توحيد اسلامى سازگار نيست و در كتاب و سنّت هرگز نيامده، مانند خالق السماوات و الأرضين، و أرحم الراحمين، و امثال آنها كه از اوصاف خاصّ پروردگار است، نبايد در مورد اولياءالله به كار برد كه نه آن ها راضى هستند و نه با تعليمات اسلامى سازگار است.
اصرار بعضى از جاهلان بر اين امور سبب شده كه گروهى از اصحاب تفريط كه آن ها نيز در نادانى همچون گروه غلاة هستند، به مقابله برخيزند، و بگويند از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) بعد از وفاتش (نعوذبالله) هيچ كارى ساخته نيست، حتّى شفاعت و دعاى براى مؤمنان، و حتّى رفتن به زيارت او بدعت و حرام است.
هم چنين كسانى كه با انواع خرافات از اصول توحيد و ساير تعليمات دينى دور شده اند و به عنوان مثال نعل اسب را مايه خوشبختى و جستن پلك چشم را نشانه شور بختى و عدد 13 را نحس و شوم و صداى فلان پرنده را ميمون و مبارك و فلان پرنده را شوم مى دانند، وخالق آنها را به فراموشى مى سپرند، سخت در اشتباهند.
و اينجاست كه اميرمؤمنان على(عليه السلام) مى فرمايد: «هَلَكَ فِىَّ رَجُلانِ: مُحِبٌّ غال وَ مُبْغِضٌ قال ; دو كس درباره من هلاك شدند (و گمراه گشتند) دوست غلو كننده و دشمن بدخواه»!(1)
خوارج و ناصبيان سبب وجود غلاة شدند، و غلاة نيز به نوبه خود
1. نهج البلاغه، كلمات قصار، 117.
[ 141 ]
بازار خوارج را گرم كردند.
به همين جهت وظيفه علماى اسلام هميشه و به خصوص امروز، بسيار سنگين است، از يك سو بايد به هدايت غلاة بر خيزند و از سوى ديگر به سفسطه هاى وهّابيان تندرو پاسخ گويند، و چه مشكل است حفظ تعادل توده هاى كم سواد در اين امور، حتّى گاه ديده مى شود كه بعضى از كسانى كه به ظاهر در سلك عالمان هستند به يكى از اين دو طرف مى لغزند (أعاذَنَا اللهُ تَعالى عَنِ الاِفْراطِ وَ التَّفرِيطِ وَ هَدانا إلَى الصِّراطِ الْمُسْتَقِيمِ).
* * *
[ 142 ]
[ 143 ]
فريادى ديگر از نويسنده شجاعى ديگر
كتاب داعية و ليس نبياً!
اكنون نوبت كتاب «داعية وليس نبياً» (او اصلاح طلب بود نه پيامبر) مى باشد. اين كتاب تحت عنوان «قرائة نقدية لمذهب الشيخ محمّد بن عبدالوهّاب فى التكفير» (قرائت انتقادى (تازه اى) از مذهب پيشواى وهّابيان در مسأله تكفير و كافر شمردن ديگران) كتابى است كه به تازگى انتشار يافته و آوازه آن در مناطق وسيعى ازحجاز و غير حجاز پيچيده است.
قبل از هر چيز بايد با ويژگى هاى اين كتاب، سپس با محتواى آن آشنا شد.
1ـ نويسنده كتاب : «شيخ حسن بن فرحان مالكى» از دانشمندان معروف اهل سنّت عربستان و پيرو مذهب مالكى و به اعتراف خودش از وهّابيون معتدل مى باشد.
[ 144 ]
او به پيشواى وهّابيان شيخ محمّد بن عبدالوهّاب احترام مى گذارد، ولى سخنان او را به خصوص در مسأله تكفير مسلمانان به شدّت نقد مى كند و معتقد است اين دو با هم منافات ندارد.
او با صراحت مى گويد : من به او احترام مى گذارم، در عين حال او را نه تنها جايز الخطا مى شمرم، بلكه خطاهاى فراوانى براى او قائل هستم.
2ـ روش نقد او در كتاب مزبور يك روش كاملا مؤدّبانه و مستدل است، امّا به هنگام نقد مطالب پيشواى وهّابيان، از هيچ چيز ملاحظه نمى كند، حتّى خطرهاى فراوانى را كه از سوى وهّابيون تندرو (و به قول خودش غلاة وهّابى) او را تهديد مى كند، ناديده مى گيرد.
3ـ او تسلّط خوبى بر مذاهب و منابع اسلامى دارد، به خصوص از كلمات طرف مقابل بر ضدّ خودش كمك مى گيرد، و جالب اين كه بخشى از كتاب خود را به تناقض ها و تضادهاى سخنان محمّد بن عبدالوهّاب تخصيص داده است.
4ـ او معتقد است كه تندروان وهّابى كه خون و مال و ناموس مسلمانان غير وهّابى را مباح مى شمرند، گرفتار تعصّب و تقليد كوركورانه اند و آن را خطرى براى اسلام و مسلمانان منطقه مى داند; او نويسنده اى بسيار توانا و قوى است.
5ـ او بيشترين نقد خود را روى كتاب «كشف الشبهات» و «كتاب التوحيد» محمّد بن عبدالوهّاب كه مهمترين كتاب هاى او است،
[ 145 ]
متمركز كرده است، و بسيارى از منابع كلمات خود را به كتاب «الدرر السنية» آدرس مى دهد.
بد نيست بدانيد اين كتاب (الدرر السنية) گردآورى «عبدالرحمان بن محمّد بن قاسم الحنبلى» است كه مجموعه كتاب ها، رساله ها و نامه هاى «محمّد بن عبدالوهّاب» و جمعى از سران وهّابيّت را از زمان شيخ تا امروز در آن جمع كرده است. او در سال 1392 قمرى بدرود حيات گفت. «بن باز» فقيه معروف وهّابى كه در سال هاى اخير چشم از جهان فرو بست، اين كتاب را جزء دروس يوميّه خود قرار داده و تدريس مى كرد. اين كتاب بيش از ده مجلّد و منبع بسيار خوبى براى آگاهى از افكار وهّابيان است.
6ـ البتّه اين عالم شجاع و نويسنده كتاب «داعية و ليس نبياً» از فشارها وتهديدهاى تندروان وهّابى در امان نماند و حكم تكفير او را تاكنون صادر كرده اند، (همان گونه كه حكم تكفير عالم فقيد «بن علوى مالكى» را صادر كردند) و در آينده به چه سرنوشتى گرفتار شود، روشن نيست، ولى هر چه باشد او با اين كتاب خدمتى بزرگ به جهان اسلام كرده و ثابت نموده آن تكفيرها و خون ريزى ها، از اسلام بيگانه است و مولود افكار سست و نادرست و برداشت هاى غلطى است كه گروهى از ناآگاهان از آموزه هاى اسلامى داشته اند.
7ـ او در بحث هاى مقدّماتى كتاب خود مى گويد: «حقيقت اين است كه من اين قرائت جديد از كتاب هاى محمّد بن عبدالوهّاب را
[ 146 ]
قبل از 11 سپتامبر تهيّه كرده بودم و بعد از اين حادثه مايل نبودم آن را منتشر سازم (چرا كه شايد سبب اتّهام مسلمين در اين حادثه شود) ولى هنگامى كه ديدم تندروان وهّابى پيوسته كنگره و همايش براى تبرئه پيشواى اين مذهب، شيخ محمّد تشكيل مى دهند، لازم ديدم حقايق را برملا سازم تا انصاف دهند و اعتراف به خطاى شيخ در حكم به تكفير كنند».(1)
8ـ او مطلب را با ظرافت خاصى آغاز كرده و مى گويد: محمّد بن عبدالوهّاب مرد اصلاح طلبى بود، نه پيامبر! و همين نام را براى كتاب خود انتخاب كرده است.
سپس مى افزايد: ما در ميان دو گروه افراطى قرار گرفته ايم. عدّه اى او را كافر و فاسق مى دانند و گروه ديگرى همچون يك پيامبر، با سخنان و گفتار او رفتار مى كنند، به گونه اى كه هيچ كس نبايد خرده اى بر او بگيرد; سپس مى افزايد هر دو در اشتباهند.
وى با استفاده از اين مقدمه به سراغ نقدهاى خود نسبت به افكار و عقايد او مى رود.
9ـ در بخش ديگرى از سخنان خود تحت عنوان «الشيخ لم يكن وحيداً فى العلم و الدعوة» مى گويد : بعضى از پيروان شيخ چنين مى پندارند كه او وحيد عصر خود در علم و دانش بود و تمام كشورهاى اسلامى كه دعوت وهّابيّت را نپذيرفتند، بلاد شرك و كفر
1. داعية و ليس نبيّاً، صفحه 28 .
[ 147 ]
است و تمام علماى اين كشورها جاهلانى هستند كه هيچ چيز از اسلام نمى دانند!!(1)
سپس مى افزايد: و متأسّفانه اصل تكفير مسلمين، و كشورهاى آنها را كشور كفر دانستن، و همه علماى آنها را كافر شمردن را، در كلمات خود شيخ يافتم، همان گونه كه مدارك آن را ذكر خواهم كرد!
سپس مى افزايد: مسلّماً شيخ و تابعين او در اين عقيده راه صحيح را نپيمودند.
در ادامه مى گويد: بعضى از خطاهايى كه شيخ و بسيارى از پيروانش در آن افتادند به خصوص در مورد تكفير مسلمانان بسيارى از طالبان علم را ـ از روى تقليد يا غلو ـ گرفتار ساخت، و در نتيجه اعمال خشونت بار، اخيراً (در نقاط مختلف جهان) روى داد، و گروهى با همان استدلال شيخ و همان شعارها حوادث دردناكى آفريدند (و دست به كشتارهاى وحشتناكى زدند و مى زنند).
10ـ شرم و حياى اكثر علما، در كشور سعودى از بيان خطاهاى شيخ، سبب مى شود نقد اين عقايد بر كسانى كه قدرت بر آن را دارند واجب عينى باشد و همين امر مرا وادار به اين بحث كرده است.
بر هر دانشمند و شهروندى در كشور (سعودى) لازم است آنچه را كه سبب مى شود ما را از اين خشونت ها و تكفيرها خارج سازد، انجام دهد و از تبليغاتى كه تنها به كشور ما و اهل آن در دراز مدّت زيان
1. داعية و ليس نبياً، صفحه 13 .
[ 148 ]
مى رساند، هر چند (خيال كنيم) در كوتاه مدّت فايده اى دارد، جدّاً پرهيز نمايد.
ما بايد دين و وطن خود را از آلودگى تكفير ستمگرانه و ريختن خون هاى بى گناهان پاك سازيم و به اين وضع خاتمه دهيم.
در اين هنگام كه اين سطور را رقم مى زنيم، روزى نيست كه خبر خشونت هاى وحشتناك از عراق به ما نرسد. هر روز ده ها و گاه صدها نفر طعمه اين خشونت لجام گسيخته به وسيله اتومبيل هاى بمب گذارى شده، مى شوند و بسيارى از آنها جنبه انتحارى دارد و نشان مى دهد كار كسانى است كه خود را مسلمان و همه را كافر مى پندارند و جان و مالشان را مباح مى شمرند.
اين ها نيز محصول همان تعليمات مكتب شيخ است كه از حجاز به اردن و از اردن به عراق آمده است.
جالب اين كه نويسنده كتاب مزبور (داعية و ليس نبياً) در پاورقى كتاب خود در همين فصل به نكته قابل توجّهى اشاره مى كند و آن اين كه غربى ها به خصوص آمريكايى ها با سياست هاى مخرّب سياسى، نظامى، اقتصادى و كمك هاى همه جانبه به اسرائيل غاصب، زمينه ساز اين خشونت ها بوده و هستند.
در بخش ديگرى از كلمات خود به سراغ اين مى رود كه اين تكفير لجام گسيخته كه سبب هرج و مرج حتّى در داخل كشور سعودى شده، از كجا سرچشمه مى گيرد؟!
و سرانجام به اين نتيجه مى رسد كه تعليمات شيخ و مكتب او
[ 149 ]
عامل اصلى اين خشونت هاست. از خشونت گروه اخوان در سرزمين نجد و سپس در حرم مكّه گرفته تا خشونت و انفجارهايى كه در مناطق مختلف عربستان روى داده، همه محصول تعليمات شيخ است.
سپس مى افزايد: «افرادى كه اين خشونت ها و انفجارها را آفريدند، افراد بيگانه اى نيستند كه از سرزمين هاى ديگر به حجاز آمده باشند، بلكه همان وهّابى هاى حجاز هستند، و اگر بگوييم همگى از فرهنگ شيخ و تعليمات او الهام گرفته اند، راه دورى نرفته ايم و هر كس به سخنان آنها مراجعه كند به اين حقيقت اعتراف مى نمايد».(1)
* * *
1. داعية و ليس نبياً، صفحه 62 و 63 .
[ 150 ]
[ 151 ]
فشرده اى از كتاب «داعية و ليس نبياً»
اكنون با روشن شدن اين مقدّمات به سراغ فشرده اى از اصل كتاب مى رويم.
حسن بن فرحان مالكى وهّابى نويسنده تواناى اين كتاب كه اثر خود را به نام «او اصلاح طلب بود نه پيامبر!» ناميده، عمدتاً به نقد سخنان و عقايد پيشواى وهّابيان در زمينه تكفير مسلمين و نسبت دادن شرك و كفر به همه كسانى كه وهّابى نيستند و سخنان او را نپذيرفته، پرداخته و در پنج فصل گفتنى ها را گفته است.
در فصل اول به سراغ نقد كتاب كشف الشبهات كه از مشهورترين و مهم ترين كتاب هاى محمّد بن عبدالوهّاب است مى رود، و به صورت كاملا روشنى آن را نقد مى كند. در فصل دوم به نقد ساير كتب او در مسأله شرك و توحيد مى پردازد.
در فصل سوم به سراغ اين مهم مى رود كه آيا او از مسأله تكفير مسلمين عدول كرده است يا نه؟ سپس بخش عظيمى از تناقضات او
[ 152 ]
را به صورت علمى آشكار مى سازد.
در فصل چهارم از موضوع مهمّ ديگرى بحث مى كند كه آيا پيروان او چشم و گوش بسته همان مسير تكفير مسلمين را دنبال كردند و بر اشتباهات او صحّه نهادند يا به نقد نظرات شيخ پرداختند؟
و سرانجام در فصل پنجم به نقد نظرات دشمنان شيخ مى پردازد و تندروان را از معتدلان جدا مى سازد و خود در صف معتدلان وهّابى قرار مى گيرد.
جالب اين كه در پايان مى گويد: «خلاصه تمام بحث ها اين است كه شيخ در مسأله تكفير راه خطا پيموده»، سپس مى افزايد:
«اعتراف به اين مسأله براى افراد منصف با توجّه به استدلالات روشنى كه داريم كار آسانى است، نه دين اسلام با اين اعتراف از بين مى رود و نه خورشيد از مغرب طلوع مى كند (و نه آسمان به زمين مى آيد! فقط انسان جايز الخطايى خطا كرده است)».(1)
و ما مى افزاييم : بلكه به عكس اين نقدها باعث رونق دين و پيراستن آيين اسلام از خشونت هاى وحشتناك و غير انسانى است، و حدّاقل وهّابيّون معتدل را به جاى وهّابيون متعصّب تندرو مى نشاند.
با اين توضيح به سراغ فشرده اى از هر يك از فصول كتاب مزبور مى رويم:
1. داعية و ليس نبياً، صفحه 28 و 29 .
[ 153 ]
فصل اول : نقد كشف الشبهات
با اين كه كتاب كشف الشبهات كه از معروف ترين كتب شيخ است، كتاب بسيار كوچكى است (در حدود 70 صفحه)، ابن فرحان در نقد خود سى و سه ايراد قابل ملاحظه بر او مى گيرد و سخنان پيشواى وهّابيون را به خصوص در مسأله «تكفير» به نقد مى كشد و قبلا ابراز تعجّب مى كند كه چگونه علماى وهّابى اين همه خطا و اشتباه را دركلمات شيخ ناديده گرفته و به سادگى از آن گذشته اند.
سپس مى افزايد: اگر بعضى از آنان، حتّى چند مورد از خطاهاى وى را يادآور شده بودند، من ضرورتى براى نوشتن اين كتاب نمى ديدم، ولى چه كنم كه همه سكوت كردند.
بد نيست در اينجا به اولين و آخرين ايراد او (از 33 مورد) اشاره كنم.
غلو و زياده روى درباره صالحان
محمّد بن عبدالوهّاب در آغاز كتاب «كشف الشبهات» مى گويد: «توحيد، دين پيامبرانى است كه خدا آنها را به سوى بندگانش فرستاده است، اول آنها نوح(عليه السلام) است، خداوند او را به سوى قومش فرستاد در زمانى كه آنها درباره «صالحان» غلو كرده بودند».
سپس «ابن فرحان» مى گويد: آغاز اين سخن صحيح است ولى پايانش ناصواب و مقدّمه اى است براى تكفير!
[ 154 ]
زيرا خداوند نوح را براى دعوت به سوى خداوند يگانه و ترك شرك فرستاد، چون آنها بت هايى را به نام ودّ و سواع و... مى پرستيدند; مشكل آنها تنها غلوّ درباره صالحان نبود، غلو و زياده روى ممكن است گاهى سبب شرك شود، ولى هر زياده روى شرك نيست كه به بهانه آن خون مسلمين ريخته شود.
سپس مى افزايد : من هرگز نمى گويم زياده روى هايى كه درباره صالحان و بزرگان دين مى شود يا بعضى مراسم خرافى صحيح است، من مى گويم خطاست ولى كفر نيست.
گويا شيخ مى خواسته است با اين سخن خود به ايراد مهمّى كه بر او مى كردند پاسخ گويد. به شيخ ايراد مى كردند كسانى را كه تو تكفير مى كنى و با آنها مى جنگى و به قتل مى رسانى، مسلمانانى هستند كه نماز مى خوانند و روزه مى گيرند و حج بجا مى آورند. او مى خواست بگويد چون درباره بزرگان دين زياده روى مى كنند، پس همگى كافرند حتّى از مشركان عصر جاهليّت بدترند!(1)
كوتاه سخن اين كه تهمت شرك و آن هم «شرك اكبر» يعنى شركى كه سبب اباحه اموال و نفوس گردد، تهمت كوچكى نيست كه به هر كس كه اندك زياده روى درباره يكى از بزرگان دين كند، بزنند و جان و مال او را مباح دانند.
«ابن فرحان» از اين تعجّب مى كند كه اين مخالفان غلو، خودشان
1. داعية و ليس نبياً، صفحه 33 (با تلخيص).
[ 155 ]
درباره شيخ محمّد بن عبدالوهّاب چنان مرتكب غلو شده اند كه او را از هر خطا مبرّا مى پندارند، حتّى يكى از آنها از او تعبير به «شيخ الوجود» مى كند.(1) تعبيرى كه حتّى درباره پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)آن را جايز نمى شمرند!
و در آخرين ايراد (ايراد سى و سوم) به شيخ مى گويد او در صفحه 70، از كتاب خود تنها گروهى را كه از مسأله كفر استثنا كرده همان «مكره» است يعنى كسى كه او را مجبور كنند كه سخن كفرآميزى بر زبان جارى سازد و به آيه (إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ...) استناد جسته، سپس ابن فرحان گروه ديگرى را مى شمرد كه بر اثر جهل و نادانى يا اشتباه در فهم معانى آيات و روايات به انكار بعضى از مسائل دين برخاسته اند (در حالى كه اصول اسلام را قبول دارند) اينها نيز به مقتضاى آيات قرآن و روايات معذورند و كافر نيستند.
سپس مى افزايد: يكى از عيوب روش شيخ آن است كه يك آيه يا يك حديث را مى گيرد و بقيّه آيات و احاديث را رها مى سازد و اين اشتباه بزرگى است.
* * *
در فصل دوم كتاب به سراغ نقد آراى شيخ در كتاب «الدرر السنيّة» مى رود و 40 مورد از خطاهاى او را متذكّر مى شود، از جمله اين كه
1. داعية و ليس نبياً، صفحه 14 .
[ 156 ]
طبق آنچه در اين كتاب آمده(1) علماى نجد و قضات آن منطقه هيچ يك معنى لا إله إلاّ الله را نمى دانند و ميان دين محمّد(صلى الله عليه وآله)و دين «عمرو بن لحى» (بت پرست معروف عصر جاهليّت) تفاوتى قائل نيستند، بلكه دين عمروبن لحى را بهتر مى شمرند و دين صحيح مى دانند!!
به اين ترتيب تمام علما و فقها و قضات منطقه را مشرك و كافر قلمداد مى كند. آنگاه به ذكر كتاب هايى كه درباره علما و فقهاى اين سرزمين نوشته شده، مى پردازد و مى گويد اين يك نمونه روشن است كه شيخ محمّد راه خطا را در تكفير مسلمين مى پيمود.
از جمله مواردى كه به عنوان غلوّ در تكفير از سوى اين گروه تندرو وهّابى مى شمرد، دو مورد زير است:
1ـ تكفير شيعه: شيخ محمّد بن عبدالوهّاب در اين زمينه مى گويد كسى كه در كفر شيعه شك كند، كافر است!(2)
ابن فرحان مى افزايد: در حالى كه ابن تيميه با آن همه غلوّ و عداوات نسبت به شيعه، آنها را مسلمان ـ هر چند اهل بدعت! ـ مى شمرد و با صراحت مى گويد، كافر نيستند.(3)
نگارنده مى گويد: به دنبال اين فتاواى غير انسانى و غير اسلامى
1. الدرر السنية، جلد 10، صفحه 51 .
2. همان مدرك، صفحه 369.
3. داعية و ليس نبياً، صفحه 86 .
[ 157 ]
بود كه ريختن خون شيعيان كه پيشروترين مكتب توحيد را در اسلام بنا نهاده اند و غارت اموال آنها در مناطق مختلف آغاز شد و هنوز ادامه دارد.
2ـ شيخ مى گويد : هر كس يك فرد صحابى از صحابه پيامبر(صلى الله عليه وآله)را (هر كس باشد) لعن كند كافر است!(1) در حالى كه به گفته ابن فرحان مالكى معاويه طبق صريح «صحيح مسلم»(2) دستور سبّ حضرت على(عليه السلام)را صادر كرد (و ده ها سال آن حضرت را بر فراز منابر به امر معاويه سب مى كردند) آيا با اين حال معاويه مسلمان بود؟(3)
نكته جالب اين كه : اين عالم سنّى مالكى مى گويد : بسيار ديده شده كه شيخ محمّد در مقام دفاع از خود مى گويد: «دشمنان مى گويند من به مجرّد سوء ظن، افراد را تكفير مى كنم يا افراد جاهل راكه اقامه حجّت بر آنها نشده، كافر مى شمرم. اين بهتان عظيمى
1. الدرر السنية، جلد 10، صفحه 369 .
2. او از سعد بن ابىوقّاص پرسيد چرا (با اين كه دستور دادم) على را سبّ نمى كنى؟ سعد پاسخ داد: به خاطر سه جمله اى كه از رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در عظمت على(عليه السلام) شنيدم (آن گاه آنها را نقل كرد; صحيح مسلم، كتاب فضائل الصحابه، باب فضايل على بن ابى طالب، حديث سوّم).
براى آگاهى از ترويج سبّ و ناسزاگويى معاويه نسبت به على(عليه السلام) رجوع كنيد به : تاريخ طبرى، جلد 4، صفحه 52 و 188; كامل ابن اثير، جلد 3، صفحه 472 و جلد 5، صفحه 42 ; شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد معتزلى، جلد 4، صفحه 56 و عقد الفريد، جلد 4، صفحه 366 .
3. داعية و ليس نبياً، صفحه 86 .
[ 158 ]
است، آنها مى خواهند مردم را از دين خدا و رسولش دور سازند!»(1)
ابن فرحان مى گويد : همين تعبير شيخ خود يك تكفير ضمنى است، نسبت به تمام كسانى كه مذهب وهّابيّت را نپذيرفته اند، زيرا منظورش از دين خدا و رسول كه مى خواهند مردم را از آن دور كنند همان آيين وهّابيّت است، بنابراين، مخالفان وهّابيّت كافر به دين خدا و رسولند!(2)
تناقض در كلمات شيخ
ابن فرحان به دنبال اين سخن به تناقض هاى صريح ديگرى در كلام پيشواى وهّابيان اشاره كرده، مى گويد: اشتباهات و خطاهاى فراوانى به شيخ نسبت داده اند و او آنها را از خود دفع مى كند، در حالى كه غالب آنها در كلماتش وجود دارد!
سپس او 25 مورد از اين نسبت ها را با ذكر مأخذ و مدرك بر مى شمرد، از جمله، اين كه شيخ انكار مى كند كه :
1ـ كتب مذاهب چهارگانه اهل سنّت را باطل مى داند!
2ـ كسى كه به صالحان توسّل جويد، كافر است!
3ـ اگر توانايى پيدا كند گنبد و بارگاه پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) را ويران مى كند! (و مانند قبور ائمّه اهل بيت(عليهم السلام) و ساير بزرگان بقيع با زمين يكسان مى سازد).
1. الدرر السنية، جلد 10، صفحه 113 .
2. داعية و ليس نبياً، صفحه 107 .
[ 159 ]
4ـ او زيارت قبر پيامبر را حرام مى شمرد!
5ـ او همه مردم، جز كسانى را كه از او پيروى مى كنند، كافر مى داند!
و امثال اين ها را انكار كرده، در حالى كه صريحاً يا به طور ضمنى در سخنان او، در كتابهايش ديده مى شود و اين تناقض شگفت آورى است.
* * *
فصل سوّم : ادامه راه
حسن بن فرحان مالكى در فصل سوّم كتاب خود «داعية و ليس نبياً» مى گويد : متأسّفانه شاگردان و مقلّدين شيخ همان راه او را در تكفير پيمودند، و حكم كفر بسيارى از قبايل عرب و غير عرب و بسيارى از پيروان مذاهب اسلامى و جمعى از علماى معروف مسلمين را صادر كردند.(1)
از جمله:
1ـ تصريح به اين كه اهل مكّه و مدينه (كه آن روز مذهب وهّابيّت را نپذيرفته بودند) همگى كافرند.(2)
1. و به تعبير ديگر از چپ و راست حكم كفر دادند و همه مسلمين را از زير تيغ تكفير گذراندند.
2. الدرر السنية، جلد 9، صفحه 285.
[ 160 ]