بسم الله الرحمن الرحیم
 
نگارش 1 | رمضان 1430

 

صفحه اصلی | کتاب ها | موضوع هامولفین | قرآن کریم  
 
 
 موقعیت فعلی: کتابخانه > مطالعه کتاب میزان الحکمة ج 2, آیت الله محمد محمدى رى شهرى ( )
 
 

بخش های کتاب

     fehrest - ميزان الحكمة ج 2
     miz2_002 - ميزان الحكمة ج 2
     miz2_003 - ميزان الحكمة ج 2
     miz2_004 - ميزان الحكمة ج 2
     miz2_005 - ميزان الحكمة ج 2
     miz2_007 - ميزان الحكمة ج 2
     miz2_008 - ميزان الحكمة ج 2
     miz2_009 - ميزان الحكمة ج 2
     miz2_010 - ميزان الحكمة ج 2
     miz2_011 - ميزان الحكمة ج 2
 

 

 
 

ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) : براى هر گناهى توبه اى بساز, براى گناه پنهانى توبه پنهانى و براى گناه آشكار توبه آشكار.
ـ امام صادق (ع ) : هر كس پنهانى كار بد كند بايد پنهانى كار خوب انجام دهد و هر كس در آشكار كار بد كند بايد آشكارا نيز كار خوب انجام دهد.

توبه نصوح و خالصانه .

قرآن .

((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! به درگاه خدا توبه كنيد, توبه اى نصوح و خالصانه )).
ـ امـام كـاظـم (ع ) ـ در توضيح آيه ((به درگاه خدا توبه كنيد, توبه اى نصوح و خالصانه )) ـ : توبه نصوح اين است كه بنده توبه كند و ديگر گرد گناه نگردد.
ـ امام هادى (ع ) ـ در پاسخ به سؤال از توبه نصوح ـ : توبه نصوح اين است كه باطن همچون ظاهر و بهتر از آن شود.
ـ امام على (ع ) ـ نيز درباره توبه نصوح ـ : پشيمانى در دل است و آمرزش خواهى به زبان و تصميم بر اينكه به گناه باز نگردد.
ـ پـيامبر خدا (ص ) : توبه نصوح پشيمانى از گناهى است كه مرتكب شده اى و آمرزش خواستن از خدا و اينكه ديگر بدان باز نگردى .

ـ در پـاسخ به سؤال از توبه نصوح ـ : توبه نصوح پشيمان شدن از گناهى است كه از تو سر مى زند, فورا با پشيمانى خود از خدا آمرزش بخواهى و ديگر هرگز به آن برنگردى .

به تاخير افكندن توبه .

قرآن .

((جـز ايـن نـيـسـت كـه توبه از آن كسانى است كه ندانسته مرتكب كار زشت مى شوند و زود توبه مى كنند.
ـ پـيـامـبر خدا (ص ) : اى پسر مسعود! گناه را پيش مينداز و توبه را به تاخير ميفكن , بلكه توبه را پـيـش افـكـن و گـنـاه رابه تاخير انداز, زيرا خداى تعالى در كتاب خود مى فرمايد: ((بلكه انسان خواهان آن است كه پيشاپيش بدكردارى كند)).
ـ امـام جـواد (ع ) : بـه تـاخـير افكندن توبه فريب و غفلت است و امروز و فردا كردن مايه حيرت و سرگشتگى .

ـ امـام عـلـى (ع ) : از آنان مباش كه بدون عمل به آخرت اميد مى بندند و با آرزوى دراز توبه را به تـاخـير مى اندازند ...كه هرگاه با خواهشى نفسانى مواجه شود گناه را پيش مى افكند و توبه را به تاخير مى اندازد.
ـ هرگاه گناهى مرتكب شدى , در محو آن با توبه شتاب كن .

ـ كسى كه كار توبه را به فردا حوالت دهد از هجوم مرگ در معرض بزرگترين خطر است .

آسانتر از توبه .

ـ امام على (ع ) : گناه نكردن آسانتر از توبه كردن است .

ـ امـام بـاقـر (ع ) : پرهيز از به زمين خوردن بهتر است از اين كه زمين بخورى و از كسى خواهش كنى كه بلندت كند.
ـ مـسيح (ع ) : كسى كه به مردم بدهكار نيست آسوده تر و اندوهش كمتر از كسى است كه بدهكار بـاشـد هـر چـندبدهى خود را به موقع بپردازد, همچنين كسى كه گناه نكرده آسوده خاطرتر از كسى است كه گناه كند هر چندخالصانه توبه كند و به سوى خدا برگردد.

پرده پوشى خداوند نسبت به توبه گر.

ـ امـام عـلـى (ع ) : هر كس توبه كند خداوند او را بيامرزد و به جوارح او و جاى جاى زمين دستور داده شـود كه آبروى او را حفظ كند و عيبهايش را بپوشانند وگناهانى كه فرشتگان حافظ اعمال برايش نوشته اند از ياد آنان برده شود.
ـ مـعـاوية بن وهب از امام صادق (ع ) شنيد كه مى فرمايد: هرگاه بنده مؤمن از روى اخلاص توبه كند خداوند دوستش بدارد و در دنيا و آخرت زشتيهاى او را بپوشاند.
عـرض كـردم : چـگـونه مى پوشاند؟
فرمود: گناهانى را كه دو فرشته نگهبان براى او نوشته اند از يـادشان مى برد .. .
پس ,آن گاه كه خداوند را ديدار مى كند چيزى وجود ندارد كه به هيچ گناه او گواهى دهد.

تبديل بديها به خوبيها.

قرآن .

((مگر آن كسان كه توبه كنند و ايمان آورند و كارهاى شايسته كنند.
ـ امـام صـادق (ع ) : خداى عزوجل به داود پيامبر ـ كه بر پيامبر ما و بر او درود باد ـ وحى كرد: اى داود! هرگاه بنده مؤمن من گناهى كند و سپس از آن گناه برگردد و توبه نمايد و به هنگام ياد كردن از آن گناه از من شرم كند, او رابيامرزم و آن گناه را از ياد فرشتگان نگهبان اعمال ببرم و آن را به نيكى بدل كنم .

مهربانترين مهربانانم .

ـ درباره آيه ((خداوند گناهان اينان را به نيكيها بدل مى كند)) ـ : اين آيه درباره شماست .

مـى دارند و به حسابش رسيدگى مى شود .. .
تا آن كه وى را بر همه گناهانش آگاه مى سازد و او همواره مى گويد:مى دانم .

مرابه حسنه و نيكى تبديل كنيد.
سبحان اللّه ! آيا اين بنده حتى يك گناه هم نداشته است ؟
!.
ـ پيامبر خدا (ص ) : هيچ گروهى در انجمن خود ياد خدا نكنند مگر آن كه آواز دهنده اى از آسمان ندا دهد:برخيزيد كه خداوند گناهان و زشتيهاى شما را به نيكى بدل كرد و همه شما را آمرزيد.

سوگند خوردن به خدا.

ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) : به خدا سوگند ياد نكنيد, زيرا هر كس به خدا سوگند خورد خداوند او را دروغزن كند.
ـ واى بر سوگند خورندگان امت من , همانان كه مى گويند: فلان بهشتى است و بهمان دوزخى .

ـ مردى نماز مى خواند و چون به سجده رفت مردى ديگر آمد و گردن او را لگد كرد.
به خدا سوگند كه خداوند هرگز تو را نمى بخشد.
نمى آمرزم اما من او را آمرزيدم .

ـ هر كه براى خدا تعيين تكليف كند خداوند او را دروغزن از كار درآورد.
ـ روزى مردى گفت : به خدا قسم كه خداوند فلان را نمى آمرزد.
سوگند مى خورد فلان را نمى آمرزم .

را نمى بخشد, باطل و بيهوده گردانيدم .

5 ـ الثواب :((ثواب ))657 .

5 ـ الثورة :((انقلاب ))665 .

ثواب .

ثواب .

قرآن .

((دارايى و فرزندان زيور زندگى دنياست و ثواب كردارهاى نيك كه همواره بر جاى مى مانند نزد پروردگارت بهتر و اميد بستن به آنها نيكوتر است )).
((و خـدا بـر هـدايـت آنان كه هدايت يافته اند مى افزايد و نزد پروردگار تو ثواب و نتيجه كارهاى شايسته اى كه باقى ماندنى اند, بهتر است )).
((آنچه نزد شماست فنا مى شود و آنچه نزد خداست باقى مى ماند.
ـ امام على (ع ) : ثواب كرده تو برتر از كرده ات مى باشد.
ـ اگـر هـمـچـون شـتران بچه گم كرده كه به سرعت در پى آن است ناله سر دهيد و مانند ناله كبوتران آواز غم برآوريد.. .
به تمناى اين كه شما را درجه اى به خويش نزديك گرداند يا گناهى را كـه كـاتبان الهى شمارش كرده و فرشتگان نگهبان او ثبت كرده اند, ببخشايد هر آينه همه اينها در برابر پاداش الهى كه برايتان اميد دارم و در برابر كيفر او كه ازآن بر شما هراس دارم , اندك است .

ـ پاداش آخرت رنج و سختى دنيا را از ياد مى برد.
ـ خـداى سـبـحـان بـراى اطـاعـت از خـود پاداش در نظر گرفت و براى نافرمانى خود كيفر, تا بندگانش را از خشم وعذاب خويش بازدارد و به سوى بهشت خود براند.

پاداش به اندازه رنج و سختى است .

ـ امام على (ع ) : پاداش در برابر رنج وسختى است .

ـ پاداش كار به اندازه رنج و زحمتى است كه دارد.
ـ پاداش شكيبايى بالاترين پاداش است .

ـ با رنج بسيار است كه درجات رفيع و آسايش هميشگى به دست مى آيد.

بزرگترين ثواب .

ـ امام على (ع ) : بزرگترين ثواب , ثواب انصاف و دادگرى است .

ـ ثواب جهاد برترين ثواب است .

ـ دو چيز است كه ثوابشان قابل وزن كردن نيست : گذشت و دادگرى .

چند برابر شدن نيكيها.

قرآن .

((هر كس كار نيكى بياورد, ده برابر آن (پاداش ) خواهدداشت و هر كه كار بدى بياورد تنها همانند آن كيفر بيند تا ستمى بر آنان نرفته باشد)).
((و هـيـچ كس نمى داند چه روشنى بخش ديدگان به پاداش كارهايى كه مى كرده است برايشان پنهان كرده ام )).
((آنان كه نيكى مى كنند (پاداش ) نيك دارند و چيزى افزون بر آن .

((در آن جا هر چه بخواهند هست و بيشتر از آن (نيز) نزد ما هست )).
ـ امام على (ع ) : هر كس نيكى را به بهتر از آن پاسخ دهد آن را تلافى كرده است .

ـ پـيامبرخدا(ص ) ـ درفضيلت جنگاوران ـ : يك نفر از آنان براى هفتاد نفر از خاندان و همسايگان خـود شـفـاعت مى كند چندان كه دوهمسايه بر سر اين كه كدام يك به او نزديكتر است با هم دعوا مى كنند.
ابراهيم (ع ) بر سر سفره جاودانگى مى نشينند و هر بام و شام به خداى تعالى مى نگرند.
ـ در پـاسـخ بـه پرسش از اين آيه كه ((پاداش آنان كه نيكى مى كنند نيكى است وچيزى افزون بر آن )) ـ : بـراى آنـان كـه در دنـيـا كـار نـيك كنند نيكى است كه همان بهشت است و افزون بر آن نگريستن به وجه كريم خداست .

ـ نـيـز در تـفـسير همين آيه ـ : به پروردگار خويش مى نگرند حالى كه او را نه چگونگى است , نه مرزى و نه صفتى دانسته .

ـ امـام عـلـى (ع ) ـ نـيـز در تـفـسير همين آيه ـ : منظور از نيكى بهشت است و منظور از فزونى , نگريستن به وجه اللّه عزوجل .

ـ پيامبر خدا (ص ) ـ در تفسر آيه ((و بيشتر از آن نزد ما هست )) ـ : پروردگار عزوجل بر آنان تجلى مى كند.

كسى كه بشنود فلان كار ثواب دارد.

ـ امـام صـادق (ع ) : هـر كـس از قـول پـيامبرشنيده باشد كه فلان كار ثواب دارد و آن را, به نيت فرمايش پيامبر (ص ) , انجام دهد همان ثواب برايش منظور شودهر چند پيامبر (ص ) نگفته باشد.
ـ امـام بـاقـر (ع ) : هر كس شنيده باشد كه خداوند براى انجام عملى پاداش مى دهد و براى دست يافتن به آن ثواب آن كار را بكند به او آن پاداش داده شود هر چند حديث آن گونه كه به گوش او رسيده نباشد.
ـ امام صادق (ع ) : هر كس بشنود كه فلان كار ثواب دارد و آن را انجام دهد ثوابش به او برسد اگر چه بدين گونه نباشد.

پاداش دادن به كافر.

ـ پيامبر خدا (ص ) : هر كس كار نيك كند,مسلمان باشد يا كافر, خداوند او را پاداش مى دهد.
رحـمى كرده باشد يا صدقه اى داده باشد و يا كار نيكى انجام داده باشد خداى تعالى به پاداش اين كارها به او ثروت وفرزند و سلامتى و مانند اينها دهد.
گاه اين آيه را تلاوت فرمود ((خاندان فرعون , به سخت ترين عذاب درآييد)).

انقلاب .

انقلاب اسلامى در شرق پيش از ظهور قائم (ع ).

ـ پيامبر خدا (ص ) : مردمى از مشرق قيام مى كنند و زمينه حاكميت مهدى را فراهم مى آورند.
ـ بهشت در مشرق زمين است .

ـ امـام على (ع ) : زمام كار در دست آنان است تا آن گاه كه كشته خويش را بكشند و با يكديگر به رقابت برخيزند.
ايـن هـنـگام خداى تعالى از مشرق مردمانى را مى فرستد كه تارو مارشان مى كنند و تعدادشان را شماره مى كنند (و بى كم و كاست مى كشند).
فرمان رانند ما چهار سال فرمانروايى مى كنيم .

ـ ابو سالم : با على بن ابى طالب (ع ) در كوفه بوديم .

مى جنگم اما حق هرگز بر پا داشته نمى شود و زمام كار همچنان در دست آنان (بنى اميه ) است .

فـزونـى گـرفت و بايكديگر به رقابت برخاستند و كشته شان را كشتند خداوند مردمانى از مشرق زمين بر سر آنان مى فرستد كه تارو و مارشان مى كنند و آمارشان را مى گيرند.
سال حكومت مى كنيم .

دستور پيوستن به انقلابيان .

ـ پيامبر خدا (ص ) : ما خاندانى هستيم كه خداوند برايمان آخرت را بر دنيا برگزيد.
كـه از مـشـرق زمين مردمى قيام مى كنند با پرچمهاى سياه كه حق را مى طلبند اما به آنان داده نـمـى شـود و از ايـن رودسـت بـه جنگ مى زنند و پيروز مى شوند و آنچه خواسته اند به آنها داده مى شود ليكن آن را نمى پذيرند تا به مردى از خاندان من بسپارندش , مردى كه همنام من و پدرش نيز همنام پدر من است .

پر از عدل و داد مى كند همچنان كه پر از انحراف و ستم كرده بودند.
درك كـنـد بـه آنان بپيوندد حتى اگر براى پيوستن به آنها لازم باشد از روى برف بخزد, زيرا آن پرچمها, پرچمهاى هدايت است .

ـ عبداللّه : در خدمت پيامبر خدا نشسته بوديم كه چند جوان قرشى از آن جا گذشتند.
عـرض كـرديـم : اى پـيـامـبـر خدا ! ما پيوسته در چهره شما حالت ناخوشايند و ناراحت كننده اى مى بينيم ! فرمود: ما خاندانى هستيم كه خداوند براى ما آخرت را بر دنيا برگزيد.
كه مردمى از اين جا ـ با دستش به مشرق اشاره كرد ـ با پرچمهاى سياه قيام كنند كه حق را طلب مى كنند اما به آنان نمى دهند.
آنـان را مى دهند اما ايشان نمى پذيرند تا آن را به مردى از خاندان من دهند كه دنيا را پر از عدل و داد مى كند همچنان كه آكنده از انحراف و بيعدالتى شده بود.
آنان بپيوندد.
ـ پـيامبر خدا (ص ) ـ نيز ـ : تا آن كه مردمى از اين جا, از طرف مشرق زمين , مى آيند كه پرچمهاى سياه دارند و ـ دو يا سه بار ـ حق را مى طلبند اما از واگذاشتن حق به آنان خوددارى مى كنند.
مى دهند اما ايشان نمى پذيرند تا آن را به مردى از خاندان من بسپارند.
ستم آكنده بود.
برف بخزد, زيرا او مهدى است .

ـ امـام باقر (ع ) : گوئيا مردمانى را مى بينم كه در خاور زمين قيام كرده اند و حق را مى طلبند اما به آنان واگذار نمى شود.
نمى شود چون چنين ديدند شمشيرهاى خود را بر مى فرازند.
نمى پذيرند تا آن كه بر مى خيزند و آن را تنها به مولاى شما مى دهند و كشتگان آنان شهيدند.
زمان را درك كنم خود را جانفداى صاحب اين امر خواهم كرد.

نقش غير عربها در انقلاب .

ـ مـنـهـال بـن عمرو از قول مردى مى گويد:در مسجد بودم و على بر فراز منبرى آجرى برايمان سخنرانى مى كرد.
مردى جلو رفت و آهسته چيزى به على (ع ) گفت كه ما نفهميديم .

پـس , اشعث [ بن قيس ] بلند شد و با شكافتن صفوف حاضران نزديك منبر رفت و عرض كرد: اى امير مؤمنان ! اين سرخ رويان (عجمها) اطراف تو را گرفته اند.
صعصعة بن صوحان با دست بر پشت من زد و گفت : انا للّه و انا اليه راجعون .

اميرالمؤمنين درباره عربها مطلبى را روشن خواهد ساخت كه تاكنون پوشيده مى داشت .

فـرمود: من به اين مردمان لندهور چه بگويم ؟
بر بسترهاى خود مى غلتند و آن گاه به من دستور مى دهند مردمانى راكه همواره به ذكر خدا مى شتابند از خود برانم و با اين كار در زمره ستمگران درآيـم ! سـوگـنـد بـه خـدايـى كـه دانه راشكافت و مردمان را بيافريد از محمد(ص ) شنيدم كه مـى فرمود: به خدا قسم همان گونه كه شما براى مسلمان كردن عجمها با آنان جنگيديد آنان نيز براى بازگرداندن شما به دين با شما خواهند جنگيد.
ـ پـيـامـبـر خدا (ص ) در باره ايرانيان فرمود: شما بر سر تنزيل قرآن با آنان جنگيديد و دنيا به آخر نرسد تا آن كه آنان بر سر تاويل قرآن با شما بجنگند.
ـ امام على (ع ) : گويى عجم را مى بينم كه در مسجد كوفه چادر زده اند و قرآن را همان گونه كه نازل شده است به مردم مى آموزند.
ـ امـام صادق (ع ) : چگونه ايد شما آن گاه كه ياران قائم در مسجد كوفان [ كوفه ] چادر زنند و آن گاه براى آنان امربى سابقه و جديدى بياورد كه بر عربها تازه و گران آيد.

زمان انقلاب .

ـ پـيـامـبر خدا (ص ) : حتما امر به معروف ونهى از منكر كنيد و گرنه خداوند عجم را بر سر شما خـواهـد فـرسـتـاد كـه گردن شما را مى زنند و غنايم شما را مى خورندو شيرانى خواهند بود كه نمى گريزند.
ـ بـزودى دستهاى شما از عجم پر خواهد شد, آن گاه خداوند آنان را چونان شيرانى قرار مى دهد كه نمى گريزند بلكه جنگجويان شما را مى كشند وغنايمتان را مى خورند.
ـ امام على (ع ) : پيامبر خدا (ص ) به من سفارش كرد و فرمود: اى على ! تو با جماعت ياغى و گروه پيمان شكن و دسته از دين برگشته خواهى جنگيد.
ايـشان پر گردد, همانند شير ژيان كه به هيچ چيز رحم نمى كند, عليه شما به پا خواهند خاست و گردنهايتان را خواهندزد و غنايمى را كه خداوند نصيب شما كرده از آن خود خواهند كرد و وارث زمين و املاك شما خواهند شد.
تنها زمانى پيش خواهد آمد كه دين شما ديگرگون شود و خودتان به فساد و تباهى افتيد.

انقلاب از شهر قم .

ـ امـام صـادق (ع ) : خـداونـد كوفه را براى ديگر جاها و مؤمنان آن را براى مؤمنان ديگر سرزمينها حـجـت قرار داد و شهر قم را براى ساير شهرها و مردم آن رابراى همه اهالى شرق و غرب عالم , از جن وانس , حجت قرار داد.
رهـا نـكـرد بـلـكه آنان را توفيق داد و تاييد نمود.. ..
روزگارى خواهدآمد كه شهرقم و مردمان آن برديگرمردمان حجت باشند.
ماست تا هنگام ظهورش .

دور مى كنند.
ـ بزودى كوفه از مؤمنان تهى خواهد گشت و علم و دانش از آن رخت برخواهد بست همانند مارى كه درسوراخش پنهان شود.
مى شود, تا آن جا كه بر روى كره زمين كسى نمى ماند كه در دين ضعيف و ناتوان باشد حتى زنان پرده نشين , و اين نزديك ظهور قائم ماست .

فرو مى بلعيد و در روى زمين حجتى باقى نمى ماند.
سـرازيـر مـى شـود و بـديـن سان حجت خدا بر بندگانش تمام مى شود, چندان كه در كره خاك كسى نمى ماندكه دين ودانش به اونرسيده باشد.
ـ امام كاظم (ع ) : مردى از قم مردم را به حق فرا مى خواند و بر گرد او مردمانى فراهم مى آيند كه چونان پاره هاى آهن استوارند طوفانها آنها را به لرزه نمى اندازد و از جنگ خسته نمى شوند و بزدلى نشان نمى دهند, به خدا توكل دارند و فرجام از آن پرهيزگاران است .

ـ امام صادق (ع ) به عفان بصرى فرمود: آيا مى دانى چرا گفته اند قم ؟
عرض كردم : خدا و پيامبرش و شما بهترمى دانيد.
او قيام مى كنند و در راه او پايدارى مى ورزند و ياريش مى رسانند.
ـ يـكـى از شـيـعيان : در حضور ابوعبداللّه (امام صادق (ع )) نشسته بودم كه اين آيه را تلاوت كرد: ((چـون ازآن دوبـاروعـده نـخـسـتـيـن در رسـيـد گـروهـى از بـنـدگـان خـويـش را كـه ـ ى ـكـي ـ جنگاورانى زورمندبودندبرسرشان فرستاديم .

درون خانه ها هم كشتار كردند و اين وعده به انجام رسيد)).
به خدا قسم آنان مردمان قم هستند.
ـ امام صادق (ع ) در تفسير آيه ((گروهى از بندگان خويش را كه جنگاورانى زورمند بودند بر سر شـمـا فـرسـتـاديـم كه حتى در درون خانه ها هم كشتار كردند))فرمود: اينان مردمى هستند كه خداوند پيش از ظهور قائم مى فرستد و آنان هر كس را كه به خاندان محمد (ص ) ستم كرده باشد مى كشند.
ـ پـيـامبر خدا (ص ) : از ميان آخرين امت من مردمى برخواهند خاست كه پاداش و اجرشان مانند اجر و پاداش اولين افراد امت خواهد بود.
5 ـ الجبر :((جبر))677 .

5 ـ الجبار:((جبار))687 .

5 ـ الجبن :((بزدلى ))693 .

5 ـ الجدال :((مجادله كردن ))697 .

5 ـ التجربة :((آزمودن ))703 .

5 ـ الجزع :((بيتابى ))709 .

5 ـ الجزا:((سزا))715 .

5 ـ الجزية :((جزيه ))723 .

5 ـ التجسس :((تجسس ))727 .

5 ـ المجلس :((آداب مجلس ))739 .

5 ـ المجالسة :((همنشينى ))749 .

5 ـ الجماعة :((جماعت ))757 .

5 ـ الجمعة :((جمعه ))763 .

5 ـ الجماع :((آميزش جنسى ))767 .

5 ـ الجمال :((زيبايى ))771 .

5 ـ الجنابة :((جنابت ))781 .

5 ـ الجند:((سپاه ))785 .

5 ـ الجنة :((بهشت ))791 .

5 ـ الجن :((جن ))825 .

5 ـ الجنون :((ديوانگى ))829 .

5 ـ الجهاد(1):((جهاد)) 1833 .

5 ـ الجهاد(2):((جهاد)) 2849 .

5 ـ الجهاد(3):((جهاد)) 3859 .

5 ـ الجهل :((نادانى ))867 .

5 ـ جهنم :((دوزخ ))881 .

5 ـ الجواب :((پاسخ دادن ))903 .

5 ـ الجود:((بخشندگى ))907 .

5 ـ الجار:((همسايه ))915 .

5 ـ الجاه :((جاه و مقام ))925 .

جبر.

سرشت خدايى .

قرآن .

((پس روى خود را با گرايش تمام به حق , به سوى اين دين كن , با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است , آفرينش خدا تغيير پذير نيست .

ـ امام صادق (ع ) : خداوند همه آفريدگان خود را مسلمان آفريد و به آنان امر و نهى كرد.
كافر نيافريد بلكه آنگاه كافر شد كه زمانى گذشت و حجت الهى لازم آمد.
نپذيرفت و با نپذيرفتن حق كافر گشت .

ـ خداى عزوجل همه مردم را بر فطرتى كه در نهادشان سرشت , آفريد.
مى شناختند و نه كفر و انكار نسبت به آن را.
فرا خوانند.

نادرستى جبر.

ـ امام على (ع ) در بيان نادرستى جبرمى فرمايد: اگر چنين بود آن گاه ثواب و عقاب و امر و نهى و بـازداشـتـن از كـارهـاى زشـت پـوج مى بود و وعده و وعيداز معنا مى افتاد و بدكار , سرزنش و نيكوكار , تشويق نمى شد.
بدكار به پاداش و احسان سزامندتر مى شد تا نيكوكار.
ـ روايـت شده كه حجاج بن يوسف طى نامه اى از حسن بصرى و عمرو بن عبيد و واصل بن عطا و عـامر شعبى خواست تا عقيده خود درباره قضا و قدر و سخنانى را كه در اين باب شنيده اند برايش بنويسند.
نوشت : بهترين مطلبى كه در اين باره به من رسيده سخنى است كه از اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) شنيدم .

فـرمود: آيا مى پندارى آن كه تو را نهى كرده به تو آفت و بلا رسانده است ؟
! آنچه به تو سختى و بلا رسانده پايين وبالاى توست و خداوند از آن پاك و مبراست .

عـمـرو بـن عـبـيـد بـه او نـوشـت : زيـبـاتـرين سخنى كه درباره قضا و قدر شنيده ام اين سخن اميرالمؤمنين على بن بن ابى طالب (ع ) است كه : اگر گناه در اصل محتوم و گريزناپذير بود, آن گاه به كيفر رساندن گنهكار ستم مى بود.
واصـل بـن عـطـا بـه او نـوشـت : نـيـكـوتـرين سخنى كه در باب قضا و قدر شنيده ام اين گفته اميرالمؤمنين على بن ابى طالب (ع ) است كه : آيا راه را به تو نشان مى دهد و سپس گردنه را بر تو مى گيرد؟
!.
شعبى به او نوشت : بهترين سخنى كه درباره قضا و قدر شنيده ام سخن اميرالمؤمنين على بن ابى طـالـب (ع ) اسـت كه فرمود: هر چه كه از آن استغفار كنى از آن توست و هر آنچه كه خدا را بر آن ستايش كنى از آن اوست .

چون نامه هاى اين افراد به حجاج رسيد و از مضمون آنها آگاه گشت , گفت : اينها را از چشمه اى زلال بر گرفته اند.
ـ امـام كاظم (ع ) : براى گناهان سه فرض بيشتر وجود ندارد: يا از جانب خدايند ـ كه البته چنين نيست ـ در اين صورت پرودگار را نشايد كه بنده را براى آنچه مرتكب نشده عذاب كند.
الـبته چنين هم نيست ـ در اين صورت سزاوار نيست كه شريك نيرومند به شريك ناتوان ستم روا دارد.
جـانـب بـنـده است ـ كه همين طور هم هست ـ در اين صورت اگر خداوند او را ببخشد از روى بزرگوارى و بخشندگى چنين كرده است و اگر كيفرش دهد به سبب گناه و بزهكارى خودش كيفر داده است .

ـ امام صادق (ع ) : هر چيزى كه بتوانى بنده را به سبب انجام آن سرزنش كنى كار خود اوست و هر آن چيزى كه نتوانى بنده را به سبب آن سرزنش كنى كار خداست .

تعالى به بنده اش مى فرمايد: چرا نا فرمانى كردى ؟
چرا نابكارى كردى ؟
چرا شراب خوردى ؟
چرا زنا كردى ؟
پس ,اينها كار بنده است .

پوست شدى ؟
چون اين امور فعل خداى تعالى است .

ـ امـام عـلـى (ع ) دربـاره آيـه ((اگر پروردگارت مى خواست همانا همه مردم روى زمين ايمان مى آوردند ...)) فرمود:خداوند متعال فرمود اى محمد! ((اگر پروردگارت مى خواست همه مردم روى زمين ايمان مى آوردند)) در دنيا ازروى اجبار و ناچارى .

مى كردم آن گاه سزاوار ثواب و ستايش از جانب من نبودند, بلكه از آنان مى خواهم كه با اختيار و مـيل خود ايمان بياورند تا سزامند منزلت و كرامت از سوى من و جاودانه شدن در بهشت جاويدان شوند.

نه جبر و نه تفويض .

ـ امـام صـادق (ع ) ـ در روايت مفضل بن عمر از آن حضرت ـ : نه جبر است و نه تفويض بلكه امرى است ميان اين دو.
فرمود: براى مثال مردى را مى بينى كه گناه مى كند و تو او را از آن باز مى دارى اما اونمى پذيرد و تو به حال خود رهايش مى كنى و او گناه خود را انجام مى دهد.
در نتيجه , به حال خود رهايش كرده اى نبايد گفت كه تو او را به گناه دستور داده اى .

ـ در پـاسـخ به سؤال مردى كه پرسيد: آيا خداوند بندگان را به انجام معاصى ناچار ساخته است ؟
فـرمـود: خـيـر,پـرسيد: پس , كار را به بندگان واگذاشته است ؟
فرمود: نه , پرسيد: پس حقيقت چيست ؟
فرمود: لطفى است ازپروردگارت ميان اين دو امر.
ـ امام على (ع ) در پاسخ به سؤال از قدر فرمود: اما اگر نپذيرفتى , پس آن امرى است ميان دو امر, نه جبر است و نه تفويض .

ـ امام باقر و امام صادق (ع ) : خداوند با خلقش مهربانتر از آن است كه آنان را به گناه مجبور كند و سپس به سبب آن عذابشان دهد و خداوند تواناتر از آن است كه چيزى را بخواهد و نشود.
مـگر ميان جبر و قدر (اختيار و تفويض ) مرتبه سومى وجود دارد؟
فرمود: آرى , منزلتى كه فراختر از فضاى ميان زمين و آسمان است .

ـ امام صادق (ع ) : خداى تبارك و تعالى بزرگوارتر از آن است كه به مردم بيش از توانشان تكليف دهد و خداوندتواناتر از آن است كه در حوزه قدرتش چيزى باشد كه او نمى خواهد.
ـ فـضل بن سهل در حضور مامون از امام رضا (ع ) پرسيد: اى ابالحسن ! آيا مردم مجبورند؟
فرمود: خداوند دادگرتراز آن است كه بندگانش را مجبور كند و سپس عذابشان دهد.
آن است كه بنده اش را رها كند و او را به خود واگذارد.

خداوند به نيكيها سزاوارتر است .

ـ امـام رضـا (ع ) : خداى تعالى فرمود: اى زاده آدم ! با خواست من است كه تو مى خواهى و با نعمت من است كه واجباتم را براى من انجام مى دهى و با قدرت من است كه بر نافرمانى و گناه من توانا گشتى .

بديهايت سزاوارترى تا من .

ـ امـام باقر (ع ) : در تورات اين خطوط نوشته شده است : اى موسى ! من تو را آفريدم و برگزيدم و نيرويت بخشيدم وبه فرمانبرى از خود فرمانت دادم و از نافرمانى خود بازت داشتم .

خود يارى رسانم و اگر نافرمانيم كنى تو را بر معصيت خويش كمك نرسانم .

در نافرمانى كه مى كنى مرا بر تو حجت است .

جبريه و قدريه .

ـ امـام صـادق (ع ) : هـر كـس مـعـتقد باشد كه خداوند بندگان خود را بر انجام گناهان مجبور مـى كـنـد يـا بيش از توانشان به آنان تكليف مى دهد از ذبحش نخوريد,شهادتش را نپذيريد, پشت سرش نماز نخوانيد و چيزى از زكات به او ندهيد.
ـ پـيامبر خدا (ص ) : پنج كسند كه آتششان خاموش نشود و بدنهايشان نميرد .. .
و مردى كه گناه كند و آن را به خداى عزوجل نسبت دهد.
ـ در آخـر الـزمـان مـردمى مى آيند كه گناه مى كنند و مى گويند: خداوند گناه را بر آنان مقدر كرده است .

سخنان آنان مبارزه كند همچون كسى است كه در راه خدا شمشير كشيده باشد.

ـ قدرى مذهب و .. .
به بهشت نمى رود .
گناهان به فرمان و خواست خدا نيست .

قرآن .

((چون كار زشتى كنند, گويند: پدران خود را نيز بر آن يافته ايم و خدا ما را بدان فرمان داده است .

ـ امام على (ع ) : كارها بر سه گونه است : واجبات و فضايل و معاصى .

علم و تقدير اوست .

فـضـايل به فرمان خدا نيستند اما خواسته و رضايت و علم و تقدير او مى باشند, بنده آنها را به كار مى بندد و بدين وسيله پاداش مى گيرد.
ـ اعمال بر سه دسته اند: فرايض و فضايل و معاصى .

اويند, فضايل به فرمان خدا نيستند بلكه به رضايت و قضا و مشيت و علم او مى باشند, گناهان نيز به فرمان خدا نيستندبلكه به قضا و قدر و خواست و علم خدا هستند و به سبب آنها كيفر مى دهد.
ـ هـمانا خداى سبحان بندگان خود را فرمان داده است در حالى كه مختارند و آنان را نهى كرده است از روى هشدار.
نـافـرمـانى شود به اين معنا نيست كه مغلوب و ناتوان است و اگر اطاعت شود به اطاعت مجبور نكرده است و پيامبران را به بازيچه نفرستاده است .

جبار.

توانمند و جبار.

قرآن .

((اوست خدايى كه هيچ خداى ديگرى جز او نيست .

فرمانرواست , پاك است , عارى از هر عيب است , ايمنى بخش است , نگهبان است , پيروزمند است , با جبروت است و بزرگوار است .

او شريك قرار مى دهند منزه است )).
ـ امـام عـلـى (ع ) ـ در نـامـه آن حـضرت به مالك اشتر ـ : مبادا در بزرگى و عظمت خداوند با او هـمـچـشـمـى كـنى و درجبروت وشكوه او به وى همانندى جويى كه خداوند هر جبارى را خوار مى سازد و هر خودبينى را بى مقدار.
ـ اى عـقـيـل ! از آهنى كه انسانى آن را به بازيچه سرخ كرده است مى نالى و مرا به سوى آتشى كه خداى جبار به خشم خود افروخته است مى كشانى ؟
! تو از اين رنج مى نالى و من از عذاب ننالم ؟
!.

نكوهش جبارى و صفت جباران .

ـ پيامبر خدا (ص ) : جبار حق ستيز هر آن كسى است كه از گفتن : خدايى جز اللّه نيست سربرتابد.
ـ انسان با بردبارى به مقام روزه دار شب زنده دار مى رسد.
ـ در رسـتـاخـيـز جـباران و گردنفرازان به شكل مورچه محشور مى شوند و مردم آنها را لگدمال مى كنند, چون كه نزدخداوند خوار و بى مقدارند.
ـ مسيح (ع ) : خوشا آن كه خداوند كتاب خويش را به او بياموزد و سرانجام جبار نميرد.
ـ امام صادق (ع ) : در روز رستاخيز جباران دورترين مردمانند از خداى عزوجل .

ـ امام على (ع ) : عمل جبار منش پاكيزه و بالنده نيست .

ـ كجايند عمالقه ((4)) و فرزندان عمالقه ؟
! كجايند فرعونان و فرعون زادگان ؟
! كجايندمردمانى كـه در شـهرهاى رس ((5)) بودند, همانان كه پيامبران را كشتند و سنتهاى فرستادگان الهى را ميراندند و راه ورسم جباران را زنده كردند؟
!.
ـ با من , آن گونه كه با جباران سخن گفته مى شود, سخن مگوييد و چنان كه از حاكمان بد خشم پرهيز مى شود از من نپرهيزيد و با ظاهر سازى و رياكارانه با من رفتار نكنيد.

بدفرجامى جباران .

ـ امام على (ع ) : هر كه جبارى كند درهم شكسته شود.
ـ هر كس جبارى كند خداوند او را خرد و پست گرداند.
ـ از جبارى كردن بر بندگان خدا بپرهيز, زيرا خداوند هر جبار پيشه اى را در هم مى شكند.
بزدلى .

بزدلى .

ـ امام على (ع ) : بزدلى عيب و كاستى است .

ـ كمدلى آفت است و ناتوانى نابخردى .

ـ بزدلى و آزمندى و بخل , خويهاى بدى هستند كه از بدگمانى به خداى سبحان مايه مى گيرند.
ـ از بزدلى دورى كنيد كه آن ننگ و كاستى است .

ـ بزدلى زياد از ناتوانى نفس و سستى يقين است .

ـ امام باقر (ع ) : مؤمن نه ترسوست , نه آزمند و نه تنگ چشم .

ـ امام على (ع ) : با آدم ترسو رايزنى مكن كه او تو را در تصميم و اراده ات سست مى گرداند و آنچه (به واقع ) بزرگ نيست در نظر تو بزرگ نشان مى دهد.

تفسير بزدلى .

ـ امـام حـسـن (ع ) در پـاسـخ بـه اين پرسش كه : بزدلى چيست ؟
فرمود: دليرى در برابر دوست و گريختن از برابر دشمن .

آدم ترسو و جنگ .

ـ پيامبر خدا (ص ) : هر كس در خود احساس ترس كند به جنگ نرود.
ـ امام على (ع ) : روا نيست كه آدم ترسو به جنگ برود, زيرا به سرعت فرار مى كند.