل آن مى پردازد بلكه با معناى زندگى و غايت ومال آن ارتباط پيدا مى كند. خردمندى انديشه اى عميق و فراگير و تنظيم شده توسطحقگرايى - اين ميل قدسى فطرى - با توسط ايمان و تقواى انسان متعالى است .
زندگى جانورى محض علاوه بر انديشه خاص خود كه هوش باشد اخلاقيات و نظامارزشى ويژه اش را هم دارد. اين اخلاقيات كه زيست پرستانه است خير و شر و يا نيك وبد را با معيار زيست و جان هر فرد مى سنجد و داورى مى نمايد. آنچه براى جان و زيستنشخص مفيد باشد خير و نيك ، و آنچه جان و زيستن وى را به مخاطره اندازد يا از آن بكاهدشر و بد است . خوشى كه از ارضاى سائقه هاى عضوىحاصل مى آيد و خير و خوب است و اندوه و همدردى با همنوعان شر و بد است . تندرستى وفربهى و شادابى و لذت ، تنها چيزهاى خوب و بدردبخور بشمار مى آيند و البته همهكارها و اشيائى هم كه اين جمله را موجب مى شوند يا تاءمين مى كنند. دولت و رئيس خوب آناست كه نگذارد اين مردم تك غذايى باشند و كارى كند كه (سبزى و خيار و سير و عدسو پياز از زمين بدر آيد).(82)
جانورسان ، ظلم و ذلت و سلطه پذير است مشروط بر آن كه سلطه گر و طاغوت ،زيستن او را تاءمين كند و بگذارد از حداقل معيشت - تا چه رسد به حداكثرش -برخوردار باشد، يا اگر معيشت او را تاءمين نمى كند چنان تهديدى را به او متوجهگرداند كه اگر بانگ اعتراض از كمبود معيشت برآورد جانش از دست برود.
مردم جانورسان ، خوى گوسفندى دارند. هم مى ترسند و همگول و فريب مى خورند و هم به آب و علف و سايه حمايت چوپانى قانع اند. همه جامردمى را مى توان ديد كه در مواردى كه برايشان زيان آور يا ذلت بار است اطاعت وتسليم نشان مى دهند. زير پرچم حكامشان به جنگ تجاوزكارانه و ويرانگر مى روند وجان هم مى بازند. گول تبليغات اغواگرانه هر كس و ناكسى را مى خورند و به او راءىمى دهند. كودكان خواب آلوده و تلقين پذيرى را مى مانند كه تن به هر فريبكار ياتهديد كننده اى مى سپارند. استقلال راءى ، شخصيت ، شجاعت نه گفتن و مخالفت واعتراض و رد و تقبيحى را ندارند. همواره به كسانى احتياج دارند كه به جاى آنانتصميم بگيرند.
كم نيستند به اصطلاح دانشمندانى كه با مشاهده كثرت چنين مردمى به اين گمان افتادهاند كه آدمى از حيث ساختار و استعداد و خميره ، دام وار است . فرضيه دام وارگى آدمى ازاينجا و از اين تجربه و مشاهده ، نضج گرفته است .
3. زندگى دون جانورى  
انسانى كه به منجلات اين نوع زندگى مى غلتد از جانور هم پست تر مى شود. او بهجان و زيستن خويش هم اهميت نمى دهد و در ارضاى سائقه هاى عضوى هم نمى كوشد. نهتنها زيست پرست نيست بلكه زيست خواه هم نيست . مرتاضان ، چنين اند.
مردم دون جانور، با عدم ارضاى سائقه هاى عضوى ، ترك بهداشت و درمان ، و خودآزارى- يا رياضت - مشخص مى شوند، شيفته بينوايى ، بيكسى ، بى نامى ، وناتوانى اند. در برخى از اشكال اين گونه ، شخص حقارت و همرنگى با ديگران و محوشدن در يك شخص ، يك حزب ، يك دولت ، يك قوم يا قبيله ، و يا يك گروه را پيش مىگيرد، و جزئى از آن مى شود. كارگران ، كارمندان ، و عامه جوامع صنعتى پيشرفته ،چنين شكلى از زندگى به خود مى گيرند. متفكران غربى از اين دگرگونى باتبديل شدن به شيئى و كالا، يا (از خود بيگانگى ) - كهمعادل مسخ شدن است - تعبير مى نمايند.
از نوشتار بعضى از آن متفكران چنين بر مى آيد كه جامعه صنعتى پيشرفته غربى رامركب از دو گونه مردم دنباله دار، و مردم دون جانور مى بينند. اريك فروم مى نويسد:(امروزه برداشت ما از زندگى بطور فزاينده اى مكانيستى شده است . هدف اصلى ما [حكام دنيادار و سرمايه داران و مديران ] توليد اشياء است ، و در اين فرايند بتپرستانه اشياء، خويشتن را نيز به كالا بدل كرده ايم ، مردم به چشم عدد و رقم ديده مىشوند، بحث در اين نيست كه آدمى شى ء است يا موجودى زنده ؟ مردمان به ابزار ماشينبيش از موجودات زنده عشق مى ورزند. نگرش به آدمى ، مجرد و ذهنى است . توجهى كهنسبت به آدميان ابراز مى شود در خور اشياء و خواص مشتركشان و قواعد آمارى رفتارجمعى است و نه در خور يك فرد زنده . همه اين ها با نقش متزايد روش هاى ديوان سالارىدست به دست هم مى دهند. در مراكز غول پيكر، و كشورهاىغول پيكر، آدمين بسان اشياء اداره مى شوند، انسان ها و گردانندگانشان به اشياءتبديل شده اند و از قوانين اشياء پيروى مى كنند. اما هدف از خلقت آدمى اين نبوده است كهيك شيئى باشد. آدمى چنانچه به شى ء بدل شود نابود مى گردد، و پيش از آن كهنابود شود نوميد مى گردد و بر آن مى شود كه همه حيات را بكشد).(83)
4. زندگى دنيادارى  
منشاء اين نوع زندگى ، ميل سيرى ناپذيرى به اشياء مختلف است كه در ساختار آدمىسرشته شده و در خدمت زيستن و بقاى او هم نيست . ان الانسان خلق هلوعا... آدمى آزمندآفريده شده است .(84) هر گاه عنان رفتارش را به اينميل فطرى بسپارد رفتارهايى از او سر مى زند و منشى خاص ‍ پيدا مى كند كه مجموعه آنها را از زندگى دنيادارى تشكيل مى دهد.مردم دنيادار، آزشان به چيزهايى مختلفى تعلقمى گيرد، و كامجويى و تمتع و لذت بردن از مالكيت بر آن اشياء يا از مصرف آن هابراى آنان هدف و غايت زندگى مى شود.
دنباله دار ممكن است به هر يك از قدرت ، ثروت ، شهرت ، علم ، مهارت ، تجملات ، يا جفتو همسر دل ببندد و ممكن است به چند تايى از آن ها بستگى پيدا كند. دلبستگى او غيرعادىو بسيار شديد و سيرى ناپذير است . اين ها بت يا معبودش مى شوند. ولى آز معمولا واكثرا متوجه يكى از اين ها مى شود.
آنچه از طوائف متنوع و مختلف دنياداران توجهكارل ماركس را جلب كرده است برده داران ، فئودال ها، و بيش از همه سرمايه دارانصنعتى اند.
در قرآن به معبودها يا متعلقات آز مردم دنيادار چنين اشاره مى رود: (عشق به خواسته هااز: زن ، فرزند، گنجينه هاى زر و سيم ، اسبان نشاندار تربيت شده ، رمه ، و كشتزاربراى مردم (غير متدين ، ناس ) خوش جلوه داده شده است ).
عده اى از دنياداران به كسب اندوخته زر و سيم و ثروت و دارايى همت مى گمارند و از جمعو اندوختن لذت مى برند. اين دسته ، خسيس و بى خير و بى درداند و هيچ انفاق و كمكىبه ديگران نمى كنند: (كسانى كه زر و سيم مى اندوزند و آن را در راه خدا انفاق نمىكنند).(85) (واى بر هر ريشخند كننده عيب جويى ، آن كه مالى فراهم كرد و آن راشمرد و اندوخت . مى پندارد دارايى اش او را پاينده مى دارد).(86)
دسته ديگر از بريز و بپاش يا خرج اسرافكارانه ارضا مى شوند: ان المبذرينكانوا اخوان الشياطين .(87)
سرمايه و معبودات مادى آنان جزء شخصيت و پاره تن آن هاست . به همين علت نسبت به هرتهديدى كه متوجه آن ها شود چنان واكنشى نشان مى دهند كه براى حفظ جانشان نشان مىدهند. ممسك بودن و خست آنان رفتارهايى برخاسته از اين تلقى و ادراك است . (آدمى آزمندآفريده شده است . وقتى زيان يا گزندى به او رسد بسيار بى تاب و ناشكيباست وچون درآمد و پيشامد خوبى به او برسد سختبخيل است ، مگر نمازگزاران ...)(88) سختبخيل بودن ، همان بى خير و بى احسان بودن است . آن كه عملش خوددارى از انفاق واحسان باشد از معادل عاطفى آن كه غمخوارى براى مردم و شفقت و ترحم به بينوايان ودردمندان و ستمديدگان باشد تهى خواهد بود. تعبير امام خمينى (ره ): (مرفهين بىدرد)، در مورد دنياداران ، تعريفى بجا و بقاعده است .
دنيادار فقط به خودش و متعلقات و دارايى و معبودش - كه (خود) گسترده اش راتشكيل مى دهند- مى انديشد. او به معناى زندگى ، به فضيلت و بهكمال نمى انديشد. نگرش وى به زندگى ، انسان ها، و امور، نگرشى خشك ، مادى ، بىمعنا، و ماشينى است ، گويى انسان ها شى ء و كالايند. آنچه در مغز و حساب و انديشه اشمى آيد داشتنى ها يا اموال و اشياء قابل تملك است نه كيفيت هاى انسانى يا معنويات . درذهن و ديده اش همه كيفيت هاى ارزنده ، فراينده ها، كمالات ، احساسات پاك ، عواطفخيرخواهانه و بشر دوستانه ، و افكار خلاق و ارزنده به شى ء - چيزمبدل شده است .
تنها رابطه اش با اشخاص جز رابطه اى كه با اشياء برقرار مى كند نيست : تملك ونگهدارى و مصرف . به همين علت ، فقط با موضوعى - شخصى ، چيزى ، امرى ،حادثه اى ، فرايندى - مى تواند ارتباط برقرار كند كه به تملكش درآيد ياقابل مصرفش باشد. عشق ورزى دنيادار ماهيت وشكل مخصوص به خود را دارد. زن ، محبوب ، همدم و معشوق و همسرش نيست بلكه(مال او) است . احساس عاطفيش نسبت به وى احساسى است كه نسبت به ساير مايملك خوددارد، يعنى مى خواهد هر چه بيشتر انحصارا مالك شخص ‍ مورد نظر خودش باشد. چنينعشقى به همسر از نوع هوس اندوختن است . يكى از روانكاران مى گويد: يكى از بيماراندنيادارش كيفى داشته كه تمام يادگارى هاى برخورد و ملاقات با زنان را در آننگهدارى مى كرده است : برنامه هاى تآتر، بليطهاى مصرف شده ، نامه و غيره .(89)
خداوند در وصف دنيادار آزمند مى فرمايد: (وقتى چيز خوبى را دارا شود، سختبخيل است ). چيز خوب ، فقط پول و ارزش هاى مادى نيست ، وقت و انرژى را همشامل مى شود. چنين كسانى از بهدر دادن يا مصرف آن به نفع و صلاح ديگران بشدتخوددارى مى كنند. فروم مى نويسد: (بسيارى از روان نژاندان بشدت نگران بهدر رفتنوقت هستند. فقط وقتى كه صرف كار مى شود از نظر آنان با ارزش است . هر وقفه از كارسبب پريشانيشان خواهد شد. از عدم فعاليت ، و از تفريح بيزارند. فرنجى آنان را رواننژندان يكشنبه ناميده است . اين بيماران در كارهاى كوچك از وقت صرفه جويى مى كنند ودر كارهاى مهم آن را بهدر مى دهند).(90)
زندگى دنيادار كه مقصدى معنوى ندارد در باتلاقى از لهو و لعب غرق شده است . عمرشدر كارهاى بيهوده و هرزگى هدر مى رود. اگر زندگى در رقصيدن و تماشاى برنامههاى مبتذل سينمايى و تلويزيونى و گردش با اتومبيلى بدور شهر يا با هواپيما بهدور جهان بگذرد چه عابد شخص مى شود؟ چنين وقت گذرانى ، فرصت هاى فراغت را كهكارگر و كارمند به بركت پيشرفت وسائل و شيوه توليد بدست آورده است بر باد مىدهد. همه اين پيشرفت ها سبب شده است در جامعه هاى پيشرفته از حيث صنعت و فن آورى ومديريت سياسى چهار ساعت در روز بر طول عمر بيفزايد. در اين چهار ساعت روزانه اگرعاقلانه و طبق راهنمايى وحى صرف شود بر دانش شخص و آثار مفيد وجودش افزودهخواهد گشت . مى تواند جسم و جانش را تقويت كند، از بيماران و خويشاوندان و دوستانعيادت نمايد، كتاب هاى مفيد و آموزنده اى بخواند، و به خانواده اش برسد.
رسانه هاى فريبكار سرمايه دارى از فرد دنيادارليبرال عقابى ساخته اند كه در فضاى بيكران آسمان مى چرخد. ولى او در واقع سگىرا مى ماند كه از خانه صاحبش گريخته و دست قضا او را به كشاكشاتومبيل هاى سريع السير انداخته باشد. شك نيست كه او به هواى دلش رفتار مى كند وبه هر جا كه بخواهد مى رود؛ ولى او سرگشته و گمراه است و نمى داند مقصدش ازدويدن و خوردن و تاختن چيست ؟ يا چگونه خود را از خطر انحطاط و فنا و زيانكارىبرهاند؟ نمى داند معناى زندگى چيست و پايان آن كجاست و كارش به كجا خواهد كشيد؟
درست است كه دنياداران به هواى دلشان زندگى مى كنند و از تسهيلات مادى فراوانىكه تكنولوژى در اختيارشان نهاده استفاده مى برند، ولى در اين هم نبايد ترديد كرد كهخيلشان همچون فاضلاب گنديده و نفرت آورى سراشيب تمنيات پستى را طى مى كند وبه اعماق باتلاق سودجويى و هوسبازى و بيهودگى و تباهى فرو مى لغزد. انديشهسود تمامى مشاعرشان را پر كرده و ثروت و قدرت و لذت چون بزرگ ترين چيزهاىممكن در نظرشان جلوه نموده است . توفيق در زندگى را با ميزان پولدارى مى سنجند،مشاغل و مناصب را مى ستايند، انگيزه شان نه در تجارت و صنعت و بانكدارى بلكه در هركارى كه بكنند سود مادى و پيشرفت شخصى است و پيش از هر چيز امتيازات مالى وارضاى حس خودنمايى و تفاخر به درجه و عنوان و نشان افتخار و جايزه و موقعيتسياسى و اجتماعى . دكتر آلكسى كارل (91) در وصفشان مى گويد: ما آزمند ماليم ؛زيرا پول همه چيز تهيه مى كند و قبل از هر چيز قدرت مى دهد. تقريبا همه كس خريدنىاست ، يا با پول و يا با اشيائى كه مالداران فراهم مى آورند و عرضه مى كنند.بالاخره ، پول مايه ارضاى خواسته هاى ماست ، زيرا خواسته هاى ما پست است . زندگىكردن امروزى مستلزم تسكين كوركورانه تمايلات است . زياده روى در غذا خوردن بدونتوجه به قوانين گوارش از مواد ناياب و بدبخت يكى از آن هاست . زيرا زن ها ديگر ازپخت و پز چيزى نمى دانند. كم كم مردم امروزى عادت كرده اند كه هر روز با مقادير زيادقهوه ، چاى ، الكل ، شراب سيدر، و تنباكو خود را مسموم كنند. به علت تبليغاتتجارتى و صنعتى ، و شريك جرم بودن دستگاه حكومتى ، مردم غرب احتياجات تازه اىبراى خود بوجود آورده اند و با ولع زياد به ارضاى اين حوائج مى كوشند.
عشق الكل نوشى يكى از علل اصلى انحطاط امروزى است . مردم متمدن به فرماناميال جنسى خود - كه انحرافاتش اينقدر براى جوانان و پيران زيانبخش است -به هر سو كشيده مى شوند؛ ولى اميال ديگرى وجود دارد كه در ظاهر كم خطرتر و سادهتر از شرب الكل و انحرافات جنسى است و ارضاى آن ها نيز آسان تر استمثل غيبت ، دروغگويى ، سفسطه ، ياوه گويى ، و شيطنت هاى مقدس مآبانه . اين اختلالاتفكرى هم كه اغلب مردم با آن تفريح مى كنند چونالكل خطرناك اند).(92)
منش و رفتار دنيادارى  
مردم دنيادار، منش و رفتار خاصى دارند. منش آنان با سه صفت : ذلت پذيرى ، گردآورى، و بى خيرى مشخص مى شود. 1. ذلت پذيرى . به اين معناست كه در برابر دو محركساختارى و درونى سائقه هاى عضوى و آز و در برابرعوامل محيط طبيعى و اجتماعى بشدت منفعل و رخنه پذيراند. شيطان كه ازعوامل محيطى است به آسانى وسوسه كرده آن ها را تحت نفوذ و استيلاى خود قرار مى دهد.به عبارت ديگر سوارشان مى شود و به بيراهه مى بردشان . در برابر اشياء وخوردنى ها و پوشيدنى ها و جنس مخالف آب از دهانشان سرازير و پايشان سست مى شود.از زرق و برق زورمندان و حكام هم زود مى ترسند. خلاصه ، مغلوب سائقه هاى عضوى وآز درون اند، مغلوب اشياء و كالاها، و جفت جنسى ، مغلوب شيطان و مهاجم فرهنگى ، ومغلوب اقتدار سياسى حاكم . در چندين وضعيت محيطى اسارت - ذلت بسر مى برند.
در مبحث تقرب و فرايندش خواهيم ديد انسان با رشد و تقرب داراى عزت - آزادى روزافزون مى گردد. و عزت ، صلابت رخنه ناپذير و اقتدار شكست ناپذير است و نوعىعصمت و مصونيت در برابر آز و سائقه هاى عضوى و وسوسه شيطان و جباران و طاغوتزمان مى بخشد. ذلت پذيرى ، نقطه مقابل آن است . ذلت همان اسارت است و عزت همانآزادى .
رفتار دنيادارى دو شكل به خود مى گيرد:
1. اندوختن ، و بخل ورزيدن - كه نوعى بى خيرى است .
2. اندوختن ، و مصرف مفرط يا اسراف - كه آن هم با عدم خيررسانى به ديگران همراهاست .
رژيم هاى دنيادارى نظير ايالات متحده آمريكا، علائق دنياداران را علاوه بر علائق مردمجانورسان ، اشباع مى كنند. در آن جوامع ، تنوع و تعداد فرآورده هاى چندان زياد است كهمردم با خريد آن ها علاقه مفرط يا آز مصرف اسرافكارانه را ارضا مى كنند و با خريد ومصرف دائم و تعويض كالاهاى تجملى به خود و به ديگران چنين وانمود مى كنند كه زندهو موفق و موجود مفيد با افتخارى هستند. اين افراد كه به علت نداشتنفضائل و كمالات احساس پوچى و بيزارى از زندگى مى نمايند با مصرف مسرفانه وبى امان ، با ولخرجى ، با پرخورى ، يا با باده گسارى خود را آدمى سرزنده ،فعال ، و پيروز جلوه مى دهند. در واقع ، آنچه دارا مى شوند و مصرف مى كنند كمالاتىبدلى است و جايگزين فضائل و كمالات . اسراف ، پرخورى ، مد پرستى ، و تعويضمدام كالاهاى بادوامى چون اتومبيل ، تلويزيون ،مبل و صندلى ، جايگزين خدمت به همنوعان ، ايثار، و خير رسانى مى شود.
با خريد اشياء گرانقيمت تازه ، با شركت در مجالس عيش و عشرت ، باتوسل به ديدنى ها، سفرها، خواندنى هاى پوچ ومبتذل ، ميگسارى ، و دست زدن به اعمال جنسى ، انحطاط و حقارت و پستى و فقدانفضائل خود را جبران يا پرده پوشى مى كنند.
آنچه دنياداران اروپايى و آمريكايى در زمينه جنسى مى كردند در قياس با آنچه در جامعهتحت نفوذ فرهنگى مسيحيت از عفت و پاكدامنى و تك همسرى رواج داشت يك انقلاب جنسىبود. فرويد آمد و براى انقلاب جنسى وقوع يافته فلسفه و توجيه علمى ساخت . او موجدواقعيت و حركتى نبود بلكه فقط توجيه گر آن بشمار مى آمد. در جامعه دنيادارىپرمصرف مسرف آن ايام ، ميل جنسى هم يك كالاى مصرفى بود و تعدادى از صنايع و مؤسسات به آن وابسته بودند و سرمايه هنگفتى صرف نگهدارى جاذبه جنسى مى شد. اينوضع نشانه تحولى نسبت به گذشته جامعه و فرهنگ مسيحى و نظام اخلاقى آن ، ازميل جنسى براى جبران عاطفه و صميميتى كه سابقا در ميان مرد و زن مؤ من به مسيحيت وجودداشت بهره بردارى شد. از آن پس ، مرد عاطفه و محبت صادقانه اش را نسبت به همسرشبه نمايش نمى گذاشت ؛ چه چنين چيزى را نداشت و با ترك ايمان و اخلاق مسيحى از دستداده بود. به جاى آن ، لباس خوش دوختش ، ثروتش ، شهرتش ، هنرش ، و يا اتومبيلش رانشان جنس مخالف مى داد و با اين وسائل او را جذب خود مى كرد. بسيارى از زنان غربى ،مرد را به خاطر همين چيزهايش ، حتى بخاطر اتومبيل گرانبها ياشغل پر درآمدش خوش - مى خواستم بگويم : دوست - مى دارند. دو طرف چنينرابطه اى اغلب در آغاز كار خوش و خوشحالند، اما پس از مدتى از يكديگر خسته وگاهى بيزار مى شوند. چون هر دو فريب خورده اند و دوستى و عشق واقعى و صميميت رابا پول و كالا عوضى گرفته اند. رفتار طرف مقابلشان را كه عشق راستين و صميمانهمى پنداشتند مى بينند كه تزويرى و ظاهرسازيى بيش نبوده است و نمى تواند اساسپيوند زناشويى شالوده خانواده باشد.
در آن جامعه ، هر دنيادارى مى انديشد و مى پندارد كه محبوبيتقابل خريدارى است ، با عطر با جامه زيباى گرانبها، با دادن هداياى گرانقيمت ، بابرخ كشيدن ثروت و در آمد... اما در عمل مى فهمد كه اشتباه كرده است و عشق همسرى وصميميت دو انسانى كه مى خواهند در زندگى شركت داشته باشند و خانواده اىتشكيل داده فرزندانى بپرورند با اشياء و پول بوجود نمى آيد و چيز ديگرى مى خواهدكه در آنان يافت نمى شود.
عامه مردم با مشاهده زندگى دنيادارى و رفتارهاى خاص آن بويژه مشاهده امساك و خستدنياداران به روان شناسى عاميانه خاصى مى رسند. چنان كه در كشور ما در پرتو همينروان شناسى از آدم دنيادار با وصف (... س خور) ياد مى كنند؛ يا مى گويند: فلانىكه ...اش را مى خورد. در باختر زمين ، همين واقعيت ها سبب مى شود تا فرويد مقاله اى باعنوان (خوى و لذت جويى مقعدى ) در سال 1909 منتشر كند: (مردمانى كه بهوصفشان مى پردازم بخاطر تلفيق بقاعده سه خصيصه زيرقابل توجه هستند. آن ها به طرز خاصى منظم ، ممسك ، و لجوج هستند. در واقع ، هر يك ازاين واژه ها، يك گروه كوچك با يك رشته از خصايص خوى را كه به هم وابسته اند دربرمى گيرد. (منظم ) دال بر پاكيزگى جسمى ، و همچنين مداومت در انجام وظايف كوچك وامور جزئى است كه ضد آن (نامنظم ) و (مسامحه كار) است . امساك ممكن است بهصورت اغراق آميز حرص (مال اندوزى ) نمايان شود. و لجاج ممكن است به ستيزهجويى بينجامد كه خشم و انتقامجويى بسادگى به آن مى پيوندد... هر سه اين خصايصبه نحوى به هم متعلق اند). آنگاه نتيجه مى گيرد كه (اين خصايص خوى يا نظم وامساك و لجاج را كه اغلب در مردمانى به چشم مى خورد كه قبلا لذت جوى مقعدى بوده اندبايد نخستين و پايدارترين نتيجه وخامت لذت جويى مقعدى پنداشت ).
فرويد، و بعدها ساير روانكاوان ، نشان دادند كه صور ديگر امساك يا بخيلى به جاىمدفوع ، با پول ، كثافت ، دارايى ، و تملك اموال غيرقابل استفاده ، ارتباط مى يابد. اريك فروم كه قسمت هايى از فرضيه فرويد را مردودمى داند به جاى (خوى مقعدى ) اصطلاح خوى احتكاركننده را مى گذارد و شواهدبالينى فراوان ، وى را در بررسى خوى مقعدى به اين نتيجه واقعى مى رساند كهتوجه ژرف و كشش اين گونه اشخاص نسبت به مدفوع ، جزئى از كشش كلى آن ها نسبتبه نمونه هايى است كه از حيات بى بهره است . مدفوع ، محصولى است كه ديگر فايدهاى براى بدن ندارد و سرانجام از آن دفع مى گردد. دنيادار همان گونه كه مجذوب هرچيزى مى شود كه براى زندگانى بى فايده است ازقبيل كثافت ، اشياء بيهوده ، و دارايى صرفا براى تملك و نه به عنوان وسيله اى براىتوليد و مصرف و تاءمين حوائج مردم ، مجذوب مدفوع مى گردد.(93)
آبراهام ، از بنيانگذاران روانكارى ، كه در رفتار و منش مردم دنيادار دقت بسيار مى كندبه اين نظر مى رسد كه دارنده منش نشيمنى ، بطور ناخودآگاه كار نشيمن را يك فعاليتمولد مهم و چيزى بالاتر از عملكرد دستگاه تناسلى مى داند.پول در آوردن ، مال اندوزى ، جمع آورى پاره پاره معلومات بدون اين كه آن ها را در راهمفيد به حال بشريت يا صلاح خويشتن بكار اندازد، همه نمايانگر همان رويه است . وىدرباره چگونگى مال اندوزى اين نوع مردم مى گويد: (در مواردى از صورتبندى منشنشيمنى تقريبا تمام مناسبات زندگى به منزله داشتن [ نگهدارى ] و بخشش تلقى مىشود، يعنى برحسب ثروت . سخن به اصطلاح حكمت آموزشان اين است : كسى كه چيزىبه من مى دهد و دوست من و آنكه چيزى از من مى خواهد دشمنم است .) و مى گويد: (درمواردى رابطه بين حبس مدفوع و بخيلى سيستماتيك بسيار بارز است . بانكدارثروتمندى را مى شناسم كه هميشه فرزندانش را وادار مى كند كه تا مى توانند مدفوعخود را نگهدارند تا از غذايى كه خورده اند بيشتر جذب بدنشان شود. عده زيادى از رواننژندان بخيلى خود را به نوع مخصوصى از هزينه محدود مى كنند و در ساير موارد دستىباز دارند. مثلا بيمارانى هستند كه از صرفپول براى كالاى ناپايدار خوددارى مى كنند. رفتن به كنسرت يا مسافرت مستلزم صرفپول است ولى در برابر آن مالكيتى بدست نمى آيد. كسى را مى شناسم كه به هميندليل به اپرا نمى رفت ولى از خريد صفحه موسيقى مضايقه اى نداشت ، زيرا صفحهكالايى دايمى و نگهداشتنى است . عده اى از اين روان نژندها از صرفپول براى خوراك امساك دارند زيرا غذا كالايى ماندنى نيست . عده دگر بر عكس ، هزينهخوراك را آسان مى پردازند. اين افراد به حفظ جسم و وزن خود بسيار باقى مى ماند.بديهى است كه اينان محتواى بدن را با پولمعادل مى كنند. در بعضى موارد خست اين دسته از مردمشامل تمام زندگى مى شود، به طورى كه درباره كمترين برخورد مالى رنجيده وخشمگين مى شوند.(94) شخصى را مى شناسم كه دكمه هاى شلوارش ‍ را درمنزل نمى بست تا جا دكمه هايش كمتر ساييده شود. مى توان گفت كه سائق هاى ديگر همدر كار است كه در پوشش منش نشيمنى استتار شده اند).
اريك فروم كه برخلاف فرويد عقيده ندارد به اين كه رفتار و منش دنيادارى يا بهتعبير وى (احتكارى ) و (مال اندوزى )، ريشه در منطقه تمايلات نشيمنى داشتهباشد محرك هاى آن رفتار و منش را (به منزله نيروى مولد درتكامل اقتصاد سرمايه دارى ) مى داند.(95)
مطلب مهمى از انسان شناسى اسلامى كه در نوشته هاى آبراهام يافت مى شود و فرومنيز به آن توجه يافته امكان تعلق آز به علم و دانش است و ظهور عالمان دنيادار در كنارارباب زمين و سرمايه داران و بانكداران و كامكاران جنسى . وى چنان كه گذشت (جمعآورى پاره پاره معلومات بدون اين كه آن ها را در راه مفيد بهحال بشريت يا صلاح خويشتن بكار اندازد) را شكلى از منش نشيمنى - يا زندگىدنيا دارى - مى داند. ما خود شاهد بسيارى از دانشمندان هستيم كه دانش آنان براىخودشان و براى ديگران حكم ثروت و سرمايه را براى سرمايه داران دارد. دوستى دارمكه دسته اى از دانشمندان مورد اشاره آبراهام را (اصحاب الفهارس ) مى خواند.
5. زندگى استكبارى  
اين نوع زندگى خصوصيات مشتركى با سه نوع زندگى پست ديگر: جانورى محض ،دون جانوران ، و دنيا دارى ، دارد كه خصوصيات سلبى اند: كفر به خدا و فضيلت ،خالى بودن از معنا و كمال ، فقدان احساس ‍ مسؤ وليت و نسبت به همنوعان ، فقدان شفقت وهمدردى با ديگران ، و بى خيرى . در عين حال ، صفات ويژه اش را دارد كه توسط آن هااز سه زندگى پست ديگر باز شناخته مى شود.
در دو زندگى پست جانورسانى و دنيادارى ، محاسبه سود و زيان ، و رفتارهاى جلب منفعتو دفع مضرت به چشم مى خورد بلكه چشمگير است . مى توان گفت اگر جانورسان يادنيادارى گاهى و در مورد خاصى جلب منفعت براى خود و دفع مضرت از خود نكنند رفتارىبه خطا و از روى اشتباه از آنان سر زده است . به خصوص دنيادار كه جلب سود و شهرتو جاه و قدرت و علم و مهارت را بنحو سيرى ناپذيرى پى مى گيرد. رفتار جانورسان ودنيادار همواره تابع محاسبه سود و زيان و تواءم با آن است .
مستكبر بر خلاف اين دو فرد پست ديگر تنها براى حفظ جان و ادامه زيستن محاسبه سود وزيان مى كند. چون مى داند كه بدون چنين محاسبه اى زنده نمى ماند. ولى مهم ترينفعاليت و رفتارى كه موجب ارضاى وى مى گردد ايناعمال نيست بلكه دگرآزارى ، ويانگرى ، كشتن ، و سلب خير و نعمت از ديگران است . او ازدگرتباهگرى ارضا مى شود، خواه تباهى مورد نظرش تباهى وزوال نعمت هاى مادى باشد و خواه سلب فضائل و هدايت وكمال و آزادى و كرامت و استقلال و شخصيت به صورتتنزل معنوى و انحطاط باشد. خداوند دگر تباهگرى در صورت كلى ذكر شده را (افسادفى الارض ) مى خواند. مستكبر از افساد فى الارض كه نابود شدن يا نابود كردنآبادانى ، تمدن ، و نيروهاى اقتصادى و انسانى و معنوى باشد و از حقير وذليل كردن يا حقير و ذليل ديدن مردم بويژه مردم صالح و پرهيزگار و باكمال ، از انهدام مساجد و معابد، از پايمال كردن مقدسات دينى ، و از هتكرجال شريف و عظيم الشاءن و محبوب مردم يا اولياى الهى ارضا مى شود. از حيث رفتار- به استثناى اعمال زيستى - نه زيست خواه است و نه دنيا طلب و جاه طلب وشهرت طلب و قدرت طلب و مال اندوز. او مفسد فى الارض و دگر تباهگر است : و اذاتولى سعى فى الارض ليفسد فيها و يهلك الحرث والنسل ...(96) تا كشاورزى (يا توليد و اقتصاد و تمدن ) ونسل را نابود و فاسد كند، حال آنكه خدا فساد را دوست نمى دارد. و اگر به او گفتهشود: از خدا بترس ، تعصب گناه ورزى او را فرا گيرد. پس دوزخ او را بس ، و بدگهواره اى است .
رفتار (افساد) يا تباهگرى در ميان مردمان پست فقط در دو مردم دون جانور و مستكبرديده مى شود، و تفاوت آن در ميان اين دو دسته از افراد به اين است كه در دسته دونجانور متوجه خود فرد است و در دسته مستكبر متوجه ديگران يا محيط طبيعى است . اين دورفتار: خود تباهگرى و دگرتباهگرى ، نه با روان شناسى حيوانىقابل توجيه و بيان علمى است و نه در روان شناسى غربى كه بيشتر ناظر به مردمدنيادار است . فقط انسان شناسى دين است كه از ظهور اين دو پديدار و عموميت آن در ميانبخش بزرگى از بشريت داستان مى نمايد.
مرتاضان و درويش هاى دو جهان مسيحى و اسلامى كه به نحله رياضت تعلق دارند ضمناين كه براى زيستن و موجوديت جانورى خويشكشكول گدايى و دريوزگى بر مى دارند تنها از رفتارهاى خود آزارانه ارضا مىشوند. حتى شيوه ارتزاق و معيشتشان در خدمت خودتباهگرى است چون با تحقير خويش وذلت پذيرى همراه است .
مستكبران به عكس مرتاضان ، از پرخاشگرى و تعرض به ديگران كه دگرآزارى ودگرتباهگرى باشد خوششان مى آيد.
شك نيست كه در دو مردم جانورسان و دنيادار هم پرخاشگرى و تعرض به ديگران دراشكال رقابت و جنگ و حيله گرى خصمانه و امثالش يافت مى شود و حتى بخش بزرگىاز جنگ ها را بخصوص دنياداران بر مى افروزند تا به استعمارگرى و استثماربيرحمانه توده هاى مغلوب و محكوم و اسير بپردازند. اما نبايد پرخاشگرى يا حتى دگرتباهگرى اين دو مردم را با مردم مستكبر به صرف تشابههيكل و ظاهر رفتار اشتباه گرفت و يك نوع پنداشت . جانورسان و دنيادار هر عملى را كهاز اين نوع انجام مى دهند بقصد بقاى خويش يا افزايش ثروت و قدرت است .پرخاشگرى ، رقابت ، و جنگ براى جانورسان وسيله اى است براى بقايش ، و از بقاىجانوريش و نه از نفس پرخاشگرى ، رقابت ، و زد و خورد لذت مى برد. براى دنيا دار هماين گونه اعمال از آن جهت لذت بخش است كه او را به ثروت بيشتر، قدرت بيشتر، وقلمرو وسيع تر مى رساند نه اين كه نفس زدن و كشتن و اسير گرفتن و حكومت بر مردممغلوب ارضايش كند. اما همانچه براى جانورسان و دنيادار، وسيله اى است تا به چيزىدست يابد كه از آن ارضا مى شود براى مستكبر هدف است و با همين كارها ارضا مى شود.
عموم مستكبران چون از رفتار افساد فى الارض يا دگرآزارى و دگرتباهگرى ارضا مىشوند شيفته و مجذوب هر چيزى هستند كه بىكمال ، بى ارزش ، مرده و غير زنده باشد. جسد، لاشه ، مدفوع ، كثافت ، ويرانه ، و مرگ، آنان را مسحور و مجذوب مى كند. از مشاهده يا استماع اخبار ويرانى ها، مرگ و ميرها، ذلتها، تباه شده ها، حقير شده ها، بدنام و هتك شده ها، لذت مى برند و نعشه مى شوند.بعضى از آن ها كه ناتوان ، كم هوش ، و بى اقتدارند دوست دارند درباره بيمارى ،تدفين ، و مرگ گفتگو كنند. درست موقعى جان مى گيرند و نعشه مى شوند كه بتواننداز مرگ ، ويرانى ، و ذلت مردمان حرف بزنند و غيبت كنند.
از هيچ جانورى چنين رفتارى سر نمى زند، چنان كه در زندگى هيچ حيوانى رفتارخودآزارى هم ديده نشده است . اين از استعدادهاى ساختارى آدمى است كه مى توان تااسفل سافلين تنزل كند. اين كه جامعه تحت سلطه اقليت مستكبر را بهجنگل تشبيه مى كنند از عوامى و بى اطلاعى است .
پديدارهاى زندگى استكبارى در تاريخ ودرحال حاضر
مى توان گفت كسى نيست كه با رفتار مستكبران آشنا نباشد. همه آشنايند؛ اما هر كسىنمى تواند مفهوم دگرآزارى و دگرتباهگرى را كه رفتار نوعى مستكبران است ازرفتارهاى مشهود خويش انتزاع كند. هر مستكبرى دو رفتار عاطفى و عملى تواءم بروز مىدهد، و شايد سه رفتار: عاطفى ، فكرى ، عملى . رفتار عاطفى او حسد است . بايد گفت :حسد معادل عاطفى انديشه و عمل دگر آزارانه و دگر تباهگرانه است . ما همه با حسدآشناييم . غرض حسود از اين رفتار هيجانى - عاطفى اش كسب منفعت يا دفع مضرت نيستبلكه قصدى ويرانگرانه ، نابود كننده ، و بدخواهانه در آن نهفته است . رفتارى استبه قصد از بين بردن يا از بين رفتن نعمت هاى مادى و معنوى و كمالاتى كه ديگران دارندنه اين كه بخواهد آن نعمت ها از آنان سلب شده عايد خود او گردد. به ديگر بيان ، حسد،رقابتى با ديگران و با صاحبان نعمت بر سر نعمت يا اشياء و مناصب و منافع نيست وفقط آرزوى اين است كه خير و نعمت و پول و علم و كمالى كه ديگرى يا ديگران دارند ازبين برود يا خير و نعمتى كه امكان دارد در آينده نصيب شخص ، اشخاص ، يا ملت و بخشبزرگى از بشريت بشود نازل نشود و تحقق نيابد: (نه كسانى ازاهل كتاب كه كافر شدند (به رسالت پيامبر اسلام ) مى خواهند و نه مشركان دوست مىدارند كه خيرى از پروردگارتان بر شما فرود آيد،حال كه آن كه خدا هر كه را بخواهد به رحمتش اختصاص مى دهد، و خدا داراى بخشايشىبيكران است .).(97)
انديشه ها و گفتارهاى استكبارى هم داريم كه همه خاصيت دگرآزارى ، دگر تباهگرى ، يابدخواهانه دارند بدون اين كه نفعى عايد خود كنند يا زيانى و مضرتى از او دفعنمايند.
كسانى كه با بردن گمان بد در حق خواهران و برادران مؤ من و صالح و نيكوكار، و باتجسس در احوال و شؤ ون خصوصى آنان ، و با غيبت كردن درباره آنان لذت مى برندرفتارهاى استكبارى دارند عينا مثل كسى كه از جويدن و دريدن گوشت نعش برادر وخواهرش لذت مى برد: (هان اى كسانى كه ايمان آوردند، از بسيارى از گمان هابپرهيزيد، زيرا بعضى از گمان بردن ها گناه است ، و خبر جويى مكنيد، و نه يكديگررا غيبت كنيد. آيا يكى از شما دوست مى دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد؟ و پس ،از آن نفرت كرديد؟ و از خدا پروا گيريد، زيرا خدا توبه پذيرى مهربان است.)(98)
مشاهدات و شنيدن هاى استكبارى داريم . آسان ترين و كم خرج ترين رفتار استكبارى ،رفتن به تماشاى صحنه هاى دگرآزارى و دگرتباهگرى است ، يا نشستن پاىتلويزيون براى تماشاى آن . ميدان بزرگ رم باستان كه در آن هزاران نفر از مردمدرمانده و مفلوك با نظاره انسان هايى كه طعمه جانوران مى گشتند يا يكديگر را مى كشتندبيشترين لذت خويش را مى جستند (ياد بناى ) بزرگ و تاريخى استكبار ودگرتباهگرى است .
كسانى كه از اذيت كردن كودكان و گرياندن آنان ، يا از مثله كردن و آزار جانداران يادست انداختن اشخاص ‍ كم هوش يا عقب مانده ذهنى كسب لذت مى كنند خرده مستكبرند. هرتعرض زبانى - كه از آن با متلك يا زخم زبان تعبير مى شود - به يك انسانبيدفاع يا با شرم و حيا يك رفتار استكبارى است .
قرآن ، تاريخ زخم زبان هاى مستكبران معاصر پيامبر اكرم و اعصار پيشين است . مستكبرانگاهى نسبت به خدا زخم زبان مى زنند و زمانى به پيامبرانشان ، و در مواقعى به مردمديندار، يا به اشخاص معينى كه از حرمت بسيار برخوردارند. (بيشك كسانى كه خدا وپيامبرش را مى آزارند (از جمله با زخم زبان ) خدا آنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده است وبراى آنان عذابى خوار كننده آماده كرده است . و كسانى كه مردان و زنان مؤ من را بدون اينكه كارى كرده باشند مى آزارند (با زخم زبان ) بيقين بهتان و گناهى آشكار به دوشگرفته باشند. هان اى پيامبر، به همسرانت و دخترانت و زنان مؤ منان بگو كه دامن چادرخويش بر خويشتن فرو پيچند، آن بدين كه شناخته شوند (به عفت ) و زخم زبان (يا متلك) نشنوند نزديك تر باشد، و خدا آمرزنده اى مهربان است . هرگاه منافقان و كسانى كهبيماريى در دل دارند و كسانى كه (با شايعه و ساير شگردهاى تبليغى ) ترس وتشويش در دل مردم مدينه مى افكنند دست بر ندارند البته ترا عليه آنان برانگيزيمآنگاه در آن شهر جز اندك زمانى با تو همسايه نباشند در حالى كه لعنت شده باشند، هرجا بيابندشان دستگيرشان كنند و بكشندشان كشتنى سخت ).(99)
آزار دادن خدا، يا زخم زبان زدن به او، در شكل هاى مختلفى صورت مى گيرد. بدگويىاز پيامبرانش ، تهمت زدن به آنان ، تكذيب و دروغگو شمردن ايشان ، سخن گفتن و قلم زدنعليه خدا و پيام و شريعتش به قصد تخطئه و خاموش كردنمشعل هدايت الهى : (و ياد كن آنگاه را كه موسى به قومش گفت : اى هموطنان من ، چرا مرامى آزاريد حال آن كه مى دانيد من فرستاده خدا سوى شمايم ؟ پس چون از حق بگشتند خدادلهايشان را از حق بگردانيد و خدا مردم زشتكار را هدايت نمى كند. و ياد كن آنگاه كه عيسىبن مريم گفت : اى بنى اسرائيل ، من فرستاده خدا سوى شمايم كه آنچه از تورات پيشاز من برفته است تصديق مى كنم و به پيامبرى بشارت مى دهم كه پس از من بيايد ونامش احمد باشد. پس چون وى آنان را با معجزه ها (يادلائل روشن ) آمد گفتند: اين جادويى نمايان است ... مى خواهند نور خدا را با دهانشانخاموش كنند حال آن كه خدا بر آن است كه نور خويش به تمامى رساند گر چه كافرانرا ناخوش آيد).(100)
(و از آنان كسانى هستند كه پيامبر را مى آزارند و مى گويند: او همه گوش است : بگو:گوش خير خواهى براى شماست ، به خدا ايمان مى آورد و براى مؤ منان ايمان مى آورد وبراى كسانى از كه ايمان آوردند رحمتى است . و كسانى كه پيامبر خدا را مى آزارندعذابى دردناك دارند... منافقان بر حذر از اين اند كه سوره اى عليه آنان فرود آيد كهآنان را از آنچه در دلشان هست داستان كند. بگو: مسخره كنيد. بيگمان خدا آنچه را كه از آنبرحذريد پديدار كند. و اگر از آنان بپرسى قطعا خواهند گفت : در حقيقت ما در گفتگوفرو رفته بوديم و بازى مى كرديم . بگو: آيا خدا و آياتش و پيامبرش را مسخره مىكرديد؟! بهانه مياوريد. اينك پس از ايمانتان كافر شديد. اگر از دسته اى از شمادرگذريم دسته اى ديگر را عذاب كنيم بدين سبب كه آنان تبهكار بودند. مردان و زنانمنافق از سنخ يكديگرند؟ به ناپسند امر مى كنند و از پسنديده نهى مى كنند و دست خويشفرو مى بندند (از انفاق و صدقه ). خدا را فراموش كردند در نتيجه آنان را بهفراموشى سپرد، بيشك منافقان همان زشتكاراند. خداوند به مردان و زنان منافق و كفارآتش دوزخ را وعده داده است ، در آن ماندگارند، آن برايشان كافى است ، و خدا آنان را لعنتكرد و عذابى پايدار دارند.) (101)
(هان اى كسانى كه ايمان آوردند... شما را نسزد كه پيامبر خدا را بيازاريد(102) ونه اين كه پس از وى زنانش را به عقد خويش در آوريد هيچگاه . بيگمان آنكارتان نزد خداسهمگين باشد. خواه چيزى را آشكار كنيد يا پنهانش كنيد بيشك خدا به هر چيزى داناست ...بيگمان خدا و فرشتگانش بر پيامبر درود مى فرستند. هان اى كسانى كه ايمان آوردند،بر او، درود فرستيد و سلام گوييد. بيشك كسانى كه خدا و پيامبرش را مى آزارند خداآنان را در دنيا و آخرت لعنت كرده و براى آنان عذابى خوار كننده آماده كرده است).(103) (و كافران و منافقان را فرمان مبر و آزارشان را واگذار، و به خداتوكل كن كه خدا عهده دارى بسنده باشد).(104)
(البته در اموال و جان هايتان آزمايش مى شويد و قطعا از كسانى كه پيش از شما كتاب(آسمانى ) دريافت كردند و از كسانى كه شرك ورزيدند زخم زبان بسيار خواهيد شنيد. واگر مقاومت ورزيد و پرهيزگارى كنيد بيشك آن را از اراده طلب ترين كارهاباشد).(105)
يكى از اشكال زخم زبان يا آزار زبانى (افك ) يا بهتان و دادن نسبت هاى نارواست .(واى بر هر بهتان زننده گناه ورزى كه آيات خدا را مى شنود كه برايش خوانده مىشود آنگاه در حال استكبار اصرار (بر كفر) مى ورزد و پندارى آن را نشنيده است . پس اورا به عذابى دردناك مژده بده . و هر گاه چيزى از درس هاى ما بداند آن را با استهزاءبگيرد. اينها هستند كه عذابى خواركننده دارند. و دوزخ در كمين آن هاست و آنچه بدستآوردند (از اقتدار سياسى و نيروى نظامى و...) هيچ بكارشان نيايد و نه آنسرپرستانى كه بجاى خود گرفتند سودى به آنان تواند داد، و آنان عذابى سهمگيندارند).(106) (آيا به شما خبر دهم با چه كسى شياطين ارتباط مى گيرند؟ با هربهتان پرداز گنه ورز. آنان گوش (به شيطان ) مى سپارند و بيشترشاندروغگويند؟).(107)
(هان ، آنان از بهتان پردازى خود مى گويند كه خدا فرزند آورد؛ و آنان البتهدروغگويند).(108)
(بيگمان ، كسانى كه اين بهتان (تهمت زدن به عايشه ) بپرداختند دسته اى از شمابودند. آن را شرى براى خود مپنداريد. در واقع آن براى شما خيرى است . هر يك از آنانسهمى از آن گناه دارد و آن شخص كه گناه سهمگين ساختن آن را مرتكب گشت عذابىسهمگين دارد. چرا نبايد وقتى آن را شنيديد مردان و زنان مؤ من در حق خويشتن گمان نيكبرند و بگويند: اين بهتانى آشكار است ؟)(109)
يكى از اسلحه هاى مستكبران فرومايه و پست ، انواع حرف هاى زشتى است كه نسبت بهمردان و زنان خدا مى زنند. امام محمد باقر عليه السلام مى فرمايد: سلاح اللئام قبيحالكلام .(110)
خداوند در آخرين پيام آسمانيش شرحى از حالات خفيف و حاد منش استكبارى و رفتارهاى مختلفناشى از آن را كه در مراحل متوالى تاريخ بشر وجود دارد مى آورد از ابتداى جامعه بشرىتا زمان نزول وحى خاتم .(111) و مى فرمايد كه نخستين مستكبر مفسد فى الارض ،قابيل بوده است كه تضادش با رقباى معيشتش يا دنياداران نبوده و نه بر سرمال و جاه بلكه با برادر پرهيزگار بخشنده نيكوكار و ايثاگرشهابيل تضاد داشته است . مستكبرى كه با ايمان ، با صلاح ، با تقوى ، با مسجد، بامعبد، با دين و عبادت و تقرب ، و با متقيان و نيكوكاران و صالحان و مقربان حضرت حقتضاد و دشمنى دارد: (قال لاءقتلنك ).(112) گفت : حتما ترا مى كشم .
پديدار شگفت انگيز نفرت و دشمنى نسبت به شخصيت هاى متعالى و با فضيلت هم درتاريخ جوامع مختلف ثبت است و هم اينك همه جا به چشم مى خورد. در يونان باستان ،فرمانده نظامى صالح و درستكارى به نام آريستيد(113) مورد نفرت و دشمنى عامهمردم آتن قرار مى گيرد. وقتى محكوم مى شود به اين كه در صورت راءى دادن اكثريتمردم به خارج كشور تبعيد شود عامه آتنيان راءى به تبعيدش مى دهند. آريستيد از يكى ازهمشهريانش كه براى راءى دادن مى رود مى پرسد: آيا به تبعيد آريستيد راءى مى دهى ؟جواب مى دهد: آرى . مى پرسد: او را مى شناسى ؟ مى گويد: نه . مى پرسد: از اين مردشخصا بدى ديده اى ؟ پاسخ منفى مى دهد.
مى پرسد: پس چرا راءى به تبعيدش مى دهى ؟ مى گويد: از بس ذكر خويش را شنيده امكه گفته اند: (مرد خوبى است ، مرد صالحى است )، خسته شده ام و ديگر حوصلهتحمل او را ندارم !(114)
مردم شناسى و انتروپولوژى هم با پديده رفتار استكبارى آشنايى دارد. در ميان قبيلهساموآ رفتارى هست كه آن را موزو ناميده اند. و آن رفتارى است به صورت سرباز زدن ازانجام وظيفه يا كارى با سوء نيت و همراه با لجاجت ، و در آن پاى نفع شخصى هم در مياننيست ؛ بلكه به قصد ضرر زدن به ديگرى يا به خود و ديگران در آن واحد، انجام مىگيرد. مردى از عاريه دادن وسيله اى به همسايه يا دوست خود كه سخت به آن نيازمند استخوددارى مى كند. زنى به طور ناگهانى از ازدواج با مردى كهسال ها او را دوست مى داشته است سرباز مى زند تا او را بيازارد.(115)
روان شناسى عاميانه هم كه با اين پديدار برخورد داشته آن را كه ويژه گروهى ازآدميان است به پاره اى حيوانات آشنا نسبت مى دهد. در خراسان بزرگ ، از خر (موشه )ياد مى شود كه الاغى است لجباز و براى اين كه به صاحبش ضرر بزند خود را بابارش از پرتگاهى به ته دره مى افكند.
رفتار استكبارى در زمينه جنسى  
كافر دنيادارى كه آزش به همسر تعلق گرفته باشد از شهوترانى و بر پا كردنحرمسرا ارضا مى شود حال آن كه كافر مستكبر از تجاوز به ديگرى و ازعمل جنسى تواءم با آزار ارضا مى شود.
ساديست - كه فرويد براى روان شناسى آنمتحمل زحمت بسيار شد و به حقيقت نرسيد - يك كافر مستكبر است . منحرف جنسى كه درشريعت اسلام محكوم به اعدام است يك مستكبر است كه انسان يا انسان هايى را در ذلت وحقارت مى خواهد و از پايمال كردن شرف و كرامت انسان ها لذت مى برد.
پديده تجاوز جنسى تواءم با عنف كه در جوامع دنيادارى كافر آمريكا و اروپا بيش از هركشور و اقليمى ديده مى شود يك رفتار استكبارى با استفاده از سائق جنسى است . طبقآخرين اخبار نام و تصوير شصت و سه هزار نفر از متجاوزان به عنف كه در دادگاههاىايالتى آمريكا محكوم شده اند، در مراكز پليس بر روى ديسكتهاى نورى عرضه خواهدشد.
چهل و شش ايالت از پنجاه ايالت آمريكا به تازگى در اقدامى مشترك براى افزايشآگاهى والدين در مورد متجاوزان به عنف كه درقتل و تجاوزهاى جنسى در اين كشور شركت داشته اند، تصميم گرفته اند نام و تصويراين افراد را كه تعداد آنها به شصت هزار نفر مى رسد، به مردم عرضه كنند. ايالتكاليفرنيا به عنوان اولين گام در اين راه با ترتيب دادن نمايشگاهى اختصاصى ازديسكتهاى نورى كامپيوترى كه شامل اطلاعاتكامل اينگونه افراد است ، دست به اقدامى جديد زده است كه باعث توجه والدين در اينايالت شده است .(116)

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation