|
|
|
|
|
|
مذهب هخامنشيان ؛ الواح و اثار موجود عصر هخامنشيان حكايت از اين دارد كه مذهب غالب اين عصر آئين زرتشتيا تعاليم مشابه آن بوده است . در عين حال همين الواح و كتيبه ها نشان مى دهند كه مذهبمهرپرستى نيز رايج بوده است . در يكى از كتيبه ها اردشير دوم مى گويد: من صورتمهر و ناهيد را مى سازم و در اين ساختمان قرار مى دهم . و اين خود با تعاليم زرتشت كهساختن صورت خدا يا خدايان را حرام مى دانست ، منافات دارد. بنابراين ، دين غالب آنروزگار همين ((ميترائيسم )) آريائى بوده است . برخى محققان معتقدند كه ايرانيان ازديرباز ((ناهيد)) (را مى پرستيده اند، بنابراين مذهب عصر هخامنشى هر چه بوده ك باپرستش ((ناهيد)) تعارض نداشته است . دليل ديگر بر ((مذهب مهرپرستى )) درعصر هخامنشى ، شيوه دفن اموات است كه با آئين زرتشت منافات داشته است . در آئينزرتشت مردگان را دفن نمى كردند، بلكه آنان را در قلعه خاموشان مى گذاردند تاپرندگان از جسد بهره برند علت اينكه مردگان را دفن نمى كنند، احترام و قداستى استكه زمين نزد زرتشتيان داشته است . آلوده كردن زمين از گناهان كبيره بوده است .حال انكه در عصر هخامنشى مردگان را دفن مى كرده اند و شاهان اين سلسله ارامگاهخانوادگى داشته اند. از طرفى ديگر ايرانيان در آن عصر، علاوه بر پرستش اهورا مزدا،چهار عنصر ديگر را مى پرستيده اند: 1 نور آفتاب و ماه ، 2 آب ، 3 خاك ، 4 باد.بنابراين مى توان فهميد كه در عصر هخامنشى آزادى مذهبى وجود داشته و هر كس هرمذهبى را كه مى خواسته ، عامل بوده است . پادشاهان اين سلسله در امور مذهب با رعاياهماهنگى داشته اند. ((كوروش ))، رب النوع بزرگبابل (مردوك ) را مى پرستيد. ((داريوش )) در نوروز هرسال هيكل رب النوع مذكور را دست مى گرفت . وقتى ((داريوش )) به مصر تاخت ، بهعقايد مذهبى مردم آن ديار احترام گذاشت و خود در مراسم عبادى آنان شركت كرد. روى سكههاى عصر ((اردشير دوم ))، ((آپلن )) رب النوع يونانى و نام رب النوع فنيقيها(بعل ) حك شده است (353). روحانيون ايران باستان قبل از زرتشت ؛ در ايران باستان متوليان رسمى اديان و مذاهبقبل از زرتشت را مغ مى گفتند. مغ ها عامل رواج جادوگرى در جامعه ايرانى بودند. آنان فنجادوگرى را از بابليها و كلدانيها آم وختند. هرودت مى گويد: مغ ها طايفه اى از طوايفششگانه قوم ماد بوده اند. اين مغ ها بودند كه مذهب را به خرافات و جادوگرى و...آلودند. پادشاهان ماد در اقتدار مغ ها و سلطه آنان كوشيدند. نفوذ و پايگاه اجتماعى مغ هابه حدى بود كه پس از انقراض سلسله مادها، باز هم اين صنف روحانى همچنان مقترد بود.((ميان مغ هاى ايرانى و كلدانى فرق است ، مغهاى ايرانى به تعاليم زرتشت آشنائىكامل داشتند...)) مذاهب دوره ساسانى ؛ يك محقق ايرانى مى گويد آشفتگى اوضاع دوره ساسانيان را بايد در اختلافات مذهبى آندوره ديد. آئين زرتشت دين رسمى كشور بود. ((مذهب زروان )) و ((مذهب كيومرث )) نيز از جمله مذاهباين دوره بشمار مى رود. اين دو مذهب از آئين زرتشت جدا شده است . علاوه بر اين ، مذاهب واديان ديگرى وجود داشت : 1 ((دين يهود)) كه پيشينه حضور آن در ايران به دوران هخامنشيان مى رسد. كوروشناجى يهوديان ، آنان را به ياران كوچانيد و لذا يهوديان ازبابل به غرب ايران مهاجرت كردند و در عصر ساسانيان بر تعداد آنان افزوده شد. 2 ((دين مسيح ))، كه سابقه حضور آن به دوره اشكانى مى رسد. تعداد اندكى عيسوىدر غرب ايران مى زيستند. اينان ايرانيانى بودند كه به مسيحيت گرويده بودند و داراىكليساهاى معتبرى در نواجى شرق و غرب ايران بودند. اين فرقه از مسيحيت به فرقهنسطورى معروف است . 3 ((مذهب مانى )) كه در سال 228 ميلادى آشكار شد و اندكى بعد سراسر ايران را فراگرفت . علت اين گسترش سريع ، سادگى اين مذهب بود. اساس اين مذهب بر تصفيه وتزكيه نفس و حسن اخلاق و طهارت باطن استوار بود. لذا مردم به سرعت به ان گرايشپيدا كردند و در اين مذهب چنان عقيده اى استوار يافتند كه با همه سختگيريهاى روحانيونزرتشتى و سلاطين ساسانى ، همچنان مقاوم و معتقد بر دين مانى ماندند. 4 ((مذهب مزدك ))، كه در سال 497 ميلادى در ايران ظهور كرد. ((قباد)) شاه ايران بهاين مذهب گرائيد. مزدكيان توسط ((انوشه روان )) قتل عام شدند. 5 مذهب بودائى ؛ كه از نواحى شمال شرقى ايران (هندوستان و چين ) وارد ايران شد.ابتدا در ((باميان )) و ((بلخ )) معبدهاى مجللى بر پا كردند كه معبد معروف((نوبهار)) در بلخ ، مشهور است . مذهب زروانيان يا زرواتيان كه شاخه اى از دين زرتشت بود، مانند مذهب كيومرثيان بر اينباور استوار بود كه اهريمن وجود مستقلى ندارد، بلكه از شك و ترديد اهورامزدا بوجودآمده است . اين دو شاخه نقطه مقابل عقايد زرتشتى است . غير از فرقه ها و مذاهب و اديانفوق ، در ايران عهد ساسانى مذاهب و عقايد ديگرى رواج داشته است . عقايد ((اين ديصان)) (مرقيون ) كه اروپائى ها ((مارسيون )) گويند، و نيز عقايد صابئين در ايران آنروزگار رايج بوده است . سابقه دين بودا در ايران به دوران سلطه يونانيان (اسكندر مقدونى ) بر ايران مىرسد. در اين دوران بود كه مذهب بودا در شرق ايران راه يافت . بدون شك اين دينوارداتى از هند به ايران راه يافته است . مذهب بودا در ايران با مقاومت اديان و مذاهب داخلىمواجه شد. مخصوصا دين دولتى و رسمى زرتشت مانع بزرگى بر سر راه نفوذ اين دينبود. استبداد مذهبى دوره ساسانى ؛ آئين زرتشت ، دين رسمى و دولتى عصر ساسانيان بود واز سوى پادشاهان اين سلسله با شدت بسيار حمايت مى شد. روحانيون زرتشتى كهسايه پادشاه را بر سر خود حس مى كردند، در ترويج وتحميل اين دين ترديدى به خود راه نمى دادند. اقليت هاى مذهبى و اديان و مذاهب داخلى وخارجى ديگر على رغم تعصبات روحانيون زرتشتى و تهديدات دولتى مخفيانه در ميانتوده ها نفوذ مى يافتند. استبداد مذهبى و تعصب روحانيون قشرىعامل مهم ناخشنودى مردم ايران و سرانجام عامل اصلى سقوط امپراطورى ساسانى گرديد.روحانيون زرتشتى اختيارات نامحدود داشتند. اين موبدان بودند كه حق هر گونه تغيير وتفسير در دين و احكام آن را داشتند. فشار دولتى و مذهبى ناشى از اراده روحانيون ك جانمردم را به لب رسانده بود. و سرانجام آتش در زير خاكستر با وزش نسيمى اندك ، بههمه چيز پايان داد. و ((مغ )) كشى و ((موبد)) كشى در ايران آن روزگار راه افتاد. آئين زرتشت آشنائى با آئين زرتشت الف : زمينه دوره نخست ؛ ((زرتشت در سال660 ق .م ناگهان قيام مى كند، و به دلايلى قيامش انتظار مى رود. يكى به ايندليل كه ((نظام تمدن )) و ((مالكيت ))، دردها و نيازها تازه اى به جان بشريت مىريزد و بعد مصلحين را به درمان كردن مى انگيزد. ... زرتشت در آن دوره ، پاسخى بود به دردها و نيازها تازه ايرانى . آريائيان در ابتداىورودشان به هند و ايران با همه دوگانگى خاك و امكانات خاك و آب و هوا، مذاهبى يگانهداشتند... آريائيان هند در زندگى قبايلى ماندند، و آريائيان ايران وارد زندگىكشاورزى شدند و با دگرگونى شرايط زندگى ، بينش ، نظام اجتماعى و احساس واخلاق اجتماعى ، ديگر مذهب ميترائيسم و مذاهب ابتدائى پيش از زرتشت (كه ازقبايل وحشى آريائى و روزگار اشتراك تفكر و زندگى ايرانى و هندى مانده بود)، نمىتوانست جوابگوى نيازهاى تازه ايرانى باشد، و مذهبى مى بايست كه با شرايط جديد،تناسب اجتماعى و اقتصادى و اخلاقى داشته باشد و بتواند وضع موجود را توجيه كند...در اينجا است كه زرتشت برمى خيزد و مذهبى را اعلام مى كند كه براى ارتباط با خدايشنه به سحر و جادو نيازى دارد و نه به ((قربانى )) و ((مغان )). جادو را باطل ، و قربانى را نفى مى كند و بزرگترين مبارزه را عليه كارپانها(مغانروحانيون ) مى آغازد. و از همه مهتر اينكه تمامى بتها را، مجسمه رب النوعهاى مختلفىكه ساختن شان يكى از كارهاى مذاهب قديم بود، فرو مى شكند و ازمعابد بيرون مى ريزد(گر چه باز خود موبدان (= روحانيت زرتشت ) با توجيهاتىتازه ، دوباره بازشان مىگردانند) و با رفرم دين بدوى مذهبى بوجود مى آوردكه بشدت فلاحتى و كشاورزىاست و توجيه كننده زندگى جديد ايران.))(354) ب : اصول تعاليم ؛ ((در مذهب زرتشت گاو بسيار محترم است ، آن چنان كه يكى از خدايان بزرگ ((و هومن ))اصلا خداى گاو است (و نام خود زرتشت هم ((زوراستر)) يا ((زرتشتر))، يعنى دارندهشتران زرد، نشان اين است كه وابسته به دوره قبايلى است ) اما برخلاف هند، گاو درايران فقط محترم است ، نه مورد پرستش و تقدس ، و به جاى گاو، كاريز و قنات و اب ،تقدس پيدا مى كند، كه در دوره دامدارى گاو مظهر دام و زندگى اقتصادى دامدار، و دردوره كشاورزى آب مظهر دام و زندگى اقتصادى كشاورز است كه ارزش دارد. اين است كهدر مذهب زرتشت ، آب جانشين گاو مى شود و مورد پرتش و تقديس قرار مى گيرد. بزرگترين خدمت زرتشت (از نظر بينش مذهبى ) اين است كه بيش از همه مذاهب غير توحيدىمذهب را و پرستش را (كه اساس مذاهب است ) به توحيد نزديك مى كند.))(355) 1 خداى زرتشت ؛ ((در مورد ((يگانه بودن )) يا ((دوگانه بودن )) خداى زرتشت دونظر است : يكى نظريه كلاسيك است كه زرتشتيهاى عادى نه آنهايى كه توجيه كنندگانمطالب اند) نيز قبولش دارند. از اين نظرگاه ، مذهب زرتشت ، مذهب دوگانه پرستى است ،مذهب ((اهورا)) و ((اهريمن ))، مذهب ((انگرمئى نو)) و ((سپنتامئى نو)) و دو ذات((خير)) و ((شر)). هر كه و هر چه بد باشد، جزء ((انگرئى نو)) است ، و اگر خوب(باشد، جزء) ((سپنتامئى نو))، و اين هر دو ذات (انگرمئى نو و سپنتامئى نو) همواره درنبردند. پس اعتقاد مذهب زرتشت به ((دوگانگى ذات )) در جهان است . نظر دوم از آنمورخين و نويسندگان جديد است كه در كار تجليل و احياء مذهب زرتشت اند. اينها كه مىبينند ذهن امروز جهان ، توحيد را مى شناسد و مى ستايد و مى پرستد و حتى غير مذهبى هانيز با مقايسه مذاهب ، اعتراف مى كنند كه : ((توحيد عالى ترينشكل تكامل يافته بينش مذهبى است )) (كه مسلم است و غيرقابل ترديد) مى كوشند تا از مذاهب مورد توجهشان چهره اى توحيدىبسازند...))(356) 2 ((اهورا مزدا)) و خلق جهان ؛ ((اهورا مزدا را زرتشت خداى ازلى و ابدى خردمند و بصيرو قادر و عليم مى داند كه چون خواست جهان را بيافريند، ابتدا روحى جاويد و مطلق ساختبه نام ((و هومن )) يعنى : منش ، ذهن ، فكر و انديشه نيك ، و بعد و هومن تمام پديده هاىعالم را آفريد.))(357) 3 ((انگرمئى نو)) و ((سپنتامئى نو))؛ ((در اعتقاد زرتشت ، دو نظام يزدانى ، بهنامذات بد ( انگرمئى نو) و ذات خوب (= سپنتامئى نو) در جهان وجود دارد كه((انگر)) شراست و ((سپنتا)) خير مقدس ، و ((مئى نو)) به معناى ((من ))، ((منش))، ((مانتاليته ))(اين ها همه يك كلمه اند و به معناى فكر و انديشه و خرد وحكمت ) كه ((انگرمنش )) و((سپنتامنش )) (ذاب بد و ذات خوب ) همواره در جنگندو هر يك دستياران و فرشتگانىدارند))(358). 4 ياران ((سپنتامئى نو))؛ ((شش فرشته يا يزدان مقرب ، ياران ((ذاب خوب))جهانند، كه با ((سپنتامئى نو)) جهان خير را اداره مى كنند و با ((انگرمئىنو)) ودستيارانش مى جنگند. اين شش آمساسيند ( روح جاويد و ازلى و ابدى عبارتنداز: 1 بهمن ؛ ((به )) به معناى خوب و خير و ((من )) به معناى منش ، يعنى فرشته اى بامنش خير. 2 ارديبهشت ؛ فرشته راستى و عدالت . 3 شهريور فرشته قدرت (يا بهاصطلاح خودشان )؛ يزدان قدرت . 4 خرتات ؛ برخوردارى و كاميابى و موفقيت و عافيت. 5 اسپندارمد؛ ((سپند)) به معناى مقدس است ، آنچنان كه يكى از صفات زرتشت هم((سپند من )) است ؛ يعنى داراى منش سپند (مقدس ). اسپندارمد همان ((اسفند)) است و يزدانبركت و عشق و محبت . 6 مرداد يا امرتات ؛ يزدان خلود و جاودانگى . اين شش ((امشاسپند))در تحت رهبرى ((سپنتامئى نو)) گروه هفت نفره اى راتشكيل مى دهند كه مجرى اراده ((اهورامزدا)) يند در مبارزه با شر و يارى انسانهايى كهراه ((اهورامزدا)) را مى پيمايند. در برابر اينها، شش فرشته شر (اگر بشود، ملك عذاب ) همراه انگرمئى نو گروه هفتنفرى روح خبيث را تشكيل مى دهند. ((سپنتامئى نو)) و ((انگرمئى نو)) و ياران شان در دوسوى هستى صفوف ((خير و شر)) را آراسته اند، و ((انسان )) در اين ميانه ، مخير استكه هر صفى را كه بخواهد، اختيار كند. البته بغير از اينها باز فرشتگان ديگرىهستند... اين ، مجموعه نظام اعتقادى متافيزيك مذهب زرتشت است ، كه جهان بينى زرتشتى رانيز نشان مى دهد.))(359) ج . زرتشت موبدان ؛ ((تاكنون ، هر چه رفت ، در تعريف و شناخت زرتشت اوليه بود، و پس از اين مى كوشمكه زرتشتى را كه موبدان ساختند ومذهبى كه به دفاع موبدان و منافع آنها گمارده شد،تصوير نمايم ، چه در اين صورت است كه مقايسه و نتيجه گيرى ممكن مى شود: در ابتدا مذهب زرتشت مبتنى بر خصوصيت زندگى كشاورزى است : ((هر كس قناتى حفركند به بهشت مى رود))... تقدس آب ، تقدس گاو، تقدس قنات و تقدس سبزه و درخت ، نشان دهنده اين واقعيت است كهمذهب زرتشتى بر خلاف ميترائيسم كه مذهب دوره دامدارى است ، كاراكترى كاملا كشاورزىدارد... مذهب زرتشت نيز دوگانه است ؛ يكى مذهبى است كه زرتشت آورده است و ديگرىمذهبى كه جانشينان زرتشت (حكام و موبدان ) ساخته اند...))(360) منابع ؛ ((... ((زراتستريسم )) يا مذهب زرتشت ، مجموعه اسنادى است كه مى تواند محققرا به چهره واقعى زرتشت نزديك كند، و ((زراستريسم )) مجموعه كتاب ((اوستا))،((دينكرد)) و كتب ديگر زرتشتى است كه در طور تاريخ پيش و پس از اسلام ، درقرنهاى پنج و شش تا قرن نهم ، بدست ((موبدان )) نوشته شده است ...))(361) تحريف مذهب زرتشت ؛ 1 اصالت طبقات ؛ ((... زرتشت همه خدايان را بيرون رانده بود و از يك خدا و يك((اهورامزدا)) گفته بود، كه يگانه است ؛ و خداى فقير و غنى ، موبد و غير موبد (همه وهمه ) فقط يك خداوند است : ((اهورامزدا)). اما ((موبدان )) خداى يگانه زرتشت را تجلىتثليثى دادند و گفتند كه : زرتشت خود فرموده كه ((آتش ))، رمز و اشاره اى از جهانملكوتى اهورايى است و بايد ((آتش )) را تقديس كرد و احترام گذاشت . آنگاه موبدان ،آتش (رمز و اشاره اهورائى ) را به سه قسمت كردند و سه آتش ساختند: يكى در استخر(فارس ) كه آتش روحانيان و موبدان بود، و يكى در آذربايجان ، كه آتش شاهزادگان وجنگجويان ، و سومين آتش ((ريوند)) كه آتش دهقانان و كشاورزان بود. بنابراين ،((موبدان ))، توحيد زرتشت را به صورت يك زيربناى ((شرك )) در آوردند و اينديگر مهارت شگفت انگيزى است ...))(362) 2 اصالت روحانيت ؛ ((مقام موبدى موروثى بود. موبدزاده ، چه بد و چه خوب ، جانشينپدر مى شد. فقط كافى بود كه مقدارى قوانين و حركات و رسومى را بياموزد. براىموبد شدن ، و به جامه روحانيت زرتشتى در آمدن ، علم شناخت دين لازم نيست ، فقط بايدمراسم پيچيده نذر و قربانى و تشريفات عمومى را دانست و ادعيه اى را حفظ داشت ، همين... در دين زرتشت ، هر طبقه اى خداى خاص خويش دارد، و روحانيون خداى روحانى...))(363) 3 شرك ، تعدد خدايان ؛ ((در مذهب زرتشتى ، غير از امشاسپندان خدايان ديگرى نيز وجوددارند: 1 سروش ؛ مظهر اطاعت و تقوى و عبوديت انسان است ، و مظهر روحانيونى كه تبليغكنندگان اطاعت و عبادت خدايند در زمين . 2 فره ايزدى روح مقدسى است كه بركت و تقدس ايجاد مى كند و وارد هر روح و جانى كهبشود، توفيق پيدا مى كند و به عافيت و سلامت يا به سلطنت و مقام و قدرت مى رسد، ودر دنيا و آخرت ، نجات مى يابد. با نيايش و پرستش ((اهورا مزدا)) مى توان ((فرهايزدى )) يافت ، و ((فره ايزدى )) اگر وارد روحى بشود، صاحب آن روح ((سعيد))مى شود، و اگر نه ، ((شقى )) مى ماند. 3 منتر؛ اين همان كلمه اى است كه هنوز هم هست . مى گوييم : ((منترش كرده اند)) يا((منتر شده است )). ((منتر)) عبارت بوده است از كلمات مقدس و اوراد و دعاهايى كه مىبايست با زبان و دهان و لباس و دست و پا و... پاك ، خوانده مى شد، يا بعضى ازحالات و مراسم خاص مذهبى و روحانى بود كه مى بايست بوسيله موبد رسمى با قرائتو آهنگ خاص القاء و بيان مى شد...))(364) آنچه نقل گرديد، بيان جامعه شناختى مذهب زرتشت بود كه توسط برجسته ترين محقق ومتخصص در تاريخ اديان و مذاهب شرقى مطرح گرديده است . اين ترسيم ، محققانه ترينو منصفانه ترين قضاوتى است كه پيرامون مذهب زرتشتبعمل آمد است . و اينك معمول به نقل مطالب تاريخى پيرامون دين زرتشت و شخص او مىپردازيم . زرتشت ؟ ((زوراست )) يا ((زرتشتر)) يعنى دارنده شتران زرد... مستشرقين با حقه بازى عجيبى، تاريخ تولد ((زرتشت )) را از 329 تا 600 ق .م . به 6000سال ق .م . و حتى 6000 سال پيش از حمله اسكندر عقب مى برند تا به يك نتيجه گيرىنژادى دست بزنند! چرا كه اروپائى (هر دين و مذهب و مكتبى داشته باشد) با نوعى((خودپرستى )) خود را منشاء و دليل وجودى هر مذهب و مكتب و فلسفه اى مى داند... ... همچنين محل تولد او نيز مجهول مانده . بعضى گويند در ناحيه ماد (آذربايجان )درشمال غرب ايران و بعضى گويند در باكتريا (بلخ شرق ) بوجود آمده . ولىاز قرارمعلوم وى در غرب ايران زائيده شده و در شرق ايران به كار دعوت خودپرداخته است .روايات باستانى بر آن است كه زرتشت در پانزده سالگىنزد آموزگارى تعليميافت و از او ((كشتى )) (نام كمربند مقدس زرتشتيان است )دريافت كرد. از آغاز عمر بهخوى مهربان و سرشت لطيف معروف گرديد. در هنگامبروز قحط سالى كه در ايام جواناو اتفاق افتاد، نسبت به سالخوردگانحرمت و راءفت و درباره جانوران محبت و شفقتبعمل مى آورد. چون به بيستسالگى رسيد، پدر و مادر و همسر خود را رها كرده براىيافتن اسرار مذهبى وپاسخ مشكلات روحانى كه اعماق ضمير او را پيوسته مشوش مىداشت ، در اططرافجهان سرگردان شد و از هر سو رفت و با هر كس سخن گفت ، شايدكه نوراشراق درون دل او را منور سازد... در منابع يونانى گفته شده كه زرتشت مدتهفتسال در بن غارى درون كوهى بسر آورده ك به خاموشى مطلق مى گذرانيد. آوازه كاراواز شرق به گوش مردم ((روم )) رسيد و شهرت يافت كه مردى مرتاض يستسال تمام در بيابانها گذرانيده و جز پنير، طعامى نخورده است . چون بهسى سالگىرسيد ك زرتشت را مكاشفاتى دست داد. روايات در اين باب بقدرىفراوان و اغراق آميزاست كه براى او ((معجزات )) عجيبه و ((كرامات )) غريبهذكر كرده اند. گويند نخستينباركه براى او كشف و شهود دست داد، درسواحل رود ((ديتا)) در نزديكى موطن او بود.ناگهانخيال شبحى كه بلندى قامت او نه برابر انسان متعارف بود، در برابرنظرشنمودار گرديد كه او را فرشته ((وهومنه )) (= بهمن ) يعنى : ((پندار نيك)) نام نهادهاند. پس فرشته با او گفت و شنود كرد و به او فرمان داد كه جامهعاريتى كالبد را ازجان دور سازد و روان را پاك و طاهر فرمايد ك آنگاه صعودكرده ، در پيشگاه ((اهورامزدا)) يعنى خداى حكيم حاضر گردد... از آن پسهشتسال ديگر بر زرتشت بگذشت و او در عالم كشف و شهود با ششفرشته مقرب(امشاسپندان ) يكايك گفت و شنود كرد... از آن پسدهسال تمام بر زرتشت بگذشت كه به پرستش و عبادت اهورامزدامشغول بود و پيوسته از مردم روزگار جفا و آزار مى ديد. پس از اين مكاشفهبى درنگتعليم خلائق را آغاز كرد. ولى در ابتدا كسى به سخنان او گوش نداد.چندين بار نوميدشده ، در معرض فتنه و آزمايش قرار گرفت ... عاقبت پس از دهسال ، زرتشت به مقصود رسيد و نخستين كسى كه آئين او را پذيرفت ، عموزادهوى مردىبه نام ((ميندى نيمون ها)) بود. پس در يكى از بلاد شرقى ايران بهدربار پادشاه آنديار به نام ((ويشتاسپ )) راه يافت . مدتدوسال زرتشت كوشش بسيار كرد كه اين پادشاه را به دين خود درآورد. پادشاه بازرتشتهمراه گرديد، ولى چون تحت نفوذ كارپانها (= مغان = روحانيون ) واقعبود، آنان بااقدامات شيطانى خود عليه عقايد زرتشت برخاستند و باعث شدند كهزرتشت را دستگيرساخته و به زندان اندازند. سرانجام پس از دو سال از زرتشت معجزه اى به ظهور رسيد... بالاخر شاه به دين او در آمد... ويشتاسپ سراسر نيروى خود را براى نشر دعوت آنپيامبر بهدين بكار برد. درباريان و امرا نيز بهدنبال شاه بر او گرويدند... از مدت بيست سال ديگر كه از عمر زرتشت باقى بود،روايات و حكايات بسيارى نقل كرده اند. در سراسر اين روزگار وى به نشر ديناهورامزدا در ميان ايرانيان بگذرانيد. در اين زمان دو پيكار و جنگ با دشمنان بر پا ساخت ..... جنگ دوم در زمانى روى داد كه زرتشت به سن هفتاد و هفت سالگى رسيده بود. در اينپيكار اگر چه پيروز گرديد، ليكن عاقبت كشته شد. نويسندگان اوستا در هزارسال بعد گفته اند كه چون تورانيان شهر بلخ را به غلبه گرفتند، يكى از آنانناگهانى بر آن پيامبر يزدانى تاخته و او را در برابر محراب آتش درحال عبادت به قتل رسانيد.))(365) ((زرتشت )) را يونانيان ((زورو آسترس )) وروميان ((زوروآستر)) و اروپائيان ((زوروآستر)) مى نامند. وجود تاريخى اومحل اختلاف است و اعتراض . مفسر فرانسوى اوستا ((جميزدارمستر)) از زرتشت ((خدائى)) مى سازد و او را تظاهر ((هوم )) به شكل ((انسان )) مى داند. ((كرن )) هلندى او راافسانه اى منسوب به خورشيد مى شناسد. با وجود اين آثارى موجود است كه وى راشخصيت تاريخى مى دهد.... معمولا اين راءى رايج است كه زرتشت ميان قرن هفتم و ششم ق.م . بوده است (366). ((افلاطون )) (429 347 ق .م ) صريحا از ((زرتشت )) نامبرده و او را مؤ سس آئين ((مزديسنا)) دانسته است . ((بروسوس )) مورخ قرن سومميلادى ((زرتشت )) را سر سلسله پادشاهان ماد مى داند(367). مورخان اسلامى ،((زرتشت )) را معاصر ((گشتاسب )) يا ((ويشتاسپ )) مى دانند(368). يك مححق معاصر ايرانى زمان زرتشت را قرن هشتم ق .م . مى داند(369). ((پيرنيا)) مورخ ايرانى نظريه جكسون را مى پذيرد(370) ((هربرت جرج ))دوران زرتشت را به عصر هخامنشى مى برد(371). در فروغ مزديسنا آمده است كهزرتشت در شهر ((رى )) (به زبان اوستا: ((وغ )) و به زبان پهلوى ((راكا)))بدنيا آمده است (372). يونانيان زرتشت را ((زروآستر)) مى ناميدند؛ يعنى ((ستارهشناس )). ((ديوژن )) زرتشت را به معناى ((ستاره پرست )) گرفت است . (هرمودورس)) شاگرد افلاطون زرتشت را به همين معنا گرفته است . يك خاورشناس المانى مىگويد برخى يونانيها، نام زرتشت را از كلمات ((زئيرا)) به معناى ((نياز)) و((استر)) يعنى ((ستاره )) گرفته اند كه مى شود: ((ستاره نياز)). يك محقق آلمانىديگر مى گويد: زرتشت را از دو كلمه ((زئوتر)) يعنى ((نيازدهنده )) و ((استر)) بهمعنى ((چراگاه )) گرفته اند كه مى شود ((مالك مزرعه شايسته براى نياز)).زرتشت به معناى ((شخم كننده با شتر)) نيز آمده است . يك دانشمند انگليسى مى گويدزرتشت يعنى كسى كه شتران را مى چراند يا مى راند. محققان غربى معناى ديگرى براىزرتشت از قبيل گ ((ستاره زرين ))، ((عذاب دهنده شتران ))، ((ستاره طلائى ، ((درخششطلائى ))، ((سلطنت زرين )) و... آورده اند. اعراب زرتشت را ((سلطنت زرين )) گفتهاند. زرتشتيان نام وى را ((سپيتامه )) مى دانند. مارتين المانى مى گويد زرتشت دراصول ((جارات اوتارا)) بوده است كه به زبان سنسكريت به معنى ((ستايش كنندهعالى )) مى باشد كه چون به پيامبرى مبعوث شد، لقب زرتشت گرفته است ، زرتشتيعنى تركيبى از ((اوش )) به معنى ((سوزاندن و درخشيدن )) و ((زر)) به معنى((زرين ))، پس ((زرت اوشتر)) يعنى كسى كه چهره اش از نور خدادادى روشن است .((آذر گشسب )) مى نويسد كه ((اسفتمان )) پس از رسيدن به مقام روحانى به لقب((شترپير)) يا ((زرد رنگ )) مفتخر گرديده باشد. آذرگشسب مى نويسد: شتر حيوانىنبوده كه در بين آريائيهاى ايرانى اهميت و ارزشى داشته باشد تا دارنده آن به خودمباهات كند. پس ((دارنده شتران زرد رنگ )) به پيامبر ايران نمى چسبد.(373) واژه زرتشت در تاريخ به دوازده گونه ضبط گرديده است : زردشت ، زردتشت ، زرهشت ، (اين سه ، بر وزن : انگشت ) زاردشت ، زاراهشت ، وزراتشت (اين سه ، بر وزن : خارپشت ) زرادشت ، وزراهشت ، وزرادشت (اين سه ، بر وزن ، چراكشت ) زره دشت ، زره تشت ، وزره هشت (بر وزن دره پشت ) زردشت ، زرتهشت ، وزاردهشت ، وزارتهت (به دال مهمله و تاء مضموم )(374). نام پدر زرتشت ((پورشب )) و نام مادرش ((دغدويه )) آمده است .(375)در بابتحصيلات زرتشت نيز اختلاف بسيار است ك برخى او را تحصيلكرده يونان و برخىديگر شاگرد مكتبهاى فلسفى هند مى دانند.(376) زرتشت با دختر ((فراشائوشترا)) به نام ((هووى )) ازدواج كرد و شاه نيز با دختر زرتشت ((و جامناسياه )) كه اززن اول او بود، ازدواج نمود. زرتشت در سن هفتاد يا هفتاد و هفت سالگى در حالى كه دربرابر محراب به عبادت مشغول بود، بوسيله يك سرباز تورانى كشته شد.(377) دين زرتشت ((دينى كه اين پيامبر ايرانى تعليم فرمود، يك آئين اخلاقى بود و طريقه يگانهپرستى .))(378) ((دين زرتشت با وجود اين كه داراى ارزش اخلاقى بسيار است ، بهاصلاحات اقتصادى و اجتماعى نيز توجه دارد، با چادرنشينى مبارزه مى كند و طرفداراسكان مردم و خانه سازى است . تربيت چهارپايان اهلى و مراقبت از آنان در چراگاهها،زندگى خانه نشينى ، داشتن خانه يا محل سكونت مناسب ، رفتار نيكو با گاو نر ازدستورات دين بزرگ ايران است . با قربانى كردن از طريق ريختن خون حيوانات مخالفاست . مؤ من حقيقى دهقانى است خدمتگذار و واقعى و مربى چهارپايان مفيد، سرپرست خانه ،و بزرگ ده و درستكار. بنابراين شغل اصلى زرتشتى كشاورزى و مراقبت از چهارپاياناست كه در ((گاتها)) نمودار است .))(379) ((دين زرتشتى نخستين مذهبى است كه در جهان از مسئله ((حيات عقبى )) و مسئله ((قيامت ))سخن به ميان آورده و مسئله ((آخرالزمان )) را به مفهومكامل خود طرح كرده است ...))(380) ((در دين زرتشت مفهوم بزرگى وجود دارد كه نه در آئين مصريان قديم ديده مى شود ونه در انديشه هاى بسيار عميق هندو: جهان داراى تاريخ است و از قانونتحول پيروى مى كند. وضع فعلى ، جهان را به مرحله نهائى رهبرى مى كند، و همهنيروها در كار خود، بايد به آن راه بروند. در نظر زرتشت دنيا از برنامه استمرارتاريخ پيروى مى كند و ميدان جنگ است . مبارزه اى پرشور نيروها رامقابل يكديگر قرار داده است و اين امر واجب است و نتيجه آنتكامل مردم با تقوى و بهره مندى از زندگى جاويدان است .))(381) ... آئين جين و دين بودا با آئين زرتشت مشابهت دارد. آزادى در انتخاب دين ، بيزارى از قربانى هاى خونين و احترام زندگان ، ازاصول هر سه دين و نفوذ اصطلاحات زرتشت است . فلسفه دوگانگى و اخلاقى كه مبارزهريشه آن را تشكيل مى دهد، نشان نزديكى ميان آئين جين و ديانت زرتشت است (382) پس از زرتشت ((آئين مزدا)) دوباره به سنن ملى و مراسم قديمى بازگشت .بابرقرارى ((اهورا مزدا)) در رديفاول ، خدايان ديگر نظير((ناهيد)) و ((مهر)) براىخود جايى در اين آئين بازكردند... اين آئين با نوشته هاى كارشناسان معاصر پارسى ،تفسير ماوراء الطبيعهاى ساده يافته است . به اين صورت كه : در جنگ با ((لاوجود)) (اهريمن ) و((وجود مطلق )) (اهورا مزدا) موجود است . ممكن الحدوث و جهان مربوط به انهارابوجود مى خواند و جهان ناقصى كه ((لاوجود)) به نابودى آن مى كوشد،وجودكامل آن را با مشيت الهى و دائمى خود نگهدارى مى كند تا زمانى كه بالاخرهمطابق باخواست خداوندى پايان پذيرد.(383) كريستن سن مى گويد: قبل از جدا شدن دو تيره هندى و ايرانى از يكديگر، تفاوتى مياندو دسته از خدايان عمده آنها وجود داشته است . يكدسته ((ديوها)) را مى خوانده اند كه درراءس آنها خداى جنگجوئى به نام ((ايندرا)) قرار داشت و دسته اى ديگر ((آسوراها))را كه به ايرانى ((اهورا)) گفته مى شود(384). دكتر محمد معين مى گويد: آريائيان از ارواح مضر متنفر بودند و آنها را لعنت مى كردندو...(385) اوستا يشت ها و گاتها ((يشت ها))، سرودهاى توحيد است (كه مى گويند خود زرتشت گفته است ) كه بعضى باكلمه ((ياسين )) در قرآن برابر دانسته اند. چون اين كلمه قرائت هاى مختلفى دارد و بهصورت ((يشمه )) و ((يشما)) و ((يسن )) و ((يسنا)) و... هم نوشته شده است .((يشت ها)) سرودها و ادعيه اى است در ستايش ايزدان كه ايزد از ريشه ((يزد)) است كههمان ((يسنا)) و ((يشت )) و ((يزدان )) همه ريشه مشترك ((يزد)) دارند كه به معناى((ستايش )) و ((پرستش )) است .))(386) ((كتاب ((اوستا)) شش فصل است ... اولينفصل گاتها است كه به عقيده زبان شناسان بزرگى چون ((بن و نيست )) اثر خودزرتشت است كه به نام سرودهاى دينى خطاب به ((اهورامزدا)) سروده است . زبانشناسان ، زبان اين سرودها را كهنه ترين زبانى مى دانند كه در ميان ما وجود دارد، و ازلحاظ مفاهيم نيز چنين است . بر ((گاتها)) سرودهايى افزوده اند كه مجموعه((گاتها)) و اضافات ((يسنا)) را مى سازند، كه سرودهايى است مربوط به عدالتو پرستش خدا. آنچه بر ((گاتها)) افزوده شده است ، زبان جديدى دارد كه از لحاظزبان شناسى متعلق به دوره هخامنشى است ، و بعد به ((ويسپرد)) و ((ونديداد)) مىرسيم ، كه از نظر زبان شناسى به اواخر دوره ساسانى ... مربوط است . پس از نظرزمانى ، اوستا از زمان زرتشت آغاز مى شود (گاتها) و به پايان دوره ساسانى (زمانانوشيروان ) و آستانه ظهور اسلام مى رسد. در مطالعه اوستا هر چه از گاتها دور مىشويم ك از توحيد و لحن اهورامزداى واحد و يگانه و زرتشتى كه اهورامزدا را خالق همهچيز (نور و ظلمت و نيكى و بدى و زشتى و زيبايى ) خطاب مى كند، فاصله مى گيريم وبه اواخر كتاب كه مى رسيم ، بطور روشن و مشخصى ، جهان به دو نيم مى شود، دوكشو، دو مرز، دو نژاد، و دو رئيس پيدا مى كند كه هر دوشان هم شاءن و هم نيرويند و دربرابر هم ، سويى اهورامزدا است و سوى ديگر اهريمن ؛ يعنى خداى واحدى كه خالقشيطان و يزدان بود و خير و شر، خود نزول كرده است و به دو نيم شده است (نيمى خير ونيمى شر) و خود در برابر نيمه بد خويش ايستاده است . كاملا روشن و مشخص است كه اين، ثنويت و دوگانه پرستى است . بنابرانى ، اوستاى قديم يك متن دينى توحيدى است وهر چه پيش مى آئيم و به روزگار ساسانيان نزديكتر مى شويم ، به شركى مى رسيمكه بر اساس دوگانه پرستى بسيار مشخص و غيرقابل توجيه و تفسيرى استوار است .))(387) ((كتاب مقدس آئين مزدا ((اوستا)) يا((زند اوستا)) است (اوستا متن و زند تفسير است ). اين نوشته هاى مقدس فقط در قرنسوم ميلادى گردآورى شد و در قرن چهارم مسيحى به عنوان كتاب شريعت دين زرتشتاعلام گرديد، ولى يك بخش از اين آثار، مخصوصا پنج سرود موسوم به گاتها بهعصرى بسيار پيشين تر تعلق دارد و تاءليف زرتشت است ...))(388) ((يشت ))ها ازمهمترين قسمتهاى ((اوستا)) است و در بردارنده 21فصل كه هر فصلى در تعريف و ستايش يكى از ((فرشتگان )) يا ((امشاسپندان )) است. هر قسمت از اين فصول را در زمان مخصوصى مى خوانند. مثلا در فروردين يك قسمت از((يشت )) را، در روز 19 فروردين كه به نام فروردين و روز فروردين ماه است ، مىخوانند. و يا ((مهريشت )) را در روز مهرگان (16 مهرماه ) در تعريف مهر (خورشيد) بيانمى دارند. و تير پشت را در جشن ابر تيرگان بايد قرائت كرد. نامهاى فصول با ذكر فرشته ويژه آن شناخته شده است : 1 هرمز يشت ، 2 خرداد يشت ، 3 ماه يشت ، 4 مهر يشت ، 5 فروردين يشت ، 6 دين يشت ، 7زماياد يشت ، 8 هفت امشاسپند، 9 آبان يشت ، 10 تير يشت ، 11 سروش يشت ، 12 بهراميشت ، 14 هوم يشت ، 15 اردى بهشت يشت ، 16 خورشيد يشت ، 17 گوش يشت ، 18 رشنيشت ، 19 رام يشت ، 20 اشتاد يشت ، 21 ونند يشت . ((يشت )) كلمه اوستائى ((يشتى)) از ريشه همان كلمه اوستائى ((يسنا)) مى باشد كه به معنى ((نيايش )) بكار مىرود و ((يشتى )) از ريشه همان كلمه اوستائى ((يسنا)) مى باشد كه به معنى ((نيايش)) بكار مى رود و (يسنا)) را در موقع (ستايش )) و ((عبادت )) مى خوانند. اما يشت هاويژه ستايش خداوندگار و امشاسپندان و ايزدان است . بعضى محققان در رابطه با يشت هاگفته اند: در آغاز تركيب شعرى داشته و اين اندازه نبوده ، ولى بعدها به تدريجمطالبى بر انها افزوده شده و از صورت شعرى بيرون آمده اند. يشت هايى كه تا امروزباقى مانده اند، به 21 يشت مى رسند. نام هريشتى با يكى از ايزدان و امشاسپندانمشخص گرديده است . اما نخستين يشت معلوم و موسوم به هرمزديشت ، درباره پروردگار وصفات و افعال اوست . در يشت ها نشانه هائى از آئين آريائى ديده مى شود. در اين يشت ،مضامين و مطالبى است كه نشانه قدمت آن مى باشد. قديمى ترين يشت ها عبارتند از: آبانيشت ، مهر يشت ، فروردين يشت ، بهرام يشت ، ارديشت و رام يشت (389) هزمرديشت اولين يشت است كه در آن از صفات خدا سخن رفته است . دومين يشت از دو قسمتتشكيل گرديده است كه عبارت است از: هفتن يشت كوچك و هفتن يشت بزرگ . اولى درباره هفتامشاسپند است كه قبلا اشاره شد. در ميان يشت ها فقط دو امشاسپنداند كه داراى يشت ويژهاى هستند: ((اشاوهيتنه )) يا ((اردى بهشت )) و ((همه لوتا وات )) يا ((خرداد)). اگر چه گمان مى رود كه ديگر امشاسپندان هم داراى يشت مخصوص باشند، ولى چونبخشهايى از اوستا از بين رفته ، اثرى از آنها در دست نيست . سومين يشت موسوم به((اردى يهشت يشت )) كه دومين ((امشاسپند)) است و چهارمين يشت موسوم به ((خرداد يشت)) كه به حساب پنجمين ((امشاسپند)) مى باشد. يشت پنجم به نام ((آبات يشت ))،ويژه ((ايزد آب )) است به نام ((آناهيتا)). الهه ايزد آب ديگرى به نام ((ايم نبات ))داريم كه به معنى ((زاده آبها)) است . و اين قديمى ترين قسمت اوستا است (390) سخن ابوريحان بيرونى درباره كتاب زرتشت بنا به گفته ابوريحان بيرونى در آثار الباقيه : زرتشت كتابى آورد كه آن را((اوستا)) يا ((انبا)) گويند و لغت اين كتاب با لغات تمام كتب جهان مغايرت دارد.لغات و حروف اين كتاب با ديگر كتب فرق دارد. علت اين است كه اين كتاب بهاهل يك زبان اختصاص داشته است . اين كتاب (اوستا) در خزانه ((دارابن دارا)) پادشاهايران بوده كه طلاكارى شده و بر دوازده (هزار) پوست گاو نوشته شده بود. ((اسكندرمقدونى )) اين نسخه را بسوزانيد و ((هربدان )) را از دم شمشير گذرانيد. از اين زمان((اوستا)) معدوم شد و به اندازه 5/3 آن بكلى از ميان رفت و امروزه 12 قسمت از آن دردست زرتشتيان است (391) نام اوستا نيز مانند زرتشت صور ضبط گوناگونى در تاريخ دارد: ((اوستا))، ((اوستا))، ((اويتسا)) ((بستاق ))، ((ايساق ))، ((ابستاع ))،((ايستا))، ((آبستا))، ((افستا))، ((اپسنتا)). ((اوستا)) مشهورترين نام كتابزرتشتيان است . در منابع اسلامى ((بستاه ))، ((ابستاق )) و ((افستاق )) ضبطگرديده است . در معناى اين كلمه نيز توافق وجود ندارد، برخى آن را به معناى ((پناه ))گرفته و برخى ديگر به مفهوم ((دانش معرفت )) دانسته اند. عده اى ديگر به معنى((متن اساسى )) گرفته اند. آنچه مسلم است ك ((اوستا)) به معناى ((اساس و متن اصلى )) مى باشد. كلمه ((اوستا)) هميشه همراه با لفظ ((زنده و پازند)) است . پازند شرح و تفسيراوستا است كه پس از زرتشت توسط ((موبدان )) كيش زرتشت نوشته شده است . به اينتفسير ((باررو)) نيز مى گويند(392). پورداوود محقق ايرانى مى گويد: اوستا كهن ترين نوشته ايرانيان است . اوستا نيزهمچون زرتشت در هاله اى از ابهام قرار دارد. تاكنون زمان حيات زرتشت روشن نشده ،بنابراين نمى توان به زمان نگارش اوستا پى برد(393) نظر يك محقق فرانسوى يك محقق فرانسوى مى گويد: كتاب زرتشتيان اوستا نام دارد كه يكى از قديمى ترين كتبجهان بشمار مى رود و شايد كهن ترين اثر مكتوب قوم ايرانى باشد. اوستا در يك عهد وبه دست يك نفر نوشته نشده ، بلكه در طول ساليان توسط افراد بسيار نگاشته شدهاست . محققان بر اين باورند كه بخشى از ((اوستا)) كه ((گاتاها)) نام دارد، كهنترين قسمت اوستا است . اين قسم حاوى سرودهائى است كه بر زبان زرتشت جارى شدهاست . اوستاى موجود، اوستاى اوليه نيست ، زيرااصل آن درگذر روزگار از بين رفته است . اوستاى اصلى به خط زرين نوشته شده بودكه در حمله اسكندر به ايران نابود شد. از آن پس ، دوباره در روزگار ((بلاش اشكانى)) و ((شاپور اول )) قسمتهائى از آن گردآورى و تدوين شد. زبانى كه اوستا به آننوشته شده ، يكى از كهن ترين زبانهاى ايران قديم است . اگر چه به درستى روشننيست كه اين زبان در چه دوره اى رواج داشته ، اما همين اندازه معلوم است كه با زبانهاىديگر اقوام آريائى چون فارسى باستان و سنسكريت (زبان مردم هند) تجانس داشته است(394). ((سايكس )) نيز بر اين عقيده است كه : كتاب اوستا به زبانى نوشته شدهكه آن را ((اوستيك )) مى گويند و با زبانى كه شاهان هخامنشى در كتيبه هاى خود بكاربرده اند، فرق دارد. گفته اند كه اوستا 21 كتاب بوده كه با خطا طلا بر دوازده هزارپوست گاو نگاشته شده . پس از انقراض هخامنشيان است كتاب نيز از ميان رفت و فقطقسمتهاى كوچكى از آن بدست امده است . بلاشاول پادشاه اشكانى اين كتاب را احيا كرد و اردشير ساسانى انجام آن را به پايان برد.گمان مى رود كه در دوره هاى بعد بر آن اضافاتى شده باشد. انچه از اوستا در دستاست ، عبارت است از: 1 يسنا؛ مشتمل بر 72 فصل حاوى سرودها كه گاتها جزء آن است . 2 ويسبرد؛ مجموعه اى از ادعيه و سرودها. 3 ونديداد؛ قانون و دستورات موبدان و مبين احكام عبادات و... 4 يشت ها؛ شامل سرودهايى در تجليل فرشته هاىموكل ايام و... مهمترين قسمت اوستا گاتهاست كه شبيه ((مزامير عبريان )) است . گمان مىرود ((گاتها)) سروده هاى شخص زرتشت باشد(395).
|
|
|
|
|
|
|
|