بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب نگاهی به قرآن, حجت الاسلام و المسلمین حاج سید على اکبر قرشى   مناسب چاپ   خروجی Word ( برگشت به لیست  )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     FOOTNT02 -
     NEG00001 -
     NEG00002 -
     NEG00003 -
     NEG00004 -
     NEG00005 -
     NEG00006 -
     NEG00007 -
     NEG00008 -
     NEG00009 -
     NEG00010 -
     NEG00011 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

back page

رؤ ياى حضرت يوسف (ع ) 
يكى ديگر از رؤ ياهايى كه در قرآن مجيد آماده است ، رؤ ياى حضرت يوسف - عليهالسلام - است كه در خواب ديد: يازده ستاره تواءم با خورشيد و ماه ، به او سجده مىكنند. وقتى آن رؤ يا را براى پدرش ‍ حضرت يعقوب - عليه السلام -نقل كرد پدرش فرمود: اين خواب را براى برادرانتنقل نكن ، والا بر تو حسد مى ورزند. تعبير اين خواب آن است كه تو، به پيامبرى خواهىرسيد و خداوند متعال نعمت خود را بر تو تمام خواهد نمود.
(( اذا قال يوسف لابيه يا ابت انى رايت احد عشر كوكبا و الشمس ‍ و القمر رايتهم لىساجدين . )) (258)
يعنى : (اكنون متذكر شو (خواب ) يوسف را كه گفت : اى پدر! در عالم رويا ديدم كهيازده ستاره و خورشيد و ماه مرا سجده مى كردند.)
سپس خداوند متعال در قرآن مجيد تعبير خواب حضرت يعقوب - عليه السلام - را اين گونهنقل مى كند: (( قال يا بنى لا تقصص ‍ روياك على اخوتك فيكيدوا لك كيدا... و كذلكيجتبيك ربك و يعلمك من تاءويل الا حاديث و يتم نعمته عليك و علىآل يعقوب ...)) (259)
يعنى : (يعقوب گفت : اى فرزند عزيز! زنهار خواب خود را براى برادران حكايت مكنكه (به اغواى شيطان ) بر تو مكر و حسد خواهند برد... و اين تعبير خواب تو مى باشدكه خداوند تو را بر گزيند و علم تاءويل خوابها بياموزد و نعمت و لطفش را در حق تو وآل يعقوب تمام گرداند...).
حضرت يوسف - عليه السلام - توسط برادران خود به چاه افكنده شد و سپس در بازارمصر به صورت برده فروخته شد و در اثر بى نظيرى كه درباره همسر عزيز مصر ازخود نشان داد، حدود هفت سال در زندان ماند. سپس در اثر تعبير خواب پادشاه مصر، اززندان آزاد و وزير كشاورزى مصر گرديد. و پدر و مادر و خانواده اش را به مصر دعوتكرد و آنها هنگام ديدن حضرت يوسف به حال احترام ، سر فرود آوردند. بدين طريق ،پدر و مادر و يازده برادر در اين احترام شريك شدند. و حضرت يوسف به پدرش يعقوبگفت : تعبير خوابى كه چند سال قبل ديدم ، همين است :
(( و رفع ابويه على العرش و خروا له سجدا وقال يا ابت هذا تاءويل روياى من قبل قد جعلها ربى حقا... (260)
يعنى : (آنگاه پدر و مادر رابر تخت بنشاند و آنها به شكرانه (ديدار او) خدا را سجدهكردند. و يوسف در آن حال ، پدر را گفت كه اين بود تعبير خوابى كه از اين پيش ديدمكه خداى من آن خواب را واقع و محقق گردانيد...) (261)
رؤ ياى پادشاه مصر 
رؤ ياى ديگرى كه در كلام الله مجيد نقل گرديده ، رؤ ياى پادشاه مصر است كه سببنجات حضرت يوسف - عليه السلام - گرديد. و خلاصه آن چنين است : پادشاه مصر چندشب در خواب ديد كه هفت گاو فربه را هفت گاو لاغر مى خوردند. و نيز هفتسنبل سبز و هفت سنبل خشك در كنار او ديده مى شوند. از درباريان خود تعبير اين خواب راپرسيد؟ گفتند: خوابهاى آشفته و پريشان است . و ما تعبير چنين خوابها را نمى دانيم .آيات شريفه پيرامون اين مطلب چنين است :
(( و قال الملك انى سبع سمان ياءكلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و اخر يابساتيا الملاء افتونى فى روياى ان كنتم للرؤ يا تعبيرون قالوا اضعاث احلام و ما نحنبتاءويل الاحلام بعالمين )) (262).
يعنى : (و پادشاه مصر گفت : من (خوابى ) ديدم كه هفت گاو فربه را هفت گاو لاغرخوردند و هفت خوشه سبز و هفت خوشه خشك را. اى بزرگان ملك ! مرا به تعبير آن اگرعلم مى دانيد، آگاه گردانيد. آنها گفتند: اين خواب پريشان است . و ما تعبير خوابپريشان نمى دانيم ).
در آن موقع كه درباريان از تعبير خواب پادشاه اظهار عجز كردند، ساقى پادشاه - كهمدتى در زندان مصر، رفيق زندانى حضرت يوسف - عليه السلام - بود و حضرت يوسف، خواب او را تعبير كرده و درست در آمده بود - گفت : در زندان يك جوان كنعانى وجود داردكه تعبير خواب را به نيكى مى داند فورا به سراغ يوسف - عليه السلام - در زندانرفت و خواب پادشاه را به او گفت : و چون هفتسنبل سبز، علامت هفت سال فراوانى و هفت سنبل خشك ، علامت هفتسال ، قحطى بود، و هفت گاو فربه ، علامت ذخيره ها و انبارهاى گندم و هفت گاو لاغر درجاى مردم گرسنه و قحط زده بود حضرت يوسف - عليه السلام - در تعبير آن فرمود:
(هفت سال ، به شيوه سابق ، گندم بكاريد و مازاد آنها را نكوبيد بلكه درسنبل نگاه داريد. پس از آن هفت سال قحط سالى خواهد آمد و در ان هفتسال فراوانى را مى خوريد. و از گرسنگى نجات مى يابيد. پس از هفتسال قحطى ، باز اوضاع به حالت اول بر مى گردد).
(( قال تزرعون سبع سنين دابا فما حصد تم فذوره سنبله الا قليلا مما تا ثم ياتى منبعد ذلك سبع شداد يا كلن ما قدمتم لهن الا قليلا مما تحصون ثم ياتى من بعد ذلك عامفيه يغاث الناس و فيه يعصرون (263)
يعنى : (يوسف (در تعبير خواب ) گفت : بايد هفتسال متوالى زراعت كنيد و هر خرمن را كه درو مى كنيد جز كمى كه قوت خود مى سازيد،همه را با خوشه در انبار ذخيره كنيد كه چون اين هفتسال بگذرد، هفت سال قحطى پيش مى آيد كه ذخيره شما به مصرف قوت مردم برسد، جزاندكى كه بايد (براى تخم كاشتن ) در انبار نگاهداريد. آنگاه بعد از سنوات قحطيب وشدت ، باز سالى آيد كه مردم در آن به آسايش و وسعت و فراوانى و نعمت مى رسند.)
همانطور شد كه حضرت يوسف - عليه السلام - گفته بود. و حضرت يوسف ، خود در آنهفت سال قحطى ، انبارهاى ذخيره را براى مردم مصرف مى كرد. فرزندان حضرت يعقوبنيز در اثر قحطى ، براى خريد گندم به مصر آمدند. و بالاخره حضرت يوسف - عليهالسلام - را شناختند.
رؤ ياى دو جوان مصرى 
رؤ ياى ديگرى كه در كلام الله مجيد باز گو شده ، رؤ ياى دو جوان دربارى است كه دراثر تخلف به زندان افتاده بودند و در زندان با حضرت يوسف - عليه السلام - آشناشدند. آن دو جوان يكى مرتب در خواب مى ديد كه انگور براى مشروب ساختن مى فشارد.و ديگرى مى ديد كه بالاى سر خود، نان حمل مى كند و پرندگان از آن مى خورند. آنهاخواب خود را براى يوسف - عليه السلام - نقل كرده و از او تعبير خواستند. يوسف - عليهالسلام - بعد از قدرى صحبت و ارشاد انها به اولى فرمود: از زندان آزاد شده و ساقى وپياله گردان شاه خواهى شد. و به دومى فرمود: تو را به دار مى زنند و مرغان هوا ازگوشت سر تو خواهند خورد. و اين تعبير خواب من ، حتما رخ خواهد نمود و خلافى در آننيست . (( قضى الامر الذى فيه تستفتيان )) و در آيات وحى الهى چنين مى خوانيم :
(( و دخل معه السجن فتيان قال احدهما انى ارانى اعصر خمرا وقال الاخرانى ازانى احمل فوق راءسى خبزا تاگل الطير منه نبنا بتاويله انا نريك من المحسنينقال ... يا صاحبى السجن اما احد كما فيسقى ربه خمرا و اما الاخر فيصلب فتاكل الطير من راءسه قضى الامر الدى فيه تستفتيان )) (264)
يعنى : (و با يوسف دو جوان ديگر هم (از نديمان و خاصان شاه ) زندانى شدند. يكىگفت : من خواب ديدم كه انگور (براى شراب ) مى افشرم و ديگرى گفت : من ديدم كه بربالاى سر خود، طبق نانى مى بردم و مرغان هوا از آن به منقار مى خورند. يوسف تو ما رااز تعبير آن آگاه كن كه تو را از نيكوكاران و دانشمندان جهان مى بينم . يوسف گفت :... اىدو رفيق زندان ! اما يكى از شما ساقى شراب شاه خواهد شد و آن ديگرى به دار آويختهشود (و آنقدر بر چوبه دار بماند) تا مرغان هوا، مغز سر او را بخورند. (آن مرد كهتعبير خواب خود را شنيد، براى رهايى از خطر خواب ، به دروغ منكر شد) يوسف گفت :در قضاى الهى راجع به امرى سؤ ال كرديد چنين حكم شده است ).
و همانطور شد كه حضرت يوسف - عليه السلام - گفته بود و چون پادشاه مصر خوابخود را براى درباريان گفت و آنها از تعبير آن عاجز ماندند، حضرت يوسف به يادساقى آمد و او براى تعبير خواب به زندان آمد.
واژه هاى الرحمن و الرحيم 
(الرحمان و الرحيم ) دو صفت از صفات خداوند و دو اسم از اسماء الله الحسنى هستند.رحمان ؛ صيغه مبالغه است و دلالت بر گسترش و همگانى بودن رحمت خداوند دارد.بنابراين ، رحمان و و رحيم ؛ يعنى خدايى كه رحمت او گسترده و هميشگى است .
به عبارت ديگر: رحمت خداوند داراى دو بعد است ؛ بعداول ، گسترش و شمول آن است كه همه موجودات را فرا گرفته است ، چنانكه مى فرمايد:(( و رحمتى وسعت كل شى ء )) (265) و از زبان ملائكهنقل فرموده كه گفته اند: (( ربنا وسعت كل شى ء رحمة و علما )) (266)
و بعد دوم آن ، هميشگى بودن رحمت خداوند است كه مخصوص ‍ به زمانى دون رمانى نيست ،بلكه پيوسته و جاويدان است . چنانگه با قطع نظر از صفت مشبهه بودن ، جمله اسميهدر آيات : (( و انا التواب الرحيم )) (267)، (( انك انت التواب الرحيم ))(268)، (( انه هو الغفور الرحيم )) (269) تمامشان دلالت بر ثبات و دوامدارند.
اين مطلب را در كلام هيچ يك از مفسران رويت نكردم بجز در البيان آيت الله خوئى كه مىفرمايد: (رحمان ) صيغه مبالغه است و از آن ، عموم استفاده مى شود. و اينكه رحمت خداشامل همه چيز مى شود و (رحيم ) صفت مشبهه يا صيغه مبالغه است . و از خصائص اينصيغه آن است كه از غرايز و از لوازم ذات است . لذا (رحيم ) دلالت بر لزوم رحمت داردو اينكه از ذات منفك نمى شود. (270)
و نيز در تفسير آلاء الرحمن ، سوره حمد، و نيز در صفحه 466 البيان مى فرمايد: ((فالله رحمن قد وسعت رحمته كل شى ء و هو رحيم لا تنفك عنه الرحمة ))
و در دعاى 54 صحيفه سجاديه مى فرمايد: (( يا رحمن الدنيا و الاخرة و رحيمهاصل على محمد و آل محمد و افرج همى و اكشف غمى ))
درباره رواياتى كه مى گويند رحمان در دنيا و رحيم در آخرت است در الباين مىفرمايد: چاره اى جز از تاءويل يا طرح اين روايات نيست ؛
چون با قرآن مخالف هستند. لفظ (رحيم ) در قرآناستعمال شده بدون آنكه اختصاص به مؤ منان يا اخرت داشته باشد (271)(چنانكهگذشت ).
معناى بسمله 
بنابر آنچه گذشت ، معناى (بسم الله الرحمن الرحيم ) چنين مى شود: شروع كن ياشروع مى كنم بانام خدايى كه رحمتش همگانى و هميشگى است . لفظ (بسم ) كه جارومجرور است ، به فعل امر (ابدء) ( شروع كن ) يا بهفعل متكلم (ابتدء) (شرع مى كنم ) ولى چون اين سخن از طرف خداوندنازل شده است ، فعل اول ، مناسبتر به نظر مى رسد اين كه در ترجمه بسم الله ...بگوييم : (به نام خداوند بخشنده مهربان ) درست نيست . و يا بگوييم بنام خدايى كهرحم كننده است بر مؤ من و كافر در دنيا و فقط بر مؤ منين در آخرت ، اين هم درست نيست .
در برخى از روايات (رحمان و رحيم ) طورى معنا شده است كه مضمون آزاد آن ، چنين است، رحمان ؛ يعنى رحم كننده در دنيا بر مؤ من و كافر، رحيم ، يعنى رحم كننده بر مؤ منين يارحم كننده فقط بر مؤ منان در آخرت . تعبير آنها چنين است : (( الرحمن بجمع خلقه والرحيم بالمؤ منين خاصة (272) در نقل ديگرى است : (( ان عيسى بن مريمقال : الرحمن ، رحمن ، رحمن الدنيا و الرحيم ، رحيم الاخرة )) . و درنقل سوم آمده است : (( الرحمن ، اسم خاص ‍ بصفة عامة ، و الرحيم ، اسم عام بصفة خاصة)) (273).
ولى اين سخن نتيجه اش آن است كه : خداوند در دنيا رحيم نيست و و اطاق قرآن كريم(رحيم ) را مخصوص مؤ منان نكرده است ؛ زيرا درمقابل آيه (( و كان بالمؤ منين رحيما)) (274) آمده است : (( ان الله بالناس لرؤف رحيم )) (275).
- )) و يعذب المنافقين ان شاء او يتوب عليم ان الله كان غفوارحيما(276) )) .
- (( نبى عبادى انى الغفور الرحيم )) (277) و آيات ديگر.
رسول و نبى در قرآن كريم
(رسول و نبى ) كه در قرآن مجيد مطرح گرديده است ، هر يك معناىمستقل و جداى از هم دارد. اگرچه در بادى امر، چنان به نظر مى آيد كه هر دو، يكى هستند.آيات قرآن مجيد هر دو را مستقل در نظر گرفته است ؛ مثلا در آيه شريفه :
(( و ما ارسلنا من قبلك من رسولا و لا نبى الا تمنى الفى الشيطان فى امنيته فينسخالله ما يلقى الشيطان ثم يحكم الله آياته و الله عليم حكيم )) (278)
ملاحضه مى شود كه هر يك از (رسول ) و (نبى ) مستقلا ذكر شده اند. و يا در آياتذيل - چنانچه ملاحضه مى فرماييد - هر دو مستقل آمده و مورد عنايت هستند:
(( و اذكر فى الكتاب موسى انه كان مخلصا و كان رسولا نبيا... و اذكروا فى الكتاباسماعيل انه كان صادق الوعد و كان رسولا نبيا)) (279)
- (( الذين يتبعون الرسول النبى الامى الذى يجدونه مكتوبا عندهم فى التورية والانجيل )) (280).
نظر اهل سنت درباره فرق ميان (رسول و نبى ) آن است كه :(رسول ) كسى است كه شريعتى نو و تازه آورده باشد. و مردم را به آن دعوت مى كند( يعنى اواالعزم ) ولى (نبى ) اعم است ؛ هم بهرسول اطلاق مى شود و هم به پيامبرى ك شريعت گذشته را تبليغ مى كند؛ مانندپيامبران بنى اسرائيل از بعد از حضرت موسى تا حضرت عيسى - عليهما السلام -.
ونيز گفته اند (رسول ) آن است كه هم كتاب و هم معجزه داشته باشد. و (نبى ) آناست كه معجزه دارد ولى كتاب ندارد. ناگفته نماند كه : اين همانقول سابق است . فرقهاى ديگرى نيز گفته اند كه اينمقال را مجال همه آنها نيست . (مجمع البيان و تفسيرى بيضاوى ).
ولى بنابر تفسير بيت - صلوات الله اجمعين -(رسول ) آن است ك به سه طريق به طريق به او وحى مى شود؛ يعنى : هم خدا مطالبرا به قلب او القا مى كند، و هم صدايى را كه خدا خلق كرده ، مى شنود، و همجبرئيل به محضر او مى آيد و وحى را مى آورد. ولى (نبى ) آن است كه فقط با دو راهبه او وحى مى شود و جبرئيل نزد او نمى آيد.
در اصول كافى بابى تحت عنوان (( باب الفرق بينالرسول و النبى و المحدث )) (281) مى باشد. و در آن چهار حديث كه همه آنهاقريب المضمون هستند، نقل گرديده است . از جمله : (( عن زارةقال : سئلت ابا جعفر عليه السلام عن قول اللهعزوجل (( و كان رسولا نبيا)) ما الرسول و ما النبى ؟قال : النبى الذى فى منافه و يسمع الصوت و لا يعاين الملك . والرسول الذى يسمع الصوت و يرى فى المنام و يعاين الملك ...)) (282)
يعنى : (زراره مى گويد: از امام باقر - عليه السلام - از اين آيه پرسيدم كه خداوندفرموده است : (و كان رسولا نبيا) رسول و نبى كدام است ؟ فرمود: (نبى ) آن استكه در خواب مى بيند و صدايى كه خداوند خلق كرده ، مى شنود، ولى ملك را نمى بيند. اما(رسول ) صدا را مى شنود، و در خواب مى بيند و ملك(جبرئيل ) نيز نزد او مى آيد...).
ناگفته نماند كه : در اين روايت و رويات ديگر (وحى ) به معناىاول ذكر نشده است . چنانچه در (وحى سه گانه ) مشروحا گفته ايم . ظاهرا نظرمعصوم - صلوات الله عليه - فقط به آمدن (ملك ) بوده است كه بيشتر بدان پرداختهاست .
و نيز ناگفته نماند كه : خواب انبيا- عليهم السلام - على الظاهرة از قسم دوم ؛ يعنى ازقسم (من وراء الحجاب ) است كه صداى آفريده شده را در خواب مى شنيدند. و از اينكهدر قرآن كريم از رسول خدا - صلى الله عليه و آله - گاهى به(رسول ) و گاهى به (نبى ) تعبير شده ، معلوم مى شود كه به ايشان از هر سهطريق وحى مى شده است . در سوره شورى خداونداول از سه نوع وحى و تكليم نام مى برد و مى فرمايد:
(( و ما كان لبشر ان يكلمه الله الا و حيا او من وراء حجاب اويرسل رسولا فيوحى باذنه ما يشاء انه على حكيم )) (283)
چنانچه در فصل بعدى (وحيهاى سه گانه ) مشروحا گفته شده است . بلافاصله بعداز آن مى فرمايد: (( و كذلك اوحينا اليك روحا من روحا من امرنا ما كنت تدرى ما الكتاب ولا الايمان ...)) (284).
على الظاهرة ، (كذلك ) اشاره به وحى هاى سه گانه فوق است ؛ يعنى اين چنين قرآنرا بر تو وحى كرده ايم . ظاهرا تقدير آيه چنين باشد كه : (( كذلك او حينا اليكالقرآن بسبب روح من امرنا...)) .
روح نبوت 
غالب افراد بويژه غريبها، گمان كرده اند كه نبوت و پيامبرى از جنس ‍ نبوغ است . وپيامبران مانند نوابغ و مكتشفين مى باشند!! به عبارت ديگر: همانطور كه نوابغ عالم دراثر تفكر و تحقيق و گسترش روح و فكر، از ديگران جلو مى افتند. و چيزهايى كشف مىكنند و جوامع بشرى را به دنبال خود مى كشند، انبيا نيز نظير اينها هستند كه در اثر نبوغو گسترش روح ، به مقام قانونگذارى و هدايت بشر مى رسند.
اين سخن ، باطل و دروغ است . و اگر چنين مى بود، نبوت و امامت در اشخاص معينى منحصرنمى شد. و در طول گذر ايام پيوسته اشخاصى به رسالت مى رسيدند. و مقام پيامبرىرا تصاحب مى كردند.
به حكم آيات قرآن و روايات اسلامى ، نبوت و پيامبرى يك چيز مستقلى است نه عرضى وگسترش روح باشد. بلكه به وسيله روح مستقلى است كه از جانب خداوندنازل شده و در وجود ديگران نخواهد بود. و در هنگام رحلت پيامبر، آن روح به بدن اماممعصوم منتقل مى شود. در اين زمينه آيات و رواياتى داريم كه بررسى مى كنيم :
1 - (( ينزل الملائكد بالروح من امره على من يشاء من عباده ان انذروا انه لااله الا انافاتقون )) .(285)
يعنى : (خداوند فرشتگان و روح را به امر خود بر هر كس از بندگان خواهد، مىفرستد تا او خلق را اندرز داده و از عقوبت شرك به خدا بترساند و به شما بندگانبفهماند كه عالم را خدايى جز من نيست تا ار من و عقاب من بترسيد.)
(باء) در (بالروح ) به معناى مصاحبت يا سبب است . و در معنا فرقى نمى كند.منظور از (من امره ) - كه در آيات ديگر نيز خواهد آمد - ظاهرا آن است كه (روح ) ازعالم امر است . و بدون واسطه آفريده شده است . (بهفصل (امر و خلق ) رجوع شود) (ان انذروا) نشان مى دهد كه رسيدن به مقام رسالتو انذرار در اثر نزول همان روح است .
آيه كاملا روشن است در اينكه پيامبر بودن پيامبر، بانزول روح است ، امام باقر و امام صادق - عليهما السلام - در بيان آن روح فرموده اند:(( عن زرارة و حمران عن ابى جعفر و ابى عبدالله عليهما السلام .... فانما الروح خلق منخلقه له بصر وقوة و تاييد يجعله فى قلوبالرسل و المومنين )) (286)
يعنى : (آن روح مخلوقى است از مخلوق خدا، آن روح بينايى ، قدرت و تاءييد دارد.
خداوند آن را در قلوب پيامبران و مؤ منان (امامان - عليهم السلام ) قرار مى دهد).
پس روح نبوت ، يك شى ء مستقلى است كه از جانب خداوندنازل شده و در وجود پيامبر قرار مى گيرد. بنابراين ، نبوت در اثرنزول همين روح است . و مراد از (المومنين ) چنانكه خواهد آمد ائمه - عليهم السلام - مىباشند.
2 - (( رفيع الدرجات ذوالعرش يلقى الروح من امره على من يشاء من عباده لينذرو يومالتلاق )) (287)
يعنى : (خدا بالا برنده درجات بندگان و صاحب حكومت در عالم است . روح نبوت را بههر كس از بندگانش كه بخواهد القا مى كند تا مردم ار از روز ملاقات (قيامت )بترساند).
از لفظ (من امره من يشاء لينذر) روشن است كه مطلب اين آيه ، با اولى يكى است .(يلقى الروح ) حكايت از استقلال روح نبوت دارد و از عالم امر است .
آن روح از طرف خداوند به وجود پيامبر نازل و انداخته مى شود. در تفسير قمى مىفرمايد:(( قال : روح القدس و هو خاص لرسول الله صلى الله عليه و آله و الائمةعليهم السلام . ))
3 - (( و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان وليكن جعلناهنورا نهدى به من نشاء من عبادنا وانك لتهدى الى صراط مستقيم . )) (288)
يعنى : (و همين گونه ما روح (فرشته بزرگ ) خود را براى وحى به تو فرستاديم واز آن پيش كه وحى رسد نداستى كه كتاب خدا چيست ؟
و ندانستى كه راه ايمان و شرع كدام است ؟ ولكن ما آن كتاب و شرع را نور (وحى و معرفت) گردانيديم كه هر كس از بندگان خود را بخواهيم به آن نور هدايت مى كنيم . و اينك توخلق را هدايت خواهى كرد به راه راست ).
آيه شريفه نظير دو آيه سابق است : الا اينكه به جاى (يلقى الروح ) و(ينزل الملائكه بالروح ) لفظ (اوحينا اليك روحا) آمده است . و گرنه كلمه(روح ) و كلمه (من امره ) در اينجا نيز وجود دارد. لفظ (و كذلك ) اشاره است بهوحى هاى سه گانه اى كه در آيه قبلى آمده است . و اين مانع از آن است كه (اوحينا) بهمعناى (القينا) باشد. لذا صاحب الميزان احتمال مى دهد كهمفعول (اوحينا) كتاب و (روحا) منصوب به نزع خافض ‍ باشد؛ يعنى (و كذلكاوحينا اليك الكتاب بروح من امرنا). اين احتمال كاملا بجاست ؛ چون به قبرينه دو آيهسابق ، منظور از (روحا من امرنا) نبوت است .
به عنوان نمونه به دو روايت ذيل توجه بفرماييد: (عن ابى بصيرقال : سئلت ابا عبدالله عليه السلام عن قول تبارك و تعالى :(( كذلك اوحينا روحا منامرنا ما كنت تدرى ما الكتاب و لا الايمان قال : خلق من خلق الله اعظم منجبرئيل و ميكائيل كان مع رسول الله صلى الله عليه و آله يخبره و يسدده و هو مع الائمة منبعده ) )) (289)
يعنى : (ابو بصير مى گويد از امام صادق - عليه السلام - از آيه :(( (و كذلكاوحينا اليك روحا من امرنا) )) سؤ ال كردم ، فرمود: روح مخلوقى است از مخلوق خداوندو بزرگتر از جبرئيل و ميكائيل است . و آن بارسول خدا - صلى الله عليه و آله - بود. به او خبر مى داد و او را از انحراف ، حفظ مىكرد. و ان روح بعد از آن حضرت با امامان - عليهم السلام - مى باشد.)
(( عن اسباط بن سالم قال : سئله رجل من هيت و انا حاضر عنقول الله عزوجل (و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا)فقال منذ انزل الله عزوجل ذلك الروح على محمد، ما صعد الى السماء و انهلفينا(290) ))
يعنى : (اسباط بن سالم مى گويد: در محضر امام - عليه السلام - بودم كه مردى ازاهل هيت (محلى است در عراق ) از قول خداوند (و كذلك اوحينا روحا من امرنا) سؤال كرد؟ حضرت فرمود: از روزى كه خداوند آن روح را بر محمد - صلى الله عليه و آله -نازل كرده به آسمان بالا نرفته و آن در وجود ما مى باشد).
طبرسى در مجمع البيان ، آن را در ذيل آيه ، از امام باقر و امام صادق - عليهما السلام -نقل كرده است به هر حال : نبوت در اثر يك روحمستقل به پيامبر است . و آن از جنس نبوغ و گسترش روح نيست . چنانكه امامت نيز چنان مىباشد.
در اين رابطه ، غير از كتاب شريف كافى ، به بحار الانوار نيز مراجعه فرماييد.(291)
خلقت آسمان و زمين در شش روز 
در قرآن مجيد، در موارد متعدد آمده است كه آسمانها و زمين در شش روز (شش دوران ) آفريدهشده است . اينك مى خواهيم آن آيات و تفصيل آن شش روز (دوران ) را از خود قرآن كريمبررسى نماييم ؛ مثلا در سوره اعراف چنين مى خوانيم :
(( ان ربكم الله الدى خلق السموات و الارض فى سته ايام ثم استوى على يغشىالليل النهار يطلبه حثيثا و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامرده الاله الخلق و الامرتبارك الله رب العالمين )) (292)
يعنى : (پروردگار شما همان است كه آسمانها و زمين را در شش ‍ روز آفريد. سپس برعرش (اداره عالم ) استقرار يافت . شب را بر روز مى پوشاند. و شب ، روز را به سرعتتعقيب مى كند. و نيز افتاب و ماه و ستارگان را آفريد كه همه با دستور او رام و تسخيرشده اند. بدانيد: خلقت عالم و اداره آن ، مخصوص اوست . با عظمت و بزرگ است الله كپروردگار جهانيان مى باشد).
همچنين اين مطلب در سوره يونس ، آيه سوم ، سوره هود، آيه هفتم ، سوره فرقان آيه 59،سروه سجده ، آيه چهارم ، سوره ق ، آيه 38 و سوره حديد، آيه چهارم ، تكرار شده است .در سه مورد فوق (السموات و الارض و ما بينهما) مى باشد اما در بقيه لفظ(بينهما) نيامده است .
منظور از (ايام ) در اين آيات ، بدون شك مطلق وقت و دورانهاست كه شايد هزارانسال باشد. در نهج البلاغه ، حكمت 396 آمده است : (الدهر يومان يوم لك و يوم عليك )صدوق در خصال (باب الثلاثة ) از حضرت باقر - عليه السلام -نقل كرده است كه فرمود: (ايام الله ثلاثة : يوم يقوم القائم (عليه السلام ) و يومالكرة (رجعت ) و يوم القيامة ). معلوم است كه منظور از (يوم ) مطلق وقت و زمان است .راغب در مفردات مى گويد: (يوم ) عبارت است از طلوع آفتاب تا غروب آن . و گاهىمراد از آن مطلق زمان سات ؛ هر قدر كه باشد.
به هر حال : شرح و تفصيل آن روزهاى ششگانه در سوره مباركه فصلت چنين امده است :(( قل ء انكم لتكفرون بالذى خلق فى يومين و تجعلون له انداد ذلك رب العالمين . وجعل فيها رواسى من فوقها و بارك فيها و قدر فيها اقواتها فى اربعه ايام سواءللسائلين . ثم استوى الى السماء و هى دخانفقال لها و للارض ائتيا طوعا اوكرها قالتا اتينا طائعين فقضاهن سبع سموات فى يومينو اوحى فى كل سماء امرها وزينا السماء الدنيا بمصابيح و حفظا ذلك تقدير العزيزالعليم )) (293)
يعنى : (آيا شما كافر مى شويد به خدايى كه رمين را در دو روز آفريد و براى خداشريكانى قرار مى دهيد. او پروردگار جهانيان است . خدايى در روى زمين كوههاى استوارقرار داد و در آن بركات به وجود آورد. و قوت و ارزاق آن را در چهار روز مقدر فرمود.به طورى كه براى همه يكسان و به زمين فرمود: بياييد (آن طور كه اراده كرده ام
ان طور باشيد) با ميل يا به اجبار، گفتند: مى آييم با طوع و رغبت . پس انها را در دو روزهفت آسمان گردانيد. و به هر آسمان ، فمران آن را وحى كرد. و آسمان نزديكتر را باستارگان ، زينت داديم . و بدين وسيله آن را حفظ كرديم . اين جريان ، تقدير خداى تواناو داناست ).
در اين آيات مى خوانيم كه خداوند زمين را در دو روز آفريد (خلق الارض فى يومين ) ونيز وسائل زندگى و ارزاق آن را كه بايد موجودات زنده با انها تاءمين شوند، در چهارروز قرار داد (فى اربعه ايام ) مجموع اينها شش روز مى شود.
و اينكه درباره هفت آسمان مى فرمايد: (فقضاهن سبع سموات فى يومين ). اين دو روزدر چهار روز تقدير اقوات ، متداخل است ؛ زيرا خداوند پس از خلقت زمين ، در باره تقديراقوات و تشكيل آسمانها فرموده است : (و قال لها و للارض ائتيا...) از اينكه به زمين وآسمان يك امر صادر شده ، معلوم مى شود كه : (در عرض چهار روز، تقدير ارزاق ، هفتآسمان نيز تشكيل مى شده است . پس ‍ مجموع همه آنها شش روز مى شود.
ناگفته نماند كه : اگر بگوييم هفت آسمان ، همان طبقات جو است كه ابتدا به صورتدود، هنگام سرد شدن زمين ، از آن بيرون آمد و اطراف آن را گرفت و سپس رقيق شد و بهطبقات جو تبديل گرديد، در اين صورت ، مراد از (سته ايام ) در آيات ، خلقت منظومهشمسى و يا خلقت زمين و طبقات جو مى شود. ولى ظاهرا (خلق السموات و الارض )شامل همه آسمانها و زمين است . حق آن است ه : هنوز مراد از هفت آسمان -لااقل براى نويسنده - معلوم نشده است . و الله العالم (رجوع شود به (سماء))
و همچنين مخفى نماند كه : منظور از (بارك فيها و قدر اقواتها...) فراهم آمدن درياها،هوا، بارانها، جنگلها، روييدنيها، دميدن حيات به ماده ،تشكيل معدنها و امثال آنهاست ، كه مى بايست حيوان و انسان و حتى روييدنيها از آنها تاءمينبشوند.
و (سواء للسائلين ) نشان مى دهد كه مشيت ازلى ، همه ما يحتاج انها تاءمين بشوند.
و (سواء للسائلين ) نشان مى دهد كه مشيت ازلى ، همه ما يحتاج آنها را كه بهزبانحال ، سؤ ال مى كردند، در نظر گرفته است . مراد از (سؤال ) سؤ ال فطرت و طبيعت است و گرنه ، آن روز موجود زنده اى نبود تا چيزى را سؤال كند؛ نظير: (و اتا كم من كل ما سلتموه ).(294) كه منظور سؤال فطرى و شاءنى است .
سجده هاى واجب و مستحب در قرآن 
در قرآن كريم در پانزده موضع ، آيه سجده وجود دارد كه در چهار مورد از آنها به محضخواندن يا شنيدن آيه ، سجده كردن واجب است . و در بقيه مستحب مى باشد. اين مطلب ،مضمون روايات اهل سنت نيز اشاره خواهيم كرد. آن چهار آيه كه سجده در آنها واجب استعبارتند از:
1 - (( انما يؤ من باياتنا الذين اذا ذكروا بها خروا سجدا و سبحوا بحمد ربهم و هم لايستكبرون )) (295).
2 - (( و من آياته الليل و الشمس و القمر لا تسجدوا لله الذى خلقهن ان كنتم اياهتعبدون )) (296).
3 - (( فاسجدوا لله و اعبدوا)) (297).
4 - (( كلا لا تعطعه و اسجدوا و اقترب )) (298).
وجوب سجده در اين آيات شريفه در مذهب اهل بيت - عليه السلام - اجمالى است . و رواياتآن در حديث از جمله در وسائل الشيعه ، ابواب قرائه القرآن ، باب 42 - 43،منقول است . و آن را (سجده تلاوت ) مى نامند. به عنوان تبرك به يك حديث اكتفا مىكنيم : (( عن عبدالله بن سنان عن اءبى عبدالله عليه السلامقال : اذا قراءت شئيا من العزائم التى يسجد فيها فلا تكبر سجودك و لكن تكبر حينترفع راءسك و العزائم اربع : حم السجده وتنزيل و النجم و اقرء باسم ريك )) (299).
منظور ار (تنزيل )، سوره سجده مى باشد. در روايت ديگر آمده است :((قال عليه السلام ان العزائم اربع : اقرء ربك خلق . و النجم وتنزيل السجدة و حم السجدة )) (300).
اما يازده موردى كه سجده در آنها مستحب است عبارتند از:
1 - (( ان الذين عند ربك لايستكبرون عن عبادته و يسبحونه و له يسجدون و له يسجدون)) (301).
2 - (( و لله يسجدو ما فى السموات و الارض طوعا و كرها و ظلالهم بالغدووالاصال )) (302).
3 - (( و لله يسجد من ما فى السموات و ما فى الارض من دابة و الملائكة و هم يستكبرون)) (303).
4 - (( ... ان الذين اوتوالعلم من قلبه اذا يتلى عليهم يخرون للاذقان سجدا ))(304).
5 - (( و ممن هدينا واجتبينا اذا تتلى عليهم آيات الرحمن خروا سجدا و بكيا )) (305)
6 - (( الم تر ان الله يسجد له من فى السوات و من الارض و الشمس و القمر و النجومو الجبال و الشجر و الدواب و كثير و من الناس ... )) (306)
7 - (( يا ايهاالذين اركعوا و اسجدوا واعبدوا ربكم وافعلوا الخير لعلكم تفلحون ))(307)
8 -(( و اذا قيل لهم اسجدوا للرحمن قالوا و ما الرحمن انسجد تاءمرنا و زادهم نفورا ))(308)
9- (( الا سجدوالله الذى يخرج الخب ء فى السموات والارض و يعلم ما تخفون و ماتعلنون )) (309)
10 - (( وظن داود انما فتناه فاستغفر ربه و خر راكعا و اناب )) (310)
11 - (( و اذا قرء عليهم القرآن لايسجدون )) (311)
اين است مذهب اهل بيت - صلوات الله عليه اجعين - كه حقايق را از جد بزگوارشان حضرتمحمد بن عبدالله - صلى الله عليه و آله - اخذ و بيان كرده اند. اما در مذهباهل سنت ، ابوحنيفه سجده را همه موارد پانزده گانه ، واجب مى داند. و شافعى همه آنها رامستحب مؤ كد گفته است .
بحثى پيرامون سجين و عليين 
(سجين و عليين ) يك حقيقت عجيب در قرآن مجيد مى باشند. ما در ابتدا آيات آن دو رانقل و سپس بررسى مى كنيم : (( كلام ان كتاب الفجار لفى سجين و ما ادراك ما سجينكتاب مرقوم ويل يومئذ للمكذبين ... كلا ان كتاب الابرار لفى عليين و ما ادراك ما عليونكتاب مرقوم يشهده المقربون )) (312)
يعنى : (حقا كه كتاب بدكاران در يك نوع زندان سخت و سجين است . و چه مى دانى سجينچيست ؟ آن كتابى است نوشته شده . در آن روز واى بر تكذيب كنندگان ... حقا كه كتابنيكوكاران در عليين است ، و چه مى دانى عليين چيست ؟ كتابى است كه نوشته شده ، ومقربان درگاه حق به مشاهده آن مقام ، نائل شوند).
توجيه اين آيات فقط با تجسم عمل است . بايد چنين گفت كهاعمال بد به صورت آجرهايى درمى آيد و از آن آجرها، زندانىتشكيل مى شود سخت و تنگ . (سجين ) كتابى است نوشته شده ولى اين كتاب از حروفو كلمات ، به وجود نيامده است . بلكه حروف و كلمات آن ،اعمال مجسم شده اند كه به شكل مصالح ساختمانى درآمده و (سجين ) را به وجود آوردهاند. با اين توجيه ، مطلب كاملا روشن مى شود. نظير آنكه بگوييم : آجرها در ساختماناست و ساختمان از آجرها به وجود آمده است . (كتاب فجار) يعنى :اعمال مجسم شده آنها در سجين است . و سجين كتابى است نوشته شده و به وجود آمده ازاعمال .
الميزان (كتاب ) را مجازات حتمى معنا كرده و (سجين ) رامحل عذاب دانسته است ؛ يعنى : مجازات حتمى فجار در سجين خواهد بود. ولى آن بعيد بهنظر مى رسد؛ زيرا كتاب مرقوم بودن ، توجيه نمى شود.
مطلب در (عليين ) نيز همان است كه اعمال نيكمبدل به مصالح ساختمانى مى شود. و مقام والايى راتشكيل مى دهد. بنابراين (كتاب ) يعنى اعمال نيكوكاران در عليين است . و (عليون )همان مقام و كتاب مجسم است كه از اعمال خوب نوشته شده . و بندگان مقرب در آن حاضرمى شوند. مساءله تجسم اعمال يك مساءله حتمى و ضرورى در قرآن مجيد است . الميزان دراين مورد نيز مانند مورد سافق بيان كرده است .
سحر و معجزه در قرآن 
(سحر و معجزه ) هر دو در حد خود حقيقت و صحت دارند. و نمى توان گفت كه : سحر وجادو، خيال است و واقعيت ندارد. يكى از فرقهاى سحر با جادو آن است كه (سحر) علماست و قابل تعليم و تعلم مى باشد و نمى تواند از اقسام معجزه باشد. ولى معجزه آناست كه مردم از آوردن مثل آن عاجز باشند و نتوانند نظير آن را بياورند.مثل مار شدن عصاى موسى يا زنده شدن مرده به دست حضرت عيسى - عليه السلام .
فرقى كه در قرآن مجيد درباره سحر و معجزه آمده آن است كه : (معجزه ) حقيقت دارد وشى ء خارجى را تغيير مى دهد. ولى سحر فقط در فكر و چشم انسان اثر مى گذاردبدون آنكه شى ء خارجى را تغيير دهد، مثلا عصاى موسى - عليه السلام - واقعا در خارجمبدل به مار و اژدها گرديد و خواب و خيال بود. و همچنين ناقه حضرت صالح و غيره .
اما درباره ساحران فرعون ، آمده است كه آنها در فكر مردم اثر گذاشتند بدون آنكه درخارج ريسمانها و چوبها حركت كنند؛ مثلا در سوره طه آمده است : ((قال بل القوا فاذا حبالهم و عصيهم يخيل اليه من سحرهم انها تسعى فاوجس فى نفسهخيفة موسى ، قلنا لا تخف انك انت الاعلى )) (313)
يعنى : (موسى گفت : شما بيندازيد و آنها انداختند. ناگاه ريسمانها و چوبهاى آنها بهخيال موسى آمد كه حركت مى كنند. موسى از فريفته شدن مردم خوف نمود، گفتيم : نترستو غالب هستى ).
در اينجا مى فرمايد: (يخل اليه ) يعنى : به خيال و نظر موسى چنان مى آمد كه آنها به شدت حركت مى كنند، با آنكه آنها اصلا حركتنداشتند. و سحر فقط در خيال موسى و ديگران ، آن اثر را گذاشته بود.
و در سوره اعراف آمده است : (( قال القوا فلما القوا سحروا عين الناس واسترهبوهم وجاؤبسحر عظيم )) (314)
يعنى : (موسى گفت : سحر خود را بياوريد و ريسمانهاى خود را بيندازيد و چونانداختند. چشمهاى مردم را سحر كردند. و مردم را ترسانيدند و سحر بزرگى آوردند).
(سحروا اعين الناس ) نشان مى دهد كه سحر آنها فقط در چشم تماشاگران اثرگذاشته بود نه اينكه ريسمانها را حركت دهد. پس اثر (سحر) فقط در فكر و(ديد) انسان است نه آنكه واقعا خارج را تغيير دهد. در سوره مباركه بقره دربارههاروت و ماروت مى فرمايد:
(( و ما انزل على الملكين ببابل هاروت و ماروت و ما يعلمان من احد حتى يقولا انما نحنفتنه فلا تكفر فيتعلمون منهما ما يفرقون به بين المرء و زوجه ...)) (315)
يعنى : (يهود به آنچه نازل شده بود بر دو فرشته دربابل كه هاروت و ماروت بودند، تابع شدند و آنها به كسى سحر را ياد نمى دادندمگر آنكه بگويند: ما امتحان هستيم ، به آنچه از ما آموخته اى كافر مباش . و آنها از آن دوياد مى گرفتند سحرى را كه با آن ، ميان مرد و زنش ‍ جدايى و عداوت مى انداختند...)
از اين آيه نيز فهميده مى شود كه اثر سحر، فقط در فكر و ذهن انسان است نه آنكهبتواند شى ء خارجى را تغيير دهد.
شعور و اختيار حشرات و پرندگان 
عنوان فوق در قرآن مجيد، قابل دقت است . و بايد روى آن توقف نمود. ابتدا يك آيه ازسوره مباركه انعام را بررسى مى كنيم : (( و ما من دابة فى الارض ولا طائر يطيربجناحيه الا امم امثالكم ما فرطنا فى الكتاب من شى ء ثم الى ربهم يحشرون ))(316)
(هيچ جنبنده اى در زمين نيست و هيچ پرنده اى كه با دو بالش ‍ پرواز مى كند، نيست مگرآنكه امتهايى هستند مانند شما انسانها. ما در كتاب آفرينش هيچ قصور و كوتاهى نكرده ايم، سپس آنها به سوى پروردگارشان محشور مى شوند) 0
(امت ) به معناى گروه تشكيل يافته است كه در ميان خود نظم نظام و قوانين ، انسجام ونيكوكار و بدكار،، قاضى و محكوم و اداره و، تدبير و سياست و...دارند.
اين است معناى امت . و تا اين ارتباط نباشد، لفظ (امت ) به كار نمى رود.
اين مطلب در ميان مورچگان و ز نبورها عسل ، كاملا مشهود و محسوس است . ولى آيه شريفهمى گويد: همه پرندگان و همه جنبندگان چنين هستند. و اگر اين طور نبود، در خلقتكوتاهى شده بود ولى : (( ما فرطنا فى الكتاب من شى ء. ))
معناى اين آيه بسيار وسيع است . و نشان مى دهد كه همه انواع جنبندگان و پرندگان ؛مانند انسانها. و مورچگان و... تمدن ، حساب ، كتاب و حكومت دارند.
يكى از رفقاى موثق نقل مى كرد كه : در شهر اروميه در خانه اى دو لك لك نر و ماده لانهداشتند. صاحب خانه دو تا از تخمهاى لك لك را برداشت و د ر جايش تخم غاز گذاشت .بعد از مدتى كه بچه ها از تخم بيرون آمدند دو تا از آنها شبيه پدر و مادرشان نبودند.ما بين دو لك لك اختلاف به وجود آمد. مدت تقريبا چهار روز، هر روز حدود ده بيست لك لكمى آمدند و در پشت بام مى نشستند و مرتب به آن دو بچه نگاه مى كردند و منقارها را پشتانداخته و صدا مى كردند.
سرانجام روزس دو تا از آن لك لك آمدند و آنقدر با منقارها خود لك لك ماده را زدند تامرد، پس از آن همه متفرق شده و رفتند. فقط بچه ها ماندند و آن لك لك نر.
اگر بخواهيم مى توانيم هزاران نظير اين را ا ز زندگى حيوانات . حشرات و پرندگانپيدا كنيم كه همه حكايت از آنچه در آيه شريفه آمده است ، دارند. ولى متاءسفانه ما بهدنياى آنها وارد نيستيم . و بايد بدانيم كه تواءم با ما و در عرض ما انسانها، تمدنهاىعظيم حيوانات و پرندگان ، وجود دارد كه ما فكر مى كنيم آنها به تنهايى و تك ، تكزندگى مى كنند و با هم ارتباط ندارند، اين نشان مى دهد كه آنها خداشناس نيز هستند.
مورچگان 
(( و حشر لسليمان جنوده من الجن و الانس و ا لطير فهم يوزغون . حتى اذا اتوا على واداالنمل قالت نمله يا ايها النمل ادخلوا مسا كنكم لا يحطمنكم سليمان و جنوده و هم لا يشعرونفتبسم ضاحكا من قولها. )) (317)
يعنى : (براى سليمان ، لشكريانش از جن و انسان و پرندگان جمع شدند و آنها ازپراكنده شدن باز داشته مى شدند. تا چون به صحراى مورچگان (وادى عسقلان ) آمدنديك مورچه خطاب به مورچگان ديگر گفت : اى جماعت مورچگان ! به لانه هاى خودداخل شويد تا سليمان و لشگريانش شما راپايمال نكنند كه آنها نمى فهمند. سليمان از سخن آن مورچه ، تبسم كرد و خنديد) از اينآيات شريفه فهميده مى سود كه :
1- مورچگان نيز تكلم مى كنند و دستگاهى دارند كه توسط آن ، سخن خويش را به همهمورچان نمى رساند. و الا چگونه مورچگان ديگر، صداى او را شسنيدند؟
2- مورچگان ما را با اسم و رسم مى شناسند، چنانكه سليمان را نام برد. و او را مىشناخت . آنهايى كه سالها در زندگى مورچگان تلاش ‍ كرده و كتابها نوشته اند، هنوزاين را اثبات نكرده اند كه مورچگان ته انسانها را شخصه مى شناسند ولى قرآن مجيد ازآن پرده بر مى دارد.
3- سليمان - عليه السلام - زبان مورچه و اعلام او به مورچگان را دانسته و تعجب كردهاست . سخن گفتن او چطور بوده و سليمان چطور شنيده است اسن هنوز بر ما پوشيده است .

next page

fehrest page

back page

 

 
 

کلیه حقوق این سایت محفوظ می باشد.

طراحی و پیاده سازی: GoogleA4.com | میزبانی: DrHost.ir

انهار بانک احادیث انهار توضیح المسائل مراجع استفتائات مراجع رساله آموزشی مراجع درباره انهار زندگینامه تالیفات عربی تالیفات فارسی گالری تصاویر تماس با ما جمادی الثانی رجب شعبان رمضان شوال ذی القعده ذی الحجة محرم صفر ربیع الثانی ربیع الاول جمادی الاول نماز بعثت محرم اعتکاف مولود کعبه ماه مبارک رمضان امام سجاد علیه السلام امام حسن علیه السلام حضرت علی اکبر علیه السلام میلاد امام حسین علیه السلام میلاد حضرت مهدی علیه السلام حضرت ابالفضل العباس علیه السلام ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها پاسخ به احکام شرعی مشاوره از طریق اینترنت استخاره از طریق اینترنت تماس با ما قرآن (متن، ترجمه،فضیلت، تلاوت) مفاتیح الجنان کتابخانه الکترونیکی گنجینه صوتی پیوندها طراحی سایت هاستینگ ایران، ویندوز و لینوکس دیتاسنتر فن آوا سرور اختصاصی سرور ابری اشتراک مکانی colocation