مقتول سمّ اشقيا آه و واويلا
|
شد قبله هشتم رضا آه و واويلا
|
چو خواست بيرون از وطن ، آيد آن سرور
|
ز فرقتش بر سر زنان ، آل پيغمبر
|
يك جا تقىّ از هجر او با دو چشم تر
|
معصومه اش بود از فقا آه و واويلا
|
يك سو همه شيون كنان ، آل اطهارش
|
از يك طرف بر سر زنان ، خواهر زارش
|
پروانه سان جمع آمدند، بهر ديدارش
|
برگرد آن بدر الدّجى آه و واويلا
|
گفتا يكايك آن جناب با همه حضّار
|
از كينه ديرينه چرخ كج رفتار
|
مشكل ديگر از اين سفر آيم ، اى برادر
|
گردم به هجران مبتلا آه و واويلا
|
اهل حرم از اين سخن ، مضطرّ و نالان
|
گفتند با شاه حجاز، با چشم گريان
|
ما را نمودى مبتلا بر درد هجران
|
اى سبط ختم الا نبياء آه و واويلا
|
بعد از وداع اهل بيت آن شه با فرّ
|
رو كرد بر سوى سفر، آن اَلَم پرور
|
آمد به طوس آن شهريار، با غمى بيمر
|
مقتول شد آن مقتدا آه و واويلا
|
وارد چو اندر طوس شد، سرّ سبحانى
|
كردند استقبال شاه ، عالى و دانى
|
در مجلس مأ مون بشد، نور يزدانى
|
با كثرت بى منتها، آه و واويلا
|
مأ مون شوم مرتدّ كافر غدّار
|
كردش وليعهد آن زمان آن ستم كردار
|
نگذشت از آن چندى ، كه آن ظالم مكّار
|
مسموم كردش از جفا آه و واويلا(57)
|
به انتظار جوادم ، به در نگاه من است
|
همان جواد، كه اميد صبحگاه من است
|
تقىّ بيا كه ز هجرت ، دل پدر خون شد
|
بيا كه سينه سوزان من ، گواه من است
|
پسر ز زهر جفا، پاره پاره شد جگرم
|
ببين كه تيره جهانى ز دود، آه من است
|
غريب و بى كس و بى ياور و پناهم من
|
اگر چه ياور درماندگان ، پناه من است
|
بدان اميد كه رو آورم ، به سوى وطن
|
دو چشم خواهر من دوخته ، به راه من است (58)
|
پنج درس ارزشمند و آموزنده
1 ابوسعيد خراسانى حكايت كند:
روزى دو نفر مسافر از راه دور به محضر امام رضا عليه السلام وارد شدند و پيرامونحكم نماز و روزه از آن حضرت سؤ ال كردند؟
امام عليه السلام به يكى از آن دو نفر فرمود: نماز تو شكسته و روزه اتباطل است و به ديگرى فرمود: نماز تو تمام و روزه ات صحيح مى باشد.
وقتى علّت آن را جويا شدند؟
حضرت فرمود: شخص اوّل چون به قصد زيارت و ملاقات با من آمده است ، سفرش مباح مىباشد؛ ولى ديگرى چون به عنوان زيارت و ديدار سلطان حركت نموده ، سفرش معصيتاست .(59)
2 در بين مسافرتى كه امام رضا عليه السلام از شهر مدينه به سوى خراسان داشت ،هرگاه ، كه سفره غذا پهن مى كردند و غذا چيده و آماده خوردن مى شد، حضرت دستور مىداد تا تمامى پيش خدمتان سياه پوست و ... بر سر سفره طعام حاضر شوند؛ و سپسحضرت كنار آن ها مى نشست و غذاى خود را ميل مى نمود.
اطرافيان به آن حضرت اعتراض كردند كه چرا براى غلامان سفره اى جدا نمى اندازى ؟!
امام عليه السلام فرمود: آرام باشيد اين چه حرفى است ؟!
خداى ما يكى است ، پدر و مادر ما يكى است و هركسمسئول اعمال و كردار خود مى باشد.(60)
3 محمّد بن سنان گويد:
چند روزى پس از آن كه امام موسى كاظم عليه السلام رحلت نمود و امام رضا عليه السلامجاى پدر، در منصب امامت قرار گرفت و مردم درمسائل مختلف به ايشان مراجعه مى كردند.
به حضرت عرض كردم : ياابن رسول اللّه ! ممكن است از طرف هارون به شما آسيبىبرسد و بهتر است محتاط باشيد.
امام عليه السلام اظهار داشت : همان طور كه جدّم ،رسول اللّه صلى الله عليه و آله فرمود: چنانچهابوجهل ، موئى از سر من جدا كند، من پيغمبر نيستم ، من نيز مى گويم : اگر هارون موئىاز سر من جدا كند من امام و جانشين پدرم نخواه بود.(61)
4 يكى از اصحاب امام رضا عليه السلام به نام معمّر بن خلاد حكايت نمايد:
هر موقع سفره غذا براى آن حضرت پهن مى گرديد، كنار آن سفره نيز يك سينى آورده مىشد.
پس امام عليه السلام از هر نوع غذا، مقدارى بر مى داشت وداخل آن سينى قرار مى داد و به يكى از غلامان خود مى فرمود كهتحويل فقراء و تهى دستان داده شود.
سپس به دنباله آن ، اين آيه شريفه قرآن : فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ (62) را تلاوت مىنمود؛ و مى فرمود: خداوند جلّ و على مى داند كه هر انسانى براى كسب مقامات عاليه بهشت، توان آزاد كردن غلام و بنده را ندارد.
به همين جهت ، اطعام دادن و سير گرداندن افراد را وسيله اى براى ورود به بهشت قرارداده است .(63)
5 - سليمان بن جعفر - كه يكى از اصحاب حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلاماست - حكايت كند:
يكى از نوادگان امام سجّاد عليه السلام - به نام علىّ بن عبيداللّه - مشتاق ديدار وزيارت امام رضا عليه السلام بود، به او گفتم : چه چيزى مانع از رفتن به محضرشريف آن حضرت مى باشد؟
پاسخ داد: هيبت و جلالت آن بزرگوار مانع من گرديده است .
اين موضوع سپرى گشت ، تا آن كه روزى مختصركسالتى بر وجود مبارك امام عليهالسلام عارض شد و مردم به عيادت و ملاقات آن حضرت مى آمدند.
پس به آن شخص گفتم : فرصت مناسبى پيش آمده است و تو نيز به همراه ديگر افرادبه ديدار و ملاقات آن حضرت برو، كه فرصت خوبى خواهد بود.
لذا علىّ بن عبيد اللّه به عيادت و ديدار امام رضا عليه السلام رفت و با مشاهده آن حضرتبسيار مسرور و خوشحال گرديد.
مدّتى از اين ديدار گذشت و اتّفاقا علىّ بن عبيداللّه روزى مريض شد؛ و چون خبر بهامام عليه السلام رسيد، حضرت جهت عيادت از او حركت نمود؛ و من نيز همراه آن بزرگواربه راه افتادم ، چون وارد منزل او شديم ، حضرت مختصرى كنار بستر او نشست و از اودلجوئى نمود.
و پس از گذشت لحظاتى كه از منزل خارج شديم ، يكى از بستگان آن شخص گفت : همسرعلىّ بن عبيداللّه بعد از شما وارد اتاق شد و جايگاه جلوس حضرت رضا عليه السلام رامى بوسيد و بدن خود را به وسيله آن محلّ تبرّك مى نمود.(64)
منقبت هشتمين ستاره فروزنده ولايت
در فضاى عالم امكان عجب غوغاستى
|
كز زمين تا آسمان بزم طرب برپاستى
|
هر كجا پا مى نهى ، باشد گلستان از سرور
|
نغمه هاى بلبلان تا گنبد خضراستى
|
نجمى از نجمه ، درخشان گشت كز نو رخش
|
مهر و ماه آسمان را روشنى افزاستى
|
از زمين تا آسمان بنگر صفوف قدسيان
|
تهنيت گو بر نبىّ سلطان اَو اَدنى ستى
|
حلم او چون مجتبى و در شجاعت چون حسين (ع )
|
وز عبادت حضرت سجّاد(ع ) را همتاستى
|
يادگار حضرت باقر (ع ) بود او از علوم
|
صادق آسا صادق الوعد، آن شه والاستى
|
كاظم الغيط است مانند پدر موسى و نيز
|
در لب جان بخش آن شه ، معجز عيسى ستى
|
ماءمن بيچارگان و ياور درماندگان
|
وز عنايت شيعيان را ناجى فرداستى (65)
|
چهل حديث منتخب گهربار
قال الامام علىّ بن موسى الرّضا صلوات اللّه و سلامه عليه :
1 مَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِعليه السلام بِشَطِّ الْفُراتِ، كانَ كَمَنْ زارَاللّهَ فَوْقَعَرْشِهِ.(66)
ترجمه :
فرمود: هر مؤ منى كه قبر امام حسين عليه السلام را كنار شطّ فرات در كربلاء زيارتكند همانند كسى است كه خداوند متعال را بر فراز عرش زيارت كرده باشد.
2 كَتَبَ عليه السلام : اءبْلِغْ شيعَتى : إ نَّ زِيارَتى تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّاءلْفَ حَجَّةٍ، فَقُلْتُ لاِ بى جَعْفَرٍ عليه السلام : اءلْفُ حَجَّةٍ؟!
قالَ: إ ى وَاللّهُ، وَ اءلْفُ اءلْفِ حَجَّةٍ، لِمَنْ زارَهُ عارِفا بِحَقِّهِ.(67)
ترجمه :
به يكى از دوستانش نوشت : به ديگر دوستان و علاقمندان ما بگو: ثواب زيارت قبر منمعادل است با يك هزار حجّ.
راوى گويد: به امام جواد عليه السلام عرض كردم : هزار حجّ براى ثواب زيارت پدرتمى باشد؟!
فرمود: بلى ، هر كه پدرم را با معرفت در حقّش زيارت نمايد، هزار هزار يعنى يكميليون حجّ ثواب زيارتش مى باشد.
3 قالَ عليه السلام : اءوَّلُ ما يُحاسَبُ الْعَبْدُ عَلَيْهِ، الصَّلاةُ، فَإ نْ صَحَّتْ لَهُالصَّلاةُ صَحَّ ماسِواها، وَ إ نْ رُدَّتْ رُدَّ ماسِواها.(68)
ترجمه :
فرمود: اوّلين عملى كه از انسان مورد محاسبه و بررسى قرار مى گيرد نماز است ،چنانچه صحيح و مقبول واقع شود، بقيه اعمال و عبادات نيزقبول مى گردد وگرنه مردود خواهد شد.
4 قالَ عليه السلام : لِلصَّلاةِ اءرْبَعَةُ آلاف بابٍ.(69)
ترجمه :
فرمود: نماز داراى چهار هزار جزء و شرط مى باشد.
5 قالَ عليه السلام : الصَّلاةُ قُرْبانُ كُلِّ تَقىٍّ.(70)
ترجمه :
فرمود: نماز، هر شخص باتقوا و پرهيزكارى را - به خداوندمتعال - نزديك كننده است .
6 قالَ عليه السلام : يُؤْخَذُالْغُلامُ بِالصَّلاةِ وَهُوَابْنُ سَبْعِ سِنينَ.(71)
ترجمه :
فرمود: پسران بايد در سنين هفت سالگى به نماز وادار شوند.
7 قالَ عليه السلام : فَرَضَاللّهُ عَلَى النِّساءِ فِى الْوُضُوءِ اءنْ تَبْدَءَالْمَرْئَةُبِباطِنِ ذِراعِها وَالرَّجُلُ بِظاهِرِالذِّراعِ.(72)
ترجمه :
فرمود: خداوند در وضو بر زنان لازم دانسته است كه از جلوى آرنج دست ، آب بريزند ومردان از پشت آرنج . (اين عمل از نظر فتواى مراجع تقليد مستحبّ مى باشد).
8 قالَ عليه السلام : رَحِمَاللّهُ عَبْدا اءحْيى اءمْرَنا، قيلَ: كَيْفَ يُحْيى اءمْرَكُمْ؟ قالَ عليه السلام : يَتَعَلَّمُ عُلُومَنا وَيُعَلِّمُها النّاسَ.(73)
ترجمه :
فرمود: رحمت خدا بر كسى باد كه اءمر ما را زنده نمايد، سؤال شد: چگونه ؟ حضرت پاسخ داد: علوم ما را فرا گيرد و به ديگران بياموزد.
9 قالَ عليه السلام : لَتَاءمُرُنَّ بِالْمَعْرُوفِ، وَلَتَنْهُنَّ عَنِ الْمُنْكَرِ،اَوْلَيَسْتَعْمِلَنَّ عَلَيْكُمْ شِرارُكُمْ، فَيَدْعُو خِيارُكُمْ فَلا يُسْتَجابُ لَهُمْ.(74)
ترجمه :
فرمود: بايد هر يك از شماها امر به معروف و نهى از منكر نمائيد، وگرنه شرورترينافراد بر شما تسلّط يافته و آنچه كه خوبانِ شما، دعا و نفرين كنند مستجاب نخواهدشد.
10 قالَ عليه السلام : مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلى مايُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ، فَلْيَكْثُرْ مِنْالصَّلوةِ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ، فَإ نَّها تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْما.(75)
ترجمه :
فرمود: كسى كه توان جبران گناهانش را ندارد، زياد بر حضرت محمّد واهل بيتش عليهم السلام صلوات و درود فرستد، كه همانا گناهانش اگر حقّ الناس نباشدمحو و نابود گردد.
11 قالَ عليه السلام : الصَّلوةُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ تَعْدِلُ عِنْدَاللّهِ عَزَّ وَ جَلَّالتَّسْبيحَ وَالتَّهْليلَ وَالتَّكْبيرَ.(76)
ترجمه :
فرمود: فرستادن صلوات و تحيّت بر حضرت محمّد واهل بيت آن حضرت عليهم السلام در پيشگاه خداوندمتعال ، پاداش گفتن (سبحان اللّه ، لا إ له إ لاّاللّه ، اللّه اكبر) را دارد.
12 قالَ عليه السلام : لَوْخَلَتِ الاْ رْض طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ حُجَّةٍ لَساخَتْبِاءهْلِها.(77)
ترجمه :
فرمود: چنانچه زمين لحظه اى خالى از حجّت خداوند باشد،اهل خود را در خود فرو مى برد.
13 قالَ عليه السلام : عَلَيْكُمْ بِسِلاحِ الاْ نْبياءِ، فَقيلَ لَهُ: وَ ما سِلاحُ الاْنْبِياءِ؟ يَا ابْنَ رَسُولِ اللّه ! فَقالَ عليه السلام : الدُّعاءُ.(78)
ترجمه :
فرمود: بر شما باد به كارگيرى سلاح پيامبران ، به حضرت گفته شد: سلاحپيغمبران عليهم السلام چيست ؟
در جواب فرمود: توجّه به خداوند متعال ؛ و دعا كردن و از او كمك خواستن مى باشد.
14 قالَ عليه السلام : صاحِبُ النِّعْمَةِ يَجِبُ عَلَيْهِ التَّوْسِعَةُ عَلىعَيالِهِ.(79)
ترجمه :
فرمود: هر كه به هر مقدارى كه در توانش مى باشد، بايد براىاهل منزل خود انفاق و خرج كند.
15 قالَ عليه السلام : المَرَضُ لِلْمُؤْمِنِ تَطْهيرٌ وَ رَحْمَةٌ وَلِلْكافِرِ تَعْذيبٌ وَ لَعْنَةٌ،وَ إ نَّ الْمَرَضَ لايَزالُ بِالْمُؤْمِنِ حَتّى لايَكُونَ عَلَيْهِ ذَنْبٌ.(80)
ترجمه :
فرمود: مريضى ، براى مؤ من سبب رحمت و آمرزش گناهانش مى باشد و براى كافر عذابو لعنت خواهد بود.
سپس افزود: مريضى ، هميشه همراه مؤ من است تا آن كه از گناهانش چيزى باقى نماند وپس از مرگ آسوده و راحت باشد.
16 قالَ عليه السلام : إ ذَا اكْتَهَلَ الرَّجُلُ فَلا يَدَعْ اءنْ يَاءكُلَ بِاللَّيْلِ شَيْئا،فَإ نَّهُ اءهْدَءُ لِنَوْمِهِ، وَ اءطْيَبُ لِلنَّكْهَةِ.(81)
ترجمه :
فرمود: وقتى كه مرد به مرحله پيرى و كهولت سنّ برسد، حتما هنگام شبقبل از خوابيدن مقدارى غذا تناول كند كه براى آسودگى خواب مفيد است ، همچنين براى همخوابى و زناشوئى سودمند خواهد بود.
17 قالَ عليه السلام : إ نَّما يُرادُ مِنَ الاْ مامِ قِسْطُهُ وَ عَدْلُهُ، إ ذا قالَ صَدَقَ، وَ إ ذاحَكَمَ عَدَلَ، وَ إ ذا وَعَدَ اءنْجَزَ.(82)