«از حضرت آية اللّه العظمى مكارم شيرازى مدّظلّه»
تحقيقى جديد درباره
رمى جمرات!
ويرايش دوّم با اضافات
و پاسخ به سؤالات
گردآورى:
گروه معارف و تحقيقات اسلامى
مقدّمه:
راه حلّ يكى از مشكلات مهمّ حج
يكى ازمشكلات مهمّ حجّاج، مسئله رمى جمرات است; به خصوص در روز عيد قربان، كه همه براى رمى «جمره عقبه» هجوم مى آورند و در بسيارى از سال ها ضايعات جانىِ بسيارى رخ داده و عدّه زيادى در اطراف جمرات مجروح، يا كشته شده اند و بسيارى از اوقات سر و صورت ها يا چشم ها آسيب ديده است!
بيشتر اين ضايعات به خاطر آن است كه تصوّر عموم، به دنبال فتاوى، بر اين مى باشد كه در رمى جمرات واجب است سنگ ها به آن ستون مخصوص اصابت كند، حال آن كه دليل روشنى بر اين امر وجود ندارد; بلكه دلايلى بر خلاف آن داريم كه نشان مى دهد همين اندازه كه سنگ ها به سوى جمره پرتاب شود و در همان دايره اى كه محلّ اجتماع سنگ هاست بيافتد، كافى است. در واقع «جمره» همان «محلّ اجتماع سنگريزه»هاست; نه آن «ستون»ها!
اين رساله به اين منظور تنظيم شده است كه دلايل علمىِ اين مسئله روشن شود و در معرض ملاحظه انديشمندان اسلام قرار گيرد و بدانيم كه اين ستون ها نه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله) وجود داشته و نه در اعصار ائمه(عليهم السلام); بلكه نشانه هايى است كه بعداً براى محلّ جمرات گذاشته شده است، و گاه چراغى بر بالاى آن نصب مى شد، براى آن ها كه به حكم ضرورت در شب رمى مى كردند.
از همه عزيزان خواننده خواهش مى كنيم تا تمام اين رساله را با دقّت مطالعه نكرده اند، قضاوتى نكنند.
* * *
جمره چيست؟
اصل وجوب رمى جمرات، به عنوان يكى از مناسك حج، از مسلّمات و ضروريات اسلام است و همه علماى اسلام بر اين، اتّفاقِ نظر دارند.
امّا مسئله مهم در باب رمى جمرات اين است كه بدانيم «جمره» چيست، كه بايد سنگ ها را به سوى آن پرتاب كرد؟
آيا جمره همين ستون هاست كه امروز به آن سنگ مى زنند؟ يا آن قطعه زمينى است كه اطراف ستون ها قرار دارد؟ يا هر دو؟ يعنى سنگ به سوى هر كدام پرتاب شود كافى است.
بسيارى از فقها از شرح اين مطلب سكوت كرده اند و به سادگى از كنار آن گذشته اند، ولى گروهى از آنها تعبيراتى دارند كه به خوبى نشان مى دهد «جمره» همان زمين اطراف ستون هاست; همان قطعه زمينى كه سنگريزه ها به هنگام رمى در آن جمع مى شود.
دركتب ارباب لغت و روايات معصومين(عليهم السلام) نيز اشارات گويايى بر اين امر وجود دارد.
بلكه قراين نشان مى دهد كه در عصر رسول الله(صلى الله عليه وآله) و ائمّه معصومين(عليهم السلام) ستونى در محلّ
جمرات وجود نداشته و اگر ستونى در عصر بعضى از معصومين(عليهم السلام) بوده به عنوان نشانه و علامت براى گم نكردن آن محل بوده است و حاجيان سنگ هاى خود را بر آن قطعه زمين مى انداختند و سنگ ها روى هم انباشته مى شد و بدين جهت آن را جمره; يعنى «مجتمع الحصى» [=محل جمع شدن سنگريزه ها] گفته اند; بنابراين كار راحت مى شود و انداختن سنگ به اطراف ستون ها كافى است.
براى پى بردن به اين حقيقت، نخست به سراغ عبارات فقهاى شيعه و اهل سنّت مى رويم، در ادامه كلمات ارباب لغت و سپس روايات اسلامى را بررسى مى كنيم.
* * *
جمره در عبارات فقها
همان گونه كه پيشتر اشاره شد، بسيارى از فقها در توضيح معناى جمره سكوت اختيار كرده اند; ولى گروهى از آنها تعبيراتى دارند كه نشان مى دهد جمره در نظرشان همان قطعه زمين اطراف ستون هاست.
در اينجا متن چهارده كتاب از فقهاى معروف (هفت كتاب از فقهاى شيعه و هفت كتاب از فقهاى اهل سنّت) را مى آوريم كه نشان مى دهد جمره در عصر آنها به همان قطعه زمين اطلاق مى شده است، كه سنگ بر آن پرتاب مى كردند.
الف: اقوال فقهاى شيعه
1 ـ مرحوم سيد ابوالمكارم ابن زهره در كتاب «غُنيه» چنين مى گويد:
«و اذا رمى حصاة فوقعت في محمل أو على ظهر بعير، ثمّ سقطت على الأرض اجزأت... كلّ ذلك بدليل الإجماع المشار اليه; هنگامى كه سنگى بيندازد و آن سنگ در محمل يا روى پشت شتر بيافتد، سپس روى زمين (جمره) قرار بگيرد، كافى است... تمام اينها به دليل اجماعى است كه قبلاً اشاره كرده ايم!».(1)
2 ـ مرحوم علاّمه حلّى، در كتاب «منتهى» مى فرمايد:
«اذا رمى بحصاة فوقع على الأرض ثمّ مرّت على سَنَنها(2) أو اصابت شيئاً صلباً كالمحمل و شبهه ثمّ وقعت في المرمى بعد ذلك اجزأه، لأنّ وقوعها في المرمى بفعله و رميه; هنگامى كه سنگريزه اى بيندازد و روى زمين بيافتد و سپس بغلتد، يا به چيز محكمى مانند محمل يا شبه آن بخورد، سپس در داخل محلّ رمى بيافتد، كافى است; زيرا افتادن در محلّ رمى، با فعل او، و به وسيله او بوده است.»(3)
اين تعبير نشان مى دهد كه محلّ رمى در سراشيبى بوده و اگر سنگ نزديك آن مى افتاد و مى غلطيد و در آن محل مى افتاد، كفايت مى كرده است. اين دليل بر آن است كه ستونى به عنوان «مرمى» (محلّ رمى) مطرح نبوده است.
3 ـ در كتاب «فقه الرضا» چنين آمده است:
«فَإِنْ رَمَيْتَ وَ وَقَعَتْ فِي مَحْمِل وَانْحَدَرَتْ مِنْهُ اِلَى الاَْرْضِ أَجْزَأَ عَنْكَ». و فى ذيله عن بعض النسخ: «وَ إِنْ أَصَابَ إِنْسَاناً ثَمَّ أَوْ جَمَلاً ثُمَّ وَقَعَتْ عَلَى الاَْرْضِ أَجْزَأَهُ; اگر رمى كردى و سنگ تو در محمل افتاد و از آنجا روى زمين (جمرات) قرار گرفت، كافى است.» و در ذيل آن، از بعضى نسخ چنين نقل شده: «اگر سنگ به انسانى كه در آنجاست اصابت كند يا به شترى، سپس بر زمين (جمرات) بيافتد كافى است.»(4)
فقه الرضا خواه مجموعه اى از روايات باشد و يا يك كتاب فقهىِ متعلّق به بعضى از قدما، عبارت بالا شاهد زنده مدّعاى ماست، كه جمرات ستون هايى نبوده; بلكه آن قسمت خاصّ از زمين بوده است. (البتّه قرائن بسيارى در فقه الرضا ديده مى شود كه نشان مى دهد فقه الرضا يك كتاب فقهى است و مربوط به بعضى از بزرگان قدماى ماست ولى در هر دو صورت شاهد بحث ماست.
4 ـ مرحوم علاّمه در «تذكره» مى فرمايد:
«و لو رمى بحصاة فوقعت على الأرض ثمّ مرت على سَنَنها، أو اصابت شيئاً صلباً كالمحمل و شبهه ثمّ وقعت في المرمى بعد ذلك اجزأه، لأنّ وقوعها في المرمى بفعله و رميه... و امّا لو وقعت الحصاة على ثوب انسان فنفضها فوقعت في المرمى فانّه لايجزئه; اگر سنگ را پرتاب كرد و بر زمين افتاد و غلتيد يا اصابت به چيز محكمى; مانند محمل و شبه آن كرد، سپس در محل رمى افتاد، كافى است; چون افتادن در محل رمى، با فعل و رمى او بوده است، و امّا اگر سنگ بر لباس انسانى بيافتد و او لباسش را تكان بدهد و سنگ در محلّ رمى بيافتد كافى نيست. (چون به فعل ديگرى بوده است).»(5)
تعبيرات مختلفى كه در عبارت بالا آمده است، بعضى صراحت دارد (مانند وقعت على الأرض) و بعضى ظهور در مدّعا دارد (مانند وقعت في المرمى) و نشان مى دهد كه محلّ رمى، همان قطعه زمين است.
5 ـ مرحوم شيخ بزرگوار، شيخ طوسى، در كتاب پرارزش «مبسوط» مى گويد:
«فان وقعت على مكان اعلى من الجمرة و تدحرجت اليها اجزأه; هرگاه سنگريزه بر محلّى بالاتر از جمره بيافتد و به سوى جمره بغلتد، كفايت مى كند!»(6)
6 ـ مرحوم يحيى بن سعيد حلّى در كتاب «الجامع للشرائع» مى فرمايد:
«و اجعل الجمار على يمينك و لا تقف على الجمرة!; جمرات را در طرف راست خود قرار بده و روى جمره نايست.»(7)
اگر جمره ستون مخصوصى بود، ايستادن روى آن معنى نداشت; چون هيچ آدم عاقلى براى رمى بالاى ستون نمى ايستد. اين نشان مى دهد جمره قطعه زمينى است كه محلّ اجتماع سنگ هاست،و بايد بيرون آن ايستاد و رمى كرد; نه روى آن.
7 ـ مرحوم صاحب جواهر، از معدود محقّقانى است كه به سراغ توضيح معناى «جمره» رفته و احتمالات متعدّدى درباره جمره ذكر مى كند و عبارتش در پايان بحث نشان مى دهد كه انداختن سنگ در محلّ جمرات را كافى مى داند. عبارت ايشان چنين است:
«ثمّ المراد من الجمرة البناء المخصوص، أو موضعه ان لم يكن، كما في كشف اللثام، و سمّى بذلك لرميه بالحجار الصغار المسمّاة بالجمار، أو من الجمرة بمعنى اجتماع القبيلة لاجتماع الحصاة عندها... و في الدروس انّها اسم لموضع الرمى و هو البناء، أو موضعه، ممّا يجتمع من الحصى، و قيل هي مجتمع الحصى لا السائل منه و صرح علىّ بن بابويه بانّه الأرض و لايخفى عليك ما فيه من الاجمال، و في المدارك بعد حكاية ذلك عنها قال: «و ينبغى القطع باعتبار اصابة البناء مع وجوده، لأنّه المعروف الآن من لفظ الجمرة، و لعدم تيقّن الخروج من العهدة بدونه، امّا مع زواله فالظاهر الاكتفاء باصابة موضعه» و اليه يرجع ما سمعته من الدروس و كشف اللثام الاّ انّه لاتقييد في الأول بالزوال، و لعله الوجه لاستبعاد توقّف الصدق عليه; منظور از جمره، بناى مخصوص «ستون»، يا «محلّ» آن است، در صورتى كه آن بناى مخصوص وجود نداشته باشد، همان گونه كه در كشف اللثام آمده است; و از اين جهت جمره ناميده شده كه با سنگ هاى كوچك، كه نامش «جمار» است رمى مى شود، يا از جمره به معناى اجتماع قبيله گرفته شده، چون محلّ اجتماع سنگ هاست... و در كتاب «دروس» آمده است كه «جمره» اسم است براى محلّ رمى، كه همان «بناى مخصوص» يا «محلّ» آن است; يعنى همان جايى كه سنگ ريزه ها جمع مى شود. و بعضى گفته اند: «جمره» به معناى محلّ اجتماع سنگريزه است، نه محلّى كه سنگريزه ها جريان پيدا مى كند. (يعنى منطقه اى كه سنگريزه ها در آن پخش شده است) و مرحوم «صدوق» تصريح كرده كه جمره همان «زمين» است، و كلام او خالى از اجمال نيست. و در كتاب «مدارك» بعد از نقلِ اين مطلب از صدوق، مى گويد: سزاوار است يقين داشته باشيم به لزوم اصابت سنگ به آن بناى مخصوص، در صورتى كه بنا وجود داشته باشد; زيرا آنچه امروز به عنوان جمره معروف است، همان بنا است، به علاوه يقين به اداى تكليف بدون آن حاصل نمى شود، امّا اگر اين بنا از بين برود ظاهر اين است كه اصابت سنگ به محلّ آن كافى است.»
مرحوم صاحب جواهر بعد از نقل اين عبارات مى فرمايد:
«آنچه از دروس و كشف اللثام نقل شد، به همان مطلبى كه مدارك گفته برمى گردد، ولى شهيد در دروس مقيّد به زوال نكرده (يعنى اصابت به ستون ها و زمين هردو را كافى مى داند، حتّى اگر ستون ها وجود داشته باشد)». صاحب جواهر سپس مى گويد: «شايد صحيح همين باشد; زيرا بعيد است كه صدق جمره (بر زمين) مشروط به وجود ستون ها باشد (بنابراين هر دو كافى است)».(8)
از سخنان پربار مرحوم صاحب جواهر چند نكته به خوبى استفاده مى شود:
الف) خود ايشان تمايل به اين دارد كه اصابت سنگ به ستون ها و زمين، هر دو كافى است، و اين سخن با مقصود ما كه همان كفايت پرتاب سنگ در حوضچه اطراف ستون هاست موافق است.
ب) از كلامى كه از صاحب مدارك نقل كرده، معلوم مى شود كه ايشان براى اصابت سنگ به ستون ها، به دو چيز تمسّك جسته است; نخست اصل اشتغال و احتياط، و ديگر اينكه در زمان ايشان معروف از لفظ جمره همان ستون بوده است.
ولى هيچ يك از اين دو دليل قانع كننده نيست; زيرا وجود ستون ها در عصر ايشان، دليل بر اين نيست كه در عصر معصومين(عليهم السلام) نيز وجود داشته است و قاعده احتياط در اينجا ايجاب مى كند كه هم ستون را رمى كند و هم در محلّ سنگريزه ها بيافتد. بنابراين، سنگ هايى كه به ستون مى خورد و به بيرون پرتاب مى شود كافى نيست و اين مشكل عظيم ديگرى براى حجاج فراهم مى كند كه اصابت به هر دو محل را رعايت كنند.
به علاوه رجوع به اصل احتياط هنگامى است كه دليلى بر وجوب رمى به محلّ سنگريزه ها نداشته باشيم، در حالى كه دليل كافى داريم; زيرا هيچ گونه دليلى بر اينكه «منظور از جمرات ستون هاست» در دست نداريم، بلكه شواهدِ روشن نشان مى دهد كه در اعصار پيشين ستونى وجود نداشته و تنها همان محلّى بوده كه سنگريزه ها روى آن انباشته شده است و اگر ستونى بوده به عنوان علامت و نشانه براى محل جمره بوده است.
* * *
ب: اقوال فقهاى اهل سنّت
تعبيرات برخى از فقهاى اهل سنت نيز گواه بر اين است كه در عصر آنها ستونى وجود نداشته يا اگر وجود داشته علامت بوده است و جمره همان قطعه زمينى است كه سنگ ها را بر آن پرتاب مى كردند:
1 ـ شافعى، يكى از امامان چهارگانه اهل سنّت مى گويد:
«فانْ رمى بحصاة فأصابت انساناً أو محملاً ثمّ استَنَت حتّى اصابت موضع الحصى من الجمرة اجزأت عنه; اگر به هنگام رمى، سنگى پرتاب كند و به انسان يا محملى برخورد نمايد، سپس بغلتد تا به محلّ سنگريزه ها از جمره اصابت كند، كافى است!».(9)
در اينجا به روشنى مى بينيم كه او مسئله غلتيدن سنگ به روى زمين سراشيبى و اصابت آن به محلّ سنگريزه ها را مطرح مى كند و همان را كافى مى داند و اين دليل بر آن است كه ستونى مطرح نبوده است.
2 ـ مالك، يكى ديگر از پيشوايان معروف اهل سنّت، در اين زمينه چنين مى گويد:
«و ان وقعت في موضع حصى الجمرة و انْ لم تبلغ الرأس أجزأ; هرگاه سنگ در محلّ سنگ ريزه هاى جمره بيافتد، هرچند به بالاى آن نرسد (به بالاى سنگريزه ها نرسد) كافى است».(10)
روشن است كه منظور از «رأس» همان «رأس الحصى» و بالاى سنگريزه هاست.
3 ـ محيى الدين نَوَوى، از فقهاى عامّه، در كتاب «روضة الطالبين» مى گويد:
«و لا يشترط كون الرامي خارج الجمرة، فلو وقف في الطرف و رمى الى الطرف الآخر جاز; شرط نيست كه رمى كننده بيرون از جمره بايستد، بلكه اگر در يك طرف جمره بايستد و به طرف ديگر رمى كند كافى است».(11)
اين تعبير به خوبى نشان مى دهد كه جمره دايره اى است كه سنگ ها را بر آن مى اندازند و او لازم نمى داند كه انسان در بيرون اين دايره بايستد، بلكه اگر در يك طرف دايره بايستد و به طرف ديگر دايره سنگ بزند كافى است.
4 ـ نامبرده در كتاب ديگرش «المجموع» مى گويد:
«و المراد (مِن الجمرة) مجتمع الحصى في موضعه المعروف و هو الذي كان في زمان رسول الله(صلى الله عليه وآله)... و لو نحى الحصى من موضعه الشرعي و رمى الى «نفس الأرض» اجزأ، لأنّه رمى في موضع الرمي. هذا الّذي ذكرته هو المشهور و هو الثواب; مراد از جمره همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست در همان محلّ معروف و اين همان چيزى است كه در زمان رسول الله(صلى الله عليه وآله) بوده است (دقّت كنيد). سپس مى افزايد: اگر سنگريزه ها را از آن محل كنار بزنند و سنگ را به آن زمين بيندازند كافى است; زيرا محلّ رمى «همان زمين» است، و اين مطلبى را كه من ذكر كردم در ميان فقها مشهور است و حق نيز همين است».(12)
اين عبارت با صراحت كامل، جمره را همان قطعه زمين مى داند و حتّى ادعاى شهرت مى كند و مى گويد: در زمان پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) نيز همين بوده است. (دقّت كنيد)
5 ـ شهاب الدين احمد بن ادريس، يكى ديگر از فقهاى عامّه، مى گويد:
«فانْ رمى بحصاة... وقعت دون الجمرة و تدحرجت اليها أجزأ; اگر سنگريزه اى بيندازد... و پايين تر از جمره بيافتد، ولى بغلتد و به جمره برسد كافى است!».(13)
6 ـ در كتاب «عمدة القاري في شرح صحيح البخاري» چنين آمده است:
«و الجمرة اسم لمجتمع الحصى، سميت بذلك لاجتماع الناس بها; جمره نام محلّ اجتماع سنگريزه هاست و به خاطر اجتماع مردم در نزد آن، به اين اسم ناميده شده است».(14)
اين سخن نيز صراحت دارد كه جمره همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست.
7 ـ در كتاب «الفقه على المذاهب الأربعة» اين گونه آمده است:
«الحنابلة قالوا: و لو رمى حصاة و وقعت خارج المرمى ثمّ تدحرجت حتّى سقطت فيه اجزأته و كذا ان رماها فوقعت على ثوب انسان فسقطت في المرمى; هرگاه سنگريزه اى پرتاب كند و در خارج محلّ رمى بيافتد، سپس بغلتد و به داخل محل رمى سقوط كند، كافى است. همچنين اگر رمى كند و بر لباس انسانى بيافتد و از آنجا در محلّ رمى سقوط كند، آن هم كافى است».(15)
* * *
اين فتاوى كه نمونه هاى متعدّدى از آن ذكر شد، به قول معروف «ينادي بأعلى صوتها» (با صداى رسا) مى گويد: جمره، ستون نيست، بلكه همان زمينى است كه سنگ ها را بر آن مى انداخته اند.
در تعبيرات فقهاى معروف; اعمّ از عامّه و خاصّه، تعبير به «على الجمرة» و «في الجمرة» و «في المرمى» فراوان ديده مى شود كه نقل همه آنها به درازا مى كشد و اين تعبيرات مؤيّد خوبى است بر اينكه: جمره، به معناى ستونى كه در اعصار بعد پيدا شده، نبوده است; بلكه همان قطعه زمينى بوده كه سنگ بر آن مى انداخته اند; زيرا تعبيربه «في الجمرة»
يا «على الجمرة» تناسب باهمان قطعه زمين دارد; نه ستون ها (دقّت فرماييد).
دو يادآورى لازم
1 ـ به نظر مى رسد بناى ستون فعلى در زمان قدماى اصحاب مطلقا وجود نداشته; و يا اگر بوده به عنوان علامت بوده است زيرا عبارت «مبسوط»(16) به وضوح دلالت بر اين معنى دارد; همچنين كلامى كه از يحيى بن سعيد حلّى در «الجامع للشرائع» در دست داريم كه آن نيز به خوبى شهادت بر اين معنى مى دهد; زيرا مى گويد: «و لا تقف على الجمرة»; «روى جمره نايست.»(17)
به يقين اگر جمره ستونى بود، ايستادن روى آن مطلب مضحكى بود، بلكه منظور اين است كه در يك طرف گودال، يا محلّ اجتماع سنگ ها بايستد; زيرا بعضى از فقها عقيده داشته اند كه مى توان در يك گوشه آن ايستاد و گوشه ديگر را رمى كرد، هر چند بعضى ديگر عقيده دارند كه اين كار جايز نيست.
از كلام «مدارك» نيز استفاده مى شود كه اعتقاد ايشان هم بر اين بوده كه احتمالا ستون ها در زمان هاى گذشته وجود نداشته اند; زيرا مى گويد:
«چون در زمان ما لفظ جمره به همين بنا گفته مى شود، احتياط ايجاب مى كند كه حجاج سنگ را به ستون ها بزنند.»(18)
و شايد او از اوّلين كسانى باشد كه چنين فتوايى داده است.
در كلمات بعضى از فقهاى عامّه، يا زيدى مذهب (البتّه فقهاى متأخّر آنها) نيز اشاره اى به وجود ستون در زمان آنها شده است; از جمله امام احمد مرتضى، كه از فقهاى زيدى قرن نهم است، عبارتى دارد كه نشان مى دهد ستون در زمان او بوده; ولى جالب اينكه تصريح مى كند بعضى از فقها گفته اند: زدن سنگ به ستون ها كافى نيست، و بايد به موضع جمره (محلّ سنگريزه ها) اصابت كند. عبارت او چنين است:
«فانْ قصد اصابة البناء فقيل لايجزي، لأنّه لم يقصد المرمى، و المرمى هو القرار لا البناء المنصوب; هرگاه قصد كند كه ريگ ها را به ستون بزند، بعضى گفته اند كافى نيست; چون قصد «محلّ رمى» نكرده، در حالى كه محلّ رمى زمينى است كه ستون ها بر آن قرار گرفته اند; نه بنايى كه بر آن نصب شده است».(19)
آرى، در كلمات فقهاى خاصّه و عامّه هرچه بيشتر كاوش مى كنيم، بيشتر به اين نتيجه مى رسيم كه محلّ رمى، آن قطعه زمين است و ستون را بعداً به عنوان يك علامت و نشانه ساخته اند.
2 ـ توجّه به اين نكته نيز لازم است كه جمعى از فقهاى متأخّر، رمى محل را نيز كافى دانسته اند; از جمله آنهاست مرحوم شهيد اوّل در كتاب دروس. سخن ايشان چنين است:
«و الجمرة اسم لموضع الرّمى، و هو البناء أو موضعه ممّا يجتمع من الحصى، و قيل: هي مجتمع الحصى لا السائل منه، و صرّح على بن بابويه بأنّه الأرض(20); جمره نام محلّ رمى است و آن ستون مخصوص يا محلّ آن است كه سنگريزه ها در آن جمع مى شود. بعضى نيز گفته اند: جمره فقط نام محلّ جمع شدن سنگها است، و مرحوم صدوق تصريح كرده كه جمره همان زمين است».
ديگر مرحوم فاضل اصفهانى در كشف اللثام است، كه در تفسير «جمره» مى گويد:
«و هي الميل المبنى، أو موضعه; جمره عبارت از ستونى است كه بنا شده، يا محلّ آن ستون».(21)
شهيد ثانى در شرح لمعه نيز در تعريف جمره مى گويد:
«و هى البناء المخصوص أو موضعه و ما حوله ممّا يجتمع من الحصى، كذا عرفه المصنف في الدروس، و قيل هى مجمع الحصى... و قيل هى الأرض; جمره همان بناى مخصوص يا محلّ و اطراف آن است كه سنگريزه ها در آن جمع مى شود، همان گونه كه مرحوم شهيد اوّل در دروس آن را تفسير كرده است. بعضى نيز گفته اند: جمره همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست و بعضى گفته اند: همان قطعه زمين است».(22)
در بحث هاى گذشته، در آخر كلام صاحب جواهر نيز خوانديم كه اين فقيه ماهر، قائل به كفايت اصابت به هر يك از اين دو (محل و بنا) پيدا كرده است.(23)
نكته مهمّى كه در كلام شهيد بود اين است كه مى فرمايد «او موضعه و ما حوله» يعنى يك معنى جمره محل ستون و اطراف آن محل است كه دقيقاً چيزى شبيه حوضچه هاى فعلى مى شود (اين سخن در نظرتان باشد كه در بحث «نقدها» از آن استفاده فراوان خواهيم كرد).
* * *
جمره در كتب ارباب لغت
در متون معروف و مشهور لغت، براى جمره چهار معنى گفته اند:
1 ـ جمره در اصل به معناى «اجتماع قبيله» است و چون جمرات محلّ اجتماع سنگ هاست، آن را جمره ناميده اند.
2 ـ جمره به معناى «سنگريزه» است و چون جمرات محلّ سنگريزه است، به آن جمرات گفته اند.
3 ـ جمره از «جِمار» به معناى «به سرعت دور شدن» است; زيرا هنگامى كه حضرت آدم(عليه السلام) ابليس را در اين محل يافت، او را به وسيله سنگ رمى كرد و شيطان به سرعت از آنجا دور شد.
4 ـ جمره به معناى «قطعه سوزانى از آتش» است (شايد اشاره به قطعه هاى كوچكى است كه گاهى از ميان شعله آتش پرتاب مى شود و شبيه سنگريزه است).
كلمات لغويين:
در اينجا بخشى از كلمات لغويّين را از نظر خوانندگان عزيز مى گذرانيم كه مطلقاً در آن سخنى از ستون نيست:
الف: در «مصباح المنير» (نوشته فيّومى متوفّاى 770) مى خوانيم:
«كلّ شيء جمعته فقد جمّرته، و منه الجمرة و هي مجتمع الحصى بمنى، فكلّ كومة من الحصى جمرة و الجمع جمرات; هر چيزى كه آن را جمع كنى، نام جمره دارد و جمره معروف، همان محلّ جمع سنگريزه ها در منى است و هر توده اى از سنگريزه «جمره» ناميده مى شود و جمع آن جمرات است».
تعبير به «كومه» يعنى توده سنگريزه به خاطر شريفشان باشد.
ب: مرحوم طريحى (متوفّاى سال 1087) در «مجمع البحرين» مى نويسد:
«و الجمرات مجتمع الحصى بمنى، فكلّ كومة من الحصى جمرة و الجمع جمرات و جمرات منى ثلاث; جمرات محلّ اجتماع سنگريزه ها در منى است. هر توده اى از سنگريزه، جمره اى است و جمع آن جمرات است و جمرات منى سه عدد است».
ج: ابن منظور (متوفّاى سال 711) در «لسان العرب» مى نويسد:
«و الجمرة اجتماع القبيلة الواحدة... و من هذا قيل لمواضع الجمار الّتي ترمى بمنى جمرات، لأنّ كلّ مجمع حصى منها جمرة، و هي ثلاث جمرات; جمره به معناى اجتماع يك قبيله است و به همين جهت به محلّ اجتماع سنگ هايى كه در منى پرتاب مى شود، جمرات گفته شده، چون هر توده سنگريزه اى از آن، جمره اى است و آنها سه عدد هستند».
د: ابن اثير (متوفّاى سال 606) در «نهايه» مى گويد:
«الجمار هي الأحجار الصغار و منه سمّيت جمار الحجّ للحصى التي يرمى بها و امّا موضع الجمار بمنى فسمّي جمرة لأنّها ترمى بالجمار و قيل لأنّها مجمع الحصى، الّتي يرمى بها; جمار سنگ هاى كوچك است و به همين جهت به سنگريزه هايى كه در رمى در حج استفاده مى شود «جمار» گفته اند و امّا محلّ سنگريزه ها را در منى به اين جهت «جمره» مى گويند كه سنگريزه (جمار) بر آن مى اندازند. بعضى گفته اند به خاطر آن است كه محلّ جمع شدن سنگريزه هاست».
تعبير به موضع الجمار يعنى محلّ سنگريزه ها به روشنى بر زمين تطبيق مى شود.
هـ : زبيدى (متوفّاى سال 1205) در «تاج العروس في شرح القاموس» مى گويد:
«و جمار المناسك و جمراتها الحصيات الّتي يرمى بها في مكّة... و موضع الجمار بمنى سمّي جمرة لأنّها ترمى بالجمار، و قيل لأنّها مجمع الحصى; جمار مناسك و جمرات سنگ هايى است كه در مكّه رمى مى شود... و محلّ سنگريزه ها در منى را جمره گفته اند; چون با «جمار» (سنگريزه) رمى مى شود و بعضى گفته اند: به خاطر اين است كه محلّ جمع سنگريزه هاست».
از مجموع كلمات فوق و تعبيرات گروه ديگرى از ارباب لغت، استفاده مى شود كه «جمرات» را از اين جهت جمرات گفته اند كه محلّ اجتماع سنگريزه ها بوده است و يا از اين جهت كه «جمار» (سنگريزه) در آنجا انباشته مى شده، و همان گونه كه مى بينيم آنها جمره را به معناى «ستون» نگرفته اند، بلكه به معناى زمينى كه سنگريزه ها در آن جمع مى شود، مى دانند.
اين سخنان علاوه بر اينكه نشان مى دهد در عصر بسيارى از آنها هنوز ستونى ساخته نشده بوده يا اگر بوده به عنوان علامت بوده و علّت نامگذارى جمرات و ريشه لغوى آن را، مسئله اجتماع سنگريزه ها مطرح مى كند.
اين نكته نيز گفتنى است كه به يقين جمرات جزءِ الفاظى نيست كه داراى حقيقت شرعيّه يا متشرّعه بوده باشد. بنابراين، بايد در فهم معناى آن به كتب لغت مراجعه كرد و اطلاق آن بر محل هاى سه گانه; از قبيل اطلاق كلّى بر فرد است و كم كم اين واژه براى آن اماكن «علم» شده است.
هرگاه شهرت در ميان ارباب لغت را حجّت براى اثبات مفهوم بدانيم - كما هو الحق الذى جرت عليه سيرة العقلاء - كه اين يك دليل مستقل مى شود و الاّ مؤيّد ادله ديگر است.
* * *
ستون جمرات از چه زمانى ساخته شده است؟
اين سؤال مهمّى است كه كمتر كسى به جواب آن پرداخته و شايد نتوان پاسخ دقيقى براى آن يافت; ولى قرائن فراوانى كه از كلمات فقهاى خاصّه و عامّه و همچنين از سخنان ارباب لغت استفاده مى شود، نشان مى دهد كه اين ستون ها در عصر پيامبر خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمه(عليهم السلام) و قدماى اصحاب وجود نداشته و در اعصار بعد به وجود آمده است، و يا اگر وجود داشته براى اين بوده كه نشانه و علامتى بر آن محل باشد، امّا به تدريج تصوّر بر اين شده كه بايد ستون ها را رمى كنند و با گذشت زمان اين فكر تقويت شده است.
به هر حال همان گونه كه در بحث هاى پيشين گفتيم، در كلمات بسيارى از فقها آمده است كه رمى بايد به آن زمين باشد و در اين اواخر بعضى به تخيير ميان رمى ستون و رمى زمين قائل شده اند و كم كم بعضى ستون را متعيّن دانسته اند!
گواهى روايات
روايات رمى جمرات در كتاب «وسائل الشيعه» در دو قسمت نقل شده است:
نخست در ابواب «رمى جمره عقبه» در ضمن هفده باب، روايات زيادى درباره احكام جمرات ذكر شده است; ولى در هيچ يك از آنها تفسير و توضيحى درباره جمره و اينكه: جمره ستون است يا محلّ اجتماع سنگريزه ها؟ ديده نمى شود.
و بعد از ابواب ذبح و تقصير، بار ديگر با عنوان «ابواب العود الى منى و رمى الجمار...»، احاديث فراوان ديگرى، طى هفت باب، درباره رمى هر سه جمره با عنوان «اعمال روز يازدهم و دوازدهم ذيحجّه» بيان فرموده، كه در هيچ يك از اين روايات نيز سخنى درباره تفسير جمرات ديده نمى شود.
ولى با بررسى دقيقى كه در مجموع اين ابواب بيست و چهارگانه به عمل آمد، در روايات متعدّدى «اشارات پرمعنايى» ديده مى شود كه نظر ما را تأييد مى كند و نشان مى دهد جمره همان محلّ اجتماع سنگريزه هاست.
به هفت روايت زير توجّه فرماييد:
1 ـ در حديث معتبرى از معاوية بن عمار از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود:
«فَإِنْ رَمَيْتَ بِحَصَاة فَوَقَعَتْ فِي مَحْمِل فَأَعِدْ مَكَانَهَا وَ إِنْ أَصَابَتْ إِنْسَاناً أَوْ جَمَلاً ثُمَّ وَقَعَتْ عَلَى الْجِمَارِ أَجْزَأَكَ; اگر سنگريزه اى پرتاب كردى و در محملى افتاد، يكى ديگر به جاى آن رمى كن. و اگر به بدن انسان و يا شترى خورد، سپس روى جمرات افتاد، كفايت مى كند».(24)
تعبير به «وقعت على الجمار» نشان مى دهد كه جمره همان قطعه زمينى است كه محلّ سنگ هاست; و سنگ ها روى آن مى افتد، در ضمن توجّه داشته باشيد كه بسيارى از ارباب لغت «جمار» را به معناى سنگ هاى ريز تفسير كرده اند; از جمله:
ابن اثير در «نهايه» مى گويد «الجمار هي الأحجار الصغار».
و فيّومى در «مصباح المنير» مى گويد: «و الجمار هي الحجارة».
همچنين ابن منظور در «لسان العرب» مى گويد: «الجمرات و الجمار الحصيات الّتي ترمى بها في مكّة».
بنابراين، افتادن سنگ بر جمار; يعنى افتادن روى سنگريزه ها و همين امر طبق روايت بالا كفايت مى كند.
افزون بر اين، سنگى كه به بدن انسانى يا شترى بخورد، در برگشت، چنان قوّتى ندارد كه به ستون ها اصابت كند (اگر فرضاً آنجا ستونى بوده است)، حدّاكثر آن است كه روى سنگريزه ها مى افتد.
2 ـ در حديث بزنطى (احمدبن محمّدبن ابى نصر) از ابوالحسن (على بن موسى الرضا(عليهما السلام)) مى خوانيم:
«وَ اجْعَلْهُنَّ عَلَى يَمِينِكَ كُلَّهُنَّ وَ لا تَرْمِ عَلَى الْجَمْرَةِ; تمام جمرات را هنگام رمى در طرف راست خود قرار بده و به هنگام رمى روى جمره نايست.»(25)
اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه جمره همان محلّ سنگريزه هاست; زيرا بعضى روى يك طرف آن مى ايستادند و طرف ديگر را رمى مى كردند. امام(عليه السلام) از اين كار نهى مى كند وگرنه هيچ عاقلى روى ستون به هنگام رمى جمره نمى ايستد.
در كلمات فقهاى عامّه، در بحث گذشته نيز به اين معنى برخورد كرديم كه بعضى از آن ها مى گويند: ايستادن روى جمره جايز نيست. (دقّت كنيد)
3 ـ در حديث معتبر ديگرى از معاوية بن عمّار از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود:
«خُذْ حَصَى الْجِمَارِ ثُمَّ ائْتِ الْجَمْرَةَ الْقُصْوَى الَّتِي عِنْدَ الْعَقَبَةِ فَارْمِهَا مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا; سنگريزه هاى جمرات را برگير و به سراغ آخرين آنها كه در نزد عقبه (گردنه) واقع است بيا و آن را از طرف مقابل رمى كن، نه از طرف بالا».(26)
اين تعبير و تعبيرات فقها نشان مى دهد جمره عقبه قطعه زمينى بوده است كه يك طرف آن بلند و طرف ديگرش پايين بوده و به تعبير ديگر، يك طرف آن وادى (درّه) و طرف ديگرش تپّه بوده است و دستور داده شده آن را از طرف وادى، كه در واقع پشت به مكه بوده، رمى كنند، نه از طرف تپّه; (زيرا از روايات ديگرى استفاده مى شود كه پيامبرخدا(صلى الله عليه وآله) چنين كرد).
4 ـ در كتاب «فقه الرضا» آمده است:
«وَ إِنْ رَمَيْتَ وَ وَقَعَتْ فِي مَحْمِل وَ انْحَدَرَتْ مِنْهُ إِلَى الاَْرْضِ أَجْزَأَتْ عَنْكَ; هرگاه رمى كردى و در محمل افتاد و از آنجا به روى زمين غلتيد، كافى است».
و در نسخه ديگرى آمده است:
«إِنْ أَصَابَ إِنْسَاناً ثَمَّ أَوْ جَمَلاً ثُمَّ وَقَعَتْ عَلَى الاَْرْضِ أَجْزَأَهُ; هرگاه به انسان يا شترى كه در آنجاست اصابت كند، سپس بر زمين افتد (و در مرمى قرار گيرد) كفايت مى كند».(27)
پر واضح است كه مراد از اين عبارت، غلتيدن و افتادن در زمين محلّ رمى است. بنابراين، اشكال مرحوم صاحب جواهر كه مى گويد: «حديث مبهم است»، موجّه به نظر نمى رسد.
5 ـ در حديث ديگرى در «فقه الرضا»، درباره چگونگى رمى جمره عقبه چنين آمده است:
«وَ تَرْمِي مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا...; آن را از طرف مقابل رمى كن، و از طرف بالاى جمره رمى مكن!»(28)
اينكه مى گويد: «از روبرو رمى كن، نه از بالا» مفهومش اين است كه: اين قطعه زمين همان گونه كه گفتيم در يك سراشيبى بوده و مستحب اين است كه از طرف پايين آن را رمى كنند نه از بالا، همان گونه كه از فعل پيامبر(صلى الله عليه وآله) نقل شده است.
پرسش: اگر كسى بگويد شايد منظور اين است كه قسمت بالاى ستون را نزن، بلكه پايين آن را رمى كن، چه مى گوييد؟
پاسخ: اوّلاً: اگر منظور اين بود، بايد تعبير چنين باشد: «و لا ترم اعلاها» نه «و لا ترم من اعلاها» (دقّت فرماييد زيرا رمى فعل متعدى است)
ثانياً: تقابل در ميان «تَرْمِى مِنْ قِبَلِ وَجْهِهَا» و «وَ لا تَرْمِهَا مِنْ أَعْلاهَا» دليل آشكارى است بر اينكه منظور آن قطعه زمينى بوده كه از يك طرف پايين بوده و از طرف ديگر بالا; يعنى از طرف پايين (از طرف وادى) رمى كن، نه از طرف بلندى.
و فقه الرضا خواه حديث باشد يا فتوى، شاهد خوبى بر اين مدّعاست، زيرا سخن در فهم موضوع جمره است.
6 ـ در كتاب «دعائم الاسلام» از امام صادق(عليه السلام) شبيه به همين معنى آمده كه فرمود:
«وَ تَرْمِي مِنْ أَعْلَى الْوَادِي... وَ تَجْعَلُ الْجَمَرَةَ عَنْ يَمِينِكَ; از قسمت بلند درّه رمى كن و از بالاى جمره رمى نكن.»(29)
اين تعبير نيز نشان مى دهد كه جمره همان قطعه زمين است كه يك طرف آن بلندتر بوده، و در اين روايت نهى شده است كه از آن طرف رمى كنند، وگرنه كسى روى ستون براى رمى نمى ايستد.
7 ـ در سنن بيهقى از عبدالله بن يزيد نقل شده كه مى گويد: با عبدالله بن مسعود بودم، هنگامى كه به جمره عقبه رسيد، از سمت پايين آن را رمى كرد، به او گفتم:
«النّاس يرمونها مِن فوقها; مردم از بالا آن را رمى مى كنند!»
او گفت: سوگند به خداوند يكتا، اين جاى كسى است كه سوره بقره بر او نازل شد.(30)
يعنى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از طرف پايين آن را رمى مى كرد و در سمت بالاى جمره نايستاد.
در اينجا حديثى وجود دارد كه ممكن است تصوّر شود اشاره بر وجود ستون براى جمرات مى كند.
«عَنْ أَبِي غَسَّانَ حُمَيْدِ بْنِ مَسْعُود، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(عليه السلام)عَنْ رَمْيِ الْجِمَارِ عَلَى غَيْرِ طَهُور، قَالَ: الْجِمَارُ عِنْدَنَا مِثْلُ الصَّفَا وَ الْمَرْوَةِ حِيطَانٌ إِنْ طُفْتَ بَيْنَهُمَا عَلَى غَيْرِ طَهُور، لَمْ يَضُرَّكَ وَ الطُّهْرُ أَحَبُّ إِلَيَّ فَلا تَدَعْهُ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَيْهِ; ابو غسّان حميد بن مسعود مى گويد: از امام صادق(عليه السلام) پرسيديم: آيا مى توان رمى جمرات را بدون وضو انجام داد؟ امام فرمود: جمرات در نزد ما مانند صفا و مروه حيطانى بيش نيست،اگر بدون وضو سعى صفا و مروه كنى ضررى ندارد (اگر جمرات را هم بدون وضو رمى كنى مانعى ندارد) امّا باوضو بودن نزد من بهتر است، تا مى توانى آن راترك نكن».(31)
بعضى از فقهاى متأخّر تصوّر كرده اند حيطان (جمع حائط به معناى ديوار) نشان مى دهد كه در آنجا ديوارى وجود داشته و اين ديوار احتمالاً همان ستون هاى جمرات بوده است.
ولى اين استدلال از چند جهت قابل مناقشه است; زيرا:
اوّلاً: سند حديث ضعيف است; زيرا حميد بن مسعود از مجاهيل است. بنابراين، با حديث مزبور، كه خبر واحد ضعيفى است، نمى توان با آن چيزى را اثبات كرد، در حالى كه روايات سابق، متضافر بودند; به علاوه در ميان آنها حديث صحيح و معتبر نيز وجود داشت.
ثانياً: از نظر دلالت هم اگر برخلاف مطلوب آنها دلالت نكند، بر وفق مطلوب نيست; زيرا:
1 ـ «حيطان» جمع «حائط» به معناى ديوارى است كه دور چيزى را مى گيرد و اين كلمه از ماده «حَوَطَ» و «اَحاطه» گرفته شده است. لذا به باغ هاى محصورى كه اطراف آن را ديوار كشيده اند «حائط» مى گويند.
ابن منظور در «لسان العرب» مى گويد «و الحائط: الجدار لاَِنَّهُ يحوط ما فيه، و الجمع حيطان». «حائط» به معناى ديوار است; زيرا آنچه را در وسط آن قرار دارد، احاطه مى كند و جمع آن «حيطان» است.
جالب اينكه معنى اصلى «حوط» حفظ و نگهدارى چيزى است و به ديوارهايى كه گرداگرد چيزى را مى گيرد حائط گفته اند; زيرا آن را حفظ مى كند. فرق «جدار» با «حائط» در همين است كه حائط در اصل، چيزى است كه گرداگرد را احاطه كند ولى «جدار» به هر ديوارى گفته مى شود.
بنابراين، معنى ندارد كه به ستونى شبيه ستون فعلى جمرات، حائط بگويند، و اگر «حائط» در آنجا بوده، ديوارى شبيه ديوار حوضچه فعلى جمرات بوده كه اطراف آن قطعه زمين مخصوص كشيده شده است، و ارتباطى به ستون ندارد (دقّت بفرماييد).
2 ـ وانگهى تشبيه به «صفا و مروه» معنى خاصّى را در اينجا القا مى كند; زيرا صفا و مروه دو كوه است; يكى كوچك و ديگرى كمى بلندتر و در آنجا ديوارى وجود نداشته است. به علاوه ديوار بودن چه ارتباطى به مسئله وضو دارد، كه مى فرمايد اين هر دو (صفا ومروه، و جمرات) حيطان هستند و نيازى به وضو ندارد.
تصوّر ما اين است كه منظور از حديث بالا اين است كه: صفا و مروه يك محوّطه معمولى است; نه مسجد، مانند جمرات، و هيچ كدام از اين دو حكم خانه كعبه و مسجدالحرام را ندارد، كه وضو گرفتن براى انجام طواف، واجب باشد و براى دخول در مسجد مستحب.
بنابراين حديث مزبور هيچ گونه دلالتى بر وجود ستون در جمرات ندارد، بلكه ممكن است دلالت بر خلاف داشته باشد. به علاوه، همان گونه كه گفته شد، حديث مزبور حديث ضعيفى است كه چيزى را ثابت نمى كند.
البتّه دليل اصلى ما در اين بحث «روايات» است و كلمات بزرگان علما شاهد خوبى بر تأييد مطلب است و كلمات مشاهير ارباب لغت نيز مؤيّد يا دليل ديگرى است. (دقّت كنيد)
نتيجه بحث روايى
گرچه در هيچ يك از رواياتى كه در بالا آورديم، سخنى ازماهيّت «جمره» به ميان نيامده، ليكن از تعبيرات موجود در آنها مى توان اطمينان يافت كه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)و ائمه اهل بيت(عليهم السلام) چيزى جز محلّ اجتماع سنگريزه ها در آن قطعه زمين معيّن از منى وجود نداشته و در زمان فقهاى پيشين خاصّه و عامّه نيز وضع به همين منوال بوده است، و اگر ستونى ايجاد كرده اند به عنوان علامت و نشانه بوده است.
و به تعبير ديگر، ستونى به نام جمره در منى نبوده كه به آن سنگ بزنند; بلكه حجاج سنگ ها را به همان محلّى كه امروز به صورت حوضچه هايى در اطراف جمرات بنا شده است، پرتاب مى كردند.
* * *
نكته:
از تواريخ معروف; مانند تاريخ «مروج الذهب» مسعودى و «تاريخ كامل» ابن اثير استفاده مى شود كه در عصر جاهليّت، قبر بعضى از افراد منفور و خيانتكار را رجم مى كردند.
مسعودى در «مروج الذهب» مى گويد: هنگامى كه «ابرهه» همراه لشكر فيل براى خراب كردن كعبه آمد، نخست به «طائف» رفت.
قبيله «بنى ثقيف» شخصى به نام «ابورغال» را همراه او فرستادند تا راه آسان به سوى مكّه را به او نشان دهد. ابورغال در اثناى طريق، در محلّى به نام «مغمّس» (ميان طائف و مكّه) از دنيا رفت و او را در همان محلّ دفن كردند و بعد از آن، عرب «قبر او را (همه ساله) به خاطر خيانتش سنگسار مى كرد». حتّى اين كار به صورت ضرب المثل درآمد چنان كه يكى از شعرا، كه با فرزدق مخالف بوده، مى گويد:
«اذا مات الفرزدق فارجموه كما ترمون قبر ابي رغال
هنگامى كه فرزدق از دنيا مى رود (قبر) او را رجم كنيد، همان گونه كه قبر «ابورغال» را رمى مى كنيد».
همان مورّخ در نقل ديگرى مى گويد:
بعضى گفته اند: ابورغال كسى بود كه در عصر پيامبر(صلى الله عليه وآله)در مأموريّتى كه از سوى آن حضرت در امر جمع آورى زكات پيدا كرده بود، خيانت كرد. قبيله اش (بنى ثقيف) او را كشتند و هر سال قبرش را رجم مى كردند و در اين زمينه اين شاعر گفته است:
و اَرْجُمُ قبره في كلّ عام كرجم الناس قبر ابي رغال(32)
اين احتمال نيز وجود دارد كه آنها دو نفر بودند; يكى در زمان «ابرهه» و ديگرى در دوران حكومت اسلامى پيامبر(صلى الله عليه وآله) در مدينه.
«ابن اثير» نيز در كتاب معروف «تاريخ كامل» داستان ابرهه و ابورغال را نقل كرده، بعد از ذكر مرگ او در محلّى به نام «مغمّس»، مى گويد:
«فرجمت العرب قبره فهو القبر الّذي يُرجم».(33)
در سفينة البحار، در داستان ابولهب (واژه لهب) آمده است:
بعد از مرگ ابولهب جسد او سه روز گنديده به روى زمين بود; تا اينكه آن را در بعضى از ارتفاعات مكّه (سر راه عمره) زير سنگى دفن كردند و بعد از نشر اسلام قبر او را سنگباران مى كردند!
از اين تعبيرات استفاده مى شود كه عرب، قبل و بعد از اسلام، قبور افراد منفور را رمى مى كردند و ظاهراً آن را از رمى جمرات گرفته بودند و در اين تواريخ نوشته نشده است كه ستونى بر بالاى قبور مزبور ساخته باشند و آن را «رمى» كنند.
اگر واقعاً در آن زمان در جمرات ستونى وجود داشت، مناسب بود كه عرب به همان صورت تقليد كنند.
نمى خواهيم اين مطلب را به عنوان دليلى مطرح كنيم; بلكه تنها به صورت يك مؤيّد محسوب مى شود.
* * *
نتيجه نهايى بحث
از مجموع بحث هاى گذشته چنين مى توان نتيجه گرفت كه:
1 ـ نه تنها دليلى بر لزوم اصابت سنگريزه ها به ستون ها از نظر فقه اسلامى; اعم از فقه شيعه و اهل سنّت در دست نيست; بلكه كفايت رمى ستون ها اگر سنگريزه ها در دايره اطراف ستون ها نيفتد، محل تأمّل است. (دقّت شود).
آنچه مسلّم است كفايت پرتاب سنگريزه ها در همان دايره اطراف ستون هاست.
2 ـ بنابر آنچه در بالا آمد، حُجّاج محترم نبايد به خود زحمت دهند و به استقبال خطرات مختلف بروند و ستون ها را رمى كنند، بلكه به راحتى مى توانند هفت سنگ كوچك به دايره اطراف ستون ها پرتاب كنند و بى درنگ از محل دور شوند و راه را براى بقيّه بگشايند.
3 ـ اگر سنگ ها احياناً به ستون ها بخورد و در پاى آن بيافتد كافى است; ولى تحمّل اين مشقّت لازم نيست.
4 ـ هرگاه از طبقه بالا رمى كنند و سنگ را به حوضچه هايى كه در طبقه بالا قرار دارد پرتاب كنند، كافى است; زيرا حوضچه هاى بالا به صورت قيفى ساخته شده و سنگ ها را به حوضچه هاى پايين منتقل مى كند.
5 ـ سزاوار است همه محقّقان اسلامى اين مسئله را مورد بررسى قرار دهند و هرگاه علماى اعلام شيعه و بزرگان اهل سنّت، پس از بررسى لازم، بر اين مسئله توافق كنند، يكى از مشكلات عظيم حج، كه سبب ازدحام مى شود و بارها
موجب از بين رفتن و يا مجروح شدن گروه زيادى از حجاج عزيز گرديده است، ان شاءالله حل خواهد شد، در عين اينكه عملشان ان شاءالله هماهنگ با اعمال رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و ائمّه هدى(عليهم السلام)خواهد بود والله العالم.
استقبال چشمگير نخبگان و نقدها
بحمدالله استقبال بسيار خوبى از كتابچه «تحقيق جديد درباره رمى جمرات» از سوى علماى بلاد و جمعى از فضلاى حوزه علميه به عمل آمد و نامه هاى فراوانى به عنوان قدردانى ارسال فرمودند كه بدين وسيله از همه آنان تشكّر مى كنيم.
در بعضى از نامه ها نقدها و سؤالاتى مطرح شده كه به اطّلاع حضرت آية العظمى مكارم شيرازى رسيد و ايشان توضيحات و پاسخ هايى كه ذيلا از نظر خوانندگان عزيز مى گذرانيم بيان كردند.
گروه تحقيقات و علوم اسلامى
* * *
سؤال 1:
بعضى از علماى محترم حوزه علميه در دستخط خود نوشته اند: «ما قبول كرديم كه طبق مدارك موجود «جمره» همان قطعه زمين است كه به آن سنگ مى اندازند (نه ستون ها) ولى قدر مسلّم همان مقدار زمينى است كه زير ستون ها قرار دارد و چون دسترسى به زمين زير ستون ها نداريم ناچار به خود ستون ها سنگ مى زنيم. (دقّت فرماييد)
پاسخ:
اوّلا: از بسيارى از روايات و يا كلمات فقهاى شيعه و اهل سنّت استفاده مى شود كه بعضى از حجّاج در گذشته روى يك طرف جمره (دايره اى كه به آن سنگ مى زدند) مى ايستادند و طرف ديگر را سنگ مى زدند (هر چند از اين كار نهى شده است) به يقين اين تعبير در مورد دايره اى كه قطر آن حدود يك متر باشد معنى ندارد بلكه به نظر مى رسد دايره اى چندين مترى بوده كه بعضى در يك طرف آن مى ايستادند و طرف ديگر را مى زدند.
بنابراين بسيار بعيد به نظر مى رسد كه محل رمى فقط مساحت قريب به يك متر مربع باشد كه زير ستون ها قرار دارد بلكه ظاهر اين است جمره به اندازه حوضچه هاى فعلى يا بيشتر بوده است.
در كلامى كه سابقاً از شهيد نقل كرديم تصريح شده «زمين زير ستون و اطراف آن» (دقّت كنيد).
ثانياً: به فرض كه چنين باشد اقرب به آن قطعه زمين، زمين هاى مجاور و اطراف آن است نه ستون هايى كه چندين متر از سطح زمين بالاتر است و اگر بخواهند از طبقه بالا رمى كنند مشكل بيشتر مى شود چرا كه ستون ها در طبقه بالا از زمينى كه زير آن است بسيار دورند.
اگر ملاحظه اقربيت باشد زمين هاى اطراف اقرب است.
ثالثاً: در بعضى از سفرهاى حج - مانند حجة الوداع - بيش از يكصد هزار نفر در خدمت پيامبر(صلى الله عليه وآله) بودند كه هر كدام 21 سنگ به جمره عقبه و 14 سنگ به جمرات ديگر مى زدند و انداختن اين تعداد سنگ روى يك زمين به وسعت حدود يك متر مربع باشد بسيار بعيد است و در عصر ما اگر ميليون ها نفر بخواهند ده ها ميليون سنگ روى زمينى به اين كوچكى بيندازند غير ممكن است.
بنابراين نبايد ترديد داشت كه رمى در داخل دايره حوضچه هايى كه فعلا اطراف ستون ها قرار دارد كفايت مى كند.
سؤال 2 تا 5:
يكى از علماى بافضيلت شهرستان ها كه در «منصب امامت جمعه» نيز انجام وظيفه مى كند در نامه خود چنين مى نويسند:
تحقيق جنابعالى درباره حكم و موضوع متعلّق رمى جمرات را مطالعه كردم، فجزاك الله عن الاسلام و الفقهاء خير الجزاء، ولكن چند نكته براى حقير مبهم است.
1- در بعضى از روايات از جمره «عقبى» تعبير به «عظمى» دارد (وسائل ج 10، ص 67) و اين مى تواند به خاطر بزرگ بودن ستون موجود در آن دوران باشد اين گونه تعبيرات لااقل علم بعدم وجود را غير مقدور مى نمايد.
2- روايت ديگرى در صفحه 171 آمده است «ثم اتت جمرة القصوى التى عند العقبة فارمها من قبل وجهها ولا ترمها من اعلاها الخ» به نظر مى رسد كه در آن محل ستونى بوده است و دستور استحبابى و يا ارشادى به اين است كه آن مقدار از ستون كه مواجه شخص رامى هست رمى شود نه آن مقدارى كه مرتفع است، و اين توجيه در روايت از آنچه جنابعالى در تفسير روايت فرموده ايد مناسب تر به نظر مى رسد.
3- تغييراتى كه در مشاعر حج به وجود آمده است به خاطر حساسيتى كه نسبت به آنها بوده است همواره مورد توجّه تاريخ نويسان بوده است، بنابراين بعيد به نظر مى رسد كه ساخت يك ستون در محل جمره بدون هيچ گونه ذكرى واقع شده باشد.
4- مستحب است انداختن ريگ «خذفاً» باشد و تفسير خذف به اين است كه سنگريزه روى ناخن انگشت اشاره و زير انگشت بزرگ باشد و ريگ انداختن به اين كيفيت مناسبت با ستون مرتفع دارد نه با محل غير مرتفع كه مساوى زمين است!
پاسخ:
1- جمره خواه به معنى ستون ها باشد و خواه به معنى قطعه زمينى كه سنگ به آن پرتاب مى كنند - كما هو الحق - كوچكى و بزرگى براى آن تصور مى شود هرگاه دايره بزرگ تر باشد عظيم تر است و اگر كوچك تر باشد صغيرتر، بنابراين تعبير به «عظمى» در بعضى از روايات هيچ تأثيرى در مسئله مورد بحث ندارد.
2- در مورد روايت «ثم ائت جمرة القصوى...» اگر امام(عليه السلام)مى خواست بفرمايد: «آن مقدارى از ستون كه در مقابل تو مى باشد رمى كن نه بالاى ستون را» بايد بفرمايد «فارم قبل وجهها ولا ترم اعلاها» و به كار بردن كلمه «من» در اينجا درست نيست; زيرا «رمى» بدون «من» متعدى مى شود. گفته مى شود «رميت الجمرة» و نمى گويند «رميت من الجمرة».
نتيجه اين كه «من» در روايت اشاره به محلّى است كه شخص رمى كننده مى ايستد. يعنى در آن طرف بايست كه جمره در برابر توست و در سمت بالاى جمره نايست. (زيرا جمره عقبه در محلى بوده كه يك طرف آن پايين تر و طرف ديگر آن بالاتر بوده است).
3- در مورد سؤال سوم بايد توجّه داشت كه ستون ها را به عنوان علامتى براى محل جمرات ساخته اند و گاه بر بالاى آن چراغ نصب مى كردند بنابراين تغييرى در «مشاعر حج» ايجاد نشده است همان گونه كه الان تابلوهايى براى تعيين حدود مشعر و منى و عرفات نصب كرده اند و هيچ كس نسبت به آن حسّاسيّتى نشان نمى دهد و نمى گويد چرا مشاعر حج را تغيير داده اند.
4- انداختن سنگ به صورت «خذف» (بر وزن حذف كه مشهور در تفسير آن اين است كه ريگ را در ميان انگشت ابهام و ناخن انگشت سبابه بگذارد و پرتاب كند) از مستحباتى است كه غالب فقها به آن فتوى كرده اند ولى اين كار هيچ دلالتى بر وجود ستون ندارد زيرا هم ستون را به صورت خذف مى توان رمى كرد و هم زمينى را كه در اطراف آن است بلكه ما معتقديم اين دستور با نفى ستون ها بيشتر سازگار است زيرا پرتاب كردن سنگ به صورت خذف (مخصوصاً از فاصله 10 يا 15 ذراع كه در روايات آمده است) و اصابت آن به ستون براى اكثر اشخاص مشكل يا غير ممكن است، ولى پرتاب كردن به اطراف ستون به اين صورت براى غالب اشخاص امكان پذير است (دقّت بفرماييد).
بنابراين شاهد مذكور بر خلاف مطلوب گوينده محترم دلالت است.
از همه اينها گذشته به فرض كه اشارات وارده فوق در روايات إشعارى به مسئله ستون داشته باشد هرگز در برابر ادله روشنى كه از روايات و كلمات فقها و كلمات اهل لغت كه صراحت يا ظهور دارد بر اين كه جمره همان قطعه زمينى است كه سنگ بر آن پرتاب مى كنند. مثلا روايات و يا عباراتى داريم كه مى گويد: «اگر سنگ به روى زمين افتاد و غلتيد و در جمره قرار گرفت كفايت مى كند» مقاومت نمى كند.
اين گونه تعبيرات به خوبى نشان ميدهد كه جمره همان قطعه زمين است نه ستون ها.
سؤال 6: بعضى از علماى حوزه در نامه خود مرقوم داشته است: در بسيارى از كلمات فقها در مورد جمرات تعبير به «ارض» ديده نمى شود، سپس بخشى از اين كلمات را ذكر كرده، و چنين نتيجه گرفته اند: «پس همه فقها اعتقاد ندارند كه جمره همان قطعه زمين مخصوص است».
پاسخ:مفهوم اين سخن اين است كه بعضى از فقهاى گرامى درباره موضوع جمرات سكوت كرده اند، و سخنى از «ارض» يا «ستون» نگفته اند و مسلّم است كه سكوت آنها نه چيزى را اثبات مى كند و نه چيزى را نفى مى كند.
سؤال 7: همين نويسنده محترم مى نويسد: چه مانعى دارد ما به «استصحاب قهقرى» كه مورد قبول بعضى از اصوليون است تمسك جوييم و بگوييم امروز اين ستون ها به عنوان جمرات شناخته مى شوند به عقب برمى گرديم و مى گوييم لابد در زمان پيامبر(صلى الله عليه وآله) هم چنين بوده است!
پاسخ: اين استدلال عجيبى است زيرا:
اوّلا: استصحاب قهقرى قطعاً حجّت نيست و كمتر محقّقى به سراغ آن رفته است (جز در مورد مسئله اصالة عدم نقل در باب الفاظ كه آن هم داخل در استصحاب نيست بلكه اصل عقلانى مستقلّى است).
ثانياً: هيچ يك از اركان استصحاب در اينجا موجود نيست زيرا نخستين ركن استصحاب «يقين» است، در حالى ما يقين نداريم كه جمره امروز اين ستون هاست بلكه به شهادت روايات و كلمات فقها و گواهى ارباب لغت يقين به خلاف آن داريم و جمره را همان قطعه زمينى كه سنگ ها را بر آن پرتاب مى كنند مى دانيم.
ركن ديگر آن «شك» است ما شك نداريم كه در عصر معصومين ستونى وجود نداشته و به فرض كه وجود داشته به عنوان علامت و نشانه محل بوده است.
ثالثاً: چرا ما استصحاب متعارف و مورد قبول همه را در اينجا جارى نكنيم و بگوييم قطعاً در زمانى از زمان هاى گذشته اين ستون ها وجود نداشته نمى دانيم كى به وجود آمده، شايد بعد از زمان معصومين(عليهم السلام) به وجود آمده است.
جاى شگفتى است با آن همه شواهدى كه عرض شد چه محلّى براى اين گونه «تكلفات» باقى مى ماند؟!
اين سخن را با كلامى از «محب الدين طبرى» مكّى از علماى اهل سنّت در قرن هفتم به پايان مى بريم:
او درباره محل رمى چنين مى گويد:
«و ليس للرمى حدّ معلوم غير أن كل جمره عليها علم و هو عمود معلق هناك فيرمى تحته و حوله ولا يبعد عنه احتياطاً و حَدَّه بعض المتأخرين بثلاثة اذرع من ساير الجوانب; براى محل رمى حدّ معيّنى نيست جز اين كه بر هر جمره اى ستون معلّقى است كه زير آن و اطراف آن را رمى مى كنند و بعضى از متأخرين حدّ محل رمى را از هر طرف سه ذراع دانسته اند» (يعنى دايره اى به شعاع سه ذراع)(34)
اين سخن نيز براى تأييد مدّعا گوياست.
* * *
ذكر اين نكته نيز لازم است كه يكى از طلاّب محترم جزوه اى در اين زمينه منتشر كرده كه چون در سطحى نبود كه نياز به جواب داشته باشد از آن صرف نظر شد.
شواهد جديدى از كلمات بزرگان فقهاء
پس از پايان اين بحث به فتاواى ديگرى از بزرگان فقهاى خاصّه و عامّه برخورد كرديم كه همگى حكايت از اين دارد كه جمرات ستون هاى فعلى نيستند بلكه قطعه زمينى است كه سنگ بر آن پرتاب مى كنند، و لازم ديديم براى تكميل بحث هاى گذشته آنها را در اينجا بياوريم:
1- مرحوم علاّمه در «قواعد» مى فرمايد:
«لو وقعت على شىء و انحدرت على الجمرد صح; هرگاه سنگ ريزه ها بر چيزى واقع شود و در جمره فرو افتد صحيح است»(35) تعبير به «اِنْحَدَرَتْ عَلى الجَمَرة» به خوبى نشان مى دهد كه جمره همان قطعه زمينى است كه سنگ به آن مى اندازند».
2- ابن فهد حلّى در «محرر» مى گويد:
«لَو وقَعَت على شىء ثُمَّ انحدرت مِنه اِلَى الجَمَرة اَجزأت ايضاً; هرگاه سنگريزه بر چيزى بيافتد سپس از آن به جمره فرو افتد آن هم كافى است».(36)
اين تعبير نيز مانند تعبير علاّمه حلّى دليل بر مقصود است.
3- «ابوالصلاح حلبى» كه در كتاب «كافى» مى گويد:
«فاذا انتهى الى منى فلينزل بها و يات الجمرة العقبة فليقف من قبل وجهها ولا يقف من اعلاها; هنگامى كه حاجى به منى رسيد در آن فرود آيد به سراغ جمره عقبه برود و در برابر آن بايستد و بالاى آن نايستد».(37)
به يقين هيچ آدم عاقلى بالاى ستون نمى ايستد بلكه منظور نهى از ايستادن طرف بالاى آن قطعه زمين است.
4- در «اصباح الشيعه» مى گويد:
«و يستحب ان يقف من قبل وجه الجمرة ولا يقف من اعلاها; مستحب است در مقابل جمره بايستد و طرف بالاى آن نايستد».(38)
اين تعبير نيز مانند تعبيرى است كه در «كافى» آمده بود.
5- در كتاب «شرايع» (از يحيى بن سعيد) مى خوانيم: «فالواجب فيه النية و العدد.... و اصابة الجمرة بها بما يفعله فلو وقعت على شىء و انحدرت على الجمرة جاز...; واجب است در رمى نيّت كند و عدد (هفت) نيز شرط است و بايد به وسيله او به جمره اصابت كند و اگر روى چيزى واقع شود و از آن سرازير گردد و به وسيله آن به جمره برسد كافى است».(39)
6- مرحوم «شيخ الطائفه» در «نهايه» مى فرمايد:
«فان رمى بحصاة فوقعت فى مَحْمِلِه اعاد مكانها حصاة اخرى، فان اصابت انساناً او دابة ثم وقعت على الجمرة فقد اجزأه; هرگاه سنگى بيندازند و در محمل بيافتد بايد به جاى آن، سنگ ديگرى پرتاب كند، و هرگاه به انسان يا حيوانى اصابت كند و روى جمره بيافتد كافى است».(40)
حسن ختام
7- از تمام اين عبارت ها جالب تر و روشن تر عبارتى است كه مرحوم محقق بزرگوار «علاّمه بحرالعلوم» در رساله اى كه در باب «حج و عمره» نگاشته و آن را به نام «تحفة الكرام»(41) ناميده است آمده ذكر كرده. در اين رساله مى خوانيم:
«قال ابن جماعة(42) قال الشافعيّة: ان الرمى مجتمع الحصى، عند بناء الشاخص هناك، لا ما سال من الحصى، و لا البناء الشاخص، فانه بنى علامة على موضع الرمى; ابن جماعه مى گويد: پيروان مكتب شافعى گفته اند كه مرمى محل اجتماع سنگريزه هاست كه در كنار «بناء شاخص» قرار دارد، نه سنگ هاى پراكنده اطراف آن و نه بناى شاخص! زيرا اين بنا براى نشانه محل رمى ساخته شده است. (و نبايد سنگ بر آن زد)»
خوب دقت فرماييد: از اين سخن معلوم مى شود كه حداقل در قرن هشتم و نهم كه «ابن جماعة» در آن مى زيسته ستونى به عنوان «علامت محلّ رمى» در محلّ جمرات بوده كه مردم آن محل را گم نكنند و اين همان چيزى است كه ما سابقاً به عنوان احتمال ذكر كرديم و از عبارت ابن جماعه روشن مى شود كه اين يك واقعيّت است نه احتمال، يعنى ستون هايى كه بعد از زمان پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)در آنجا ساخته اند به عنوان «شاخص و علامت» بوده است نه جمره. (دقّت كنيد)
8- در همان كتاب از «ابن حاجب» كه از فقهاى مالكى قرن هفتم است چنين نقل مى كند:
«و اراد ابن الحاجت بالجمرة رأس المرمى، لا البناء الشاخص; ابن حاجب منظورش اين است كه نوك محل سنگريزه ها را بزند نه ستون شاخص را!»
9- در همان كتاب از ابن العلى مالكى نقل مى كند: «ان بعض المتأخرين من المالكية حذر من الرمى فى البناء الذى هنالك و قال انه لو رمى اليه لم يجزه; بعضى از علماى متأخرين مالكيه مردم را برحذر داشته اند كه سنگ را به بنائى كه در آنجاست نزنند و گفته اند اگر به آن بزنند كافى نيست»! (باز هم دقّت فرماييد)
10- در همان كتاب آمده است: «و قال الشهيد ان لو وقعت على ما هو اعلى من الجمرة ثم استرسلت اجزأت; شهيد اوّل و دوّم (از علماى بزرگ اماميّه) گفته اند هرگاه سنگريزه ها بالاتر از جمره بيافتد سپس بغلتد (و در جمره قرار گيرد) كافى است».
تعبير «ثم استرسلت» گواه روشن ديگرى است بر مطلوب.
نتيجه:
از اين همه تعبيرات فقهاى بزرگ خاصّه و عامه به روشنى استفاده مى شود كه جمره نزد آنان همان قطعه زمينى بوده كه سنگ بر آن پرتاب مى كردند و در زمان آنها يا اصلا ستونى وجود نداشته، يا اگر وجود داشته به عنوان شاخص و علامت بوده تا مردم آن محل را گم نكنند.
و همان گونه كه سابقاً هم اشاره كرديم عكس هاى قديمى جمرات نشان مى دهد كه سابقاً بالاى ستون ها چراغ مى آويختند تا نشانه باشد.
«بنابر اين حجاج مى توانند با فكر راحت سنگ هاى خود را به اطراف ستون هاى موجود - يعنى محل اجتماع سنگريزه ها - پرتاب كنند و به راحتى از آنجا دور شوند».
والله العالم بحقايق احكامه
* پى نوشت ها:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. غنيه، قسم الفروع، صفحه 189.
2. سَنَن (بر وزن بدن) به معناى «طريق» است و «امض على سَنَنك»; يعنى به راه خود ادامه بده. بنابراين، معناى جمله چنين مى شود: سنگريزه به زمين افتاد و به راه خود ادامه داد و در جمره افتاد.
3. منتهى، جلد 2، صفحه 731، چاپ قديم.
4. مستدرك الوسائل، جلد 10، ابواب رمى جمرة العقبة، باب 6، حديث 1.
5. تذكره، جلد 8، صفحه 221.
6. مبسوط، جلد 1، صفحه 369 و 370.
7. الجامع للشرائع، صفحه 210.
8. جواهرالكلام، جلد 19، صفحه 106.
9. كتاب الأم، جلد2، صفحه 213، نشر مكتبة الكليات الازهرية، چاپ اوّل، 1381.
10. المدونة الكبرى، جلد 1، صفحه 325، دارالفكر، 1411.
11. روضة الطالبين، جلد 3، صفحه 115، چاپ سوّم، 1412.
12. المجموع، جلد 8، صفحه 175، مكتبة الارشاد، جدّه.
13. الذخيره، جلد 3، صفحه 276.
14. عمدة القاري في شرح صحيح البخاري، جلد 10، صفحه 90.
15. الفقه على المذاهب الأربعه، جلد1، صفحه 667
16. مبسوط، جلد 1، صفحه 369 و 370.
17. الجامع للشرائع، صفحه 210.
18. مدارك، جلد 8، صفحه 9.
19. شرح الازهار، جلد 2، صفحه 122.
20. دروس، جلد 1، صفحه 428، چاپ جديد.
21. كشف اللثام، جلد 6، صفحه 114.
22. شرح لمعه، جلد 2، صفحه 282.
23. جواهرالكلام، جلد 19، صفحه 106.
24. وسائل الشّيعه، جلد 10، ابواب رمى جمرة العقبه، باب 6،
حديث 1.
25. وسائل الشيعه، جلد 10، ابواب رمى جمرة العقبه، باب 10، حديث 3.
26. وسائل الشيعه، جلد 10، ابواب رمى جمرة العقبه، باب 3،
حديث 1.
27. المستدرك، جلد 10، ابواب رمى جمرة العقبه، باب 6، حديث 1 ـ در مصدر آمده: و إن رميت و دفعت.
28. المستدرك، جلد 10، ابواب رمى جمرة العقبه، باب 3، حديث 1.
29. المستدرك، جلد 10، ابواب رمى جمرة العقبه، باب 3، حديث 2.
30. بيهقى، السنن الكبرى، جلد 5، صفحه 129.
31. وسائل الشيعه، جلد 10، ابواب رمى جمرة العقبه، باب 2،
حديث 5.
32. مروج الذهب، جلد 2، صفحه 78 ـ ذكر اليمن وملوكهاـ.
33. تاريخ كامل، جلد 1، صفحه 284 ـ ذكر امر الفيل ـ.
34. كتاب مرآت الحرمين، صفحه 48.
35. سلسلة الينابيع الفقهية، جلد 8، صفحه 756.
36 سلسلة الينابيع الفقهية، جلد 30، صفحه 437.
37. سلسلة الينابيع الفقهية، جلد 7، صفحه 160.
38. سلسلة الينابيع الفقهية، جلد 8، صفحه 635.
39. سلسلة الينابيع الفقهية، جلد 8، صفحه 635.
40. سلسلة الينابيع الفقهية، جلد 7، صفحه 208.
41. اين كتاب خطى است و نسخه آن در كتابخانه مدرسه فيضيه جزء كتب خطى به ثبت رسيده است.
42. ابن جماعة كنيه دو نفر است كه يكى از علماى شافعى قرن هشتم است (به نام عزالدين محمّد بن ابى بكر) و دوّمى از علماى متعصّب شافعى در قرن نهم است. (به نام عبادبن جماعه).