|
|
|
|
|
|
فرقه چندرى هكينيان در هندوستان اين گروه از فرقه ماه پرستان در كشور هند مى باشند و. داراى مراسم مذهبى ويژه اىهستند كه به برخى از آن اشاره مى كنيم . اينان ، ماه را از فرشتگان شايسته عبادت وتعظيم و كرنش مى دانند و آئين خود را بر بتى كه مظهر ماه است قرار داده اند كه برگردونه اى سوار است كه آن را چهار مرغابى مى كشند، و در دست آن بت ، گوهر وجواهرى است كه آن را ((جندرگيت )) گويند، و بر طبق برنامه و آئين و مذهب خود دربرابرش زانو زده و آن بت را كه مظهر ماه است عبادت و پرستش مى كنند، و در هر ماه 15روز از آن را روزه مى گيرند، و تا ماه ديده نشود، افطار نكنند و حوائج و خواسته هاىخود را از ماه طلب مى كنند، در آغاز هر ماه همين كه ماه در آسمان ديده شود، به بام خانه هاىخود مى روند و به ماه نظر مى اندازند و بخور در آتش مى ريزند، و شروع به خواندندعاء مخصوصى مى كنند، آنگاه از بالاى بام به زير مى آيند و به خوردن و نوشيدن ورقص و پايكوبى و نواختن سازد در برابر ماه و آن بتمشغول مى شوند و همه اين كارها جزو مراسم مذهبى واعمال عبادى آئين اين گروه مى باشد.(312) فرقه انشينيان در هندوستان اين فرقه اساس مذهبشان بر كم خوردن و كم آشاميدن است و فقط به اندازه اى مى خورندو مى آشامند كه از گرسنگى و تشنگى به هلاكت نرسند و جلو مردان را بگيرند، اينان هرگونه زياده خورى را بر خود حرام كرده و از هر گونهاعمال بت پرستى نيز بدورند.(313) فرقه بكرنتينان در هندوستان اين گروه خود را آهن پيچيدگان مى خوانند، و طبق دستورات مذهبى و مراسم دينى خود، موىسر و صورت را مى تراشند و با بدن برهنه جز عورت خود را لخت نگه مى دارند،بر اساس آئين مذهبى خود، چيزى را به كسى نمى آموزند، و با كسى سخن نمى گويندمگر آنكه به كيش آنان در آمده باشد، و براى اينكه حالت فروتنى و تواضع در خودبوجود آورند به آنها دستور اكيد داده شده كه صدقه ، فر دهند. و تازه واردين اين كيشتا زمانى كه شايستگى كامل پيدا نكنند، حق آهن پيچيدن بخود را ندارند. و علت آهن پيچىبخود، محفوظ ماندن از زيادى دانش و انديشه هاست !(314) فرقه كلنكاياتريان در كشور هندوستان اين گروه در همه كشور هندوستان وجود دارند، و بر اين باورند، اگر كسى به گناهىآلوده گردد، از دور و نزديك ، آن گناه در وى ديده شود، و تا هنگامى كه در رودخانه گنگغسل نكند از گناه پاك نشود! و رسوائيش زائل نگردد.(315) مذهب مهايانا در هندوستان اين مذهب كه جدا شده از كيش بودائى است ، در عصر حكومت و پادشاهى ((آشوگا)) درقرن اول تا سوم ميلادى يعنى زمان حكومت ((كانيتكا)) در ناحيهشمال غربى هندوستان پديد آمد و به نام مذهب مهايانا، شناخته شد. اين مذهب در آغاز،بسيار ساده و محدود بود، و گروه كمى از خواص علماء به آن روى آوردند. در گسترش آن، امپراطور مقتدر آشوگا بسيار مؤ ثر بود، و چون او نتوانست تعاليم نوين و جديدىرا در مذهب بودا بوجود آورد، مردم گروه گروه به اين مذهب جديد روى آوردند، در نتيجهحالت عمومى پيدا كرد. مهايانا به معنى ((ارابه بزرگ )) و بنا براصول و مبادى جديد، مهايانا موجود است كه سزاوار پرستش و عبادت است و او داراى جنبهالوهيت مى باشد و از آسمان لاهوت به لطف رحمانيت خود، براى نجات بندگان ، به اينعالم سفلى هبوط نموده است ، تا به دست خود، آدميان گمراه را رهايى بخشد و آنان را بهفلاح و رستگارى دعوت نمايد. از ويژگيهاى اين مذهب ، همانا تاءثير غير مستقيم مبادى برهمنيسم هند بر كيش بودا مىباشد، اينان بر اين باورند كه در زير حجاب ، مظهرى از مظاهر يك حقيقت پنهان است كههمواره خود را در همه حالات ارائه مى دهد، و اين همان خداى ويشنو است .(316) اديان و مذاهب ايران باستان ايرانيان بومى و عقايد اوليه جغرافياى تاريخى انسانى ساكنان بومى ايران قبل از هجوم آريائيان به اين فلات پهناور، طوايف بزرگى بودندكه در غرب و شرق و شمال و جنوب ايران استقرار داشتند: طايفه كاس سو در غرب ،طايفه كادوسيان در شمال ، طايفه تپوريان در مازندان ، طايفه عبدوسيان در خوزستان وطايفه سياهان در سواحل خليج فارس مستقر بودند(317). اريائى ها اقوام مهاجممهاجرى بودند كه دو هزار و پانصد سال قبل از ميلاد به فلات ايران هجرت كردند وبدين سان تعدد نژاد پديدار شد و زبانهاى گوناگونى بوجود امد و بعدها وحدت نژادو زبان حاص گرديد. نژاد شناسان معتقدند كه ساكنان بومى اوليه ايران قوم بلوچ مىباشند. برخى ديگر مردم كرمان ، مازندران و لرستان را قوماصيل ايرانى مى شناسند(318). سابقه تاريخى نژادى و پيشينه عقيدتى آريائى ها؛ اقوام آريائى به هنگام كوچ از محل اوليه خود راهى ايران و هند شدند. در آثار ((ودائى)) وجوه مشترك بسيارى از عقايد آريائيان ايرانى ديده مى شود. ((آسورا)) در متونودائى كه احترام بسيارى دارد، همان ((اهورا)) ى ايرانى است . سابقه تاريخى وجهمشترك عقيدتى آريائيان هند و ايران به هزار و چهار صدسال ق .م . مى رسد. پس از جدائى عقيدتى به تدريج اختلاف دينى و مذهبىحاصل شد. اين جدائى باعت گرديد كه ايرانيان نسبت به خدايان مردم هند كه ((ديو))هابودند، ابراز بى ميلى و نفرت كنند و در مقابل ، هنديان نيز خدايان مردم ايران را پست وزشت شمرند. ((در ايران ، آغاز كار مذهب را بايد با ابتداى تاريخ آريائيها در ايرانتواءم دانست . پيش از ورود آريائى ها به ايران ، در اين سرزمين اقوامى بومى مىزيستند. همچون هند كه هنوز هم هستند و طبقه نجسها راتشكيل مى دهند... بهر حال در وجود اقوام بومى ايرانى (پيش از هجوم آريائى ها) نمىتوان شك كرد، كه برخى از خصوصيات نژادى ، كه هم اكنون در اطراف كرمان وجوددارد، نشان دهنده (يايادگار) نژاد بومى غير آريائى است . درباره اقوام بدوى ايران ،هيچ اطلاعى در دست نيست و جز به حدس و گمان نمى توانيم قضاوتى بكنيم كه مثلا چونبدوى بوده اند، به فتيشيسم يا انيميسم يا... معتقد بوده اند، يا درشكل تكامل يافته اش ، بت مى پرستيده اند و يا به پرستش مظاهر طبيعت مى پرداختهاند... آريائيان پس از اشغال هند، فرهنگها و تمدنها و نظامهاى سياسى و اجتماعى بزرگبوجود مى آورند كه نقطه مقابل مذاهبى است كه برادرانشان در ايران ساخته اند، و فرهنگو تمدنى كه آريائيان ايران پديد آورده اند، مغاير فرهنگ و تمدنى است كه برادرانشاندر هند آفريده اند... آريائيان ايران به سه قوم بزرگ تقسيم مى شوند: قسمتى درشرق خراسان سكنى گزيدند و ((پارتيان )) راتشكيل دادند. قسمتى ديگر در شمال غربى (آذربايجان تا كردستان ) قرار يافتند و به((ماد))ها مشهور شدند. و سومين قسمت در اطراف فارس و مركز و جنوب ماندند و پارسيانخوانده شدند... اگر ميان اريائيان اوليه هند و ايران ، در ابتداى ورودشان به اين دوسرزمين ، شباهت هايى بيابيم ، عجيب نيست ، كه هر دو از يك ريشه اند و از يكجا آمده و بهسرزمينهاى متفاوتى رسيده اند... تاريخ نشان مى دهد كه مجموعه دستگاه آلهه هند (در مذهب((ودا))) با مجموعه آلهه مذهب ((ميترائيسم ))، مشابه است . در هند ميترا ((خدا)) ست ، ودر ايران ((مهر)). در آنجا ((ديو)) خداست و در اينجا ((ديو)). و در آنجا و اينجا (هر دو)((وارونا)) خداست . تمام خدايان دو مذهب ودائى (در هند) و مهرپرستى (در ايران پيش اززرتشت ) يكى هستند. اساس ((مهرپرستى )) يا ((ميترائيسم )) بر اين اعتقاد است كه((مهر)) خداى بزرگ است و خدايان ديگر كوچكتر از او. ميترائيسم بر اساس پرستشآتش و پرستش قواى طبيعت (مثل باد و طوفان ، خرمى و بهار، آسمان و كوه وجنگل و شب و...) و پرداختن به سحر و جادو است كه لازمه پرستش قواى طبيعت و اعتقاد بهارواح خبيث و طيب (كه دست اندر كار جهانند) است . سحر و جادو عبارت از مجموعه اعمالىاست كه انسان براى در امان ماندن از ارواح خبيث و جذب ارواح طيب انجام مى دهد. مهمترينكار براى گريز و جذب ارواح نيك و بد، قربانى و نذر و حتى جنايان فراوان است ، كهسحر و جادو هميشه با جنايت همراه بوده است . حتى در ((قرن وسطى )) جنازهچهل كودك كمتر از چهل روزه در محراب كليسائى متروك در ((ورساى )) به دست آمد كهدليلى است بر جنايتكارى سحر و جادو، و بر خلاف آنچه جامعه شناسى (مثلا: دوركيم )ادعا مى كند، ميان سحر و جادو و دين ، هيچ شباهتى نيست ، كه سحر و جادو جنبه فردى وضد اجتماعى دارد، و مذهب جنبه اجتماعى و ضد فرد پرستى . اين است كه جادو (مطرودشرع و دين و وجدان عمومى ) همواره پنهانى و مخفيانه در انحراف و گناه زندگى مى كند،در حالى كه مذهب هميشه اجتماعى بوده و هست ...))(319) دين قومى ترين سكنه ايران درباره دين قديمى ترين سكنه ايران اطلاعات مورخين بسيار كم است . آثار باستانىمكشوفه حكايت از اعتقادات كهن اين قوم دارد كه مثلا اين رب النوع احتمالاهمسرى داشته كهاو نيز رب النوع بوده است كه هم شوهر و هم فرزند او محسوب مى شده است . اين عاداتاخلاقى عقيدتى در غرب آسيا رايج بوده است . ايرانيان و نبطيان اين عادت را ازملل بومى به ارث برده بودند. اساس ازدواج بين مادر و پسر را كه كمتر سابقه دارد،در همين آئين بايد جستجو كرد. و نيز ممكن است كه انتساب به مادر كه در نزد ايلامى ها واتروسى ها و مصرى ها بسيار معمول بوده ، از اينجا ناشى شده باشد. يكى از سرودهاىكهن ريگ ودا درباره جمشيد (ياما) و خواهرش (يامى ) كه بشر نخستين اند، اشاره به چنينرسمى دارد(320) يك محقق ايرانى مى گويد كه از آئين مردم ايران باستان(قبل از زرتشت ) مستقيما چيزى نمى دانيم ، آنچه از كتب زرتشتى فهميده مى شود، اين كهبوميان ايرانى آفتاب و ماه و ستارگان و سايرعوامل طبيعت را مى پرستيده اند. مى توان حدس زد كه زمانى دراز پرستش خدايان هند دراين كشور رواج داشته است . يك كتيبه مكشوفه كه مربوط به 1400 ق .م . است ، نشانمى دهد كه اسامى خدايان هند مثل ميترا، مهر، و اندرا، وارونا و... نقش شده است (321). از ديگر طرف ، سابقه تاريخى و حضور قوم آريائى در ايران به حدود 5000سال قبل مى رسد. اين قوم از نواحى سيبرى به سوى ايران حركت كردند و در نواحىخراسان ، همدان ، كردستان ، آذربايجان و فارس پراكنده شدند و سلسله هاى پادشاهىپارتى ها، مادها و هخامنشيان و... را بوجود آوردند(322) فليسين شاله مى گويد: اقوام هند و اروپائى كه خود را آريا (نجيب زاده ) مى نامند، خواهاز طرف درياى بالتيك آمده باشند و يا از روسيه جنوبى ، پيش از آن كه گروهى ازآنان هند را به تصرف خود در آورند، گروهى به ايران رفتند و بر سكنه بومى ايرانكه شايد سياه پوست بودند، تسلط يافتند(323). آريائى ها مردمى بودند كه روزگاران بسيار قديم درسواحل رود سيحون و جيحون و در شمال درياى خزر زندگى مى كردند. حدود دو هزارسال قبل از ميلاد اين قوم كه بر اثر كمبود جا و مكان و سختى معيشت وعوامل ديگر، هجرت كردند، گروهى به ايران ، گروهى به هند و گروهى به طرف بهطرف اروپا رهسپار شدند. نزول آريائى ها به هندوستان 1200سال ق .م . بود. آنان بازور بر سكنه بومى هند غالب شدند و از وفور نعمت برخوردارگرديدند. آريائى هائى كه به ايران روى آورده بودند، با مشكلاتى روبرو شدند،زيرا فلات ايران كم آب بود و تاءمين نيازمنديهاى آنان بااشكال مواجه شد. گروهى كه راهى اروپا شده بودند نيز وضعى مشابه اريائى ها درايران داشتند. برخى نژاد شناسان معتقدند كه اروپائى ها با نژاد هند و اروپائى ،هيچگونه شباهتى ندارند. برخى ديگر بر اين عقيده اند كه نژاد اروپائىمحصول خود اروپا است و بعد به جاهاى ديگرانتقال يافته است و از جمله به ايران رسيده است ، ولى اين نظريات تاكنون اثبات نشدهاست . ناگفته نماند كه مهاجرت اقوام آريائى در يك زمان صورت نگرفته ، بلكه بهدفعات و طى قرنها ادامه داشته است ، مثلا قومى كه به طرف جنوب غربى ايران رفتهاند، حدود دو هزار سال ق .م . بوده است . اين گروه به طرف بين النهرين رفتند و چونافرادى شجاع و سوارانى زبردست بودند، با يك حمله بر ساكنان بومى آن منطقه غالبشدند. اين مهاجرتها از دو هزار سال ق .م . تا 600 ق .م . ادامه داشته است . مهاجرانآريائى در بين النهرين ، سوريه ، فلسطين و... بناها و عمارات براى خود مى ساختند. در حدود 1600 ق .م . بيشتر فلات ايران در تصرف اريائى ها بود كه به چندين قبيلهبزرگ تقسيم مى شدند. بنا به نوشته ((هرودت )) و متون ((اوستا)) و كتيبه هاىبدست آمده ، ((داريوش )) اين قبائل را در نقاط مختلف ايران سكونت داده بود: 1 پارت ها در خراسان ، 2 مادها در شمال غربى ايران ، 3 پارس ها در جنوب ايران ، 4هيركانيان در استرآباد، 5 آريان ها در كرانه هاى رود هريرود، 6 درانگيان درشمال غرب افغانستان ، 7 آرخوتيان در كرانه رود هيرمند و قندهار، 8 باكتريان در دامنههاى شمال هندوكش تا كرانه هاى رود جيحون ، 9 سغديها در كرانه هاى رود سيحون ، 10خوارزميان در حدود خيوه ، 11 ساگارتيان در زاگرس شرقى و 12 مارگيان درساحل رود مارگوس و اغلب در حوالى مرو زندگى مى كردند.(324) خاستگاه قوم آريائى و علل مهاجرت و چگونگى آن به سرزمين ايران مورد اختلاف مورخانو محققان تاريخ است . اين مطلب كه علت اصلى هجرت آنان صرفا بحران آب و هواىمنطقه مسكونى شان بوده ، متفق عليه است . ايا اريائيان ازشمال آمده اند؟ برخى بر اين عقيده اند كه مسكن اصلى آنان بيابانهاى وسيع خراسانبوده است و بعضى عقيده دارند كه از جنوب غربى درياى خزر آمده اند. گروهى ديگرخاستگاه آريائيان را جلگه هاى جنوب روسيه (سيبرى مى دانند. عده اى مى گويند كه قومماد از جنوب روسيه به ايران كوچيده است (325). عده اى ديگر مى گويند كه موطناصلى آنان بابل يا محل ديگرى در آسياى غربى بوده است . گروهى مدعى اند كه اين قوم از اسيا به آفريقا مهاجرت كرده و در مصر و ليبى و...منزل گزيده است . نلدكه مى گويد مردم هند و اروپائى كه محل سكونت آنها تا اقصى بلاد اروپا است ، ازشاخه ايرانى آريان ها هستند. انشعاب اين قوم طبق موازين علمى ، هشت شعبه مى باشد: 1 آريائى ، 2 يونانى و مقدونى ، 3 ارمنى ، 4 آلبانى ، 5 ايتالى ، 6 سلتى ، 7ژرمنى (آلمان ها، انگلوساكسنها و...) 8 ليتوانى و اسلاوى موازين زبان شناسى نشان مىدهد كه اين مردمان لااقل 40000 ق .م . در مكانى با هم زندگى مى كرده اند و بعد ازيكديگر جدا شده اند. زمان جدائى دقيقا روشن نيست . محققان از روى حدس مى گويند اينجدائى حدود 3 الى 4 هزار سال قبل صورت گرفته است . برخى محققانمحل سكونت اوليه اين هشت شعبه را در شبه جزيره اسكانديناوى مى دانند. برخى ديگرسواحل رود ولگا و درياى بالتيك را گفته اند. محققان مدعى اند آريان ها كه يكى از شعبقوم هند و اروپائى اند، به طرف جنوب مهاجرت كرده و باز دچار انشعاب شده اند. آثارتاريخى و ادبى آريان ها از قرن چهاردهم ق .م . آغاز گرديده و بر آثار يونانى وايتاليائى و شعب ديگر مقدم است . انشعاب دوم آريان ها، شعبه هندى ايرانى و... را پديداورد. تاريخ اين انشعاب بايد در حدود سه هزارسال ق .م . باشد. در حدود 2400 ق .م . آريان هاى هندى ايرانى داراى وحدت زبان بودهاند(326) اعتقادات خاص اقوام آريائى اقوام آريائى ايران دين واحدى نداشتند، مثلا سكاها اعتقادات خاص خود را داشتند و پارت هاعقايد ويژه خودشان را دارا بودند. و عقايد اين دو قبيله با عقايد اقوام شرق ايران اختلاقاساسى داشت . در نزد ايرانيان باستان (قبل از زرتشت ) ((مهر)) يا ((ميترا))، خداوندبود و مالك چراگاههاى وسيع و نگهبان خستگى ناپذير. ميترا پرستان بر اين باوربودند كه از ديد او چيزى پنهان نيست ، زيرا ((ميترا)) چشم روز و خورشيدافول ناپذير است . ((ميترا)) همه جا حاضر و هزار گوش و هزاران چشم دارد. ((ميترا))نسبت به بد انديشان و پليدان و عهد شكنان بسيار قهار و بيرحم است و نسبت به نيكان وستايشگران بسيار مهربان است و ((ميترا)) پرستان از نعمت فراوان برخوردار مىشوند. دو فرشته به نامهاى ((راشنو)) و ((سرائوشا)) زير فرمان ((ميترا)) هستندكه مجازات گناهكاران را بر عهده دارند. و درمقابل خدا و ملكوت (روشنائى و فراوانى )، تاريكى و پليدى قرار دارد كه در آن((ديوان )) فرمانروائى دارند. اعتقاد به قواى دو گانه از خصوصيات ايرانيان باستان بوده است . آنان به سرنوشتانسان پس از مرگ ايمان داشتند و معتقد بودند كه مردمان با ايمان در آخرت پاداش خواهنديافت و از سعادت سرمدى برخوردار خواهند شد.(327) بنا به نوشته محققان ، ايرانيان باستان (قبل از زرتشت ) علاوه بر اعتقاد به تعددخدايان ، به ((خداى خدايان )) يا ((ايزد ايزدان )) نيز باور داشتند و از ميان همه آنانخدايان به ((آگنى )) خداى آتش و ((ايندرا)) خداى طبيعت و رعد و برق و ((ميترا))خداى نور و خورشيد، و ((وارونا)) خداى آسمان ، و ((آناهيتا)) خداى آب ايمان داشتند. ايرانيان از عهد باستان نسبت به ((آتش )) يك نوع احترام ويژه اىقائل بودند. آتش ، آيتى و مظهرى از ((آگنى )) بود، لذا آن را ستايش مى كردند. وفروزندگان آتش را كه به منزله ((روحانيون )) بودند، به نام ((اتربانان )) ياآذربانان مى خواندند. ايرانيان باستان ديگر مظاهر طبيعت را نيز مى پرستيدند. ايرانيانباستان به شعار پندار نيك ، گفتار نيك ، كردار نيك(قبل از زرتشت ) ايمان داشتند و به آن عمل مى كردند. طبق مدارك موجود، در ايران قديم چندپيامبر بودند كه به ((زرتشت )) ملقب بودند. ((زرتشت )) در نزد انان به معناى((ستاره طلائى )) بود. آنان احكام و تعاليمى مشابه آنچه بعدها زرتشت آورد، در ميانخود داشتند. ولى مردم عصر هخامنشيان اين نام را فقط به اخرين پيامبر اين گروه كه درعصر هخامنشى زندگى مى كرد، اختصاص داده بودند.(328) مذهب مردم عيلام مذهب اقوام جنوب ايران (عيلام ) عمدتا بت پرستى بود. سرزمينى كه در تاريخ سياسىايران ، ((دولت عيلام )) خوانده مى شد، عبارت بود از ولايات : خوزستا، لرستان ، پشتكوه ، كوههاى بختيارى كه از غرب به دجله و از شرق به فارس و ازشمال به بابل و همدان و از جنوب به خليج فارس تا بوشهر امتداد داشت . لغت ((عيلام)) به معناى ((كوهستان )) است . قوم عيلامى در چهار هزارسال قبل داراى تمدنى بسيار درخشان بوده است . اثار باستانى مكشوفه مبين اين واقعيتاست (329). مذهب مردم عيلام به درستى روشن نيست . آنچه مسلم است ، اين كه عيلامى ها از نظر معتقداتمانند مذهب سومرى ها جهان را پر از ارواح و اشكال مى دانستند و بر اين باور بودند كهارواح در مكان تاريك جنگل سكنى دارند و رب النوع آنها ((شوشيناگ )) نام داشت . فقط پادشاه و كاهنان حق داشتند در مكان مقدس حضور يابند. آنان به شش رب النوعديگر با رب النوع اصلى اعتقاد داشتند. يكى از اين رب النوع ها ((امن كيبرا)) نام داشتكه شايد نام همان رب النوع يونانى ها باشد. عيلامى ها روزهاى مهم و ايام جشن پيروزى ها مجسمه ها وتماثيل را از مخفيگاه بيرون مى آوردند و مؤ منين نسبت به آنها اداى احترام نموده و پرستشمى كردند. روحانيون ايران باستان ؛ كاهنان و خادمان ارباب انواع مانند كاهنان بابل مردمى با اقتدار و ثروتمندبودند.(330) روحانيون كارشان سركيسه كردن عوام واعمال سحر و جادو و اوراد و اذكار ساختگى بود. ((ميترائيسم )) يا مهرپرستى باستان ؛ تاريخچه و عقايد يكى از اديان پر سابقه در ميان مردم ايران باستان ، آئين مهرپرستى بود. اين آئين راارياها با خود به ايران آوردند، آنگونه كه به هند نيز بردند. اين آئين به مدت دو هزارسال ديگر آئينها را تحت الشعاع خود قرار داد و بر اديان يهود، مسيح و زرتشت تاءثيربسيار گذاشت (331) مهرپرستان هر سال در ماه مهر گاوى را زينت كرده و باجلال و جبروت به ميدان آورده ، آن را ذبح مى كردند. پس از عزادارى گوشت گاو را پخته و مى خوردند. فلسفه اين كار اين بود كه مىخواستند از وجود معبود در آنان چيزى بماند تا آنها را به سوى معبود راهنمائى كند. و اينهمان كارى است كه مسيحيان مى كنند؛ يعنى خوردن نان فطير و شراب به معناى خون وگوشت عيسى (عليه السلام ) كه عشاء ربانى نام دارد. هنديان نيز هنوز احترام گاو رادارند.(332) يك مورخ ارمنى در تاريخ ارامنه آورده است كه سرود ((واهاگون )) (مهر) از افسانه هاىملى ارامنه است . اين مورخ ارمنى كه در قرن چهارم ميلادى مى زيست ، مى گويد: آسمان وزمين در درد زايمان بودند. درياى شفق گون و خورشيد عالمتاب نيز درد مى كشيدند. ((نىقرمز)) نيز در درياى شفق گون درد مى كشيد. از آن نى شعله آتشى برخاست و دود بلندشد. شعله آتش آن ((نى )) را احاطه كرده بود و... واهاگون متولد شد و با اسب آتشين خودبه اسمان بالا رفت . تو اى آرارات ! سر فرو آور، زيرا واهاگون مى آيد. آسمان و زمينو درياى شفق گون اين مژده را به تو مى دهند. در ارمنستان به نام او هيكلى نصب كرده اند كه به اطاق ((واهاگون )) موسوم است(333) با اينكه بين روحانيون كلدانى كه معرف عقايد و مراسم مذهب بوند با روحانيونآئين مهر پرستى اختلاف و تغيير اساسى وجود داشت (قرناول و دوم ق .م )، در عين حال در مراسم و اعمال مذهبى مهرپرستى تغيير صورت نگرفت وسادگى اوليه خود را همچنان حفظ كرد. مراسم مذهبى مهرپرستى عارى از تزئين و آرايشمعمول بود. مؤ منان به اين آئين ، مراسم مذهبى را در غارها به جاى مى آوردند و معابد خود را نزديكچشمه ها و يا آب روان قرار مى دادند تا غسل تعميد آسان تر انجام گيرد. روميان ويونانيان و... كه تحت تاءثير آئين مهرپرستى قرار گرفته بودند، درداخل معبد و در انتهاى آن ، مجسمه يا حجارى برجسته ((مهر)) را نشان مى دادند كه درحال كشتن ((گاو)) است و از بدن آن انواع نباتات مى رويد(334) يكى از شاهدان عهدعتيق كه هشتاد سال پس از حضرت عيسى (عليه السلام ) مى زيسته است ، ((ميترا)) را اينگونه تعريف مى كند: خدائى كه زير صخره غارهاى ايرانى چمباتمه زده ، شاخهااىسركش خود را مى گرداند و باز مى گرداند. بنابراين ظهور اوليه ((ميترا)) در غارىاز كوه بوده است . از اين رو پيروان ((ميترا)) معبدهاى ((مهر)) ى را در مغاره هاى كوه يادر دل دخمه ها بر پا كرده و در آنجا به مراسم عبادت او قيام مى كردند. تصوير((مهر)) در پيكر جوانى نشان داده مى شود كه كلاه بلند مخروطىشكل كه نوك آن به جلو خم شده ، پوشيده و موهاى پريشان گرداگرد صورت او را دربر گرفته و خنجرى در پهلوى گاو نرى فرو مى كند(335) اساس مهرپرستى يا ميترائيسم ؛ ((... اساس مهرپرستى يا ميترائيسم بر اين اعتقاد است كه مهر خداى بزرگ است و خدايانديگر كوچكتر از او. متيرائيسم براساس پرستش آتش و پرستش قواى طبيعت ،مثل باد و طوفان ، خرمى و بهار، آسمان و كوه وجنگل و شب و... پرداختن به سحر و جادو است كه لازمه پرستش قواى طبيعت و اعتقاد بهارواح خبيث و طيب كه دست اندركار جهان اند، است ...))(336) جادو اساس ميترائيسم ؛ ((يكى از اصول ميترائيسمى ... سحر و جادو است . ميترائيسم براساس پرستش آتش ومهر است . و ((مهر)) يعنى خدائى كه در خورشيد جاى دارد، نه خود خورشيد؛ و اصالت رااز آن جادوگر مى داند. يعنى ممكن نيست در جامعه اى جادوگرى باشد، اما جادوگر نباشد. آن كه ذوق و استعداد و هوش بيشترى داشته باشد، با مطالعه و علم نمى تواند (تنها بهاين دلايل ) بر جاى جادوگر تكيه بزند، كه جادوگرى و مذاهب قديم به صورت سازمانرسمى ارثى اداره مى شدند و جادوگران متولى امور دينى بودند و رابطه هاى انسان وخدا... ارزش مقام هر جادوگر به تقوى و علم نبود، بلكه در خون و ذاتش بود كه ارث مىبرد و براى فرزندش به ميراث مى گذاشت ، و براى ديگران (هر چه باهوش تر وبهتر) ممكن نبود كه به چنان مقامى برسند...))(337) روحانيون مهرپرستى ؛ ريشه هاى تاريخى آئين ((در ميترائيسم ، اصالت از ان مغان و روحانيان وابسته به مذهب مهرپرستى بود... كه براى انجام اعمال مذهبى ، نيروى بسيار زيادى داشتند، و مردم بى اعتقاد به انها وفضيلتشان (!) نيز ناگزير از تقليد و متابعتشان بودند، چرا كه كار دينشان منحصرابه دست ((مغان )) بوده و مغان چون دين را در انحصار داشتند، مى توانستند به اقتضاىمصالحشان آن را تعبير و تفسير كنند. مثلا يكى ازوسائل درآمدشان ، قربانى بود (همچنان كه در مذهب ودا بود و بودا لغوش كرد) كهفراوان بود و از بزرگترين راههاى امرار معاششان ... قربانى براى مردم نبود؛ براىخود خدا بود و اجرا كننده مراسم قربانى و حامل قربانى به بارگاه خداوندى جز مغنمى توانست كسى ديگر باشد... در ((مهرپرستى )) نيز مغان يا كارتان هابزرگترين نيروى حاكم بر قبايل آريائى بودند...))(338) ميترا در اديان ديگر؛ دايره نفوذ ميترا فراتر از اديان ايرانى هندى است . ((مهر)) يا ((ميترا)) از خدايانمشترك ايرانيان و هنديان بوده است . او خداى روشنائى و حافظ نظم جهان و مدافع حق وحقيقت و ضامن تعهدات و سوگندها است . ميترا نگهبان جهان و طرفدار كائنات است . ميترا درنبرد انسان بادواها (يوها) يعنى در مبارزه با بى نظمى و ستمگرى و بد طينتى ، ياورانسان است . ميترا جنگاورى نيرومند و در عين حال ناجى انسان و راهنماى او پس از مرگ است .در اواسط قرن اول ق .م . آئين مهرپرستى در ايتاليا راه يافت و در غرب نفوذ وسيعىيافت . اما ميتراى صادراتى يا ميتراى اوستا تفاوت فاحشى داشت ؛ ((ميترا)) دربابل خداى خورشيد بود و در آسياى صغير به ((هليوس )) پيوست و با خدايان يوناندرآميخت و سرانجام خداى خورشيد لقب يافت . ميترا خداى نجات دهنده و قهرمان پرقدرتگرديد كه ايمان به او باعث رهائى مى شد و در افكار جاى يافت . ميترا در زندگى پس از مرگ قادر به يارى انسان است ، ميترا واسطه ميان انسان و خدا است و سرمشق مؤ منان .اين ((ميترا)) در كشورهاى غربى مقامى ارجمند يافت . بدنيسان ، ميتراى آريائى با عقايدايرانى هندى يونانى و رومى در آميخت و سرانجام تركيب مزدائى گرفت . مهرپرستىپر از اسرار مذهبى است كه با اعمال عبادى و مراسم پيچيده مى تواند راه نجات پيروانخود را نشان دهد(339). افسانه پيدايش ميترا؛ تبليغات مهرپرستى ((ميترا)) از سنگى بوجود آمد، و به محض تولد، مورد پرستش شبانان قرار گرفت .آنگاه با ((خورشيد)) هماهنگ گرديد و يك ((گاو نر وحشى )) (ورزو يا ورزا) را به دامانداخت . ((مهر))، گاو وحشى را به درون غارى كشاند و آن را در آن غار به زنجير كشيد.گاو از غار فرار كرد. به فرمان خورشيد، كلاغ ((گاو)) را كشت . از درون گاو خوشه ((گندم )) و درخت((انگور)) روئيد. ((كژدم )) و ((افعى )) و ((مورچه )) به خوردن اعضاى تناسلىگاو پرداختند. ((ميترا)) به آسمان عروج كرد. بار ديگر به زمين برگشت و بهمردگان نيروى قيام و رستاخيز داد، خوبان را از بدان جدا كرد. نيكوكاران را از بدكارانجدا كرد. آنگاه گاوى را ذبح كرد و با شيره مقدس درآميخت و به دست عادلان قوم داد. هركس از اين مشروب بنوشد، جاودانه خواهد شد(340). تبليغات مهرپرستى ؛ مهرپرستان در سال اول ميلاد علنا به تبليغ عقايد خود پرداختند و آئين مهرپرستى بهسرعت رواج يافت . در سال 68 ميلادى اين آئين به ((اروپاى مركزى )) راه يافت و درسال 107 ميلادى تا شمال ((بالكان )) پيش رفت . درسال 148 در ((رومانى )) طرفدارانى پيدا كرد. در ((ايتاليا))، ((آلمان ))،((اطريش )) و ((فرانسه )) آثارى از ميترا پرستى ديده مى شود. در ((روم ))امپراطوران به آئين ((ميترا)) گرويدند. در ارتش يونان مهرپرستى نفوذ يافت ، زيراسربازان يونانى ميترا را مظهر خداى جنگجويان و پهلوانان مى شناختند(341). مهر پرستى و تقدس عدد ((هفت )) قداست اعداد در بيشتر اديان كهن به چشم مى خورد. در ميترائيسم عدد((هفت )) مقدس است :هفت طبقه زمين ، هفت مقام ، هفت سياره و در معبد: هفت طاقچه ، هفت در، و... در مهر پرستى رسيدنبه مقام بالا داراى مراسم و شرايطى بود و براى اين كار، فرد بايد فنون جادوگرىرا مى دانست : ستاره شناسى ، رمل و اسطرلاب ، طالع بينى ، طب و... درجات هفتگانه مهرپرستى عبارت بود از: 1- كلاغ ؛ منسوب به عطارد (تير يا مركورى )؛ نماد: هوا و باد. 2- همسر؛ منسوب به ((زهره )) (ناهيد يا ونوس )؛ نماد: آب . 3 سرباز؛ منسوب به ((مريخ )) (بهرام يا مراس )؛ نماد: خاك . 4 شير؛ منسوب به ((مشترى )) (هرمز يا ژوپيتر)؛ نماد: آتش . 5 پارسا (پارسى )؛ منسوب به ((قمر)) (ماه )؛ نماد:؟ 6 پيك خورشيد؛ منسوب به ((مهرپيما)) (ستاره صبح )، هليوس سل . 7 پير مرشد؛ منسوب به ((زحل )) (كيوان يا ساتورن ). جوانان تازه وارد، به پيشگاه ميترا معرفى مى شدند و آنگاه در اين مجلس به مقام نخست ازمقامات هفتگانه دست مى يافتند و جزء كارگران و خدمتگزاران به حساب مى آمدند. ناگفتهنماند كه هر يك از اين مقامات داراى وظايف خاصى بودند. مثلا ((مقام كلاغ )) مستلزمنوشيدن شراب ((هوم )) و نواختن ((سرود مقامات )) بود. ((مقام همسر)) فقط از آنمردان بود، زيرا زنان حق شركت در اين مراسم را نداشتند. ((همسران )) داراى روبند ياچارقد بودند كه علامت مشعل يا چراغ است . اين علامت مبين فروغ نوين است كه با((ميترا)) خداى روشنائى رابطه دارد. ((مقام سرباز)) يعنى پس از درك اسرار، ورودبه صف سپاهيان خدا است . لباس سربازى به رنگ قهوه اى است . ((مقام شير)) جامهازغوانى رنگ به تن دارد و كفگيرى در دست كه آتش را جابجا مى كند. ((پارسا)) علامتمشخصه اى داشت و آن جامه اى به رنگ خاكسترى بود. ((پيك خورشيد)) جامه اى سرخرنگ ، كمربند زرد با دوگوى آبى داشت . 0پير)) عالى ترين مقام و منصب در آئين((ميترا)) و نماينده وى در زمين است . علامت مخصوص او ((حلقه و عصا)) بود(342). عقايد كلى ميترائيسم ؛ و جايگاه آن در جهان مهرپرستان به بقاى ابدى روح ايمان فراوان داشتند و در انجاماعمال نيك اصرار مى ورزيدند، تا بدين وسيله روح آنان جاودانى شود و جزاى نيك يابند.مهرپرستان در جامع مذهبى خود با نقابى كه علامت درجه آنان بود، حاضر مى شدند. مهرپرستان به تاءثير ستارگان سعد و نحس در سرنوشت انسان معتقد بودند. بهتاءثير رؤ يا در زندگى انسان ايمان كامل داشتند، لذا بهتاءويل و تفسير خواب مى پرداختند. و اين ميراثى است كه از آنان باقى مانده است . علت پيشرفت سريع اين آئين در جهان آن روز، جنبه اخلاقى و عملى آن بود(343). جايگاه آئين مهر در جهان ؛ شايد علت انتقال آئين ميترا از ايران به ديگر جاها،اصل همجوارى مهاجرت ، روابط اجتماعى ، فرهنگى ، اقتصادى و... بوده باشد. اين آئين در آسياى صغير و بين النهرين رشد يافت . كلده در زمان اشكانيان زمين مقدسمهرپرستان گرديد. در بابل معبدى براى مهر بنا كردند. عده اى از مغان به آسياىصغير مهاجرت كردند. بواسطه نفوذ روحانى آنان عقايد آريائى با عقايد سامى (ستارهپرستى كلدانى ) در آميخت . آئين مهرپرستى آن گونه كه اندكى پيش گفته شد، بربخش بزرگى از جهان آن روز نفوذ يافت .ونان و روم را در نور ديد و اروپاى مركزى راتسخير كرد، آئين مسيحيت را تحت الشعاع قرار داد.(344) بقاياى آثار مهرپرستى در ايران ؛ آثار مهرپرستى در ايران معاصر ديده مى شود. خرم آباد لرستان يكى از مركزى بزرگو عمده مهرپرستى ايران باستان بوده است . درحال حاضر در جنوب غربى شهرستان خرم آبادى آثارى از دوران مهرپرستى به چشم مىخورد. در دره مشهور به ((بابا عباسى )) در كنار ((سفيد كوه ))، دخمه اى بر سينهاين كوه وجود دارد كه يادگار دوران مهرپرستى ايرانيان است . اين دخمه داراى چند ستونو چهار ديوار مى باشد. مردم اين منطقه اين دخمه را (كه مدعى اند قبرى در آن وجود دارد(؟)) به ((مقبره بابا عباسى )) مى شناسند. مردم بر اساس اعتقادات كهنى كه دارند،نذورى از قبيل مهره هاى رنگارنگ ، دستبند، نخ و... تقديم مى كنند ودخيل مى شوند .هر چند اثرى از قبر در اين دخمه مشاهده نمى شود، اما باور عامه آن نواحىبر اين است كه ((بابا عباسى )) در اينجا مدفون است .(345) روى ايناصل مى توان گفت كه اين اعتقاد كهن و احترام به اين دخمه ، از يك اعتقاد كهن مهرپرستىرونق داشتند. اغلب مهرابه هاى در دوره ساسانى به صورت آتشكده در آمد و در عصراسلامى تغيير و تحلو كلى يافت . ((آوه )) يا ((آبه )) در فارسى ((گنبد)) راگويند. مانند: سردابه ، گرمابه و... كلمه ((مهرابه )) بعدها به صورت ((مهراب ))يا ((محراب )) نوشته شد. از آنجا كه آئين ((ميترائيسم )) با آئين هاى جديد سازش وتفاهم نداشت ، لذا در ادوار مختلف تاريخى عقيدتى اين سرزمين ، دچار ويرانى و تغييرمى شد. مانند معبد ((مهر)) (ناهيد يا آناهيتا) در شهر ((كنگاور)). خلاصه اين كه : مقبره((بابا عباسى )) بدون شك يك ((معبد مهرپرستى )) است . لرستان آثار ديگرى ازاين آئين كهن آريائى را به يادگار دارد(346). مراسم ((قربانى )) و چگونگى آن ؛ مراسم قربانى در ايران باستان (قبل و بعد از ورود اقوام آريائى ) داراى شرايط وخصوصياتى بوده است . شايد رسم قربانى يك رسم آريائى يا هندى باشد. بهرحال كسانى كه مى خواستند قربانى كنند، بايد حيوان را به مكانى پاك مى بردند، آنرا تزئين مى كردند، تاج گلى بر سر حيوان مى گذاشتند و نيايش و دعاى مخصوصقربانى قرائت مى شد. فردى كه قرباين مى كرد، بايد از خدايان چيزهائى تقاضا مىكرد. اين تقاضا بايد جنبه عمومى مى داشت . پس از پختن قربانى بايد سفره اى از نرمترين گياهان بويژه ((شبدر)) مى گسترد و تمام گوشت قطعه قطعه شده و پخته شدهقربانى را بر روى آن نهاده و سرود خدايان را بر آن زمزمه مى كردند. سپس گوشت رابرده و هر گونه مى خواستند، مصرف مى كردند(347). پارسيان و مادها قربانى را در مكانى بلند انجام مى دادند. آنان آسمان را ((نئوس )) وخورشيد را ((مهر)) مى گفتند. ماه و آتش و زمين و باد و آب را بسيار محترم مى داشتند.آنان ((قربانى )) را با تاجى از گل آراسته ، در مكان پاكى مى كشتند. مغ ( روحانى ) متولى مذهب ، ((قربانى )) را پاره پاره مى كرد و حاضران بهره اىمىگرفتند. هيچ بخشى از ((قربانى )) به ايزدان اختصاص نداشت ، زيراايرانيان براين باور بودند كه خدايان تنها به ((روان و حقيقت قربانى )) نيازدارند. شراب مقدس ودائى در ((ميترائيسم ))؛ نام اين شراب در بسيارى از اديان و مذاهب ديده مى شود. اين شراب نخستين بار در آئينودائى و سپس در برخى اديان ايرانى مطرح شده است . اين شراب از گياه مخصوصى تهيه مى شد. در آئين مهرپرستى اين شراب به ((هوم ))يا ((هائوما)) معروف است كه از گياه مقدسى گرفته مى شد. مهرپرستان معتقد بودندكه با نوشيدن اين شراب ، حالت روحانى يافته و بر اسرار غيبى دست مى يابند. اينشراب به مذهب ((زرتشت )) نيز راه يافت ، آن گونه كه به ((مسيحيت )) هم سرايت كردو ((نان فطير)) و ((شراب )) را پديد آورد. ريشه تاريخى عقيدتى شراب مقدس بهمذهب ودائى مى رسد. به گفته يك محقق آلمانى مهرپرستان به هنگام قربانى براىخدايان ، خود را با ((هوم )) سرمست مى كردند. ((هوم )) شرابى بود كه از عصارهگياهى به همين نام (در نزد هنديان : تم ) ساخته مى شد. هوم همچنين مظهر خدائى بود كهمؤ منان را در جذبه مذهبى گرد هم مى آورده و آنها او را پرستش مى كردند. ايرانيانقبل از زرتشت كه به خدايان خير و شر معتقد بودند، خدايان خير با تقديم شربت هوماتقويت مى كردند. هوم يا هوما شراب مقدسى است كه امروز هم در ميان زرتشتيان وجود دارد.فليسين شاله مى گويد ايرانيان باستان آب مقدسى است كه امروز هم در ميان زرتشتيانوجود دارد. فليسين شاله مى گويد ايرانيان باستان آب مقدسى داشتند كه همان سوماىمذهب ودا بوده است .(348) آئسن ايرانى لرى ((كاست ))؛ قوم ((كاست )) يا ((كوسى )) در لرستان سكنى داشتند. اين قوم ايرانى ، غير آريائىو متمدن ترين مردم روزگار خويش بوده است . اين قوم با عنصر بابلى در آميخت و بر آنقوم سلطه يافت و قرنها حكومت نمود. ((ديا كونف )) محقق شوروى مى نويسد كه قومكوسى يا كاست ها داراى خدايان متعدد بوده اند. وى خدايان مهم اين قوم را شناسائى كردهو مى گويد يكى از اين خدايان ((كاشو)) خداى قبيله ويناى كاستيان شمرده مى شد.ديگرى شيمالى )) الله كوهستان نام داشت ، كه نام ديگر آن ((شيب رو)) بود.((شوكامون )) خداى آتش زيرزمينى و حامى سلاله شاهى بود. خدايان ديگر عبارتبودند از: ((هاربه )) و ((شيخو)) و ((ساخ )) خداى خورشيد يا ((شورياش )).عقايد مذهبى اين قوم در آثار باستانى لرستان مشهود است . اين قوم به يك قدرتآسمانى عقيده داشته اند. كاست ها جزئيان عقايد و آداب خود را در هنرشان منعكس نموده اند.آثار به دست امده نشان مى دهد كه اين قوم بشدت مذهبى بوده است و به دنياى پس ازمرگ مى انديشيده است . اين قوم به دفن اشياء مورد نياز متوفى اقدام مى كرده ، زيراعقيده داشته كه در آن دنيا اين لوازم وى را بكار خواهد آمد. دفن اسب و ارابه و خدمه نمودىاز چنين باورى استوار است . مردان را در قبرستان زنان دفن نمى كرده اند. مردان و زنانگورستان جداگانه اى داشته اند. نقوش بدست آمده حكايت از خدايان اساطيرى دارد كهبه شكل انسان و حيوان ترسيم شده اند؛ ((بت سروش )) كه چند سر دارد، مظهر عدالتبوده است . اين بت پيكره اى از حيوانات گوناگون دارد. الهه مادر ((اشيى )) نام داردكه براى باردارى از آن استمداد مى شده است . بت روسو داراى نقوشى است كه يادآورتصورات قيامت است . قوم كاستى نذورى به معابد و خدايان تقديم مى كرده اند. اشيائىكه از معبد ((سرخ دم )) كوه دشت لرستان به دست آمده نشان مى دهد كه مردم اين نواحىاز مناطق گوناگون بوده اند ولى آداب و مراسم مذهبى واحدى داشته اند. معبد مذكور يكىاز عبادتگاههاى ساكنان لرستان است (349). عقايد قوم سومر و آكاد؛ قوم سومر و آكاد تاريخى بس طولانى دارند كه پيشينه تاريخى عقيدتى آنانبدرستى معلوم نيست . اين دو قوم از قرن نهم قبل از ميلاد به بعد تاريخ مشخصى دارند. سومرى ها در خليجفارس و دو سوى شط العرب (اروند رود) و آكادى ها در طرفشمال شرقى آن زندگى مى كردند. حدود كشور سومر و آكاد كاملا روشن نيست . شهر((اوروت )) و ((اورنيپ بور)) از شهرهاى نامى ((سومر)) بوده اند. ((سيپ )) و((كيش )) و ((بابل )) از شهرهاى مهم ((اكاد)) محسوب مى شدند. اين نظريه كه مىگويد اين دو قوم كشورى واحد داشته اند، اخيرا تقويت شده است . اين اقوام داراى خدايانمتعددى بودهاند. در هر شهرى رب النوع خاصى داشته اند. سومرى ها و آكادى ها سه ربالنوع را مى پرستيده اند: 1 آسو؛ آقاى آسمان . 2 اآ؛ صاحب و مالك دره عميق . 3 بل ؛ رب النوع زمين . غير از اين سه ، اين اقوام به ارواح بد جن ها و... باور داشتند. و براى اين كه از شرورارواح پليد در امان باشند، قربانى مى كردند. خدايان اين دو قوم ، صفات انسانىداشتند. معابد را با خشت مى ساختند و محراب را در جلو قرار مى دادند. روحانيون (كاهنان )مذهبى از قدرت و نفوذ بسيارى برخوردار بودند. روحانيون آنچنان قدرت و سيطره اىداشتند كه به مردم مى گفتند: خدايان مانند پادشاهان زندگى مى كنند، آنان در ميانتجملات بسيار زندگى مى كنندك پس بايد هر چه مى توانيد در بخشيدن زينت الات و...كوتاهى نكنيد. معابد زير نظر روحانيون بود و سرشار از طلا و جواهرات . كليه اينثورتهاى انبوه در اختيار روحانيون قرار داشت . علاوه بر اين ، ذخائر و انبارهاى غله وحبوبات و امتعه گوناگون را در اختيار داشتند. روحانيون به نام خدايان تجارت مىكردند و با ثروت انبوهى كه داشتند، به ريش خلق مى خنديدند. معابد پايگاه تجارت ومعاملات روحانيون بود. عقيده سومرى ها در رابطه با جهان ديگر و عالم پس از مرگتاريك بود. زيرا آنها بر اين باور بودند كه انسان پس از مرگ ، جز درد و گرسنگى وتشنگى چيزى نخواهد يافت . لذا براى سلامتى و حفظ خانواده هميشه به دعامشغول بودند و براى رفع هر گونه شرى قربانى و نذر مى كردند(350) عقايد ((ماد))ها؛ قوم ماد يكى از شاخه هاى قوم اريائى است كه در آذربايجان مستقر گرديده بود. مادهابلحاظ عقيدتى ، فرهنگى و تمدن تحت تاءثير آسورى ها بوده اند. از مذهب اين قوماطلاعات اندكى در دست است . هرودت مى گويد كه مغ ها گروهى از طوايف ششگانه مادبودند، اما چه مذهبى داشته اند، روشن نيست . برخى از محققان بر اين عقيده اند كه شايدمذهب مادها، ((مذهب هرمزپرستى )) بوده است كه مغ ها آن را به خرافات و جادوگرى وساحرى آلودند. زرتشت كه اهل قبيله ماد بود، كوشيد تا آن مذهب را اصلاح نمايد، ولى مغها نگذاشتند، لذا زرتشت مهاجرت نمود و در جائى ديگر مذهب خود را رواج داد. آثارباستانى بدست امده از تمدن ماد، حكايت از عبادت و پرستش در ميان اين قوم دارد.(351) عقايد سكاها؛ قوم سكاها شاخه اى ديگر از قوم آريا است . قوم سكاها كه در زبان هاى اروپائى بهقوم ((سيت )) معروف است ، در ابتدا با ديگر اقوام هند و اروپائى زندگى مى كرده استو بعدها مهاجرت كرده است . رنه گروسه محقق فرانسوى مى گويد گ اين قوم كه با ديگر اقوام هند اروپائى ازجلگه هاى روسيه مهاجرت كرد، سرانجام رو به سوى سيحون و كاشغر نمود و تا خاكچين پيش رفت . تحركات سكاها آخرين مهاجرتقبائل آريائى محسوب مى شود. قوم سكاها، مردمى بدوى صحرانشين و بسيار خشن و خونريز بودند. در ((اوستا)) از اين قوم ياد شده است . كتيبه ها و الواح باستانى بدست امدهاز تمدن ((آشورى ها))، ياد اور نام سكاهاست (700 750 ق .م ). در منابع يونانى نيزاز اين قوم ياد شده است كه : ((سكاها)) در علف زارهاى جنوبى روسيه كنونى مىزيستند. سابقه زندگى اين قوم در كنار سيحون بوده و سپس به روسيه مهاجرت كردهاند. اين قوم آفترى بزرگ و بلائى هولناك براى ديگر اقوام بشمار مى رفته است .اسنادى از قساوت و جنايات اين قوم افسار گسيخته تاريخ در دست است كه حكايت ازبيرحمى فوق تصور اين قوم دارد. ((تورات )) دردى بزرگ از سبعيت اين قوم در سينهدارد: ((... اى فرزندان بنيامين ! از اورشليم فرار كنيد، زيرا بلائى از طرفشمال در حركت است و شكستى عظيم روى خواهد داد. خداوند خدا گويد: اينك قومى از زمين شمال مى آورم . امتى بزرگ از اقصاى زمين بر خواهد خاست ... كمان و نيزه بر خواهند گرفت . ايشانمردمى بيرحم اند... با آواز خود مانند دريا طغيان خواهند كرد...)) هرودت مى گويد: عقيده قوم سكاها بر اين است كه از تمامملل بهتراند و نژاد برترى دارند. آنان در رابطه با نژاد خود مى گويند: در آن زمان كهزمين خالى از سكنه بود، نخستين انسان ك ((تارگى تاى )) نام داشت و پدر او ((زئوس)) و مادرش دختر ((رود بورستين )) بود. ((تارگى )) سه پسر داشت و در آن زمان ازآسمان ((گاو آهن )) و ((زنجير)) و ((تبر)) و ((پياله زرين )) به زمين افتاد. ايناشيا نصيب دو فرزندش نگرديد و تمام آنها به فرزند سوم وى رسيد. آن دو برادرحكومت و پادشاهى روى زمين را به برادر سوم واگذار نمودند. قوم سكاها از نژاد فرزندسوم است كه به مقام سلطنت رسيد. هرودت در رابطه با عقايد و مذهب اين قوم مى گويد:اين قوم ارباب انواع را مى پرستيدند. خدايان آنان عبارت بود از: 1 تابيت نى ؛ رب النوع اجاق خانواده . 2 پاپاى ؛ خداى آسمان . 3 هى توله ؛ خداى آفتاب . 4 آه يى ؛ خداى زمين كه زن آسمان بود. 5 آرهيم پاسا؛ خداى زيبايى 6 ناهيس ماسا؛ خداى دريا. اين قوم براى خدايان خود قربانى نمى كردند و معبد نمى ساختند. از كشتن خوك ونگهداشتن آن خوددارى مى كردند، زيرا در مذهب آنان حرام بود. سكاها وقتى دشمن خود را مىكشتند، خون او را مى آشاميدند. سكاها به تفاءل و گفته هاىفال گيران و جادوگران اعتقاد بسيار داشتند. آنان وقتى پادشاه متوفاى خود را مىخواستند دفن كنند، شكم او را پاره كرده و پس از تخليه امعاء و احشاء وى درون شكم رابا ادويه و كندر پر مى كردند. بدن پادشاه را موميائى كرده و در اطراف كشور مىگرداندند و سپس در مقبره عمومى پادشاهان دفن مى كردند. همراه شاه متوفا يكى از زنانغير عقدى او و ديگر خدمه : آشپز، غلامان و نامه رسان او را با آسب و جواهرات وى دفن مىكردند. ((تورات )) از قوم سكاها به ((ياءجوج و ماءجوج )) ياد كرده و آنان را ازاعقاب ((يافث بن نوح )) معرفى كرده است (352)
|
|
|
|
|
|
|
|