بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب رمز پیروزی مردان بزرگ, آیة اللّه جعفر سبحانى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     FOOTNT01 -
     PIROOZ01 -
     PIROOZ02 -
     PIROOZ03 -
     PIROOZ04 -
     PIROOZ05 -
     PIROOZ06 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب
مقدمه
عوامل حقيقى كاميابى :1- كار در خور ذوق و استعداد
عوامل حقيقى كاميابى :2- كار و كوشش و فعاليت
عوامل حقيقى كاميابى :3 ايمان به هدف
عوامل حقيقى كاميابى :4- استقامت و پشكار
عوامل حقيقى كاميابى :5- تمركز فكر
عوامل حقيقى كاميابى :6- نظم و انضباط
عوامل حقيقى كاميابى :7- كار را از جاى كوچك شروع كنيم
عوامل حقيقى كاميابى :8- از پيرويهاى نسنجيده بپرهيزيم
عوامل حقيقى كاميابى :9- شور و مشورت
عوامل حقيقى كاميابى :10 تاريخ يا آزمايشگاه بزرگ زندگى
عوامل حقيقى كاميابى :11- استفاده از فرصت
عوامل حقيقى كاميابى :12- قاطعيت و تصميم
عوامل حقيقى كاميابى :13- آشنائى به اوضاع زمان
عوامل حقيقى كاميابى :14- تجربه اندوزى از شكستها
عوامل حقيقى كاميابى :15- شهامت و شجاعت
عوامل حقيقى كاميابى :16- فداكارى و از خود گذشتگى
عوامل حقيقى كاميابى :17- مشكلات و مصائب
عوامل حقيقى كاميابى :18- واقعيات را آنچنان كه هست بشناسيم
عوامل حقيقى كاميابى :19- انعطاف پذيرى در برابر حوادث
عوامل حقيقى كاميابى :20- اتقاق در كار و عمل
عوامل موهوم پيروزى : مقدمه
عوامل موهوم پيروزى :1- بخت و اقبال
عوامل موهوم پيروزى :2- در انتظار تصادفها
عوامل موهوم پيروزى :3- سرنوشت به معناى غلط
عوامل موهوم پيروزى :4- بزرگ زادگى و ثروت موروثى
مقدمه
دوران جوانى دوران اميد و آرزوست . دوران نشاط و طراوت است . در اين حلقه از حيات ،دورنماى آينده زندگى براى هر جوانى مانند رؤ ياهاى شيرين در برابر ديدگانپرفروغش مجسم مى گردد. فكرها مى كند، نقشه ها مى ريزد و آرزوهاى بلند در مغز خودترسيم مى كند.
ولى چه بسا دوران جوانى فردى سپرى مى گردد و پيرى او فرا مى رسد اما او هنوز بهكوچكترين آرزوى خود نرسيده است . گاهى برخلاف انتظار، بعضى ها به بيش از آنچهآرزو مى كنند نائل مى گردند و تمام رؤ ياهاى شيرين آنها صورت خارجى پيدا مى كند.
به طور مسلم شكست آن يكى و پيروزى آن ديگرى بى علت نيست و علت هر دو را بايد دردرون زندگى آنها جستجو كرد.
مطمئن باشيد آن فرد موفق و پيروز از طريقى وارد صحنه زندگى شده كه آن طريق ،پيروزى او را تضمين كرده ولى آن ديگرى كه شكست خورده غالبا بر اثر اشتباهات وراههاى غلطى بوده كه با پاى خود پيموده است .
هدف ما در اين كتاب بيان گوشه اى از علل پيروزى مردان موفق جهان و راز خوشبختىآنهاست تا نسل جوان از برنامه سودمند و تجربيات آنها حداكثر استفاده را بنمايند. درجاده اى قدم بگذارند كه قبلا همواره است و از راههاى پر پيچ و خم و سنگلاخها و بيراهههاى زندگى بپرهيزند.
راز موفقيت مردان بزرگ و سر كاميابى آنها يكى دوتا نيست . البته قسمتى از كاميابىآنها مرهون استعدادهاى باطنى و نبوغ فكرى است كه به طور و راثت يا بهعلل ديگر به آنان رسيده است و ناگفته پيداست كه اين گونهعوامل قابل تحصيل نيست ؛ بلكه موهبتهائى است كه خداوند براى نظام آفرينش در اختيارآنها گذارده است .
صفحات آينده اين كتاب اثبات خواهد كرد با اينكه اين گونهعوامل در پيشروى جوانان مؤ ثر است ، اما اثر آنها زياد نيست وعوامل مؤ ثر ترقى ، امور ديگرى است كه هر فرد علاقمند به آينده خود به آسانى مىتواند آنها را بكار بندد و از آنها استفاده كند. و اگر هم بحد نوابغ جهان نرسد، مىتواند يك فرد ممتاز و مبدء آثارى براى اجتماع خود باشد. اين موفقيت خود در خور تحسيناست و بيشتر جوانان بر اثر گم كردن راه ترقى از اين موفقيت محروم مى شوند.
ترقيات انسان اكثرا در گروتربيتها، فعاليتها، كوششها و اجراء برنامه هاىمخصوصى است كه در نخستين بخش اين كتاب از نظر خوانندگان مى گذرد و تاءثير.راثت در ترقى و انحطاط، نسبت به اين عوامل بسيار كم است .
اكنون ما عوامل و رموز كاميابى مردان بزرگ جهان را به طوراجمال با ذكر شواهد و نمونه هاى زنده از نظر خوانندگان گرامى مى گذارنيم .
عوامل حقيقى كاميابى :1- كار در خور ذوق و استعداد
در هر سرى شورى است ، خوشبخت كسى است كه ذوقش را دريابد!
يكى از رموز كاميابى اين است كه جوان رشته اى را تعقيب كند كه مطابق ذوق و سليقه وتوانائى روحى و فكرى او باشد.
دستگاه آفرينش همه را يكنواخت نيافريده و در همه افراد بشر توانائى همه كار بهوديعت ننهاده است . بلكه براى گردش چرخهاى اجتماع ، افراد را با ذوق و استعدادهاىمخصوصى آفريده است تا هر يك رشته اى رادنبال كند كه ذوق آن را دارد و كارى را انجام دهد كه از عشق باطن و نيروى فطرى او سرچشمه مى گيرد.
پاره اى از شكستها و ناكاميهاى جوانان معلول انحراف ازى ايناصل مسلم است كه گاهى ؛ بر اثر تبليغات غلط و تربيتهاى نادرستدنبال كارى مى روند كه ذوق و استعداد آن را ندارند و از كارى كه شايستگى وبرازندگى آن را دارند سرباز مى زنند.
آنها اين اصل مسلم را فراموش كرده اند كه : در هر سرى شورى است ، خوشبخت كسى استكه ذوقش را دريابد!
بخاطر دارم در سالهاى 30،31،32 كه مساءله نفت سرزبانها افتاده بود و هر زن و مردايرانى يك ((تفكر نفتى )) پيدا كرده بود و كارمندان و مهندسان صنعت نفت ارزش و قيمتقابل توجهى در ميان اجتماع پيدا كرده بودند، طرز تفكر بيشتر دانشجويان به حكمتبعيت از محيط فرق كرده بود و همه و يا بيشتر دانشجويان خواستار شركت در رشتهمخصوص ‍ ((نفت )) شده بودند ولو اينكه بيشتر آنها ذوق آن را نداشتند.
سخت ترين ضربه بر پيشرفت و كاميابى يك فرد دانشجو اين است كه بدون اين كهاستعداد خود را بسنجد، بدون مطالعه دقيق ، رشته اى را تعقيب كند كه ذوق آن را ندارد.
جوانى كه ذوق ادبى دارد از گفتار و قلم او ادب و شعر مى بارد و فكر رياضى او بسيارناچيز است و كاميابى او به طور مسلم در غير رشته ادبى رضايت بخش نخواهد بود.
از دفتر خاطرات يك نقاش هنرمند سرگذشت كوتاهى رانقل مى كنم : وى در محيط دبيرستان دانش آموز تنبلى بود. نه درس مى خواند و نه مىگذاشت همكلاسانش درس بخوانند. خار راهى براى خود و ديگران بود ولى چشم و ابرو وپيشانى او از استعداد مخصوصى حكايت مى كرد. يك دبير روان شناس او را به حضورطلبيد، مقدارى او را پند داد، و از عواقب اين طرز زندگى ترسانيد و گفت : ((همواره سايهپدر بالاى سر انسان نيست ، مشكلات زندگى فراوان است و اين وضع باعث عقب افتادگىتوست .)) در اين لحظه كه او سخن مى گفت ، ناگهان متوجه شد كه دانش آموز در حالىكه سخنان او را گوش مى دهد، با قطعه ذغالى كه از روى زمين برداشته ، عكس مرغى راكه روى شاخه هاى پر برگ نشسته است ، روى زمين مى كشد.
دبير هوشمند دريافت كه اين عنصر براى نقاشى آفريده شده ، نه براىحل معالات جبرى . او هر چه در اين راه رنج ببرد، كمتر سودى خواهد برد. وظيفه وجدانىخود دانست كه به ولى او جريان و تشخيص خود را گزارش دهد.
او هنگامى كه با پدر وى روبرو گرديد چنين گفت : ((فرزند شما ذوق سرشارى در هنرنقاشى دارد. اگر او را وادار كنيد كه تغيير رشته دهد شايد در اين رشته سرآمد روزگارگردد)). گذشت زمان صحت گفتار دبير آزموده را اثبات كرد و چيزى نگذشت كه وى نقاشچيره دست و هنرمندى گرديد.
از اديسون پرسيدند چرا اغلب جوانان موفق نمى شوند؟ گفت : ((براى اينكه راه خود رانمى شناسد و در جاده ديگرى گام برميدارند)).
يك چنين افراد دو نوع ضرر بر جامعه مى زنند: 1- كارى كه شايستگى آن را دارند واگر آن را تعقيب كنند كامياب مى شوند، انجام نمى دهند. 2- كارى را كه عهددار آن شده اندبخوبى انجام نداده و از عهده آن بر نمى آيند.
عقربك استعداد هر فردى از هنگام تولد به سوى كارى كه براى آن آفريده شده متوجهاست .
سعادتمند كسى است كه مربيان او سمت تمايل اين عقربه را بدست بياورند.
امروز در كشورهاى توسعه يافته با آزمايشهاى مخصوص استعداد افراد را به دست مىآورند و آنها را وادار مى نمايند كه در رشته اى كه استعداد آن را دارند وارد شوند.
ايكاش دانشمندان به موازات دستگاههاى حرارت سنج و زلزله سنج ، دستگاهى به نام((استعداد سنج )) اختراع مى كردند تا در تمام آموزشگاهها نصب مى شد و ميليونها استعدادبشرى براثر بدى محيط و ناآشنائى مربيان و پدران و مادران به هدر نمى رفت .
گاليله در بچگى علاقه به ساختن ماشين آلات بچگانه داشت . پدر او بر خلافميل فرزند، او را وادار كرد كه طب بخواند. او در اين راه ترقى نكرد. سپس به آموختنرياضيات و فيزيك پرداخت بالنتيجه نبوغ خود را در نجوم و چيزهائى كه عقربك استعداداو نشان مى داد، ابزار نمود.
گاليله نخستين كسى بود كه اثبات كرد زمين به دور خورشيد مى گردد و نخستين كسىبود كه ((پاندول )) ساعت را ساخت .
تولستوى هنوز بچه بود كه علاقه زياد به مطالعه كتاب پيدا كرد و كتابهاى فلسفىرا زياد مى خواند و در اين دوران سعى مى كردمسائل مهم زندگى را مطرح سازد و تا پايان عمر اينمسائل در قلمرو و فكر او بود.
جرج مورلند نقاش حيوانات از شش سالگى هنر نقاشى خود را ابزار مى كرد. او با اينكه در سن 41 سالگى بدرود زندگى گفت ، آثار گرانبهائى در نقاشى از خود بهيادگار گذارد.
زراه كولبرن از طفوليت استعداد رياضى اش نمودار بود. گاهى از او مى پرسيدند:((در يك سال يا بيشتر چند ثانيه وجود دارد؟)) پس ازتاءمل مختصرى پاسخ صحيح آن را مى داد.
جيمز وات ، مخترع چندين آلت مكانيكى و كاشف نيروى بخار، از آغاز كودكى به آزمايشعلاقه زيادى داشت و از اين طريق كاميابى هائى در علوم طبيعى بدست آورد.
داروين در دوران كودكى كلكسيون جانوران داشت . و اين كشش طبيعى او را به مطالعهدرباره ثبات و يا تحول انواع واداشت و نظريه اشتفاق وتحول انواع را پس از يك سفر طولانى به وسيله كتاب ((بنياد انواع )) انتشار داد.
از پيشوايان مذهبى ما دستور اكيد رسيده است كه خود را بشناسيم و بسان غواضان دردرياى وجود خود فرو رويم و با نورافكنهاى قوى خود، به شناسائى درون خودبپردازيم تا راز درون مت بر ما روشن گردد.
تمايلات باطنى ما بسان مغياطيسى است كه شبيه و هم سنخ خود را مى كشد و در مخزنىبه نام ((حافظه )) انبار مى نمايد و در مواقع لزوم از آنها بهره بردارى مى كند. اگرآنچه را مى آموزيم مطابق ذوق و تمايلات باطنى ما باشد، به آسانى وارد مخزن شده تامدتى ثبات و قرار خود را حفظ مى كند. ولى اگر كارى را تعقيب نمائيم كه شايستگىطبيعى آن را نداريم ، در اندك زمانى از مغز و مراكز حفظ ما فرار مى كند و در نتيجهموفقيت ما خيلى كم مى شود. يك چنين فرد منحرف از تمايلات استعداد خود بسان كسى استكه بر خلاف جريان آب شنا كند. يا دستخوش امواج كوه پيكر آب مى گردد و يا باكاميابى ناچيزى روبرو مى شود.
وقتى انسان خود و شايستگى خود را شناخت و كار مطابق استعداد خود را پذيرفت ، چونعشق و كشش باطنى آن را دارد، در هدف خود كامياب مى گردد.
يك سلسله استعدادهائى هست كه در شرائط مخصوصى بروز و نمو مى كند. روان شناسزبر دستى لازم دارد كه اين نوع استعدادها را تشخيص دهد.
چه بسا نوآموزانى در آغاز تحصيل كودن و نفهم به نظر مى رسند ولى بعدا در سنينمخصوصى نابغه مى شوند. پيداست ، به حكم قوانين طبيعى ، شكفتن ايت ، گونهشايستگى شرائط ديگرى لازم داشت است . مى گويند اينشتين ، دانشمند بزرگ و رياضىدان عصر حاضر، در كلاسهاى ابتدائى رفوزه مى شد، ولى او در محيطهاى مخصوصىقدرت دورنى خود را ابزار نمود.
چه بسا افسرانى كه يك مدت به زبونى و ترس و بيعرضگى معروف بودند، ولى درموقع كار، دلاوريهائى از خود نشان دادند كه دهانها از تعجب باز ماند.
به ملكشاه سلجوقى خبر رسيد كه قيصر روم در صدد تسخير بغداد است . با ارتش منظمبه سمت مرز ايران حركت كرد. خواجه نظام الملك روزى از ارتش سان ديد، ناگاه قيافهسرباز كوتاه قدى توجه او را جلب كرد. دستور داد كه او را از صف بيرون كنند. تصوركرد كه از اين سرباز كارى ساخته نيست . ملكشاه گفت : ((چه مى دانى ؟ شايد همينسرباز قيصر را اسير كند)) اتفاقا فتح و پيروزى با مسلمانان شد و قيصر روم بهدست همين سرباز اسير گرديد!
عوامل حقيقى كاميابى :2- كار و كوشش و فعاليت
ليس للانسان الا ما سعى سعادت هر كس در گرو عملش مى باشد.
صفحات گيتى و نظام جهان آفرينش گواه روشنى است كه كاميابى هر موجودى وابستهبه فعاليت و كوشش اوست . تا صدها فعل وانفعال شيميائى در يكنهال به وجود نيايد، هرگز يك درخت برومند نخواهد شد. هر موجود ذير وحى ار روىغريزه و يا فطرت به اين حقيقت رسيده كه بقاء ناموس حيات در گرو كار و كوشش است .
عدم پيروزى عده اى از جوانان ما عللى دارد. يكى از آنعلل اين است كه روح كار كردن و فعاليت در بعضى از آنها كشته شده است .
هجوم جوانان به سوى ادارات و اشغال كرسيها و ميزهاى مؤ سسات دولتى گواه روشنىاست كه عشق به كارهاى سنگين كمتر شده است .
بجاى اينكه اين جوانان مولد ثروت باشند مصرف كننده ثروت هستند.
زندگى مردان موفق شهادت مى دهد كه همگى مرد كار و زحمت بودند و بهقول الكساندر هاميلتن نابغه عصر خود: ((مردم مى گويند تو نابغه هستى . من از نبوغخود خبر ندارم فقط مى دانم شخص زحمتكشنى هستم .)) و بهقول يكى ديگر از دانشمندان : ((آنچه شده ام نتيجه كار است . من در سراسر عمرم لقمه اىبدون كار و زحمت نخورده ام .))
اين صنايع شگفت انگيز مولود كوششهاى خستگى ناپذير دانشمندان است . مخترع راديوگاهى تا سحر در حالى كه همه اهل خانه در خواب فرو رفته بودند، كار مى كرد.
اديسون براى تكميل پاره اى از اختراعات خود شبها و روزها در آزمايشگاه مى ماند و براىآن كه نيروى برق را طورى تسخير كند كه استفاده از آن ارزن و آسان باشد، بارهااتفاق مى افتاد كه دو روز و يا سه روز از آزمايشگاه بيرون نمى آمد و چه بسا غذا خوردنرا فراموش مى كرد و به چند پاره نان خشكيده اكتفا مى نمود.
در زندگانى پاستور دانشمند بزرگ فرانسه مى خوانيم كه شعار او درطول زندگى ((كار)) بود. گاهى چنان سرگرم كار مى شد كه سروصدا و غوغاىبيرون آزمايشگاه را نمى شنيد. حتى هنگامى كه قواى مهاجم آلمان شهر پاريس را محاصرهكردند و غريو توپهاى دشمن در آن شهر محشر بپا كرد، او به هيچ وجه اين غوغا را كهبيرون آزمايشگاه بپاخاسته بود، متوجه نشد.
ناپلئون شبانه روز پنج ساعت مى خوابيد و بقيه ساعات رامشغول كار بود.
نابغه شرق ، ابن سينا، مردى پركار و پرمطالعه بود. كتابهاى متنوع او يادگار ونشانه فعاليتهاى خستگى ناپذير اوست . كتاب ((شفا)) در فلسفه و ((قانون )) در طب دواثر بزرگ او شهرت جهانى دارد و كتاب اخير وى به زبانهاى زنده جهان ترجمه شدهاست .
ابن رشد، دانشمند اسلامى ، از موقعى كه با كتاب آشنا شده بود حتى يك روز از عمر خودرا بدون مطالعه و تفكر نگذارنده بود.
كتاب ((جواهر الكلام )) يكى از كتابهاى نفيس و از مدارك فقه اسلامى است و تاكنونكتابى به اين جامعى در فقه نوشته نشده است . چاپ اخير كتاب در حدودچهل جلد نسبتا قطور مى باشد.
دانشمند گرامى آقاى محمدتقى قمى كه از شخصيتهاى ايرانى ساكن مصر بود،نقل مى كرد كه روزى تمام مجلدات اين كتاب را به نظر اساتيد دانشگاه مصر رسانيدم وگفتم همه اين مجلدات را با اين دقت ، يك نفر نوشته است . آنان از شنيدن اين سخن فوقالعاده تعجب كردند.
يكى از اساتيد بزرگ و عاليقدر ما از فقيد علم و فلسفه و عرفان آقاى شاه آبادىنقل مى كرد كه :
پدرم يكى از شاگردان مرحوم نويسنده كتاب ((جواهر الكلام )) بود. روزى كه آن دانشمندبزرگ با مرگ و فقدان فرزند ارشد و دانشمند خود روبرو گرديد، موقعى مراسمغسل او به پايان رسيد كه هوا روبه تاريكى بود. لذا قرار شد بدن او را در يكى ازبقعه هاى صحن مطهر اميرالمؤ منان بگذارند و فرداى آن روز مراسم تشييع در ميان انبوهجمعيت به عمل آيد.
با اينكه مرحوم صاحب ((جواهر)) داغدار بود مع الوصف همان شب برنامه مطالعه ونوشتن خود را تعطيل نكرد. با كمال صبر و استقامت ، پس از خواندن مقدارى از كلام اللّهمجيد در كنار بدن فرزند عزيز خود به مطالعه و نوشتن صفحاتى از كتاب ((جواهر))پرداخت .
مرجع عاليقدر اسلام مرحوم آقاى بروجردى مى گفتند: ((يك شب كه درباره يكى ازمسائل علم اصول (ترتب ) فكر مى كردم و مى نوشتم چنان سرگرم مطالعه و فكر ونوشتن بودم كه رنج بى خوابى را ملتفت نبودم . يك مرتبه صداى مؤ ذن به گوشمرسيد، متوجه شدم كه هوا دارد روشن مى شود و من از آغاز تا پايان شب سرگرم كار بودهام .))
در افسانه هاى پيشينيان آمده است كه در نقاط گوناگون زمين گنجهائى است و روى هرگنجى اژوهائى است و تا بر آن پيروز نشويم . گنج ميسر نخواهد شد.
بسيارى از مردم اين مطلب را افسانه پنداشته و گروهى نيز به ظاهر آن اكتفا كرده اند .يعنى تصور نموده اند كه واقعا در زير زمين گنجها و دفينه هائى است و حقيقتا روى هرگنجى مارى خوابيده است .
در صورتى كه جمله فوق حقيقتى را در بر دارد و آن گنجها همان ذخائر فكرى يا طبيعىاست كه در اختيار بشر گذارنده شده ، و موهبتهائى است كه خداوند بزرگ به ما داده است .آن مارها كنايه از مشكلات و مشقتهائى است كه بايد بشر در راهتحصيل آن متحمل گردد.
اديسون مى گويد: ((هيچ يك از اختراعات من محلول تصادف نيست . وقتى كه معتقد شدمفلان كار نتيجه بخش است خودم را به آن كار مى بندم و تجربه روى تجربه مى كنمتا كامياب شوم .))
نيوتن مى گويد: ((اگر من به جائى رسيده ام براثر كار و كوشش است .))
ميكلانژ مى گويد: ((اگر مردم مى دانستند كه براى احراز مقام استادى چه رنجها برده اماز ديدن شگفتيهاى هنرم متعجب نمى شدند.))
و به قول بزرگمهر بايد لب فروبست و بازو گشود و كار كرد و دم نزد و يقين نمودكه كليد طلائى كاميابى كار و كوشش ‍ است .
براستى برخى از مردان روان عظيمى دارند و روح آنها بسان دريا بى قرار است .حرارت و عشق و علاقه آنها به كار و هدف ، آنها را به جنبش و حركت در مى آورد. حتى درلحظات سخت زندگى نيز دست از كار و كوشش بر نمى دارند.
مورخ بزرگ اسلامى ، ابن خلدون ، شاهكار نفيس خود به نام ((مقدمه بر تاريخ )) را درتبعيد گاه نوشته است .
فيلسوف شرق ، خواجه نصير الدين طوسى ، كه مدتها در قلعه ((الموت )) از طرففرقه اسماعيليه باز داشت بود كتاب بزرگ و ذيقيمت خود به نام ((شرح اشارات )) رادر آن زندان نوشته است .
دانشمند بزرگ ما، مرحوم شهيد اول ، اثر ارجدارى به نام ((لمعه )) را كه متن قوانيناسلامى است در زندان دمشق نوشته است .
سروالترراله ((تاريخ دنيا)) را در زندان نوشته است .
رابن كرمو شاهكار ادبيات انگلستان را در زندان به وجود آورده است . ما در اين قسمت بههمين اندازه اكتفا كرده و سخنانى از بزرگان براى خوانندگان گرامىنقل مى نمائيم .
رسول گرامى كارگرى را ديد كه دستش آماس كرده بود. دست او را بلند كرد و فرمود:((آتش دوزخ هيچ گاه اين دست را نمى سوزاند. اين دستى است كه خدا و پيامبر او آن رادوست مى دارند. هر كس از دسترنج خود زندگى كند خدا با نظر رحمت به او مىگردد.))(1)
عابدى خدمت پيامبر رسيد. به عرض حضرتش رساندند كه او تمامسال را با عبادت مى گذراند و مخارج عائله او را برادرش مى دهد. پيامبر فرمود: ((برادراو كه متكفل مخارج عائله اوست از وى در نزد خدا مقربتر و از او عابدتر است .))
اميرمؤ منان در مسجد كوفه به دسته اس برخورد كرد كه در گوشه اى نشسته بودند. ازخصوصيات آنها پرسيد. عرض ‍ كردند: ((رجال الحق )) هستند و اگر كسى چيزى به آنهابدهد مى خورند والا صبر مى نمايند. فرمود: ((سگان بازار كوفه نيز چنين هستند. اگراستخوانى برسد مى خورند و گرنه صبر مى كنند.)) سپس دستور داد كه حلقه((رجال الحق )) پراكنده شود و هر كدام دنبال كارى بروند.
سعادت و خوشبختى در خانه كسى را مى زند كه ساعى و كوشا باشد.
كسانى كه جهان را تكان داده اند، از نظر مواهب عقلى و فكرى ، زياد فوق العاده نبوده اند؛بلكه شالوده موفقيت آن ها را كار و كوشش و بعدا ثبات و استقامتتشكيل مى داده است .
بزرگان جهان براى تامين زندگى از تصدى كارهاى كوچك پروائى نداشتند. بسيارىاز شاگردان حضرت امام صادق عليه السلام روغن فروش ، كفش دوز، شتردار، و...بودند.
افلاطون هنگام سياحت در مصر مخارج سفر خود را از روغن فروشى در مى آورد.
لينه گياه شناس معروف كفش دوز بود.
بدبختانه يكى از فحشهاى رجال ما اين است كه در مقام مذمت افراد مى گويند:حمال ! در صورتى كه باربرى شغل شريفى است و اگر يكى روز باربران اسكله دستبه اعتصاب بزنند، يا باربران يك شهر دست از كار بكشند، زندگى فلج مى شود.
پيشواى بزرگ جهان انسانيت حضرت امير مومنان عليه السلام با دست خود باغهاى زيادىاحداث ميكرد و بعدا به بينويان واگذار مى نمود. با قدرت بازوان خود قناتهاى متعددىدر گوشه و كنار مدينه بوجود آورد و از عرق ريزى در راه كار هرگز واهمه نداشت .
پيامبر اسلام كسى را كه سرباز اجتماع باشد لعن نموده و او را از رحمت خدا دور دانستهاست .(2)
پشواى پنجم ما حضرت امام باقر عليه السلام در هواى گرم به مزرعه و باغ خود مىرفت و در حالى كه عرق از پيشانى او مى ريخت ، دستورات لازم به متصديان كار مى داد وشخصا كارها را روبه راه مى ساخت . وقتى مورد اعتراض يكى از دوستان خود محمد منكدرقرار گرفت و او تصور كرد كه كار كردن براى شخصيتى مانند امام باقر شايسته نيست، امام در پاسخ وى گفت : ((كار و كسب يك نوع عبادت است . من بدين وسيله مى خواهم خود وخانواده ام را از تو و ديگران بى نياز سازم .)) (3)
عوامل حقيقى كاميابى :3 ايمان به هدف
نشان مرد مومن با تو گويم : اگر مرگش رسد خندان بميرد
ايمان به هدف محرك باطنى و درونى است كه خواه ناخواه انسان را به سوى هدف مىكشاند. از آنجا كه حب ذات در انسان ريشه عميقى دارد و ريشه آن هرگز گسستنى نيست ،هر گاه انسان مطمئن باشد كه سعادت و كاميابى او در گرو فلان كار است ، خواه ناخواهبه سوى آن مى رود.
فردى كه به صحت و تندرستى خود علاقه دارد، روزى كه بيمار مى وشد داروى تلخ رابه آسانى مى خورد و خود را زير چاقوى جراحان قرار مى دهد. چرا؟! زيرا مى داندبهداشت و عافيت او در گرو دارو خوردن ، جراحى و بريده شدن عضوهاى فاسد است .
غواصى كه يقين دارد در دريا جواهرات گرانبهائى وجود دارد با عشق خاصى خود را در كامامواج آن قرار مى دهد، ولى اگر اعتقاد و ايمان از بيمار و غواص سلب شود، دست روىدست گذارده ، نه دارو مى خورد، و نه در امواج دريا فرو مى رود.
در پرتو اين ايمان ، انسان كه كميابى و نيل به هدف را در سر مى پروراند سختيها ومرارتها را آسان مى شمارد و با خار و تير همبستر مى گردد و نمى نالد. گاهى براىعشق به هدف مى كند. با چهره باز به استقبال مرگ مى رود و با نشاط فراوان در راههدف جان مى سپارد.

نشان مرد مومن با تو گويم
اگر مرگش رسد خندان بميرد
اين همان عشق و علاقه و اعتقاد و ايمان به هدف است كه فضانوردان را تا آستانه مرگ مىكشاند و براى گشودن طلسم آسمانها و تسخير كرات سماوى آنان را به تلاش همهجانبها وادار مى كند.
چهارده قرن پيش در بيابان بدر، مسلمانان كه شماره آنها از 313 نفر تجاوز نمى كرد، واز نظر ابزار جنگى و دفاعى تجهيز كافى نداشتند. با ارتش مجهز و نيرومند قريشروبرو شدند.
احتمال پيروزى مسلمانان از نظر محاسبه يك كارشناس نظامى بسيار ناچيز بود و هرگزتصور نمى شد كه اين گروه ناچيز سزازمان يك ارتش نيرومند را درهم كوبند. ولىبرخلاف پندارهاى مردم مادى و كارشناسان ماده پرست ، يك اقليت داريا نيروى ايمان بههدف ، در ظرف چند ساعت بر يك ارتش مجهز پيروز گرديد.
علت كاميابى و پيروزى اين اقليت همان ايمان به هدف بود كه مرگ و شهادت را براىآنها آسان كرد.
اين حقيقتى است كه خود دشمن به آن اعتراف كرد زيرا پيش از نبرد قهرمانى از سپاه دشمنمامور شد كه قدرت مادى و روحى سپاه مسلمانان را ارزيابى كند و گزارش صحيحى دراين باره به فرماندهى كل قوا تسليم نمايد. او پس از يك بررسى صحيح چنين گزارشداد:
مسلمانان اگر چه از نظر شماره در اقليت هستند ولى از نظر توانائى روحى و استقامت درراه عقيده خود بسيار ممتازند. آنان جمعيتى هستند كه جز شمشيرهاى خود پناهگاهى ندارند.تا هر نفر از آنها يك نفر از شما را نكشد كشته نخواهد شد. هر گاه به تعداد خودشان ازشما كشتند ديگر زندگى چه سودى خواهد داشت .
سرباز مومن به هدف از هيچگونه جانبازى و فداكارى مضايقه نمى كند و ميدان نبرد باحجله عروسى براى او فرق ندارد. چنين نمونه هاى بارزى در تاريخ اسلام و سايراديان وجود دارد.
گردانى از ارتش اسلام اسير روم مسيحى گرديد و در دادگاه نظامى دشمن همه به اعداممحكوم شدند. به فرمانده گردان پيشنهاد شد كه اگر به آئين مسيح بگرود، دادگاهراءى خود را پس خواهد گرفت . فرمانده مسلمان كه هدف را بالاتر از جان خويش مىپنداشت و مى دانست كه اگر حتى به ظاهر دست از اسلام بردارد، و به آئين مسيح بگرود،علاوه بر اينكه به آئين خود كه آن را بالاتر از جان خويش مى داند اهانت كرده ، سببخواهد شد كه سائر سربازان اسلام كه در همان زمان در جبهه هاى جنگ باكمال مردانگى مى جنگيدند، شهامت خود را از دست بدهند و روح تسليم بر آنها حكومتنمايد.
لذا با صراحت پيشنهاد دادگاه را رد كرد. دادگاه به فرمانده كه نامش حذافه بود وعدهداد كه اگر آئين مسيح عليه السلام را انتخاب كند، با دختر قيصر ازدواج خواهد كرد و بهپست هاى عالى گمارده خواهد شد. وى بازپيشنهاد دادگاه را رد كرد. قيصر كه خود دردادگاه حاضر بود دستور داد يكى از سربازان اسلام را در ديك داغ پر از روغن زيتونبيندازند تا حذافه ببيند كه حكم دادگاه قطعى است و شوخى بردار نيست . او با ديدگانخود ديد كه گوشتهاى سرباز از استخوانهايش جدا شده و جسدش در ميان ديگ روغن بالا وپائين مى رود. در اين لحظه حذافه سخت گريست و آنان تصور كردند كه وى از ترسبه گريه افتاده است . وى فورا رو به آنها كرد و چنين گفت :
من هرگز از اين سرنوشتى كه در انتظارم است گريان نيستم . من از اين جهت گريه مىكنم كه يك جان بيش در اختيار ندارم تا آنرا فداى اسلام سازم . ايكاش به شماره موهايمجان داشتم و آن را فداى عقيده خود مى ساختم .
حضار از اين ايمان راسخ انگشت تعجب به دندان گرفتند و به بهانه خاصى او را باهشتاد سرباز ازاد ساختند.(4)
تا چند پيش در جهان سياست مساله اى به نام ويتنام وجود داشت . يك ملت پابرهنه و مسلحبه نيروى تير و كمان ، در پرتو ايمان و اعتقاد به هدف ، اقتصاد و ارتش امريكا را بهزانو در آورد و در حقيقت يك ويت كنگ براى آمريكا يك ميليون دلار خرج تراشيد.
در سال 1965، امريكا 80000 تن بمب برفراز ويتنام جنوبى (مناطق تحت اختيار ويتكنگها) و ويتنام شمالى ريخته است ، و بيش از 15 ميليارد و 800 مليون دلار درسال 1966 خرج كرده است .(5)
كشيشان بودائى در ميدان هاى سايگون خود را آتش مى زنند و بدون آنكه كمترين لرزشدر سيمايشان مشاهده شود، مانند مشعل مى سوزند و بودائيان در اطرافشان سرود مذهبى مىخوانند. اين معلوم ايمان راسخى است كه سرزمين آنها را ميدان مبارزه شرق و غرب كرده است.
ولى براى تقويت اراده افسران و سربازان امريكائى لازم است هر ماه دسته اى از هنرپيشه ها با مخارج گزاف براه افتند و به زندگى تيره آنها باتشكيل محافل و مجالس رقص صفاى مادى بخشند.
سربازان ويتنامى براى هدف مشخص مى جنگند و هدف آنها خاتمه دادن به دوران استعمارو آزاد زيستن است . ولى سرباز امريكائى نمى داند براى چه مى جنگد. زيرا سرزمين وىبا سرزمين ويتنام هزاران فرسنگ فاصله دارد.
ايمان به هدف آثار فراوانى دارد. بزرگترين آثار ايمان همان جانبازى و فداكارى استو در كتاب آسمانى مسلمانان تصريحات زيادى نسبت به اين موضوع شده است .
عوامل حقيقى كاميابى :4- استقامت و پشكار
پافشارى و استقامت ميخ سزد،
از عبرت بشر گردد
برسرش هر چه بيشتر كوبى
پافشاريش بيشتر گردد
صبر و شكيبائى و استقامت بردبارى از شيوه مردان بزرگ و كامياب جهان است . صبرشكيبائى كه يك فضيلت عالى انسانى است گاهى با يك رذيله اخلاقى به نام سستى وتنبلى و دست روى دست گذاردن و تن به تقدير و قضا دادن و زير بار هر گونه تعدىو ستم رفتن اشتباه مى شود. در صورتى كه شكيبائى بردبارى و استقامت و پشتكار،ضامن سعادت و كاميابى است ، و بيحالى و بيعارى و سستى و تنبلى موجب تيره روزى وبدفرجامى . اكنون ما اين دو حالت متضاد را بانقل مثالهاى گوناگون از هم جدا مى سازيم :
1- باغبانى مى خواهد در داخل باغ چمن و گلستانى داشته باشد كه بوى گلها شامهواردين را معطر كند و الوان مختلف گلها چشمها را خيره سازد و به محيط باغ صفاىمخصوصى بخشد. باغبانى كه چنين آرزوئى را در سر مى پروراند بايد در طريق آرزوىخود تن به كار داده ، سوز گرما و سرما را بر خود هموار سازد. با نيش خار همدم گردد ووقت و بيوقت به باغ سركشى كند. ما اين گونهتحمل رنج را براى هدف عالى صبر و شكيبائى مى ناميم .
2- بازرگانى كه در طلب سود و بالا بردن سطح ثروت خويش است بايد رنج سفردريائى و زمينى و هوائى را تحمل كند. دانشجوئى كه مى خواهد بهترين نمره را بياورد وسياستمدارى كه مى خواهد قلوب ملت را متوجه خويش سازد، بايد با استقامت زائدالوصفىمقدمات كار و عقيده خود را انجام دهد. اينجاست كه حافظ شيرازى مى گويد:
صبر و ظفر هر دو دوستان قديمند
بر اثر صبر نوبت ظفر آيد
ممكن است تصور شود كه اين عامل پيروزى به نام استقامت پشكار بايد در دومين رمزموفقيت كه به نام كار و كوشش ‍ گذشت ادغام گردد. در صورتى كه چنين نيست . چه بساافرادى در آغاز كار روح كار و كوشش دارند ولى موقعى كه به شدائد و سختيها بر مىخورند فوق العاده ناتوان مى شوند. لذا بايد بردبارى را پشتوانه كار و كوشششمرد و انگيزه اى براى ادامه كار دانست .
موفقيتها يكنواخت نيست ، دير و زود دارد، هرگز نبايست انتظار داشت در همه كارها يكنواخت ويكزمان موفق گرديم . وضع كارها با هم فرق دارد، چه بسا كارهاى آسانى در شرائطپيچيده اى قرار مى گيرند. وانگهى استعداد و شايستگى يكسان باشند، ولى هوش و دركآنها از نظر درجه و شدت و ضعف با هم فرق داشته باشد. چه بسا ممكن است يك نفركارى را در ظرف يك سال بياموزد و مشكلات آن را در همان مدت برطرف سازد.ايندليل آن نيست كه همه بايست آن را در همان مدت بياموزند.
مى گويند: جرج استفن ، مهندسى كه معروف به ((پدر راه آهنها)) گرديد، در كسب دانشبكندى پيش مى رفت ولى اولين لكوموتيو جهان به دست او ساخته شد و نخستين قطارمسافربرى را او در سال 1825 ميلادى به راه انداخت .
دانشمندان مى گويند دو نوع نبوغ وجود دارد: نبوغ ديررس و نبوغ زودرس . و صفحاتزندگانى نوابغ جهان گواه قطعى بر اين تقسيم است .
ما نيز مى گوئيم كاميابى دو جور است :
كاميابى نزديك ، و كاميابى دور. به علت دير شدن كاميابى نبايد دست از كار كشيد وموفقيت را محال و ممتنع دانست .
ابوجعرانه ، دانشمند و عالم بزرگ اسلامى ، به ثبات و استقامت معروف است . وى كهدرس استقامت را از يك حشره به نام جعرانه فرا گرفته است مى گويد:
در مسجد جامع دمشق كنار ستون صافى نشسته بودم كه ديدم اين حشره قصد دارد روى آنسنگ صاف بالا برود و بالاى ستون كنار چراغى بنشيند. من ازاول شب تا نزديكيهاى صبح در كنار آن ستون نشسته بودم و در بالا رفتن اين جانور دقتمى كردم . ديدم 700 بار از روى زمين تا ميانه ستون بالا رفت و در اثنا شكست خورده ،به روى زمين افتاد؛ زيرا آن ستون صاف بود و پاى او را روى آن قرار نمى گرفت و دروسط مى لغزيد.
از تصميم و اراده آهنين اين حشره فوق العاده در تعجب فرو ماندم . برخاستم وضو ساختمو نماز خواندم . بعد نگاهى به آن حشره كردم و ديدم بر اثر استقامت شاهد مقصود را درآغوش كشيده و كنار آن چراغ نشسته است .
پافشارى و استقامت ميخ
سزد ار عبرت بشر گردد
بر سرش هر چه بيشتر كوبى
پافشاريش بيشتر گردد
دموستن از سخنوران بزرگ امريكاست . او در فن خطابه پى در پى با شكست روبرو مىشد و زبانش مى گرفت . و براى تكميل فن خطابه ، در زير زمين ، به تمرين مىپرداخت .
گاهى با تراشيدن نصف سرو صورت ، قيافه خنده آورى پيدا مى كرد، و بدين وسيلهمجبور مى شد، ماهها در خانه بماند، و مشغول تمرين خطابه گردد.
سرگذشت سكاكى دانشمند قرن هفتم هجرى بسيار جالب است . وى در سى سالگىتحصيل را آغاز نمود. با اينكه آموزگار او از موفقيت وى ماءيوس بود، او با شور وپشتكار عجيبى مشغول تحصيل شد.
آموزگار براى درك هوش و زمينه فهم وى مساءله ساده اى را طرح كرد و آن يك مساءله ازفقه شافعى بود كه پوست سگ با دباغى پاك مى شود. و استاد آن را چنين مطرح ساخت :((پوست سگ با دباغى پاك مى شود.)) سكاكى آن را زياد تكرار كرد و با شور و شوقآماده درس پس دادن بود.
فرداى آن روز معلم در ميان انبوهى از شاگردان از سكاكى پرسيد كه مسئله ديروز چهبود؟ سكاكى ناگهان گفت : ((سگ گفت پوست استاد با دباغى پاك مى شود.)) در اينلحظه شليك خنده شاگردان و معلم بلند شد. ولى روح آن نوآموز سالمند به اندازه اىتوانا بود كه از اين عدم موفقيت در امتحان شكست نخورد و دهسال تمام در اين راه گام زد. ولى به علت بالا بودن سن ،تحصيل او رضايتبخش نبود.
روزى براى حفظ درس به صحرا رفته و اثر ريزش باران را روى صخره اى مشاهدهكرد. او از ديدن اين منظره پند گرفت و گفت : ((هرگزدل و روح من سختتر از اين سنگ نيست . اگر قطرات دانش بسان آب باران دردل من ريزش كند، به طور مسلم اثر نيكوئى در روان من خواهد گذارد)).
او به شهر بازگشت و با شور زائدالوصفىمشغول تحصيل شد و بر اثر استقامت و پشتكار، يكى از نوابغ ادبيات عرب گرديد. وىكتابى در علوم عربى انتشار داد كه مدتها محور تدريس در دانشكده هاى اسلامىبود.(6)
چشمه سارى از كوهساران سرازير مى شود و در مسير راه به صخره ها و موانع زيادىبرمى خورد كه چه بسا ساعاتى از پيشروى آب جلوگيرى كرده ، و در برابر آن مقاومتسرسختانه نشان مى دهند. آب با كند و كاو ريز ريز و پى گير خود هر لحظه از نيروىموانع مى كاهد و با باز كردن منافذ و دريچه هاى ريز راهى براى خود باز مى كند. اينمثل را كه حقيقتى است قابل توجه ، مرحوم ملك الشعراء بهار بنظم در آورده است :
جدا شد يكى چشمه از كوهسار
بره گشت ناگه بسنگى دچار
به نرمى چنين گفت با سنگ سخت
كرم كرده راهى ده اى نيكبخت
ولى سنگ چون خو گران بود سر
زدش سيلى و گفت دور اى پسر
نجنبيدم از سيل دريا گراى
كه اى تو، كه پيش تو جنبم زجاى
نشد چشمه از پاسخ سنگ سرد
به كندن در ايستاد و ابرام كرد
بسى كند و كاريد و كوشش نمود
كزين سنگ خارا رهى برگشود
ز كوشش به هر چيز خواهى رسى
به هر چيز خواهى كماهى رسى
كسانى كه مشغول كارهاى اجتماعى هستند بيش از ديگران به صبر و حوصله و ثبات واستقامت نيازمندند و بدون بردبارى هرگز گامى به پيش نخواهند برد.
يكى از فلاسفه انگلستان عقيده داشت كه هيچ كس در انجام كارى ناتوان نيست . وى روزىبا يك اسب سوار ماهر همسفر شد. در اثناء راه به ديوار كوتاهى رسيدند. سواركار ماهربا يك ضربه بر اسب از بالاى ديوار پريد. فيلسوف مزبور خواست همان كار را انجامدهد ولى موفق نشد و از اسب به زمين افتاد. از زمين برخاست و دومرتبه اسب را زد تا ازروى ديوار به آن سوبپرد لكن باز از روى اسب افتاد. بار سوم بر اثر سعى و ثباتموفقيت به دست آورد.
اودوبون ، حيوان شناس معروف امريكا، دويست تصوير از پرندگان گوناگون را روىكاغذ ترسيم كرده و هنگام مسافرت همه را در صندوقى گذارده بود.در غياب وى تماماوراق طعمه موشها شده بود. وى موقعى كه در صندوق را باز كرد، زحمات خود رابردباد ديد. بسيار متاءثر شد ولى در پرتو سعى و استقامت همه تصاوير را از نوترسيم كرد.
يكى از دوستان كارلايل جلد اول تاريخ فرانسه را از وى عاريت گرفت و اين نسخهمنحصر بفرد در خانه . دوست وى براثر اشتباه خدمتگزار خانه طعمه آتش گرديد. ولى اوبا صبر و استقامت كامل تمام كتاب را از نو نوشت .
هاروى ، كاشف گردش خون در بدن ، هشت سالمشغول آزمايش بود تا به نظريه خود يقين و اطمينان پيدا كرد. سپس ‍ آن را بادلائل ساده ابزار نمود. صداى مخالفت از هر طرف بلند شد. گروهى او را مجنون وديوانه خواندند و دوستانش ‍ وى را ترك كردند. او باكمال ثبات و استوارى به دفاع از عقيده خود پرداخت و اكنون كشف وى يكى از مسلمات علومطبيعى است .

next page

fehrest page