128- ذكر شريف ذكر شريف يا حى يا قيوم يا من لا اله الا انت موجب صفاى باطن و حياتدل است و در بسيار گفتن و مداومت آن فوايد بسيار. چه فايده از اين بيشتر كه آدمى بهياد دوست باشد. (131) امام صادق (ع ) فرمود:در شگفتم از كسى كه اندوهى به او دست دهد و غمى به او روى آورد و به اين آيهكريمه فاستجبناله و نجيناه من الغم و كذلك ننجى المؤ منين (ذكر شريف يونسى )پناه نبرد. (132) هشام بن حكم از امام صادق عليه السلام از سبب تحريم ربا پرسيد. حضرت فرمود:اگر ربا حلال مى بود، مردم تجارات و حرفه هاى مورد نياز خويش را ترك مى گفتند.پس خداوند ربا را حرام فرمود تا مردم از حرام به سوىحلال و تجارات و خريد و فروش بگريزند... (133) نقل كرده اند بهلول چوبى را بلند كرده بود و بر قبرها مى زد، گفتند: چرا چنين مىكنى ؟مى گفت : صاحب اين قبر دروغگوست ، چون تا وقتى در دنيا بود دايم مى گفت : باغ من ،خانه من ، ماشين من و... ولى حالا همه را گذاشته و رفته است و هيچ يك از آن ها،مال او نيست !! (134) امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه جبرييل بهرسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم گفت : خوشا بهحال كسى از امت تو كه بگويد: لا اله الا الله وحده وحده وحده (135) الهى ! چگونه ما را مراقبت نباشد، كه تو رقيبى ؛ و چگونه ما را محاسبت نوبد كهتو حسيبى . (136) شيخ بهايى (رحمة الله ) در كتاب نفيسش موسوم به اربعين ، حديثى از امام باقر (ع) نقل كرده كه : شخصى به نام شيبه هذلى نزد پيغمبر (ص ) آمد و گفت : اىرسول خدا! من پير شده ام و سن من بالا رفته است و مرا توانايى بهعمل نماز و روزه و حج و جهاد كه خود را به آنها عادت داده ام نمانده است ، پس اىرسول خدا! دستورى سبك يادم ده تا خداى مرا از آن بهره رساند.پيغمبر (ص ) فرمود: گفتارت را دوباره بازگو كن !شيبه سه بار سخنش را بازگو كرد.رسول خدا (ص ) گفت : در گرداگرد تو درخت و كلوخى نيست مگر اين كه از رحمت توبه گريه افتاد. چون نماز صبح را گزاردى ، ده بار بگو: سبحان الله العظيم و بحمده و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيمكه البته خداى عزوجل تو را به گفتن آن از كورى و ديوانگى و بيمارى خوره وتنگدستى و نادارى و رنج پيرى نگاه مى دارد.شيبه مى گفت : اى رسول خدا! اين از براى دنياى من است ، از براى آخرت چه بايد كرد؟رسول خدا (ص ) فرمود: بعد از هر نماز مى گويى : اللهم اهدنى من عندك ، و اءفض على من فضلك ، وانشر على من رحمتك واءنزل على من بركاتك .شيبه اين كلمات را بگرفت و برفت .پس رسول خدا (ص ) فرمود: اگر بدين دستورعمل كند و به عمد آن را ترك نگويد، دهاى هشتگانه بهشت به رويش گشوده شود، از هركدام كه خواهد داخل بهشت شود. (137) امام صادق عليه السلام فرمود: خداوند تعالى در قرآن بيانى براى هر چيزنازل فرمود، به طورى كه به خدا قسم ، چيزى از نياز بندگان را فرو نگذاشته است ،تا بنده اى نتواند بگويد: اى كاش در قرآن ذكر شده بود، جز آن كه خدا آن را در قرآنآورده است . (138)امام باقر عليه السلام فرمود: خداوند متعال امت را به هيچ چيز دعوت نفرمود جز آنكهآن را در كتابش نازل و براى رسولش صلى الله عليه و آله و براى هر چيز حدى قرارداد و دليلى كه بر آن دلالت كند، و براى آن كس كه از اين حد تجاوز كند، حدى مقررفرمود. (139) (140)در حديث ريان بن شبيب از امام رضا عليه السلامنقل است كه آن حضرت فرمود: اى پسر شبيب ! اگر مى خواهى كه به درجات اعلاىبهشت رسى ، با ما باش ! به غم ما غمگين باش و به شادى ما شاد! و بر تو باد ولايتما! كه هر كس سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قيامت او را با آن محشوركند.شبى در حشر و معاد خود قكر مى كردم و به نامهاعمال خويش نظر مى افكندم ، و اين كه چگونه به اعمالم رسيدگى خواهد شد كه ديدمچيزى ، لازمه نفسم شده ، با آن محشور گشته و از آن جدا نمى شود، وقتى دقت كردم ديدمكتابى خطى است كه آن را به شدت دوست دارم . در اين وقت اين حديث را به ياد آوردم كههر كس سنگى را هم دوست داشته باشد با آن محشور مى شود. و كتاب هم مانند، سنگ ، ازجمادات است و از اين جهت با آن فرقى ندارد. (141) وقتى خواجه نصير الدين ، در بستر مرگ بود به او گفتند: آيا وصيت نمى كنىكه پس از مرگ جسدت را به نجف اشرف برند؟خواجه مى گويد: خير! من از امام همام ، موسى بن جعفر عليه السلام شرم دارم كهفرمان بدهم پس از مرگ ، جسدم را از زمين مقدس آن بزرگوار خارج كرده ، به جايىديگر منتقل كنند. (142) از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روايت شده است كه : هر كسافعال نمازش جز آنچه باشد كه امام در نماز انجام مى دهد. باشد، با سرىچون الاغمحشور مى شود. (143)افلاطون مى گويد: اما آن كس كه هدفش در دنيا، تنها لذت طلبى به وسيله خوردنى ونوشيدنى ها و... است كه ثمره و نهايت آنها چيزى جز بوى بد نيست و نيز جماع و لذتجنسى ، پس نفس عقليه او توان و مجال تشبه به يارى تعالى را نمى يابد.سپس افلاطون قوه شهويه انسان را به خوك و قوه غضبيه اش را به سگ و قوه عقليه رابه فرشته تشبيه كرده ، مى گويد: كسى كه شهوت بر او غلبه كند و هدفشارضاى آن باشد، مانند خوك است ، و آن كه قوه غضبيه بر او چيره شود، چون سگ ، وكسى كه قوه نفس عقليه بر او غالب باشد و بيشتر اوقاتش به فكر و شناخت حقايق اشياسپرى شود، مسايل سخت علمى را از ذهن بگذراند، انسان فاضلى است كه شبيه بارىتعالى است ؛ چون آنچه در بارى تعالى يافت مى شود عبارت است از: حكمت ، و قدرت وعدالت و نيكى و زيبايى و حقيقت . (144) از ابو عبدالله ، امام صادق عليه السلامنقل است : پيامبر صلى الله عليه و آله را پرسيدند كه كفاره غيبت چيست ؟فرمود: هر گاه به ياد شخصى كه غيبتش نموده ، اقتدا، براى او از خداوند طلب غفرانكند. (145) نظر آقا در توحيد بايد خيلى بلند باشد كه توحيد نه فقط يكى گفتن است ؛ بلكهيكى ديدن است . بكوش تا درجه درجه به علم اليقين بلكه به عين اليقين راه ؛ بلكه بهحق اليقين راه بيابى كه او است و او است . (146) آقا بداند كه از او جز خير و نيكى نيابد و شرور از ما است نه از او ما اءصابك منحسنة فمن الله و ما اءصابك من سيئة فمن نفسك . (147) امام باقر عليه السلام فرمود كه : رسول خدا (ص ) فرمود: العباد سبعون جزءا اءفضلها طلب الحلال ؛ (148) عبادت هفتاد جزء است ، برترينجزء آن طلب حلال است . معراج نردبان است و نماز معراج مؤ من و قربانكل تقى است . خداوند سبحان در قرآن كريم مى فرمايد: و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فاءتوا بسورة من مثله وادعوا شهدائكم من دونالله ان كنتم صادقين ؛اگر در شك هستيد از آنچه بر بنده خود فرستاديم ، پس يك سوره مانند آن بياوريد وبخوانيد شاهدهايى كه داريد غير خدا اگر راست مى گوييد. پيشوايان دين فرمودند: براى فرزند نام خوب بگذاريد تا در بزرگى از نامخود شرمنده نباشد.وصى بلافصل ، امام كل (ع ) فرمود: فرزند بر پدر حقى و پدر بر فرزند حقىدارد. حق پدر بر فرزند اين است كه پدر را در هر چيز جز در نافرمانى خداوند سبحانفرمان برد و حق فرزند بر پدر اين است كه نام نيكو بر وى گذارد، و نيكو ادبش كند،و قرآن يادش دهد. (149) روزى امير مؤ منان قل هو الله احد را قرائت فرمود و چون از آن فارغ شد فرمود: ياهو يا من لا هو اغفرلى و انصرنى على القوم الكافرين .ايشان در روز جنگ صفين همين را مى خواند و حمله مى برد.عمار ياسر پرسيد: اى امير مؤ منان ! اين كنايات چيست كه مى گويى ؟فرمود: اسم اعظم و پايه توحيد خداست .آن گاه قرائت كرده است شهد الله انه لا اله الا هو و نيز آخر سوره حشر را، سپساز مركب خود پياده شد و چهار ركعت نماز، قبل اززوال ظهر خواند. (150) انس بن مالك نقل كند كه رسول خدا (ص ) فرمود:خداى تعالى ، بنده اش را دو ملك ، وكيل فرموده است كه بر او بنويسند.پس چون بميرد، گويند: پروردگارا! بنده ات ، فلانى را ميراندى ؛ پسحال به كجا رويم ؟خداوند فرمايد: آسمانم پر است از ملايك كه مرا عبادت كنند و زمينم پر از خلق كه مرافرمان برند. به قبر بنده ام رويد و من را تسبيح و تكبير وتهليل گوييد و آن را تا روز قيامت در زمره حسناتش به كتابت آوريد. (151) گوركن ها كه پشت هم روزانه چه قدر مرده ها را در قبر مى گذارند خودشان چه قدرقساوت و غفلت دارند. گويا اين گونه شغل هاى بنده و جنابعالى و گوركن قساوت وغفلت مى آورد و انسان بدان ها معتاد مى شود. خداىمتعال عاقبت را خير كند. (152) جناب ابن بابويه قدس سره در من لايحضر از كشاف حقائق امام به حق ناطق جعفر بنمحمد الصادق عليهم السلام روايت كرده است كه حفص بن بخترى از آن حضرتنقل كرده است كه نوح نبى عليه السلام در هر صبح و مساء ده بار اين دعا را مى خواند، ازاين رو عبد شكور ناميده شده است : اللهم انى اشهدك انه ما اصبح و اءمسى بى من نعمة و عافية فى دين اءو دنيافمنضكوحدك لا شريك لك ، لك الحمد و لك الشكر بها على حتى ترضى و بعدالرضا (153) (154)قرآن معيار حق و ميزان صدق و اصل در معارف است و ميزان هر چيزى به حسب آن مى باشد؛پس وقتى كه روايتى را قرآن امضا نكند، اگر از كتب اربعه هم باشد، نمى شودآن را اخذ كرد. (155) سعدى در باب هفتم گلستان گويد: بزرگى را پرسيدم از معنى اين حديث كهاعدى عدوك نفسك التى بين جنبيك ؟؛ گفت به حكم آنكه هر آن دشمنى را كه بر وىاحسان كنى دوست گردد. مگر نفس را كه هر چند مدارا بيشتر كنى مخالفت زياده كند.(156) ظاهرت بايد طاهر باشد تا توانى ظاهر قرآن را مس كنى و باطنت بايد پاك باشدتا توانى باطنش را دريابى لايمسه الا المطهرون . (157) حبيبم ! حسنا! خردمند پرهيزگار از مرگ هراس ندارد، مرگ او را زيان نرساند بلكهسود دهد، گويم كه نمرد زنده تر شد! حكيمان گفته اند كه : اگر نفس رامشغول ندارى ، او تو را به خود مشغول مى كند. مى گفتند: روح از پر خوردن جسم مىشود و جسم از كم خوردن روح مى گردد. (158) حضرت امام به حق ناطق جعفر بن محمد الصادق عليهما السلام - فرموده است كه :بدانيد اسماء الله به منزله دفائن اند و عدد به منزله ذراع آن مساحت ، اگر ذراع كمترفرا نهى به دفين نرسى و اگر زياده بگيرى نيز نرسى ؛بلكه درگذرى . (159) در ليالى قدر قرآن به دل كن ، نه فقط قرآن به سر، كه اولى جوهر ذات توگردد دومى خارج از گوهر تو است . (160) بايد به آنانى كه بر غم و اندوه باطنى خود و هر چيزى ديگر مى گريند، گفتهشود كه شايسته است بيشتر بر كسى كه از نفس خودغافل است و در شهوات حقير و پست و فرومايه اى كه او را به بدبختى و گمراهى مىكشانند فرو رفته است ، گريه و زارى كنند. شهوات و اميالى كه طبع او را به طبعبهايم مايل مى گردانند و از او بخواهند كه به اين امر شريفاشتغال جويد و خالصانه به آن پرداخته ، تا توان دارد به تزكيه و پالايش خود اقدامنمايد. چه پاكى و طهر حقيقى ، پاكى نفس است ؛ نه پاكى ظاهرى و جسمانى . از اين روشخص عالم و حكيم ميرزا، كه خداى خود را عبدى فرمانبردار بوده ، ولى بدنش به بوىبد آلوده است ؛ حتى در نظر جاهلان نيز، از نادانى كه ظاهر خود را به مشك و عنبر معطرنموده است ، بهتر است از فضيلت شخص متعبد كه از دنيا و لذات دنى آن احتراز مى جويد،اين است كه همه جاهلان و نابخردان ، و بزرگوارى اش اعتراف دارند و بدو احترام مىگذارند و شادمان مى گردند خطاى شان را بدانان ، تذكر دهد؛ جز آن كس كه خود رامسخره كرده باشد.پس اى انسان جاهل ! آيا نمى دانى كه اقامتت در اين عالم همچو لحظه اى ، سپرى خواهدشد،و آن گاه به عالم حقيقى خواهى رفت و در آن جا، جاودانه خواهىماند؟!. (161) (162)علامه ، سيد محمد حسين طباطبايى (ره ) درباره توبه مى فرمايد: توبه در لغت به معناىبازگشت است ، و توبه از بنده ، برگشت اوست به سوى پروردگارش با پشيمانى وبازگشت از سرپيچى ، و از جانب خداوند نيز توفيق وى به توبه يا آمرزش گناه او،مكرر گفته شد كه هر توبه از بنده به سوى خدا، مساوى با دو برگشت خداوند بهسوى بنده مى باشد - به حسب بيان قرآن - زيرا توبه يكعمل پسنديده اى است كه محتاج به نيروست و نيرو دهنده هم خداست . پس توفيق كار خير رااول خداوند عنايت مى كند تا بنده قادر به توبه مى شود و از گناه خود بر مى گردد، وسپس وقتى موفق به توبه شد، محتاج تطهير از آلودگى گناهان و آمرزش است ؛ آنجاكه نيز بار ديگر مشمول عنايت و رحمت و آمرزش خدا قرار مى گيرد.اين دو عنايت برگشت خدا، همان دو توبه اى هستند كه توبه بنده را در ميان گرفته اند.قرآن مى فرمايد: ثم تاب عليهم ليتوبوا و اين نيز توبه دومى است ، و در مياناين دو، توبه بنده قرار مى گيرد. (163) تن به دنيا دار و دل به مولا، تا نام و مونست شود و پيغام او آرامشت دهد كهدل عاشق به پيغامى بسازد و حقيقت كشف اين است كه مياندل و دلدار حجاب نبود. جهد كن كه در همه حال سرت با يار باشد نه در كوچه و بازار،به خصوص در هنگام نماز كه المصلى يناجى ربه و مناجات بين دو كس است ،بنگر تا با كه نجوى دارى و دو بودن چگونه است ؟ (164) عبدالله سنان گفت : امام صادق عليه السلام فرمود: به زودى شبهه اى به شمامى رسد، پس بدون علمى ؛ يعنى پرچم و نشانه اى راهنمايى كند و بدون پيشوايى هدايتنمايد و مى مانيد، از آن شبهه رهايى نمى يابد مگر كسى كه دعاى غريق بخواند.گفتم : دعا غريق چگونه است ؟فرمود: مى گويى : يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ! ثبت قلبى على دينك.من گفتم : يا مقلب القلوب و الاءبصار.امام فرمود: البته خداى عزوجل مقلب القلوب و الابصار است و لكن چنانكه مى گويمبگو: يا مقلب القلوب ! ثبت قلبى على دينك . (165) دست توسل به دامن حجت حق ولى عصر امام زمان دراز كن و صميمانه بگو: عبادت ، آن لذت روحانى است كه انسان در تعقلش ، بلكه فوق مقامتعقل در شهودش مى يابد. انسان كامل و آگاه چرا خودش را به لذايذ ناپايدار محدود ومقيد كند؟ او چرا به دنبال لذت اءبدى جاويدانى غير متناهى نبوده باشد؟ (167) پيامبر اكرم فرمود: در باغهاى بهشت بخراميد!پرسيدند: باغ هاى بهشت چيست ؟فرمود: ذكر خدا در صبح و روز. پس به ياد و ذكر خدا باشيد. هر كس كه خواهدبداند، چه قدر منزلتى نزد خداى دارد، بنگرد كه قدر و منزلت خداى نزد او چقدر است ؟چون خداوند بنده اش را همان اندازه قدر مى نهد، كه بنده او را. بدانيد كه بهترين وپاكيزه ترين و والاترين اعمال ترين نزد خداوند، و بهتر از هر چيزى كه خورشيد بر آنتابيده است ، ذكر و ياد خداوند سبحان است .خداى تعالى فرموده است : من همنشين كسى هستم كه به ذكر و ياد من باشد و چه منزلت وارزشى بالاتر از همنشينى با خداى سبحان . (168) الهى ! رويم را نيكو كردى ، خوبم را هم نيكو گردان ! (169) از انفس بايد در آفاق سير كرد، و از خودت بايد راه به آفاق بيايى و جز خودتراهى ندارى . (170) توافل ، كفاره عدم قبولى فرايض است كه انسان خوف عدم قبولى فرايضش دارد كهزاهدان از گناه توبه كنند، عارفان از عبادت استغفار و آنكه تركنوافل مى كند بايد بسيار از خود راضى و بى باك باشد. (171) امام صادق عليه السلام فرمود: چون مرد گناه كند، از نماز شب محروم گردد وعمل زشت ، از چاقويى كه در گوشت فرو رود، سريع تر در كسى كه مرتكب آن شده ،فرو مى رود. (172) (173) سرمايه همه سعادت ها واهم واجبات معرفت نفس ؛ يعنى خود شناسى است ، و آنكه خودرا نشناخت عاطل و باطل زيست و گوهر ذاتش را تباه كرد و براى هميشه بى بهره ماند. هيچمعرفت نفس به كار انسان نمى آيد. انسان كارى مهم تر از خود سازى ندارد و آن مبتنى برخود شناسى است . سقراط خود شناسى و اخلاق را از همه مهم تر مى شمرد. گويند وقتىاز كنار معبد دلف ، عبور مى كرد ديد بالاى آن نوشته است : خود را بشناس ! همينكلام را اساس فلسفه خود قرار داد. سقراط درمقابل دانشمندان طبيعى گفت : بيهوده در شناختن موجودات خشك و بى روح رنج مير!بلكه خود را بشناس كه شناختن نفس انسان بالاتر از شناختن اسرار طبيعت است .(174) محمد بن فضيل مى گويد: از ابوالحسن عليه السلام پرسيدم : آيارسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خداىعزوجل را ديد؟فرمود: آرى ! با قلبش او را ديد. مگر اين آيه را نشنيده اى .ما كذب الفؤ اد ما راى ؛يعنى او را با چشم نديد، بلكه از قلب و فؤ اد ديد. (175) در كتاب شريف و گرانسنگ كافى ، از ابن وهبنقل است كه مى گويد:شنيدم كه ابو عبدالله ، امام صادق عليه السلام فرمود: چون بنده توبه نصوح كند،خداوند او را دوست بدارد، و در دنيا و آخرت ، (گناهان ) او را بپوشاند.پرسيدم : چگونه گناهان او را مى پوشاند؟فرمود: گناهانش را كه دو ملك نوشته اند، از يادشان ببرد، و اعضاى بدنش را وحىفرمايد كه گناهانش را پنهان كنيد، و به مواضعى از زمين (كه در آنها گناه كرده است )وحى فرمايد كه گناهانى كه در شما مرتكب شده ، كتمان كنيد. پس او به لقاى خداىرود، در حالى كه چيزى بر گناهانش گواهى ندهد. (176) در توحيد بايد مراقبت را تقويت كرد، مراقبت تخم سعادت است كه در مزرعدل كاشته مى شود و ساير آداب و اعمال پروراندن آن است .مراقبت ، كشيك نفس كشيدن و همواره در حضور بودن است .حديث نفس مزاحم با مراقبت است ، اين سخن دل نشين امام صادق (ع ) را بايد بردل نشاند: القلب حرم الله فلا تسكن فى حرم الله غير الله . (177) آقاى من ! در نزد اولياء الله مجرب است كه اكثار ذكر شريف يا حى يا قيوم يا منلا اله الا انت موجب حيات عقل است . وقتى با خدايت خلوت كن كه بدن استراحت كردهباشد و از خستگى به در آمده باشد و در حال امتلاء و اشتهاء نباشد، در آنحال با كمال حضور و مراقبت و ادب مع الله ، خداوند سبحان را بدان ذكر شريف مى خوانى، عدد ندارد، اختيار مدت با خود جنابعالى است ، مثلا در حدود بيست دقيقه يا بيشتر و بهتراين كه كمتر از يك اربعين نباشد، بيشترش چه بهتر. (178) انسان كارى مهم تر از خودسازى ندارد و ساختن هر چيز را مايه به حسب آن چيز لازماست ، مثلا ديوار را سنگ و گل بايد و انسان را علم وعمل . انسان تا به لقاء الله نرسيده است بهكمال مطلوبش نايل نشده است و لقاءالله به معنى اتصاف انسان به اوصاف الهى وتخلق او به اخلاقى ربوبى است . باباافضل را كلامى كامل را در اين باب است . كه عالم درختى است كه بار و ثمره اومردم است و مردم درختى است كه بار و ثمره وى خرد است و خرد درختى است كه ثمره اولقاى خداى تعالى است . (179) برترين خرد، شناسايى آدمى به نفس خود است ، پس هر كه خود را شناخت با خرداست و آنكه خرد را نشناخت گمراه است . (180) در اين ماه مبارك نامه نكته اى چند از دفتر نكاتم كه از كلك اين بنده نگارش يافت بهعنوان ذكرى اهدا مى شود اميد است كه سود بخشد:نكته 1- جزا، نفس عمل است هل يجزون الا ما كانوا يعملون (181)2- قيامت با تو است نه در آخر طول زمانى ،رسول الله (ص ) به قيس بن عاصم فرمود: ان مع الدنيا آخرة 3- ملكت با عالم ملك است و خيالت با عالم مثال و عقلت با عالمعقول ، قابل حشر با همه اى و داراى سرمايه كسب همه ، صادقآل محمد (ص ) فرمود: ان الله عزوجل خلق ملكه علىمثال ملكوته و اسس ملكوته على مثال جبروته ،ليستدل بملكه على ملكوته و بملكوته على جبروته . درست بخوان و درست بدان !4- سفرنامه معراج رسول خدا (ص ) شرح اطوار بشر است .5- انسان چون با اصل خود انس گرفت آن مى شود.6- تا گم نشدى چيزى در تو پيدا نشود.7- تا بيننده و گيرنده نشدى انسان نيستى .8- انسان كارخانه و دستگاهى است كه هوا از عوالم ملك عكسبردارى مى كند و هم از ملكوت ،اولى را بالا مى برد و دومى را تنزل مى دهد بى تجافى و همه را در گنجينه سرش وعيبه درج مى كند، درست بنگر تا به حقيقت كريمه لآكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم برسى . (182)9- بينشم از تن نيست كه ديگر جانوران و رستنى ها و هر چه را آخشيج است در آن انبازند،از روانى است كه از آن من است ، پس نه تن جاى روان است و نه روان جاى تن وگرنه دراندازه او بودى و دانستى كه نيست ، تن بر خاك است و روان بر فراز خاك . اين سخنكوتاه در نزد دانا بسيار بلند است .10- از خاموشى گفتار زايد و از انديشه كردار.11- آن چه در احوال و اطوار سالك در خواب و بيدارى عايدش مى شود ميوه هايى است كهاز كمون شجره وجودش بروز مى كند.12- گرسنگى و تشنگى دائند و غذا و آب دوا، دوا را تا چه اندازه بايد خورد.(183) برادرم ! به فكر خود باش و از خويشتنغافل مباش و همواره كشيك نفس بكش و كشيك نفس كشيدن كشكى نيست ، از خداوند توفيقبخواه ، با ابناى روزگار بساز و مرد تحمل باش و بهمثل معروف كه چه خوش مثلى است : آسيا باش درشت بستان و نرم باز ده ! مردفكر باش كه فكر، لب عبادت است . مناجات و راز و نياز با دوست را قطع مكن قل ما يعبوا بكم ربكم لولا دعاءكم . (184) (185) حق تعالى فرموده است : ان ناشئة الليل هى اءشد وطا و اقوم قيلا # ان لك فىالنهار سبحا طويلا ؛ (186)هر آينه شب هنگام از بستر برخاستن موافقت زبان ودل را افزاينده تر است و بيان سخن را استوار دارنده تر كه كارهاى تو در روز بسياراست . آقاى من ! بايد با تاءنى و رفق و مدارا به راه بود، نه با سرعت و اضطراب .جسارة عرض مى كنم هيچ چيز از خدا جز خدا مخواه كه چون صد آمد نود هم پيش ماست ، از توحركت از خدا بركت . (187) الهى ! خانه كجا و صاحب خانه كجا؟ طائف آن كجا و عارف اين كجا؟آن سفر جسمانى است و اين روحانى ؛ آن براى دولتمند است و اين براى درويش ؛ آناهل و عيال را وداع كند و اين ماسوا را؛ آن تركمال كند و اين ترك جان ؛ سفر آن در ماه مخصوص است و اين را همه ماه ، و آن را يك بار استو اين را همه عمر؛ آن سفر آفاق كند و اين سير انفس ؛ راه آن را پايان است و اين را نهايتنبود؛ آن مى رود كه برگردد و اين مى رود كه از او نام و نشانى نباشد؛ آن فرش پيمايدو اين عرش ؛ آن محرم مى شود و اين محرم ؛ آن لباس احرام مى پوشد و اين از خود عارىمى شود؛ آن لبيك مى گويد و اين لبيك مى شنود؛ آن تا به مسجدالحرام رسد و اين ازمسجد اقصى بگذرد؛ آن استلام حجر كند و اين انشقاق قمر؛ آن را كوه صفاست و اين را روحصفا؛ سعى آن چند مره بين صفا و مروه است و سعى اين مره در كشور هستى ؛ آن هروله مىكند و اين پرواز؛ آن مقام ابراهيم طلب كند و اين مقام ابراهيم ؛آن آب زمزم نوشد و اين آب حيات ؛ آن عرفات بيند و اين عرصات ؛ آن را يك روز وقوفاست و اين را همه روز؛ آن از عرفات به مشعر كوچ كند و اين از دنيا به محشر؛ آن درك منىآرزو كند و اين ترك تمنى را؛ آن بهيمه قربانى كند و اين خويشتن را؛ آن رمى جمرات كندو اين رجم همزات ؛ آن حلق راس كند و اين ترك سر؛ آن را لافسوق و لاجدال فى الحج است و اين را فى العمر؛ آن بهشت طلبد و اين بهشت آفرين ؛لاجرم آن حاجى شود و اين ناجى ؛ خنك آن حاجى كه ناجى است ! (188) الهى ! دهن آلوده را با كتابت چه كار كه لا يمسه الا المطهرون واى بر آنمرشدى كه دهنش پليد است ؛ چه آن نارشيد خود شيطان مريد است ؛ اگر در آشكار بايزيد است در پنهان بايد يزيد است . (189) قرائت قرآن مجيد در شب و روز ترك نشود، هر چند به قدر پنجاه آيه بوده باشد.طهارت را حفظ كنيد؛ حتى با طهارت بخوابيد. (190) امام صادق عليه السلام فرمود: قرآن را با لحن عرب ، بدون غلط قرائت كنيد،زيرا كه قرآن عربى است . (191) حبيبم ! حسنا! دنيا به مثل زنى زيبا و آراسته است ، از مكر زنان اگر آگاهى ، از مكردنيا ايمن باشد! با مردم باش و بى مردم باش ، نه مى شود با مردم بود، نه مى توانبى مردم . خداى نور حضرت دهاد و سوز و شورت را افزون كناد كه از اين بنده شرمندهدستور نماز شب خواستى . (192) جناب آخوند ملا حسينقلى بعد از بيست و دوسال سير و سلوك نتيجه گرفت و به مقصود رسيد و خود آن جناب گفت در عدموصول به مراد بودم ، ديدم كبوترى بر زمين نشست و پاره نانى بسيار خشكيده را بهمنقار گرفت و هر چه نوك مى زد خورد نمى شد، پرواز كرد و برفت و نان را ترك گفت .پس از چندى بازگشت به سراغ آن تكه نان آمد باز چند بار آن را نوك زد و شكسته نشد،باز برگشت و بعد از چندى آمد و بالاخره آن تكه نان را با منقارش خرد كرد و بخورد، ازاين عمل كبوتر ملهم شدم كه اراده و همت مى بايد. در ديوان اين كمترين آمده است كه : امام صادق (ع ) فرمود: در خانه اى كه خوانندگى (غناء) مى شود، ازنزول بلاهاى دردناك ايمن نيست و دعا مستجاب نمى شود و فرشتگاننازل نمى شوند و خداى متعال از اهل خانه اعراض نموده و روى رحمت برگردانيده است. (194) از امام صادق عليه السلام نقل كرده است كه پيامبر بر جنازه سعد بن معاذ نماز خواندو فرمود: نود هزار فرشته كه در ميان شانجبرييل حاضر بود در نماز او شركت جستند. ازجبرييل پرسيدم : به چه علت استحقاق يافته است كه شما بر او نماز گزاريد.گفت : او سوره قل هو الله را دايم ، چه ايستاده و چه نشسته ، و چه پياده و چهسواره و در حال رفتن و آمدن مى خواند. (195) زيرك كسى است كه خود را شناخت و كارهايش را خالص گردانيد.(196) الهى ! تو خود گواهى كه در عصر سلخ شهر الله مبارك هزار و سيصد و نود، چنانحسرتى بر اين بنده مستولى شد كه گوشه هاى چشمم با ناودان بهارى برابرى مىكرد و آه هاى آتشينم جهنم سوز بود، كه بيداران در اين ماه رستگار شدند و اين خفتهزيانكار.اين حسرت يك ماه بود، با حسرت يك عمر چه بايد كرد!؟ امشب كه ليله چهارشنبه بيست وسوم شوال المكرم هزار و سيصد و نود است ، ازدل و جان توبه كرده ام و صميمانه به سوى تو رخت بسته ام ، يا الله يا الله ياالله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله يا الله ، مسافر تائبت رابپذير و توفيقش ده كه كه بر عهد استوار باشد و همواره محو ديدار باشد!(197) در خواب سنگين بودم و دير بيدار شدم ، باز شكرت كه بيدار شدم . (198) خوشا به حال كسى كه عبادت محبانه دارند! (199) شيخ اجل پور سينا در مقامات عارفان اشارات ، فكر لطيف و عشق عفيف را در رياضتنفس قوى ترين سبب براى تلطيف سر، و اعداد بهوصول عشقى حقيقى كه بهترين سرمايه سالك در تقرب به حسن مطلق است دانسته است .(200) الهى ! يك عمر امروز را به فردا بردم ؛ توفيقم ده كهحال فردا را به امروز آورم ! (201) حق سبحانه مى فرمايد: يا اءيتها النفس المطمئنه # ارجعى الى ربك راضية مرضية # فادخلى فى عبادى #وادخلى جنتى ؛ (202)اى روح آرامش يافته ! خشنود و پسنديده به سوى پروردگارت باز گرد و در زمرهبندگان من داخل شو و به بهشت من درآى . روايت است كه مردى در مسجد مدينه به نماز ايستاده بود و با ريشش بازى مىكرد،رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اگر دلش با خدايش باشدبا ريششبازى (203)امام زين العابدين عليه السلام ، نسبت به مادرش بسيار نيكوكار بود؛ به طورى كه بهاو گفتند: تو نسبت به مادر، از همه كس نيكوكارترى ، ولى نمى بينيم كه با او در يكظرف غذا بخورى !امام در جواب فرمود: چون ترسم كه دستم را به سوى چيزى برم كه مادرم قصدخوردن آن را داشته است و او را ناراحت كنم . (204) خداوند عزوجل فرموده است : بنده ام ! با چيزى بهتر از آنچه كه بر او واجب نمودهام ، به من تقرب نجويد. او همواره به واسطه فرايض به من تقرب جويد؛ تا اين كه اورا دوست بدارم و هنگامى كه دوستش بدارم ، او گوشم شود كه با آن بشنوم و چشمم شودكه با آن بينم و... (205) دست بر بينندگان مى گذارى و آية الكرسى را براى حفظ نور چشم مى خوانى ، دراين حال نفس ناطقه گوهر آن سويى از توجه به ملكوت نيرو مى گيرد، و به تصور وتعمل و انشاء خود در قوى و محال آنها و در اعضاء و جوارح خود اثر مى گذارد كهتوجهات و تصورات نفسانى را در بدن و قوى واحوال آن تاءثيرى بسزا است ، فافهم . (206) بندگان خاص خود چنين كسانى اند:1- با تواضع در زمين حركت مى كنند؛2- آن گاه كه جاهلان اينان را به عتاب خطاب مى كنند يا سلامت نفس و زبان خوش جوابمى دهند؛3- شب ها را به عشق خدا و براى رضايت او به سجده و قيام سپرى مى كنند؛4- دايم با دعا و تضرع مى گويند: پروردگارا! عذاب جهنم را از ما دور كن كه بدعذابى است و جهنم بد منزل و بد سرانجامى است ؛5- در انفاق كردن اسراف نمى كنند و ميانه روى را پيشه خود مى سازند؛6- براى خدا شريك قائل نمى شويد و فقط خداى را مى خوانند؛7- از قتل و جنايت كه خدا آن را حرام كرده است ، پرهيز كنند؛8- هرگز گرد عمل زشت زنا نمى گردند كه هر كس مرتكب اينعمل زشت شود، كيفر جاودانه اش را خواهد ديد و در قيامت عذابش دو چندان خواهد شد، مگركسانى كه توبه كنند و اعمال نيكى انجام دهند كه در اين صورت ، خداوند گناهان آنان رابه ثواب مبدل خواهد كرد و هر كس توبه كند؛ البته خداوند توبه اش را مى پذيرد؛9- به ناحق شهادت نمى دهند؛10- هرگاه به كار بيهوده و زشتى از مردم هرزه بگذرند، بزرگوارانه از آن درگذرند؛11- هرگاه متذكر آيات الهى شوند، همچون كوران و كران از كنار آن نمى گذرند؛ بلكهبا دلى آگاه و چشمى بينا آن را مشاهده كرده و در آنتاءمل مى كنند تا به مقام معرفت و ايمان شان افزوده شود.12- به هنگام دعا با خداى خود مى گويند: پروردگارا! از همسران و فرزندان ما كسانىرا قرار ده كه مايه روشنى چشم ما شوند و ما را سرخيل پاكان جهان و پيشواى پرهيزگاران قرار بده ! پاداش صبر چنين بندگانى قصرهاىبهشتى خواهد بود كه در آن جا با سلام و درود و شادمانى با يكديگر ملاقات مى كنند ودر بهشت زيباى براى ابديت و هميشه (جاودان ) خواهند بود.اى پيامبر! به امت بگو: اگر دعا و ناله و زارى تان نبود، خدا به شما هيچ توجه واعتنايى نداشت ؛ زيرا شما در گذشته آيات خدا و پيامبران الهى را تكذيب كرده ايد و اينتكذيب ، دامان شما را خواهد گرفت و از شما جدا نخواهد شد (پس با دعا آن را جداكنيد. (207) آن چه در عرفان عملى مهم است سه چيز است :الف - طهارت و دوام آنب - همتج - استقامت (208) امام محمد تقى عليه السلام از على بن ابى طالب عليه السلام روايت مى كند كهحضرت فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا به يمن فرستاد؛ پس به وصيت، مرا گفت : اى على ! هر كس استخاره كند ضرر نكند و هر كس استشاره كند پشيمان نشود.اى على !... به نام استعاذه كن ! چرا كه خداوندمتعال ، بسم الله را بر امت من در صبحگاهان مبارك گردانيد.و مى فرمود: هر كس در راه خدا براى خود دوستى برگزيند، خداوند در بهشت براى اوخانه اى برگزيند. (209) خداوند در قرآن مى فرمايد: كلوا واشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين ؛بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد، به راستى خداوند اسراف كنندگان را دوستندارد. (210)اى دوست من ! دان پرخورى بدون شك ، قلب را مى ميراند و نفس را سركش و طغيانگر بارمى آورد، بدان كه گرسنگى بالاترين خصلت مؤ من است . (211)وضو كه از چشمه عشق گرفتار شود زنگار را مى زدايد.از اينكه وضو به چهار عضو سر و رو دو دست و پا اختصاص يافت اين است كه ايزدتعالى چون نماز را واجب كرد نخواست كه بندگان وى آلوده به خدمت آيند، ايشان رافرمود وضو كنند و با اين چهار عضو مخصوص كرد زيرا كه آدماول روى به درخت گندم كرد و به پاى برفت و به دست از درخت گندم باز كرد و برسر نهاد و بر حوا آورد ايزد عز اسمه بفرمود اين چهار عضو گناهكار را به خدمت بشستنو مسح كردن تطهير كنند اين داستان بيان حال آدم و آدميزاد است و همانند آن در آيات وروايات بسيار است الحمدلله كه مولاى مكرم خوداهل اشارت است . (212) بداند كه كسانى كه گاهى اصحاب حال مى شوند، ارباب مكاشفه نمى گردند. مثلابه پيشامد واقعه و حادثه اى چون به زيارتاهل قبور رفتن ، و يا مرگ كسى را ديدن ، و يا در مجلس وعظ و خطابه نشستن و يا بهآفاتى كه روى آورده اند، و از اين قبيل امور ممكن است كه شخص تا مدتى حالى و سوز وگدازى و التهاب و اضطرابى داشته باشد كه كم كم چون بعد عهد منسى است آنحال از او گرفته شود، اين چنين افراد به مكاشفات نمى گردند.مكاشفات روزى كسانى مى شود كه صاحب همت اند و دوام و استقامت در طريقه دارند.(213) حضرت امام صادق (ع ) مى فرمايند:شكم در اثر پرخورى طغيان مى كند و بهترين حالت بنده در حضور خدا، وقتى استكهشكم او از غذا خالى باشد و بدترين حالت انسان در حضور خدا، با شكمپر است. (214)امير مومنان فرمودند: من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله و سلم را ديده ام و يكى ازشما را نبينم كه مانند ايشان باشد؛ زيرا آنان ژوليده مو و غبار آلود بودند و شب رابيدار به سجده و قيام مى گذراندند، گاهى پيشانى و گاهى گونه هاى خود را به خاكمى نهادند و از ياد بازگشت و مرگ و قيامت ، مانند اخگر و آتش پاره سوزان مى ايستادند ومضطرب و نگران بودند؛ پيشانى هايشان بر اثرطول سجده مانند زانوهاى بز، پينه بسته بود. هر گاه ذكر خداوند سبحان به ميان مىآمد، از ترس و عذاب و كيفر، و اميد به ثواب و پاداش ، اشك از چشمان شان جارى مىگشت ، به طورى كه گريبانشان تر مى شد و مى لرزيدند؛ مانند درخت كه در روزوزيدن تند باد مى لرزد. (215) امام صادق (ع ) براى حفص بن غياث حكايت فرمودند كه :روزى ابليس بر حضرت يحيى (ع ) ظاهر شد در حالى كه ريسمان هاى فراوانى بهگردنش آويخته بود؛ حضرت يحيى (ع ) پرسيد: اين ريسمان ها چيست ؟ابليس گفت : اينها شهوات و خواسته هاى نفسانى بنى آدم است كه با آنها گرفتارشانمى كنم .حضرت يحيى (ع ) پرسيد: آيا چيزى از ريسمان ها هم براى من هست ؟ابليس گفت : بعضى اوقات پرخورى كرده اى و تو را از نماز و ياد خداغافل كرده ام .حضرت يحيى (ع ) فرمود: به خدا قسم ، از اين به بعد هيچ گاه شكمم را از غذا سيرنخواهم كرد.ابليس گفت : به خدا قسم ، من هم از اين به بعد هيچ مسلمان موحدى را نصيحت نمى كنم.امام صادق (ع ) در پايان اين ماجرا فرمود:اى حفص ! به خدا قسم ، بر جعفر و آل جعفر لازم است هيچ گاه شكم شان را از غذا پرنكنند.به خدا قسم ، بر جعفر و آل جعفر لازم است هيچ گاه براى دنيا كارنكنند!(216) امير مؤ منان در مسجد كوفه بالاى منبر خطبه مى خواند. مردى برخاست كه به او ذعلبمى گفتند، داراى زبانى بليغ در خطبه و قلبى شجاع بود. گفت : اى امير مؤ منان ! آياپروردگارت را ديده اى ؟حضرت فرمود: واى بر تو اى ذعلب ! من خدايى را كه نبينم ، نمى پرستم .پرسيد: اى امير مؤ منان ! پس چگونه او را ديده اى ؟فرمود: واى بر تو اى ذعلب ! ديدگان با مشاهده او را نمى بينند؛ ولى قلب ها باحقايق ايمان او را مى بينند. واى بر تو اى ذعلب ! خداى من چنان لطيف است كه لطفش بهوصف در نمى آيد و چنان عظيم است كه با عظمت وصف نمى گردد و چنان بزرگ كبرياستكه با بزرگى وصف نمى شود. در جلالت چنانجليل است كه با غلظت وصف نمى شود. قبل از هر چيز است و نمى شود گفت : پيش از چيزىاست . بعد از هر چيز است و نمى شود به او بعد گفت : اشياء را خواسته ، اما نه با همت .درك كرده است ، اما نه با خدعه . در همه اشياست ، اما با آن ها مخلوط نيست و از آن ها هم جدانيست . ظاهر است ، نه به شكل مباشرت . متجلى است ، نه با ديدن . دور است ، نه بامسافت . قريب است ، نه با نزديك شدن . لطيف است ، نه با جسم داشتن ، موجود است ، نهبعد از عدم . فاعل است ، نه به اضطرار. صاحب تقدير است ، نه با حركت زياد مى شود،نه با اضافه . شنواست ، نه با آلتى بيناست ، نه با اءداتى . اماكن حاوى او نمىشوند و اوقات او را شامل نمى گردند، صفات او را محدود نمى كنند و خواب او را نمىگيرد. هستى او از اوقات سبقت جسته ، وجودش از عدم و ازلش ، از ابتدا پيشى گرفتهاست . با خلق مشاعر فهميده مى شود كه كسى براى او مشاعر قرار نداده و با تجهيرجواهر فهميده مى شود كه جوهر ندارد و با ضد قرار دادن ميان اشيا فهميده مى شود كه اوضد ندارد و با خلق تقارن ميان اشيا فهميده مى شود كه او قرين ندارد. نور را ضد ظلمتقرار نداده است و خشكى را ضد ترى و زيرى را ضد نرمى ، و سردى را ضد گرمى ،متباين ها را با هم جمع كرده و ميان چيزهايى نزديك ، دورى افكنده است كه با تفريق ، برمفرق و با تاءليف ، بر مؤ لف دلالت مى كند.و اين سخن خداى تعالى است و من كل شى ء خلقنا زوجين لعلكم تذكرون . (217)ميان قبل و بعد، فاصله انداخت تا معلوم شود كه اوقبل و بعدى ندارد و موجودات با غرايزشان گواه اند كه آفريننده غريزه آن ها، غريزهندارد و با موقت بودن شان اعلام مى كنند كه براى قرار دهنده وقت آن ها وقتى نيست . ميانموجودات حجاب و مانع قرار داده تا معلوم شود ميان او و خلقش حجابى نيست . پروردگاراست ، بدون اين كه خود پروردگارى داشته باشد و اله است ، بدون اين كه خود الهىداشته باشد. عالم است ، بدون اين كه معلوم باشد. سميع است ، بدون اين كه مسموعباشد. (218) محمد بن مسلم از ابو جعفر، امام باقر عليه السلامنقل كرده است :اى محمد بن مسلم ! گناهانى كه مؤ من از آن توبه كند، بخشوده شود. پس بايد براىزمان پس از توبه از نو شروع به عمل كند، و به خدا سوگند كه اين توبه تنهااهل ايمان راست .عرض كردم : چنانچه توبه خويش را بشكند و گناه كند و سپس توبه كند، چه ؟فرمود: اى محمد بن مسلم ! آيا توانى باور كنى كه بنده اى مؤ من بر گناه خويشپشيمان شده و از خدا آمرزش خواسته و توبه كرده ، ولى خداوند توبه اش رانپذيرفته است ؟گفتم : او بارها چنين كرده ؛ گناه كرده و سپس توبه و استغفار!فرمود: هر گاه كه مؤ من به استغفار و توبه باز گردد، خداوند نيز بخشايش وآمرزش را به سويش باز گرداند، و خداوند، آمرزنده و مهربان است . توبه را مىپذيرد و از بدى ها در مى گذرد. پس مبادا مؤ منان را از رحمت خدايى دور نمايى !(219) جامعه بى عرفان كالبد بى جان است . (220) خداوند سبحان مى فرمايد: قل لو كان البحر مدادا ربك لنفد البحر قبل اءن تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا؛ (221)بگو اگر دريا براى نوشتن كلمات پروردگار من مركب شود، دريا به پايان مى رسد وكلمات پروردگار من به پايان نمى رسد، هر چند درياى ديگرى به مدد آن بياوريم .(222) از امام باقر عليه السلام نقل گشته كه امام فرمود:خداوند عزوجل ربا را حرام فرمود تا معروف از ميان نرود. اگر به راستى تشنه شدى آب برايت مى فرستند. صابر باش كه اگر دير شودمسلما دروغ نخواهد شد، مجرب است . علاوه اينكه كسانى كه ديرتر مى گيرند بهتر وپخته تر مى گيرند و وجه آن با تدبر معلوم مى گردد. عارف رو مى گويد: هيچ كس در عالم محروم نيست ؛ چه هر كس به قدر قابليتش دارد.هرگاه از تو بپرسند كيستى و كجا هستى ؟ اگر به راستى در پاسخ گويى نام ونشانى ندارم رستى .كتاب هر كس صندوق اسرار اوست ، نبايد اسرار اشخاص را به بيگانگان وانمود.(225) نمازگزار از هر سو رو بر مى گرداند و رو به سوى خانه خدا مى كند تا به همينسان جان او نيز مانند تنش يك سويى شود كه تنها رو به سوى خداى يكتا آورد. در آغازنماز به ستايش و نيايش مى ايستد و سوره گرامى حمد را مى خواند كه پارسى آن بدينگونه است به نام خداى بخشاينده مهربان ، ستايش از آن پروردگار جهانيانبخشاينده مهربان خداوند روز پاداش است . تنها تو را مى پرستيم و تنها از تو يارىمى جوييم ، ما را به راه راست راهنمايى بفرما، راه كسانى كه بر آنان نيكويى كرده اى ،نه خشم گرفتاران و گمراهان . و در انجام نماز با سه سلام ، درود و نويد و بخشايشخداى را به پيامبر گرامى و همه بندگان خوب و شايسته و به همه فرشتگان وفرستادگان و خوبان خدا مى فرستد. (226) اگر نماز بى تو باشد؛ يعنى مشوب به اغراض شخصى تو نباشد فقط براى خداو تقرب به سوى او باشد قبول و پذيرفته مى شود و الا فلا. (227) دعا معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت ، و ولوج به ملكوت عزت است . آدمى از لغزش زبانش آسيبى مى بيند كه هرگز از لغزش پايش چنان آسيبنمىبيند، چه اين كه لغزش او در گفتار سرش را بر باد مى دهد و لغزش پايشبه آرامىبهبود مى يابد. (228)اين نماز كه به حسب ظاهر در اينجا قيام ، قعود، حركات و اعراض است ،ظل آن نمازى است كه با او محشورى و او با تو محشور است ، آن نمازى كه حى است و نمىميرد، آن نماز زنده ، توئى و تو او هستى ، و آن حقيقت قربة الى الله است كه از اينحركات و توجهات در مسير استكمالى انسان ، در نهانخانه سر ذات تو جا مى كند و مىنشيند. (229) منطق انسان بيدار اين است كه ان صلوتى و نسكى و محياى و مماتى لله ربالعالمين خلاصه اين كه وقف حق تعالى است و همهاعمال و احوالش قربة الى الله است ، شخص موحد خدا مى بيند و بس . مسلمان اگر نمازشرا به قصد بهشت بخواند، نماز او باطل است ، نماز و ديگراعمال عبادى بايد براى تقرب حق تعالى باشد. (230) بز نر بسيار غيور است وقتى كه گله راه مى رود بز نر پيشاپيش همه گوسفندها راهمى رود نمى گذارد گوسفندى بر او پيشى بگيرد. و اين به جهت آن است كه چون سايهخود را در آفتاب مى بيند خود را به جهت شاخ هاى بلند و ريش درازى كه دارد بهتر ازديگران مى پندارد و نمى گذارد گوسفندان ديگر بر او تقدم بجويند و آنها را شاخ مىزند. مكتوب فى التوارة لا يغرنك طول اللحى فان التيس له لحية . يعنى فريبريش بلند نخوريد و گمان نكنيد كه هر كه ريش بلندى دارد از ساير مردم بهتر استبه جهت آن كه بز نر هم ريش بلند دارد و حال آن كه با گوسفندان ديگر فرقى ندارد!شريح قاضى اطلس بود، مرد يهودى همسايه اش بود ريش بلندى داشت ، شريح مى گفت: اگر ريش بيع و شرى مى شد، من به ده هزار درهم چنين ريشى را مى خريدم !(231) مرحوم حسن بن فضل طبرسى در ضمن وصاياى پيامبر اكرم (ص ) به ابوذرنقل مى كند، پيامبر (ص ) فرمود:اى ابوذر! انسان جزء متقين نخواهد بود؛ مگر اين كه هر روز، خودش را با دقتى بيشتر،از محاسبه شريك مالى اش محاسبه كند و بداند اين غذا از كجا آمده است ؟ اين مايعنوشيدنى از چه راهى تهيه شده است ؟ و اين لباس كه پوشيده چگونه به دست آمده است؟ آيا از مال حلال است يا حرام ؟ (232) امام كاظم (ع ) مى فرمايد: كسى كه در هر شبانه روز اعمالش را محاسبه نكند از مانيست ، به اين صورت كه حساب كند در طى روز، اگر كار نيكى انجام داده بود از خدافزونى آن را بطلبيد و اگر گناهى مرتكب شده بود، استغفار كند و از آن توبهنمايد. (233) ظاهرت بايد طاهر باشد تا توانى ظاهر قرآن را مس كنى و باطنت بايد پاك باشدتا توانى باطنش را دريابى لايمسه الا المطهرون . (234) آية الله حاج سيد محمد حسن مرتضوى لنگرودى فرزند مرحوم آية الله حاج سيدمرتضى مرتضوى لنگرودى كه در درس اسفار و شفاى بوعلى و جلسات تفسيرى علامهطباطبايى (رضى ) شركت مى نمود و در جلسات خصوصى كه به صورت سيار در شبهاى پنج شنبه و جمعه در منزل يكى از حاضرين در بحث منعقد مى گرديد از محضر استادعلامه استفاده مى كرد. در بخشى از بيانات خود اظهار داشت :علامه طباطبايى (رضى الله ) اهل مراقبه بود، يك وقت خدمت آن بزرگوار رسيديم كهدستورالعملى به ما بدهد فرمود: مراقبه و محاسبه انى دو حالت را، شخص سالك بايداز ابتداى سير و سلوك تا انتهاء ملتزم باشد، فرمود: آخر شب ،قبل از خواب ، اعمالى را كه در روز انجام داده ايد بررسى كنيد هر يك ازاعمال تان كه خوب بود خدا را براى آن حمد و سپاس گوييد و توفيق انجام بهتر از آنرا در روز بعد، از خداوند مساءلت كنيد.اگر خداى ناكرده تقصير و يا خطايى مرتكب شده بوديد، فورا توبه كنيد و تصميمبگيريد كه ديگر آن را انجام ندهيد، اگر ديديد خلاف هاى شما متعدد است تصميمبگيريد، فردا آن را كم كنيد، خلاصه فرمود: مراقبه و محاسبه بايد هميشه باشد.حتى در اين اواخر كه نمى دانست درست حرف بزند، يكى از رفقاء از ايشان خواسته بودتوصيه هايى بفرمايد؛ باز فرموده بود: مراقبه ، محاسبه .(235) خداوند در قرآن مى فرمايد: و اذكر ربك فى نفسك تضرعا و خيفة و دون الجهر منالقول بالغدو و الآصال و لا تكن من الغافلين # ان الذين عند ربك لا يستكبرون عن عبادتهو يسبحونه و له يسجدون ؛ (236)پروردگارت را در دل خود به تضرع و ترس بى آن كه صداى خود بلند كنى هر صبحو شام ياد كن و از غافلان مباش . هر آينه آنان كه در نزد پروردگار تو هستند از پرستشاو سر نمى تابند و تسبيحش مى گويند و برايش سجده مى كنند. (237) وقتى پيامبر اكرم (ص ) به معراج مشرف شد پرسيد: خدايا! بنده مؤ من نزد توچگونه است ؟خطاب رسيد: اى محمد!... هيچ چيز بنده ام را به اندازه واجبات به من نزديك نمى كند وپس از آن در اثر انجام نوافل آن قدر به من نزديك مى شود كه ... جناب رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم قرآن را به ماءدبة الله وصف فرمود،يعنى قرآن سفره الهى است ، اين سفره فقط براى انسان گسترده شد. بدانكه بذر سعادت ، مراقبت است و مراقبت كشيك نفس كشيدن و پاسبان حرمدل بودن است و لا تكونوا كالذين نسوالله فاءنسيهم انفسهم ولئك هم الفاسقون ؛(238)شما مانند آنان نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز نفوس آنها را از يادشان برد،آنان به حقيقت بدكاران اند.و تمام عبادات و ادعيه و اذكار براى به بار رساندن اين تخم رستگارى است . همت بگمارتا اين دستور بسيار بسيار گرانقدر را كه در آخر جامع الاخبار منسوب بهصدوق از كشاف حقائق امام به حق ناطق ابو عبدالله جعفر صادق - عليه الصلوة و السلام- روايت شده است حلقه گوش خود قرار دهى و آن اينكه القلب حرم الله فلا تسكن فىحرم الله غير الله ؛ (239)دل جايى است مخصوص خداوند. پس در جاى خاص خدا، غير از خدا را جاى مده !(240) الهى ! شكرت كه نعمت صفت ايثارم بخشيدى . (241) جناب سيد رضى رضوان الله عليه در اواخر نهج البلاغه از حضرت آدم اولياء اللهامير المؤ منين على عليه السلام نقل كرده است كهقال عليه السلام : من صبر صبر الاءحرار والا سلا سلو الاءغمار . و نيزنقل كرده است كه : اءنه قال عليه السلام للا شعث بن قيس معزيا: ان صبرت صبرالاءكارم والا سلوت سلو البهائم مقصود اينكه اندوه خواه با بردبارى و خواهبا بى تابى روزى سپرى خواهد شد، اگر چون آزادگان و بزرگان شكيبايى پيشهكرده اى چه بهتر، و گرنه اندوه آن چنانكه از گولان و چهارپايان سپرى مى شود، بهسر آيد. (242) خداوند سبحان در معارج قرآن فرمود: ان الانسان خلق هلوعا # اذا مسه الشر جزوعا #و اذا الخير منوعا # الا المصلين # الذينهم على صلوتهم دائمون ؛ (243) هر آينهآدمى حريص و ناشكيبا آفريده شد، چون شرى بدو رسد بى قرارى كند و چون مالى بهدستش افتد بخل مى ورزد، مگر نماز گزارندگان آنان كه به نماز مداومت مىورزند. مرحوم كلينى (قدس سره ) نقل مى كند: از جمله نيروهايى كه خداوندمتعال با موسى مناجات فرمود اين بوده كه : اى موسى ! در هرحال كه هستى مرا فراموش مكن ؛ زيرا فراموشى من سبب مرگدل مى شود. (244) مرحوم علامه شيخ بهاء الدين (بهايى ) (قدس سره ) از امير المؤ منين (ع )نقل مى كند، پيامبر اكرم (ص ) فرمودند:كسى كه خداوند متعال را بشناسد و او را تعظيم كند، دهانش را از سخن (بى فايده )حفظ مى كند و شكمش را از غذا (پر خورى ) نگه مى دارد و رنج روزه و نماز را بر خويشهموار مى كند.عده اى پرسيدند: اى رسول خدا (ص )! آيا اينان اولياى الهى اند؟آن حضرت در پاسخ فرمودند: اولياى خدا كسانى اند كه ساكت اند؛ اما سكوت شانتفكر است ، سخن مى گويند؛ اما سخن گفتن شان ذكر و ياد خداست ، نگاه مى كنند و نگاهشان عبرت است . مى گويند و گفتن شان حكمت است ، راه رفتن شان در ميان مردم سبب بركتاست و اگر نبود اجل هايى كه خدا براى شان مقدر فرموده بود از خوف عذاب و شوقثواب ، روح شان در بدن شان نمى گنجيد. (245) مرحوم كلينى (قدس سره ) در حديثى نقل مى كند:خداوند متعال به حضرت عيسى (ع ) فرمود: اى عيسى ! مرا ياد كن تا من تو را ياد كنم ،مرا در جمع خويش ياد كن تا من هم تو را در جمع بهتر از گروه انسان ها ياد كنم ، اىعيسى ! دلت را براى من نرم كن و در خلوت هايت مرا بسيار ياد كن و بدان كه شادى وسرور من در اين است كه تو خاضعانه به در خانه من بيايى . امام صادق (ع ) فرمود: آنها كه درباره مبارزه با نفس است :1- از خوردن آنچه اشتها ندارى پرهيز كن كه سبب حماقت و نادانى مى شود.2- از خوردن غذا جز در وقت گرسنگى اجتناب نما.3- آنگاه كه غذا مى خورى از غذاى حلال استفاده كن و در آغاز بسم الله بگو و اين سخنارزشمند رسول اكرم (ص ) را به ياد داشته باش كه : انسان هيچ ظرفى را پر نكردكه بدتر از شكم باشد! پس اگر ناچارى كه حتما غذا بخورى (كه براى حفظ سلامتىناچار هستى ) پس 3/1 آن را به غذا و 3/1 آن را به آب و 3/1 آن را به نفس كشيدناختصاص بده ! (246) ثقة الاسلام كلينى (قدس سره ) در كتاب دعاى كافىنقل مى كند امام صادق (ع ) فرمودند: جبرييل (ع ) بهرسول الله (ص ) گفت : خوشا به حال كسى از امتت كه بگويد: لا اله الا الله وحدهوحده وحده حكيم الهى قمشه اى در راه مكه ، براى اقامه نماز توقف كردند. به گوشه اى رفتهو در بيابان نماز مى گزارد كه ماشين حركت كرد و وى از كاروان به جا ماند. بعد از نمازروى به جانب خدا نمود و گفت : خدايا! چه كنم ؟در اين حال ماشين سوارى شيكى جلوى پايش ايستاد و راننده آن گفت : آقاى الهى ماشين شمارفت ؟جواب داد: بلى .گفت : بياييد سوار شويد.وقتى سوار شد با يك چشم به هم زدن به ماشين خويش رسيد، فورا پياده شد و بهماشين خود رفت ، وقتى برگشت ديد ماشين سوارى نيست از مسافران پرسيد: اين ماشينسوارى كه مرا رساند كجا رفت ؟مسافرين گفتند: آقاى الهى ماشين سوارى كدام است ؟ اينجا توى اين بيابان ماشينسوارى پيدا نمى شود. (247) امير المؤ منين عليه السلام عترت را كه در نهج البلاغه اسم مى برد مى فرمايد: فيهم كرائم القرآن و هم كنوز الرحمن ، (248) عترتاهل قرآن هستند، قرآن در آنها عجين شده است و مراتب قرآن را سير كرده اند و معارج قرآن راپيموده اند و به مقامات شامخه قرآن رسيده اند و خود قرآن ناطق اند. آنان آثار و علايم ونشانه هايى دارند، حركات شان ، رفتارشان ، گفتارشان ، قلم شان ، همه قرآن است ،همه حق محض و صدق صرف است ، آنان مبين حقايق اسماء الهيه اند. (249) علامه شيخ بهايى (قدس سره ) در كشكول از پيامبر اكرم (ص )نقل مى كند كه آن حضرت فرمودند:بهترين دعا، دعاى من و دعاى پيامبران قبل از من است و آن دعا اين است كه : لا اله الاالله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد يحيى و يميت و هو حى لا يموت بيده الخير، وهو على كل شى ء قدير ؛نيست خدايى جز الله كه اوست يكتا و يكتا و يكتا، هيچ شريكى براى او نيست ، ملك وسلطنت از آن اوست ، حمد مخصوص اوست ، زنده مى كند و مى ميراند، و اوست زنده و جاويد وهمه خيرات به دست اوست و او بر هر كارى قادر و تواناست . (250) بهترين مردم كسى است كه به عبادت عشق بورزد و آن را در آغوش بگيرد و ازصميم قلب آن را دوست داشته باشد و با همه جسم و جانش بدان روى آورد و خويشتن رابراى آن آماده كند، در اين صورت است كه برايش مهم نيست در دنيا چگونه به سر مىبرد با سختى يا سستى . (251) علاء بن كامل گويد: شنيدم كه امام صادق عليه السلام (در حالى كه به فرمودهخداوند در آخر سوره اعراف نظر داشت ) مى فرمود: شب هنگام ، باحال زارى و بيم ، بدون آنكه آوايت را آشكار كنى ، پروردگارت را در ضميرت ياد كن (وبگو): لا اله الا الله وحده لا شريك له ، له الملك و له الحمد، يحيى و يميت و يميت ويحيى و هو على كل شى ء قدير . علاء بنكامل گويد: من به حضور شريف امام عرضه داشتم كه جمله بيده الخير را در اينذكر نياورديد؟ (چه طور است اين را هم بر آن بيافزاييم ؟) آنگاه حضرت فرمودند:گر چه خير به دست خداست ؛ ولى تو آنچه را كه گفتم ، همانطور (بدون آنكه چيزىبر آن بيافزايى ) ده بار بگو و نيز هنگام برآمدن آفتاب و هنگام فرو شدن آن ده باربگو اعوذ بالله السميع العليم . (252) در يكى از سفرها كه حضرت على (ع ) به همراه يارانش از كربلا مى گذشتند، وقتىبه آن سرزمين مقدس رسيدند، ديدگان آن حضرت پر از اشك شد و فرمود:اينجا محل بستن مركب هاى آنان و آنجا محل بر زمين نهادن توشه هاى سفر و فرود آمدنشان و آن جاى ديگر محل ريخته شدن خون هاى پاك آنان است ، اى سرزمين ! خوشا بهسعادتت كه خون هاى دوستداران و محبان خدا بر تو ريخته مى شود. (253) رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: بهترين وقتى كه در آن خداىعزوجل را مى خوانيد سحرهاست . سپس آن جناب بهقول حضرت يعقوب عليه السلام كه به فرزندانش گفته بود: سوف استغفرلكمربى يعنى به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى طلبم ، اشاره كرد وفرمود: حضرت يعقوب خواسته فرزندانش را كه طلب آمرزش بود تا سحر تاءخيرانداخت . (254) مرحوم كلينى (قدس سره ) در اصول كافى از امام باقر (ع )نقل مى كند كه آن حضرت فرمودند: پيامبر اكرم (ص ) فرمودند: خداىعزوجل مى فرمايد:قسم به عزت و جلالم ، قسم به عظمت و كبريايى ام ، قسم به نور و برترى ام ، هرگاه بنده اى خواسته خودش را بر خواسته من مقدم دارد، زندگى اش را پراكنده و آشفتهمى كنم ، لباس دنيا زدگى بر اندامش مى پوشانم و قلبش را سرگرم دنيا مى نمايم واز دنيا غير از آن چه برايش مقدر كرده باشم به او نمى دهم .قسم به عزت و جلالم ، قسم به عظمت و كبريايى ام ، قسم به نور و برترى ام ، هرگاه بنده اى خواسته مرا بر خواسته خود مقدم بدارد، ملايكه ام را به حفاظت او مى گمارمو آسمان و زمين عهده دار رزق و روزى اش خواهند بود و با هر تجارتش با اويم و دنيا بهسوى او مى آيد و او از آن روى گردان است . (255) ابو حمزه ثمالى از امام باقر عليه السلام روايت مى كند كه آن جناب فرمود:مؤ من تا در ياد خداست همواره در نماز است ، خواه ايستاده باشد يا نشسته و يا خفته ؛زيرا كه خداوند (در وصف خردمندان ) مى فرمايد: آنانى كه در حالت ايستاده و نشستهو خفته ، خدا را ياد مى كنند.امام فرموده است : تا در ياد خدايى ، همواره در نمازى . خوشا آنان كه دائم درنمازند. روايت شده است كه خداى تعالى در يكى از كتاب هايش فرموده است :بنده ام ! آيا اين خوب و زيباست كه تو درحال مناجات با من ، به چپ و راست توجه نمايى و با بنده اى چون خودت ، تكلم كرده ، مرارها نمايى ؟! آيا چون با يكى از برادرانت ، تكلم مى نمايى ، از ادب به دور نيست كهبه كسى جز او توجه و التفات نمايى ؟! ولى تو با او چنين نمى كنى و در مقابلش ادبرا نگاه مى دارى ؛ در حالى كه ادب را در محضر من رعايت نمى كنى ! پس ، چه بد بنده اىاست ، كسى كه چنين باشد! (256) (257)
|