بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب معاد, حجت الاسلام والمسلمین محسن قرائتى ( )
 
 

بخش های کتاب

     FEHREST -
     14800001 -
     14800002 -
     14800003 -
     14800004 -
     14800005 -
     14800006 -
     14800007 -
     14800008 -
     14800009 -
     14800010 -
     14800011 -
     14800012 -
     FOOTNT01 -
     footnt02 -
     footnt03 -
     footnt04 -
     footnt05 -
 

 

 
 

 

next page

fehrest page

فهرست مطالب  
سخن ناشر
مقدّمه مؤلف
جايگاه معاد
ريشه ها و زمينه هاى فطرى
هدايت صحيح ريشه ها
پاسخ خداوند توسّط پيامبران
راههاى اثبات معاد
مراحل وجود و هستى
الف : امكان معاد
ب : دلائل معاد
دليلاوّل معاد: عدل خدا
دليل دوّم معاد: حكمت خدا
ج : نبود مانع
ايمان به معاد، دفع ضرر احتمالى
نقش ايمان به معاد
نقش معاد در مسائل اقتصادى
نقش معاد در مسائل نظامى
نقش معاد در برخورد با طاغوتيان
نقش معاد در توجّه به محرومان
ايمان به معاد، پشتوانه تمام كمالات
ايمان همراه با ياد معاد
آثار ياد موت و معاد
ياد مرگ در مناجات ها
چرا ياد مرگ نيستيم ؟
1 گريز از مسئوليّت
2 عدم ايمان به قدرت و علم خدا
3 آگاهى نداشتن به زمان قيامت
4 زنده كردن مردگان
5 مرگ ، پايان قدرت خدا و نيستى
سيمايى از مرگ و جان دادن
مرگ از ديدگاه معصومين عليهم السّلام
انواع جان دادن
انواع مرگ
1 مرگ دلها
2 مرگ جامعه ها
3 مرگ سرخ و شهادت
4 مرگ با قصاص واعدام
چرا از مرگ مى ترسيم ؟
چه كنيم تا از مرگ نترسيم
توبه ، ابعاد و شرايط آن
معناى توبه
مراحل توبه
ابعاد توبه حقيقى
شرايط و انواع توبه
همراهى ولايت
راههاى توبه و جبران
برخورد با گناهكار
در آستانه مرگ
سعادت و شقاوت
عوامل بدعاقبتى انسان
وصيّت
شرايط وصيّت
وصيّت هاى نمونه
عمل به وصيّت
احتضار و لحظه مرگ
لحظات جان دادن خوبان
لحظات جان دادن بَدان
آسان جان دادن
ملاقات با اولياى خدا
قبض روح و جان دادن
وظيفه ما بر بالين محتضر
وظايف ما پس از مرگ ديگران
تشييع جنازه
پيام هاى دردناك
غسل ، كفن و دفن
برزخ
بقاى روح
وجود عالم برزخ
زندگى برزخى
تشبيه خواب و بيدارى و مرگ به رانندگى
سؤ ال قبر
از چه مى پرسند؟
از چه كسى مى پرسند؟
لذّت يا عذاب در قبر
ياران برزخى
حالات برزخيان
گوشه اى از عواملعذاب برزخى
عذاب برزخى مؤ منان
گوشه اى از عوامل رفاه و سعادت برزخى
بهره بردارى از اعمال حتّى پس از مرگ
زيارت قبور
در آستانه قيامت و حضور در آن
دميدن در صور
نظام آفرينش در آستانه قيامت
وضع آسمان ها
وضع خورشيد و ماه
وضع ستارگان
وضع زمين و كوهها
امّا كوهها
معاد جسمانى است
شبهه آكل و ماءكول
چگونگى حضور در قيامت
نام ها و اوصاف قيامت
گسستن وسائل و رابطه ها
حساب و حسابرسى در قيامت
سؤ ال از همه كس
سؤ ال از همه اعمال
سؤ ال از هر حالت
محاسبه عمل در هر كجا
سؤ ال يا عدم سؤ ال در قيامت
پرسش هاى اساسى
سؤ الات بى جواب
حسابگر كيست ؟
الف : خداوند
ب : رهبران امّت
ج : وجدان انسان
انواع حساب در قيامت
چيزهايى كه حساب ندارند
حقّ النّاس
گفتگوها در حال حساب
خجالت و شرمندگى
ثبت و كشف اعمال
ثبت اعمال در دنيا
كشف پرونده ها
نيكوكاران و گنهكاران
شادى يا غم
انواع پرونده ها
مراحل و مواقف
دروغگويى در قيامت
حساب و جزاى كارهاى انجام نشده
شاهدان و شاكيان قيامت
شهادت و گواهى شاهدان
شاهدان در قيامت
اوّلين شاهد: خداوند
دوّمين شاهد: انبيا
سوّمين گواه : امامان معصوم عليهم السّلام
چهارمين شاهد: فرشتگان
پنجمين شاهد: زمين
ششمين گواه : وجدان
هفتمين شاهد: اعضاى بدن
هشتمين شاهد: زمان
نهمين گواه : اعمال
شاكيان در قيامت
1 رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله
2 قرآن
الف : شكايت قرآن از هواداران .
ب : شكايت قرآن از مخالفان
3 مسجد
اهميّت و جايگاه مسجد
4 رهبران آسمانى
سيمايى از قيامت
ندامتگاه
چه كسانى حسرت مى خورند؟
اعترافات
اعتراف تنها در دنيا مؤ ثّر است
رحمت خدا در قيامت
ميزان در قيامت
1 ميزان هاى قيامت
2 تعدّد ميزان
3 ميزان براى همه نيست
4 عوامل سنگينى ميزان
صراط
صراط در قيامت
در صراط چه مى گذرد؟
شفاعت
پاسخ به شبهات
چند نكته
ناله ها واستمدادها در قيامت
الف : استمداد از مؤ منان
ب : استمداد از مجرمان
ج : استمداد از شيطان
د: استمداد از ماءموران جهنّم
ه‍ : استمداد از خداوند
پاسخ منفى ، بازتاب عمل خود انسان
سيماى مجرمان و كفّار
وضع عقل
وضع پيشانى و چشم ها
وضع صورت مجرمان
وضع بينى مجرمان
وضع دهان و زبان
وضع دست مجرمان
سرافكندگى مجرمان
وضع گردن مجرمان
وضع دل ها
وضع پهلو و كمر
وضع درونى
وضع پوست
چگونگى حضور در قيامت
جهنّم و عوامل جهنّمى شدن
درهاى جهنّم
وضع جهنّم و آتش
ياد دوزخ و قيامت
گوشه اى از علل عذاب
الف : علل عذاب در قرآن
ب : علل عذاب در روايات
عذاب هاى روحى و روانى
سيماى بهشت و بهشتيان
حوض كوثر
ورود به بهشت
درهاى بهشت
بزرگى بهشت
هواى بهشت
بهشت محل كاميابى
بهشت قابل وصف نيست
نعمت هاى ابدى
بهشت سراى اءمن
صورت بهشتيان
افتخار و دعوت از ديگران
برادرى و صفا
دورى از لغو و بيهودگى
لباس ها و زيورها
ماءموران پذيرايى
خوردنى هاى بهشت
آشاميدنى ها
تفاوت شراب دنيا و شراب بهشت
ظرف ها و نهرها
همسران بهشتى
نمونه هاى ديگر
لذّت هاى معنوى
درجات بهشت
كليدهاى بهشت
محرومان از بهشت
جاودانگى و خلود
تجسّم عمل ، نشان ابديّت
جاودانگى ، لطف الهى است
آنچه بر خداوند لازم است
پايان نامه
سخن ناشر 
با تاءسيس مركز فرهنگى درسهايى از قرآن درسال 75، تاءليفات حجّت الاسلام والمسلمين محسن قرائتى كه به صورت پراكندهتوسط ناشران محترم چاپ و منتشر مى گرديد، جهت تصحيح وتكميل در اختيار اين مركز گذاشته شد و بحمداللّه همه آنها خصوصا مجلّدات اوّليهتفسير نور پس از بازبينى و ويراستارى در مسير نشر قرار گرفت .
كتاب توحيد نيز پس از طىّ مراحلِ بازنگرى ،تكميل مطالب و پاورقى ها و ويراستارى نهايى ، توسط اين مركز منتشر مى گردد.
اميد است كه خوانندگان گرامى ما را از پيشنهادات و نظرات خود بهره مند نموده و مطالبخود را به نشانى : تهران صندوق پستى 586 / 14185ارسال نمايند.
مركزفرهنگى درسهايى ازقرآن
مقدّمه مؤلف 
بسم اللّه الرّحمن الرّحيم
الحمدللّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على سيّدنا محمّد و آله الطاهرين
به لطف خداوند كتاب هاى توحيد، عدل ، نبوّت و امامت در سالهاىقبل در تيراژ فراوانى به چاپ رسيد و توجّهى كهنسل نو در سايه جمهورى اسلامى به مطالعه كتاب هاى معارف اسلامى پيدا كرده است ،مرا بر آن داشت كه كتاب معاد را هم بنويسم .
براى اين منظور يك دوره تمام قرآن و رواياتى را كه درباره معاد بود مطالعه كردم ويادداشت هايى برداشتم و پس از تدريس در برنامه درسهايى از قرآن سيماى جمهورىاسلامى ، با اضافاتى به كمك دوستان تنظيم و اصلاح نمودم و در اختيار چاپ قرار دادم.
خصوصيّات اين كتاب
گرچه درباره معاد كتاب هاى زيادى نوشته شده كه خداوند به نويسندگان وخوانندگان آنها اجر بزرگ مرحمت كند امّا اين كتاب داراى ويژگى هايى است ، از جمله :
1 حدود هفتصد آيه قرآن و سيصد حديث از منابع معتبر شيعه و سنّى در اين كتاب آمده است ،لذا 95 درصد اين كتاب را قرآن و حديث تشكيل مى دهد و اين به خاطر آن است كه غير ازاصل معاد كه بايد با دليل عقل ثابت شود، براى آشنايى با خصوصيات آن جز راه وحىراه ديگرى نداريم .
2 سادگى بيان و قلم كه آن هم لطف خداست ، ضمنا يادآورى مى شود كه آيات و رواياتكمى آزاد ترجمه شده است و در بيان مثل ها چون عنايت به فهم عموم بوده ، از زشت وزيبايى آن پروا نكرده ايم .
3 از آنجا كه در كلاسدارى نياز به مطالب دسته بندى شده مى باشد، اين كتاب براىمعلّمان و همكاران كمك خوبى مى تواند باشد، زيرا مطالب آن به سبك كلاسدارى تنظيمشده است .
4 علاوه بر مثل هاى بسيار مفيد و دسته بندى هاى سودمند، مطالب جديدى با الهام از آياتقرآن در اين كتاب آمده است .
اگر از اين كتاب بهره اى برديد، به رهبران آسمانى درود بفرستيد كه با بيان وحىراه ما را روشن كردند و از علمايى ياد كنيد كه درطول قرنها با خون دل در حفظ ميراث انبيا كوشيدند و بايد ثواب كارمان را (اگرثوابى داشت ) به روح شهدايى نثار كنيم كه با خون پاكشان زمينه نشر اينگونهمسائل را در شعاع وسيعى فراهم كردند.
با سلام به تمام انبيا مخصوصا پيامبر عزيز اسلام و دوازده امام معصوم و جانشينان برحقّ آن بزرگواران و سلام بر امام عزيز رهبر كبير انقلاب اسلامى ايران و سلام براساتيدى كه در خدمتشان درس خواندم و سلام بر شهدا و اسرا و مفقودين جنگ تحميلى وتمام كسانى كه برگردن ما حقّ دارند، اين مقدّمه را به پايان برده و از خداوندمتعال پيروزى حقّ بر باطل و مستضعفان بر مستكبران را خواهانم .
خدايا! فهمِ صاف ، قلمِ روان ، بيانِ ساده و قصد قربت به ما مرحمت فرما تا بتوانيم اينكتاب را همان گونه كه مورد رضايت تو است به پايان برسانيم .
خدايا! اين كتاب را ذخيره آن روزى قرار ده كه در پيرامونش گفتگو كرده ايم .
محسن قرائتى
9/1/63
جايگاه معاد 
معاد، در عقل و فطرت هر انسانى جايگاه قابل توجّهى دارد، زيرا كيست كه نپرسد و يانخواهد بداند كه آينده انسان و جهان چه مى شود؟ پايان عمر و تلاش ما به كجا مىرسد؟ نتيجه و هدف از زندگى چيست ؟ آرى اين سؤ الها براى همه مطرح است .
در پاسخ به اين سؤ ال ها دو جواب داريم :
الف : تمام اديان الهى با استدلالى كه در آينده بيان خواهيم كرد، آينده جهان و انسان ونتيجه كارها و تلاش او را بسيار روشن واميدوار كننده و روح بخش مى دانند، قرآن مىگويد : و اءنّ اِلى ربّك المنتَهى (1) همانا نهايت و پايان به سوىپروردگارت مى باشد.
ب : مكتب هاى مادّى ، آينده جهان و انسان را بن بست ، تاريك ، فانى و نيستى مى دانند و اينديد بسيار خطرناك و ياءس آور است ، علاوه بر اين چنين مكتب هايى هيچ گونهدليل علمى هم براى عقيده خود ندارند.
قرآن دراين باره مى فرمايد: و قالوا ما هِىَ الاّ حياتُنَا الدُّنيا نَموتُ و نَحيى و ما يُهلكُناالاّ الدّهر و ما لَهم بِذلكَ مِن عِلمٍ اِنْ هم الاّ يَظنُّون (2)
كسانى كه ايمان به قيامت ندارند گفتند: زندگى جز همين چند روز دنيا نيست كه ما هم درآن مرگ وحياتى داريم وبعد هم روزگار ما را نابود مى كند.
ولى اين انكار و گفته ها روى علم و دليل نيست ، بلكه تنها يك سرى وَهم و خيالى باطلىاست كه آنها دارند.
ريشه ها و زمينه هاى فطرى 
گرچه افرادى به زبان معاد را نمى پذيرند، ولى ناخودآگاه در عمق جان خود احساسابديّت براى انسان دارند و گاه وبيگاه از خود علامت هايى نشان مى دهند كهدليل آن است كه با وجود مرگ و پوسيده شدن جسم ، حاضر نيستند انسانيّت و شخصيّتواقعى او را نابود و نيست شده بدانند. ما نمونه هايى از اين علامت ها را در اينجا بيان مىكنيم :
1 تمام منكران معاد به قبر نياكان خود احترام مى گذارند.
2 نام شخصيّت هاى مرده را بر روى خيابان ها و مؤ سسات و مدارس و دانشگاه ها و... مىگذارند.
3 همه آنها ميل دارند كه بعد از مرگ نامشان به نيكى برده شود.
4 نام نياكان خود را روى فرزندان خود مى گذارند.
5 گاهى مردگان خود را موميايى مى كنند تا فاسد نشود.
اگر منكران معاد ، مرگ را نابودى انسان مى دانند، اينقبيل اعمال چه توجيهى دارد؟ و چون آنان مردن را نيستى و هيچ مى دانند، پس به گفتهخودشان احترام مرده يعنى احترام هيچ و نام مرده يعنى نام نيستى و چرا براى نيست و هيچشده ، مقبره مى سازند و دسته گل روى قبر مى گذارند و به نام مردگان نامگذارى مىنمايند؟! آرى اينها همه نشان مى دهد كه مخالفان معاد هم دردل يك نوع ايمانى (گرچه بسيار ضعيف ) به بقاى روح ، انسانيّت و شخصيّت انسانىدارند كه با مرگ از بين نمى رود. باز هم كمى توضيح دهيم :
راستى اگر مردن نابودى است ، موميايى كردن مردگان كه درطول تاريخ بوده چه تفسيرى دارد؟
اگر مرگ را نابودى مى دانند، چرا اقوام و نسل ها نام نياكان خود را روى فرزندان خودمى گذارند و به آنان افتخار مى كنند؟ و اگر كسى به قبر پدرشان بى احترامى كند،با او مى جنگند و ساختمان هاى با عظمت بر قبر آن بنا مى كنند و در فرقه هايى حتّىهمراه مردگان خود، طلا، شمشير و لباس دفن مى كنند؟
آيا كسى حاضر است نام هيچ را روى فرزندش بگذارد؟ يا به خاطر لگدى كه به قبرهيچ مى خورد بجنگد؟ يا بر قبر هيچ ساختمان بسازد؟ يا با هيچ ، طلا و شمشير دفن كند؟يا به نام هيچ ، افتخار كند؟ آيا انسان حاضر است در برابر قبر هيچ ، اداى احترامكند؟(3)
آرى ، انسان از درون فطرت خود احساس بقا و جاودانگى مى كند و يكى ازوسائل تشويق را نام نيك در تاريخ مى داند. اين از يك سو و از سوى ديگر يكى ازاحساسات درونى انسان احساس غربت است ، دنيا براى او تنگ است ، با همسر، باغ ومسافرت هم موقّتاً خود را سرگرم مى سازد، ولى پس ‍ از چندى باز از درون احساسكمبود مى كند، همه وسائل رفاه هم او را سير نمى كند، گاهى به فكر خودكشى مى افتد،گاهى مى پرسد هدف آفرينش ‍ چيست ؟ چرامن هستم ؟ تمام اين وسوسه هاى درونى نشانمى دهد كه انسان احساس غربت مى كند و اين جهان با تمام گستردگيش براى او تنگ ، جسمبراى او قفس و دنيا براى او زندان است كه اين احساس نيز يكى از زمينه هاى ايمان بهروزى است كه در آنجا انسان سير مى شود و به تمام آرزوها و اهدافش مى رسد، زيراپاسخ هر نياز و احساس و وسوسه درونى در بيرون موجود است . مثلاًاحساس تشنگى باآب و احساس شهوت با زناشويى و احساس غربت هم با معاد پاسخ داده مى شود.
هدايت صحيح ريشه ها 
هر احساسى كه در نهاد انسان است ، دو گونه مى توان به آن پاسخ داد:
1 پاسخ موقّت ، كاذب و موهوم .
2 پاسخ مستدلّ، دائمى و صادق .
مثلا شخصى كه احساس تشنگى مى كند، هم مى توان او را به چشمه هاىزلال هدايت كرد و هم مى توان او را به سراب و آب نماهايى دروغين معرفى نمود، و ياطفلى كه از درون احساس گرسنگى مى كند، هم مى توان او را به پستان پرشير مادررساند و هم مى توان پستانك خشك را به جاى پستان در دهن او قرار داد.
آرى ، تمام احساس هاى صادقانه را دو گونه مى توان پاسخ داد؛ پاسخى واقعى ودائمى و يا پاسخى كاذب و موقّت .
حضرت على عليه السّلام مى فرمايد: حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله آمدتا مردم را از بندگى بت ها به بندگى خدا و از اطاعت خلق به اطاعت خالق هدايتكند.(4)
بنابراين اصل و اساس ستايش و عشق در انسان وجود دارد كه اگر اينميل درونى به حق هدايت نشود، از موهومات و خرافات سر در مى آورد.
پاسخ خداوند توسّط پيامبران 
تا كنون گفتيم كه همه انسان ها در درون خود احساس جاودانگى وميل به بقا دارند و اين احساس بايد صادقانه و مستدلّ پاسخ داده شود.حال ببينيم پيامبران در اين زمينه چه مى گويند، البتّه ما سيمايى از اين پاسخ ‌ها رانقل و در صفحات آينده ان شاءاللّه استدلال اين پاسخ ‌ها را هم بيان خواهيم كرد، انبيا مىگويند:
1 انسان بيهوده آفريده نشده است ؛ اءفَحَسِبتم انّما خلقناكم عَبَثا(5)
2 در آفرينش انسان هدفى بس بزرگ در كار است و آن انتخاب راه حق از ميان تمام راهها وبندگى و تسليم خدا از از ميان تمام انواع بندگى ها و تسليم ها است ؛ و ما خَلقتُالجِنّ و الانس اِلاّ ليعبدون (6)
3 براى آنكه انسان در هدفش موفق شود، تمام امكانات طبيعى را براى او قرار داده و همهچيز را مسخّرش نموده ايم ؛ سَخَّر لكم ما فى الارض (7)
4 به او بشارت و هشدار داديم كه كار نيك و بد تو در هر شرايط و هر مقدارى كهباشد، زير نظر و مورد حساب قرار مى گيرد؛ فَمَنيَعمل مِثقالَ ذَرّة خيرا يَرَه و مَن يَعمل مِثقالَ ذَرّة شرّا يَرَه (8)
5 انسان در گرو عمل خويش است ؛ كلّ نَفسٍ بِما كَسَبت رَهينَة (9)
6 حتّى از گوش ، چشم و دل انسان واز شنيدنى ها، گفتنى ها و فكر كردنى هابازپرسى مى شود؛ اِنّ السَّمعَ و البَصَر و الفُؤ ادَ كلّ اولئِكَ كان عنهمَسئولا(10)
7 خداوند پاداش نيكوكاران را ضايع نمى كند؛ اِنّ اللّه لايُضيعُ اءجرَ المحسِنين(11)
اين ديدگاه ها، پاسخى است كه انبيا به آن زمينه هاى فطرى مى دهند، البتّه هر يك ازبيانات فوق وابسته به يك سرى دلائل عقلى است كه به خواست خداوند در بخش هاىآينده مطرح كرده وبررسى مى كنيم .
راههاى اثبات معاد 
مراحل وجود و هستى 
براى اثبات هر وجود و موجودى سه شرط و مرحله لازم است :
الف : امكان شدن .
ب : دلائل وقوع .
ج : نبود مانع .
بنابراين بهتر است ببينيم اساساً معاد يك واقعيّت شدنى است يا نشدنى ؟ يعنى آيا ازنظر عقل محال نيست ؟ و بعد از آنكه امكان آن براى ما روشن شد،دليل معاد چيست ؟ زيرا تنها ممكن بودن كافى نيست ، بلكه هر كار ممكنى تادليل و علّت نداشته باشد واقع نمى شود، و در مرحله سوّم بحث دراين است كه مانعىبراى معاد نيست .
اين سه شرط براى معاد نيز وجود دارد كه به ترتيب بيان مى كنيم :
الف : امكان معاد 
در طول تاريخ ، هيچ كس دليل علمى براى نبودن معاد نياورده است وتنها چيزى كهمخالفان معاد زمزمه مى كنندآن است كه مگر مى شود انسانِ مرده اى كه ذرّاتش پوسيده وپخش شده است بار ديگر زنده شود؟ آيا اين محال نيست ؟
پاسخ عقل و قرآن آن است كه بدون شك و ترديد اين كار شدنى است ، زيرا هم در فكرقابل تصوّر است و هم دائماً در شبانه روز نمونه هايى از زنده شدن مردگان را به چشمخود مى بينيم .
گرچه استدلال هاى ما از قرآن است ، ليكن قرآن فكر وعقل ما را دعوت به انديشه مى كند و مى گويد: آيا كسى كه نمونه هاى كارش را هر روزو شب و در هر فصل و سال مشاهده مى كنيد، باز جايى براى استبعاد و انكارعمل و كارى از او وجود دارد؟!
امام جوادعليه السّلام مى فرمايد: خوابيدن و بيدارشدن ، بهترين نمونه اى است كهمردن و زنده شدن را براى ما قابل درك مى كند. آرى مرگ يك خواب طولانى و شديدى بيشنيست .
بهار و پائيز درختان ، نمونه ديگرى از زنده شدن و مردن گياهان است ، در سوره فاطرمى خوانيم : خداست كه بادها را مى فرستد تا ابرها را برانگيزد و آنرا به شهرها ومناطق مرده روانه مى كند و پس از باريدن ، آن شهر مرده را زنده مى كند، سپس مى فرمايد:كذلِكَ النُّشور(12) يعنى زنده شدن مردگان هم مانند زنده شدن درختان وگياهان است .
در جاى ديگر مى فرمايد: و اَحيَينا بِهِ بَلدَةً مَيّتا كذلِكَ الخُروج (13) ما بهواسطه باران شهر مرده را زنده كرديم ، همچنين است خروج شما در قيامت .
بنابراين ، نمونه هاى زنده شدن در آفرينش و جهان هستى هر روز و شب و هرسال و فصل پيش چشم ما مى درخشد و مساءله زنده شدن مرده (با آن همه عظمت ) را براى ماساده و ممكن جلوه مى دهد.
نمونه هاى ديگر براى امكان معاد
قرآن براى اثبات اينكه زنده شدن مردگان كار محالى نيست ، نمونه هاى فراوانى رابيان مى كند، از جمله :
الف : شخصى استخوان پوسيده اى را از ديوار كند و با فشار دست آن را پودر كرد (وبا يك دنيا غرور و نِخوت ) به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله گفت : كيست كهدوباره اين استخوان پوسيده متلاشى شده را زنده كند؟
خداوند به پيامبرش مى فرمايد: قل يُحيِيهَا الّذى اءنشَاءها اوّلَ مَرّة (14) به اوبگو: همان خدايى كه مرتبه اوّل او را آفريده ، بعد از متلاشى شدن هم مى تواند دوبارهآن را خلق كند.
اگر سازنده كالايى بگويد كه من محصول كارخانه ام را باز كرده و دوباره بهممتّصل مى كنم ، سخن گزافى نگفته است ، زيرا ساختن از باز كردن و دوباره بستن مهمتر است .
ب : حضرت عُزيرعليه السّلام (15) در سفرى از كنار آبادى خراب شده اى عبورمى كرد، از روى تعجّب (نه انكار) پرسيد: چگونه خدا اينها را پس از مرگ زنده مى كند؟!خداوند همانجا جان او را گرفت و بعد از صدسال زنده كرد و از او پرسيد: چقدر در اينجا مانده اى ؟ آن پيامبر گفت : يك روز يا نصفروز.
خداوند فرمود: تو صد سال است كه اينجا هستى ، به الاغى كه سوارش ‍ بودى و غذايىكه همراه داشتى نگاه كن و قدرت خدا را درياب كه چگونه الاغ ، مرده و پوسيده و متلاشىشده ، ولى غذايى كه بايد بعد از يكى دو روز فاسد شود، صدسال است كه سالم نگاهدارى شده است ، حالا براى اينكه زنده شدن مردگان را با چشمخود ببينى نگاهى به همين استخوان هاى پوسيده الاغ كن كه در جلو چشم تو آنرا از زمينبلند و گوشت و پوست و روح را به او بر مى گردانيم تا براى آيندگان نشانهودرسى باشد.
آن حضرت زمانى كه هم زنده شدن الاغ و سالم ماندن غذاى صدساله را ديد گفت : مى دانمكه خدا بر هر كارى قدرت دارد.(16)
ج : حضرت ابراهيم عليه السّلام از كنار دريايى مى گذشت ، لاشه اى را ديد كهگوشه اى از آن در دريا و قسمت ديگرش در خشكى قرار داشت و حيوانات دريايى وصحرايى و پرندگان بر سر آن ريخته و هر ذرّه اى از آن را يك نوع حيوانى مى خورد،همين كه اين منظره را ديد از خدا پرسيد: روز قيامت چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟ (درحالى كه ذرّات اين لاشه در دريا و صحرا و فضا پخش شده و هر قسمت بدنش جزو بدنحيوانى گرديده است )
خداوند از ابراهيم پرسيد: آيا ايمان به معاد و قدرت من ندارى ؟ گفت : چرا ولى با مشاهدهعينى ، آرامش دل پيدا مى كنم .
آرى ، استدلال و منطق تنها مغز و فكر را آرام مى كند، ولى تجربه و مشاهدهدل را آرامش مى بخشد.
خداوند به ابراهيم فرمود: چهار نوع پرنده را بگير و پس از ذبح و كشتن ، گوشتشانرا در هم مخلوط كن و بر بالاى چند كوه بگذار و سپس يك يك آن پرندگان را صدا كن وببين چگونه ذرّات مخلوط، از هم جدا شده و در كنار هم قرار مى گيرد و بهشكل پرنده اوّل ساخته مى شود.
حضرت ابراهيم عليه السّلام خروس ، كبوتر، طاووس و كلاغ را گرفت و ذبح نمودو گوشتشان را كوبيده و در هم مخلوط كرد و بر سر ده كوه نهاد، سپس هر يك از آن پرندهها را صدا زد، تمام ذرّات گوشت آنها كه بر سر هر قله كوهى بود، بهممتّصل شد و در برابر چشمان او به صورت همان چهار پرندهكامل در آمدند.(17)
آرى ، خداوند براى امثال حضرت ابراهيم كه در كلاسهاى ابتدايى و متوسطهقبول شده اند، مرحله بالاترى دارد و آنان را به آزمايشگاه هاى مخصوص خود در نظامهستى مى برد، ولى براى كسانى امثال ما كه از پلّه هاىاوّل هم بالا نرفته ايم ، از مقام شهود، حضور، معراج ، ملكوت و يقين خبرى نيست .
بنابراين وسوسه منكران معاد در دو چيز است :
اوّل اينكه آيا مى شود استخوان پوسيده زنده شود؟ و قالوا ءاِذا كنّا عِظاما و رُفاتاءانّا لَمبعوثون خَلقا جَديدا(18) مى گويند: آيا هنگامى كه ما استخوان هاىپوسيده و پراكنده اى شديم ، دگر بار آفرينش تازه اى خواهيم يافت ؟!
دوّم اينكه بر فرض زنده شدن استخوان هاىِ پوسيده ممكن باشد، اين كار توسّط چهكسى انجام خواهد گرفت ؟ فسيَقولونَ مَن يُعيدُنا قُلِ الّذى فَطَركم اوّلَ مَرّة(19) مى پرسند چه كسى دوباره ما را برمى گرداند؟ به آنها بگو: همان خدايىكه بار اوّل شما را آفريد.
كسانى كه اينقدر بهم پيوستن اجزاى متلاشى مردگان و زنده شدن آنها را بعيد مى دانند،چرا در اصل آفرينش شكى ندارند؟ اصل آفرينش كه از دوباره آفريدنمشكل تر است ! اگر يك كارگر ساده خشت مال بگويد كه من خشت خودم را خرد مى كنم ودوباره از نو از همان خاك ، خشت تازه اى مى سازم ، آيا اينقدر تعجّب مى كنند؟! اگر كسىكه هواپيما مى سازد بگويد: من اين هواپيما را باز مى كنم و درهم مى ريزم و دوباره مىسازم ، آيا بايد در سخن او شك كرد؟ هرگز، زيرا بازكردن و بستن به مراتب از ساختاوّل آسانتر است و كسى كه كار مشكلى انجام داد، كار آسان تر را هم مى تواند انجام دهد.(گرچه نزد خدا و قدرت بى نهايت او هيچ چيزمشكل نيست .)
به سراغ قرآن مى رويم كه در اين زمينه مى فرمايد: او خدايى است كه خلق و آفرينش راپديد آورد و سپس آن را باز مى آورد و باز آوردن آسان تر است . هُو الّذى يَبدؤ االخَلقَ ثمّ يُعيدُه و هُو اَهوَنُ عَليه (20)
باز هم چند مثال ساده ديگر بياوريم كه چگونه از ذرّات پخش شده و بى جان ، موجودىجاندار ساخته مى شود:
1 گاو علف مى خورد و از ذرّات علف شير بيرون مى آيد.
2 انسان قطعه نانى ميل مى كند و از درون آن اشك ، خون ، استخوان ، مو، ناخن و گوشتو... ساخته مى شود.
3 بسيارى از پارچه ها از نخى است كه از دل نفت بيرون كشيده شده است .
4 فلزى كه ذوب مى شود، كف هاى درون خود را خارج و بيرون مى ريزد.
5 مَشك دوغى را مكرر تكان مى دهيد، سپس ذرّات پخش شده چربى همه يكجا و بر روى آنجمع مى شود.
چگونه قبول مى كنيد كه دستگاه گوارش گاو بتواند شير را از علف بيرون كشد، انسانبتواند نخ را از دل نفت بيرون آورد و شما بتوانيد با حركتى كه به مشك مى دهيد ذرّاتپخش شده چربى را جمع نماييد، امّا همين كه مى شنويد خدا زمين را حركت مى دهد؛ اِذازُلزِلَت الارضُ زِلزالَها(21) و ذرّات استخوان هاى پوسيده ما را از هر جايى كهباشد يك جا جمع مى كند، قبول نمى كنيد؟
در پايان اين بحث ، چند آيه ساده و كوتاه است را متذكّر مى شوم ، از جمله :
كما بَدَاءكم تَعُودون (22) همان گونه كه شما را در آغاز پديدآورد، زنده مىكند.
و لَقَد عَلِمتُم النَشاءةَ الاُولى فَلولا تَذَكّرون (23) اى منكران معاد! شما كهبه آفرينش نخستين آگاهى داريد، پس چرا پند نمى گيريد و باز لجاجت مى كنيد؟
فَليَنظُرِ الانسانُ مِمّ خُلِق خُلِقَ من ماءٍ دافِق يَخرُجُ من بَين الصُّلبِ و التّرائِب اِنّهعلى رَجعِه لَقادِر(24) بايد انسان بنگرد كه از چه خلق شده ، از آبى جهندهآفريده شده كه اين آب جهنده از ميان كمر و دنده ها بيرون مى آيد. آرى ، خدايى كه شما رااز چنين آبى آفريد از برگردانيدن انسان و دوباره زنده كردنش تواناست .
اءلَيس ذلِكَ بِقادرٍ على اءن يُحيِى المَوتى (25) آيا خدايى كه شما را ازنطفه آفريد، نمى تواند دوباره مردگان را زنده كند؟
اءفَعَيِينا بِالخَلقِ الاوّلِ بل هم فى لَبسٍ من خَلقٍ جَديد(26) مگر ما از خلقتاول وامانده شديم كه آنها از خلقت جديد و دوباره در شك و شبهه افتاده اند.
اءوَلَم يَروا انّ اللّه الّذى خَلَق السّمواتِ و الارضَ قادِرٌ على اءن يَخلُقَ مِثلَهم(27) آيا مشاهده نمى كنند خدايى كه آسمان ها و زمين را آفريد، مى تواندمثل اين مردم را نيز بيافريند؟
اءوَلا يَذكُر الانسان اءنّا خَلقناه من قَبل و لم يَكُ شَيئا(28) آيا كسى كه معادرا باور ندارد به ياد ندارد كه ما از اوّل او را آفريديم در حالى كه هيچ نبود؟
چون بناى اين نوشتار بر فشرده گويى است ، بنابراين از نمونه هاى ديگرى كه درقرآن آمده و از ماجراهايى نظير داستان اصحاب كهف كه بيدارشدن يك عدّه جوانمردخداشناس بعد از 309 سال خواب است ، صرف نظر مى كنيم .
ب : دلائل معاد 
گفتيم كه براى باور به وقوع هر امرى و هر كارشدنى سه مرحله لازم است :اوّل امكان شدن آن است كه توضيح داديم .
دوّمين مرحله علّتِ شدن و يا دلائل معاد است ، زيرا تنها امكان زنده شدن كافى نيست . مثلاًانسان بسيارى از كارها را انجام مى دهد و امكان انجام دادن آن را دارد، ليكن دليلى هم مىخواهد. آرى آب خوردن براى همه ما امكان دارد امّا تا تشنگى نباشد آن را نمى آشاميم ،حرف زدن ، راه رفتن و ساير كارها، انجام همه آنها براى ما امكان دارد، امّا تا علّت ودليلى نباشد انجام نمى دهيم .
بنابراين هر كار ممكنى غير امكان آن ، دليل هم مى خواهد. ما در اينجا به خواست خداونددلائل معاد را فشرده و ساده بيان مى كنيم ، زيرا در اين زمينه مفصلاً كتاب هايى نوشتهشده كه خداوند به نويسندگان و خوانندگان آنها اجر بزرگ عطا فرمايد.
براى معاد دلائل محكمى مى توان بيان كرد كه همعقل و هم قرآن آن را تاءييد فرموده باشد و ما تنها به دودليل اكتفا مى كنيم : يكى عدل خداوند و ديگرى حكمت خداوند.
دليلاوّل معاد: عدل خدا
در قرآن آيات فراوانى به چشم مى خورد كه ازعقل ها و وجدان ها سؤ ال مى كند كه آيا خوبان وبدان با هم مساوى هستند و هيچ تفاوتىنخواهند داشت ؟
اءم نَجعَلُ الّذينَ آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحاتِ كالمفسِدينَ فِى الارض اءمنَجعَل المتّقين كالفُجّار(29) آيا مؤ منين وكسانى كهعمل شايسته انجام داده اند مانند مفسدين قرار داده ايم و آيا متّقين را همچون فجّار وجنايتكاران يكسان قرار مى دهيم ؟!
در جاى ديگر مى خوانيم : اءفَنَجعلُ المسلِمينَ كالمُجرِمين (30) آيا ما مسلمانان راهمچون مجرمان قرار مى دهيم ؟!
اءفَمَن كان مؤ مِنا كمَن كانَ فاسِقاً لايَستَوون (31) آيا مؤ من و فاسق يكسانند؟!هرگز چنين نيست .
اءم حَسِبَ الّذينَ اجْتَرِحوا السّيئاتِ اءن نَجعلهم كالّذين آمَنوا و عَمِلوا الصّالِحات(32) آيا گناهكاران گمان دارند كه ما آنها را همچون مؤ منين و كسانى كهعمل صالح انجام داده اند قرار مى دهيم ؟
چون خداوند عادل است بايد معاد و حسابرسى باشد و چون دنيا محدود است بايد معادباشد واگر قيامت نباشد به عدالت خداوند ضرر مى زند.
توضيح آنكه مردم در برابر فرمان هاى خدا و انبيا دو دسته هستند: عدّه اى موافق وگروهى مخالف . قرآن نيز در بيان اين حقيقت مى فرمايد: فَمِنكُم كافِرٌ و مِنكُم مؤ من(33) بعضى از شما ايمان آورده ايد و گروهى هم كافر شديد.
از سوى ديگر در دنيا يا جزاى واقعى اعمال نيست و يا به ندرت گوشمالى هايى جزئىبه چشم مى خورد، كه اگر باشد به اندازه متعادل نيست و دير يا زود خوبان و بدان ازدنيا مى روند و اگر حساب و جزايى در جاى ديگرمثل قيامت در كار نباشد و با مردن همه نابود شوند، پس عدالت خدا چه مى شود؟ آرى چونخداوند عادل است و در دنيا هم جزاى كافى نيست ، پس بايد در سراى ديگر جزا و پاداشباشد.
پرسش و پاسخ
سؤ ال : چرا خداوند در همين دنيا جزا نمى دهد؟ آيا بهتر نبود معامله نقدى مى شد و هرنيكوكار يا گناهكار در اين دنيا حسابش تصفيه مى گريد تا ديگر نيازى به قيامتنداشته باشيم ؟
اين سؤ ال پاسخ ‌هاى متعدّدى دارد كه ما به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :
پاسخ اوّل : به ديگران هم سرايت مى كند
توضيح آنكه : برفرض من يك سيلى به صورت مظلومى زدم و خداوند در همين دنيا مراكيفر داد و مثلاً دستم فلج شد، هنگامى كه بهمنزل مى روم تمام بستگان كه دست فلج مرا مشاهده مى كنند رنج مى برند، در حالى كهبستگان من گناهى نكرده اند.
آرى ، دنيا جاى سرايت است ، يعنى رنج و خوشى من به ديگران هم سرايت مى كند و در اينصورت اگر جزا در اين دنيا باشد، نوعى بى عدالتى و ظلم است . امّا در قيامت پيوندهاگسسته و هر كسى به فكر خويش است و به گفته قرآن حتّى انسان از فرزند و همسرخود فرار مى كند و فقط در فكر نجات خويش است . در آنجا اگر بلايى بر سر مجرم آمدبه ديگران سرايت نمى كند.
ممكن است بگوييد: پس ما هيچ مجرمى را تاءديب نكنيم ، زيرا بستگانش ناراحت مى شوند؟ولى پاسخ اين است كه هرگاه بخاطر ناراحت شدن چند نفر از بستگان دزد، مثلاً دست اوقطع و يا با شلاق ادب نشود، يك نوع دلهره در كلّ جامعه از طريق افراد فاسد به وجودمى آيد و در اينجا باز بى عدالتى است كه ما به خاطر ناراحت شدن بستگان يك مجرم ،امنيّت كلّ جامعه را به خطر اندازيم و لذا در اين موارد چاره اى نيست كه ما مصلحت جامعه رابر مصلحت افراد مقدّم بداريم .
پاسخ دوّم : مخالف اختيار و آزادى مردم است
اگر خداوند در دنيا پاداش و كيفر دهد، مردم يا از ترس و يا از روى طمع ،عمل بد انجام نمى دهند و خوب مى شوند و اين نوع خوبى قهرى است و چندان ارزش ندارد.انسان بايد مختار و آزاد باشد و گناه نكند.
اگر خداوند به هر فردى كه كار خيرى انجام داد، فلان باغ ، كاخ ،مال و مدرك را در دنيا بدهد، همه مردم زاهد، عابد و مسلمان مى شوند و اين ارزشى ندارد،شرف انسان به آزادى و انتخاب اوست وگرنه عبادت قهرى را ميليون ها ميليون ملائكهداشتند، ولى خدا انسان را آفريد تا در ميان هواها و هوسها و گرايش هاى ضد و نقيض ،يكى را انتخاب نمايد.
انتخاب ، معيار ارزش در اسلام
اساساً قرآن از كسانى بيشتر ستايش مى كند كه در ميان دو راه حق وباطل ، با وجود كشش هايى كه باطل دارد هوسها را زير پا گذاشته ، جاذبه ها را ناديدهگرفته وآنگاه راه خدا را انتخاب نمايند. در اين باره نمونه هاى زيادى در قرآن داريم ،از آن جمله :
1 حضرت يوسفِ زيبا و جوان از يك سو و زليخاى آماده و درهاى بسته از سوى ديگر،ولى او با شعار معاذَ اللّه (34) دامن خود را حفظ مى كند.
2 حضرت ابراهيم عليه السّلام حدود صدسال به انتظار فرزند نشسته و آنقدر دعا كرده تا خداوند فرزندى همچوناسماعيل به او عطا كرده است ، در اين حال فرمان خدا مى رسد كه بايد با دست خودت اينفرزند را در راه خدا ذبح نمائى ! در اينجا حضرت ابراهيم عليه السّلام از طرفىدر فشار عواطف و غريزه فرزند دوستى قرار گرفته واز طرفى نداى خدا را بايد جوابدهد، در اين ميان وظيفه را انجام مى دهد و غريزه را مهار مى كند.
اين است مقام والاى انسانى كه قرآن مى فرمايد: فَلمّا اَسلَما وَ تَلّه لِلجَبين(35) ابراهيم و اسماعيل هر دو تسليم فرمان خدا شدند و حضرت ابراهيم صورتفرزند را براى ذبح بر روى خاك گذارد.
3 حضرت على و فاطمه وحسن و حسين عليهم السّلام در لحظه افطار باكمال نياز و گرسنگى غذاى خود را به فقرا داده و به جاى غذا با آب افطار مى نمايند.درباره اين ايثار و گذشت قرآن مى فرمايد: وَ يُطعِمون الطَّعامَ عَلى حُبّه (36)با كمال نياز طعام خودشان را به ديگران دادند.
4 مردان خدا در دل شب با آن همه جاذبه اى كه خواب دارد، براى استغفار و مناجات با خدااز رختخواب برمى خيزند. قرآن در اين باره مى فرمايد: تَتَجافى جُنوبَهم عَنِالمَضاجِع (37) آنان پهلوى خود را از بستر خواب مى كَنند، و بِالاَسحارِ هُميَستَغفِرون (38) و سحرخيزند و در سحرهامشغول استغفار هستند.
كوتاه سخن آنكه معيار ارزش عمل در بينش الهى آن است كه انسان آنرا باكمال آزادى و از لابلاى جاذبه هاى مادى و كشش هاى غريزى انتخاب نمايد و گرنهارزشى ندارد.
آرى ، اگر انسانى كه داراى زبان است عصبانى شد، كلام بدى نگفت ارزش است ، انسانىكه لال باشد و يا در حال عادّى ناروا نگويد، چندانكمال نيست .
چنانكه گفتيم اگر در دنيا جزا باشد، مردم از ترس يا طمع خوب مى شوند و اين نوعخوبى چندان ارزش ندارد، ولى در اينجا سؤ الى پيش مى آيد و آن اينكه مگر وعده وبشارت به بهشت و هشدار به عذاب و جهنّم ، مردم را از ترس دوزخ و يا طمع به بهشتخوب و درستكار نمى كند؟
در پاسخ مى گوييم : چون بهشت و دوزخ در اين دنيا نيست ، انسان در نيكوكارى و خوبشدن خود اجبارى احساس نمى كند. آرى فرق است ميان كسى كه فردا بدهكارى دارد ياكسى كه بدهى او چندين ماه ديگر است ؛ اوّلى در نگرانى و دلهره است ، ولى دوّمى كه چندماه فرصت دارد، به نوعى آرامش دارد.
همچنين كيفر و پاداش فورى با كيفر و پاداش مدّت دار آن هم مدّت طولانى ، در نوع احساسانسان فرق دارد.
بنابراين خداوند پاداش و كيفر را به تاءخير انداخته تا باكمال آزادى از لابلاى غرائز، هوسها و گرايش ها، راه حق را برگزينند.
پاسخ سومّ: در دنيا امكان جزا نيست
سوّمين پاسخ اين است كه دنيا به خاطر محدوديّت هايى كه دارد، امكان جزا براىنيكوكاران و جنايتكاران در آن نيست .
مثلاً رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله كه باتحمّل رنجهاى فراوان و طاقت فرسا وبا آوردن قرآن و احكام اسلامى ودر سايه تلاشپيگير خود، قرن ها نسل هاى بشر را از گمراهى ، شرك ،جهل و تفرقه نجات داد، در دنيا چه خيرى مى توان به او داد كه جبران همه آنها باشد؟!آيا غذايى بهتر از عسل و كباب ، فرشى بهتر از ابريشم و مَركبى بهتر از هواپيما وامثال آن داريم ؟ آيا اينها همان چيزهايى نيست كه گاهى جنايتكاران هم مورد استفاده خودقرار مى دهند؟ پس پاداش پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در دنيا چه خواهد بود؟ آياشهيدى كه براى هدف مقدّسى از جان خود گذشته ، اكنون در دنيا هست تا به او جزابدهيد؟
به علاوه گاهى جنايتكارانى پيدا مى شوند كه صدها بلكه هزاران نفر بى گناه را مىكشند، چگونه در دنيا مى توان چنين فردى را به كيفر رساند؟ بر فرض او را اعدام كنيم، قتل او در برابر يك نفر از هزاران اشخاصى است كه كشته است ، پس خون باقى بىگناهان چه مى شود؟
كيفر در دنيا
شكّى نيست كه جزاى كلّى بايد در سراى ديگر باشد و اين با بعضى از كيفرهاى موقّتويا گوشمالى هايى كه به بعضى در دنيا داده مى شود، منافات ندارد و در آيات متعدّدىاز قرآن نمونه هايى از جزاى دنيوى مجرمان بيان شده است ، نظير: ظَهَر الفَسادُ فِىالبَرّ و البَحر بِما كَسَبت اءيدِى النّاس لِيُذيقَهم بَعض الّذى عَمِلوا لَعلّهم يَرجِعون(39) به خاطر كار مردم در دريا و خشكى فساد پديد آمده تا خدا سزاى بعضى ازاعمالشان را به ايشان بچشاند، شايد از گناه باز گردند.
همچنين آيات فراوانى داريم كه در باره مجرمان مى فرمايد: لَهم فِى الدّنيا خِزىٌدر دنيا نيز براى گناهكاران ذلّت و خوارى و شرمندگى است ، ليكن اين جزا در حقيقتگوشه و جزئى از كيفرى است كه بايد ببيند.
بد نيست در اينجا به چند آيه كوتاه در اين زمينه اشاره كنيم :
قرآن مى فرمايد: لَهم عَذابٌ فِى الحَيوةِ الدّنيا و لَعذاب الا خرة اءشقّ(40)براى آنها در دنيا عذاب است ، ولى عذاب روز قيامت سخت تر است .
در آيه ى ديگر بعد از آنكه مى فرمايد: هر كه از ياد ما اعراض كند او را به زندگىو روزگار سختى در دنيا گرفتار مى كنيم ، چنين ادامه مى دهد: و لَعَذاب الا خرةِ اَشدُّواَبقى (41) عذاب روز قيامت سخت تر و پايدارتر است .
در جاى ديگر مى خوانيم : ولَنُذيقنَّهم من العذاب الاَدنى دون العذاب الاكبر لعلّهميَرجِعون (42) ما حتما عذاب نزديك را زودتر از عذاب بزرگ به آنها مى چشانيمتا شايد به فكر راه خطاى خود افتاده وبرگردند.
درباره كسانى كه بدون دليل و برهان (فقط به خاطر تكبّر در برابر حق ) هر چه مىشنوند انكار كرده و شانه بالا مى اندازند مى فرمايد: لَه فِى الدّنيا خِزىٌ و نُذيقهُيَومَ القيامَةِ عَذابَ الحَريق (43) به اين افراد پر مدّعاى بى علم ، هم در دنيا خوارىو هم در قيامت عذاب سوزانى مى چشانيم .
باز در جاى ديگر چنين مى خوانيم : لِنُذيقَهم عَذابَ الخِزىِ فى الحَيوة الدّنيا ولَعذابُ الا خِرَةِ اَخزى (44) ما براى قوم عاد كه در برابر پيامبرشان تكبّرورزيدند بادى شديد و سرد آنهم در روزهاىِ شوم و ناگوار فرستاديم ، ليكن اينگوشه اى از جزاى تكبّرشان است وعذاب خواركننده تر را در قيامت مى چشند.
البتّه در روايات متعدّدى نيز جزاى دنيوى به چشم مى خورد از جمله : در حديث مى خوانيم :هر كه براى ديگرى چاهى بكند خودش در آن واقع مى شود و خداوند جزاى بى احترامىبه والدين و ظلم به مردم و كفران خدمات مردم را در همين دنيا داده و به قيامت حواله نمىدهد.(45)
پاداش در دنيا
همان گونه كه كيفر و عذاب واقعى در قيامت است ، همچنين پاداش ‍ اصلى وكامل در قيامت است ، چون دنيا براى پاداش نيكوكاران نيز كوچك است ، ولى منافاتى باپاداش و ثواب در دنيا ندارد.
در اينجا نيز نمونه هايى از آن را نقل مى كنيم :
در سوره آل عمران بعد از بيان شهامت و استقامت رزمندگانى كه هوادار انبيا بودند مىفرمايد: فَاءتاهُم اللّهُ ثَوابَ الدّنيا و حُسْنَ ثَوابِ الا خِرة (46) خداوند بهآنان هم ثواب دنيا و فتح و پيروزى مرحمت فرمود و هم پاداش نيك آخرت را.
در باره حضرت ابراهيم عليه السّلام نيز چنين مى خوانيم : وَ آتَيناهُ فِى الدّنياحَسَنة ما در دنيا به ابراهيم نيكى عطا كرديم .
درباره پيامبران بزرگوار و طرفدارانشان مى خوانيم : اِنّا لَنَنصُرُ رسُلَنا والّذينآمنوا فِى الحَيوةِ الدّنيا(47) ماپيامبران خويش و كسانى را كه ايمان آورده اند درهمين دنيا يارى مى دهيم .
همانطور كه گفتيم در دنيا امكان و ظرفيّت پاداش نيست و اگر در آياتى سخن از پاداشيا كيفر در دنيا مى شود تنها گوشه و نمونه اى از پاداش و كيفر است ، ولىاصل جزا و پاداش در قيامت است .
پاسخ چهارم : نظام زندگى بهم مى خورد
جواب ديگر از آيه 61 سوره نحل استفاده مى شود كه مى فرمايد: ولو يؤ اخِذُ اللّهُالنّاسَ بِظُلمِهم ما تَرَك عَليها مِن دابّةٍ و لكن يُؤ خّرهم الى اءجَلٍ مُسمّىً(48) اگرخداوند مردم را بخاطر ظلم و گناهشان كيفر دهد، هيچ جنبنده اى را بر زمين باقى نخواهدگذارد، ليكن خداوند زود كيفر نمى دهد و تا مدّتى كه خودش مى داند به آنها مهلت داده وكيفر را تاءخير مى اندازد.
نظير همين آيه را در سوره فاطر مى خوانيم : ولَو يُؤ اخِذُ اللّهُ النّاسَ بِما كَسَبوا ماتَرك على ظَهرِها مِن دابّة (49) هر گاه خدا بخواهد در دنيا جزا بدهد، هيچ كس وجنبنده اى روى زمين باقى نخواهد ماند و اساساً نظام زندگى بشر بهم خورده و پروندهانسان و زندگى او در زمين خاتمه مى يابد.
بنابراين چون حكمت و اراده خدا بر آن است كه موجودى آزاد و انتخابگر به نام انسانبراى مدّتى روى زمين زندگى كند بايد به خلافكاران هم مهلت دهد وگرنه هر گاهخلافى شد اگر خداوند هلاك كند، بشرى باقى نخواهد ماند، كيست كه در برابر ذاتمقدّس او خلافى نكرده باشد؟ و مگر بى ادبى وگناه در برابر فرمان او جزايى كمتر ازنابودى دارد؟
پاسخ پنجم : كيفر در دنيا كم لطفى است
گر چه گوشمالى ها و كيفرهاى موقّت در دنياعامل هوشيارى و توجه و زنگ بيدار باش است ، امّا اگر بطور كلّى در دنيا هر گناهكارىبه كيفر برسد كم لطفى است ، زيرا شايد اين گناهكار توبه كند و خلافكارى خود رااصلاح نمايد و حقّى كه كتمان كرده افشا نمايد، چقدر ما نمونه هايى از گناهكاران را ديدهيا شنيده ايم كه توبه كرده و دست از گناه برداشته اند؟ و حتّى جنايتكارانى در آخرينفرصت ها و نزديك مرگ تغيير مسير داده اند، بنابراين آيا بهتر نيست انسان ضعيفى كهاسير شهوت ها و هوسها مى باشد و در دام شيطان ها قرار گرفته است تا پايان عمربه او مهلت داده شود تا شايد با يك جرقّه همچون حُر عوض شود، گرچه بعضى از اينمهلت الهى سوء استفاده كنند و به ظلم وگناه خود ادامه دهند، ليكن در جمع به نفع انساناست . بنابراين لطف خدا اقتضا دارد كه انسان در دنيا كيفر نشود و تا هنگام مرگ به اومهلت توبه و جبران خطاها داده شود.
پاسخ ششم : گاهى كيفر و پاداش فورى عادلانه نيست
پاداش و كيفر زمانى عادلانه خواهد بود كه تنها به خودعمل توجه نكنيم ، بلكه به عوارض و لوازم آن هم دقّت كنيم و بهقول قرآن : وَ نَكتُبُ ما قَدّموا و آثارَهُم (50) ما هم عملكرد قبلى و هم آثار بعدىكارهايشان را ضبط مى نماييم .
فرض كنيد در يك مجلسِ با شكوهى شخصى آمد و چراغ را خاموش ‍ كرد و فرار كرد.خاموش كردن چراغ چندان جزائى ندارد، ليكن بايد ببينيم كه اين خاموشى چه مسائلى رابه وجود آورده است ؛ گاهى آتش روى فرش ‍ مى افتد و فرش را مى سوزاند، گاهىشخصى با اسلحه يا چاقو ديگرى را مجروح و زخمى مى كند، گاهى افرادى در اثرتاريكى از پله ها پرت مى شوند و خسارات غيرقابل جبران مى بينند. بنابراين نبايد تنها مسئله خاموش كردن چراغ را مطرح و بر آن حكمصادر كنيم ، بلكه جزاى عادلانه هنگامى است كه تمام مفاسدى را كه در اثر آن كار اوپيدا شده به حساب بياوريم .
يا گاهى شخصى هروئينِكشنده و يا داروى شفابخشى اختراع مى كند، دادن جزاى فورىبه اين قبيل اشخاص عادلانه نيست ، زيرا بايد تا پايان عمر جهان صبر كنيم و ببينمهروئين چند نفر را كشت و يا داروى شفابخش ‍ او چه كسانى سالم را شفا داد، بعد جزابدهيم.
و يا شخصى با يك فيلم ، كتاب ، نوار و سخنرانى ، ايجاد يك فساد يا صلاح مى كندوبراى سالها در مردم اثر خوب يا بد مى گذارد، در اين موارد نبايد در پاداش و كيفرعجله كرده تنها خود عمل را بررسى كنيم ، بلكه بايد تا پايان عمرِ جهان صبر كنيم تاشعاع كار خير و شرّ او را بسنجيم و سپس ‍ پاداش بدهيم ، اين حرف علاوه بر اينكهپشتوانه عقلى دارد، از استدلال هاى قرآنى و حديثى هم برخوردار است ؛ امّا قرآن همان آيهدوازدهم سوره يس كه در چند سطر پيش خوانديم . و امّا در روايات ، پيامبر اكرم صلّىاللّه عليه و آله فرمودند: مَن سَنّ سُنّة حَسَنة فلَه اَجرُ مَنعَمِل بها و مَن سَنّ سُنّة سَيّة فلَه وِزرُ مَن عَمِل بها(51) هر كسى يك راه و يا كارخوبى را بنا نهد، او نيز در پاداش تمام كسانى كه در آن راه گام بر دارند و آنعمل را انجام دهند شريك است ، بدون آنكه از اجر ديگران كم شود و بالعكس هر كه مركزفساد و يا راه فسادى را پيش پاى مردم قرار دهد، علاوه بر آنكه روندگان در آن راهگناهكارند، گناهى همچون گناه مرتكبان براى شخص ‍ مؤ سّس نيز ضبط مى شود.
خلاصه بحث : گفتيم دليلاوّل معاد، عدل الهى است يعنى با سه مقدّمه ثابت مى شود كه طبق عدالت بايدقيامتى باشد و آن مقدّمات عبارتند از:
1 مردم در برابر گفتار و فرمان خدا و پيامبران دو دسته هستند: عدّه اى مخالف و گروهىهوادار.
2 دنيا نيز (به دليل همان شش پاسخى كه گفتيم ) جاى جزا نيست .
3 خداوند عادل است (و عدل او در جاى خود بادلائل محكم عقلى ثابت شده است .(52))) و عمل افراد را بدون پاداش و جزا نخواهدگذاشت .
بنابراين بايد جايى براى جزا وجود داشته باشد كه آن روز قيامت است .

next page

fehrest page